اندوخته خداوند

هادى نجفى

- ۱۱ -


يا هذا! - يَرْحَمُکَ اللّهُ! - إِنَّ اللّهَ تَعالي لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا، ولا أَهْمَلَهُمْ سُدًي، بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وأَبْصارًا وقُلوبًا وأَلبابًا، ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيِّينَ - عَلَيْهِمُ السَّلام - مُبَشِّرينَ ومُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ ويَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ، ويُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ ودِينِهِمْ، وأَنْزَلَ عَلَيْهِمْ کِتابًا وبَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِکَةً؛ بايَنَ(1) بَيْنَهُمْ وبَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذِي جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ، وما آتاهُم مِنَ الدَّلائِلِ الظّاهِرَةِ، والْبَراهِينِ الباهِرَةِ، والْاياتِ الْغالِبَة؛ فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النّارَ عَلَيْهِ بَرْدًا وسَلامًا واتَّخَذَهُ خَليلًا، ومِنْهُمْ(2) مَنْ کَلَّمَهُ تَکْلِيمًا وجَعَلَ عَصاهُ ثُعْبانًا مُبِينًا، ومِنْهُمْ مَنْ أَحْيَي الْمَوْتي بِإِذْنِ اللّهِ، وأَبْرَأَ الْأَکْمَهَ والْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللّهِ، ومِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّيْرِ وأُوتِيَ مِنْ کُلِّ شَيْ ءٍ، ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّدًا - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ - رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ، وتَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ، وخَتَمَ بِهِ أَنبِياءَهُ، وأَرْسَلَهُ إِلَي النّاسِ کافَّةً، وأَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ ما أَظْهَرَ، وبَيَّنَ مِنْ آياتِهِ وعَلاماتِهِ ما بَيَّنَ، ثُمَّ قَبَضَهُ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه - حَميدًا فَقيدًا سَعيدًا، وجَعَلَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ إِلي أَخِيهِ وابْنِ عَمِّهِ ووَصِيِّهِ ووارِثِهِ عَليِّ بْنِ أَبي طالِبٍ - عليه السّلام - ثُمَّ إِلَي الْأَوْصِياءِ مِنْ وُلْدِهِ واحِدًا واحِدًا، أَحْيَي بِهِمْ دِينَه، وأَتَمَّ بِهِمْ نُورَه، وجَعَلَ بَيْنَهُمْ وبَيْنَ إِخْوانِهِمْ وبَنِي عَمِّهِمْ والْأَدْنَيْنِ فَالْأَدْنَيْنِ مِنْ ذَوِي أَرْحامِهِمْ فُرقانًا بَيِّنًا، يُعْرَفُ بِهِ الحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ، والإِمامُ مِنَ الْمَأْمُومِ، بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوب، وبَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُيُوبِ، وطَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ، ونَزَّهَهُمْ مِنَ اللَّبْسِ، وجَعَلَهُم خُزَّانَ عِلْمِهِ، ومُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ، ومَوْضِعَ سِرِّهِ، وأَيَّدَهُمْ بِالدَّلائِل، ولَوْلا ذلِکَ لَکانَ النّاسُ عَلي سَواءٍ ولَادَّعَي أَمْرَ اللّهِ - عَزَّ وجَلّ - کُلُّ أَحَدٍ، ولَما عُرِفَ الحَقُّ مِنَ الباطِل، وَلا العالِمُ مِنَ الجاهِل.

