كتاب غيبت

محمد بن ابراهيم نعمانى

- ۱۵ -


علائم پيش از ظهور

روايات که نشانه هاى پيش از قيام قائم را بيان ميکند ودلالت بر آن دارد که ظهور آنحضرت همانطور که ائمه عليهم السلام خبر داده اند پس از آنها خواهد شد

1- حديث کرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى او گفت: حديث کرد ما را ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى در نهاوند بسال دويست ونود وسه او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن حماد انصارى در ماه رمضان سال دويست ونود وسه از ابان بن عثمان که گفت: ابو عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله در بقيع بود که على عليه السلام آمد واز رسول خدا صلى الله عليه وآله جويا شد گفتندش در بقيع است على عليه السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آمد وسلامش کرد رسول خدايش فرمود: بنشين واو را در سمت راست خود نشانيد، سپس جعفر بن ابيطالب آمد واز رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم او را در سمت چپ خود نشانيد، سپس عباس آمد واز رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم جويا شد باو گفته شد که در بقيع است به نزد آنحضرت آمد وسلامش کرد رسول خدا در پيش رويش او را نشانيد. سپس رسول خدا رو بعلى کرد وفرمود مژده ات ندهم؟ خبرت ندهم؟ عرض کرد: چرا يا رسول الله، فرمود: جبرئيل اندکى پيش نزد من بود ومرا خبر داد آن قائمى که در آخر زمان خروج ميکند وزمين را پر از عدل ميکند (همانطور که از ظلم وجور پر شده باشد) از نسل تو واز فرزندان حسين است. على عرض کرد: يا رسول الله هيچ خيرى از خدا بما نرسيده است مگر آنکه بدست شما بوده است؟ سپس رسول خدا رو بجعفر بن ابيطالب کرد وفرمود: اى جعفر مژده ات ندهم؟ خبرت ندهم؟ عرض کرد: چرا يا رسول الله. فرمود: اندکى پيش جبرئيل نزد من بود ومرا خبر داد آنکسيکه آنرا (يعنى پرچم را) بقائم ميسپارد از نسل تو است، آيا ميدانى او کيست؟ عرض کرد: نه، فرمود: او همان است که صورتش همچون دينار (گرد) ودندانهايش همچون اره وشمشيرش همچون شعله آتش است با خوارى داخل سپاه ميشود(1) وباعزت از آن بيرون ميايد جبرئيل وميکائيل او را در ميان ميگيرند. سپس بعباس متوجه شد وفرمود: اى عمو آنچه را که جبرئيل بمن خبر داد تو را خبر ندهم؟ عرض کرد: چرا يا رسول الله حضرت فرمود: جبرئيل بمن گفت: واى بر نسل تو از فرزندان عباس. پس عباس عرض کرد: يا رسول الله از زنان دورى نگزينم؟ حضرت به او فرمود: خداوند از آنچه شدنى است فارغ شده است.

2- خبر داد ما را على بن احمد بندنيجى از عبيد الله بن موسى علوى واو از احمد بن محمد بن خالد واو از ابراهيم بن محمد بن مستنير واو از عبد الرحمن ابن قاسم واو از پدرش(2) واو از عبد الله بن عباس که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله بپدرم فرمود: اى عباس واى بر نسل من از فرزندان تو وواى بر فرزندان تو از فرزندان من. عرض کرد: يا رسول الله از زنها دورى نگزينم؟ يا گفت: (خود را از مردى نيندازم؟) فرمود: علم خدا عز وجل گذشته است وکارها بدست او است وهمانا اينکار درباره فرزندان من انجام خواهد گرفت.

3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را حميد بن زياد کوفى او گفت: حديث کرد مرا على بن صباح معروف بابن ضحاک او گفت: حديث کرد ما را ابو على حسن بن محمد حضرمى او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد از ابراهيم بن عبد الحميد واو از سعد بن طريف واو از اصبغ بن نباته واو از على عليه السلام که آنحضرت فرمود: پس از يکصد وپنجاه سال فرماندارانى کافر وخائنانى بظاهر امين وبازرسانى فاسق خواهيد داشت ونتيجه اين آن خواهد بود که بازرگانان فراوان ولى سودها اندک گردد، وربا خوارى رواج يابد، وزنازادگان فراوان شوند، ومردم در منجلاب فساد وزنا فرو روند، ومعارف دين را نشناخته بگيرند، وهلال ها بزرگ شود وزنان بزنان اکتفا کنند ومردان بمردان. مردى از على بن ابى طالب نقل ميکند: هنگاميکه امير المؤمنين اين حديث را ميفرمود مردى بر خاست وعرض کرد: يا امير المؤمنين در چنين روزگار ما چه بايد بکنيم؟ فرمود: فرار، فرار که دامن عدالت خداوند بر اين امت گسترده خواهد بود ماداميکه گويندگان بسوى فرمانروايانشان مايل نشوند، وماداميکه نيکوکارانشان بدکارانشان راباز ميدارند که اگر چنين نکنند وآنگاه از بدکاران اظهار نفرت بکنند وبزبان لا اله الا الله گويند خداوند در عرش خود ميفرمايد دروغ گفتيد وشمااين کلمه را از روى صدق وراستى نميگوئيد. (مترجم گويد: معناى هلال ها بزرگ شود شايد آن باشد که پسران زيبا روى در نظر مردم عظمت يابند چون هلال بمعناى پسر زيبا آمده است وياآنکه مقصود آنست که هلال اول ماه از نظر مردم پوشيده گردد ودر شبهاى بعد که بزرگ است ديده ميشود وبنابراين آنچه بعضى از فضلا احتمال داده است که تعظم الاهله غلط باشد وصحيحش (تغطى الاهل) باشد وجهى ندارد زيرا معناى مورد نظرايشان با کلمه (تعظم) نيز درست است چنانچه گفته شد).

