كتاب غيبت

محمد بن ابراهيم نعمانى

- ۱۱ -


22- حديث کرد ما را محمد بن همام از جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا احمد بن ميثم از عبيد الله بن موسى(1) واو از عبد العلى بن حصين ثعلبى واو از پدرش که گفت: در حج ويا عمره اى بخدمت ابا جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام رسيدم وعرض کردم: سنم بالا رفته واستخوانم فرسوده شده است ونميدانم که آيا ديدار شما نصيبم خواهد شد يا نه؟ مرا وصيتى بکنيد وبفرمائيد که فرج کى است؟ فرمود: آن آواره رانده شده تک وتنها وجدا از خاندانش که خون پدرش باز گرفته نشده است وکنيه عمويش را دارد او است صاحب پرچمها ونامش نام پيغمبرى است، عرض کردم: دو باره بفرمائيد. پس آنحضرت کتاب چرمين وبا صفحه اى خواست ودر آن براى من نوشت.

23- وحديث کرد از براى ما احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو عبد الله يحيى بن زکريا ابن شيبان از کتابش گفت: حديث کرد ما را يونس بن کليب او گفت: حديث کرد ما رامعاويه بن هشام از صباح او گفت: حديث کرد ما را سالم اشل از حصين تغلبى که گفت: حضرت ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام راملاقات کردم آنگاه مانند حديث پيش را نقل کرده بجز آنکه گويد: سپس کهان حضرت از سخنش فارغ شد نگاهى بمن کرد وفرمود: بياد گرفى (يا) برايت بنويسم؟ عرض کردم: ميل شما است پس تکه اى از چرم يا صفحه اى بخواست وآن رابراى من نوشت وبمن داد وحصين آن نوشته را براى ما بيرون آورد وخواند وسپس گفت: اين نوشته امام باقر است. (شرح از مجلسي: مقصود از پدرى که خونش باز خواست نشده است يا امام حسن عسکرى است ويا امام حسين ويا جنس پدر که شامل همه امامان است واينکه فرمود عمويش را دارد شايد کنيه يکى از عموهاى آنحضرت ابو القاسم بودهاست ويا يکى از کينه هاى آنحضرت ابو جعفر ويا ابو الحسن ويا ابو محمد است واحتمال هست که مقصود از (المنکنى بعمه) آن باشد که بخاطر عمويش جعفر. يعنى از ترس او نام او بطور صريح برده نميشود ويا بکنايه گفته ميشود ونامش نام پيغمبرى است، يعنى پيغمبر ما واين تعبير يا از راه تقيه است ويا از آن روى که از بردن نام آنحضرت نهى شده است).

24- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا عباد بن يعقوب او گفت: حديث کرد مرا حسن بن حماد طائى از ابى الجارود واو از): ابى جعفر محمد بن عى (امام باقر) عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر همان کسى است که رانده شده آواره است (در بعضى از نسخه ها رانده شده تنها ضبط شده است) وخون پدرش باز خواست نشدهوکنيه عمويش را دارد واز خاوداه اش تک افتاده ونامش نام پيغمبرى است.

25- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما راحميد بن زياد کهاز کتابش براى او قرائت کردهبود او گفت: حديث کرد ما را حسن ابن محمد حضرمى او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد عليهما السلام): (واز يونس بن يعقوب واو از سالم مکى واو از ابى الطفيل گويد(2) عامر بن واثله مرا گفت: آنکس که شما بدنبالش در جستجوئيد وبارزويش هستيد فقط از مکه خروج ميکند واز مکه خروج نميکند تا آنکه آنچه را که دوست دارد به بيند هر چند که کارش بانجا انجامد که از شاخه هاى درخت تغذيه نمايد. چه کاى روشنتر وکدام راه بازتر از راهى است که امامان عليهم السلام در باره اين غيبت راهنمائى کرده اند وجل پاى شيعيانشان گذاشته اند تا با حالت تسليم وبدون اعتراض واشکال وبدون شک وترديد آن راه را به پيمايند؟ وآيا بااين بيان که در امر غيبت شده است بازروا است که شکى واقع شود؟ وروشن تر از اين در واضح بودن حق از براى صاحب غيبت وشيعيانش چيست؟

26- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما رااحمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما رااحمد بنهلال او گفت: حديث کرد ما را احمد بن على قيسى از ابى الهيثم ميثمى):(3)

از ابى عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام که فرمود: هنگاميکه سه نام بدنبال هم آمد: محمد وعلى وحسن چهارمى شان قائمشان خواهد بود (ودر بعضى از نسخه ها چنين است: چهارمى شان همان قائم است).

27- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن جعفر حميرى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن عيسى بن عبيد از محمد بن ابى يعقوب بلخى که گفت: ابا الحسن امام رضا عليه السلام ميفرمود: شما بزودى گرفتار خواهيد شد بچيزيکه سخنتر وبزرگتر است، به بچه اى که هنوز در شکم مادر باشد وبه بچه اى شير خوار گرفتار خواهيد شد تا آنجا که گفته شود غايب شد ومرد، وميگويند: ديگر امامى وجود ندارد در صورتيکه رسول خدا صلى الله عليه وآله غايب شد وغايب شد وغايب شد واينهم من که بمرگ خودم از دنيا خواهم رفت. (شرح: شايد مقصود آن باشد که براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم غيبت هاى متعددى بود مانند غيبتش در کوه حرا وشعب ابى طالب وغار تا آنکه بمدينه وارد شدند وممکن است که بقرينه مقام فاعل فعل ها حذف شده باشد ومقصود بعضى از انبياء سلف باشد وشايد حضرت اسم آنان را فرموده ولى راوى بمنظور اختصار نقل نکرده است).

