أنوار صاحب الزمان

سيد حسن ابطحى

- ۲ -


آيا اينکه يأجوج ومأجوج دو قوم وحشي هستند که قبل از ظهور حضرت

چون از تلويزيون شنيده شده گروهي با بدنهاي پر از مو وپاها وقد بلند در شهري از شهرهاي چين ديده شده اند؟

پاسخ ما:

حدودا بيست وپنج سال پيش درباره محلّ سدّ ذوالقرنين تحقيقي داشتيم. با تحقيقات انجام شده به اين نتيجه رسيديم که ديوار چين، سدّ ذوالقرنين است وطبق آيه قرآن يأجوج ومأجوج پشت اين ديوار يا اين سدّ واقع شده اند. در همان زماني که تحقيق مي کرديم متوجّه شديم دو قبيله به نام يأکوک ومأکوک آن طرف ديوار چين ودر داخل ديوار چين هستند. اينها لازم نيست غير عادي باشند، بلکه آدمهاي بي فرهنگ ومفسدين في الارض هستند. خود آيه شريفه مي فرمايد که اينها روي زمين فساد مي کنند. شبانه خانه هاي مردم را خالي ودزدي مي کنند بدين ترتيب حتّي لازم نيست قدشان خيلي بلند يا غير طبيعي باشد، اگر هم غير طبيعي باشند مسأله اي نيست ويأکوک ومأکوک به زبان چيني است، يا قرآن آن را عوض کرده ويأجوج ومأجوج اسمشان را گذاشته (چون عرب معمولا تصرّفي در الفاظ مي کند) يا اينکه آنها تصرّف کرده اند ويأجوج ومأجوج را تبديل به يأکوک ومأکوک کرده اند، به هر حال اينها تا زمان ظهور هستند.

وظيفه ما درباره تعجيل در فرج حضرت بقية اللّه چيست ودعاي ما

پاسخ ما:

انسان بايد از خدا بخواهد که فرج حضرت وليّ عصر (روحي فداه) ويا فرج آل محمّد (عليهم السّلام) هر چه زودتر برسد تا گرفتاريهائي که بشر را احاطه کرده پايان يابد. فرج يعني راه باز شدن، حالا راه ظهور حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) به هر چه سدّ شده بايد انسان از خدا بخواهد اين سدّها برطرف شود، الا ن دنيا آمادگي پذيرش امام زمان (عليه السّلام) را هنوز کاملا ندارند از خدا بايد بخواهيم اين آمادگي را مردم پيدا کنند تا فرج آن حضرت برسد، از ناحيه معصومين (عليهم السّلام) وخود آن حضرت دستور رسيده که واکثروا الدّعاء بتعجيل الفرج يعني زياد دعا کنيد براي فرج آن حضرت، به هر حال طوري باشد که به اين امر ودستور عمل شده باشد. مثلا در قنوت نماز بگوئيد:

اللّهمّ صلّ علي محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم امّا درباره تعجيل در فرج يک وقت ممکن است که ما عجله کنيم وعجله از شيطان باشد ومفسده داشته باشد زيرا عجله يعني چيزي که هنوز وقتش نرسيده انسان بخواهد انجام دهد) وعجله از ما که نمي توانيم مصالح را تغيير دهيم غلط است واز شيطان است، امّا درخواست عجله از خدا چون مي تواند مفاسد عجله را از بين ببرد خوب است. حال اگر ما از خدا طلب تعجيل در فرج را مي کنيم يعني خدايا اگر وقتش هم نشده تو قادري، مفاسد عجله يعني عمل را قبل از وقتش انجام دادن را از بين ببري وظهور را جلو بيندازي.

امّا ما اگر بي جهت عجله کرديم که چرا خدا فرج را نمي رساند وبا خدا دعوا کنيم درست نيست. وکلمه هلک المستعجلون که اهل عجله هلاک اند، به خاطر عجله شان که اگر ظهور نشد از ايمان بيرون روند مي باشد، پس درخواست عجله از خدا خوب است وبايد زياد هم از خدا بخواهيم در فرج تعجيل کند، چون روايت دارد وقتي بني اسرائيل قبل از ظهور حضرت موسي (عليه السّلام) او را در بيابان ديدند، حضرت موسي (عليه السّلام) به آنها فرمود:

چهل سال ديگر از وقت آمدن من باقي مانده است، بني اسرائيل دعا کردند، خدا ده سال تخفيف داد، شکر کردند، ده سال ديگر تخفيف داد، باز دعا کردند ده سال ديگر تخفيف داد، وسپس حضرت موسي ظهور کرد وبني اسرائيل را از ظلم فرعون نجات داد.

