كتاب غيبت

محمد بن ابراهيم نعمانى

- ۱۸ -


سختيها وناروائيها که آن حضرت از ياران نادان خود مى بيند

رواياتى در باره آنچه قائم عليه السلام از نادانى مردم مى بيند وآنچه پيش ازقيامش از خانواده خودش ميبيند

1- خبر داد ما را ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم او گفت: حديث کرد مرامحمد بن عبد الله بن زراره از محمد بن مروان واو از فضيل بن يسار که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: قائم ما که قيام ميکند از نادانى مردم بيش از آنچه رسول خدا صلى الله عليه وآله از نادانى جاهليت بر خورد کرد بر خورد ميکند. گفتم: اين چگونه ممکن است؟ فرمود:رسول خدا صلى الله عليه وآله در حالى بسوى مردم آمد که آنان سنگ وکلوخ ها وچوبهاى تراشيده را مى پرستيدند وقائم ما هنگاميکه قيام ميکند بسوى مردم ميايد در حاليکه همه مردم کتاب خدا راعليه او تاويل ميکنند وبا آن بر او احتجاج مينمايند. سپس فرمود: هان که بخدا قسم دامنه عدالت او بميان خانه هاى آنان راه مى يابد همان طور که گرما وسرما نفوذ ميکند.

2- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را محمد بن جعفر قرشى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابى الخطاب از محمد بن سنان او از حسين بن مختار واو از ابى حمزه ثمالى که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر اگر ظاهر بشود از مردم مى بيند مانند آنچه رسول خدا صلى الله عليه وآله ديد وبيشتر.

3- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را حميد بن زياد کوفى او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث کرد ما را احمد بن حسن ميثمى از محمد بن ابى حمزه(1) ازبعضى از اصحابش واو از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که گفت: شنيدم آنحضرت ميفرمود: قائم عليه السلام در پيکارش مى بيند آنچه را که رسول خدا صلى الله عليه وآله نديد همانا رسول خدا در حالى بسوى آنان آمد که بتهاى سنگى وچوبهاى تراشيده شده را مى پرستيدند ولى قائم، عليه او خروج ميکنند وکتاب خدا راعليه او تاويل ميکنند وباستناد آن تاويل با او مى جنگند.

4- (خبر داد ما را) على بن احمد او گفت: خبر داد ما را عبيد الله بن موسى علوى از محمد بن حسين واو از محمد بن سنان واو از قتيبه اعشى واو از ابان ابن تغلب که گفت: شنيدم ابا عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام ميفرمود: چون پرچم حق نمايان شود اهل خاور وباختر بان لعنت فرستند ميدانى چرا؟ گفتم: نه، فرمود: براى آنچه مردم از خاندان او پيش ار خروجش ديده اند.

5- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث کرد ما رامحمد ابن جعفر قرشى او گفت: حديث کرد مرا محمد بن حسين ازمحمد بن سنان واو از قتيبه اعشى واو از منصور بن حازم واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: چون پرچم حق برافراشته شود اهل خاور وباختر آنرا لعنت کنند. بانحضرت عرض کردم: از چه رو چنين خواهد شد؟ فرمود: از آنچه از بنى هاشم مى بينند.

6- (خبر داد) على بن احمد از عبيد الله بن موسى واحمد بن على اعلم آندو گفتند: حديث کرد ما را محمد بن على صيرفى از محمد بن صدقه وابن اذينه عبدى ومحمد بن سنان همگى از يعقوب سراج که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود سيزده شهر وطائفه است که قائم عليه السلام با اهل آن شهرها ميجنگد وآنان با او ميجنگند: اهل مکه واهل مدينه واهل شام وبنى اميه واهل بصره واهل دست ميسان(2) وکردها وعربهاى باديه نشين وضبه وغنى وباهله وازد واهل ري.

رواياتى که درباره خروج سفيانى رسيده است

رواياتى که در باره سفيانى رسيده واينکه او از حتميات است وپيش از قيام قائم است

1- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد مرا مفضل بن ابراهيم بن قيس بن رمانه از کتابش در رجب بسال دويست وشصت وپنج او گفت: حديث کرد ما راحسن بنعلى بن فضال او گفت: حديث کرد ما را ثعلبه بن ميمون ابو اسحاق از عيسى بن اعين واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: سفيانى از حتميات است وخروجش در رجب خواهد بود واز آغاز خروجش تا انجام پانزده ماه خواهد بود که شش ماهش را در پيکار بوده وچون کشورهاى پنچگانه را مالک شد نه ماه حکومت خواهد کرد ويک روز بيش هم از نه ماه نشود.

2- (خبر داد ما را) احمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتابش او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام از محمد بن بشر احول واو از عبد الله بن جبله واو از عيسى بن اعين واو از معلى بن خنيس که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: (از کارها پاره اى حتمى است وپاره اى غير حتمى واز جمله حتميات خروج سفيانى در رجب است.

3- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت حديث کرد ما را على بن حسن تيملى در صفر بسال دويست وهفتاد وچهار او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محبوب از ابى ايوب خزاز واو از محمد بن مسلم که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: از خدا بپرهيزيد وبوسيله ورع وکوشش در فرمانبردارى خدا يارى جوئيد تا بر عقيده اى که داريد باقى بمانيد که سخت ترين چيزيکه بر هر يک ازشماها غبطه ميخورند همانا دينى است که داريد بشرط آنکه بسر حد آخرت برسد ودنيا دامنش را از او برچيد وچون باين حد رسيد خواهد ديد که با نعمت وکرامت از سوى خدا ومژده بهشت وايمنى از آنچه مى ترسيد روبرو است ويقين خواهد کرد که عقيده ايکه داشت تنها همان عقيده بر حق بود وهر کس که بر خلاف دين او باشد بر باطل بود ودر هلاکت است پس بخود مژده بدهيد وباز مژده بدهيد بر آنچه مقصود شما است. مگر نمى بينيد که دشمنان شما بر ما فرمانيها خدا با همديگر ميجنگند وبخاطر دنيا يکديگر را مى کشند وبا شما کارى ندارند وشما در خانه هاى خود آسوده واز آنان بر کناريد وسفيانى براى شکنجه دادن دشمنان شما براى شما بس است واو نشانه هائى است که بسود شما خواهد بود علاوه بر اين آن فاسق هنگاميکه خروج ميکند شما يکماه ويا دو ماه پس از خروج او هستيد که نراحتى براى شما پيش نخواهد آمد تا آنکه خلق بسيارى را بکشد نه شما را. بعضى از اصحاب آنحضرت باو عرض کرد. آنهنگام که چنين شد ما عائله خود را چه بکنيم؟ فرمود: مردان شما خودشان را از ديگاه او پنهان ميکنند زيرا خشم وحرص او تنها بر شيعيان ما است واما زنان را انشاالله که ناراحتى پيش نخواهد آمد. بانحضرت عرض شد: مرادن بکجا در روند واز دست او بگريزند؟ فرمود: هر کس بخواهد که بيرون شود بمدينه يامکه ويا يکى از شهرهاى ديگر برود. سپس فرمود: در مدينه چکار داريد؟ با اينکه مقصود سپاه آنفاسق مدينه خواهد بود بنابراين مکه را از دست مدهيد که گردهم آئى شما هما نجا است واين گرفتارى باندازه دوران بار دارى يک زن بطول مى انجامد که نه ماه است وانشا الله از آن فزونتر نگردد.(3)

4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على ابن حسن از عباس بن عامر واو از عبد الله بن بکير واو از زراره بن اعين واو از عبد الملک بن اعين که گفت: در محضر ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام بودم که سخن از حضرت قائم عليه السلام بميان آمد، من عرض کردم: اميدوارم هر چه زودتر انجام گيرد وسفيانى در کار نباشد فرمود: نه بخدا قسم او از حتميات است که چاره اى او نيست.

5- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على بن الحسن ازمحمد بن خالد اصم واو از عبد الله بن بکير واز ثعلبه بن ميمون واو از زراره واو از حمران بن اعين واو از: ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام در تفسير آيه شريفه (ثم قضى اجلا واجل مسمى عنده)- الانعام: 2 سپس خداوند اجلى را مقرر فرمود واجلى که در نزد او بنام است. فرمود: اجل بر دو قسم است اجلى است حتمى واجلى است موقوف. حمران بحضرتش عرض کرد:حتمى چيست؟ فرمود: آنچه که مشيت خدا بان تعلق گرفته باشد، حمران عرض کرد من اميدوارم که اجل سفيانى از قسم موقوف باشد فرمود: نه بخدا قسم که آن از حتميات است.

6- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را محمد بن سالم بن عبد الرحمن ازدى از کتابش در شوال بسال دويست وهفتاد ويک اوگفت: حديث کرد مرا عثمان بن سعيد طويل از احمد بن سليم واو ازموسى بن بکر واو از فضيل بن يسار واو از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام که فرمود: محققا از کارها کارهائى است موقوف وکارهائى است حتمى وهمانا سفيانى از آنجمل امور حتمى است که چاره پذير نيست.

7- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا عباد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را خلاد صائغ(4) از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: سيفانى چاره پذير نيست وخروج نميکند مگر در رجب. مردى بانحضرت عرض کرد يا ابا عبد الله هنگاميکه او خروج کرد حال ما چگونه خواهد بود؟ فرمود: هنگاميکه اين پيش آمد روى داد شما رو بسوى ما آريد. (شرح: ظاهرا مقصود آنست که بشهرى برويد که قائم از آنجا ظهور ميکند).

8- حديث کرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى او گفت: حديث کرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندى در نهاوند بسال دويست وهفتاد وسه او گفت: حديث کرد ما را ابو محمد عبد الله بن حماد انصارى بسال دويست وبيست ونه از عمرو بن شمر(5) واو از جابر جعفى که گفت: از ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام از حال سفيانى پرسيدم فرمود: شما کجا بسفيانى ميرسيد تا آنکه پيش از او شيصبانى خروج کند که در سر زمين کوفان خروج خواهد کرد وهمچون چشمه آب از زمين ميجوشد وکاروان شما را ميکشد پس از آن بانتظار سفيانى وخروج قائم عليه السلام باشيد.

9- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد ابن مالک او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن يسار ثورى او گفت: حديث کرد ما را خليل بن راشد از على بن ابى حمزه که گفت: در فاصله مکه ومدينه رفيق راه موسى بن جعفر عليهما السلام بودم روزى مرا فرمود اى على اگر همه اهل آسمانها وزمين بر بنى عباس خروج کنند زمين از خون همه شان سيراب ميشود تا آنکه سفيانى خروج کند، بحضرتش عرض کردم: آقاى من کار سفيانى از حتميات است؟ فرمود:آري، سپس اندکى سر بزير افکند وسر برداشت وفرمود: حکومت بنى عباس حيله ونيرنک است از ميان ميرود تا آنجا که گويند ديگر چيزى از آن باقى نمانده است سپس نو سازى ميشود تا آنجا که گفته شود چيزى بر آن گذشته است.(6)

10- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را محمد بن احمد بن عبد الله خالنجي(7) او گفت: حديث کرد ما را ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى او گفت: در محضر ابى عفر محمد بن على الرضا (امام جواد) عليه السلام بوديم که سخن از سفيانى بميان آمد واينکه در روايات رسيده است که رويداد سفيانى از حتميات است من بابى جعفر عليه السلام عرض کردم آياخدا را در حتميات بدائى هست؟ فرمود: آري، عرض کرديم پس بنابراينما ميترسيم که در باره حضرت قائم نيز بدائى براى خدا پيش بيايد. فرمود: همانا حضرت قائم از وعده ها است وخداوند بر خلاف وعده اش رفتار نميکند. (شرح: علامه مجلسى فرمايد: شايد براى حتم معنائى باشد که بدا نسبت بان امکان داشته باشد پايان نقل از مجلسي. من ميگويم آنچه حضرت فرموده که قائم عليه السلام از جمله وعده هاى الهى است اشاره است شايد بايه شريفه که ميفرمايد: (وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض).) ...

11- (خبر داد ما را) على بن احمد بندنيجى از عبيد الله بن موسى علوى واو از محمد بن موسى واو از احمد بن ابى احمد واو از محمد بن على قرشى واو از حسن بن جهم(8) که گويد: امام رضا عليه السلام را عرض کردم: خداوند حال شما را بصلاح گرداند آنان بازگو ميکنند که سفيانى در حالى قيام ميکند که بساط سلطنت بنى عباس برچيده شده باشد فرمود: دروغ ميگويند او قيام ميکند وبساط سلطنت آنان هنوز بر پا است.(9)

12- خبر داد ما را احمد بن هوذه باهلى که گفت: حديث کرد ما را ابراهيم ابن اسحاق نهاوندى ازعبد الله بن حماد انصارى واو از حسين بن ابى العلاء واو از عبد الله بن ابى يعفور که گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام بمن فرمود: همانا براى فرزندان عباس ومروانيان پيش آمدى در قرقيسياء خواهد بود که بسر بچه نورس در آن پيش آمد پير گردد وخداوند هرگونه يارى کردن را از آنان بردارد وبپرندگان آسمان ودرندگان زمين وحى ميکند که از گوشتهاى ستمگران سير شويد وسپس سفيانى خروج ميکند.

13- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على بن حسن تيملى از کتابش در صفر بسال دويست وهفتاد وچهار او گفت: حديث کرد ما را عباس بن عامر بن رباح ثقفى او گفت: حديث کرد مرا محمد بن ربيع اقرع(10) از هشام بن سالم واو از: ابى عبد الله جعفر بن محمد (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: هنگاميکه سفيانى به پنج قطعه مسلط شد نه ماه براى او بشماريد وبگمان هشان آن پنج قطعه عبارتند از: دمشق وفلسطين واردن وحمص وحلب.(11)

14- خبر داد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى علوى واو از عبد الله ابن محمد که گفت: حديث کرد ما را محمد بن خالد از حسن بن مبارک واو از ابى اسحاق همدانى واو از حارث همدانى واو از): امير المؤمنين عليه السلام که آنحضرت فرمود:مهدى داراى چشمانى (مقبل)(12) مخمور وموهاى پيچيده وخال صورت است که آغازش از جانب خاور است وچون چنين شود سفيانى خروج کند وباندازه دوران حامليگى يک زن: نه ماه حکومت کند او در شام خروج ميکند وهمه اهل شام سر بفرمانش نهند مگر چند طايفه از کسانى که بر حق ما پاى بنداند وخداوند آنان را از اينکه بهمراه او خروج کنند محفوظ نگه ميدارد وبا سپاهى جرار بمدينه ميايد تا آنکه به بيداء مدينه ميرسد خداوند او را بزمين فرو ميبرد واين است آنچه خدايعز وجل در قرآن ميفرمايد: (ولو ترى اذ فزعوا فلا فوت واخذوا من مکان قريب)- السبأ: 51.

15- خبر داد ما را على بن احمد او گفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسى از ابراهيم بن هاشم واو از محمد بن ابى عمير واو از هشام بن سالم واو از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: يمانى وسفيانى همانند دو اسب مسابقه هستند.

(شرح: ظاهرا مقصود، همزمان بودن آندو است ويا آنکه آندو نسبت بتصرف کوفه بمسابقه مى پردازند چنانچه در خبرى گذشت).

16- خبر داد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى واو از محمد بن موسى که گفت: خبر داد مرا احمد بن ابى احمد معروف بابى جعفر وراق از اسماعيل بن عياش واو از مهاجر بن حکيم واو از مغيره بن سعيد واو از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام(13) که آنحضرت فرمود: (امير المؤمنين عليه السلام فرمود) هنگاميکه دو نيزه در شام رد وبدل شد از همديگر بازنگردد مگر آنکه نشانه اى از نشانه هاى خداوند هويدا شود. عرض شد: يا امير المؤمنين آن نشانه چيست؟ فرمود: زلزله اى در شام روى دهد که بيش از صد هزار نفر در اثر آن جان مى سپارد. وخداوند آن زلزله را براى مومنين موجب رحمت وبراى کافرين عذاب قرار ميدهد وچون اين پيش آمد روى دهد متوجه سواران مرکب هاى سپيد وسياه وگوش (يا دم) بريده باشيد وپرچمهاى زردى که از مغرب روى مياورد تا آنکه بشام ميرسد واين هنگامى است که بزرگترين ناراحتى ومرگ سرخ روى دهد، وچون چنين شد متوجه باشيد که شهرکى در دمشق بنام (حرستا)(14) بزمين فرو خواهد رفت، وچون چنين شود فرزند هند جگر خوار از وادى يابس خروج کند تا آنکه بر منبر دمشق بنشيند، وچون اين چنين شود خروج مهدى عليه السلام را منتظر باشيد.