28- وحديث کرد مارا محمد بن همام او گفت: حديث کرد مارا احمد بن مابنذاذ وعبد اللهبن جعفر حميرى آندو گفتند: حديث کرد ما را احمد بن هلال او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محبوب زراد او گفت: امام رضا عليه السلام مرا فرمود: اى حسن در آينده نزديکى گرفتارى بى پايان ووحش زايى روى خواهد داد که همه دوستيها وصميميتها از ميا برود ودر روايتى است که (همه دوستيه او صميميت ها ساقط شود) واين بهنگامى است که شيعيان سومين فرزند مردا از دست بدهند که اهل زمين وآسمان برفتن او اندوهگين خواهند شد چه بسيار مرد وزن مومن که به از دست دادن او اسفناک واندوهناک وحيران وغمگين خواهند بود. سپس سربزير افکند آنگاه سر برداشت وفرمود: پدر ومادرم بفداى همنام جدم وکسيکه شبيه من وشبيه موسى بن عمران است نور افکن هائى که از شعاع نورانيت عالم قدس روشنى ميگيرد در گريبان دارد تو گوئى او را مى بينم هنگاميکه مردم در نهايت نوميدى هستند که آوازى بگوششان ميرسد که دور ونزديک يکسان ميشنوند وآن آواز براى مومنين رحمت وبراى کافران عذاب است. عرض کردم: پدر ومادرم بفدايت آن آواز چه خواهد بود؟ فرمود: در ماه رجب سه آواز برآيد نخستين آواز: (هان که لعنت خدا بر ستمکاران) ودومين آواز (اى گروه مومنان گرفتارى هولناک فرارسيد) ودر آواز سوم دستى را (ودر بيشتر نسخه ها: پيکرى را) در پيشاپيش آفتاب مى بينند که آواز ميدهد: که خداوند بمنظور برانداختن ستمگران،فلانى را برانگيخت) اين هنگام است که گشايشى براى مومنان دست دهد وخداوند سينه هاى آنان را شفا بخشد وعقده هاى دلشان برطرف ميگردد. (شرح از مجلسي: شايد معناى (عليه جيوب النور) آن باشد که گريبانهاى نورانى افراد از مومنين کامل وفرشتگان مقرب وارواح مرسلين از اندوه غيبت آن حضرت وحيران ماندن مردم درباره آنحضرت شعله ور ميشود واين بخاطر نور ايمانى است که براى آنان از آفتاب هاى عوالم قدس ميتابد. واحتمال ميرود که مقصود از گريبانهاى نور، گريبانهاى منسوب بنور باشد يعنى گريبانهائى که انوار فيض خداى تعالى از آن ميتابد وحاصل سخن آنکه بر قامت آنحضرت صلوات الله عليه لباسهاى قدسى وخلعت هاى ربانى پوشانيده شده که از گريبان آن جامه ها انوار فضل وهدايت خداى تعالى فروزان است. ومويد اين معنى روايت ديگرى است از پيغمبر صلى الله عليه وآله که فرمود: (جلابيب النور) جلابيب جمع جلباب بمعنى جامه اى است که سرا پاى بدن را بپوشاند.

واحتمال ميرود که (على) در (عليه) تعليليه باشد، يعنى ببرکت هدايت وفيض آنحضرت از گريبانهاى اشخاصى که پذيراى انوار قدسند، علوم ومعارف ربانى ساطع ودرخشان است. پايان نقل از مجلسي. مترجم گويد: وجهى براى اين توجيهات نيست پس از آنکه امام رضا عليه السلام آنحضرت را بموسى بن عمران تشبيه فرموده است وبدنبال تشبيه وجه شبه رابيان فرموده يعنى همانطور که موسى بن عمران را جيب نور بود وبمضمون ادخل يدک فى جيبک تخرج بيضاء من غير سوء بانحضرت همين کرامت از طرف خداوند تعالى اعطا شده است).

29- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد ما را محمد بن احمد مديني(4) اوگفت: حديث کرد مارا على بن اسباط از محمد بن سنان واو از داود بن کثير رقى که گفت: بابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام عرض کردم: من بفدايت اين امر آنقدر بدرازا کشيد که دلها تنگ شد وما دق مرگ شديم. فرمود: اينکار در آخرين مرحله نااميدى وسخت ترين مرتبه غم واندوه انجام خواهد گرفت آواز دهنده اى از آسمان بنام امام قائم ونام پدرش آواز خواهد داد عرض کردم: فدايت شوم نامش چيست؟ فرمود: نام پيامبرى است ونام پدرش نام وصيي. (شرح: تصريح نکردن بنام آنحضرت شايد بانجهت است که در ميان مردم شهرت نيابد).

30- وحديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مرا محمد بن على تيملى از محمد بن اسماعيل بن بزيع وحديث کرد مرا بيش از يکنفر از منصور بن يونس بزرج(5) از اسماعيل بن جابر واو از: ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر رادر يکى از اين دره ها غيبتى است- وبا دست بسمت ذى طوى اشاره کرد- تا آنکه اندکى پيش از خروجش خدمتکار مخصوصش مى آيد وبعضى از ياران آن حضرت را ملاقات ميکند وميگويد: شما در اينجا چند نفريد؟ نزديک بچهل نفر مرد. ميگويد: اگر صاحب خود را به بينيد چگونه خواهيد بود؟ ميگويند: بخدا قسم اگر دستور دهد که کوه ها را از جا بکنيم خواهيم کند. سپس سال بعد بنزد آنان ميايد وميگويد: ده نفر از بزرگان ونيکان خود راتعيين کنيد آنان تعيين ميکنند پس او با آنان براه ميافتد تا آنکه بخدمت صاحبشان ميرسند وبراى فردا شب بانان وعده ميدهد. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: بخدا قسم گوئى او را مى بينم که پشت خود را بحجر تکيه داده وخدا را بحق خودش قسم ميدهد، وسپس ميگويد: اى مردم هر کس با من درباره خدا بحث وشنود بکند من از همه مردم بخدا سزوارترم، اى مردم هر کس با من درباره آدم بحث کند من سزاوارتر از همه بادمم، اى مردم هر کس با من در باره نوح محاجه کند من سزاوارترين مردم بنوحم، اى مردم هر کس با من در باره ابراهيم محاجه کند من سزاوارترين مردم بابراهيم هستم، اى مردم هر کس با من در باره موسى محاجه کند من اوليتر مردم بموسى هستم، اى مردم هر کس با من درباره عيسى محاجه کند من اوليتر مردم بعيسى هستم، اى مردم هر کس با من درباره محمد بحث کند من سزاورترين مردم به محمد هستم اى مردم هر کس با من درباره کتاب خدا بحث کند من سزاوارترين مردم بکتاب خدا هستم. سپس بمقام تشريف ميبرد ودو رکعت نماز در نزد مقام ميگذارد وخدا را بحق خودش سوگند ميدهد. سپس امام باقر عليه السلام فرمود: او است بخدا قسم همان مضطر (که خدا درباره اش ميفرمايد: آيا کيست آنکه پاسخ مضطر را بدهد وبدى را از ميان بردارد وشما را جانشينان روى زمين قرار دهد (النمل: 62) اين آيه در باره او وبراى او نازل شده است.