وَقَدِ ادَّعَي هذَا الْمُبْطِلُ الْمُفْتَرِي عَلَي اللّهِ الْکَذِبَ بِمَا ادَّعاه، فَلَا أَدْرِي بِأَيَّةِ حالَةٍ هِيَ لَهُ رَجاء أَن يتمَّ دَعْواه؟! أَبِفِقْهٍ في دينِ اللّه؟! فَوَاللّهِ ما يَعْرِفُ حَلَالًا مِنْ حَرامٍ ولايُفَرِّقُ بَيْنَ خَطَإٍ وصَوابٍ! أَمْ بِعِلْمٍ؟! فَما يَعْلَمُ حَقًّا مِن باطِلٍ، ولا مُحْکَمًا مِن مُتَشابِهٍ ولا يَعْرِفُ حَدَّ الصَّلاةِ ووقتَها! أَمْ بِوَرَعٍ؟! فَاللّهُ شَهيدٌ عَلي تَرْکِهِ الصَّلاةَ الْفَرْضَ أَربَعينَ يَوْمًا يَزْعَمُ ذلِکَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَةِ، ولَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأَدَّي إِلَيْکُم، وهاتيکَ ظُرُوف مُسْکره مَنْصُوبَة وآثار عِصْيانِه لِلّهِ - عَزَّ وجَلّ - مَشْهُورَة قائِمَة! أَمْ بِآيَةٍ؟! فَلْيَأْتِ بِها! أَمْ بِحُجَّةٍ؟! فَلْيُقِمْها! أَمْ بِدلالَةٍ؟! فَلْيَذْکُرْها!

قَالَ اللّهُ - عَزَّ وجَلّ - في کِتابِه: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ - حم - تَنْزيلُ الکِتابِ مِنَ اللَّهِ العَزيزِ الحَکِيمِ - مَا خَلَقْنَا السَّماواتِ والْأَرْضَ ومَا بَيْنَهُمآ إِلَّا بِالْحَقِّ وأَجَلٍ مُسَمًّي والَّذينَ کَفَروا عَمَّآ أُنْذِرُوا مُعْرِضُون - قُلْ أَرَأَيْتُم ما تَدعُونَ مِن دونِ اللَّهِ أَرُوني ماذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِي السَّماواتِ ائْتُوني بِکِتابٍ مِن قَبْلِ هذآ أَوْ أَثارَةٍ مِن عِلْمٍ إن کُنتُم صادِقينَ - ومَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُو مِنْ دونِ اللّهِ مَن لايَستَجِيبُ لَهُ إِلَي يَوْمِ القِيامَةِ وهُم عَن دُعآئِهِمْ غافِلونَ - وإِذا حُشِرَ النّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْدآءً وکانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرين).(3)

فَالْتَمِسْ - تَوَلَّي اللّهُ تَوفيقَک! - مِنْ هذَا الظّالِمِ ما ذَکَرْتُ لَکَ وامْتَحِنْهُ وسَلْهُ عَنْ آيَةٍ مِن کِتابِ اللّهِ يُفَسِّرها، أَوْ صَلاةٍ فريضةٍ يُبَيِّن حُدُودَها وما يَجِبُ فيها، لِتَعْلَمَ حالَهُ ومِقْدارَهُ ويَظْهَرَ لَکَ عَوارُهُ ونُقْصانُهُ واللّهُ حَسِيبُه.

حَفِظَ اللّهُ الحَقَّ عَلي أَهْلِهِ وأَقَرَّهُ في مُستَقَرِّهِ وقَدْ أَبَي اللَّهُ - عَزَّ وجَلّ - أَنْ تَکُونَ الْإِمامَةُ في أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ والْحُسَيْنِ - عَلَيْهِمَا السَّلام - وإِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الحَقُّ واضْمَحَلَّ الباطِلُ وانْحَسَرَ عَنْکُمْ.

وَإِلَى اللّهِ أَرْغَبُ فِي الکِفايَةِ وجَميلِ الصُّنْعِ والوِلايَةِ.

وَحَسْبُنَا اللّهُ ونِعْمَ الْوَکيلُ، وصَلَّي اللّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّد).(4)

(يعني:

از شيخِ صَدوق، أحمد بن إسحاق بن سَعْدِ أَشْعَري - که خدايش رحمت کُناد - منقول است که يکي از شيعيانِ إمامي به سُراغش آمد تا به وي خبر دهد جعفر بن علي نامه اي به او نوشته است تا خود را در آن به وي بشناساند وخبر دِهد که پس از برادرش، متولّيِ أمر، اوست، وهرچه از علمِ حلال وحرام موردِ نيازست وجُز آن از جميعِ علوم، نزدِ وي است.

