كتاب غيبت

محمد بن ابراهيم نعمانى

- ۱۰ -


5- حديث کرد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى واو از عبد الله بن جبله واو از (حسن بن) على بن ابى حمزه واو از ابى بصير): که گفت شنيدم ابى جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را از چهار پيغمبر روشهائى است- روشى از موسى وروشى از عيسى وروشى از يوسف وروشى از محمد صلوات الله عليهم اجمعين(1) عرض کردم: روش موسى چيست؟ فرمود: ترسان ونگران است. عرض کردم: روش عيسى چيست؟ فرمود: همان که در باره عيسى گفته شد در باره او نيز گفته ميشود. گفتم: روش يوسف چيست؟ فرمود: زندان وغايب شدن. گفتم: روش محمد صلى الله عليه وآله چيست؟ فرمود: چون قيام کند هم چون رسول خدا رفتار خواهد کرد بجز آنکه آثار محمد را بيان ميکند وهشت ماه شمشير بر دوش کش وکشتار خواهد کرد تا آنکه خداوند رضايت بدهد. عرض کردم رضايت خدا را از کجا ميداند؟ فرمود: خداوند بدلش رحم مياندازد. اى صاحبان ديدگانى که با نور هدايت بينا است ودلهائى که از کوري!

بسلامت اند وبا ايمان وروشنائى منورند ازفرمايش ايندو امام: حضرت باقر وصادق عليهما السلام که در باره غيبت وروشهائى که از پيامبران در حضرت قائم است از پنهان بودن وترس واينکه او فرزند کنيزى سياه چهره است وخداوند، کار او را در شب اصلاح ميکند عبرت بگيريد ونيکو تامل کنيد که اگر تامل کنيد همه باطلها وگمراهيها که بدعت گذاران گذاشته اند فرو ميريزد بدعت گذارانى که خداوند شيرينى ايمان ودانش را بانان نچشانده وآنان را از ايمان تهى واز دانش بر کنار کرده است وبايد اين طايفه اندک وناچيز خدا را سپاس شايسته کنند که منت بر آنان نهاده وآنان را بر نظام امامت پابرجا فرموده است. واينان از آن راه باز نماندند چنانچه عده فراوانى بازماندند با آنکه اعتقاد به امامت دارند ولى براست وچپ گرائيده اند وشيطان بر آنان مسلط شده وجلودار آنان گشته بهر رنگى آنان را فرو ميبرد وبرنگ ديگر در مياورد تا آنکه آنانرا بهرگونه هلاکت وارد سازد واز هر هدايتى باز دارد وايمان را بر آنان ناخوش آيند کند وگمراهى را در نظرشان آرايش دهد وگفتار هر کس را که بعقل خود وبر طبق قياس رفتار کند در دل او جلوه گر سازد وحق را وعقيده بر اطاعت کسى را که خداوند اطاعتش را واجب کرده است در نزد او وحشتناک کند چنانکه خداى تعالى در محکم کتابش از قول شيطان ملعون نقل ميکند که گفت: (بعزتت سوگند که حتما همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلصت را)، وباز خداى تعالى نقل ميفرمايد: (حتما آنان را گمراه خواهم کرد ووعده ها بانان خواهم داد وبر سر راه مستقيمت که آنانرا است خواهد نشست): مگر نه اين است که امير المؤمنين در خطبه اش ميفرمايد: (من ريسمان محکم الهى هستم ومن صراط مستقيم وپس از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم راستگو وامين. حجت خدا بر همه مردم منم): سپس خداوند از گمانى که ابليس داشت حکايت ميکند وميفرمايد: (بتحقيق که گمان ابليس در باره آنان درست در آمد واز او پيروى کردند مگر گروهى از مگر گروهى از مؤمنين- سبا: 20).

خدا شما را رحمت کند از خواب غفلت بيدار شويد واز بيخودى هوا بخود آئيد وآنچه راسگويان فرموده اند از ياد شما نرود باينکه کلمات آنان را با گوش شنوا نشنويد وبا دل با فکر وعقل عبرت گير وبا تدبر در گفته هايشان ننگيرد، خداوند راهيابى شما را نيکوتر فرمايد وميان شما وشيطان ملعون مانع وحايل شود. شما در رديف کسانى که در آيه شريفه استثناء شده اند قرار نگيريد، آنجا که ميفرمايد: (تو را بر بندگان من سلطنتى نيست مگر آنکه گمراه باشد واز تو پيروى کند) ودر رديف افراديکه در گفتار شيطان لعين استثنا شده اند قرار بگيريد آنجا که گفت همه را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلصت را وسپاس خدايرا که پروردگار جهانيان است.