31- حديث کرد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى علوى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسين بن ابى الخطاب از محمد بن سنان واو از ابى الجارود که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: آنان وتو براى هميشه اين چنين خواهيد بود تا آنکه خداوند از براى اين امر کسى را برانگيزاند که ندانند آفريده شده بود يا نه.

32- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن حسين بن ابى الخطاب. وحديث کرده بود مرا عبد الله ابن جعفر حميرى از احمد بن محمد بن عيسى وآن دو گفتند: حديث کرد ما را محمد بن سنان از ابى الجارود واو از. ابى جعفر امام باقر عليه السلام که فرمود: همواره بسوى يکى از ما گردنها را خواهيد کشيد وخواهيد گفت که او همين است ولى خداوند او را از ميان خواهد برد تا آنگاه که خداوند از براى اين امر کسى را برانگيزاند که ندانيد زائيده شده بود يا نه وآفريده شده بود يا نه.

33- حديث کرد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى واو از محمد بن احمد قلانسى واو از محمد بن على واو از محمد بن سنان واو از ابى الجارود که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر)(6) ميفرمود: همواره چشمهاى شما نگران مردى است که ميگوئيد او همين است، مگر آنکه از ميان برود تا آنکه خداوند کسى را بر- ميانگيزاند که نفهميد تا آنوقت آفريده شده است يا نه.

34- حديث کرد ما را على بن الحسين(7) او گفت: حديث کرد ما را احمد ابن يحيى عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن علي(8) از محمد بن سنان واو از مردى که: از امام باقر عليه السلام نقل ميکند که آنحضرت فرمود: هميشه اين چنين بمانيد وروزگار بهمين نحو خواهد ماند تا آنکه خداوند از براى اين کار مردى را برانگيزاند که نفهميد آفريده شده است يا هنوز آفريده نشده است. اى گروه شيعه ايکه خداى تعالى يش نيروى تميز وتامل وتدبر کافى در سخنان ائمه عنايت فرموده است، آيا در اين حديث ها بيان آشکار ونور درخشان نيست؟ آيا در ميان امامان گذشته يکنفر هست که در ولادت او شک شود ودر بود ونبودش اختلاف گردد وگروهى از امت در غيبتش باو معتقد شوند ودر دوران غيبت او فتنه ها در دين روى دهد وافرادى در باره او متحير شوند وامام صادق عليه السلام صراحتا باو راهنمائى کرده باشد که بفرمايد هرگاه سه نام بدنبال هم آمد (محمد وعلى وحسن) چهارمى شان قائم آنان خواهد بود؟ آيا کسى هست بجز اين اماميکه کمال دين بوسيله او وبدست او نهاده شده است وگزينش وآزمايش وتميز خلف باو وغيبت او شود وخاص وخالص صافى از شيعيان که بر ولايت او هستند بدست آيد از اين رهگذر که بر نظام او ايستادگى کنند وبامامتش اقرار نمايند وحق بودن او را ووجود او را واينکه زمين از او خالى نمى ماند هر چند شخص او غايب باشد از براى خودشان دين الهى بدانند تا بانچه رسول خدا وامير المؤمنين وامامان عليهم السلام فرموده اند وپس از غيبت ونااميدى از او قيامش را با شمشير بشارت داده اند تصديق وايمان ويقين داشته باشد. پس هر کس که بيان مى طلبد بيان را از گفتار يکايک ائمه عليهم السلام بخواهد تا او را بر افزاى در بيانى که برهان از آن بدست ميايد يارى کند. خداوند، ما را وهمه برادران ما را از اهل پذيرش واقرار قرار دهد وما را از اهل انکار قرار ندهد وبصيرت ويقين وثبات ما را بر حق وتمسک بان را بيشتر فرمايد که او است تنها توفيق دهنده وراهنماى حق ويارى دهنده.(9)

35- خبر داد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد ابن مالک او گفت: حديث کرد ما را عباد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را يحيى بن سالم: از ابى جعفر امام باقر عليه السلام که فرمود: صاحب اين امر از همه ما در سن کمتر ودر شخصيت خاموش تر است گفتم: اين کى خواهد شد؟ فرمود: هنگاميکه خبرگزاريها بيعت آ جوان را منتشر سازند در اينوقت هر صاحب قدرتى پرچمى بر افرازد پس منتظر فرج باشيد. در امامان راستين گذشته وامامانى که بنا حق دعوى امامت کرده اند کسيکه در کودکى يتيم شده باشد بجز اين امام کسى نيست اماميکه خداوند امامت وعلم را باو عطا فرموده همچنانکه بعيسى بن مريم ويحيى بن زکريا کتاب ونبوت وعلم وحکمت را در کودکى عطا فرمود. ودليل بر اين سخن فرمايش امام صادق عليه السلام است که فرمود او را بچهار پيغمبر شباهت است يکى از آنان عيسى بن مريم است زيرا باو حکم ونبوت وعلم در کودکى عطا شد وباين نيز در کودکى امامت داده شد. واينکه فرموده اند اين امر در کوچکترين ما از نظر سن وخاموشترين ما از نظر شخصيت خواهد بود دليل وشاهدى است بر اينکه همان او است زيرا در ائمه طاهرين ودر غير ائمه از مدعيان دعاوى باطل کسى نيست که امر امامت در سن آنحضرت باو داده شده باشد زيرا همه آنانکه امامت بانان رسيده است از امامان راستين وافراديکه براى آنان ادعاى امامت شده است از نظر سن از آنحضرت بزرگتر بوده اند. سپاس خدائيرا که بوسيله کلماتش احقاق حق ميکند ودنباله کافران را قطع ميکند.

36- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را احمد بن مابنداذ او گفت: حديث کرد ما را احمد بن هلال از اميه بن على قيسي(10) او گفت: بابى جعفر محمد بن على الرضا عليهما السلام (امام جواد) عرض کردم جانشين تو پس از تو کيست؟ فرمود: فرزندم على ودو فرزندان علي، سپس اندکى سربزير افکند آنگاه سر بر داشت سپس فرمود: همانا حيرتى پيش خواهد آمد. عرض کردم: چون چنين شود بکجا بايد روى آورد؟ آنحضرت اندکى خاموش ماند وسپس فرمود: هيچ جا، وسه بار اين کلمه را تکرار کرد، من سئوالم را ديگر باره پرسيدم فرمود: بمدينه گفتم کداميکه از مدينه ها (يعنى شهرها) فرمود: همين مدينه خودمان مگر مدينه اى بجز اين هست؟ احمد بن هلال گويد: محمد بن اسماعيل بن بزيع بمن گفت من بودم که اميه بن على قيسى از امام جواد ميپرسيد وآنحضرت بهمين پاسخ پاسخش داد. وحديث کرد ما را على بن احمد وگفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسى از احمد بن حسين(11) واو از احمد بن هلال واو از اميه بن على قيسى مانند همين روايت را.

37- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد مرا ابو عبد الله محمد بن عصام او گفت حديث کرد ما را ابو سعيد سهل بن زياد آدمى او گفت حديث کرد ما را عبد العظيم بن عبد الله حسنى: از ابى جعفر محمد بن على الرضا (امام جواد) عليهما السلام که او شنيده است که آنحضرت ميفرموده: زمانيکه فرزندم على بميرد چراغ ديگرى پس از او نمايان ميشود وسپس پنهان ميگردد، پس واى بر کسيکه شک نمايد وخوشا بغريبيکه دين خود را برداشته وفرار کند، سپس بدنبال اين پنهان شدن پيش آمدهائى روى دهد که بر پيشانى ها نق پيرى نشيند وکوههاى سخت وسنگين از جاى کنده شود. (شرح: کنده شدن کوهها يا کنايه از عظمت حادثه است ويا اشاره به سست شدن ايمان هاى استوار مردم). از مؤلف: کدام حيرانى از اين حيرت بالاتر است که مردم بسيار وگروه فروانى از زير بار اين امر بدر رفته اند وبجز اندکى بر آن باقى نمانده زيرا مردم بشک افتاده اند ويقينشان ضعيف گشته وکمتر کسى است که ثابت قدم مانده باشد بر گرفتارى سختى که از براى افراد مخلص وبردبار وثابت قدم وراسخين در علم آل محمد پيش آمده است آنانيکه همين حديثها را روايت کرده اند وبمقصود ائمه در اين روايات آشنا هستند ومعناهائى را که اشاره فرموده اند درک ميکنند کسانيکه خداوند، نعمت ثبات قدم بانن ارزانى داشته وآنان را با يقين سرافراز فرموده است وسپاس خدايرا که پروردگار جهانيان است.

38- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کلينى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى از احمد بن ادريس(12) واو از محمد بن احمد واو از جعفر بن قاسم واو از محمد بن وليد خزار واو از وليد بن عقبه واو از حارث بن زياد واو از شعيب واو از ابى حمزه که گفت: بخدمت ابى عبد الله امام صادق عليه السلام رسيدم عرض کردم: صاحب اين امر شمائيد؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس فرزندت؟ فرمود نه. عرض کردم: پس فرزند فرزندت؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس کيست؟ فرمود: کسيکه آن را (يعنى زمين را) پر از عدل ميکند هم چنانکه از ستم وتعدى پر شده باشد او در زمان فترت امامان تشريف مياورد هم چنانکه پيغمبر در دوران فترت پيامبران برانگيخته شد.(13) (شرح: دوران فترت دورانى است که پيامبران خدا از دنيا رفته باشند وجانشينان آنان نيز در دسترس مردم نباشند وخلاصه چراغ دعوت انبياء خاموش باشد بنابراين، معناى دوران فترت امامان نيز واضح وروشن است).

39- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را على بن محمد از بعضى از رجال خود واو از ايوب بن نوح واو از): ابى الحسن سوم (حضرت هادى)(14) نقل ميکند که آنحضرت فرمود: هنگامى که علم شما از ميان شما برداشته شود منتظر فرج از زير قدمهايتان باشيد. (شرح: علم را اگر با دو حرکت بخوانيم بمعناى نشانه است که کنايه از امام است که راهنماى بحق است واگر با سکون بخوانيم بمعناى دانش است وکنايه از آنکه دانشمندان از ميان شما ميروند ومردم در ضلالت وجهالت ميمانند وانتظار فرج از زير قدمها کنايه از نزديک بودن آن است. ومجلسى فرمايد: که معناى روايت آن است که نا چار شما بايد بانتظار فرج باشيد هر چند دور باشد ويا آنکه مقصود از فرج، احدى الحسنيين است . مترجم گويد: ظاهرا مراد ايشان از احدى الحسنيين آنست که يا حقيقتا فرج حاصل ميشود ويا آنکه به ثواب انتظار فرج نائل خواهد شد).

40- محمد بن يعقوب گفت: حديث کرد ما را ابو على اشعرى از محمد بن حسان واو از محمد بن على واو از عبد الله بن قاسم واو از مفضل بن عمر): واو از ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که از آنحضرت پرسش شد از معناى آيه شريفه فاذا نقر فى الناقور (زمانيکه بصور دميده شود) فرمود: همانا از ما امامى در پشت پرده خواهد بود وآنگاه که خداوند عز ذکره بخواهد که امر او را اظهار کند در دل او نکته واثرى ظاهر ميشود پس او نمايان گشته وبامر خدا قيام ميکند فرمايد: خداوند دل امام را بصور تشبيه فرموده وآنچه در آن القاء والهام ميشود بدميدان در صور تشبيه کرده است (ونکت) اثرى است که در زمين بواسطه کشيدن چوب ومانند آن پيدا ميشود).

41- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را عده اى از اصحاب ما از احمد بن محمد واو از حسن بن على وشاء واو از على بن ابى حمزه (او از ابى بصير) واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: صاحب اين امر را بناچار غيبتى است ودر غيبتش بناچار عزلتى وطيبه چه منزلگاه خوبى است وبخاطر سى نفر وحشتى آنجا نيست. (شرح از مجلسي: طيبه نام مدينه طيبه است واز اين روايت استفاده ميشود که آنحضرت را غالبا در مدينه واطراف آن منزل وماوا است يا هميشه ويا در غيبت صغرى وبعضى ها احتمال داده اند که طيب نام محل مخصوصى است که آن حضرت با يارانش آنجا تشريف دارند ولى شاهدى بر اينمطلب نيست. ومويد احتمال اول روايتى است که کافى از ابى هاشم جعفرى نقل ميکند که در ضمن حديثى گويد بابى محمد (امام عسکرى) عليه السلام عرض کردم: اگر براى شما پيش آمدى شد او را در کچا چويا شوم؟ فرمود: در مدينه واينکه فرمود: وما بثلاثين من وحشه يعنى سى نفر از نوکران وخاصان آنحضرت که هستند چون با يکديگر مانوسند وحشتى ندارند. واحتمال هست که (با بمعناى (مع) باشد، يعنى آنحضرت بهمراه سى نفر که در اطرافش هستند وحشت نميکند. سپس علامه مجلسى فرموده که بعضى ها گفته اند که اين روايت مخصوص زمان غيبت صغرى است. ودر غيبت شيخ است که: لابد فى عزلته من قوه يعنى در دوران عزلت آنحضرت را بايد نيرو ومددى بوده باشد).

42- خبر داد ما را محمد بن يعقوب از عده اى از رجال خودش وآنان از احمد بن محمد واو از على بن حکم واو از ابى ايوب خزاز واو از محمد بن مسلم که گفت: شنيدم ابا عبد الله (امام صادق) عليه السلام ميفرمود: اگر از صاحب شما خبر رسيده که غايب شده است غيبت را انکار نکنيد. (حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ا را على بن ابراهيم ابن هاشم از محمد بن ابى عمير واو از ابى ايوب خزاز واو از محمد بن مسلم) مانند همين روايت را.

43- حديث کرد ما را على بن حسين (مسعودى) او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى ازمحمد بن على کوفى واو از حسن بن محبوب واو از عبد الله بن جبله واو از على بن ابى حمزه وو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: اگر قائم قيام کند مردم بانکارش برخيزند زيرا او بقيافه جونى رشيد بسوى آنان باز ميگردد وکسى در عقيده باو ثابت نمى ماند مگر آنکس که خداوند در عالم ذر نخستين، پيمان از او گرفته باشد. ودر غير اين روايت است که آنحضرت فرمود: از بزرگترين گرفتاريها آنست که صاحبشان بقيافه جوان بر آنان خروج ميکند در صورتيکه آنان چنين مى پندارند که بايد پيرمرد فرتوتى باشد. (شرح: در روايت کلمه (شاب موفق) است ومجلسى فرموده است مقصود از موفق يعنى جوانى که اعضايش واخلاقش در کمال اعتدال باشد يا آنکه کنايه از آنست که آنحضرت مانند اواسط دوران جوانى بلکه پايان چوانى مينمايد واينگونه جوان را موفق گويند براى آنکه جوان در اين سالها بتحصيل کمالات موفق ميشود).

44- محمد بن همام گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا عمر بن طرخان او گفت: حديث کرد ما را محمد بن اسماعيل از على ابن عمر بن على بن حسين عليهما السلام واو از: ابى عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام که آنحضرت فرمود: از فرزندان من آنکه قائم است باندازه عمر حضرت خليل که يکصد وبيست سال است عمر ميکند وتا اينمقدار قابل درک است سپس غيبتى در دهر (بروزگار دراز) خواهد نمود وبقيافه جوان رشيد سى ودو ساله ظهور ميکند تا آنجا که گروهى از مردم از اعتقاد باو باز ميگردند، واو زمين را پر از عدل وداد ميکند همانطور که از ستم وتجاوز پر شده باشد. (مترجم گويد: روايت باين نحو که ما ترجمه کرديم معناى صحيح دارد ونيازى نيست بانکه گوئيم در روايت تقديم وتاخيرى از ناحيه راوى ويا کاتب شده است چنانچه بعضى از محققين فرموده است که جمله (حتى يرجع عنه طائفه من الناس) بدنبال (يغيب غيبه فى الدهر) بوده است زيرا بنابر آنچه ما معنى کرديم علت بازگشت مردم از آنحضرت همين است که او را پس از سالهاى دراز بصورت جوان مشاهده ميکنند چنانچه در روايت پيش نيز اشاره شد که يکى از بزرگترين ابتلائات وآزمايش مردم ظهور آنحضرت بقيافه شاب موفق است).

در اين فرمايش ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام موجب اعتبار ووسيله باز داشت از کورى وشک وريب هست وهشدارى است از براى سهو کننده وغافل وراهنمائى براى سر سخت هاى حيران. آيا آنچه از مقدار عمر وحاليکه قائم عليه السلام بهنگام ظهورش در آن حال خواهد بود بيان شده که بصورت جوانى ظهور خواهد کرد براى صاحبان خرد کفايت نميکند وبراى خردمند بينا سزاوار نيست که اينمدت بنظرش طولانى بيايد ودر امر الهى پيش از رسيدن وقتش وسر رسيد روزهايش شتاب کنند ودر وقتى که ذکر شده وفرموده اند که آنحضرت پس از پايان آن مدت ظهور ميکند تغييرى ندهد(15) زيرا آنچه از ايشان عليهم السلام در باره وقت روايت شده است از آنچهت است که شيعه را آرامشى باشد(16) وامر را در نظر شيعه نزديک نشان دهند زيرا خودشان فرموده اند که ما وقت تعيين نميکنيم وهر کس که از ما وقتى را روايت کند او را ت صديق نکنيد ونترسيد از اينکه او راتکذيب کنيد وبگفتارش عمل نکنيد. ووظيفه مومنين آنست که بهر آنچه از ناحيه امامان رسيده تسليم باشند که آنان بهتر ميدانند که چه فرموده اند زيراکسيکه تسليم بامر آنان شد ويقين کرد که حق همانسن سعاتمند خواهد شد ودينش سالم خواهد ماند وکسيکه با آنن معارضه کند وشک نمايد ومخالفت کند وبر خداى تعالى از پيش خود نسبتى دهد واختيار کند، جز آنکه از نسبتى که بخداى تعالى از پيش خود داده جلوگيرى شود واختيارش از بين برود وبمراد وخواسته دلش نرسد وبانچه که دوست دارد نرسد(17) وبر حيرت وگمراهى وشک وحيرت وسرسختى وانتقال از مذهبى بمذهب ديگر واز گفتارى بگفتار ديگر گرفتار شود نتيجه اى نداشته وسر انجام کارش بزيانکارى خواهد کشيد. وهمانا اماميکه در نزد خداى عز وجل چنين منزلتى دارد که بوسيله او انتقام خودش ودينش واوليائش را ميگيرد ووعده ايکه برسولش داده تا دينش را بر همه اديان پيروز گرداند هر چند مشرکان را خوش نيايد وتا آنکه بر روى زمين بجز دين خالص او نباشد بوسيله او وبدست او انجام گيرد چنين امامى سزاوار است که مردم جاهل مقام ومنزلت او را ادعا نکنند وکسى از مردم با ادعا نمودن اين مقام از براى غير آنحضرت خود را گمراه نکند، وبا اقتداء بغير آنحضرت خود را هلاک نکند که خود را بمهلکه انداخته وباتش وارد نموده است. پناه بخدا ميبريم از آن واز او ميخواهيم که با رحمت خود ما را از عذاب آتش رهائى بخد.