أحمد بن إسحاق گفت: چون آن نامه را خواندم، نامه اي به صاحب الزَّمان - عَلَيْهِ السَّلام - نوشتم ونامه جعفر را در ميانِ نامه خويشتن نهادم. پس در اين باره چُنين به من پاسخ رسيد:

به نامِ خداوندِ بخشنده مهربان

نامه تو - که خدايت پايدار داراد! - وآن نامه که در ميانِ آن نهاده بودي برسيد وبا همه اختلافِ ألفاظ وتَکرارِ خطا در آن، از همه مضمونش آگاه شدم. تو هم اگر در آن تدبّر کرده بودي، پاره اي از آنچه را من دانستم، درمي يافتي.

خداوند، پروردگارِ جهانيان، را سپاس وستايشِ فراوان که او را بر نيکوئي اش به ما ودِهِش وي بر ما هَنبازي نباشد. خداوند از برايِ حق جُز تمامت يافتن را خوش ندارَد واز برايِ باطل جُز نابودي را، واو هنگامي که در روزي گُمانْ ناپذير گِرد آئيم، درباره آنچه ياد مي کنم، بر من، ودرباره آنچه مي گويم، از برايِ من، بر شما، گواه است، واز ما درباره آنچه در آن اختلاف مي کنيم پُرسش مي فرمايد.

او از برايِ صاحبِ اين نامه، نه بر کسي که نامه بدو نوشته شده ونه بر تو ونه بر أحدي از جميعِ مردمان، پيشوائيِ واجب ويا طاعت ويا ذِمَّت قرار نداده است. برايِ شما لَختي را تبيين خواهم کرد که - إِن شاءَ اللّهُ تعالي - بدان بسنده مي کنيد.

فلاني! - خدايت رحمت کُناد! - خدايْ تعالي خَلْق را بيهوده نيافريده وبه حالِ خود رها نکرده است، بلکه ايشان را به قدرتِ خويش آفريده واز برايِ ايشان گوش وچشم ودل وخِرَد قرار داده است. آنگاه پيامبران را به تبشير وإِنذار برانگيخته که ايشان را به طاعتِ وي فرمان دِهَنْد واز معصيتش نَهي کُنَند وآنچه درباره آفريدگارشان ودينشان ندانسته اند به ايشان بشناسانند، وبر ايشان کتابي فرو فرستاد وفرشتگاني را به سويشان روانه کرد. ميانِ ايشان (يعني: پيامبران - عليهم السّلام) وکساني که ايشان را به سويشان برانگيخت (يعني: مردمِ عادي) با فضلي که ايشان را بر آنان نهاد ودلائلِ آشکار وبَراهينِ تابناک ونشانه هايِ پيروزمندي که به ايشان داد، فرق گذاشت. چه، از ايشان است، کسي که آتش را بر او سرد وبي گَزَنْد ساخت واو را دوست گرفت، وکسي که با او (بي ميانجي) سخن گفت وعصايِ او را به صورتِ اژدهائي آشکار درآورْد، وکسي که به إِذنِ خداوند مُردگان را زنده کرد ونابينايِ مادرزاد وپيس را به إِذنِ خداوند تَندُرُست گردانيد، وکسي که زبانِ پرندگان اش درآموخت وهمه چيز داده شد.

آنگاه محمّد - صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وآلِه - را به عنوانِ رحمتي از برايِ جهانيان برانگيخت ونعمتِ خود را با او تمام کرد وپيامبرانش را به وي ختم نمود واو را به سويِ همه مردمان فرستاد، وبدانسان که شد ورخ داد صِدْقِ او را آشکار وآيات وعلاماتِ خويش را تبيين فرمود. آنگاه پيامبر - صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وآلِه - را سُتوده ونيکبخت به آن جهان بُرد ودلها داغدار شد وپس از وي کار را به برادر وپسرِ عمّ ووصيّ ووارِثش، عليّ بنِ أبي طالب - عليه السّلام -، وسپس به أوصيائي که از فرزندانِ اويند، يکي پس از ديگري، سپُرْد. به وسيله ايشان دينِ خود را زنده کرد وفروغِ خويش را تمام گردانيد وميانِ ايشان وبرادران وعَموزادگان وديگر خويشاوندانِ دورتر ودورترِ ايشان تفاوتي آشکار نهاد که حُجَّت از مَحْجُوج(5) وإمام از مأموم بدان بازشناخته مي شود. بدين ترتيب که ايشان را از گناهان معصوم واز عُيوب مُبَرّي واز ريم(6) مُطَهَّر واز اشتباه مُنَزَّه ساخته وگنجورانِ دانشِ خويش ووديعتگاهِ حکمتِ خود وجايگاهِ سِرّش قرار داده وبا دلائل ياريشان کرده است. اگر چُنين نبود، مردمان يکسان مي بودند وهر کسي مُدَّعيِ أَمرِ خدايْ - عَزَّ وجَلّ - مي شد، ونه حق از باطل ونه عالِم از جاهل بازشناخته نمي آمد.

