باب 51
حذيفه بن يمان ميگويد: کان من نظر ميکنم بزنان قريش که رديف شده
اند وموهاى آنها به درخت هاى خرماى عراق که پهلوى بصره است بسته
شده، صدا به واويلا بلند ميکنند واسيرى در اطراف (بصره) شروع خواهد
شد، واى بر اهل آن زمان که چقدر هول وترس وزلزله دار آنها خواهد شد
مخصوصا افرادى که مال ظاهر وآشکارى داشته باشند، خوشا بحال کسيکه
خود واهل عيالش را پنهان نمايد ومعلوم نشودکه داراى طلا ونقره است.
باب 52
حذيفه بن يمان از رسول گرامى صلى الله عليه وآله روايت کرده که
فرمود: افرادى که آزادند (يعنى زرخريد نيستند) فروخته خواهند شد،
از بس که به مرد وزنها رنج ومشقت ميرسد بغلام وکنيزى خود اقرار
ميکنند ومشرکين، مسلمين را استخدام نموده ودر شهرها ميفروشند وخوب
وبد از اين بلا رهائى نمييابند. ان حذيفه آن بلا هيمشه دچار اهل
آنزمان خواهد بود تا اينکه آنها دچار بدگمانى شده از فرج وراه نجات
مايوس ونا اميد خواهند شد در آنموقع استکه خدا مردى را از پاکيزگان
وبهترين فرزندان من برانگيزد که عادل ومبارک وزکى است وبقدر ذره
المثقال خيانت نميکند، وخدا بوسيله او دين وقرآن واسلام واهل آن را
عزيز خواهد کرد وبواسطه او است که خدا شرک واهل آنرا ذليل مينمايد.
او از خدا ميترسد وبواسطه قرابتى که بمن دارد مغرور نخواهد شد.
حرمتى را بحرمتى ضايع نميکند، در زمان حکمفرمائى خود کسى را با
تازيانه نميزند مگر اينکه بخواهد حد جارى کند، خدا بوسيله آن
بزرگوار کليه بدعتها را محو ونابود مينمايد، فتنه ها را ريشه کن
خواهد کرد، خدا بواسطه آن حضرت، باب حق را مفتوح وباب باطل را
ميبندد واسراى مسلمين را هر جا که باشند بوسيله او بمکان خود رد
ميکند. حذيفه گويد: عرضکردم نام آن بنده اى را که خدا از ذريه تو
براى امت تو برگزيده است براى ما بگو؟ فرمود: اسم او چون اسم من
واسم پدرش چون اسم پدرم، (اين جمله بر خلاف مذهب شيعه است - مترجم)
اگر از دنيا بيشتر از يک روز باقى نباشد خدا آنروز را بقدر
اينهائيکه من گفتم قرار خواهد داد.
باب 53
سويد بن غفله ميگويد: سلمان در روز قادسيه گفت: اين مردم را ميبينى
که فوج فوج در دين خدا داخل ميشوند؟ قسم بانخدائيکه جان من در دست
قدرت اوست همينها فوج فوج از دين خدا خارج ميشوند آنچنانکه داخل
شدند.
باب 54
محمد بن عبد الله از صادق آل محمد صلى الله عليه وآله روايت کرده
که فرمود: براى ما، در شهر بصره مصيبت بزرگى خواهد بود زيرا که
امير المؤمنين على ابن ابيطالب عليه السلام فرمود: مقر ومنزل سلطان
در زورا يعنى بغداد خواهد بود وکارها بوسيله شورا انجام خواهد گرفت
وکسيکه بر امرى غالب شد آنرا عملى ميکند. در آن موقع استکه سفيانى
خروج مينمايد ومدت نه ماه در زمين گردش ميکند ومردم را ببدترين
عذابها معذب خواهد کرد، واى بر مردم مصر وبغداد وکوفه وواسط کان من
بواسط وجريانهاى آنها نظر ميکنم، در آنوقت سفيانى خروج ميکند وطعام
وغذا کمياب شده ومردم دچار قحط خواهند شد وباران کم ميشود نه زمينى
خواهد بود که گياه بروياند ونه آسمانى استکه بارانى فرو ريزد. بعد
از آن، مهدى هادى عليه السلام خروج نموده وبيرق را از دست عيسى ابن
مريم عليه السلام ميگيرد آنگاه دجال از ميسان که در نواحى مصر است
خروج ميکند ونزد سفوان وسنام (نام آب وکوهى است در بصره) ميايد
وآنها را مسخر ميکند فيکونان کالثريد وما هما بثريد من الجوع
والقحط ان ذلک لشديد وبعد از آن، آفتاب تا چهل سال از طرف مغرب
طلوع ميکند.