عين همين مسأله راجع به فرج امام زمان (عليه السّلام) هست که حضرت امام صادق (عليه السّلام) فرمودند:

اگر شما دعا کنيد از مدّت غيبت کم مي شود واگر شکر کنيد باز تخفيف بيشتري مي دهند وبعکس آن هم هست اگر مردم بگويند:

چقدر اسم امام زمان (عليه السّلام) را مي بريد ومعترض باشند به دعا بر آن حضرت وهر کسي را به يک نحوي مانع از ذکر آن حضرت باشند همين عمل ظهور را تأخير مي اندازد.

فرج هم تنها به معناي فرج آن حضرت نيست، بلکه هر کس مشکلي دارد، راه حلّ آن مشکل، فرج آن حضرت خواهد بود، مثلا کسي بدهکار است يا کسي خانه ندارد، اينها با فرج امام زمان (عليه السّلام) حل خواهد شد، شما بدانيد اگر فرج آل پيغمبر (عليهم السّلام)انجام بشود، فرج تمامي مردم انجام شده است، لذا دعا براي تعجيل فرج امر عقلي است ولازم است اين کار واين دعا در مجامع ومنابر انجام بشود وبه اين دستور حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) عمل شود.

با توجه به اينکه مردم بعد از ظهور تقريبا صالح مي شوند چرا خدا آنها را پريشان مى داند

پاسخ ما:

خداي تعالي تنها مردم بعد از ظهور را نگفته، بلکه به طور کلّي خداي تعالي افراد معصيتکار وکفّار را گفته است. والاّ درباره صالحين ومؤمنين وافراد پاک گفته اند که آنها پريشان نيستند، آنها پريشاني ندارند، افراد ناصالح در هر مکاني يا زماني بوده باشند در روز قيامت پريشانند. ولي همه مردم پريشان نيستند بلکه در دعاي ندبه ودر روايات شيعه وسنّي از قول رسول گرامي (صلّى اللّه عليه وآله) مي گوئيم:

وشيعتک علي منابر من نور مبيضّة وجوههم حولي في الجنّة يعني شيعه وپيرو تو (اي علي بن ابيطالب (عليه السّلام)) بر منبرهائي از نور هستند که صورتهايشان در بهشت نورافشاني مي کند ودر اطراف خواهند بود.

آنها از همان لحظه اي که سر از خاک بر مي دارند صورتشان پر از نور است وحتّي آنهائي که پريشانند به اينها مي گويند که صورتتان را به طرف ما برگردانيد تا ما از شما اقتباس نور بکنيم، آنها مي گويند:

(قيلَ ارْجِعُوا وَرآئَکُمْ فَالَْتمِسُوا نُورا).(1)

برگرديد در دنيا، از آنجا مي بايست نور وهدايتي کسب مي کرديد وبعد اينجا مي آمديد.

خداي تعالي مي فرمايد با امام رابطه برقرار کنيد، به چه صورت بايد ارتباط برقرار كرد

عمل کردن به اين آيه شريفه قرآن که خداي تعالي مي فرمايد:

با امام رابطه برقرار کنيد به چه صورت بايد باشد تا انسان مطمئن شود که وظيفه خود را انجام داده است؟ پاسخ ما:

آيه اي در قرآن هست که مي فرمايد:

(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِرُوا وصابِرُوا ورابِطُوا).(2)

کلمه ر ابِطُوا در ظاهر آيه به معناي اين است که با هم ارتباط داشته باشيد وتفرقه نداشته باشيد. ولي در تفسير، يعني باطن آيه معنائي را بيان کرده که در روايت مي فرمايد:

اي رابطوا مع امامکم المنتظر با امام منتظرتان رابطه داشته باشيد.

به طور کلّي رابطه با امام بر دو قسم است چه امام حاضر باشد وچه غائب، فرقي نمي کند. يک وقت منظور از رابطه داشتن با امام اين است که هر وقت بخواهم بتوانيم برويم او را ببينيم. يک وقت هم معناي رابطه اين است که انسان مثل احمد بن اسحاق قمي که با حضرت امام حسن عسکري (عليه السّلام) رابطه داشت، باشد.