45- حديث کرد ما را على بن حسين او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن على کوفى از ابراهيم بن هاشم واو از حماد بن عيسى واو از ابراهيم ابن عمر يمانى واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود قائم قيام ميکند در حاليکه بگردنش از هيچکس بيعتى نباشد.

46- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن يحيى از احمد بن محمد واو از حسين بن سعيد واو از ابن ابى عمير واو از هشام بن سالم واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: قائم قيام ميکند در حاليکه هيچکس را بگردن او نه عقدى است ونه پيمانى ونه بيعتي.

از جمله چيزهائيکه موضوع غيبت را تاکيد ميکند وگواهى است بر حقانيت ووجود آن وبر حيرتى که بمردم در آن غيبت دست ميدهد وبر آنکه غيبت يک نوع ابتلا است که بناچار بايد رخ دهد وکسى از آن نجات نمى يابد مگر آنکه بر سختى ابتلاء ثابت قدم باشد رواياتى است که از امير المؤمنين عليه السلام دراين باره رسيده است بدين قرار:

1- حديث کرد ما را باين حديث على بن الحسين او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى از محمد ابن على کوفى واو از محمد بن سنان واو از ابى الجارود واو از مزاحم عبد ى واو از عکرمه بن صعصعه واو از پدرش که گفت: على عليه السلام ميفرمود اين شيعه همواره همچون گله بز خواهند بود که براى ستمگر زورگو بى تفاوت است که دست روى کداميکه ميگذارد (همچون قصاب در انتخاب بز از گله براى سربريدن) نه جايگاه بلندى خواهند داشت که بان پناهنده شوند ونه پشتيبانى که در کارهاشان بان دلگرم باشند.

2- وخبر داد ما را على بن الحسين با سند خودش از محمد بن سنان واو از ابى الجارود که گفت: حديث کرد ما را ابو بدر از عليم واو از سليمان فارسي- خداى تعالى رحمتش کند- که او گفت: مومنين همواره همچون بزهاى يکنواخت باشند که ستمگر زورگو را بى تفاوت است که دست اش را بر کدامين نهد نه در ميانشان جايگاه بلندى است که بان پناهنده شوند ونه پشتيبانى که کارشان را بدلگرمى آن انجام دهند.

3- وبهمين سند از ابى الجارود روايت است واو از عبد الله شاعر يعنى ابن عقبه(18) روايت ميکند که گفت: شنيدم على عليه السلام ميفرمود گوئى شما را مينگرم که همچون شترى که بدنال چراگاه ميگردد در گردش هستيد ونخواهيدش يافت اى گروه شيعه.

4- وبهمين سند از ابن سنان واو از يحيى بن المثنى (عطار) واو از عبد الله بن بکير وروايت کرده آن را حکم(19) از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام که آنحضرت فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميکه بالا برويد وکسى را نيابيد وباز پس آئيد وکسى را نياابيد؟.

5- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله او گفت: حديث کرد ما را محمد ابن جعفر قرشى او گفت حديث کرد مرا محمد بن الحسين بن ابى الخطاب او گفت حديث کرد مرا محمد بن سنان از ابى الجارود واو از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام که از آنحضرت شنيده است که ميفرموده است آنقدر بايد بانتظار باشيد تا همچون رمه بزهاى وحشت زده شويد که قصاب را تفاوت نکند که دست بر روى کداميکه بگذارد نه جايگاه بلندى داشته باشيد تا بدان پناهنده شويد ونه پشتيبانى که کارهايتان را بدلگرمى آن انجام دهيد. آيا اين حديث ها- خدا شما را رحمت کند- بجز آنست که دلالت دارد بر غايب شدن صاحب حق واو است همان جايگاه بلندى که شيعه بان پناهنده ميشود وسپس دلالت دارد بر غايب شدن سببى که براى آنحضرت نصب شده بود تا ميان او وشيعيانش واسطه باشد وهم او است آن پشتيبانى که شيعيان در کارهاشان باو دلگرم بودند که در حال غيبت کارهاى شيعيان را بامامشان ميرساندند، اماميکه همان جايگاه بلند پايه شيعيان است وهنگاميکه اين سبب نيز برداشته شد همچون بزهاى يکنواخت شدند وتا آن واسطه ها بودند باعث رسيدن پيام وراهنمائى تدبير کافى بودند تا آنکه خداوند تدبير خود را جارى ساخت وتقديرات خويش را عملى کرد که در اين زمانيکه ما هستيم با آنکه امام غايب است آن وسايل نيز برداشته شده است تا آنکس که خالص شدنى است خالص شود وآنکس که هلاک شدنى است بهلاکت رسد وآنکه نجات يافتنى است نجات يابد وسيله ثابت بودن در حق وبيرون راندن شک وترديد از دل خود ويقين داشتن بانچه از ائمه عليهم السلام رسيده است وفرموده اند که بناچار بايد اين اندوه پيش بيايد وسپس هر وقت که خدا بخواهد بر کنار شود نه هر وقت که مردم بخواهند وآنان پيشنهاد کنند. خداوند، ما وشما را اى گروه شيعه مومنين که بريسمان خدا دست داريد ودستور او را گردن نهاده ايد از آنان قرار دهد که از فتنه غيبت نجات يافته اند غيبتى که هر کس امامى اختيار کرد وباختيار پروردگارش راضى نشد ودر تدبير خداى سبحان شتابزدگى نشان داد وآنچنانکه مامور بود صبر نکرد هلاک گرديد، خداوند ما وشما را از گمراهى پس از راهيابى در امان دارد که او است خداى ولى توانا. اين بود پايان آنچه از روايات غيبت در نزد من حاضر بود واين اندکى است از روايات بسياريکه مردم روايت کرده اند ودر نزدشان محفوظ است وخدا است ولى توفيق.