باب 55
عمرو بن تغلب ميگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: شما در
موقع قيام قيامت با گروهى که نعلينشان از مو باشد قتال خواهيد کرد
وبا قومى قتال ميکنيد که داراى چشمان کوچک وصورتهاى عريض وپهنى چون
سپرهاى آهنين باشند. وبروايت ديگر گويد: که پيغمبر خدا صلى الله
عليه وآله فرمود: قيامت بپا نميشود تا اينکه شما با قومى جنگ کنيد
که نعلينشان از مو باشد وکلاه خود بسر بگذارند وداراى چشمان کوچک
وصورتهاى عريض چون سپرهاى آهنين باشند. وبسندهاى ديگر روايت کرده
که راوى گفت: من شش سال با رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم وخوب
ميفميدم که چه ميفرمود، يک روز شنيدم که ميفرمود: بهمين زودى شما
با گروهى قتال ميکنيد که نعلينهاشان از مو باشد وداراى چشمانى کوچک
وصورتى سرخ باشند کان صورتهاشان سپرهاى آهنين است.
باب 56
سمره بن جندب ميگويد: پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمود: نزديک
شده که جلو شما پر از عجم شود وخدا آنها را چون شيرى پر جرئت کند
که فرار نکنند وبا شما قتال کنند وغنيمت شما را بخورند.
باب 57
حذيفه گويد: نزديک شده که عجم جلوگيرى کند وبراى اهل عراق درهم
وقفيزى نيايد وهمينطور روم جلوگيرى کند وبراى اهل شام درهم وقفيزى
وارد نشود.
باب 58
سليلى گويد: پانزده روز قبل از اينکه امير المؤمنين على عليه
السلام از بصره خارج شود خطبه اى خواند ودر آن خطبه بعد از آنکه
پادشاهان بنى عباس را اسم برد کرد فرمود: فتنه تيره وگردن بند قرمز
تمام شد وقائم حق در بين آن است، بعد از آن هفت اقليم چون ماه
نورانى وچون ستاره درخشنده خواهند شد، آگاه باشيد که براى خروج
مهدى عليه السلام ده علامت خواهد بود: طلوع ستاره دم دار که از
مجارى، نزديک خواهد شد وبعد از آن فتنه وآشوبهائى بپا ميشود اين
اول آن علامتها بود، واز آن علامت تا علامت ديگرى عجائبى بوجود
ميايد وماه نورانى در بين انقضا اين علائم ده گانه خواهد بود.
باب 59
نيز سليلى گويد: امير المؤمنين عليه السلام بر منبر کوفه خطبه اى
خواند وبعد ازحمد خدا وثنا بر رسول اکرم صلى الله عليه وآله فرمود:
هر چه ميخواهيد از من به پرسيد زيرا که من در اين دهه آخر ماه
رمضان از بين شما ميروم، پس حوادث بعد از خود را ذکر کرد وشهادت
حسين عليه السلام وزيد بن على رضوان الله عليه وسوزاندن جنازه او
وخاکسترش را بباد دادن بيان فرمود وگريه کرد، آنگاه زوال بنى اميه
وبنى عباس را بمردم تذکر داد وحوادث بعد از آنها را خاطر نشان مردم
کرد وفرمود: اول آن فتنه ها سفيانى وآخر آن سفيانى خواهد بود، از
آن حضرت پرسيدند: سفيانى اول ودوم کدامند؟ فرمود: سفيانى اول: صاحب
هجر است وسفيانى دوم صاحب شام. سليلى گويد: سفيانى اول ابو طاهر
سليمان بن حسن قرمطى بود آنگاه آن حضرت ذکر پادشاهان بنى عباس را
از قول رسول الله صلى الله عليه وآله تجديد کرد، ومدحى از شيعيان
ومحبين خود گوشزد آن مردم کرد وفرمود: شيعيان من نزد مردم کافر
ونزد خدا از خوبانند، پيش مردم دروغگو ولى نزد خدا راست گويانند،
در نزد مردم پليد اما پيش خدا پاکيزگانند، پيش مردم ملعون وپيش خدا
نيکانند، پيش مردم، ظالم اما نزد خدا عادلند، شيعيان من بوسيله
ايمان رستگارند اما منافقون زيان کارند، اين جريان وشرح حال شيعه
آن حضرت است.
