در موقع ظهور حضرت مهدي اهل سنت که ولايت علي بن
ابيطالب وياز
پاسخ ما:
البتّه هر کس ايمان بياورد وشيعه شود ومتوجّه عظمت خاندان عصمت شود
اهل بهشت است آنها خيلي مهربانند واز ظلمي که نسبت به آنها شده مي
گذرند. اگر حضرت مهدي (روحي فداه) ظهور کنند هر کس از غير شيعه
ايمان بياورد واظهار ارادت نسبت به ايشان بکند ولو ظلم زيادي نسبت
به خاندان عصمت (عليهم السّلام) کرده باشد حضرت مي بخشند ومسائلش
حل مي شود وبه بهشت خواهد رفت.
چون خودشان فرمودند:
وورثنا العفو من آل يعقوب حضرت بقيّة اللّه مي فرمايند:
ما عفو را از آل يعقوب ارث برديم. آل يعقوب حضرت يوسف است. برادران
حضرت يوسف خيلي به او ظلم کردند ومستقيم هم ظلم کردند. حالا سنّي
ها مستقيم ظلم نکرده اند. يک خطّي پيدا شده وآنها توي آن خطّ
انحرافي رفتند که طبعا رفتن در آن خط، ظلمي به خاندان عصمت است
وگرنه هر کدامشان مستقلاًّ ظلم نکرده اند. برادران يوسف مستقيم ظلم
کردند يعني او را توي چاه انداختند وبه غلامي فروختند حتّي آن وقتي
که عزيز مصر شده بود وحضرت يوسف مي خواست بنيامين را نگه دارد همان
جا زخم زبان زدند وگفتند:
(اِنْ
يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ).(1)
اگر مي بينيد که او دزدي کرده يک برادري هم قبلا داشت که او هم دزد
بود. منظورشان حضرت يوسف بود. وبالاخره تا لحظه اي که فهميدند اين
شخص يوسف است ودر محلّ قدرت نشسته وممکن است قدرت او آنها را از
بين ببرد به او مستقيما ظلم کردند ووقتي فهميدند که او يوسف است
آنجا فقط توبه کردند وهيچ هم تا آن وقت ناراحت نبودند که يوسف گم
شده، از بين رفته ويا هر مورد ديگر. در عين حال وقتي که برادران
يوسف متوجّه مي شوند که او يوسف است. ق الُوَّا:
(ءَاِنَّکَ
لاََنْتَ يُوسُفُ؟ قالَ: اَنَا يُوسُفُ وهذَّا اَخي).(2)
اينها تا يک لحظه قبل مي گفتند:
حضرت يوسف هم دزد بوده، امّا حالا عذرخواهي مي کنند، توبه مي کنند
وحضرت يوسف هم فرمود:
بر شما باکي نيست. (يَغْفِرُ
اللّهُ لَکُمْ).(3)
خدا شما را مي بخشد من هم مي بخشم. اين اندازه وبا اين سرعت عفو مي
کنند. اگر يوسف اين طور عفو مي کنند حضرت بقيّة اللّه (ارواحنا
فداه) هم همين طورند. من در کتاب مصلح غيبي نوشته ام که آقا شما
تواضع مي فرمائيد که فرموديد:
وورثنا العفو من آل يعقوب ما عفو را از آل يعقوب ارث برديم. در
حالي که آل يعقوب شاگرد ابجدخوان مکتب شما در مسأله عفوند. آنها
چيزي در عفو ندارند آنها هم اگر عفو دارند از شما ياد گرفته اند
وشما به آنها تعليم داده ايد. هر چه حضرت بقيّة اللّه از يوسف
بزرگتر وبا عظمت تر است به همان مقدار عفوش بيشتر است. بنابراين
عفو خواهد کرد وباز اقتدا به پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله
وسلّم) مي کند که پيامبر اکرم وقتي در فتح مکّه وارد مکّه شد مي
بينيم که وقتي يک نفر صدا مي زند:
اليوم يوم الملهمه امروز روز انتقام است. ديده ايد همان گونه که
وقتي بعضيها به قدرت مي رسند اوّل به سراغ کساني مي روند که
اذيّتشان کرده اند تا از آنها انتقام بگيرند، اين حالت، حالت
حيواني است که تا انسان ضعيف است در مقابل دشمن خاضع باشد ووقتي
قوي شد به جان دشمن بيفتد وبه او ظلم کند.
پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) تا اين جمله را شنيد به
علي بن ابيطالب (عليه السّلام) فرمود:
برو اعلام کن اين حرف درست نيست اليوم يوم المرحمة امروز روز
مهرباني است. ما انسانيم. ما ظالم نيستيم که از دشمن بي رويه تقاص
بگيريم او عملا هم نشان داد وپيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله
وسلّم) در روز فتح مکّه يک نفر را هم نکشت وحتّي به وحشي قاتل حمزه
گفت:
برو از جلوي چشمم دور شو که تو را نبينم. همين مهرباني را حضرت
بقيّة اللّه (ارواحنا فداه) هم دارند واميد داريم که همه ما مورد
لطف ومرحمت ايشان قرار بگيريم.
آيا هر گونه بيعتي قبل از ظهور حضرت ولي عصر بيعت
کفر ونفاق و
روايتي از امام صادق (عليه السّلام) مورد سؤال است که امام صادق
(عليه السّلام) به مفضّل بن عمر فرمودند:
اي مفضّل هرگونه بيعتي قبل از ظهور حضرت وليّ عصر (عليه السّلام)
بيعت کفر ونفاق ونيرنگ است خداوند کسي که اين بيعت را انجام دهد
وهمچنين کسي که با او بيعت شود را لعنت مي کند.
پاسخ ما:
بيعت از بيع مي آيد. بيع يعني فروختن. بيعت يعني انسان خود را
بفروشد وقتي شما با کسي بيعت مي کنيد خودتان واختياراتتان را مي
فروشيد. اگر اين بيعت با خدا باشد انسان خود واختياراتش را به خدا
فروخته است که فرموده:
(اِنَّ
اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ).(4)
خدا از مؤمنين خودشان واختياراتشان را مي خرد. اين خوب است به جهت
اينکه خدا هرگز انسان را به طرف باطل نمي کشاند. بيعت با پيامبر
(صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) هم چون بيعت با خدا است اين هم خوب
است. که فرموده:
(اِنَّ
الَّذينَ يُبايِعُونَکَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ).(5)
کسي که با تو (در حديبيه) بيعت کرد با خدا بيعت کرده است، زيرا
درباره پيامبر خداي تعالي مي فرمايد:
(وَما
يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي).(6)
روي هواي نفس حرفي نمي زند. امام هم چون يک کلمه از خودش حرف نمي
زند وهر چه مي گويد از جانب پروردگار ورسول اکرم (صلّى اللّه عليه
وآله وسلّم) مي گويد بيعت با امام معصوم (عليه السّلام) هم بيعت با
خدا است. پس اين بيعتها درست است.
وليّ فقيه ومرجع تقليد هم در احکام با اين شرائط که صائنا لنفسه
وحافظا لدينه ومخالفا لهويه ومطيعا لامر موليه يعني خود نگهدار
باشد، مال دنيا تکانش ندهد، حافظ دين وطرفدار دينش ومخالف خواسته
هاي نفسانيش باشد ومطيع امر پروردگار وبنده واقعي خداوند باشد،
بيعت با او هم بيعت با امام است وبيعت با امام (عليه السّلام) هم
بيعت با پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) وبيعت با پيامبر بيعت
با خدا است. پس اين هم خوب است. ولي بيعتهاي ديگر مي ماند ما با کس
ديگر حقّ بيعت کردن نداريم. اگر با فلان مرشد بيعت مي کنيم چه
دليلي داريم که خودمان را به او بفروشيم نه او مرجع تقليد من است
نه امام زمان من است نه خداي من است. بيعت کردن با غير خدا وپيامبر
وائمّه وکسي که حرفش، حرف امام است جايز نيست. شايد اينها هم
بگويند ما هم همين طور هستيم يعني صائنا لنفسه وحافظا لدينه
ومخالفا لهويه ومطيعا لامر موليه ما دلائل او را قبول مي کنيم
البتّه اگر مرجع تقليدي بود که همين شرائطي که امام زمان فرموده
داشت مرجع تقليد است امّا اگر غير اين بود ومخالف خدا وپيامبر
وائمّه بود بيعتش بيعت نفاق وکفر است.
وشايد منظور در روايت بيعت در خصوص قيام عليه طاغوتها باشد که در
زمان ائمّه (عليهم السّلام) جمعي از سادات از مردم مي گرفتند ومي
خواستند به جاي حضرت وليّ عصر (روحي فداه) قيام کنند که آن هم اگر
بدون اذن امام بوده مايه نفاق وکفر بوده است.