17- حديث کرد ما را محمد بن هماماو گفت:حديث کرد مراجعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا حسن بن وهب(15) او گفت: حديث کرد مرا اسماعيل بن ابان واو از يونس بنابى يعفور که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود هنگاميکه سفيانى خروج کند لشگرى بسوى ما ميفرستد ولشگرى بسوى شما وچون چنين شود بهر وسيله اى که شد از مرکبهاى هموار وناهموار بسوى ما بيائيد.

18- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را حميد بن زياد او گفت: حديث کرد مرا على بن صباح ابن ضحاک او گفت: حديث کرد ما را ابو على حسن بن محمد حضرمى او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد از ابراهيم بن بن عبد الحميد واو از ابى ايوب خزاز واو از محمد بن مسلم واو از): ابى جعفر امام باقر عليه السلام که فرمود: سفيانى سرخ روئى است سپيد سرخ وکبود چشم که هرگز خدايرا نپرستيده وهرگز نه مکه راديده است ونه مدينه راميگويد: پروردگارم خونم را از مردم ميستانم هر چند باتش روم خونم را ميستانم هر چند باتش روم.

پرچم صاحب پرچم رسول خدا است

آنچه درباره پرچم رسول خدا رسيده است واينکه آن پرچم را پس از روز جمل کسى بجز امام قائم نخواهد افراشت

1- حديث کرد مارا محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما را احمد بن هلال از محمد بن ابى عمير واو از ابى المغراو او از ابى بصير که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هنگاميکه امير المؤمنين با اهل بصره بهم رسيدند آن حضرت پرچم- پرچم رسول خدا صلى الله عليه وآله- را کشود ودر نتيجه قدمهاى آنان لرزيد وهنوز شعاع آفتاد زرد نشده بود که گفتند: اى پسر ابى طالب ما ايمان آورديم، اينهنگام بود که آنحضرت دستور داد اسيران را نکشيد وکار زخمى را يکسره نکنيد وآنرا که ميدان جنگ رو برتافته دنبال مکنيد، وهر کس که اسلحه بر زمين گذاشت در امان خواهد بود وهر کس در خانه اش را بست در امان است. وچون روز صفين شد از حضرت خواستند که آن پرچم را دو باره بگشايد آنحضرت نپذيرفت حسن وحسين عليهما السلام وعمار رضى الله عنه را واسطه قرار دادند امير المؤمنين بحسن فرمود: فرزندم اينمردم را مدتى مقرر شده است که بان نخواهند رسيد واين پرچم پرچمى است که پس از من کسى آن را بجز امام قائم نخواهد کشود.

2- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مارا ابوعبد الله يحيى بن زکريا بن شيبان او يونس بن کليب واو از حسن بن على بن ابى حمزه واو از پدرش واو از ابى بصير که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: قائم عليه السلام خروج نکند تا آنگاه که حلقه کامل گردد. عرض کردم: حلقه (کامل شدنش) چقدر است؟ فرمود: ده هزار که جبرئيل از سمت راستش وميکائيل از سمت چپش باشد، سپس پرچم را باهتزاز در آورد وبا پرچم حرکت کند يک نفر در خاور وباختر نماند مگر آنکه پرچم را لعنت کند وآن پرچم رسول خدا صلى الله عليه وآله است که جبرئيل آن را روز بدر فرود آورد. سپس فرود: اى ابا محمد آن پرچم بخدا قسم نه از پنبه است ونه از کتاب ونه از ابرشم ونه از حريز. عرض کردم: پس از چيست؟ فرمود: از ورق بهشتى است، رسول خدا آن رابروز بدر برگشود سپس باز درهم پيچيده وبعلى عليه السلام سپرد وهمواره نزد على عليه السلام بود تا آنکه روز بصره فرا رسيد پس امير المؤمنين عليه السلام آن را گشود وخداوند فتح را نصيب على کرد سپس آن را درهم پيچيد وآن اينجا نزد مااست هيچ کس آن راباز نخواهد کرد تا آنکه قائم قيام کند وچون او قيام کرد آن پرچم را باز کند وکسى در خاور وباختر نماند مگر آنکه آنرالعنت کند ورعب آنحضرت يکماهه راه از پيشاپيش واز پشت سر واز سمت راست وسمت چپ آنحضرت در حرکت باشد. سپس فرمود: آى محمد او خروج ميکند در حاليکه خون نياکان خود را در گردن مردم دارد وخشمناک ومتاسف است بخاطر آنکه خداوند بر اين خلق خشمناک خواهد بود، وبر تن او خواهد بود پيراهن رسول خدا صلى الله عليه وآله که روز احد بر تن داشت وعمامه سحاب وزره (زره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم) بلند او وشمشير او (وشمشير رسول خدا صلى الله عليه وآله) که ذو الفقار است، هشت ماه شمشير برهنه بر دوش دارد وبى مهابا ميکشد نخستين آغازش از بنى شيبه خواهد بود(16) که دستهاى آنان را ميبرد ودر کعبه مياويزد وسخنگويش اعلام ميکند اينانند دزدان خدا سپس بقريش ميپردازد وبجز شمشير رد وبدل نميشود وقائم عليه السلام خروج نميکند تا آنکه دو نوشته (قطعنامه) بيزارى از على عليه السلام خوانده ميشود يکى در بصره وديگرى در کوفه.

3- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را محمد بن جعفر قرشى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابى الخطاب او گفت: حديث کرد ما را محمد بن سنان از حماد بن ابى طلحه واو از ابى حمزه ثمالى که گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام مرا فرمود: اى ثابت گوئى قائم اهل بيتم را مى بينم که روى باين نجف شما آورده- وبا دست اشاره بسمت کوفه کرد- وهمينکه روى بنجف شما کند پرچم رسول خدا صلى الله عليه وآله را ميگشايد وچون آن را باز کرد فرشتگان بدر بر او فرود ميايند. عرض کردم: پرچم رسول خدا صلى الله عليه وآله چيست؟ فرمود: عمودش از عمودهاي(17) عرش خدا واز رحمت او است وبقيه اش از نصرت خدا است بچيزى با آن پرچم فرود نميايد مگر اينکه خداوند آن را هلاک ميکند. عرض کردم: پس در نزد شما پنهان است تا آنکه قائم قيام کند يا آنکه آنموقع براى او مياورند؟ فرمود: نه بلکه برايش مياورند. عرض کردم: چه کسى براى او مياورد؟ فرمود: جبرئيل عليه السلام. (شرح: محتمل است که نفى آنحضرت از باب تقيه باشد تا حکام جور بجبر مطالبه اش نکنند ومحتمل است تاويلى در پرچم باشد).

4- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مارا على ابن حسن تيملى او گفت: حديث کرد ما را حسن ومحمد فرزندان على بن يوسف از سعدان بن مسلم واو از عمر بن ابان کلبى واو از ابان بن تغلب که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: گوئى مى بينم قائم را بر نجف کوفه که جامه اى از استبرق (حرير بهشتى) بر تن دارد وزره رسول خدا را ميپوشد همينکه زره را پوشيد آنقدر گشايش مييابد که قالب بدن آنحضرت ميشود سپش اسبى سياه وسفيد که در ميان دو چشمش سفيدى روشنى هست سوار ميشود وپرچم رسول الله صلى الله عليه وآله را بهمراه دارد. عرض کردم: پرچم هم اکنون هست وپنهان است يا آنکه پرچم را برايش مياورند؟ فرمود: بلکه جبرئيل آن پرچم را مياورد عمودش از عمودهاى عرش خدا است وبقيه اش از نصرت خدا است بچيزى با آن پرچم فرود نميايد مگر آنکه خداوند آن را هلاک ميسازد با آن پرچم نه هزار فرشته فرود ميايند وسيصد وسيزده فرشته. عرض کردم: فدايت شوم همه اين فرشتگان با اويند؟ فرمود: آرى آنان همان فرشتگانند که با نوح در کشتى بودند وهمانهائى که با ابراهيم بودند آنچا که باتش انداخته شد همانهائى که با موسى بودند هنگاميکه دريا براى او شکافته شد همانهائى که با عيسى بودند وقتيکه خداوند او را بسوى خود بالا برد وچهار هزار فرشتگان نشانداريکه با رسول خدا صلى الله عليه وآله بودند وسيصد وسيزده فرشته ايکه با آنحضرت بروز بدر بودند وبا آنانند آن چهار هزار فرشته ايکه باسمان بالا رفتند تا اجازه جنگ در رکاب حسين عليه السلام را بگيرند ولى وقتى بزمين فود آمدند آنحضرت کشته شده بود وآنان در نزد قبر او مو پريشان وغبار آلود هستند تا روز رستا خيز بر او ميگريند وآنان منتظر خروج قائم هستند.