4- حديث کرد ما را محمد بن همام در منزلش در بغداد در ماه رمضان بسال سيصد وبيست وهفت او گفت: حديث کرد مرا احمد بن بنداذ بسال دويست وهشتاد وهفت او گفت: حديث کرد ما را احمد بن هلال او گفت: حديث کرد مرا حسن بن على بن فضال او گفت: حديث کرد مرا سفيان بن ابراهيم جريرى از پدرش(3) واو از ابى صادق واو از: امير المؤمنين عليه السلام که فرمود: فرمانروائى بنى عباس باسانى وبدون سختى صورت ميگيرد واگر ترک وديلم وسند وهند وبربر وطيلسان(4) دور هم گرد آيند نتوانند حکومت آنان را سرنگون سازند وهمواره در حکومتشان شاداب خواهند بود تا آنکه کارمندان دولتى از آنان کناره گيرند وخداوند مردى (علج): کار ساز را بر آنان مسلط کند واز همانجا خروج کند که حکومتشان از آنجا آغاز شده بود بهيچ شهرى نميگذرد مگر آنکه آنرا ميگشايد وهيچ پرچمى برايش برافراشته نميشود مگر آنکه سرنگونش ميکند وهيچ نعمتى باقى نمى ماند مگر آنکه نابودش ميکند واى بر کسيکه با او بمخالفت برخيزد واو اين چنين خواهد بود تا آنکه پيروز شود وپيروزيش بدست مردى از خاندان من سپرده شود که حق گو باشد وبحق رفتار کند. ابو على گويد(5) ارباب لغت گويند: علج بمعناى کافر است وبمعناى کسيکه کم بودى در خلقش باشد وبمعناى آدم پست فطرت وبمعناى شخص زيرک وسختگير است وامير المؤمنين بدو نفر که در محضرش بودند فرمود: انکما تعالجان عن دينکما يعنى شما براى رهائى از دينتان بعلاج پرداخته ايد وآندو نفر از عرب بودند. مترجم گويد: مصنف اين لغت را از آن نظر اين چنين شرح کرده است که بعضى از اهل لغت گفته اند که علج بکافران از عجم گفته ميشود ولى آنطور که ترجمه کرديم نيازى باين شرح نيست واستشهاد بروايت امير المؤمنين نيز بى مورد است.

5- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن جعفر حميرى او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محبوب از على بن رئاب او از محمد ابن مسلم واو از): ابى عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام که آنحضرت فرمود: پيشاپيش قيام قائم نشانه هائى خواهد بود: گرفتارى از جانب خدا براى بندگان مومنش. عرض کردم: آن گرفتارى چيست؟ فرمود: همان است که خداى عز وجل ميفرمايد (ولنبلونکم بشيء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والنفس والثمرات وبشر الصابرين) البقره: 155 حتما ما شما را آزمايش خواهيم کرد بچيزى از ترس وگرسنگى وکم بود در مال وجان وميوه جات وبردباران را مژده بده. فرمود: ما حتما شما را آزمايش خواهيم کرد يعنى مومنين را (بچيزى از ترس) از پادشاهان فلان خانواده در پايان سلطنتشان (وگرسنگى) با گرانى قيمتهاشان (وکمبود ثروتها) تباهى بازرگانى وکم سود بودن تجارتها (وجانها) فرمود: يعنى مرگ زودرس (وميوه جات) يعنى کم شدن کشاورزى وکم بود برکت ميوه ها (وبردباران را مژده بده) در چنين وقت بخروج حضرت قائم عليه السلام. سپس مرا فرمود: اى محمد اين است تاويل اين آيه وخداوند ميفرمايد تاويل آن را بجز خدا وپايداران در دانش کسى نميداند.

6- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب ابوالحسن جعفى از کتاب خودش او گفت: حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران از حسن بن على بن ابى حمزه واو از پدرش واو از ابى بصير که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: ناچار بايد پيش از قيام قائم سالى باشد که مردم در آنسال گرسنه بمانند واز دو ناحيه ترس وسختى آنان را فرا گيرد از کشتار واز کم بود ثروتها وجانها وميوه ها واينمطلب در کتاب خدا روشن بيان شده است سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (ولنبلونکم بشيء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرين).