منظور از آيه يوم يأتي بعض ايات ربک لا ينفع نفسا
ايمانه الم ت
در آيه شريفه (يَوْمَ
يَأْتي بَعْضُ اياتِ رَبِّکَ لا يَنْفَعُ نَفْسا ايمانُه الَمْ
تَکُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ في ايمانِه اخَيْرا).(7)
منظور چيست؟ پاسخ ما:
ظاهر آيه مال قيامت است. امّا با استفاده از تفسير وهمين زيارت آل
يس مربوط به زمان رجعت وزمان ظهور است، که وقتي کار از کار گذشته
وشمشير را به اصطلاح، حضرت آورده روي سر طرف گرفته، او بگويد من
ايمان آوردم، ايماني که در موقع ظهور بايد افراد بياورند ايمان
شمشيري نيست ايماني است که بايد با تحقيق ورشد فکري بياورند. از
زمان ظهور تا زماني که حکومت حضرت در سراسر عالم مستقر مي شود
حدودا گفته اند هشت سال طول مي کشد در اين مدّت هشت سال علم ودانش
پخش مي شود وافراد از علم ودانش گسترده اي استفاده مي کنند وکم کم
گرايششان به اسلام زياد مي شود وبلکه همه مردم متوجّه حقيقت مي
گردند ومسلمان مي شوند. اين طور نيست که وقتي حضرت تشريف آوردند
فقط شيعه قبول شود وبقيّه بايد کشته شوند. مخصوصا با توجّه به
اينکه دنيا پر از ظلم وجور شده که آن حضرت مي خواهد آن را پر از
عدل وداد کند يعني آن ظلم وجورها را سرکوب کنند. معني اين جمله اين
نيست که ظالمين را سرکوب کنند واز بين ببرند وهر گناهکاري را از
بين ببرند مسلّما بالضرورة اين منظور نيست. منظور اين است که اگر
با واقعيّت، با علم ودانش. با علومي که از معارف قرآن آن حضرت بين
مردم پخش کرده اند وهمه فهميده اند ولي در عين حال بعضي حاضر
نيستند زير بار بروند ومنتظر فرصت هم هستند که اگر زمينه اي پيدا
کنند ضربه به حکومت امام زمان (عليه السّلام) وارد کنند حالا در
اين وضعيّت حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) شمشير را روي سر اين فرد
گرفته واو در اينجا مي گويد که ايمان آوردم، چون اين فرد تا اينجا
ايمان نياورده وبعد مثل ابوسفيان با شمشير ايمان آورده وبعد هم زير
ايمانشان مي زنند وفساد مي کنند، امام زمان (عليه السّلام) از سنخ
آن انبياء وائمّه اي نيست که اين جهت را حفظ کند وبگذارد چنين
افرادي در عالم بمانند. اينجا بايد کار يکسره شود هشت سال است که
معارف بيان مي شود وبرايش طرف مسأله وحقيقت ثابت شده ولي او باز هم
مي خواهد فسادش را ادامه دهد، آيه شريفه همين مطلب را مي فهماند.
که وقتي براي کسي حجّت تمام شد وايمان نياورد وفساد کرد وقتي حکومت
مستقر گرديد ديگر ايمان آن وقت فائده اي ندارد زيرا اين فرد وقت
شناس ويا ابن الوقت است وبعد قطعا فساد مي کند اين افراد را حضرت
وليّ عصر (روحي فداه) مي کشد ويان ايمان ظاهري براي او ديگر فائده
اي ندارد.
آيا يک ثلث بشر در زمان
ظهور کشته مي شوند؟
يک ثلث بشر در زمان ظهور کشته مي شوند واين مطلب در روايات هست
توضيح بفرمائيد.
پاسخ ما:
من هم اين روايت را ديده ام ولي اين جزء وعيدها است. يعني اگر مردم
سربراه نشوند اين اندازه از بشر ممکن است کشته شوند. يعني اين کار
به قدري قطعي است که خداي تعالي مي خواهد بگويد:
ولو آنکه يک ثلث مردم کشته شوند اين کار انجام خواهد شد، مي خواهد
قطعي بودنش را بفرمايد مثلا در روايتي دارد که اگر يک روز از عمر
دنيا باقي بماند آن روز را خدا طولاني مي کند تا امام زمان (عليه
السّلام) ظهور کند. حالا کسي بگويد پس حکومت امام زمان همان روز
آخر عمر دنيا است. مي گوئيم اين طور نيست بلکه اين مطلب را فرموده
اند که قطعي بودن ظهور را برسانند.