اين باطل انديشِ دروغْ بَنْد بر خداوند، با آنچه مدّعي اش شده، ادّعايِ دروغ کرده است، ونمي دانم به چه صورتي اميد دارد مدّعايش به مقصود رسد؟! آيا به واسطه شناختي در بابِ دينِ خدا؟! که به خدا قَسَم هيچ حلالي را از حرام باز نمي شناسد وميانِ خطا وصواب فرق نمي نهد! يا به واسطه معلوماتي؟! که البتّه هيچ حقّي را از باطل وهيچ مُحْکَمي را از مُتشابه بازنمي دانَد واز حدِّ نماز ووقتِ آن نيز آگاه نيست! يا به پارسائيي؟! که خدا گواه است او نمازِ واجب را چهل روز ترک کرده بود وبه پندارِ خود با اين کار در پيِ تردستي بود، وچه بسا خبرِ آن به شما رسيده باشد؛ آن ظرفهايِ مُسکِرِ او برپاست وآثارِ سرپيچي اش از فرمانهايِ خدايْ - عَزَّ وجَلّ - مشهور وبرجا! يا به آيه اي؟! که بايد بيارَدَش! يا به حجّتي؟! که بايد إقامه کُنَد! يا به دلالتي؟! که بايد خاطرنشان نمايد!

خدايْ - عَزَّ وجَلّ - در کتابِ خود گفته است: (به نامِ خداوندِ بخشنده مهربان - حا. ميم. - فروفرستادنِ اين کتاب از خدايِ پيروزمندِ استوارکار است - آسمانها وزمين وآنچه را در ميانشان است، جُز به حق وسررسيدي مُعَيَّن نيافريديم، وکساني که کُفْر وَرزيدند از آنچه بدان بيم داده شدند رويگردان اند - بگو: آيا آنچه را جُز خداوند مي خوانيد ديده ايد؟ به من نشان دهيد که از زمين چه آفريده اند؟ يا ايشان را در آسمانها هَنْبازي هست؟ اگر راستگو هستيد، برايِ من کتابي از پيش از اين يا نشانه اي از دانشي بياوريد - کيست گمراه تر از آنکس که کسي جُز خداوند را مي خوانَد که تا روزِ رستاخيز پاسخش ندهَد، وآنان خود از خواندنِ ايشان غافل اند - وچون مردمان گِردآورده شوند، ايشان را دشمن باشند واز پَرَستِششان بيزار باشند).

پس تو - که خداوند کاميابت بداراد! - آنچه را با تو گفتم از اين ستَمْران بخواه وبيازْمايَش واز او درباره آيه اي از کتابِ خدا پُرسش کُن که تفسيرش کند، يا درباره نمازي واجب که حدودِ آن را وآنچه را در آن واجب است تبيين نمايد؛ تا حال وپايگاهش را بداني وکاستي وکمبودش برايت آشکار شود، وخداوند او را بسنده است.

خداوند حق را از برايِ أهلِ آن پاس داشته ودر جايگاهِ خود استقرار بخشيده است، وخدايْ - عَزَّ وجَلّ - نپسنديده که پس از حَسَن وحُسَيْن - عَلَيْهِمَا السَّلام - إمامت در دو برادر باشد. آنگاه که خداوند ما را إِذنِ سخن دهد حق آشکار مي شود وباطل ناپديد مي گردد واز شما دست برمي دارَد.

کفايت وکردارِ نيکو وولايت را از خدا مسألت دارم.

وخداوند ما را بس است ونيکوکارسازي است. ودرودِ خداوند بر محمّد وخاندانِ محمّد باد!).