7- خبر داد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى علوى واو از على بن ابراهيم بن هاشم واو از پدرش واو از محمد بن حفص واو از عمرو بن شمر واو از جابر جعفى که گفت: از ابو جعفر محمد بن على (امام باقر) عليهما السلام معناى آيه شريفه (ولنبلونکم بشيء من الخوف والجوع)- الايه) را پرسيدم فرمود: اى جابر اين آيه يک معناى ويژه دارد ويک معناى همگانى اما گرسنگى ويژه در کوفه خواهد بود که خداوند آنرا مخصوص دشمنان آل محمد ميکند وآنان را از گرسنگى ميکشد واما همگانى در شام خواهد بود وآنان را آنچنان ترس وگرسنگى فرا ميگيرد که مانندش (هرگز) گريبانگيرشان نشده باشد گرسنگى اش پيش از قيام قائم است ولى ترس پس از قيام قائم خواهد بود.

8- خبر داد ما رااحمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن مفضل بن ابراهيم بن قيس او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن فضال او گفت: حديث کرد ما را ثعلبه بن ميمون از معمر بن يحيى واو از داود دجاجي(6) واو از: ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليهما السلام که فرمود: از امير المؤمنين عليه السلام معناى آيه شريفه (فاختلف الاحزاب من بينهم)- مريم: 37 پرسيده شد فرمود: از سه چيز بانتظار فرج باشيد. عرض شد: يا امير المؤمنين آن سه چيز کدامند؟ فرمود: اختلاف داخلى که ميان شاميان افتد وپرچم هاى سياه از خراسان ووحشتى در ماه رمضان، عرض شد وحشت در ماه رمضان چيست؟ فرمود: مگر نشنيده ايد فرمايش خداى تعالى را در قرآن: (ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين)- الشعراء: 4 آن همان نشانه اى است که دوشيزگان را از پس پرده هاشان بيرون ميکشد وخفتگان را بيدار وبيدار را بوحشت اندازد.

9- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد ابن مالک فزارى او گفت: حديث کرد مرا عبد الله بن خالد تميمي(7) او گفت حديث کرد مرا بعضى از اصحاب ما واو از ابن ابى عمير واو از ابى ايوب خزاز واواز عمر ابن حنظله واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: قائم را پنج نشانه است: سفيانى ويمانى وصيحه اى از آسمان وکشته شدن نفس زکيه وفرو رفتن زمين در بيداء.

10- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد ابن مالک فزارى او گفت: حديث کرد مرا موسى بن جعفر بن وهب او گفت: حديث کرد مرا حسن بن على وشا: از عباس بن عبد الله(8) واو از داود بن سرحان واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: ساليکه در آن سال صيحه خواهد شد پيش از آن در ماه رجب نشانه اى است عرض کردم آن چيست؟ فرمود: صورتى در ماه پديد ميشود ودستى بيرون ميايد.(9)

11- خبر داد ما را على بن احمد بندنيجى او گفت: حديث کرد ما راعبيد الله ابن موسى علوى از يعقوب بن يزيد واو از زياد بن مروان واو از عبد الله بن سنان واو از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: نداء از حتميات است وسفيانى از حتميات است ويمانى از حتميات است وکشتن نفس زکيه از حتميات است وکف دستى که از آسمان بيرون ميايد از حتميات است. فرمود: ووحشتى در ماه رمضان که خفته را بيدار وبيدار را بوحشت اندازد ودوشيزگان را از پس پرده هاشان بيرون کشاند.

12- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد ابن مالک او گفت: حديث کرد مرا على بن عاصم(10) از احمد بن محمد بن ابى نصر واو از): ابى الحسن امام رضا عليه السلام که آنحضرت فرمود: پيش از اينکار بايد سفيانى ويمانى ومروانى وشعيب بن صالح باشد پس چگونه اين (شخص) اين را ميگويد؟ (شرح عبارت: يعنى چگونه محمد بن ابراهيم بن اسماعيل معروف بابن طباطبا- ابن ابراهيم بن حسن مثنى ميگويد که من قائم هستم واين محمد بن ابراهيم همان است که با ابى السرايا در زمان خلافت مامون خروج کرد وداستانش در تاريخ معروف است ودر بعضى از نسخه ها است (وکف يقول هذا وهذا) يعنى (کف دستى که اشاره ميکند وميگويد اين است واين) وبعضيها اين نسخه را مناسبتر ديده اند ولى در بحار (کيف يقول هذا هذا) است).

13- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد مرا احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جعفى از کتاب خودش او گفت: حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش ووهيب بن حفص وآندو از ابى بصير واو از): ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليهما السلام که آنحضرت فرمود: آنگاه که آتشى از (جانب) خاور ديديد که همچون (هردى): رنگ زرد وسرخ- سهمناک است که سه روز يا هفت روز سر ميکشد بانتظار فرج آل محمد باشيد (در بعضى از نسخه ها است: منتظر فرج بظهور قائم عليه السلام باشيد) انشاء الله عز وجل که خداوند عزيز است وحکيم. سپس فرمود: صيحه بجز در ماه رمضان نخواهد شد (زيرا ماه رمضان) ماه خدا است (وصيحه در آن ماه است) وآن صيحه جبرئيل است که برين مردم ميزند. سپس فرمود: آواز دهنده اى از آسمان بنام حضرت قائم آواز ميدهد وهر که در خاور وباختر است ميشنود، خفته اى نماند مگر آنکه بيدار شود، وايستاده اى نماند مگر آنکه بزانوا در ميايد، ونشسته اى نماند مگر آنکه از وحشت آن صدا بر دو پاى خود بايستد، پس خدا رحمت کند کسى را که از آن صدا عبرت بگيرد وپاسخ گوى آن شود که صداى نخستين صداى جبرئيل وروح الامين است. سپس فرمود آن صدا در ماه رمضان در شب جمعه شب بيست وسوم خواهد بود وترديدى در اين نداشته باشيد وبگوش بسپاريد وفرمان بريد ودر پايان روز صداى شيطان ملعون بلند ميشود که فرياد ميزند: هان که فلانى مظلوم کشته شد تا مردم را بترديد اندازد وگرفتارشان کند آن روز چه افرادى که در شک وحيرت خواهند افتاد وباتش سرازير خواهند شد، پس آنگاه که صدا را در ماه رمضان شنيديد ترديدى نداشته باشيد که آن صداى جبرئيل است ونشانه اش آنکه بنام قائم ونام پدرش آوازى دهد که دوشيزگان پس پرده مى شنوند وپدر وبرادرشان را تحريک وتشويق ميکنند که خروج کنند. وفرمود: ايندو صدا پيش از خروج حضرت قائم بناچار بايد باشد يک صدا از آسمان که صداى جبرئيل است (بنام صاحب الامر ونام پدرش) وصداى دوم از زمين است (در بعضى از نسخه ها: وصدائى از زمين است) وآن صداى شيطان ملعون است که نام فلانى را ميبرد واينکه او مظلوم کشته شد وميخواهد تا فتنه اى بر پا کند پس شما بايد از صداى نخستين پيروى بکنيد ومبادا که از صداى آخرين بشک وريب افتيد. وفرمود: حضرت قائم قيام نميکند مگر هنگاميکه مردم را ترسى سخت فرا گرفته باشد وزمين لرزه ها وگرفتارى وبلاء دامنگير مردم شود وپيش از اينها بيمارى طاعون فرا رسد وشمشيرى بران در ميان عرب باشد واختلاف سختى بميان مردم افتد آنچنانکه دينشان پاشيده گردد وحالشان دگرگون شود تا آنجا که هر صبح وشام آرزوى مرگ کنند از بس مردم آزار بينند وبجان يکديگر مى افتند خروج آنحضرت هنگامى است که مردم از اينکه فرجى به بينند مايوس ونا اميد گردند اى خوشا بحال آنکه آن روزگار را درک کند واز ياران آنحضرت باشد وواى وتمام واى بر کسيکه با او ستيزد وبا او وبا دستورش مخالفت ورزد واز دشمنانش شود. وفرمود: چون آنحضرت خروج کند قيام کند بامر نو وکتاب نو وروش نو وحکومت نو که بر عرب سخت آيد وکارى بجز کشتن نباشدش کسى را مهلت ماندن نميدهد ودر اجراى امر خدا از سرزنش هيچ سرزنش کننده اى نهراسد. سپس فرمود: هنگاميکه فلان طائفه در ميان خودشان باختلاف افتادند در چنين وقت بانتظار فرج باشيد وفرج شما نيست مگر در اختلاف فلان طائفه همينکه اختلاف نمودند بانتظار صيحه ايکه در ماه رمضان ميشود باشيد ومنتظر خروج قائم عليه السلام باشيد که خداوند هر آنچه را که بخوهد انجام ميدهد وقائم هرگز خارج نخواهد شد وآنچه را که دوست ميداريد نخواهيد ديد تا آنگاه که فلان طائفه در ميان خودشان اختلاف اندازند وچون چنين شود مردم در باره آنان بطمع افتند واختلاف کلمه روى دهد وسفيانى خروج کند. وفرمود: فلان طائفه بناچار بايد بحکومت برسند وهمينکه بحکومت رسيدند وسپس اختلاف نمودند حکومتشان از يکپارچه گى بيفتد وکارشان پراکنده شود تا آنکه خراسانى وسفيانى بر آنان خروج کنند اين يک از خاور وآن يک از باختر همچون دو اسب ميدان مسابقه بسوى کوفه پيشتازى کنند اين از اين سو وآن از آنسو تا آنکه نابودى فلان طائفه بدست آندو انجام پذيرد آنچنانکه يکنفر از آنان را باقى نگذارند. سپس آنحضرت فرمود: خروج سفيانى ويمانى وخراسانى در يکسال ويک ماه ويکروز خواهد بود بانظامى که گوئى برشته کشيده شده است بدنبال هم شود واز هر سو هيبت فراگير شود واى بر کسيکه با آنان ستيزد، ودر ميان پرچمها راهنمونتر از پرچم يمانى نباشد تنها او پرچم هدايت خواهد بود زيرا بصاحب شما دعوت خواهد کرد، پس هنگاميکه يمانى خروج کرد خريد وفروش اسلحه بر مردم وبر هر مسلمانى حرام خواهد بود وچون يمانى خروج مسلمانى روانباشد که از آن پرچم روى برگرداند وهر کس که چنين کند او از اهل آتش است زيرا او بحق وبراه راست دعوت خواهد کرد. سپس مرا فرمود: از دست رفتن حکومت فلان طائفه همچون شکستن کاسه سفالين باشد وهمچون کسى که کاسه سفالين بدستش باشد ودر حال قدم زدن از آن غفلت نمايد ناگهان کاسه از دستش افتاده وبشکند وچون از دستش افتاد بخود آيد وآه حسرت بکشد، حکومت آنان نيز اينچنين خواهد بود که بکلى در خواب غفلت فرو رفته باشند وامير المؤمنين عليه السلام بر فراز منبر کوفه فرمود: که خداى عز وجل ذکره در مقدراتش مقدر فرمود وحکم حتمى صادر کرد که چاره اى بجز از وقوعش نيست که بنى اميه را آشکارا با شمشير بگيرد وفلان طائفه را ناگهان.(11) وآنحضرت فرمود: آسيائى بايد بگردش درآيد وهمينکه کاملا بگردش افتاد وپا برجا شد خداوند بنده اى سنگ دل وبى اصل ونسب را برانگيزد که پيروزى بهمراه او باشد يارانش با موهاى دراز وسبيلهاى کلفت وجامه هاى سياه در بر، وپرچم هاى سياه بدست داشته باشند، واى بر کسيکه با آنان ستيزد که بى ملاحظه آنان را بکشند. بخدا قسم گوئى آنان را مى بينم وکارهاشان وآنچه بدکاران وعربهاى ستمگر از دست آنان مى بينند در پيش چشم من است خداوند آنانرا که مهرى در دلشان نيست برايشان مسلط ميکند ودر شهرهاى خودشان که در کنار فرات است شهرهاى ساحلى وبياباني، ايشان را بى محابا ميکشند بجزاى آنچه که کرده اند وپروردگار تو به بندگانش ستم روا ندارد.

14- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را احمد ابن يوسف بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش واو از شرحبيل او گفت: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام در پاسخ پرسشى که از آنحضرت در باره امام قائم عليه السلام نمودم فرمود: اينکار نخواهد شد تا آنگاه که آواز دهنده اى از آسمان آواز دهد آنچنانکه اهل خاور وباختر حتى دوشيزه گان در پس پرده ها بشنوند.

15- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على ابن حسن از يعقوب بن يزيد وو از زياد قندى واو از چند نفر از اصحاب خودش وآنان از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: راوى گويد: بانحضرت عرض کرديم: سفيانى از حتميات است؟ فرمود: آرى وکشته شدن نفس زکيه از حتميات است وقائم از حتميات است وفرورفتن صحرا از حتميات است وکف دستى که از آسمان بيرون آيد از حتميات است وآواز (از آسمان از حتميات است) عرض کردم: آواز، چه خواهد بود؟ فرمود: آواز دهنده اى که بنام قائم وبنام پدرش آواز خواهد داد (عليهما السلام).

16- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مرا على بن حسن از على بن مهزيار واو از حماد بن عيسى واو از حسين بن مختار که گفت: حديث کرد مرا ابن ابى يعفور او گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام بمن فرمود: نابودى فلان کس را بدست داشته: بشمار (نام يکى از بنى عباس)(12) وخارج شد سفيانى را وکشته شدن يکنفر ولشگرى را که بزمين فرو ميروند وصدا. عرض کردم: صدا چه باشد آيا همان آواز دهنده است؟ فرمود: آرى وصاحب اين امر با همان شناخته خواهد شد سپس فرمود: همه فرج در نابودى فلانى (از بنى عباس) است.

17- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مرا على ابن حسن از على بن مهزيار واو از حماد بن عيسى واو از حسين بن مختار واو از عبد الرحمن بن سيابه واو از عمران بن ميثم واو از عبايه بن ربعى اسدى که گفت: من پنجمين نفر بودم وازهمه آنمردم بسال خردتر که بخدمت امير المؤمنين على عليه السلام رسيدم وشنيدم که آنحضرت ميفرمود: حديث کرد مرا برادرم رسول خدا صلى الله عليه وآله همانا آنحضرت فرمود: من خاتم هزار پيغمبرم وتو خاتم هزار وصى ميباشى وتکليفى که بر تو است بر هيچيک از اوصياء نبوده است.(13)

من عرض کردم: ياامير المؤمنين مردم در باره تو بانصاف رفتار نکردند. فرمود: برادر زاده ام: آنچه تو خيال ميکنى نيست بخدا قسم من هزار کلمه ميدانم که بجز من وبجز محمد صلى الله عليه وآله کسى آنرا نميداند وآنان يک آيه از آن را در کتاب خداى عز وجل ميخوانند وآن آيه اين است: (واذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنا لا يوقنون)- النمل: 82 هنگاميکه وعده آنان سر رسد جنبنده اى را براى آنان از زمين بيرون مياوريم تا با آنان سخن گويد که (اين) مردم بايات ما يقين پيدا نکردند. ولى آنچنان که بايد در آن آيه تدبر نميکنند. آيا از پايان حکومت بنى فلان بشما خبر ندهم؟ عرض کرديم: چرا يا امير المؤمنين فرمود: کشتن نفس محترم در روز محترم در شهر محترم از طايفه اى از قريش، قسم بکسيکه دانه را شکافت وبشر را آفريد پس از کشتن او بجز پانزده شب حکومت نخواهد کرد.(14)

عرض کرديم: آيا پيش از اين جريان يا بعد از آن باز چيزى خواهد بود؟ فرمود: صيحه اى در ماه رمضان که بيدار را بوحشت اندازد وخفته رابيدار کند ودوشيزگان را از پشت پرده بيرون کشاند.

18- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو عبد الله يحيى بن زکريا بن شيبان او گفت: حديث کرد ما را ابو سليمان يوسف بن کليب او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن ابى حمزه از سيف بن عميره واو از ابى بکر حضرمى واو از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام که شنيد آنحضرت ميفرمود: بنى عباس بايستى بحکومت برسند وهنگاميکه بحکومت رسيدند وباختلاف افتادند ورشته کارشان از هم گسيخت خراسانى وسفيانى بر آنان خروج ميکند اين از خاور وآن از باختر وهمچون دو اسب مسابقه بسوى کوفه از يکديگر پيشى ميگيرند اين از اينجا وآن از آنجا تا آنکه نابوديشان بدست آندو انجام مى پذيرد هان که آندو يکنفر از آنان راهرگز بجاى نخواهند گذاشت.(15)

19- خبر داد مارا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على ابن حسن تيملى او گفت: حديث کرد ما را عمرو بن عثمان(16) از حسن بن محبوب واو از عبد الله بن سنان که گفت: در محضر ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم شنيدم که مردى از همدان بانحضرت عرض ميکند اين عامه (سنيان) ما را سرزنش ميکنند وبما ميگويند شما چنين مى پنداريد که آواز دهنده اى از آسمان بنام صاحب اين امر آواز خواهد داد آنحضرت تکيه داده بود خشمگين شد وبنشست سپس فرمود: اين سخن را از من نقل نکنيد واز پدرم نقل کنيد وهيچ اشکالى براى شما نخواهد داشت، من گواهى ميدهم که از پدرم عليه السلام شنيدم که ميفرمود: بخدا قسم که اينمطلب در کتاب خدا کاملا روشن است آنجا که ميفرمايد: ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين- الشعراء 3 اگر ما بخواهيم نشانه اى از آسمان براى آنان فرو فرستيم که گردنهايشان در برابر آن خضوع کند. آنروز در روى زمين کسى نماند مگر آنکه گردن در مقابل آن نشانه کج خواهد کرد همه مردم روى زمين چون بشنوند که صدائى از آسمان بلند است: (توجه کنيد که حق در على بن ابيطالب وشيعيان او است) ايمان آورند. فرمود چون فردا شود شيطان بر هوا بلند شود تا آنحد که از ديدگه زمينيان پنهان شود سپس آواز دهد: (توجه کنيد که حق در عثمان بن عفان وشيعيان او است زيرا او مظلوم کشته شد خونش را مطالبه کنيد). فرمود: خداوند در آنهنگام مردمان با ايمان را بگفتار ثابت بر حق ثابت نگهميدارد وگفتار ثابت بر حق همان نداى نخستين است ولى آنانکه در دلهايشان بيمارى هست بشک ميافتند وبيمارى دل بخدا قسم کينه ما است که آنهنگام از ما دورى جويند وما را ناسزا گويند وميگويند که آواز دهنده نخستين سحرى بود از سحرها اين خاندان سپس ابو عبد الله عليه السلام اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: وان يروا آيه يعرضوا ويقولوا سحر مستمر- القمر: 2 اگر آيه اى رابه بينند رو گردان شده وگويند که سحر سابقه دارى است. وگفت(17) حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم وسعدان بن اسحاق بن سعيد واحمد بن حسين بن عبد الملک ومحمد بن احمد بن حسن قطوانى همگى از حسن بن محبوب واو از عبد الله ابن سنان همين حديث را عينا با الفاظش).