مترجم گويد: ترجمه باب پنجاه ونهم که حاوى فضائل ومناقب شيعيان
على عليه السلام است در ساعت (12) ظهر روز (21) ماه مبارک رمضان که
روز شهادت آن بزرگوار است در جوار حضرت سيد الشهدا در کربلاى معلا
به پايان رسيد ودر اين موقع موذن شروع به اذان کرد وحقير هم بقصد
تشرف بحضور امام حسين عليه السلام عازم حرم آن بزرگوار شدم.
باب 60
معاذ بن جبل گويد: من وابو عبيده جراح وسلمان نشسته بوديم ومنتظر
رسول خدا صلى الله عليه وآله بوديم ناگاه ديديم که آن حضرت با رنگ
متغير نزديک ظهر بر ماوارد شد وفرمود: کيست در اينجا ابو عبيد
ومعاذ وسلمان نيستيد؟ گفتيم: چرا يا رسول الله صلى الله عليه وآله
آنگاه آنحضرت فتنه ها را ذکر کرد وفرمود: در شهرزورا (يعنى بغداد)
فتنه اى به پا ميشود وچه مرد وزنانيکه کشته خواهند شد وچه
مالهائيکه به غارت ميرود وناموسهائيکه مورد بدگوئى قرار مى گيرند
خدا رحمت کند آنکسى را که در آن روز زنان بنى هاشم را پناه دهد
زيرا که آنها حرم منند. آنگاه آن فتنه به پادشاه کوفه خواهد رسيد
وجوان هائى از مجلسشان بر آنها خروج ميکنند که نام يکى از آنها را
صالح گويند واهل کوفه را محاصره ميکنند، بعد از آن فتنه بمدينه
منتهى خواهد شد ومردها را کشته وزنان بنى هاشم را شکم پاره ميکنند،
موقعيکه اين بلا بوجود آمد بر شما لازم است که به روم وکوهها فرار
کنيد وآن جوان (که صالح نام دارد؟) فرزند زنى است، بعد از آن، مرد
تميمى که شعيب بن صالح نام دارد - خدا شهرهاى شعيب را آباد کند با
بيرق سياه بنصرت دين خدا ميايد تا اينکه بين رکن ومقام با مهدى
عليه السلام بيعت نمايد.
باب 61
شعيب حنائى که کتابهائى زيادى را خوانده بود ميگويد: بخدا قسم اگر
بخواهم شما رابه اسم وصفت مهدى عليه السلام واينکه از کجا خروج
ميکند خبر مى دهم. ولى در کتاب يافته ام ملعون من اخبرته قبل ان
يخرج. ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که
فرمود: زمين پر از ظلم وجور خواهد شد وبعد از آن مردى از عترت من
خروج ميکند وهفت يا نه سال مالک زمين شده آنرا پر از عدل وداد
خواهد کرد.
باب 62
ابو سعيد خدرى از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت
کرده که فرمود: مردى از عترت من که پيشانى روشنى وبينى باريک
وکشيده اى دارد زمين را پر از عدل وداد ميکند آنطور که پر از ظلم
وستم شده باشد وآنحضرت هفت سال عمر ميکند.
باب 63
يکى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله از آنحضرت روايت کرده که
فرمود: مهدى عليه السلام خروج نميکند تا اينکه نفس زکيه کشته شود.
