مقدمه
يا صاحِبَ الزَّمانِ ادركنا
از ابتداى تاريخ، كه فرشتگان الهى به امر خداوند در برابر حضرت آدم
(عليه السلام) سر به سجده نهادند، موضوع انتظارِ قائم موعودى از
سلاله پاك خاتم ((واِذْ قُلْنا
لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ..).
سوره بقره / آيه 34).
پيامبران مورد تأمل وتوجه قرار گرفت.
آنگاه كه حضرت نوح (عليه السلام) - پس از نهصد سال اقامت در ميان
قوم وفراخواندن آنان به دين خدا - نااميد شد وبراى نابودى كافران
دعا كرد انتظارش آغاز شد. انتظار او براى غلبه كامل دين خدا وريشه
كن شدن همگانى كافران تا زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) ادامه
خواهد يافت.
آنگاه كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) به كمك فرزندش اسماعيل پايه
هاى كعبه را بالا برد ودعا كرد تا خداوند سرزمين مكه را جايگاه امن
وايمان قرار دهد؛ ((واِذْ قالَ اِبْراهيمُ
رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آَمِناً وارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ
الثَّمَراتِ..). سوره بقره / آيه 126).
انتظارِ روزى در دلش جا گرفت كه فرزندى از نسل او واز فرزندان
آخرين پيامبر خدا، در همين سرزمين، ودر كنار همين خانه، تكيه بر
همين پايه ها خواهد زد ونداى توحيد را به گوش همه جهانيان خواهد
رسانيد.
((وَالْقائِمُ (عليه السلام) يَوْمَئِذٍ بِمَكَّة قَدْ اَسْنَدَ
ظَهْرَهُ اِلَى الْبَيْتِ الْحَرامِ متجيرا به فينادى... وَمَنْ
حاجنى فى اِبْراهيمَ فَانَا اَوْلَى الناسِ بِاِبْراهيمَ و..).
(كمال الدين / ج 1 / ص 54 و55).
آنگاه كه حضرت لوط (عليه السلام) عزت واحترام ميهمانان آسمانى
وخاندان با ارزش خود را، در برابر فاسدان هوس باز مورد تهديد ديد،
آرزوى داشتن قوّت وقدرت وتكيه گاهى استوار نمود وفكر وانديشه
انتظار (قائم موعود) در روح وجانش جارى شد.
حضرت لوط (عليه السلام) گفت: (لَوْ اَنَّ لى
بِكُمْ قُوَّةً اَوْ ءَاوِى اِلى رُكْنٍ شَديدٍ)؛ كاش براى
مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيه گاهى استوار پناه مى جستم) (سوره هود / آيه 80).
امام صادق (عليه السلام) در اينجا مى فرمايد: (حضرت لوط اين سخن را
نگفت مگر به عنوان تمنّاى دسترسى به قدرت قائم ما (عليه السلام)،
وآن تكيه گاه استوار چيزى نبود جز استوارى وتوانايى ياران او؛ زيرا
هر يك از آنان داراى قدرت چهل مرد وقلبش قوى تر از قطعه هاى فولاد
است. آنان اگر بر كوههاى آهنين بگذرند آن را از بيخ وبن برآورند،
وشمشيرهاى شان در غلاف نيارامد مگر اينكه خداى تعالى راضى شود).
(كمال الدين / ج 2 / ص 673؛ المحجة فيما نزل فى قائم الحجة / ص
106).
آنگاه كه حضرت موسى (عليه السلام) مردم را به مبارزه با فرعون فرا
خواند وآنان را به يارى طلبيدن از خدا وشكيبايى تشويق كرد؛ وهمچنين
از آن هنگام كه حضرت عيسى (عليه السلام) با دلى سرشار از مهربانى،
مردم را به همدلى دعوت كرد وآيه هاى محبت را در گوش آنان زمزمه
نمود، بارقه انتظارِ حضرت مهدى (عليه السلام) در جانِ اين دو
پيامبر الهى مى درخشيد ودر آرزوى حاكميت مطلق او بودند:
(اِنَّ الْاَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ
يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ والْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ)؛ همانا
زمين از آن خداست وآن را به هر يك از بندگانش كه بخواهد به ارث
خواهد رسانيد، وفرجام وعاقبت نيكو براى تقوى پيشگان است). (سوره اعراف / آيه 128).