در آنجا هم مي خواهند بگويند مطلب اين قدر قطعي است که اگر يک ثلث
مردم دنيا هم کشته شوند باز امام زمان (عليه السّلام) بايد بيايند
وبراي دو ثلث ديگر عدل وداد را برقرار کنند. اينها جزء وعيد است
(مثلا شما با فرزندتان در خيابان راه مي رويد بچّه کار زشتي مي کند
مي گوئيد:
به منزل رفتيم تو را مي زنم ولي آمديد واو را کتک نزديد، کار بدي
نکرده ايد بلکه فقط او را ترسانده ايد وبعد گذشت کرده ايد اين وعيد
است) در وعده تخلّف کردن خلاف عدالت است امّا در وعيد تخلّف کردن
خلاف عدالت نيست. مثلا مي گويند اگر کسي يک رکعت نمازش را ترک کند
خدا او را به جهنّم مي برد حالا اگر اين طور شد حتما لازم نيست خدا
او را به جهنّم ببرد که اگر نبرد خلاف عدالت شده باشد؟ نه اين رحم
وعفو است. عفوها مربوط به وعيدها است. ولي اگر گفت:
اگر اين کار را کردي تو را به
بهشت مي برم ونبرد خلاف عدالت است (واِنَّ
اللّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ).(8)
خدا وعده هايش را تخلّف نمي کند اگر به بچّه وعده ده تومان جايزه
داديد وعمل نکرديد، بد کاري کرده ايد. ولي اگر به خانه برديد
ونزديد بد کاري نکرده ايد بعد هم بايد حساب روايتها را کرد که
دشمنها القا نکرده باشند با اين تفکّر که اگر امام زمان (عليه
السّلام) بيايد بايد يک ثلث مردم کشته شوند هر وقت ما بخواهيم دعا
براي ظهور کنيم بايد فکر کنيم که يک نفر از سه نفر کشته مي شوند
وشايد طبعا با خود مي گوئيد شايد من يکي از آن سه نفر باشم. امّا
اين فکر اشتباه است امام زمان (عليه السّلام) مهربان است.
گذشت دارد عفو دارد. وبا استفاده از روايات کساني را مي کشند که
سدّ راه حکومت واحد جهاني ديني باشند.
شما در سخنانتان گفته ايد که حضرت ولي عصر آن همه
خونريزي نمي كند
شما در سخنانتان اشاره کرده ايد که حضرت وليّ عصر (عليه السّلام)
دو ثلث ويا يک ثلث مردم را نمي کشند وآن همه خونريزي نمي کنند واين
سخنان دشمنان است ولي در کتاب نجم الثاقب آمده که حضرت خونريزي
زيادي مي کنند که گروهي درباره آن حضرت دچار شبهه مي شوند. آيا
کدام يک درست است؟ پاسخ ما:
بعضي چيزها نسبي است يک وقت است مثلا صدام مي خواهد کويت را بگيرد
ويک ميليون جمعيّت را مي کشد، براي گرفتن يک کويت اين همه جمعيّت
زياد است. امّا يک وقت است که مي خواهند تمام دنيا را بگيرند در
مقابلش اين يک ميليون کشتار زياد نيست. يک وقت است جنگي واقع مي
شود وکشتار زيادي مي شود وفايده زيادي ندارد اين بد است. امّا يک
وقت بعکس است کشتار کم است وکار خيلي پر فائده وپر حجم است. گاهي
انسان به تلفات نگاه مي کند مي گويد:
فلاني جنگ کرد وصد هزار جمعيّت کشته شد ونتيجه جنگ را نمي گويد.
ولي يک وقت مي گويد جنگ کرد وفلان فائده را برد واز کشتار حرف نمي
زند. وگاهي کشتار را در مقابل کاري که کرده محاسبه مي کند ومي گويد
اين قدر کشتار کرد واين قدر فايده برد.