6- حديث کرد ما را محمد بن همام- رحمه الله- حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد ما را عباد بن يعقوب از يحيى ابن يعلى(2) واو از زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود امام قائم را پيش از آنکه قيام کند غيبتى است عرض کردم: چرا؟ فرمود ميترسد- وبا دست خود بشکمش اشاره کرد- سپس فرمود: اى زراره او است کسيکه بانتظارش خواهند بود واو است همانکس که در ولادتش شک خواهند کرد بعضى خواهند گفت پدرش مرد در حاليکه جانشينى نداشت وبعضى خواهند گفت مادرش بدو حامل است وبعضى خواهند گفت غائب است وبعضى خواهند گفت: چند سال (دو سال: نسخه) پيش او وفات پدرش بدنيا آمده است وبانتظارش هستيم فقط خداوند دوست دارد که دلهاى شيعه را آزمايش کند اينهنگام است اى زراره که باطل گرايان بشک ميافتند. زراره گويد: عرض کردم: فدايت شوم اگر بان دوران رسيدم چه بکنم؟

فرمود: اى زراره هرگاه بان دوران رسيدى بايد اين دعا را بخوانى اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبيک، اللهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرفنى حجتک ضللت عن دينى . سپس فرمود: اى زراره ناچار بايد پسر بچه اى در مدينه کشته شود. عرض کردم: فدايت شوم اين همان نيست که سپاهيان سفيانى ميکشندش؟ فرمود: نه. ولى او را سپاه بنى فلان ميکشد، او خروج ميکند تا بمدينه داخل ميشوم ومردم نميدانند بچه منظورى داخل شده است پس آن پسر بچه را ميگيرد وميکشد همينکه او را از روى ستم وتعدى کشت ديگر خدا مهلتشان ندهد ودر اينهنگام است که اميد فرج ميرود. (محمد بن يعقوب کلينى رحمه الله گويد: حديث کرد ما را على بن ابراهيم بن هاشم واو از حسن بن موسى خشاب واو از عبد الله بن موسى واو از عبد الله بن بکير واو از زراره که گفت: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: وحديث را نقل کرده است): (وحديث کرد ما را محمد بن يعقوب از حسين بن احمد(3) واو از احمد بن هلال که گفت: حديث کرد ما را عثمان بن عيسى از خالد بن نجيح واو از زراره بن اعين که گفت: ابو عبد الله فرمود): واين حديث وهمين دعا را عينا نقل کرده است واحمد ابن هلال گفت: من اين حديث را پنجاه وشش سال است که شنيده ام.(4)

7- حديث کرد ما را محمد بن همام با سنديکه داشت از عبد الله بن عطاء مکى او گفت: به ابى جعفر امام باقر عليه السلام عرض کردم شما در عراق شيعه فراوان داريد وبخدا قسم در خاندان شما کسى بمانند شما نيست چرا خروج نميکنيد؟ فرمود: اى عبد الله بن عطاء گوش بسخنان احمقان داده اي؟ آرى بخدا قسم که من صاحب شما نيستم. عرض کردم پس صاحب ما کيست؟ فرمود: به بينيد هر کس که ولادتش از مردم غايب باشد صاحب شما او است همانا هر کس از ما که انگشت نما وزبان زد مرد باشد فق مرگ ميشود ويا بمرگ طبيعى از دنيا ميرود. (شرح: عبارت روايت چنين است: انه ليس منا احد يشار اليه بالاصابع ويمضغ بالالسن الامات غيظا او حتف انفه ومجلسى فرمايد: محتمل است که اين ترديد از راوى باشد ويا آنکه فقط تغيير در عبارت باشد، يعنى اگر خواستى چنين بگو واگر خواستى چنان ولى آنطور که ما ترجمه کرديم وظاهرش نيز همين است هيچيک از دو توجيه ضرورت ندارد مخصوصا توجيه دوم که بى وجه است وظاهرا در حديثى تصحيفى رخ داده باشد وصحيحش حديث هشتم است که خواهد آمد). (حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کلينى او گفت: حديث کرد ما را حسين بن محمد وغير او از جعفر بن محمد واو از على بن عباس بن عامر واو از موسى بن هلال کندى واو از عبد الله بن عطا: مکى واو از ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام وهمين حديث را نقل کرده است).