آن هنگام كه مردمِ ناسپاس وعداوت پيشه به كشتن حضرت عيسى (عليه
السلام) همت گماشتند واو به جوار قدس الهى بالا رفت، انتظار تاريخى
خود را - براى فرود آمدن در كنار كعبه، ونمازگزاردنِ به امامت مهدى
(عليه السلام)، ويارى كردن او را - آغاز كرد.
((يا عيسى! اَدْفَعُكَ اِلَى ثُمَّ اَهْبِطُكَ فى آخِر الزَّمانِ
لِتَرى مِنْ اُمَّةِ ذلِكَ النَّبى الْعَجائِبَ... لِتُصَلّى
مَعَهُم). كمال الدين / ج 1 / باب 8 / ص 160).
ونيز از زمان پيامبر تا آخرين لحظات عمر امام حسن عسكرى (عليه
السلام) هرگز امر انتظار فرج، مورد غفلت واقع نگشت ودر ضمنِ صدها
روايت از پيامبر ودهها روايت از امير المؤمنين وهر يك از امامان
معصوم (عليهم السلام): مسئله انتظار ومنتظرينِ امام زمان (عليه
السلام) از ديدگاه هاى مختلف مورد توجه قرار گرفته، واين موضوع در
همه قرون گذشته، سينه به سينه، از نسلى تا نسل ديگر، همواره آفاق
جان ودل منتظران را در گذرِ همه بحران ها وفتنه ها روشن داشته است.
واينك دوران معاصر، به عنوان حساس ترين وپر مخاطره ترين بخشى از
دوران غيبت آخرين حجت الهى، حضرت مهدى موعود (عليه السلام)؛ تابناك
ترين عصر انتظار به شمار مى رود.
در اين نوشتار برخى از مهمترين وظايف ومسئوليت هاى منتظرين امام
زمان (عليه السلام) را، در زمان غيبت آن يوسف دوران، به گونه اى
خلاصه بر شمرده ايم تا شايد آنانكه از تابش مستقيم نور جمال حضرتش
بر ساحت زندگى فردى واجتماعى خويش محرومند، با انجام آن وظايف
وتكاليف، زمينه ظهورش را فراهم آورده وخود را در زمره ياران
ومنتظرانش قرار دهند.
اَللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُ آمينَ يا رَبَّ
الْعالَمينَ!
بم - مهين صابرى
تابستان 1385
شناخت امام زمان عليه السلام
آن كه امام زمانش را نشناسد
چشم انتظارى جز بر پايه شناخت ميسّر نيست. ابتدا بايد رهبرى مبتنى
بر وحى وعصمت را شناخت وبه لزوم وضرورت آن معتقد شد تا بتوان خود
را براى استقرار وپذيرش آن آماده ساخت. چنانكه ابتدا بايد نسبت به
رهبر معصوم وامام معصوم از طرف خدا وپيامبر معرفت پيدا نمود تا
بتوان در دوران غيبت او به اميد زمان ظهورش به اطاعت وى قيام كرد.
تا امام زمان (عليه السلام) شناخته نشود وامامت او مورد اعتقاد
قرار نگيرد چگونه ممكن است انتظار شكل گيرد؟ چنين شناخت واعتقادى
اساسى ترين ويژگى منتظران به شمار مى آيد از آن رو كه خود از اركان
مهم انتظار ومقدمه آن محسوب مى شود.
چنانكه امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد:
(اِنَّ اَهْلَ زَمانِ غَيْبَتِهِ، الْقائِلُونَ بِاِمامَتِهِ،
الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ، اَفْضَلُ اَهْلِ كُلِّ زَمانٍ؛
همانا مردم زمان غيبت او كه به امامت وى قائل باشند ودر انتظار
ظهورش به سر برند، برتر از مردم هر زمان ديگرند). (بحار الانوار / ج 52 / ص 122 / ح 4).