در روايات گاهي در بُعد کشتار وافرادي که بوسيله حضرت وليّ عصر
(عليه السّلام) پس از ظهور کشته مي شوند بحث مي شود که شايد آن
روايت نجم الثاقب از اين نوع بوده باشد ويک وقت هم بحث مي کنيم که
حضرت دنيائي را که پر از ظلم وجور شده در اختيار مي گيرد ودر بُعد
کار آن حضرت حرف مي زنيم. اگر براي گرفتن يک مملکت قدرتمندي جنگي
بشود که هزار نفر کشته شوند خيلي اين تعداد براي آن کار مهم ناچيز
است در مقابل تصرّف يک مملکت هزار نفر کشته شده اند واگر در مقابل
تمام جهان که از ظلم وجور آنها نجات داده شده اند مثلا نهايتا يک
ميليون جمعيّت کشته شوند اين تعداد در مقابل آن کار به آن مهمّي
چيزي نيست.
ما نمي گوئيم حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) کشتار ندارد چون نمي
شود. يک عدّه به هر حال غدّه سرطاني جامعه اند وفقط بايد قطع شوند،
کشته شوند. وجز کشتار راه ديگري ندارند واگر آن کشتار را به تنهائي
بخواهيم حساب کنيم خيلي زياد است. خيلي افراد هستند که يک بُعدي
هستند وفقط به کشتار نگاه مي کنند. وبه نتيجه عمل نگاه نمي کنند.
مي گويند مگر فرزند پيامبر دلش مي آيد که ده هزار نفر را بکشد، مگر
مي شود اولاد علي بن ابيطالب، که علي (عليه السّلام) نمي تواند
ببيند يک طفل يتيم گريه مي کند ده هزار نفر جلوي چشمش کشته شوند
وهيچ ناراحت نباشد. ممکن است همان افرادي که در رکاب حضرتند اين
طور شبهه برايشان ايجاد شود که چه دلي داري اين همه جمعيّت را کشتي
امّا وقتي همانها به نتيجه وفائده کار دقّت مي کنند راضي مي شوند.
براي حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) اين حرفها را مي گفتند. يکي
از خوارج نشسته بود وضو مي گرفت. حضرت امير (عليه السّلام)
فرمودند:
اين قدر آب نريز اسراف مي شود.
گفت:
تو ديروز اين همه خون مردم را ريختي من هيچ چيز نگفتم، نگفتم اسراف
مي شود. اين حرف را براي امام زمان (عليه السّلام) هم خواهند گفت.
امّا يک وقت است ما به نتيجه هم فکر مي کنيم مي گوئيم تا اين کشتار
نشود دنيا اصلاح نمي شود، دنيا در خطّ صحيحي واقع نمي شود. دشمنان
حضرت وليّ عصر (روحي فداه) حرفهائي مي زنند که باور کردني نيست اين
حرفها فقط به خاطر اين است که مردم را از انتظار ظهور باز بدارند
مثلا مي گويند:
برو دعا کن امام زمان (عليه السّلام) نيايد زيرا اگر بيايد اوّل
گردن من وتو را مي زند. يا مي گويند اين قدر امام زمان کشتار مي
کند که تا زير شکم اسبش خون مي ايستد. حالا انسان هر چه بکشد به
اين حدّ نمي رسد. اين طور تبليغاتي هست ومن گفتم اين تبليغات غلط
است واگر من گفتم:
يخرج بالسّيف.(9)
حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) با شمشير خروج مي کنند چون با توپ
وتانک، جنگهاي ناجوانمردانه اي است، البتّه گاهي انسان مجبور مي
شود چون طرف انسان ناجوانمردانه جنگ مي کند وبايد اين طرف هم همان
طور جنگ کند ولي اگر اختيار در دستش باشد، قدرت در دستش باشد، اگر
در خانواده اي يک نفر با امام زمان (عليه السّلام) مخالف است معنا
ندارد يک بمب روي سقف اين خانه بيندازند که زن وبچّه وخانه اش از
بين بروند، لذا با شمشير سراغ او مي روند وبيشتر از شمشير نيازي
نيست واينکه مي گويند:
بقيّه اسلحه ها از کار مي افتد يعني ديگر بدرد حکومت امام زمان
(عليه السّلام) نمي خورند. هواپيماهاي بمب افکن هست امّا حکومت
امام زمان (عليه السّلام) ايجاب نمي کند که يک خلبان مثلا به آسمان
برود وروي يک شهر بمب بيندازد ويک عدّه پيرزن وبچّه بي تقصير هم
کشته شوند. اين کارها با قوانين حکومت امام زمان (عليه السّلام)
منافات پيدا مي کند.