موقعيکه نفس زکيه کشته شد اهل آسمان وزمين بر آنها غضب ميکنند بعد
از آن، مردم آنطور نزد مهدى عليه السلام ميايند که عروس در شب
عروسى پيش داماد ميايد، آنگاه مهدى عليه السلام زمين را پر از عدل
وداد ميکند وآسمان باران ميبارد وزمين گياه ميروياند وامت من در
جوار آن حضرت متنعم به نعمتى که هرگز نشده باشند.
باب 64
زر بن عبد الله ميگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مردى
از عترت من خروج ميکند که نامش نام من وخلقش خلق من است، زمين را
پر از عدل وداد ميکند آنطور که پر از ظلم وجور شده باشد.
باب 65
عثمان بن عبد الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که
فرمود: اگر از دنيا بيشتر از يک روز باقى نباشد خدا آنروز را
طولانى ميکند تا آن مردى که نام وخلقش نام وخلق من ونام پدرش نام
پدر من است مالک شود وزمين را پر از عدل وداد کند آنطور که پر از
ظلم وستم شده باشد.
باب 66
مغيره بن عبدالرحمان گويد: در موقع فتنه ابن زبير بمادرم خودم که
زن سالخورده وقديمى بود گفتم: بخدا قسم که مردم در اين فتنه هلاک
خواهند شد، گفت: ابدا اينطور نيست که تو ميگوئى بلکه بعد از اين
فتنه اى بپا ميشود که مردم در آن هلاک ميشوند وکار آنها با هيچکس
درست نميشود تا اينکه منادى از آسمان ندا کند: بر شما لازم است که
نزد فلان بن فلان رويد.
باب 67
سمير ميگويد: در ماه رمضان صوتى شنيده ميشود، ودر ماه شوال سر
وصدائى بپا خواهد شد، ودر ماه ذيقعده قبيله ها بقتال ميپردازند،
ودر ذى حجه حاجيها را غارت ميکنند، واگر بخواهيد آنچه را که در
محرم اتفاق ميافتد بشما خبر دهم گفتيم: در محرم چه اتفاق ميافتد؟
گفت: منادى از آسمان ندا ميکند: آگاه باشيد که فلانى برگزيده خلق
خدا است حرف او را گوش کرده از او اطاعت نمائيد. عبد الله بن عمر
گويد: رسول خدا فرمود: مهدى عليه السلام از قريه اى خروج ميکند که
آنرا کرعه ميگويند.
باب 68
ابو سعيد خدرى از حضرت محمد بن عبد الله عليه السلام روايت کرده که
فرمود: عمر مهدى عليه السلام هفت يا هشت يا نه سال خواهد بود، امت
من چه خوب وچه بد در زمان آنحضرت متنعم به نعمتى ميشوند که هرگز
نشده باشند، آسمان باران بر آنها ميريزيد وزمين گياه خود را از
آنها مضايقه نخواهد کرد، در زمان آنحضرت بطورى مال زير دست وپا
ريخته است که هر وقت بشخص مال دهند آنرا دور ميريزد.
باب 69
عبد الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: شب
وروزهائى نميگذرد تا اينکه مردى از اهل بيت من زمين را پر از عدل
وداد کند آن طور که پر از ظلم وجور شده باشد.