20- او گفت: وحديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام ناشرى از عبد الله بن جبله واو از عبد الصمد بن بشير واو از: ابى عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام: که عماره همدانى از آنحضرت پرسيد وعرض کرد: خداى حال شما را اصلاح فرمايد مردمي(18) ما را سرزنش ميکنند وميگويند شما چنين مى پنداريد که بزودى آوازى از آسمان پديد خواهد شد حضرت باو فرمود: از من بازگو مکن ولى از پدرم آنرا بازگو کن که پدرم ميفرمود: اين مطلب در کتاب خدا است: ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين پس همه مردم روى زمين باواز نخستين ايمان آورند وچون فردا شود ابليس ملعون بالا رود تا آنجا که در هوا از ديدگاه زمين پنهان گردد سپس آواز ميدهد: توجه کنيد: (همانا عثمان مظلوم کشته شد خونش را بخواهيد) پس هر کس که خداوند درباره او بد خواسته باشد بشک ميافتد وميگويند اين سحر شيعيان است وحتى بما ناسزا گويند وميگويند اين از سحر آنان است واين است که خداى عز وجل ميفرمايد: وان يروا آيه يعرضو ويقولوا سحر مستمر.

21- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم ابن محمد او گفت حديث کرد ما را عبيس بن هشام او گفت: حديث کرد ما را عبد الله ابن جبله از پدرش واو از محمد بن صامت واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام گويد: بانحضرت عرض کردم: هيچ نشانه اى در پيشاپيش اينکار نيست؟ فرمود: چرا. عرض کردم: چيست آن نشانه؟ فرمود: نابودى عباسى وخروج سفيانى وکشته شدن نفس زکيه وفرو رفتن زمين در بيادء وصدائى از آسمان،عرض کردم: فدايت شوم ميترسم که اينکار بطول انجامد؟ فرمود: نه، آن مانند رشته منظمى بدنبال هم خواهد بود.

پى‏نوشتها:‌


(1) در بعضى از نسخه ها (يدخل الجيل) يعنى در ميان نسل وطايفه ودر بعضى (يدخل الجبل ذليلا) يعنى داخل کوه مى شود با خواري.

(2) يعنى قاسم بن محمد بن ابى بکر، واما عبد الله بن قاسم که در بعضى از نسخه ها است غلط است.

(3) ابراهيم بن مرثد - يا مزيد - جريرى ازدى از اصحاب امام باقر است وکوفى است از برادرش عبد خير که کنيه اش ابو صادق ازدى است واز اصحاب امير المؤمنين است روايت مى کند.

(4) طيلسان کشور پهناورى است از نواحى ديلم وخزر.

(5) يعنى محمد بن همام بن سهيل.

(6) او داود بن ابى داود دجاجى است که در منهج المقال ميرزا محمد استرآبادى عنوان شده است از اصحاب امام باقر عليه السلام بود واز معمر بن يحيى عجلى کوفى روايت مى کند ودر نزد ابوداود وعلامه ونجاشى ثقة است.

(7) او عبد الله بن محمد بن خالد طيالسى تميمى است که کنيه اش ابو العباس است يکى از اصحاب، وثقه است وآراسته وچنانچه از کمال الدين ظاهر مى شود او اين روايت را از حسين ابن سعيد اهوازى واو از ابن ابى عمير روايت کرده است.

(8) در بعضى از نسخه ها (عباس بن عبيد) است وگوئى (عباس بن عتبة) بوده است که غلط نوشته شده است.

(9) در بعضى از نسخه ها است (وجه يطلع فى القبر ويدانيه) يعنى صورتى در قبر بيرون مى آيد ونزديک آن باشد وممکن است (بدافيه) خوانده شود يعنى در قبر ظاهر مى شود چنانچه در يکى از نسخه هاى خطى است.

(10) مردى است از عامه که در نزد سنيان به شيعه گرى متهم است واو همان است که بيش از سى هزار نفر در مجلس او گرد هم مى آمدند از يعقوب بن شيبه نقل است که گفته: اصحاب ما - يعنى سنيان - درباره ى او اختلاف دارند بعضى گفته اند که فراوان غلط دارد وبعضى گفته اند علاوه بر آنکه دائما غلط اندازى داشت از آنچه که مردم با آن مخالف بودند بازنمى گشت وبعضى درباره ى کم حافظه گى او سخن گفته اند ولى با همه ى اين حرفها او مرد شايسته ومتدين ونيک بود در واسط به سال دويست ويک به دوران خلافت مأمون درگذشت چنانچه در معارف ابن قتيبة است.