آنچه از دستور درباره تحمل مشقات در زمان غيبت وانتظار فرج رسيده است

رواياتى که شيعه را دستور ميدهد که بردبار وخود دارباشد وبانتظار فرج باشد ونسبت بامر خداوند وتدبير او شتابزدگى نکند

1- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده کوفى او گفت: حديث کرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفى ابو الحسن او گفت: حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش ووهيب بن حفص وآنان از ابى بصير واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: پدرم مرا فرمود بناچار در آذربايجان آتشى روشن شود که هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد وچون چنين شود خانه نشين باشيد وتا ما در خانه نشسته ايم شما نيز بنشينيد وچون متحرک ما حرکت کرد بسوى او روانه شويد هر جند با دست وسر زانو باشد، بخدا قسم گوئى مى بينمش که در ميان رکن ومقام از مردم بکتاب نوى بيعت ميگيرد وبر عرب سنگين خواهد آمد وفرمود واى بر حال ستمگران عرب از شريکه نزديک شده است.

2- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد از بعضى از رجالش واو از على بن عماريه کناني(20) او گفت: حديث کرد ما را محمد بن سنان از ابى الجارود وو از ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام، گويد امام باقر را عرض کردم مرا وصيتى بفرمائيد فرمود وصيت ميکنم که تقوى داشته باشى وخانه نشين باشى ودر اجتماع اين مردم شرکت نکنى ومبادا با افرادى که از خاندان ما خروج ميکنند همگام باشى که آنان نه چيزى دارند ونه بچيزى ميرسند وبدانکه بنى اميه را حکومتى است که مردم نميتوانند آن را از دست آنان بگيرند واهل حق را دولتى است که وقتى فرا رسيد خداوند زمامش را بدست هر کس از ما اهل بيت که بخواهد مى سپارد پس هر کس از شماها که بان دولت رسد با ما در مقام بلند بهشتى خواهد بود واگر پيش از رسيدن بان دولت از دنيا برود خداوند از براى او نيکى خواهد خواست. وبدان که هيچ جمعيتى بمنظور بر طرف کردن ستم ويا عزيز نمودن دينى قيام نميکند مگر آنکه مرگ وگرفتارى دامن گيرشان شود تا آنگاه که جمعيتى قيام کنند که در بدر با رسول خدا بودند که کشتگانشان بخاک سپرده نشود وبخاک افتاده شان برداشته نشود وزخمى هاشان درمان نگردد عرض کردم آنان کيانند؟ فرمود: فرشتگان. (شرح از مجلسى ره (کشتگنشان) يعنى کسانى را که فرشتگان بکشند دفن نميشوند وزخمهاشان درمان پذير نيست).

3- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على حسن تيملى او گفت: حديث کرد ما را حسنن ومحمد فرزندان على بن يوسف از پدرشان واو از احمد بن على حلبى واو از صالح بن ابى الاسود واو از ابى الجارود که گفت: شنيدم ابا جعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود: از ما اهل بيت کس نيست که بمنظور بر طرف کردن ستم ويا دعوت به حق قيام کند مگر آنکه.... ماننند خبر پي.

4- حديث کرد ما را محمد بن همام ومحمد بن الحسن بن محمد بن جمهور اينان از حسن بن محمد بن جمهور واو از پدرش واو از سماعه بن مهران واو از ابى الجارود واو از قاسم بن وليد همدانى واو از حارث اعور همدانى که گفت:

امير المؤمنين عليه السلام بر فراز منبر فرمود: هنگاميکه خاطب هلاک شود، وصاحب زمان رو گردان شود، ودلهائى باقى بماند که زير ورو گردد پاره اى از آنها دلهائى باشند پر خير وپر برکت وپاره اى ديگر بى خير وبرکت، آرزومندان هلاک شوند وپراکنده شوندگان پراکنده شوند ومومنين باقى بمانند وچه اندک، سيصد واندى خواهند بود وگروهى بهمراه آنان خواهند جنگيد که بهمراه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بروز بدر جنگيدند نه کشته شوند ونه بميرند.

امير المؤمنين عليه السلام که فرموده است: (صاحب عصر) مقصودش صاحب همين زمان است که بتدبير الهى که واقع شده است از ديده هاى اينمردم نهان است سپس فرمود: دلهائى باقى ميماند که بعضى (مخصب: پر برکت) وبعضى (مجدب: بى خير وبرکت) اند ايندلها دلهاى شيعيان است که در اين غيبت وحيرت زير ورو ميشوند پاره اى از آنها بر حق ثابت ميماند که مخصب است وبعضى از حق بگمراهى وسخن هاى باطل ميگرايد: مجدب است.

سپس فرمود آنان که آرزو دارند هلاک ميشوند ودر مقام نکوهش آنان است آنان کسانى هستند که درامر الهى شتابزدگى ميکنند ودر مقام تسليم نيستند وزمان غيبت بنظرشان طولانى ميايد وپيش از آنکه فرجى به بيننند ميميرند. آنگاه خداوند از اهل صبر وتسليم افراديرا که ميخواهد نگهدارى کند نگاه ميدارد تا آنکه بمرتبه لايق خودش برساند وآنان افرادى هستند که براستى ايمان دارند ودر ايمانشان اخلاص ميورزند وافراد اندکى ميباشند که آنحضرت شماره شان را سيصد ويا بيشتر فرموده اند افراديکه بواسطه نيروى ايمانشان ودرستى يقينشان خداوند اهليت بانان عطا فرموده است تا وليش را يارى کنند وبا دشمنش بستيزند. وآنان همچنانکه در روايت آمده است پس از آنکه حضرتش در کاخ حکومت جاى گرفت وپايان جنگ اعلام شد از طرف آنحضرت نمايندگان وفرمانداران روى زمين خواهند بود پس امير المؤمنين عليه السلام فرمود جمعى با آنان جهاد ميکنند که با رسول خدا روز بدر جهاد کردند که نه کشته ميشوند ونه ميميرند. مقصود حضرت آنست که خداوند اين سيصد وچند نفر ياران خالص حضرت قائم را بوسيله فرشتگان روز بدر يارى ميفرمايد وآنان جزء نيروى جنگى آنحضرت خواهند بود. خداوند ما را از کسانى قرار دهد که اهليت يارى دينش را در رکاب وليش بو عطا فرموده باشد ودر اين باره آنچنانکه او را سزاست با ما رفتار فرمايد.

5- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را حميد ابن زياد کوفى او گفت: حديث کرد ما را على بن صباح بن ضحاک از جعفر بن محمد ابن سماعه واو از سيف تمار واو از ابى مرهف که گفت: ابو عبد الله (امام صادق) عليه اسلام فرمود: محاضير: (اسب هاى تندرو) هلاک شدند، گفتم: محاضير چيست؟ فرمود کسانيکه شتابزدگى ميکنند ومقربين نجات يافتند وقلعه بر فراز پايه هاى همچون ميخ خود ثابت وپا بر جا است کنج خانه هاى خود را از دست مدهيد که غبار فتنه بر زيان کسى است که فتنه را برانگيزاند (بمثال فارسى دودش بچشم خودش ميرود) وآنان در باره شما توطئه ايرا اراده نميکنند مگر آنکه خداوند مشغوليتى بر ايشان پيش مياورد بجز آنکس که خود متعرض آنان شود. (شرح از مجلسي: مقربين (بکسر راء) کسانى هستند که ميگويند فرج نزديک است واميد نزديک بودن آن را دارند ويا آنکه دعا براى نزديکى فرج ميکنند ويا آنکه مقربين را بفتح را بخوانيم يعنى کسانيکه صبر کردند وبواسطه صبر مقرب درگاه الهى شدند. پايان نقل از مجلسى ره ودر بعضى از نسخه ها بجاى مقربون کلمه (مقرون) است يعنى کسانيکه اقرار بوجود آنحضرت دارند ونيز در بعضى از نسخه ها بجاى الامن تعرض لهم جمله (لامر يعرض لهم) است يعنى بواسطه پيش آمدى که از براى آنان ميشود خداوند آنان را از شما مشغول ميسازد).

6- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد مرا يحيى بن زکريا ابن شيبان او گفت: حديث کرد ما را يوسف بن کليب مسعودى او گفت: حديث کرد ما را حکم بن سليمان از محمد بن کثير واو از ابى بکر حضرمى که گفت: من وابان بخدمت ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام رسيديم واين بهنگامى بود که پرچم هاى سياه در خراسان ظاهر شده بود عرض کرديم نظر شما چيست؟ فرمود: در خانه خودتان بنشينيد هر وقت ديديد که ما بگرد مرد گرد آمديم آنوقت با اسلحه بيارى ما قيام کنيد.

پى‏نوشتها:‌


(1) احمد بن ميثم از ثقات کوفيان واز فقهاء آنان است وظاهرا عبيدالله بن موسى همان عيسى کوفى باشد وعبد الاعلى بن حصين تغلبى يا ثعلبى را در جائى نيافتم فقط در انساب سمعانى عبد الاعلى بن عامر ثعلبى است که به ثعلبيه که يکى از منزلگاه هاى حاجيان در بيابان است منسوب است، واو را در التقريب عنوان کرده وگفته است که راستگو است.

وحصين بن عامر در الجامع عنوان شده است وگفته است که کنيه اش اباالهيثم کلبى کوفى است واو را از اصحاب امام صادق عليه السلام شمرده است وبه احتمال بعيد شايد او همان عبد الاعلى بن حصين بن عامر باشد.

(2) يعنى سالم مکى گويد عامر بن واثله ابوالطفيل مرا گفت.

(3) من به اين نام برخورد نکرده ام وشايد ابراهيم بن شعيب ميثمى باشد که ابراهيم به واسطه ى شباهت در نوشتن به ابى الهيثم اشتباها ابى الهيثم نوشته شده است.

(4) در بعضى از نسخه ها (مدائنى) است.

(5) منصور بن يونس قرشى وابسته ى آنان است وبه او بزرج گفته مى شود کوفى وثقه است.

(6) در بعضى از نسخه ها اباعبد الله (امام صادق عليه السلام) است.

(7) او على بن الحسين مسعودى صاحب مروج الذهب است.يا على بن بابويه صدوق.

(8) او ابوسمينه کوفى است در بعضى از نسخه ها (محمد بن الحسين) نوشته شده است وظاهرا اشتباه باشد.

(9) در بعضى از نسخه ها چنين است (که او است تنها توفيق دهنده ى بر حق وحقيقت به وسيله ى رحمتش).

(10) امية بن على قيسى ضعيف است واصحاب ما را ضعيف شمرده اند ولى ضعف او زيانى نمى رساند چون همين روايت از ابن بزيع که ثقة است نقل خواهد شد.

(11) ظاهرا او احمد بن حسين بن سعيد قرشى است ودر بعضى از نسخه ها احمد بن حسن است که احتمال مى رود احمد بن حسن بن على بن فضال باشد.

(12) اينجا چنين است ولى در کافى (محمد بن يحيى) نيست وهمو درست است زيرا محمد بن يحيى از احمد بن ادريس روايت نمى کند.

(13) در کافى کلمه ى (يأتى) يعنى تشريف مى آورد نيست.

(14) در بعضى از نسخه ها (ابى الحسن الرضا عليه السلام) است.

(15) در ترجمه اى که شد به ناچار محل (واو) را در جمله ى (بلا تغيير ولذکر الوقت) تغيير داديم وجمله را به اين صورت ترجمه کرديم (وبلا تغيير لذکر الوقت) که به جز اين طريق معناى صحيحى به نظر مترجم نرسيد وچنانچه فضلاء از خوانندگان معناى صحيحى براى عبارت چاپ شده در متن عربى ص 190 سطر 5 داشتند ما را اصرارى در تغيير عبارت کتاب نيست.

(16) توجيهى که مؤلف الکتاب براى خبر کرده است درست نيست زيرا در هيچ خبرى به طور صريح تعيين وقت نشده است تا با اخبار عدم توقيت معارض شود ونيازى به چنين توجيه پيدا شود.

(17) در بعضى از نسخه ها است (وصاحبش را نبيند).

(18) در بعضى از نسخه ها چنين است (يعنى ابن ابى عقب).

(19) شايد به جاى (رواه الحکم عن ابى جعفر) (رفعه الى ابى جعفر) صحيح باشد.

(20) اينجا چنين است وشايد او همان بکرى باشد که در الجامع عنوان شده است.