باب 70
حذيفه بن يمان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که
فرمود: وقتى که سنه سيصد وپنجاه تمام شد منادى از آسمان ندا ميکند:
ايها الناس خداى تعالى مدت سلطنت ستمکاران ومنافقين وتابعين آنها
را قطع کرد وبهترين امت محمد صلى الله عليه وآله را ولى شما قرار
داد خود را در مکه باو ملحق کنيد، زيرا که او مهدى است ونامش احمد
بن عبد الله است، عمران بن حصين گفت: يا رسول الله صلى الله عليه و
آله اوصاف واحوال آن مرد را براى ما بيان کن فرمود: آن حضرت مردى
از فرزندان من است که چون مردان بنى اسرائيل خواهد بود. در موقع
فعاليت وابتلا امت من خروج ميکند، عربى رنگ وچهل ساله است، صورتش
مثل ستاره درخشنده است زمين را پر از عدل و داد ميکند آنطور که پر
از ظلم وستم شده باشد، مدت بيست سال سلطنت خواهد کرد در صورتيکه
صاحب کليه شهرهاى کفر قسطنطنيه وروميه خواهد بود، مردان صالح
ونيکوکار وافراد متفرقه شام بانحضرت ملحق ميشوند، دلهاى آنها مثل
پاره هاى آهن است، در شب خائف ودر روز چون شيرند. واهل يمن ميايند
وبا آن حضرت در بين رکن ومقام بيعت ميکنند آنگاه از مکه بقصد شام
خارج ميشود، واهل آسمان وزمين وعرفان هوا وماهيهاى دريا بوسيله
آنحضرت خوشحال خواهند شد. فصل سيد بن طاووس گويد: اينکه در باب
هفتادم گفته شده منادى از آسمان ندا ميکند ما آنرا نيافتيم واينکه
گفته شده اسم او احمد بن عبد الله است بر خلاف روايات محقق ومعتبره
شيعه است، جا دارد که اين جمله هاى مذکوره را تاويل نمود ولى چون
نبايد در روايات تصرف کرد ما عين روايات را نگاشتيم.
باب 71
تميم دارى گويد: برسول خدا صلى الله عليه وآله گفتم: من بيکى از
شهرهاى عجم عبورکردم که آنرا انطاکيه ميگفتند ومن شهرى از آن
بزرگتر نديده ام، هيچ ابرى از آن شهر عبور نميکرد مگر اينکه مدتى
بالاى آن مکث ميکرد. پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود: در غار
ثور که در کوه آن شهر است ريزه هائى از الواح (يعنى کتابها) وعصاى
موسى عليه السلام وريزه هاى از تابوت آنحضرت موجود است هيچ ابر
شرقى وغربى وکوفى وقبله اى بان عبور نميکند مگر اينکه دوست دارد از
برکت آن برخوردار شود وچند شب وروزى نميگذرد که مردى از اهل بيت من
که نام او نام من ونام پدرش نام پدر من وخلق او چون خلق منست در آن
شهر ميايد وزمين را پر از عدل وداد ميکند آنطور که پر از ظلم شده
باشد. (اين روايت بر خلاف عقيده شيعه است. مترجم).
باب 72
سدى در تفسير آيه (لهم فى الدنيا خزى) ميگويد: اما رسوائى دشمنان
دين در دنيا موقعى است که مهدى عليه السلام در قسطنطنيه قيام کند
وآنها را بکشد اين خود براى آنها رسوايى است.
باب 73
ابن عباس گويد: باد قرمزى در زورا (يعنى بغداد) خواهد وزيد که تا
آنموقع آنرا نديده اند پس بعلماى خود پناه مى برند وميبينند که
آنها همه از شکل آدميت بشکل ميمون در آمده اند وصورتهاشان سياه
وچشمانشان کبود شده است.
باب 74
ابن مسعود از پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود:
موقعى که صيحه وصدائى در ماه رمضان بوجود آمد در ماه شوال جنگ
وجدالى خواهد شد وقبيله ها در ماه ذى قعده از بين ميروند ودر ماه
ذى حجه ومحرم خونها ريخته ميشود، هيهات هيهات چه محرمى که مردم در
آن کشته خواهند شد؟ پرسيدند يا رسول الله آن صيحه چه موقعى خواهد
بود؟ فرمود: صدائى است در نيمه روز جمعه ماه رمضان موقع ظهر، اين
حادثه در موقعى اتفاق ميافتد که شب اول ماه رمضان جمعه باشد، آن
صدا صدائى است که شخص خواب را بيدار نموده وشخص ايستاده را بزانو
در مياورد ودختران باکره پشت پرده را در شب جمعه آن سالى که زلزله
وسرما در آن زياد باشد از مکان خود بيرون مينمايد. پس وقتى که شب
اول ماه رمضان آن سال با شب جمعه مصادق شد وشما نماز صبح روز جمعه
نيمه ماه رمضان را خوانديد داخل خانه هاى خود شده درب خانه هاتان
را به بنديد وپنجره هاى اطاقتانرا مسدود نمائيد وخود را پوشانده
درب گوشهاى خود را بگيريد وموقعى که آن صدا را شنيديد خدا را سجده
کنيد وبگوئيد: (سبحان القدوس سبحان القدوس ربنا) زيرا کسيکه اين
عمل را انجام دهد نجات خواهد يافت وکسيکه انجام ندهد هلاک ميشود.