او در قم زندگي مي کرد وامام حسن عسکري (عليه السّلام) در سامراء بودند سالي يک بار خدمت امام حسن عسکري (عليه السّلام) مي رسيد وسؤالاتش را مي پرسيد واگر سهم سادات يا سهم امام داشت به حضرت تقديم مي کرد وآن حضرت هم به او دستور فرمودند که مسجد امام حسن عسکري (عليه السّلام) را در قم بسازد، پس يک معني رابطه به اين صورت است، حال شما بايد اين رابطه را با امام زمان خودتان داشته باشيد، يعني حضرت وليّ عصر (روحي فداه) شما را بشناسند وشما هم حضرت را بشناسيد. اين معناي رابطه است نه اينکه مثلا روزي يک ساعت در خدمتشان بنشينيد اگر اين رابطه است، پس رابطه ابوسفيان با پيغمبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله) خيلي زياد بود، در حالي که نه، هيچ رابطه معنوي نداشت.

ديدن ونشستن وچشم وابرو نگاه کردن وبا حضرت صحبت کردن ولي معرفت نداشتن را رابطه نمي گويند. نديدن وملاقات نکردن ولي امام را شناختن وسخنانش را توجّه کردن وحرفهايش را عمل کردن را رابطه مي گويند. ومنظور قرآن شريف هم همين بخش از رابطه است که مي فرمايد:

(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِرُوا وصابِرُوا ورابِطُوا) در زمان غيبت صبر کنيد وهمديگر را وادار به صبر کنيد وبا امام زمانتان روحا ارتباط برقرار کنيد.

تمام اعمال ما بايد با اذن ولي خدا باشد پس چگونه مي توان رضاي

پاسخ ما:

اين را به ما راهنمائي کرده اند وفرموده اند که کلمات خاندان عصمت وطهارت (عليهم السّلام) در دست شما ودر اختيار شما است، کلمات خدا هم هست که مجتهد شويد واستنباط کنيد وببينيد نظر خدا وامام زمان وائمّه اطهار (عليهم السّلام) چيست وعمل کنيد، يعني خودتان از قرآن وآيات وروايات احکام را استنباط کنيد واگر هم نمي توانيد مجتهد شويد، تقليد کنيد که اگر اين کار را کرديد طبعا به وظيفه تان عمل کرده ايد ورضايت امام عصر (عليه السّلام) را بدست آورده ايد. در اينجا به شما اجازه داده اند ودر آيه شريفه هم هست که:

(فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدّينِ ولِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ).(3)

از هر جمعيّت وفرقه اي افرادي باهوش وبا استعداد انتخاب شوند وبروند که تحصيل علم فقه بکنند وبرگردند ومردم از آنها تقليد کنند، اين دستور قرآن است حتّي از هر جمعيّتي يک نفر، لازم هم نيست که حتما يک مرجع تقليد در راس کارها باشد، (البتّه در مسائل حکومتي وسياسي چون بايد مملکت انسجامي داشته باشد بايد يک نفر باشد) امّا در مسائل عبادي لازم نيست که مرجع تقليد يک نفر باشد پس ما را راهنمائي کرده اند که چه کار بکنيم بايد يا مجتهد شويم (اصلا کلمه مجتهد يعني زحمت کشيدن وفکر کردن ومسائل واحکام را از ميان آيات وروايات بيرون کشيدن است) ويا اينکه کساني بروند تفقّه در دين بکنند وقتي برگشتند شما از آنها تقليد کنيد.

وقتي عمل به دستورات اسلام در اين صراط مستقيم گرديد حضرت وليّ عصر (روحي فداه) طبعا از شما راضي خواهند شد.

ما چگونه مي توانيم در زمان غيبت امام زمان به آن حضرت خدمت کنيم؟

پاسخ ما:

خدمت به امام زمان (عليه السّلام) خدمت به دين مقدّس اسلام است هر چه انسان به اسلام بيشتر خدمت کند به امام زمان (عليه السّلام) بيشتر خدمت کرده است، چون امام زمان (عليه السّلام) کار شخصي به آن صورت ندارند که مثلا بخواهند سوار اسب شوند شما کمکشان کنيد، در هيچ يک از اين گونه مسائل احتياجي به کسي ندارند، بهترين خدمت وکمکي که مي توان کرد همان کاري است که خود آن حضرت هم مشغول آن کار هستند وخدمت به هدف آن حضرت است که تربيت انسانها مي باشد واينکه شما افرادي را که با شما در ارتباطاند به سوي انجام واجبات وترک محرّمات وتزکيه نفس بکشانيد. اين بهترين خدمتي است که مي توان به آن حضرت کرد.