آيا حضرت بقية اللّه با
اسب مي آيند؟
پاسخ ما:
من روايتش را نديده ام ولي شايد اين روايت باشد. ولي ضمنا بدانيد
که اسب از وسائل جنگي در هر زماني بوده است. يعني بعضي از جاها هست
که هيچ وسيله ديگري جز اسب نمي تواند برود والان هم در ارتشهاي
جهان اسب هست.
اگر هم گفته اند:
حضرت اسبي دارند در ارتباط با جنگ است والاّ ممکن است حضرت براي
کارهاي عادي سوار ماشين بشوند. بعضي که خدمت حضرت رسيده اند در
ماشين با آن حضرت بوده اند. وامکان دارد با طيّ الارض رفت وآمد
کنند وهمين طور که حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) از پارچه بافتني
دست من وشما به عنوان لباس استفاده مي کنند ممکن است از ماشين هم
استفاده کنند وخيلي مهم نيست که بگوئيم امام زمان (عليه السّلام)
از ماشين استفاده کرده ومي کند. همان گونه که نمي گوئيم چرا از
بخاري وگاز استفاده کرده ومي کند. چون وقتي انسان خواست با جمعي
زندگي کند بايد با وسائل همانها هم زندگي کند.
آيا در ملاقاتها واقعا افراد ويا اولياء خدا با خود
شخص امام
آيا در ملاقاتها واقعا افراد ويا اولياء خدا با خود شخص امام زمان
(عليه السّلام) ملاقات نموده يا مي نمايند يا با شخصي از طرف آن
حضرت وياران وخدمتگزاران آن حضرت ملاقات مي کنند؟ چون شأن امام عصر
(عليه السّلام) خيلي بالاتر از آن است که ولو افراد بسيار خوب
ولايق با آن حضرت ملاقات نمايند.
پاسخ ما:
(بسيار از ادب فرد سؤال کننده محترم خوشحاليم) ولي آيا اينکه
ملاقات با خود حضرت ويا با ياران حضرت است، مختلف است. راست است
بعضي از آنهائي که خيال مي کنند با خود حضرت ملاقات کرده اند با
يارانشان ممکن است ملاقات کرده باشند. ولي آن ملاقاتهائي که معجزه
در ضمنش هست حتما خود حضرتند چون معجزه بدست خود آن حضرت بايد واقع
مي شود.
امّا اينکه گفته اند:
شأن حضرت وليّ عصر (عليه السّلام)
بالاتر از اين است که مثلا هر کسي با آن بزرگوار ملاقات کند درست
است ولي ناگفته نماند که ملاقاتهاي با حضرت وليّ عصر (ارواحنا
فداه) روي مصالحي است که خود آن حضرت در نظر مي گيرند وهيچ کس هم
در اختيارش نيست که بتواند با اختيار خود با حضرت صاحب الزّمان
(عليه السّلام) ملاقات کند امام زمان (عليه السّلام) مصالحي را در
نظر مي گيرند وطبق آن مصالح ملاقاتي به يک فرد مي دهند. اين افرادي
که ملاقات با حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) کرده اند ودر تاريخ نقل
شده اينها مختلفند افراد خوبي بوده اند. افراد بدي بوده اند. سنّي
بوده اند ارمني بوده اند شايد افراد خيلي پستي از نظر اعمال بوده
اند ودرستش اين است که شأن حضرت بالاتر از اين است که با فرد فرد
افراد بشر حتّي آنهائي که از اولياء خدا هستند ملاقات کنند ولي
روزي که آن حضرت ظهور مي کنند طبعا بايد با همه افراد پست وغير پست
ملاقات کنند اگر شأنشان اين باشد که با هر کسي ملاقات نکنند هيچ
وقت نبايد ظهور کنند. وبعد هم پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله
وسلّم) که بالاتر از امام عصر (ارواحنا فداه) هستند مي بينيم که با
ابي سفيان ومنافقين ملاقات کرده اند. با معاويه ملاقات کرده اند.
با خبيث ترين افراد ملاقات کرده اند. اگر آنها مي خواستند شأن
خودشان را ملاحظه کنند وبه هر کسي ملاقات ندهند نبايد به کره زمين
مي آمدند. در همان عرش که خلقکم اللّه انوارا فجعلکم بعرشه محدقين.(10)
همان جا مي ماندند وبه کره زمين نمي آمدند. روي زمين آمدنشان لازمه
اش اين است که با همه ملاقات داشته باشند وآنها را هدايت کنند
وگرنه سلمان هم لايق نيست که با آن حضرت صبحت کند ولي اين طور نيست
هر کسي را که حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) مصلحت بدانند به همان
شخص ملاقات مي دهند.