حضرت قائم از فرزندان اميرمؤمنان است

(عَنْ ابنِ عبّاس، قال: قالَ رَسُولُ اللّه - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه -:

إِنَّ عَليًّا إِمامُ أُمَّتي مِن بَعْدِي، ومِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي إِذَا ظَهَرَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا کَما مُلِئَتْ جَوْرًا وظُلْمًا؛ والَّذِي بَعَثَني بِالْحَقِّ بَشِيرًا ونَذيرًا إنَّ الثّابِتينَ عَلَي الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ في زَمانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِيتِ الْأَحْمَر.

فَقامَ إِلَيْهِ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللّهِ الْأَنْصاريّ، فَقالَ: يا رَسُولَ اللّه! لِوَلَدِکَ الْقائِمِ غَيْبَةٌ؟

قالَ: إي وربِّي، لَيُمَحِّصَنَّ الَّذينَ آمَنُوا ويَمْحَقُ الْکافِرينَ، يا جابِرُ! إِنَّ هذَا الْأَمرَ مِن أَمرِ اللّهِ وسِرّ مِن سِرِّ اللّه مَطوِيٌّ مِنْ عِبادِ اللّه، فَإِيّاکَ والشَّکَّ فيهِ، فَإِنَّ الشَّکَّ في أَمْرِ اللّهِ - عَزَّ وجَلّ - کُفْرٌ).(7)

(يعني:

از ابنِ عبّاس منقول است که گفت: رسولِ خدا - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه - فرمود: علي إمامِ أُمّتِ من پس از من است، وقائِمِ مُنْتَظَر که چون ظهور کُنَد زمين را - همانگونه که از جوْر وظلم پُر شده است - از عدل وقِسط پُر مي سازد، از فرزندانِ اوست. قَسَم به آنکه مرا بحق به عنوانِ بشير ونذير برانگيخت که کساني که در روزگارِ غَيبتِ او در اعتقاد به إمامتش استوار بپايَند، از کبريتِ أَحْمَر کمياب ترند.(8)

پس جابر بنِ عبداللّهِ أنصاري رو به آن حضرت برخاسته گفت:

اي رسولِ خدا! آيا فرزندِ تو، قائِم، را غَيبتي هست؟

فرمود: آري، قَسَم به پروردگارم که همانا مؤمنان را مي پالايَد وکافران را نابود مي کُنَد. اي جابِر! اين أمر از أمرِ خدا وسِرّي از سِرِّ خداست که از بندگانِ خدا فروپوشيده است. مبادا در آن شک کُني که شکّ در أمرِ خدايْ - عَزَّ وجَلّ -، کُفر است)..

حضرت قائم از فرزندان سرور زنان جهان است

(عن سَعيد بن المُسَيِّب يقول: سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَة تَقولُ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلى الله عليه وآله وسلم) يَذْکُرُ المَهدِيَّ فقالَ: نَعَم هُوَ حَقٌّ وهُوَ مِنْ بَني فاطِمَة.

وعَنْهُ عَنْ أُمِّ سَلَمة - رَضِيَ اللّهُ عَنْها - قالَتْ: ذَکَرَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) الْمَهْدِيَّ فقالَ: هُو مِن وُلْدِ فاطِمَة)..(9)

(يعني:

سَعيد بن مُسَيِّب(10) مي گويد: شنيدم که أُمِّ سَلَمه(11) مي گفت: از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم که مَهديّ را ياد مي کرد وفرمود: آري، او حقّ است، واو از پسرانِ (/ نسلِ) فاطِمَه است.

واز همو(12) منقول است که از أُمِّ سَلَمه - که خدا از وي خُشنود باد - نقل کرد که گفته: رسولِ خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مَهديّ را ياد کرد وفرمود: او از فرزندانِ (/ نسلِ) فاطِمَه است)..

حضرت قائم از فرزندان سبطين است

آن حضرت از اين رو از فرزندانِ سِبْطَيْن - عليهما السّلام - به شمار مي رود که مادرِ إمامِ باقر أبوجعفر محمّد بن عليّ بن حسين - عليهم السّلام -، فاطِمَه دخترِ سِبْطِ أکبر، إمام حَسَنِ مجتبي - عليه السّلام -، است. پس حضرتِ باقر وإمامانِ پس از آن حضرت تا حضرتِ مَهدي - عليه السّلام - از نسلِ إمام حَسَن وإمام حُسَيْن - عَلَيْهما السَّلام - اند.