لذا وظيفه واجب هر مسلماني اين است که مردم را با آن حضرت آشنا کند تا مطيع فرمايشات او واجداد وآباء طاهرينشان (عليهم السّلام) باشند.

آيا امر به معروف ونهي از منکر جلوي ظهور را مي گيرد؟

شنيده ايم که بعضي ها عقيده دارند که امام عصر (عليه السّلام) در صورتي تشريف مي آورند که جهان را فساد در برگرفته باشد. لذا اينها منکِر امر به معروف ونهي از منکر هستند ومي گويند بايد بگذاريم دنيا پر از ظلم وجور شود والاّ امر به معروف ونهي از منکر جلوي ظهور را مي گيرد، جواب آنها چيست؟

پاسخ ما:

کسي که معتقد به دين مقدّس اسلام وامام زمان (عليه السّلام) باشد چنين فکري نمي کند زيرا با کمي تحقيق مي فهمد که ظهور آن حضرت مربوط به فساد يا صلاح عالم نيست، اگر شنيده ايد که در روايات آمده که مي گويند او دنيا را پر از عدل وداد مي کند بعد از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد جز اين نيست که ائمّه اطهار (عليهم السّلام) خبر مي دهند که دنيا را پر از عدل وداد مي کند، بعد از اينکه پر از ظلم وجور شده باشد وطبيعتا براي زندگي در اين دنيا حتما امام ورهبري لازم است تا مردم را به سعادت دنيا وآخرت راهنمائي کند، هر چه ما بهتر باشيم امام عصر (عليه السّلام) بيشتر به تربيت ما همّت مي کند وبهتر ما را هدايت مي فرمايد واگر امام ورهبر نباشد، طبعا مردم ظلم وجور خواهند کرد، پس اينکه دنيا پر از ظلم وجور مي شود خبري است که ائمّه (عليه السّلام) از آينده داده اند واين طبيعت مردم دنيا است که اگر بدون امام باشند دنيا را پر از ظلم وجور مي کنند واين همان چيزي است که ملائکه روز اوّل خلقت به خداي تعالي گفته اند که:

(اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها ويَسْفِکُ الدِّماءَ).(4)

ولي اگر افراد بشر رشد فکري پيدا کنند، دنيا احتياج به يک رهبر وقانون واحدي دارد که البته دانشمندان الهي وغير الهي از زمان ذوالقرنين قوانين واحدي ورهبر واحد را خواسته اند، بخصوص از وقتي که به جنگهاي جهاني اوّل ودوّم برخورد کردند ومتوجّه شدند که بدون اين محال است که جهان روي آرامش را ببيند ولذا سازمان ملل را درست کردند و(همين عمل معلوم مي کند که بشر خودش نمي تواند اين نظم را ايجاد کند) با اين حال هيچ کس نتوانسته تا بحال اين حکومت ونظم واحد را پياده کند.

در يکي از نوشته هاي برتراند راسل ديدم که علّت عدم تشکيل اين حکومت تا بحال با وجود اينکه تمام عقلاي عالم راه حل مشکلات اجتماعي را همين مي دانند، اين است که اين کار احتياج به يک مجري دارد که اين خصوصيّات را داشته باشد:

1 - هيچ کاري را به نفع خودش انجام ندهد.

2 - علمي زياد وفوق العاده داشته باشد وتمام مصالح ومفاسد اجتماع را اطّلاع داشته باشد.

3 - قدرتي داشته باشد که بتواند تمام قوانين را اجراء کند.

4 - اين شخص يک نفر باشد که بتواند وحدت را در سراسر عالم بوجود بياورد.

واو مي گويد:

چون چنين شخصي وجود ندارد پس اين ايده محال است عملي شود. وما همان جا در جوابش گفته ايم که اين محال نيست، بلکه شخصش هم تعيين شده وما امامي داريم که از عصمتي برخوردار است که کوچکترين کاري را براي هواي نفس خود انجام نمي دهد. وعلمي دارد که خداي تعالي درباره اش مي فرمايد:

(وَکُلَّ شَيْءٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ).(5)

يعني علم هر چيزي را به امام داده ايم. وقدرتي دارد که متّکي به پروردگار است وطبعا قدرتش با قدرت خدا يکي است. لذا قدرتش بي نهايت است. واين تأخير ظهور مربوط به آماده نبودن ما است.