8- حديث کرد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موى علوى او گفت: حديث کرد مرا محمد بن احمد قلانسى در مکه بسال 267 او گفت: حديث کرد ما را على بن الحسن از عباس بن عامر واو از موسى بن هلال واو از عبد الله بن عطاء مکى) که گفت: او واسط بقصد حج بيرون شدم وبخدمت ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام رسيدم از من وضع مردم ونرخ ها را پرسيد عرض کردم: مردم را در حالى گذاشتم که همه گردنهاشان بسوى شما کشيده شده است اگر خروج کنيد همه مردم پير وشما خواهند بود. فرمود: اى پسر عطا گوش بسخنان احمقان داده اي؟

نه بخدا قسم من صاحب شما نيستم هيچ مردى از ما انگشت نما نشود وابروها بسوى او کشيده نشود مگر آنکه کشته ميشود يا بمرگ طبيعى از دنيا ميرود. عرض کردم: چطور بمرگ طبيعى ميميرد؟ فرمود: در رختخواب خود دق مرگ ميشود تا آنکه خداوند تعالى کسى را برانگيزد که ولادتش را متوجه نشوند. گفتم: آنکه متوجه ولادتش کيست؟ فرمود: هر آنکس که مردم نميدانند زائيده شده است يا نه همان صاحب شما است.

9- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را عده اى از اصحاب ما از سعد بن عبد الله واو از ايوب بن نوح که گفت: بابى الحسن امام رضا عليه السلام عرض کردم: ما اميدواريم که شما صاحب اين امر باشيد وخداوند آن را بى زحمت وبدون شمشير بسوى شما براند که هم اکنون بيعت براى شما انجام گرفته است وسکه بنام شما زده شده است. فرمود: هر يک از ما که نامه ها باو نوشته شود وانگشت نما گردد وپرسشها از او کنند واموال بسوى او فرستند يا غفلتا کشته ميشود ويا در رختخواب جان مى سپارد تا آنگاه که خداوند براى اين امر جوانى را از خاندان ما برانگيزاند که زادگاهش وپرورشگاهش پنهان باشد ولى اصل وجودش (نسبش: نسخه کافى) پنهان نباشد.

10- وحديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد ما را عباد بن يعقوب از يحيى بن يعلى واو از ابى مريم انصارى واو از عبد الله بن عطاء که که گفت: ابى جعفر امام باقر عليه السلام را عرض کردم: از امام قائم مرا خبر ده. فرمود: بخدا قسم او نه منم ونه آنکس که شما گردنها بسوى او ميکشيد، زارگاه او شناخته نشود. عرض کردم: رفتارش چگونه خواهد بود؟ فرمود: همان رفتار که رسول خدا داشت.

11- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن جعفر حميرى از محمد بن عيسى واو از صالح بن محمد واو يمان تمار که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: صاحب اين امر را غيبتى است که هر کس در آن دوران دين خود را در دست داشته باشد مانند کسى است که بخواهد با کشيدن کف دست بر شاخه قتاد خارهايش را بکند. سپس اندکى سر بزير افکند سپس فرمود: همانا صاحب اين امر را غيبتى است بنده بايد از خدا بپرهيزد ودينش را محکم نگه دارد. (وحديث کرد مرا محمد بن يعقوب کلينى از محمد بن يحيى وحسن بن محمد وآندو از جعفر بن محمد کوفى واو از حسن بن محمد صيرفى واو از صالح بن خالد واو از يمان تمار که گفت در محضر ابى عبد الله عليه السلام نشسته بوديم که فرمود از براى صاحب اين امر غيبتى است... وبقيه روايت را نقل کرده است). صاحب اين غيبت وکسيکه همه مردم بجزاند کى در ولادت ودر سن او شک داشته باشند وکسيکه از نظر بيشتر مردم پنهان باشد وتصديق بامر او نداشته باشند وبوجودش ايمان نياورند بجز امام منتظر عليه السلام چه کسى ميتوند باشد؟ ومگر اين همان نيست که امامان راستگو عليهم السلام کسيرا که بر امر ثابت قدم باشد ودر حال غيبتش معتقد بولادتش باشد با آنکه مردم از گرد او پراکنده شوند واز او نا اميد شوند وکسى را که معتقد بامامتش باشد بمسخره گيرند واو را بناتوانى نسبت دهند ولى آنان همچنان جازم وحق جو باشند وفرداى قيامت آنان دشمنانشان را بمسخره گيرند، امامان چنين کس را تشبيه کرده اند بکسيکه بخواهد خارهاى شاخه قتاد را با کشيدن کف دست بر آن از شاخه بر کند ودر نهايت سختى صبر وتحمل داشته باشد. وآن همين گروه اندکى است که جدايند از گروه بسيارى که مدعى شيعه گرى هستند وهواهاى نفس، آنان را پراکنده ساخته ودلهايشان از تحمل حق واز شکيبائى بر تلخى آن بتنگ آمده واز تصديث بوجود اماميکه شخصش را نمى بينند وغيبتش طولانى شده وحشت دارند در صورتيکه اگر کسى بقول امير المؤمنين على عليه السلام عمل بکند که فرمود: (از راه هدايت بواسطه اندک بودن راهروانش وحشت نکنيد) همين غيبت را تصديق نموده ومعتقد بر آن گشته وايستادگى بر آن خواهد نمود وبانچه از نادانان کر ولال وکور ودور از علم ودانش ميشنود اهميتى نخواهد داد از خدا ميخواهيم که بر ما احسان کند وما را بر حق ثابت قدم فرمايد ونيروئى در نگهدارى آن بما عنايت فرمايد.

1- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را على بن حسن تيملى از عمر بن عثمان واو از حسن بن محبوب واو از اسحاق ابن عمار صيرفى که گفت: شنيدم ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: قائم را دو غيبت است يکى از آندو غيبتى است در از مدت وديگرى کوتاه در غيبت نخستين خواص از شيعه از جايگاهش آگاهند ودر غيبت دوم بجز خواص از نوکران آنحضرت (که در دين او دين او هستند) کسى از جايگاهش آگاه نباشد.

2- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيى واو از محمد بن حسين واو از حسن بن محبوب واو از اسحاق بنعمار که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمود: قائم را دو غيبت است يکى از آندو کوتاه است وديگرى دراز مدت در غيبت نخستين بجز خواص شيعه کسى جايگاهش را نميداند ودر غيبت ديگر بجز خواص از نوکرانش (که در دين او باشند) کسى را از جايگاه او اطلاعى نباشد. (شرح: روايت دوم را مولف از محمد بن يعقوب صاحب کافى نقل کرده است ولى همين روايت کلمه (که در دين او باشند) را ندارد ودو غيبتى که در اين روايات گفته شده است اولى عبارت است از غيبتى که از هنگام وفات پدر بزرگوارش پيش آمد وتا زمان وفات ابى حسن على بن محمد سمرى چهارمين سفير آنحضرت بطول انجاميد ووفات امام حسن عسکرى عليه السلام در نهم ربيع الاول بسال 260 ووفات سمرى 15 شعبان بسال 329 بود وبنابراين نخستين غيبت که آن را غيبت صغرى نامند تقريبا هفتاد سال بطول انجاميده است وسپس غيبت دوم که غيبت کبرى اش گويند پيش آمد. وچهار نايب آنحضرت در زمان غيبت صغرى که سفراى آنحضرت بودند بترتيب عبارتند از: اول ابو عمر عثمان بن سعيد عمري، دوم فرزندش ابو جعفر محمد ابن عثمان، وسوم ابو القاسم حسين بن روح، وچهارم ابو الحسن محمد بن على سمرى).

3- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت حديث کرد ما را على بن الحسن او گفت: حديث کرد ما را عبد الرحمن بن ابى نجران از على بن مهزيار(5) واو از حماد بن عيسى واو از ابراهيم بن عمر يمانى که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است وشنيدم که ميفرمود: قائم قيام نميکند در حاليکه بيعتى از کسى بر گردن او باشد.

4- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن يحيى از احمد بن محمد واو از حسين بن سعيد واو از ابن ابى عمير واو از هشام بن سالم واو از: ابى عبد الله امام صادق عليه السلام فرمود: قائم قيام ميکند در حاليکه کسى را در گردن او نه عقدى باشد ونه عهدى ونه بيعتي.

(شرح: علامه مجلسى فرمايد: عهد وعقد وبيعت در معنى بهم نزديکند وگوئى هر يکى ديگرى را تاکيد ميکند او احتمال ميرود که مقصود از عهد وعده هائى باشد که خلفاى جور بائمه عليهم السلام ميدادند که آنان را رعايت کنند ويا مقصود از عهد سفارش باشد که (عهد اليه) هنگامى گويند که سفارش در باره او کرده باشد ويا مقصود از عهد، وليعهد شدن باشد چنانچه براى امام رضا عليه السلام پيش آمد ومقصود از عقد قرار داد صلح وآتش بس باشد چنانچه ميان امام حسن عليه السلام ومعاوى واقع شد ومقصود از بيعت اقرار نمودن بخلافت ديگرى است که با دست دادن انجام ميگيرد چنانچه معروف است. وگوئى اين روايات بپاره اى از علل وفوائد غيبت اشاره ميکند چنانچه صدوق عليه الرحمه با سند خود از ابى بصير روايت کرده است که امام صادق فرمود: ولادت صاحب اين امر از نظر مردم پنهان ميشود بخاطر آنکه بهنگام خروج، بيعت هيچ کس بر گردن او نباشد وخداوند کار او را در يک شب اصلاح ميفرمايد).

5- وخبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتاب خودش او گفت: حديث کرد ما را قاسم بن محمد بن حسن بن حازم از کتاب خودش او گفت: حديث کرد ما را عبيس ابن هشام از عبد الله بن جبله واو از ابراهيم بن مستنير واو از مفضل بن عمر جعفى: واو از ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است که يکى از آندو آنقدر بدرازا ميکشد که بعضى ميگويند مرد وو بعضى ميگويند کشته شد وبعضى ميگويند: رفت پس بجز اندکى از اصحاب او کسى بر امر او باقى نميماند واز جايگاهش هيچکس را از دوست وبيگانه اطلاعى نباشد مگر همان نوکرى که بکارهاى آنحضرت ميرسد. واگر در باب غيبت بجز همين يک حديث نقل نشده بود براى کسيکه تامل در آن کند کافى بود.

6- وبهمين سند از عبد الله بن جبله نقل شده واو از سلمه بن جناح واو از حازم بن حبيب): که گفت: بخدمت ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيدم عرض کردم: خداوند احوال شما را اصلاح فرمايد پدر ومادر من از دنيا رفته اند وحج بجا نياورده اند وخداوند روزى عنايت فرموده واحسان کرده است در باره نيابت حج از طرف آنان چه ميفرمائيد؟ فرمود: بکن که حج باو ميرسد. سپس فرمود: اى حازم از براى صاحب اين امر دو غيبت است که در دومى ظهور ميکند، پس اگر کسى بيايد وبتو بگويد که دستش را از خاک قبر او تکان داده است تصديقش مکن. (شرح: کنايه از مرگ آنحضرت است يعنى اگر کسى بتو بگويد که من با دست خودم او را بقبر گذاشتن وخاک بر او ريختم باور مکن). (حديث ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث کرد ما را احمد ابن محمد بن رباح زهرى او گفت: حديث کرد ما را احمد بن على حميرى از حسن بن ايوب واو از عبد الکريم بن عمرو واو از ابى حنيفه سايق(6) واو از حازم ابن حبيب) که گفت: بحضرت ابى عبد الله عليه السلام عرض کردم: پدرم مرده است واو مردى بود از عجم ومن ميخواهم از عوض او حج کنم وبراى او صدقه بدهم نظر شما در اين باره چيست؟ فرمود: بکن که باو خواهد رسيد سپس بمن فرمود: اى حازم صاحب اين امر را دو غيبت است ودنباله حديث مانند حديث سابق است.

7- احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده گفت: حديث کرد ما را محمد بن مفضل بن ابراهيم بن قيس وسعدان بن اسحاق بن سعيد واحمد بن حسين بن عبد الملک ومحمد بن احمد بن حسن قطوانى همگى گفتند: حديث کرد ما را حسن بن محبوب از ابراهيم (بن زياد) خارقى واو از ابى بصير که گفت: بابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض کردم: ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود قائم آل محمد را دو غيبت است که يکى از ديگرى طولانى تر است. فرمود: آرى واين کار نخواهد شد تا آنکه بنى فلان شمشير بروى همديگر بکشند وحلقه جنگ تنگ تر شود وسفيانى ظاهر شو وگرفتارى بشدت برسد مردم را مرگى وکشتارى فرا گيرد که بحرم خدا وحرم رسولش صلى الله عليه وآله پناه برند.

8- عبد الواحد بن عبد الله گفت: حديث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث کرد ما را احمد بن على حميرى او گفت: حديث کرد ما را حسن بن ايوب از عبد الکريم بن عمرو واو از علاء بن رزين واو از محمد بن مسلم ثقفى). واو از امام باقر ابى جعفر عليه السلام که شنيده است آنحضرت فرموده همانا قائم را دو غيبت است که در يکى از آن دو گفته ميشود: او مرد ومعلوم نيست در کدام بيان قدم نهاد.