5- خبر داد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را محمد بن جعفر قرشى او گفت: حديث کرد ما را ابو جعفر همدانى او گفت: حديث کرد ما را موسى بن سعدان از عبد الله بن قاسم حضرمى واو از عمرو بن ابان کلبى واو از ابان بن تغلب که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: گوئى قائم را مى بينم که چون بر پشت نجف برسد زرده سفيد رسول الله صلى الله عليه وآله را بپوشد بدن او بر را آن زره قالب گردد بطوريکه تمام بدن را فرا گيرد پس جامه از حرير بهشتى زره را ميپوشاند واسب سياه وسپيدى که او را است ودر ميان دو چشمش سفيدى هست سوار شود وبا آن اسب چنان گردشى کند که اهل هيچ شهرى نمى ماند مگر آنکه مى بينند که آن حضرت با آنها است ودر شهر آنها است وپرچم رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ميگشايد که عمودش از عمودهاى عرش خدا است وبقيه اش او نصرت خدا است با آن بر چيزى سرازير نگردد مگر آنکه خداوند آن را هلاک گرداند. عرض کردم: آيا آن پرچم الان پنهان شده است يا برايش مياورند؟ فرمود: بلکه جبرئيل آن پرچم را مياورد وچون باهتزازش در آورد مومنى نمى ماند مگر آنکه دلش از پاره آهن سخت تر ميشود ونيروى چهل مرد به او داده ميشود ومومن مرده اى نمى ماند مگر آنک ه آن سرور وشادى در قبرش داخل ميشود واين بهنگامى است که آنان در قبرهايشان بزيارت يکديگر ميايند ومژده قيام قائم عليه السلا را بهمديگر ميدهند وسيزده هزار فرشته وسيصد وسيزده فرشته ديگر بر آنحضرت فرود ميايند. گويد: عرض کردم: همه اين فرشتگان با کسى پيش از او انبياء بوده اند؟ فرمود: آري، آنان همانها هستند که با نوح در کشتى بودند وکسانى هستند که با ابراهيم بودند آنجا که باتش افکنده شد وهمانها هستند که با موسى بودند هنگاميکه دريا براى او شکافته شد وکسانى هستند که با عيسى بودند آنوقت که خداوند او را بسوى خود بالا برد وآن چهار هزارند که با پيغمبر صلى الله عليه وآله بسته بودند وسيصد وسيزده فرشته ايکه روز بدر بودند وچهار هزاريکه فرود آمدند وميخواستند در رکاب حسين عليه السلام بجنگند وجازه نيافتند پس باز گشتند تا دستور بگيرند همينکه دو باره فرود آمدند حسين عليه السلام کشته شده بود پس آنان در کنار قبر او مو پريشان وغبار آلود تا روز رستاخيز ميگريند ورئيسشان فرشته اى است که منصورش گويند. هيچ زائرى بزيارتش نميرود مگر اينکه آنان او را استقبال ميکنند وهيچ وداع کننده اى با آنحضرت وداع نميکند مگر آنکه آنان مشايعتش کنند وهيچ بيمارى نيست مگر آنکه آنان بعيادتش روند وهيچ مرده اى نمى ميرد مگر آنکه بر او نماز ميگذارند وپس از مرگش براى او طلب آمرزش کنند وهمه اينان بانتظار قيام قائم هستند. پس درود خدا بر کسيکه اين چنين نزد خداى عز وجل منزلت ورتبه ومقام دارد وخداوند از رحمتش دور گرداند کسيرا که اينمقام را براى ديگرى که سزاوارش نيست واهليت آن را ندارد وخداوند اينکار را براى او نه پسنديده است ادعا کند وخداوند با رحمت ومنتش ما را بدوستى آنحضرت سر افراز فرمايد وما را از ياران وشيعيان او قرار دهد.

درباره سپاهيان جدى آن حضرت وشماره آنان

آنچه در باره سپاه خشم که اصحاب قائم عليه السلام اند وشماره شان وصفتشان وآنچه بان گرفتار ميشوند رسيده است

1- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را حميد بن زياد کوفى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن على بن غالب از يحيى بن عليم واو از ابى جميله مفضل بن صالح واو از جابر که گفت: حديث کرد مرا کسيکه مسيب بن نجبه را ديده بود که گفت: مردى بهمراه مردى ديگر که او را ابن السوداء ميگفتند بنزد امير المؤمنين عليه السلام آمد، وعرض کرد: يا امير المؤمنين اين شخص بخدا ورسولش دروغ مى بندد وشما را هم شاهد ميگيرد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود خيلى عريض وطويل سخن گفته چه ميگويد؟

گفت: سخن از سپاه غضب ميگويد. فرمود: دست از اينمرد بردار آنان گروهى هستند که در آخر زمان مى آيند. واز هر قبيله اى يمرد ودو مرد وسه مرد تا به نه ميرسد بخدا قسم که من فرماندهشان را بنام ميشناسم وجائيرا که فرود ميايند سپس برخاست وميفرمود: باقري، باقري، باقرى سپس فرمود: آن مردى است از ذريه من که حديث را با ويژگى خاصى خواهد شکافت.

2- خبر داد ما را على بن الحسين مسعودى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى عطار در قم او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن على کوفى از عبد الرحمن بن ابى حماد واو از يعقوب ابن عبد الله اشعري(18) واو از عتيبه بن سعد (ان) بن يزيد واو از احنف بن قيس که گفت: بمنظور کارى که با على عليه السلام داشتم بخدمتش رسيدم که ابن کواء وشبث بن ربع آمدند واجازه ملاقات خواستند على عليه السلام مرا فرمود: اگر مايلى بانان اجازه بده زيرا حق تقدم با تو است. گويد: عرض کردم: يا امير المؤمنين اجازه شان بفرمائيد چون داخل شدند فرمود: چه شما را وادار کرد که در حروراء بر من خروج کنيد؟ گفتند: دوست داشتيم که ما از(19) (سپاه) غضب باشيم. فرمود: واى بر شما آيا در حکومت من خشمى وجود دارد؟ آيا خشم بوجود ميايد تا آنگاه که چنين وچنان گرفتارى پيش آيد؟ سپس از قبيله ها همچون پاره هاى ابر پائيز که بهم ميپيوندند گرد آيند ما بين يک ودو وسه وچهار وپنج وشش وهفت وهشت ونه وده.

3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد بن عقده او گفت: حديث کرد ما را على بن حسن تيملى او گفت: حديث کرد ما را حسن ومحمد فرزندان على ابن يوسف وآنان از سعدان بن مسلم واو از مردى واو از مفضل بن عمر که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: هنگاميکه امام اذن داده شد خدايرا بنام عبرانى اش ميخواند پس يارانش سيصد وسيزده نفر برا او آماد ميشوند. آنان پرچمدارنند بعضى از آنان شبانگاه از بسترش نيست ميشود وبامداد در مکه است وبعضى از آنان که بنام خود وپدرش وخصوصيات ونسبش معروف است ديده ميشود که روز روشن در ميان ابر حرکت ميکند. عرض کردم: فدايت شود کداميک از اينان ايمانشان مهمتر است؟ فرمود: کسيکه در ميان ابر بروز حرکت ميکند وهمگى آنن يکباره- از ميان مردم- گم ميشوند واين آيه در باره آنان نازل شده است: اين ما تکونوا يات بکم الله جميعا البقره: 148 هر جا که باشيد خداوند همگى شما را مياورد.