وقتي مردم آمادگي داشته باشند آن حضرت تشريف خواهند آورد. واينکه مي گويند:

بايستي دنيا پر از ظلم وجور شود اين مضمون در روايات نيست بلکه گفته اند:

دنيا پر از ظلم وجور خواهد شد. ومنظور هم اين است که وقتي مردم امام معصومي نداشته باشند ورهبرانشان فاسق وکافر وظالم باشند طبعا دنيا پر از ظلم وجور مي شود ووقتي مردم ظلم وجور را احساس کردند، آماده پذيرش آن حضرت خواهند شد والاّ از روز اوّل که خدا حضرت آدم را خلق کرد، تا بحال ظلم در عالم پر بوده است، زيرا هميشه طاغوتها زمام قدرت را در دست داشته اند وفعلا ظلمي که به همه ما شده اين است که اگر درِ خانه اهل بيت (عليهم السّلام) باز بود وآن معارف را آنها نشر مي دادند، هر کدام از ما الا ن مانند اعلم علماء بوديم.

آيا حضرت ولي عصر هميشه به يک صورت ديده مي شوند؟

پاسخ ما:

اگر حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) هميشه به يک صورت ديده شوند، طبعا وقتي يک شخص آن حضرت را در جائي ديد، ايشان را خواهد شناخت واگر بخصوص آن حضرت را به ديگران هم معرّفي کند، همه خواهند شناخت وکم کم حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) از غيبت بيرون مي آيند، لذا بايد آن حضرت در چشم طرف تصرّف کنند. يعني امام را بطور ديگري ببيند ويا در خودشان تصرّف کنند، يعني به صورتهاي مختلف ديده شوند وآنچه ظاهرا بيشتر بدست آمده، همان تصرّف در چشم افراد است والبتّه اگر کسي سرّ نگهدار باشد بعيد نيست حضرت را به شکل هميشگي شان ببيند.

اينکه که اگر خدا بخواهد امر فرج را به يک شب اصلاح کند پس خروج سفياني جه؟

اينکه روايت است که اگر خدا بخواهد امر فرج را به يک شب اصلاح خواهد کرد. پس خروج سفياني که حدودا شش ماه قبل از ظهور است وروز جمعه که روز ظهور گفته شده چه مي شود؟ پاسخ ما:

خروج سفياني طوري نيست که جهانگير باشد، چه استبعادي دارد که همين الا ن در گوشه اي از جهاني که همه جاي آن جنگ وجدال است، سفياني خروج کرده باشد وحتّي اسمش را هم کسي نداند، چون معمولا اين طور افراد اسم واقعي خودشان را نمي گويند، بلکه يک اسم مستعار براي خودشان دارند. به هر حال ممکن است همين الا ن اين شخص باشد واسم خودش را عوض کرده باشد.

وامّا اينکه گفته شده جمعه روز ظهور است امر حتمي نيست لذا احتمال دارد در روزهاي ديگر نيز ظهور شود ولي در روز جمعه احتمالش بيشتر است.

بعضي معتقدند حضرت ولي عصر برادري دارند که وزير ايشان مي باشد

پاسخ ما:

ما تا بحال اين مطلب را نشنيده ايم واگر باشد شايد برادر ايماني ايشان منظور باشد که طبعا يک وزيري حضرت خواهد داشت که برادر ايمانيشان است وآن ممکن است والاّ برادر نسبي که فرزند حضرت عسکري (عليه السّلام) باشد. ما نشنيده ايم که وجود داشته باشند ومخصوصا که وزيرشان باشد ولازمه اش اين باشد همان مقدار که حضرت وليّ عصر (روحي فداه) عمر کرده اند او هم عمر کند.