(عَلَمُ الْهُدي الْمُرتَضَي بْن أَحْمَد بْن مُحَمَّد بْن جَعْفَر بن زيد بن جعفر بن محمّد بن أَحمد بن محمّد بن الْحُسَيْن بن إسحق بْن الإِمام جعفر الصّادق عَنْ أَبِي الْفَرَج يَحْيَي بْنِ مَحْمُود الثَّقَفي عَن أَبي عَلي الحَسَن بْنِ أَحْمَد الحَدّاد عَن أَبي نُعَيْم أَحْمَد بْن عَبْدِاللّه الْاصبَهانيّ عَنِ الحافِظ أَبِي القاسِم سُلَيْمان بْنِ أَحْمَد الطَّبَرانيّ، وأَخْبَرَنَا الْحافِظ أَبوالحجّاج يُوسُف بْن خَليل عَنْ مُحَمَّد بْنِ أَبي زَيْد الکَرّاني عن فاطِمَة بِنْتِ عبداللّهِ الْجُوزدانيَّة عَن أبي بکر بن ربدة عن الحافِظ أَبي القاسِم الطَّبَرانيّ عَنْ مُحَمَّد بن زريق بْن جامِع البَصْري عن الهيثم بن حَبيبٍ عَنْ سُفيان بن عُيَيْنَة عَن عليّ الهلالي عن أَبيه قالَ:

دَخَلْتُ عَلي رَسُولِ اللّهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وسَلّم - في شَکاتِهِ الَّتي قُبِضَ

فيها، فَإِذا فاطِمَة - عَلَيْهَا السَّلام - عِنْدَ رَأْسِه.

قالَ: فَبَکَتْ حَتَّي ارْتَفَعَ صَوْتُها فَرَفَعَ رَسُولُ اللّهِ - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وسَلَّم - طَرْفَهُ إِلَيْها، قال: حَبِيبَتي فاطِمَةُ! مَا الَّذِي يُبِکيکِ؟

فَقالَتْ: أَخشي الضّيعة مِن بَعْدِک.

فقالَ: يا حَبِيبَتي! أَما عَلِمْتِ أَنَّ اللّهَ تَعالَي اطَّلَعَ إلَي الْأَرْضِ اطّلاعَةً فَاخْتارَ مِنْها أَباکَ فَبَعَثَهُ بِرِسالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطّلاعَةً فَاخْتارَ بَعْلَکَ وأَوْحي إِلَيَّ أَن أُنْکِحَکِ إِيّاهُ - يا فاطِمَةُ! -، ونَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ قَدْ أَعْطانَا اللَّهُ سَبْعَ خِصالٍ لَمْ يُعْطِ أَحَدًا قَبْلَنا ولايُعْطِي أَحَدًا بَعْدَنا:

أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وأَکْرَمُ النَّبِيِّينَ عَلَي اللّهِ وأَحَبُّ الْمَخْلُوقِينَ إِلَي اللّهِ وأَنَا أَبُوکِ،

وَوَصِيِّي خَيْرُ الْأَوْصِياءِ وأَحَبُّهُمْ إِلَي اللّهِ وهُوَ بَعْلُکِ،

(وَشَهِيدُنا خَيْرُ الشُّهَداءِ وأَحَبُّهُمْ إِلَي اللّهِ عَزَّ وجَلّ وهُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِالمُطَّلِبِ، عَمُّ أَبِيکِ وعَمُّ بَعْلِک،).(13)

وَمِنّا مَن لَهُ جَنَاحَانِ أَخْضَرانِ يَطِيرُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلائِکَةِ حَيْثُ يَشَاءُ وهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبِيکِ وأَخُو بَعْلِکِ،

وَمِنّا سِبْطَا هذِهِ الْأُمَّةِ وهُمَا ابْناکِ الْحَسَنُ والْحُسَيْنُ وهُما سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ،