واز همين جاست كه امام باقر (عليه السلام) اين ويژگى را قبل از
انتظار بيان مى فرمايد:
(اَلْعارِفُ مِنْكُمْ هذَا الْاَمْرُ الْمُنْتَظِرُ لَهُ... كَمَنْ
جاهَدَ؛ از ميان شما هر كس كه اين امر را بشناسد ودر انتظار آن
باشد به منزله جهادگران است). (بحار الانوار / ج 24 / ص 38 / ح 15).
بنابراين امام زمان (عليه السلام) وويژگى هاى او را، دوباره بايد
شناخت. امامت ونقش آن را ديگرباره با ديدى عميق تر ودر گستره اى
وسيع تر بايد بررسى كرد.
راستى! چرا عدم شناخت امام زمان (عليه السلام) همپاى شرك وجاهليت،
وتكذيب او همرديف كفر وبى ايمانى شمرده شده است. رسول خدا (صلى
الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
(مَنْ ماتَ وهُوَ لا يَعْرِفُ اِمامَهُ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً؛
كسى كه بميرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است).
(بحار الانوار / ج 23 / ص 76 / ح 1).
(مَنْ كَذَبَ بِالْمَهْدى كَفَرَ؛ كسى كه مهدى را تكذيب كند كافر
است). (الفتاوى الحديثيه / ابن حجر هيثمى / ص 37).
وچرا در دعاى زمان غيبتِ امام زمان (عليه السلام) مى خوانيم:
(... اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكَ، فِاِنَّكَ اِنْ لَمْ
تُعَرِّفْنِى حُجَّتُكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينِى؛ خدايا حجت خويش را به
من بشناسان، كه اگر حجت خود را به من نشناسانى، از دينم گمراه
خواهم شد). (اصول كافى / ج 1 / ص 337 / ح 5).
آيا غير از اين است كه جز با شناخت امام، راه هدايت را نمى توان
شناخت وجز با معرفت او، به معرفت دينى نمى توان دست يافت؟
به يقين شناخت امام عصر (عليه السلام) وپيروى از آن حضرت كه كليد
همه معارف الهى است، با يادگيرى نام ها والقاب وتاريخ ولادت وغيبت
او حاصل نمى شود.
بايد در حكمت نام ها ونشانه ها والقاب او انديشه كرد. بايد در
شگفتى هاى ولادت وزندگى او تأمّل نمود. بايد غيبت پر رمز وراز
وطولانى او را به بررسى نشست وعوامل ولوازم آن را با نگاهى
مسئولانه جستجو كرد.
بايد در كلمات وفرمايشات امام (عليه السلام)، ودر نامه ها وفرامين
او تدبر ودقت نمود.
بايد آنچه را كه سبب خوشنودى وناخوشنودى او است، باز شناخت. بايد
اهداف وآرمان هاى او را فهميد.
اين انديشه وتأمّل وبررسى ودقّت وتدبّر وفهم وشناخت، مقدّمه اى
تعهّد آفرين براى اطاعتى تعبّد آميز از امام زمان (عليه السلام)
است، وچنين اطاعتى عين اطاعت از خدا وپيامبر (عليه السلام) است كه
غايت ايمان واسلام به شمار مى آيد.
نگاهى كوتاه بر زندگى امام زمان (عليه السلام)
حضرت مهدى امام دوازدهم (عليه السلام) از ائمه شيعه اماميه ومهدى
موعود ويگانه فرزند امام حسن عسكرى (عليه السلام) مى باشد. همه
شيعه اماميه بر امامت آن حضرت متّفقند واو را زنده واز انظار غايب
وحضرتش را نقطه اميد خود ومنجى عالم بشريت مى دانند وپيوسته در
حوادث سهمگين زندگى به او پناه مى برند ومنتظر فرج او هستند تا
آنگاه كه حكمت الهى اقتضاى ظهور وخروج وتصرف ظاهرى آن حضرت را نيز
بكند وبنا به وعده خداوند زمين را از عدل وداد ومساوات پر كند
وعظمت شريعت را تجديد نمايد واحكام الهى را در ميان مردم جارى
سازد.
آن حضرت نزديك طلوع فجر، روز جمعه، نيمه ماه شعبان، سال 254 هجرى
قمرى در شهر سامراء به طور مخفى وپنهان از ديد عموم، پا به عرصه
وجود نهاد. (مطابق با بيست ودوّم مرداد ماه، سال 247 هجرى شمسى مى باشد).