تعداد ياران خاص حضرت ولي عصر چقدر است؟ وآيا در اين مورد بداء مى شود؟

پاسخ ما:

اصحاب آن حضرت طبق چند روايت سيصد وسيزده نفرند. امّا بداء که به معناي تغيير است ومعني آن را (يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاَّءُ ويُثْبِتُ).(6)

توضيح مي دهد در وعده هاي الهي نيست، هر چه را که خدا وعده کرده، حتما خواهد شد. مثلا اگر فرموده که امام زمان (عليه السّلام) مي آيد ودنيا را پر از عدل وداد مي کند حتما خواهد آمد، زيرا خداي تعالي مي فرمايد:

(اِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ).(7)

تغييري وتخلّفي در وعده هاي الهي نيست. ولي در وعيدها تغييري هست. مثلا اگر خداي تعالي فرموده باشد که تارک الصلاة به بهشت نمي رود مي تواند او را عفو کند بخصوص که فرموده:

(وَيَعْفُوا عَنْ کَثيرٍ).(8)

پس ظهور حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) وخصوصيّاتي که براي ظهور هست، جزو وعده هاي الهي است وتغيير ناپذير است وحتما عمل به آن خواهد شد.

وامّا ياران حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) سيصد وسيزده نفرند ولي طبق تحقيقاتي که من انجام داده ام روايتي که اسامي آنها را معيّن کرده صحيح نيست، زيرا طبق قاعده عقلي وحتّي از روايات هم استفاده مي شود که آنها از فرماندهان رده بالا هستند. وطبعا فرمانبرداران آنها هم مردم مي باشند، اين سيصد وسيزده نفر که اکثرا اوتاد وابدالند که ظاهرا آنها در ميان همين ها هستند وهمه آنها تحت فرماندهي کلّ قوا يعني حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) خواهند بود وبعد به ترتيب تا به مردم معمولي مي رسد که تحت فرمان اين سيصد وسيزده نفر مي باشند.

چرا وقتي ما به ياد امام زمان هستيم وايشان هم توجه مي فرمايند

پاسخ ما:

به طور کلّي عنايات حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) با عنايات ذات مقدّس پروردگار وحدت دارد، يعني اگر خدا نخواسته باشد عنايتي به کسي نکند، امام زمان هم عنايتي نمي کند واگر امام زمان عنايتي نکند، خدا هم عنايتي نمي کند، پس عنايتشان وحدت دارد وخداي تعالي يکي از صفاتش خفيّ الالطاف است يعني الطافش را خيلي نمي خواهد به رُخ شما بکشد، مثالي مي زنيم تا مسأله روشن تر شود، افراد تنگ نظري هستند که وقتي براي کسي کاري مي کنند يا هديه اي به کسي مي دهند، دوست دارند طرف هميشه منظور کند، جلوي چشمش باشد، هر وقت هم که يادش مي رود، به يادش بيندازند که من به تو چنين محبّتي کرده ام وحتّي گاهي آن محبّت به طوري ودر وقتي به طرف مي دهند که طرف به يادش بماند وبشناسد. اين خلاف خفيّ الالطاف بودن است وخفيّ الالطاف غير از اين است.

انساني که خفيّ الالطاف است وقتي کاري يا عنايتي دارد مي کند، حتّي خودش زمينه سازي مي کند، که به نام ديگري تمام بشود، درباره حضرت سجّاد (عليه السّلام) هست که حضرت سهم ساداتي که برايش مي آوردند، تقسيم بندي مي کرد وسهم پسرعموهايش را به يک تاجر پولدار مي داد که او براي آنها ببرد. اگر حضرت به خدمتکارش مي داد که ببرد وبدهد، طرف مي فهميد که از طرف آقا است، امّا ايشان به يک تاجر پولداري مي داد که او ببرد وهمچنين نگويد که چه کسي داده، به اين ترتيب اصلا ذهن طرف منصرف به امام سجّاد (عليه السّلام) نمي شد ووقتي پول را مي گرفت به تاجر مي گفت:

خدا تو را خير دهد که به من کمک کردي ولي پسرعموي ما را خدا چه بکند که هرگز به فکر ما نيست، اين معناي خفيّ الالطاف است.