وَأَبُوهُما - والَّذِي بَعَثَني بِالْحَقِّ - خَيْرٌ مِنْهُما،

يا فاطِمَةُ، والَّذِي بَعَثَني بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُما مَهْدِيَّ هذِهِ الْأُمَّةِ، إِذَا صَارَتِ الدُّنْيا هَرْجًا ومَرْجًا،(14) وتَظاهَرَتِ الْفِتَنُ، وتَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، وأَغارَ بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ، فَلا کَبير يَرْحَم صَغيرًا ولا صَغير يُوَقِّر کَبِيرًا، يَبْعَثُ اللّهُ عِنْدَ ذلِکَ مِنْهُما مَن يَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَةِ وقُلُوبًا غُلْفًا، يَقُومُ بِالدِّينِ في آخِرِالزَّمانِ کَما قُمْتُ بِهِ في أَوَّلِ الزَّمان، ويَمْلَأُ الدُّنْيا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا.

يا فاطِمَةُ! لا تَحْزَني ولا تَبْکِي فَإِنَّ اللّهَ تَعالي أَرْحَمُ بِکِ وأَرْأَفُ عَلَيْکِ مِنّي وذلِکَ لِمَکانِکِ مِنّي ومَوقِعِکِ مِن قَلْبِي، وزَوَّجَکِ اللّهُ زَوْجَکِ وهُوَ أَشْرَفُ أَهْلِ بَيْتِکَ حَسَبًا، وأَکْرَمُهُمْ مَنْصَبًا، وأَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ، وأَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ، وأَبْصَرُهُمْ بِالقَضِيَّةِ.

پى‏نوشتها:‌


(1) (در متنِ عربيِ چهل حديث، ودر مأخذِ آن - يعني: الغيبه يِ طوسي، ط. مکتبة نينوي الحديثة -، (يأتين) است؛ که به پندارِ راقمِ اين سطور معنايِ روشن ومعقولي ندارد.

در مقابل، در الاِحتجاجِ طَبْرِسي (ط. أعلمي، ص 408)، (باين) آمده است، وما همين ضبط را در متن بياورديم.

در چاپِ جديدِ الغيبه يِ طوسي (ط. مؤسّسة المعارف الإِسلاميّة، ص 288) اگرچه در متن (يأتين) ضبط شده، در هامش، ضبطِ سه دستنوشت از نسخه هايِ موردِ رجوعشان را (بائن) گزارش کرده اند؛ فَتأَمَّل.

اين کاربُردِ (بايَنَ) سنجيدني است با کاربُردِ (مُبايَن) (اسمِ مفعولِ (بايَنَ)) در عبارتي از نهج البلاغه يِ شريف:

(... ومُبايَنٌ بَيْنَ مَحارِمِه..). (يعني:... در قرآن ميانِ کارهايِ حرام فرق گذاشته شده: نگر: نهج البلاغه، ترجَمه علي أصغرِ فقيهي، ص 24)).

(2) (در متنِ عربيِ چهل حديث ومأخذِ آن - يعني: الغيبه يِ طوسي، ط. مکتبة نينوي الحديثة (ص 175) - (منه) است).

(3) (س 46 (الأَحْقاف)، ي 6 - 1).

(4) الغيبةِ شيخ / 176 - 174 (ونگر: الاِحتجاجِ طَبْرِسي، ط. أعلمي، ص 468 و469؛ و: مَعادِن الحکمة، 2: 278 - 275؛ و: بحارالأنوار (ط. 110 جلدي) 53: 196 - 193 (به نقل از الغيبة).

در شرح وترجمه اِحتجاج که نظام الدّين أحمدِ غفّاريِ مازندراني در سده دهم نوشته، مَعَ الأَسَف ترجَمه نامه آورده نشده وطبعِ متنِ آن نيز طرزِ مطلوبي ندارد. نگر: ط. کتابفروشيِ مرتضوي، 4: 289 - 287).

(5) ((مَحجوج) يعني: مغلوب به دليل، شکست يافته به حجّت، کسي که در احتجاج مغلوب گرديده است.

نيز نگر: الغيبه يِ نُعماني، ط. فارِس حَسّون کريم، ص 147.

چون کاربُردِ اين واژه در نثرِ فنّيِ پارسي پيشينه دارد - ودستِ کم در مرزبان نامه به کار رفته است -، نيازي به معادلْ يابيِ متکلّفانه - واي بسا ناکام ونارسا - برايِ آن نديديم).