* جريان ولادت آن حضرت، همانند حضرت موسى كليم (عليه السلام) در
كنار كاخ طاغوت زمان، مخفى وپنهان از ديد جاسوس ها وعموم مردم
انجام گرفت.
* نام: م ح م م د صلوات اللَّه وسلامه عليه؛ وعجّل اللَّه تعالى فى
فرجه الشّريف..
(نام ولقب مبارك آن حضرت به عنوان امام (محمّد، مهدى) (عليه
السلام) طبق عدد حروف أبجد كبير - 92، 59 - مى باشد).
(طبق احاديث وارده: گفتن نام صريح امام زمان (عليه السلام) در زمان
غيبت حرام وغيرمجاز است، كه بعضى از آن احاديث، ضمن چهل حديث منتخب
خواهد آمد).
نام آن حضرت همان نام حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) است، در
اخبار شيعه از بردن نام ايشان منع شده است واكثر علماى شيعه نام
ايشان را به تصريح ذكر نمى كنند، گرچه اين روايات شايد مربوط به
زمان كودكى ودوران پيش از غيبت ايشان بوده است تا مخالفانى كه در
تعقيب ايشان بوده اند به وجودشان راه نبرند. ولى به هر حال با
القابى چون مهدى وحجت وقائم منتظر وخلف صالح وبقية الله وامام زمان
وصاحب زمان وولى عصر وامام عصر و... از آن حضرت ياد مى شود ويا به
كنايه او را الحضرة، الناحية المقدسة، الغريم و... مى نامند.
* كنيه: ابو القاسم، ابو جعفر و....
* لقب: بيش از نهصد لقب براى حضرتش ذكر كرده اند كه در كتب مختلف
موجود مى باشد از آن جمله: مهدى، حجّت، منتقِم، بقية اللَّه
الأعظم، قائم آل محمّد، صاحب الزّمان و....
* پدر: امام حسن عسكرى صلوات اللّه وسلامه عليه.
* مادر: به نام هاى نرجس، مليكه، ريحانه، صيقل وسوسن معروف است.
* نقش انگشتر: (أنَا حُجَّةُ اللَّهِ وخاصَّتُهُ).
* دربان: چهار نفر به نام هاى عثمان بن سعيد، محمّد بن عثمان، حسين
بن روح، على بن محمّد سمرى، در غيبت صغرى وكالت ووساطت حضرت را بر
عهده داشته اند.
* حضرت داراى دو غيبت بوده است: يكى غيبت صغرى - كه حدود هفتاد
وپنج سال به طول انجاميد - وديگرى غيبت كبرى مى باشد - كه تقريباً
از سال 330 هجرى قمرى شروع شد.
واز آن زمان به بعد براى حضرت، وكيل ونائب خاصّ معرّفى ومعيّن نشده
است، بلكه مجتهدين جامع الشّرايط - به عنوان وكيل ونائب عامّ -
امور جامعه را بر عهده داشته ودارند.
* آن حضرت در همين جامعه، بين افراد رفت وآمد ودر مجالس به صورت
ناشناس شركت مى نمايد؛ ونيز همه را مى بيند وشاهد اعمال همگان
خواهد بود.
ولى ديگران هم گرچه او را مى بينند، امّا شخص حضرتش را نمى شناسند
كه كدام يك از اشخاص مى باشد.
* افراد بسيارى در غيبت كبرى به محضر مباركش شرفياب شده اند وكسب
فيض كرده اند.
* علائم ونشانه هاى متعدّد وگوناگونى جهت ظهور وقيام آن حضرت،
توسّط معصومين (عليهم السلام): بيان ومطرح شده است، كه در كتاب هاى
مختلف اهل سنّت وشيعه به طور مشروح ومبسوط مذكور مى باشد.
* وقتى حضرت در مكّه معظّمه ظهور نمايد، 313 نفر از اصحاب
وفرماندهان او از اطراف وشهرهاى مختلف در كنار كعبه الهى جمع شوند
ودر دست هر كدام شمشيرى خواهد بود.