9- محمد بن يعقوب گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى واحمد بن ادريس از حسن بن على کوفى واو از على بن حسان واو از عبد الرحمن بن کثير واو از مفضل بن عمر که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: صاحب اين امر را دو غيبت است که در يکى از آن دو بسوى خانوده اش باز ميگردد ودر ديگرى گفته ميشود هلاک شد، در کدام بيابان پانهاد. گفتم: چون چنين شود چه بکنيم؟ فرمود: اگر ادعا کننده اى ادعا کرد از او آن مطالب بزرگ را بپرسيد که مانند او پاسخ آنها را تواند داد.(7)

(شرح: در کافى چنين است: هرگاه ادعا کننده اى مدعى امامت شد از او چيزهائى بپ رسيد که مانند او پاسخ آنها را تواند داد ومقصود از (مانند او) يعنى کسيکه ادعاى امامت کند ودر ادعايش صادق باشد، پايان شرح). اينگونه حديث ها که ميگويند: قائم را دو غيبت است حديثهائى است که بحمد الله در نزد ما بصح پيوسته است وخداوند، گفتار امامان عليهم السلام را روشن فرموده ودليل وبرهان راستگوئى شان را در همين روايات ظاهر ساخته است. امام غيبت اولى همان غيبت است که در آن سفيرانى ميان امام ومردم بودند که از جانب آنحضرت منصوب شده بودند وآشکارا شخصا وعينا وجود داشتند ومطالب مبهم وحکمهاى مشکل وپاسخ هر پرسش پيچيده ومشکل با دست آنان از سوى آنحضرب بيرون ميامد وايو همان غيبت کوتاه مدت بود وروزگارش گذشت وزمانش سپرى شد.(8) ودومين غيبت همان است که سفيران وواسطه ها از ميان برداشته شدند بجهت کارى که خداى تعالى خواسته بود وبخاطر تدبيرى که خداوند در ميان مردم بکار برد تا مدعيان اين امر از يکديگر جدا شوند وآزمايش بعمل آيد وزير ورو وغربال وتصفيه شوند چنانچه خداى عز وجل ميفرمايد: (ما کان الله ليذر المؤمنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب وما کان الله ليطلعکم على الغيب) آل عمران 179- 178

(خدا افرادى را که بر طريقه شما ايمان دارند فرو نميگذارد تا آنکه نا پاک را از پاک جدا کند وخداوند شما رااز غيب آگاه نسازد) واکنون همان زمان است که فرا رسيده است. خداوند، ما را از ثابت قدمان بر حق قرار دهد واز افرادى باشيم که در غربال گرفتارى از غربال بيرون نشويم واين است معنى آنچه ميگوئيم آنحضرت را دو غيبت است وما هم اکنون در دومين غيبت هستيم از خداوند ميخواهيم که فرج دوستان خود را از آن غيبت نزديک فرمايد وما را در جايگاه برگزيدگانش ودر رديف اشخاصى که از برگيزدگانش پيروى ميکنند واز افراد برگزيده اى که از آنان راضى است وآنان را براى يارى دينش وخليفه اش انتخاب فرموده است قرار دهد که او است ولى احسان واو است جواد منان.

10- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را قاسم ابن محمد بن حسن (بن حازم) او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله ابن جبله واو از احمد بن حارث(9) واو از مفضل بن عمر واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: همانا صاحب اين امر را غيبتى است که در آن غيبت ميگويد: (فقررت منکم لما خفتکم فوهب لى ربى حکما وجعلنى من المرسلين) الشعراء: 21) چون از شما بيمناک بودم فرار کردم پس پروردگار من بمن حکومت را ارزانى داشت ورسالتى بعهده من واگذار کرد).

11- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما راجعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا حسن بن محمد بن سماعه واو از احمد بن حارث انماطى از مفضل ابن عمر واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلامکه فمود: حضرت قائم وقتى قيام کند فرمايد: (چون از شما بيمناک بودم گريختم).

12- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح او گفت: حديث کرد مرا احمد بن على حميرى از حسن بن ايوب واو از عبد الکريم بن عمرو خثعمى واو از احمد بن حارث واو از مفضل بن عمر که گفت: شنيدم آنحضرت ميفرمود: (مقصود امام صادق بود) که ابو جعفر محمد ابن على امام باقر عليه السلام فرمود: هنگاميکه قائم عليه السلام قيام کند فرمايد: چون از شما بيمناک بودم گريختم پس پروردگار من بمن حکومت ارزانى داشت ورسالتى بعهده من واگذار کرد. اين حديث ها مصداق همان است که فرمود در او شيوه اى از موسى است که او بيمناک ونگران بود.

13- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا حسن بن محمد صيرفي(10) او گفت حديث کرد مرا يحيى بن مثنى عطار از عبد الله بن بکير واو از عبيد بن زراره واواز): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: مردم امامى را از دست خواهند داد که در موسم حج حاضر ميشود وآنان را بيند ولى آنان او را نبينند.

14- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن يحيى واو از جعفر بن محمد واو از اسحاق بن محمد واو از يحيى بن مثنى واو از عبد الله بن بکير واو از عبيد بن زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السام ميفرمود: مردم امامشان رااز دست خواهند داد واو در مراسم حج حاضر ميشود وآنان را مى بيند ولى آنان او را نمى بينند.

15- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث ما رااحمد ابن محمد بن رباح او گفت: حديث کرد ما را احمد بن على حميرى از حسن واو از عبد الکريم بن عمرو واو از ابن بکير واو از يحيى بن مثنى واو از زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را دو گونه غيبت است که در يکى از آندو باز ميگردد و(در) ديگرى معلوم نشود که در کجا است در موسم هاى حج حاضر ميشود ومردم را مى بيند ولى مردم او را نمى بينند.

16- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کلينى از حسين بن محمد واو از جعفر بن محمد واو از قاسم بن اسماعيل واو از يحيى بن مثنى واو از عبد الله بن بکير واو از عبيد بن زراره واو از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: قائم را دو گونه غيبت است که در يکى از آندو در موسم هاى حج حاضر ميشود ومردم را مى بيند ولى مردم او را در موسم نمى بينند.(11)

17- حديث کرد ما را محمد بن همام- رحمه الله- او گفت: حديث کرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما را احمد بن هلال از موسى بن قاسم ابن معاويه بجلى واو از على بن جعفر): واواز برادرش موسى بن جعفر عليه السلام، على بن جعفر گويد: بانحضرت عرض کردم: تاويل اين آيه چيست؟: قل ارايتم ان اصبح ماوکم غورا فمن ياتيکم بماء معين الملک: 30 (بگو اگر ديديد که چشمه آب شما فرو رفت چه کسى آب گوارا خواهد رساند)؟ فرمود: هرگاه امامتان را از دست داديد چه کسى براى شما امامى از نو خواهد آورد. (وحديث کرد ما را محمد بن يعقوب کلينى از على بن محمد واو از سهل بن زياد آدمى واو از موسى بن قاسم بن معاويه بجلى واو از على بن جعفر واو از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام که گفت: بانحضرت عرض کردم تاويل اين آيه چيست؟ وبقيه روايت مانند روايت 17 است جز آنکه فرمود: هرگاه امامى از شما پنهان شود چه کسى براى شما امام نوى خواهد آورد.

18- حديث کرد ما را على بن احمد بندنيجى از عبيد الله بن موسى علوى عباسى واو از محمد بن احمد قلانسى واو از ايوب بن نوح واو از صفوان بن يحيى واو از عبد الله بن بکير واو از زراره که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را غيبتى است که خاندان او انکار ميکنند عرض کردم: چرا؟ فرمود: ميترسد وبا دست خود اشاره بشکمش کرد. (شرح: خاندانش انکار ميکنند يعنى خود آنحضرت راويا ولادتش را انکار ميکنند از ترس اينکه مبادا او را بکشند).

19- حديث کرد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى علوى واو از احمد ابن حسن(12) واو از پدرش واو از ابن بکير واو از زراره واو از عبد الملک بن اعين که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: قائم را پيش از آنکه قيام کند غيبتى است عرض کردم چرا؟ فرمود: ميترسد- وبا دست خود اشاره بشکمش کرد- يعنى از کشته شدن ميترسد.

20- وخبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على ابن حسن تيملى از عباس بن عامر بن رباح واو از ابن بکير واو از زراره که گفت: شنيدم ابا جعفر امام باقر عليه السلام ميفرمود: از براى آن پسر پيش از آنکه قيام کند غيبتى است واو همان است که ميراثش مطالبه ميشود، عرض کردم: چرا (غايب ميشود) فرمود ميترسد وبا دست خود اشاره بشکمش کرد يعنى از کشته شدن.

 (شرح: ظاهرا مقصود آنست که آنحضرت خودش ميراثش را مطالب ميکند).