فضيلت امام چيست؟
پاسخ ما:
فضائل امام زمان (عليه السّلام) زياد است ولي دو موردش خيلي مهم
است. يکي اينکه علم به جميع حقايق دارد وديگر اينکه معصوم ونگاه
داشته شده از تمام خطاها واشتباهات وگناهان ولغزشها وجهل از آنچه
براي هدايت بشر لازم است، مي باشند وما بايد معتقد به اين دو فضيلت
براي امام باشيم.
منظور از بيست وپنج حرف باقي مانده از علوم چيست؟
آيا فقط علم
پاسخ ما:
روايتي هست از امام صادق (عليه السّلام) فرمود:
علم بيست وهفت حرف است تمام
انبياء ورسل آنچه از علم آورده اند فقط دو حرف از آن علم بوده است
وتا به امروز مردم آنچه مي دانند غير از اين دو حرف بيشتر نبوده
است وزماني که قائممان قيام کند بيست وپنج حرف باقي مانده از علم
با آن دو حرف را در بين مردم پخش مي کنند وبيست وهفت بخش علم را
تکميل مي نمايد.(11)
علومي که در دنيا هست مقداري از آن علوم، رسمي است مثل رياضيات وطب
وعلوم مختلف حسّي ومادّي.
يک قسمت هم علم به حقايق اشياء است که از آن جمله علم خداشناسي
ومعادشناسي وامام شناسي وامثال اينها است، حالا بايد ديد فقط علوم
الهي حکمت است که بعد از ظهور توضيح داده مي شود يا علوم رسمي است.
آنچه که از مجموع مطالبي که در مورد ظهور حضرت وليّ عصر (عليه
السّلام) بر مي آيد اين است که همه علوم رشد مي کند اين مطلب در
کتاب انجيل وهم در قرآن هست که همه علوم، هم علوم مادّي وهم علوم
معنوي رشد مي کنند. شناختها نسبت به پروردگار در زمان ظهور با
شناختمان در زمان قبل ظهور خيلي فرق دارد. در زمان قبل از ظهور علم
واطّلاعاتمان نسبت به احکام واخلاقيات وکمالات روحي وبلکه کليه
علوم با بعد از ظهور کلّي فرق مي کند. وبالاخره اين روايت منظورش
اين است که اگر علم را بيست وهفت بخش کنيم فقط دو بخشش را تمام
انبياء واولياء توضيح داده اند. البتّه توضيح دادن با گفتن فرق مي
کند والاّ بوسيله پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) در
قرآن تمام علوم گفته شده ولي وقت نبوده که تمام آنها را توضيح دهند
وتوضيحش باقي مانده است. بنابراين حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) از
27 حرف علم که فقط دو حرفش گفته شده 25 حرف ديگر را براي مردم
توضيح خواهند داد.
آيا ادعاي ملاقات با امام
زمان هر وقت که انسان اراده کند درست
پاسخ ما:
بله همين طور است کساني که ادّعاي ارتباط وملاقات با آن حضرت را
بکنند دروغگو هستند زيرا در زمان غيبت صغري آن هم نه به اختيار خود
انسان بلکه به انتخاب امام زمان (عليه السّلام) يک نفر بوده که با
حضرت ارتباط داشته وسؤالات را از طرف مردم مي برده واز آن حضرت مي
پرسيده وبه مردم جواب آقا را مي داده است ووقتي اين شخص از دنيا مي
رفته دوّمي مي آمده ودوّمي از دنيا مي رفته سوّمي مي آمده. وقتي
سوّمي از دنيا رفته چهارمي آمده وچهار نفر هم بيشتر نبوده اند.