4- خبر داد ما راعبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را محمد بن جعفر قرشى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابى الخطاب از محمد بن سنان واو از ضريس واو از ابى خالد کابلى واو از): على بن الحسين (امام چهارم) ويا از محمد بن على (امام باقر) عليهما السلام که فرمود: گمشدگان گروهى هستند که از بسترهايشان گم ميشوند وصبح در مکه خواهند بود وآنست قول خداى عز وجل: اين ما تکونوا يات بکم الله جميعا وآنان ياران قائمند.

5- حديث کرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى او گفت: حديث کرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندى در نهاوند بسال دويست وهفتاد وسه او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن حماد انصارى بسال دويست وبيست ونه از عبد الله بن بکير واو از ابان بن تغلب که گفت: بهمراه جعفر بن محمد عليهما السلام در مکه در مسجد بودم وآنحضرت دست مرا گرفته بود فرمود: اى ابان در آينده خداوند سيصد وسيزده نفر در اين مسجد شما فرا خواهد آورد که اهل آن ميدانند که هنوز پدرانشان ونه اجدادشان آفريده نشده اند همگى شمشير بر کمر وبر هر شمشير نام آن مرد ونام پدرش وخصوصياتش ونسبش نوشته شده است سپس دستور ميدهد تا کسى باواز بلند اعلام کند که اين همان مهدى است که مانند داود وسليمان قضاوت ميکند وگواهى براى قضاوت نمى طلبد.

6- خبر داد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى علوى واو از هارون ابن مسلم کاتب که در سر من راى حديث ميگفت(20) از مسعده بن صدقه واو از عبد الحميد طائي(21) واو از محمد بن مسلم واو از): ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام در بيان آيه شريفه (امن يجيب المضطر اذا دعاه)- النمل: 62 (آنچه کسى پاسخگوى بيچاره است هنگاميکه او را ميخواند) فرمود: در باره قائم عليه السلام نازل شده است وجبرئيل عليه السلام بصورت پرنده سفيدى بر ناودان کعبه نشسته باشد ونخستين نفر از خلق خدا است که او را بيعت ميکند آنگاه آن سيصد وسيزده نفر بيعت ميکنند پس هر کس که گرفتار راه پيمائى باشد در آن ساعت ميرسد وهر کس (که گرفتار براه رفتن نباشد) از بسترش مفقود ميشود وامير المؤمنين بهمين اشاره ميکند آنجا که ميفرمايد (آن گم شده گان از بسترهايشان) وخدايعز وجل همين را ميفرمايد (فاستبقوا الخيرات اينما تکونوا يات بکم الله جميعا) وفرمود: خيرات يعنى ولايت ما اهل بيت.

پى‏نوشتها:‌


(1) او محمد بن ابى حمزه ثابت بن ابى صفيه ثمالى مولا است که ثقه وفاضل بوده واو را کتابى است که ابن ابى عمير از آن روايت مى کند.

(2) در المراصد است که (دستمسان) شهر بزرگى است ميان واسط واهواز وبه اهواز نزديکتر است ودر بحار (دمسان) است ومجلسى فرموده که اين کلمه تصحيف از (ديسان) است که شهرى است در هرات فيروزآبادى آن را ذکر کرده وگفته است که - دوميس - ناحيه اى است در آران ودر نسخه اى (دشت ميشان) نوشته است.

(3) يعنى مدت سلطنتش چنانچه گذشت.

(4) اينجا چنين است وظاهرا خلاد بن صفار باشد که قبلا درباره اش سخن گفتيم.

(5) عمرو بن شمر از اصحاب امام باقر عليه السلام وامام صادق عليه السلام است وروايت کردن عبد الله بن حماد انصارى از او در سال 229 غريب است ولى روايت او از عمرو منحصر به اين سند در اين کتاب نيست بلکه در التهذيب در باب زيادات النکاح ودر کافى واستبصار در باب نکاح قابله نيز از او روايت نقل شده است.

(6) در نسخه اى (چيزى از آن نگذشته است).

(7) در بعضى از نسخه ها (نحثلجى) است ودر رجال وترجمه ها متعرض او نشده اند وخلنجى لقب جماعتى است که محمد بن احمد در ميان آنان نيست وآن محمد بن احمد که از ابى هاشم جعفرى روايت مى کند محمد بن احمد علوى کوکبى است که گاهى به او هاشمى نيز گفته مى شود گوئى که اين کلمه در نسخه ى اصل ناخوانا بوده وهر کس به حسب فهم خودش چيزى نوشته است وبعيد نيست که کوکبى تصحيف به (خلنجى) شده باشد.

(8) در بعضى از نسخه ها (جهم) به (ابراهيم) تصحيف شده واين گونه تصحيف ها در اين کتاب فراوان است.

(9) ظاهرا مراد از بنى عباس حکومتهاى جور باشد ومحتمل است که سفيانى متعدد باشد يا آنکه مقصود تجديد حکومت بنى عباس است چنانچه ظاهر خبرى که به شماره 9 ذکر شد آن بود.

(10) او محمد بن ربيع بن سويد سائى است که از اصحاب امام حسن عسکرى عليه السلام است.