وسپس منادى بين زمين وآسمان گويد: اين مهدى موعود است كه ظهور كرده
وبه شيوه حضرت داوود وسليمان (عليهما السلام) قضاوت خواهد نمود
وبيّنه وشاهد، لازم ندارد.
* طبق آنچه در روايات آمده است: حكومت آن حضرت بين هفت تا نُه سال
به طول خواهد انجاميد.
(شخصى از امام جعفر صادق (عليه السلام) سؤال نمود كه امام زمان
(عليه السلام) چند سال حكومتش به طول مى انجامد؟
حضرت فرمود: هفت سال، روزها وشبهايش به اندازه اى طولانى مى گردد
كه يك سال آن مساوى است با ده سال از سالهاى دوران شما، پس مجموع
حكومت آن حضرت هفتاد سال از سالهاى شما خواهد بود. غيبة طوسى: ص
474، ح 497، إعلام الورى: ج 2، ص 290.
* ودر بعضى روايات آمده كه مدّت حكومت حضرت 309 (سيصد ونُه) سال
خواهد بود).
* مدّت امامت: حضرت بنابر مشهور بين روايات، روز جمعه، نُهم ربيع
الاوّل، سال 260 هجرى قمرى پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سنين پنج
سالگى به منصب ومقام عظمى ووالاى امامت وخلافت نائل گرديد.
و از آن زمان تاكنون حدود 1167 سال مى باشد ودر آينده تا هر لحظه
كه خداوند متعال اراده نمايد، امامت وهدايت جامعه را به عهده خواهد
داشت.
* مدّت عمر: آن حضرت حدود پنج سال، هم زمان با پدر بزرگوارش حضرت
ابومحمّد، امام حسن عسگرى (عليه السلام) بوده وپس از آن تا اين
زمان - كه روى هم 1172 سال باشد - عمر پربركت آن حضرت مى باشد ودر
آينده تا هر زمان كه خداوند بخواهد، تداوم خواهد يافت.
* نماز امام زمان (عليه السلام) دو ركعت است، كه در هر ركعت سوره
حمد يك مرتبه وچون به جمله (إيّاك نعبد
وايّاك نستعين) برسد، صد مرتبه آن را تكرار نمايد؛ وبعد از
سوره حمد، يك مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود، همچنين هر يك از ذكر
ركوع وسجود را هفت مرتبه بگويد.
وچون سلام نماز را دهد، تسبيح حضرت زهراء (عليها السلام) را بگويد
ودر بعضى عبارات آمده است كه بعد از آن، نيز صد مرتبه صلوات بر
محمّد وآل محمّد فرستاده شود.
وبعد از آن، حوائج مشروعه خود را از خداوند طلب نمايد.
(ولادت وديگر حالات حضرت برگرفته شده است از: اصول كافى: ج 1، تهذيب الأحكام: ج 6، تاريخ اهل البيت (عليهم
السلام):، مجموعة نفيسة، أعيان الشيعة: ج 2، كشف الغمّة: ج 2،
ينابيع المودّة، بحار الانوار، جمال الاُسبوع، دعوات راوندى، إعلام
الورى طبرسى: ج 2، دلائل الإمامة و... ).
نوّاب امام زمان (عليه السلام)
بنا بر اخبار وروايات شيعه آن حضرت را دو غيبت است: صغرى وكبرى كه
قصرى وطولى نيز مى گويند. غيبت صغرى هفتاد وچهار سال طول كشيد ودر
اين مدت چهار سفير يا نايب كه ايشان را (نواب) يا (ابواب) يا
(سفراء) مى خوانند نامه ها وتوقيعات حضرت را به مردم مى رسانده اند
وخود به زيارت ايشان نائل مى شده اند. اين سفرا يا نواب چهارگانه
به ترتيب عبارتند از:
1) ابو عمرو عثمان بن سعيد بن عمرو عمرى اسدى عسكرى.
وى از اصحاب امام هادى وامام عسكرى (عليهما السلام) بود ومراسم
تغسيل وتكفين وتدفين امام يازدهم را بنا به وصيت آن حضرت انجام
داد. او به حكم امام عسكرى پيشكارى حضرت مهدى را بر عهده گرفت وتا
زنده بود اين خدمت را ادامه داد.
2) ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد.
وى در زمان حضرت عسكرى (عليه السلام) دستيار پدر بود وبعد از مرگ
وى عهده دار سفارت امام گرديد. او كتابهايى در فقه تأليف نموده كه
مطالب آن را از امام يازدهم وامام دوازدهم شنيده وپاكنويس كرده
بود. يكى از آنها كتاب الاشربة است. ابو جعفر روز آخر جمادى الاولى
304 يا 305 در بغداد درگذشت وهمانجا مدفون شد. او مدّتى حدود پنجاه
سال پيشكار ووكيل امام زمان (عجل الله فرجه) بود.
3) ابو القاسم حسين بن روح بن ابى بحر نوبختى.
ابو جعفر محمد بن عثمان دو سال پيش از مرگ، مشايخ واعيان شيعه را
جمع كرد وحسين بن روح را كه سالها دستيار مورد اعتمادش بود به
جانشينى خود معرّفى نمود. وى از عقلاى زمان بود. وفاتش در شعبان
326 ه. ق. در بغداد اتفاق افتاد ودر گورستان نوبختيه مدفون گرديد.
4) ابو الحسن على بن محمد سمرى.
وى بنا به وصيت حسين بن روح وامر امام زمان (عجل الله فرجه) به
سفارت ونيابت خاصه امام برگزيده شد ومدّتى نزديك به دو سال رابط
بين امام غايب وشيعيان بود. وفاتش در نيمه شعبان 328 يا 329 ه. ق.
در بغداد اتفاق افتاد ودر آنجا به خاك سپرده شد. بعد از وفات او
مدّت غيبت صغرى وعصر سفارت ونيابت خاصه پايان پذيرفت ودوران غيبت
كبرى آغاز گرديد.
آخرين نامه ودستورى كه سمرى از امام زمان دريافت نمود به مضمون ذيل
نقل شده است:
(بسم اللّه الرحمن الرحيم.
اى على بن محمد سمرى خدا اجر برادران ترا در مصيبت تو بزرگ گرداند.
تو بعد از شش روز از دنيا خواهى رفت، پس خود را آماده كن وبه احدى
براى جانشينى خود وصيت نكن زيرا غيبت تامه آغاز مى شود وديگر ظهورى
نخواهد بود مگر به اذن خداى تعالى وآن بعد از طول زمان وقساوت
قلبها وپر شدن زمين از جور خواهد بود. زود باشد كه در بين شيعيان
كسانى بيايند كه ادعاى مشاهده كنند. هر كس مدعى مشاهده من قبل از
خروج سفيانى وصيحه آسمانى بشود كذّاب ومفترى است. ولا حول ولا قوّة
إلاّ باللّه العلى العظيم).
بجز اين چهار تن كه (سفراء محمودون) و(نواب مرضيون) ناميده مى شوند
ظاهرا كسانى ديگر نيز در آن مدّت غيبت صغرى به حضور امام رسيده
اند. امّا كسانى هم بوده اند كه به دروغ ادعاى سفارت و(بابيت) كرده
اند ومورد تكذيب ولعن سخت شيعه قرار گرفته اند از قبيل (شريعى)
و(نميرى) و(حسين حلاج) و(شلمغانى) وغير ايشان.
با پايان زندگى على بن محمد سمرى عصر نيابت خاصه به انتها رسيد
ودوره نيابت عامه آغاز گرديد. به اين معنى كه از سوى امام شرايطى
كلى وبه طور عام تعيين شد كه در هر زمان بر هر كس منطبق شود سخنش
سخن امام واطاعتش واجب ومخالفتش حرام خواهد بود. در اين باره دلايل
بسيار نقل شده كه از جمله آنهاست:
1) اسحاق بن يعقوب كلينى از علماى شيعه راجع به تكليف شيعيان در
غيبت كبرى از امام سئوال كرد وتوقيع ذيل در پاسخ او صادر گرديد:
(... وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة أحاديثنا فإنهم
حجتى عليكم وأنا حجة اللّه) (در پيش آمدهايى كه براى شما رخ مى دهد
بايد به راويان اخبار (المسائل العشر فى الغيبة (شيخ مفيد): ص 10).