(مترجم گويد: اين روايت در صفحه (24) اين کتاب نيز مرقوم شد).
باب 75
ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: سر
وصدائى در ماه رمضان بپا ميشود که شخص خوابرا بيدار ميکند وشخص
بيدار را مى ترساند، بعد از آن گروهى در ماه شوال ظاهر ميشوند، ودر
ماه ذى قعده جنگ وجدالى خواهند شد، در ماه ذى حجه حجاج را غارت
ميکنند در ماه محرم هتک حرمتهائى ميشود، در ماه صفر صدائى بوجود
ميايد وقبيله ها در ماه ربيع به نزاع مى پردازند. والعجب کل العجب
بين جمادى ورجب.
باب 76
موسى بن جعفر از پدرش از جد بزرگوارش عليه السلام روايت کرده که
فرمود: امام حسين عليه السلام آمد خدمت على بن ابيطالب عليه السلام
وعده اى خدمت على عليه السلام بودند على عليه السلام فرمود: اين
حسين سيد ومولاى شما است او را رسول خدا سيد وآقا ناميده، وبزودى
مردى از صلب او خارج ميشود که اخلاق او شبيه من است، زمين را پر از
عدل وداد مينمايد آن چنانکه پر از جور وستم شده باشد. پرسيدند: يا
امير المؤمنين آنحضرت در چه موقعى خواهد بود؟ فرمود: هيهات آن
موقعى که شما از دين خود خارج شويد آنطور که زن از ورک خود براى
شوهرش خارج ميشود (ورک يعنى: ران که از زانو ببالا است) مترجم.
باب 77
حکيم بن سعيد گويد: از امير المؤمنين عليه السلام شنيدم که
ميفرمود: اصحاب مهدى عليه السلام هم جوانند ودر بين آنان پير پيدا
نمى شود.
باب 78
ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود:
دنيا تمام نمى شود تا اينکه مردى از اهل بيت من خارج شود، اگر دنيا
بيشتر از يک روز باقى نمانده باشد خدا آنروز را طولانى ميکند تا
اينکه آن حضرت قسطنطنيه وديلم را فتح نمايد.
باب 79
اصبغ بن نباته ميگويد: امير المؤمنين عليه السلام خطبه اى خواند
ونامى از خروج مهدى عليه السلام وياران او برد، ابو خالد حلبى يا
کابلى گفت: يا على اوصاف او را براى ما بگو، فرمود: آنحضرت از نظر
خلق وخلق ونيکوئى شبيه ترين مردم است برسول خدا صلى الله عليه وآله
آيا ميخواهيد شما را از ياران او آگاه نمايم؟ گفتند: آرى يا امير
المؤمنين فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم که ميفرمود:
اول آنها از بصره وآخر آنها از يمامه خواهد بود، آنگاه آن حضرت
شروع کرد بشماره کردن اصحاب مهدى عليه السلام ومردم گريه ميکردند،
فرمود: از بصره دونفر از اهواز يک نفر - از منا يک نفر - از شوشتر
يک نفر - از دورق يکنفر از باستان يک نفر نام او. على وسه نفر
ديگر: احمد، عبد الله وجعفر - از عمان دو نفر: محمد وحسن - از
سيراف دو نفر: شداد وشديد - از شيراز سه نفر: حفص، يعقوب وعلى از
اصفهان چهار نفر: موسى، على، عبد الله وغلفان - از ابدح يک نفر:
يحيا -از مرج يا عرج يکنفر:
داود - از کرخ يک نفر: عبد الله - از بروجرد يک نفر: قديم - از
نهاوند يکنفر: عبد الرزاق - از دينور دو نفر: عبد الله وعبد الصمد
- از همدان سه نفر: جعفر، اسحاق وموسى - از قم ده نفر که نام آن ها
مطابق با نام اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله است - از خراسان