از صفات ذات مقدّس پروردگار يکي اين است که ما مي گوئيم:

يا خفيّ الالطاف، اي خدائي که الطافت خيلي خفيّ است. امام زمان (عليه السّلام) هم همين طور است، اگر مي خواهيد بفهميد امام زمان (عليه السّلام) وخدا چه الطافي به شما کرده اند، در مجموع بنشينيد فکر کنيد، مي بينيد هر چه خواسته ايد از اوّل عمرتان مثلا هفت يا هشت حاجت داشته ايد به شما داده اند، همانجا که دعا کرده ايد نداده اند، براي اينکه مي فهميديد کار آنها است واين خلاف خفيّ الالطاف بودن آنها است. مثلا مريضي داشته ايد وگفته:

يا صاحب الزّمان مرا شفا بده، از همان لحظه رو به شفا وبهبود مي رويد امّا براي اينکه به نام خودشان تمام نکنند، دکتر وبيمارستان هم مي رويد وبه نام طبيب هم در مي آيد يا يک مريضي با خواندن چند بار سوره حمد خوب مي شود ولي در همين وقت کس ديگري پيدا مي شود داروئي تجويز مي کند، او هم مي خورد فوري خوب مي شود وخيال مي کند که آن دارو او را خوب کرده است، گاهي بايد به او گفت اين دارو را الا ن نخور، بعدها بخور، يا اصلا نخور، براي اينکه بفهمد که سوره حمد او را خوب کرده است، ولي خدا اين اصرار را ندارد، خدا مي خواهد فهم ودرک وشعور انسان را بالا ببرد وانسان بداند همان دارو که او را شفا داده شفايش را خدا در او قرار داده است وهر چه که هست از طرف خدا است.

وامّا براي توجّه دائمي به آن حضرت بايد در مرحله اوّل معرفت ومحبّت آن حضرت را در دل زياد کرد ووقتي محبّت ومعرفت زياد شود طبعا توجّه به آن حضرت هم زياد مي شود.

آيا مسلمان بايد در هر شرائطي تقيه پيشه کند ووظيفه سالک الي

پاسخ ما:

تقيه از مادّه وقي - يقي گرفته مي شود، به معناي نگه داشتن خود از ضرري که در مقابلش يا نفعي نيست ويا نفع قابل توجّهي نيست، اين معناي تقيه است، انسان بخواهد معامله اي بکند، مثلا ببيند که ضرر مي کند ونفع هم ندارد، خودش را از آن معامله نگه مي دارد.

فرض کنيد انسان در يک جمع اهل باطل ودشمن شيعيان باشد، اگر کاري کند که بفهمند او شيعه است او را مي گيرند ومي کشند اينجا مي گويند که خودت را نگهدار وطوري عمل کن که نفهمند تو شيعه هستي. مثلا نماز را مثل آنها بخوان، اين معني تقيه است.

حضرت صادق (عليه السّلام) مي فرمايد:

التّقية ديني ودين آبائي تقيه دين من ودين آباء من است. تقيه معنايش ترس نيست، ترس اصلا در وجود ائمّه اطهار (عليهم السّلام) نيست. منظور امام از تقيه اين است که کاري که ضرر داشته باشد ونفعي هم نداشته باشد يا اگر نفعي دارد. در مقابل آن ضرر اين نفع اندک باشد، روش عقلاء اين است که اين کار را نمي کنند، اين کار، کار عقلائي است، هر که عاقل تر باشد تقيّه اش بيشتر است، آنچه از تقيه در ذهن مردم مي آيد، اين است که بترس! ترس، وحشت وفرار از کارهاي واقعي! تقيه اين نيست.

گاهي همان کار وعمل واقعي تقيه است، تقيه يکي از واژه هاي تحريف شده است، يعني بعضي لغات هست که در بين مردم تحريف شده، از معناي واقعيش استفاده نمي شود مثلا اصل معناي کلمه استعمار به معناي آباداني کردن است. به مرور وقتي که ابرقدرتها در ممالک ضعيف مي آمدند ومي گفتند مي خواهيم کشور شما را آباد کنيم ولي خراب مي کردند ومي رفتند، کم کم کلمه استعمار مترادف با خرابکاري وويرانگري شد. تقيه هم همين طور است، معنايش تحريف شده است.

امّا وظيفه سالک الي اللّه در زمان غيبت تقيّه به معني واقعي آن است وبايد خود را از انحراف وضررهاي معنوي که از نتائج غيبت آن حضرت است حفظ کند وخود را مانند آن وقتي که در کنار امام عصر (روحي فداه) قرار دارد از گناه وانحراف ورذائل اخلاقي حفظ کند وامامش را بشناسد وبا او در ارتباط باشد.