حتّي در همان زمان شيخ کليني با آن عظمت وجلالت بوده که صاحب اصول
کافي است وشيخ صدوق که حضرت عسکري (عليه السّلام) درباره اش مي
فرمايد:
اي شيخ ما، واي
مورد اعتماد ما، اي فقيه ما، اينها بوده اند. امّا حسين بن روح
مثلا واسطه ملاقات بوده. چون يک نفر واسطه بوده ورفت وآمد مي کرده
آن زمان غيبت صغري گفته مي شد يعني غيبت هست ولي به هر حال راهي هم
به امام زمان (عليه السّلام) هست. آن هم خيلي کم از آن راه استفاده
مي شده. فکر نکنيد همه مردم در خانه حسين بن روح براي سؤال صف مي
کشيدند وسؤال خود را مي پرسيدند، بلکه زماني بوده که شيعيان وآن هم
علماي شيعه مي رفتند وسؤالاتي در مشکلاتشان مي کردند. حضرت هم خيلي
مشکل جواب مي دادند. اين طور نبوده که هر نامه اي را ببرند فورا
جواب داده شود. امام (عليه السّلام) مي خواستند مردم شيعه را براي
غيبت کبري آماده کنند وعلّت غيبت صغري اين بوده است. مردم شيعه هر
وقت سؤال داشتند در خانه امام عسکري مي رفتند وسؤالشان را مي کردند
حالا غيبت کبري مي خواهد انجام بشود ورابطه قطع گردد. ودر غيبت
صغري مدّتي محبّت کردند ويک رابطه مختصري قرار دادند که مردم شيعه
دچار ناراحتي نشوند، غيبت صغري تا حدود 69 سال طول کشيد ووقتي مردم
آماده شدند، غيبت کبري شروع شد.
مثل خورشيد که وقتي مي خواهد غروب کند يک دفعه تاريک نمي کند چون
اگر يک دفعه تاريک شود انسان دچار ناراحتي مي شود بلکه آرام آرام
نورش را جمع مي کند سپس غروب مي کند واين را غيبت صغري مي گويند.
غيبت کبري به اين معني است که رابطه به اين شکل ولو براي يک نفر
نيست وحتّي يک نفر هم نمي تواند ادّعا کند که من حتّي براي ده سال
ديگر از امام زمان (عليه السّلام) يک ملاقات گرفته ام.
بعضي از عوام وافراد نادان از بعضي جاهل تر از خود مي پرسند شما از
امام زمان چه مي خواهيد ويادداشت مي کنند که من به امام زمان (عليه
السّلام) حاجت شما را مي گويم. اينها در حقيقت ادّعاي بابيّت مي
کنند علي محمّد باب وافرادي از اين قبيل مي فهميدند وادّعاي بابيّت
مي کردند ولي اينها نادانانه ادّعاي بابيّت مي کنند. البتّه نمي
خواهيم بگوئيم هيچ کس با امام زمان ارتباط ندارد افرادي که ارتباط
دارند حتّي نزديکترين افرادشان نمي دانند ونبايد بفهمند واگر
بفهمند همان هم ادّعاي بابيّت است يعني اينها مي شوند باب براي
همان يک فردي که به او اطّلاع داده اند. بنابراين در زمان غيبت
کبري وحتّي در ظهور صغري تا وقتي حضرت تشريف بياورند هيچ کس ارتباط
با اختيار خودش با امام زمان (عليه السّلام) ندارد واگر دارد احدي
حتّي نزديکترين افرادش نمي داند.
چون آن 313 نفر با حضرت ارتباط دارند ولي آنها حتّي تک تک آنها فقط
خودشان ارتباط دارند وکس ديگري نمي داند. اگر کسي گفت:
آقا من ارتباط دارم وحتّي خبر آورد که آقا چنين گفته اند، همه
بدانند که او دروغگو است حالا يک وقت است مي گويد من يک برخوردي
کردم وچنين فرمودند که براي تو بگويم حرفي نيست. امّا اگر امتحانش
کرديد وپرسيديد:
آيا مي شود يکي دو سؤال ديگر بپرسي، واو گفت:
بله. در ملاقات بعدي به ايشان خواهم گفت، بدانيد اين آقا دروغگو
وکذّاب است چون دستور آمده که بگوئيد اين گونه افراد کذّابند. وهو
مفتر کذّاب.
پاورقى:
(8)
سوره آل عمران آيه 9 وسوره رعد آيه 31.
(9)
بحارالانوار جلد 52 صفحه 202.
(10)
مفاتيح الجنان وزيارت جامعه کبيره.
(11)
در کتاب بحارالانوار جلد 52 صفحه 336 از کتاب خرايج نقل مي
کند: قال ابوعبداللّه (عليه السّلام) العلم سبعة وعشرون
حرفا فجميع ما جائت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتّي
اليوم غير الحرفين فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة وعشرين
حرفا فبثها في الناس وضم اليها الحرفين حتّي يبثها سبعة
وعشرين حرفا.