ما (علما) رجوع كنيد. ايشان حجّت من بر شما هستند ومن حجت خدايم).
2) امام حسن عسكرى (عليه السلام) در تفسير منسوب به او در ذيل آيه
(ومنهم أميون لا يعلمون الكتاب)
درباره علما فرموده اند: (...أما من كان من الفقهاء (سوره بقره:
آيه 78 ).
(صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لأمر مولاه فللعوام
أن يقلدوه) (هر يك از فقهايى كه بر نفس خود مسلّط باشد ودين خود را
حفظ كند و(تفسير الامام العسكرى (عليهم السلام): ص 300).
با هواى نفس خود مخالفت ورزد وامر خدا را اطاعت كند بر همگان واجب
است كه از او تقليد نمايند).
3) كلينى وصدوق وطوسى روايتى را كه معروف به (مقبوله عمر بن حنظله)
است از امام صادق (عليه السلام) به مضمون ذيل نقل كرده اند:
(... هر كدام از شما كه حديث ما را روايت كند ودر حلال وحرام صاحب
نظر باشد واحكام ما را بداند او را به حكومت برگزينيد كه من او را
بر شما حاكم قرار دادم..). (كافى: ج 1، ص 67).
4) پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (علماء أمتى
كأنبياء بنى إسرائيل). (مستدرك الوسائل: ج 17، ص 320 ).
يعنى: همانطور كه انبياى بنى اسرائيل حافظ دين موسى بودند واطاعت
آنان بر بنى اسرائيل واجب بود علماى اسلام نيز حافظ دين پيغمبرند
واطاعت از آنان در احكام شرع واجب است.
اعتقاد شيعه اماميه بر غيبت امام دوازدهم وزنده بودن او در طى قرون
متمادى واعتقاد به ظهور او در آينده ودر دست گرفتن حكومت وخلافت
الهى موجب اعتراضات وشبهات فراوان از جانب مخالفان شيعه اماميه
مخصوصاً از طرف فرقه وهابيّت شده است وعلماى شيعه ناچار در هر عصرى
از اعصار به اين شبهات واعتراضات پاسخ داده اند، واكنون نيز علماى
شيعه با برگذارى مناظرات با وهابيّت وبا تأسيس سايتهاى مختلف وشبكه
هاى تلويزيونى از (مانند شبكه سلام).
شبهاتى كه آنها در اذهان جوانان شيعه وسنى بوجود مى آورند پاسخ مى
دهند، وبايد گفت مقاومت شديد ايشان در برابر حملات شديد دشمنان ورد
شبهات واعتراضات با وجوه منطقى ومستدل موجب شده است كه شيعه با
ميليونها پيرو ومعتقد در جهان از اركان مهم عالم اسلام شمرده شده
واز جهت سياسى ودينى وفرهنگى وعلمى از فرق مهم مذهبى عالم محسوب
گردد.
در اثبات اصل مسأله امامت ووجوب تعيين ونصب آن از جانب خدا ودر
اثبات امامت خاصه هر يك از ائمه اثنا عشر ودر اثبات وجود مهدى
موعود (عليه السلام) واينكه اين مهدى از نسل حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله وسلم) وبنابراين از اولاد على وفاطمه (عليهما السلام)
است مطالب ودلايلى در كتب كلامى شيعه گفته شده است كه در اينجا
مجال كافى ولازم براى اين مباحث موجود نيست.
همين قدر متذكر مى گردد كه اين نوع استدلالات كلامى از قبيل
استدلال بر نبوت انبيا ونبوت خاصه ونظاير آن است وروش آن نيز از
همان قبيل است وبرادران اهل سنت خود در احتجاج با اهل اديان ديگر
همين اصول وروش را بكار مى برند وتفاوت در محتويات ومواد است.
پس در اينجا مسأله وجوب امامت وعصمت امام وعدد ائمه ونيز لزوم ظهور
مهدى در آخر الزمان مسأله اى است حل شده واين مسائل ومطالب در جاى
خود بحث وحل شده است.