21- وحديث کرد ما ا احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو محمد عبد الله بن مستورد اشجعى او گفت: حديث کرد ما محمد بن عبيد الله ابو جعفر حلبى او گفت حديث کرد ما را عبد الله بن بکير از زراره که گفت: شنيدم ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: همانا قائم را پيش از قيامش غيبتى است، عرض کردم: چرا؟ فرمود: ميترسد، وبا دستش اشاره بشکمش کرد- يعنى از کشته شدن. (خبر داد ما را محمد بن يعقوب کلينى از محمد بن يحيى واو از جعفر بن محمد واو از حسن بن معاويه واو از عبد الله بن جبله واو از عبد الله بن بکير واو از زراره که گفت: شنيدم ابا عبد الله امام صادق عليه السلام ميفرمود: وحديث سابق را عينا نقل کرده است. (شرح: شيخ در کتاب غيبتش فرموده است پنهان شدن آنحضرت هيچ جهتى ندارد بجز آنکه بر جان خودش ميترسد که مبادا کشته شود واگر جهتى غير از اين داشت جايز نبود که پنهان شود بلکه ميبايست سختى ها وآزارها را متحمل ميشد که درجات امامان وهمچنين پيامران عليهم السلام با تحمل سختيهاى بزرگ در راه خدا بالا ميرود. اشکال: خداوند چرا مانع از کشته شدن آنحضرت نميشود وميان او وکسيکه ميخواهد او را بکشد مانع ايجاد نميکند؟ جواب: اگر مقصود آنست که خداوند مردم را از کشتن آنحضرت منع کند بطوريکه منافات با تکليف نداشته باشد يعنى مردم را از مخالفت با آن حضرت نهى کند واو را واجب سازد همه اينها را که خداوند تعالى انجام داده است. واگر مقصود آنست که حقيتا ميان آنحضرت ودشمنانش حائل شود اين چنين مانع شدن با تکليف منافات دارد ونقض غرض لازم ميايد زيرا غرض از تکليف آنست که مکلف مستحق پاداش گردد واين چنين حائل شدن با آن استحقاق منافات دارد وچه بسا که در چنين منع که بزور انجام ميگيرد خلف را مفسده اى باشد که خدايرا نشايد چنان کند. مترجم گويد: اگر بگوئيم يک راه ايجاد مانع ميان آنحضرت وکسيکه ميخواهد او را بکشد همين است که او را از نظرها مخفى گرداند ديگر نيازى بتوجيه شيخ قدس سره نخواهد بود).

پى‏نوشتها:‌


(1) در بيشتر نسخه ها در اين مورد وموارد آينده به جاى کلمه ى (سنت) به معناى روش کلمه ى (شبه) نوشته شده است وهر دو تعبير صحيح است گرچه مصنف در ذيل حديث 12 از فصل آينده کلمه ى سنت را انتخاب کرده است.

(2) عباد بن يعقوب همان است که در رجال به عنوان رواجنى است وکتاب اخبار المهدى از او است ويحيى بن يعلى همان است که در تهذيب التهذيب به عنوان آسلمى گفته شده است.

(3) در کافى چنين است وظاهرا صحيحش: (حسين بن محمد بن عامر) باشد.

(4) احمد بن هلال عبرتائى به سال 180 متولد وبه سال 267 وفات کرده است وتقريبا پنجاه سال پيش از ولادت حضرت قائم عليه السلام اين حديث را شنيده است.

(5) سند اين روايت مضطرب است واشکال دارد زيرا على بن حسن تيملى از على بن مهزيار متاخر است ولى ابن ابى نجران از ابن مهزيار متقدم است گوئى در سند تصحيفى شده است وصحيحش چنين باشد: (حديث کرد ما را عبد الرحمن بن ابى نجران وعلى بن مهزيار از...

(6) او سعيد بن بيان وکنيه اش ابوحنيفه ولقبش سابق الحاج است زيرا از کوفه حاجيان را به همراه خود به مکه مى برد واز وليد بن صبيح روايت شده است که او گفت به امام صادق عليه السلام عرض کردم که ابى حنيفه هلال ذى الحجه را در قادسيه ديده وعرفه را با ما بود فرمود عباداتش درست نيست، نجاشى او را عنوان کرده وگفته است که ابو حنيفه ى سائق الحاج همدانى ثقه است واز امام صادق عليه السلام روايت کرده است واو را کتابى است که عده اى از اصحاب ما آن را روايت کرده اند.

(7) در کافى ج 1 ص 34 در اين روايت مى فرمايد صاحب اين امر را دو غيبت است يکى از آن دو چنين است که از آن غيبت به سوى خانواده اش باز مى گردد، مترجم گويد: ظاهرا مقصود آن است که با خانواده اش رفت وآمد دارد نه آنکه خبرش به آنان مى رسد چنانچه احتمال داده شده است.

(8) از اين جمله استفاده مى شود که تأليف اين کتاب پس از وفات على بن محمد سمرى بوده است که به سال 329 ماه شعبان اتفاق افتاد.

(9) همان انماطى واقفى است وکتابى نيز دارد.

(10) در کمال الدين چنين است ولى در کافى (اسحاق بن محمد صيرفى) است.

(11) در کافى کلمه ى (فيه) را که به معناى (در موسم) ترجمه شد ندارد.

(12) ظاهرا او احمد بن حسن بن على بن فضال است که کنيه اش ابى عبد الله ويا ابى الحسين است فطحى مذهب وموثق است ودر بعضى از نسخه ها (احمد بن الحسين) است واو ظاهرا (احمد بن الحسين بن سعيد قرشى) باشد.