چرا به حضرت ولي عصر اين لقب يعني بقية اللّه داده شده است؟

معني (بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ).(9)

چيست؟ وچرا به حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) اين لقب يعني بقيّة اللّه داده شده است؟

پاسخ ما:

خداي تعالي مطالبي را که اراده کرده به بشر برساند از طريق انبياء عظام رسانده است وهر کدام از انبياء بخشي از مطالب علمي را از ناحيه خداي متعال به انسانها رسانده اند تا نوبت به پيغمبر اسلام (صلّى اللّه عليه وآله) رسيده است وآن حضرت هم چون استعدادهاي مردم وعمر شريفشان ايجاب نمي کرد که آنچه را از علوم که آن حضرت واسطه اش بوده اند که طبعا تمامي علوم وباقيمانده علوم الهي براي مردم مي باشد را به مردم برسانند، به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) وآن حضرت به امام مجتبي (عليه السّلام) وهمين طور هر کدام از ائمّه اطهار (عليهم السّلام) به ديگري داده وآنها به نوبت وطبق اقتضاء زمان ومکان براي مردم بيان کرده تا رسيده است به زمان امام حسن عسکري (عليه السّلام) که آن حضرت آنچه باقيمانده علم الهي براي مردم است به وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان (عليه السّلام) تحويل داده اند، لذا بقيّة اللّه يعني بقيّة علم اللّه براي مردم به آن حضرت گفته شده است ضمنا هر کدام از ائمّه اطهار (عليهم السّلام) نسبت به امام قبل از خود بقيّة اللّه بوده اند، به همين جهت در زيارت جامعه کبيره خطاب به تمامي ائمّه اطهار (عليهم السّلام) عرض مي کنيم:

وبقيّة اللّه وخيرته وحزبه وعيبة علمه.

در خصوص ملاقات با امام زمان آيا هر فرد ملاقات کننده به صرف م

پاسخ ما:

بدون ترديد ملاقات با آن حضرت به دو نوع است:

يکي ملاقات روحي با امام زمان (عليه السّلام)، يعني روي معرفت کامل، با توجّه به اين که او امام مفترض الطّاعة است واين شخص پيرو او است وبا توجّه به اينکه او عين اللّه است، وجه اللّه است، يداللّه است، صفات عاليه الهي را دارد وبلکه مظهر آنها است.

وانتظاري که از ملاقاتش دارد اين است که از آن حضرت کمالات روحي مي خواهد، اين نحوه ملاقات مال اهل معرفت واين يک ملاقات بسيار خوبي است.

نحوه ديگر ملاقات، اين طور نيست وفقط آقا را در يک لباسي ديده وبعدها متوجّه شده که به اين دليل ها او امام زمان بوده وفقط مي خواهد که چشم وابروي امام زمان (عليه السّلام) را ديده باشد، دنبال جنبه هاي ظاهري مي گردد، اين طور ملاقات مربوط به کمالات انسان نيست. پيغمبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله) که بالاتر از امام زمان (عليه السّلام) بوده، ابوسفيانها وبعضي از منافقين هر روز پيغمبر را مي ديدند، کمالي هم از آنها معروف نيست آنچنان که از اويس قرني که اصلا پيغمبر (صلّى اللّه عليه وآله) را نديد ولي ملاقات روحي با آن حضرت داشت، معروف است.

حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) هم با پيغمبر اکرم وائمّه اطهار (عليهم السّلام) فرقي نمي کند. پس اگر انسان با معرفت، با کسب فضيلت از محضر حضرت با ايشان ملاقات کند، دليل بر کمالاتش است امّا اگر با معرفت نباشد وتنها يک صورتي، يک چشم وابروئي ديده باشد، مهمّ نيست. شايد هر روز صدها نفر به محضر حضرت مشرّف مي شوند وحضرت را مي بينند، چون آن وجود مقدّس در بين ما زندگي مي کند وطبعا همه او را مي بينند که يا بعد ويا همان موقع او را مي شناسند ويا اينکه اصلا براي هيچ وقت او را نمي شناسند که طبيعي است اين ملاقات دليل بر کمالات کسي نمي شود ولي بي فائده هم نيست.

پاورقى:‌


(1) سوره حديد آيه 13.
(2) سوره آل عمران آيه 200.
(3) سوره توبه آيه 122.
(4) سوره بقره آيه 30.
(5) سوره يس آيه 12.
(6) سوره رعد آيه 39.
(7) سوره آل عمران آيه 9 وسوره رعد آيه 31.
(8) سوره مائده آيه 15 وسوره شوري آيه 30.
(9) سوره هود آيه 86.