(11) در بعضى از نسخه ها چنين است: در مقدرات خود تقدير فرمود وحکم کرد که بايد بشود وچاره اى نيست: گرفتن بنى اميه را با شمشير به طور آشکارا واينکه گرفتن فلان طائفه ناگهانى خواهد شد.

(12) مابين دو قوس در نسخه ى خطى هست ولى در بحار ونسخه ى چاپ سنگى نيست.

(13) در نسخه ى چاپى کلمه (کلفت) به صيغه ى متکلم نوشته شده است وفاضل متتبع مصحح در پاورقى نيز توضيح داده است ولى وجهش براى حقير معلوم نشد ولذا به صيغه ى مخاطب ترجمه شد.

(14) توضيح در روايت بعدى است.

(15) اين گونه اخبار در مقام بيان وقايعى است که در طول زمان غيبت روى خواهد داد نه آنکه مخصوص آخر زمان ونزديک به ظهور حضرت قائم عليه السلام باشد وچون تاليف کتاب در اواسط خلافت بنى عباس بوده وانقراض دولت عباسيين در قرن هفتم به دست خراسانى انجام گرفت از اين رو همه ى اين اخبار جزء اخبارى است که از وقايع آينده خبر داده است واز معجزات به شمار مى آيد.

مانند آنچه ابن الوردى از ابن خلکان نقل مى کند که او در تاريخش گفته است: که على کرم الله وجهه روزى هنگام نماز ظهر نگاه کرد وعبد الله بن عباس را نديد از حالش جويا شد وپرسيد چرا ابن العباس به نماز ظهر حاضر نشده است؟ عرض کردند: تازه مولودى دارد. على عليه السلام پس از اداى نماز فرمود: برويم به نزد ابن عباس، پس آن حضرت به منزل ابن عباس آمد وتبريک گفت وفرمود: سپاس خداى ر اکه ابن مولود به تو عنايت فرمود وقدم نورسيده هم مبارک باد، نامش را چه گذاشته اي؟ عرض کرد: چگونه روا است که من پيش از شما براى او نامى بگذارم. پس دستور داد طفل را آوردند حضرت نوزاد را گرفت وکامش را برداشت ودعايش گفت وبه ابن عباس باز پس داد وفرمود بگير اين بچه را که پدر پادشاهان است، نامش را على وکنيه اش را ابو الحسن گذاشتم.

همين على روزى بر هشام بن عبد الملک وارد شد در حالى که دست نواده هاى خود سفاح ومنصور فرزندان محمد بن على را گرفته بود هشام در کنار تخت خود براى او جا باز کرد واز نيازمنديش پرسيد او گفت: سى هزار درهم بدهکارم، هشام دستور داد بدهى او را پرداخت کردند آنگاه به هشام گفت تو را سفارش مى کنم که درباره ى اين دو فرزندم نيکى کن، او نيز نيکى کرد وعلى سپاسگذارى نمود وگفت صله رحم به جا آوردي.

همينکه على از نزدش بيرون شد هشام به اطرافيانش گفت اين پيرمرد در اثر سن زياد عقل خود را از دست داده ومى گويد: امر خلافت به فرزندنش منتقل خواهد شد على اين سخن شنيد وگفت: به خدا قسم حتما اين کار خواهد شد واين دو پسر به حکومت خواهند رسيد.

ابن الوردى گويد: ابن واصل گفت: از کسى که مورد اطمينانم بود شنيدم که او در کتاب کهنه اى ديده بود که نوشته است: از على بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب به گوش يکى از خلفاء رسيد که او مى گويد خلافت به فرزندان او خواهد رسيد آن خليفه ى اموى دستور داد على را سوار بر شترى کردند واو را گرد شهر گردانيدند واو را مى زدند ومى گفتند سزاى کسى کمه به دروغ بگويد: خلافت در فرزندان من خواهد بود همين است وبگويد خلافت همچنان در ميان آنان خواهد بود تا آنکه آن مرد نيرومند از خراسان بيايد وخلافت را از آنان بگيرد وهمانطور هم شد وآن مرد نيرومند هلاکو بود که از خاور آمد - پايان.

من مى گويم: مقصود از کوفه که در اين خبر است عراق است وآغاز دولت عباسييان سال يکصد وسى ودو بود همان سالى که سفاح براى خلافت بيعت شد ومروان حمار آخرين خليفه ى اموى کشته شد وپايان دولت عباسيين به سال ششصد وپنجاه وشش بود که تتار مسلط شد ومستعصم بالله آخرين خليفه عباسى کشته شد.

(16) او عمرو بن عثمان يقفى خزار ابوعلى کوفى است وثقه است کتابها دارد وعلى بن حسن بن فضال از او روايت مى کند حديثش دست نخورده وحکاياتش صحيح است چنانچه در فهرست نجاشى است.

(17) از کلام ابى الحسن شجاعى کاتب است وهمچنين آيه بعدا نقل خواهد شد.

(18) در بعضى از نسخه ها: (مردم) است.