(11) صدوق ره در کمال ص 651 با سند خود از عبد الله بن ابى منصور بجلى روايت مى کند که گفت: از امام صادق عليه السلام نام سفيانى را پرسيدم فرمود: تو ر با نامش چکار آنگاه که قطعات پنجگانه شام را: دمشق وحمص وفلسطين واردن وقنسرين مالک شد آن هنگام به انتظار فرج باشيد، عرض کردم نه ماه حکومت مى کند؟ فرمود، نه، ولى هيجده ماه حکومت مى کند که يک روز هم بيشتر نخواهد شد. من مى گويم: در المراصد است که قنسرين (به کسر حرف اول وفتح وتشديد حرف دوم) شهرى است در يک منزلى حلب.

(12) در النهاية گويد: القبل با حرکت به معناى آن است که سياهى چشم متوجه بينى باشد ودر قاموس گويد: که يکى از دو سياهى چشم متوجه ديگرى باشد يا هر يک از دو ديده متوجه آن ديگرى باشد که گوئى به کنار بينى نگاه مى کند. مترجم گويد: به نظر مى رسد که معناى اين لغت در فارسى عبارت است از حالتى در چشم که از آن به خمار بودن تعبير مى شود.

(13) در بعضى از نسخه ها (از ابى عبد الله) است وگويا تحريف شده باشد زيرا مغيرة بن سعيد از اصحاب حضرت باقر است وخود مردى بود دروغگو که به آن حضرت دروغ مى بست وروايات دروغين در کتابها درج مى کرد ودر آغاز کارش به نفع عبد الله بن حسن فعاليت داشت به جامع الرواة مراجعه شود.

(14) به نظر ما همين صحيحتر است ولى در بعضى از نسخه ها (خرشنة) است ورد المراصد گويد: خرشنة به فتح اول وسکون دوم... شهرى است نزديک ملطيه از شهرهاى روم ودر بعضى از نسخه ها (مرمرسا) است که جائى نوشته نشده است ودر بعضى از نسخه ها (حرسا) است ودر بحار (حرشا) است وهمه ى اينها تصحيف از نسخه نويسان است وصحيح همان است که در متن نوشتيم وآن بنابر آنچه در مراصد الاطلاع است آبادى بزرگى است در ميان باغات دمشق در جاده ى حمص که فاصله اش با دمشق بيش از يک فرسخ است واين موافق است با آنچه در روايت ذکر شده که (آبادى است در دمشق که به آن حرستا گفته مى شود) ولى بقيه ى نامها به جز (خرشنه) در کتابهاى جغرافياى موجود ذکر نشده است.

(15) در بعضى از نسخه ها (قاسم بن وهب) است.

(16) بنى شيبه اولاد شيبة بن عثمان حجبى هستند که پرده داران کعبه در زمان جاهليت بودند وکليد خانه کعبه به دست آنان بود وبروز فتح مکه پرده دار مکه عثمان بن طلحة بود که رسول خدا کليد خانه را از او گرفت ودر خود بروى آن حضرت باز شد وداخل شد ديد کبوترى از چوب در ميان کعبه است پس با دست خود آن را شکست وبه دور انداخت سپس بر در کعبه ايستاد وفرمود: لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده ونصر عبد ه تا پايان خطبه اى که مشهور است پس فرمود: عصمان بن طلحه کجا است؟ او را صدا زدند پس حضرت فرمود: اى عثمان کليدت را بگير که امروز روز نيکوکارى ووفا است پس مقصود از بنى شيبه پرده داران کعبه است.

(17) در بعضى از نسخه ها است که (چوبش از عمودهاى عرش خدا است) وبه نظر مترجم اين صحيحتر است وکلمه ى (عود) به (عمود) تحريف شده است.

(18) عبد الرحمن بن ابى حماد کوفى به قم منتقل شد وآنجا سکونت گزيد وهم او است صاحب خانه ى احمد بن محمد بن خالد برقى ودر حديث ضعيف است وکتابى هم دارد ويعقوب ابن عبد الله بن سعد بن مالک بن هانى بن عامر بن ابى عامر اشعرى ابوالحسن قمى در نزد طبرانى وابن حيان ثقه است وابونعيم اصفهانى گويد جرير بن عبد الحميد چون او را مى ديد مى گفت: اين مؤمن آل فرعون است (به تهذيب التهذيب مراجعه شود) وعنوان عتيبة بن سعد يا سعدان را جائى نديدم ودر بعضى از نسخه ها عيينة است که او را نيز جائى نيافتم.

(19) در بحار است (که ما دوست داشتيم که تو از غضب باشى) ودر بعضى از نسخه ها کلمه (سپاه) پيش از (غضب) اضافه شده است.

(20) هارون بن مسلم بن سعدان اصلا کوفى بود وبعد منتقل به بصره شد وسپس به بغداد آمد وگاهى در سامرا منزل مى گرفت وخطيب درباره او به اشتباه افتاده ودر تاريخ بغداد ج 14 ص 23 گفته است که او اهل سامرا بود وسبب اشتباهش روايتى است که آن را مسندا رواى تکرده اهز ابى الحسين عبرتائى که او گفت: حديث کرد مرا هارون بن مسلم بن سعدان در سر من راى به سال دويست وچهل از مسعدة بن صدقه عبد ى که او گفت شنيدم ابا عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام حديث مى کرد از پدرش واو از جدش واو از پدرش واو از جدش على عليهم السلام که فرمود رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (المجالس بالامانة - تا آخر حديث).

واما مسعدة بن صدقه مذهب سنيان دارد وبترى است وکتابهائى دارد وهارون بن مسلم از او روايت مى کند.

(21) عبد الحميد بن عواض طائى از اهل کوفه است واز اصحاب صادقين عليهما السلام است واو ثقه است، رشيد او را کشت ودر بعضى از نسخه ها (عبد الحميد طويل) نوشته شده است که اشتباه است.