خصوصيّات حضرت از زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
حضرت جواد الأئمّه به نقل از پدران بزرگوارش از امام حسين صلوات
اللَّه عليهم اجمعين در حديثى بسيار طولانى حكايت فرمايد:
روزى بر جدّم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شدم، شخصى
به نام أبى بن كعب حضور داشت وسؤال وجواب هائى پيرامون ائمّه اطهار
(عليهم السلام): مطرح شد تا جائى كه جدّم رسول اللَّه (صلى الله
عليه وآله وسلم) اظهار داشت:
خداوند متعال در صُلب يازدهمين خليفه ام، نطفه اى پاك ومنزّه قرار
داده است كه تمام انسان هاى مؤمن به وسيله آن شادمان وراضى خواهند
شد.
خداوند تبارك وتعالى در عالم ذرّ عهد وميثاق ولايت او را گرفته است
وكسانى نسبت به او كافر خواهند شد كه منكر خداوند باشند.
او امامى است پرهيزكار وپاك، مسرور كننده ورضايت بخش، هدايت گر
وهدايت بخش، حكم به عدل مى نمايد وبر اجراى عدالت دستور مى دهد.
در تمام امور، خداوند حكيم را تصديق مى كند وخداوند هم او را تصديق
وتأييد خواهد كرد، او از ديد افراد، مخفى وپنهان مى گردد تا زمانى
كه آمادگى ظهور وبيان احكامش در جامعه آشكار شود.
در طالقان گنج هاى ارزشمندى در انتظار اوست كه نه طلا است ونه
نقره، بلكه مردانى قوى وپايدار خواهند بود.
خداوند متعال هنگام فزرندم، از تمام شهرها ودورترين نقاط اصحاب او
را گرد يكديگر جمع مى نمايد كه به تعداد اصحاب جنگ بدر - يعنى؛
سيصد وسيزده نفر - خواهند بود.
وطومارى در دست دارد كه در آن نام تمام اصحاب ويارانش با معرّفى
كامل از جهت نسب، شهر، شغل وفاميل خانوادگى ثبت وظبط گرديده است.
امام حسين (عليه السلام) افزود: أُبى بن كعب سؤال كرد: علائم
ونشانه هاى ظهور او چگونه وچيست؟
جدّم رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله وسلم) در جواب او، فرمود:
بيرقى مخصوص او قرار گرفته است كه هر موقع زمان ظهورش فرا رسد؛
بيرق، باز وگسترده خواهد شد وخداوند متعال آن را به سخن در خواهد
آورد، پس صاحبش را صدا مى زند ومى گويد:
اى ولى اللَّه! ظاهر شو ودشمنان خدا را به هلاكت برسان.
همچنين شمشيرى مخصوص او، در قلاف قرار داده شده است، كه هنگام خروج
حضرتش شمشير از قلاف بيرون آيد وبا قدرت خداوند به سخن آيد وگويد:
اى ولى اللَّه! خارج وظاهر شو، چون كه ديگر بر تو جائز نيست كه
نسبت به دشمنان خدا ساكت وآرام بنشينى.
پس در همان حال، ظاهر وخارج مى گردد ودشمنان خداوند متعال را در هر
كجاى عالَم ودر هر حالتى بيابد - پس از إتمام حجّت - به قتل خواهد
رساند.
واو تمام حدود واحكام الهى را به اجراء در خواهد آورد، در حالتى كه
جبرئيل سمت راست وميكائيل سمت چپ وشعيب فرزند صالح جلوى او قرار
دارد.
وبه همين زودى قبل از قيام قيامت، او را خواهيد يافت ومن تمام امور
خود را به خداوند واگذار مى كنم.
سپس رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در ادامه فرمايش خود
افزود: اى أُبى! خوشا به حال كسى كه در آن زمان حجّت خدا را درك
كند وخوشا به سعادت كسى كه دوستدار او، ومعتقد ومؤمن به ولايت
وامامت او باشد، همانا كه خداوند متعال آن افراد مؤمن را از شدائد
وهلاكت ها نجات مى بخشد. (إعلام الورى طبرسى: ج 2، ص 186 - 190، إكمال الدّين صدوق: 264، ح
11، عيون اخبار الرّضا (عليهم السلام): ج 1، ص 59، ح 29).