(6) ((ريم)، واژه کهنِ پارسي است که در معنايِ چرک وپليدي و(دَنَسِ) عربي به کار رفته).

(7) منتخب الأثر / 188 به نقل از ينابيع المودّة / 494 (ونگر: طبعِ جديدِ منتخب الأثر (سه جلدي)، 142:2 و143؛ و: فرائد السّمطين، ط. محمودي، 335:2 و336؛ و: کمال الدّين وتمام النّعمه يِ ط. پهلوان 537:1.

در چاپِ جديدِ ينابيع المودّه (ط. أسوه)، حديثِ مورد بحث را، نگر در: ج 3، ص 397 و398).

(8) ((الأَعَزّ مِنَ الکِبْريتِ الْأَحْمَر) (/ کمياب تر از کبريتِ أَحْمَر)، مَثَلي است که در موردِ چيزهايِ بسيار بسيار کمياب به کار مي رود.

در چيستيِ (کبريتِ أَحمر) - که بسانِ يک مَثَل ونُماد در عربي وفارسي استعمال شده - آراء وأقوال، مختلف است، وبرخي گفته اند که أصلًا وجودِ خارجي ندارد وصِرفًا تصوّري ذهني است. به هر رويْ، آنچه در حديث هست، به کارگيريِ اصطلاحي مفهوم برايِ مخاطَبانِ عربي زبان است وأصلِ ماهيّتِ کبريتِ أحمر - هرچه باشد - موضوعيّتي ندارد. به عبارتِ ديگر، (کبريتِ أحمر)، نمادِ زباني هر چيزِ بغايت نادر وکمياب است ولزومًا اين که خودِ آن چيست موردِ اعتنايِ گوينده وشنونده نيست.

نيز نگر: مرآةالعقول 285:9؛ و: مجمع البحرينِ طُرَيْحي، إعداد محمود عادل، 12:4؛ و: فرائد اللّال في مجمع الأَمثال، الطّرابلسي، 35:2).

(9) منتخب الأثر في الإمام الثّاني عشر (عليه السّلام) / 191، به نقل از المستدرک علي الصَّحيحَين 557:4؛ صاحبِ البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) نيز اين روايت را از سننِ ابنِ ماجه وأبي داود نقل کرده وگفته است: اين حديثي (حَسَن) و(صحيح) است /92 و93.

(10) (أبومحمّد سعيد بن مُسَيِّبِ مخزومي (94 - 13 ه. ق). از نامدارانِ تابعانِ وفقيهانِ مدينه بشمارست که نزدِ أهلِ تسنّن پايگاهي بلند دارد.

نگر: الموسوعَة الرّجاليّة المُيَسَّرة، 390:1؛ و: شَذَراتُ الذَّهَب، 102:1 و103).

(11) (أُمُّ المؤمنين، أُمِّ سَلَمه، از ارجمندترين بانوانِ إسلام وبرترين همسرِ پيامبرِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله -، پس از أُمّ المؤمنين، خديجه کُبري - سلامُ اللّهِ عليها -، است.

نامِ اين بانو، هند، وپدرش، أميّة بن مغيرة بن عبداللّه بن عمر بن مخزوم، ومادرش، عاتکه دخترِ عبدالمطّلب بود. إرادت ومَحَبَّتِ فراوان به زاد ورودِ معصومِ پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - داشت وأمينِ أهلِ بيت - عليهم السّلام - بود.

گفته اند که وفاتِ أُمِّ سَلَمه به سالِ 63 ه. ق. رخ داد.

نگر: الموسوعة الرّجاليّة الميسّرة، 472:2؛ و: سفينةالبحار، ط. أسوه، 4: 229 - 227).

(12) (يعني همان سعيد بن مُسَيِّب).

(13) (هرچند اين عبارت در متنِ عربيِ چهل حديثِ آقايِ نجفي ومنتخب الأثر - که مأخذِ ايشان است - نيامده، بودنش لازم به نظر مي رسد.

ما آن را از کشف الغمّه (ط. مکتبة بني هاشمي، 468:2) برگرفتيم).

(14) ((مَرج) در لغت به فتحِ راء است ولي هنگامي که همنشينِ (هَرْج) مي شود، راءَش سکون مي يابد. نگر: أقرب الموارد، ذيلِ (المَرَج)).