يکنفر: دريد وپنج نفر ديگر که نامشان با نام اصحاب کهف تطبيق ميکند
- از آمل يک نفر - از جرجان يک نفر - ازهراه يک نفر - از بلخ يک
نفر - از قراح يک نفر - از عانه يکنفر - از دامغان يک نفر - از
سرخس يک نفر - از سيار سه نفر - از ساوه يکنفر - از سمرقند يک نفر
- از طالقان بيست وچهار نفر، اينها همانهايند که رسول خدا صلى الله
عليه وآله در باره آنها فرمود: در خراسان گنجهائى است که طلا ونقره
نيستند ولى مردانى هستند که خدا ورسول آن ها را جمع ميکنند - از
قزوين دو نفر - از فارس يک نفر - از ابهر يک نفر - از برجان يک نفر
- از شاخ يک نفر - از صريح يکنفر - از اردبيل يک نفر - از مراد يک
نفر - از تدمر يکنفر - از ارمنيه يکنفر از مراغه سه نفر - از خوى
يکنفر - از سلماس يکنفر - از بدليس يک نفر - از نسور يک نفر - از
برکرى يک نفر - از سرخيس يک نفر - از مناجرد يکنفر - از قليقلا
يکنفر - از واسط سه نفر - از بغداد ده نفر - از کوفه چهار نفر - از
قادسيه يکنفر - از سورا يک نفر - از سراه يک نفر از نيل يک نفر -
از صيدا يکنفر - از جرجان يکنفر - از قصور يکنفر - از انبار يک نفر
- از عکبرا يک نفر - از حنانه يک نفر - از تبوک يک نفر - از جامده
يک نفر - از عبادان سه نفر - از حديثه موصل شش نفر - از موصل يک
نفر - از مغلثا يک نفر - از نصيبين يکنفر - از ارون يک نفر - از
فارقين يک نفر - از آمد يکنفر - از راس العين يکنفر - از رقه يکنفر
- از حران يک نفر - از بالس يکنفر - از قبيح يک نفر - از طرطوس يک
نفر از قصر يکنفر - از ادنه يکنفر - از خمرى يکنفر - از عرار يک
نفر - از قورس يک نفر - از انطاکيه يکنفر - از حلب سه نفر - از حمص
دو نفر - از دمشق چهار نفر - از سوريه يکنفر از قسوان يک نفر - از
قيموت يکنفر از صور يکنفر - از کراز يکنفر - از اذرح يکنفر - از
عامر يک نفر واز دکار يک نفر - از بيت المقدس دو نفر - از رمليه
يکنفر - از بالس يک نفر از عکا دو نفر - از عرفات يک نفر از عسقلان
يک نفر - از غزه يک نفر - از فساط چهار نفر - از قرميس يک نفر - از
دمياط يک نفر - از محله يک نفر - از اسکندريه يک نفر- از برقه
يکنفر - از طنجه يک نفر - از افرنجه يک نفر - از قيروان يک نفر -
از سوس اقصى پنج نفر - از قيرص دو نفر از جميم سه نفر - از قوص
يکنفر - از عدن يکنفر - از علالى يک نفر - از مدينه رسول خدا صلى
الله عليه وآله ده نفر - از مکه چهار نفر - از طائف يک نفر - از
دير يکنفر - از شيروان يکنفر - از زبيد يکنفر از صرو، ده نفر - از
احسا يک نفر - از قطيف يکنفر - از هجر يکنفر - از يمامه يکنفر، على
عليه السلام فرمود: پيغمبر صلى الله عليه وآله آن ها را براى من
شماره کرد (313) نفر شدند مطابق عدد اصحاب بدر خدا آنها را از مشرق
ومغرب زمين بيک چشم بهم زدن نزد خانه کعبه جمع مى کند، چون اهل مکه
آن ها را مشاهده ميکنند ميگويند: سفيانى ما را بدور خود جمع کرده
آنگاه چون بر اهل مکه وارد ميشوند گروهى را مى بينند که به دور
کعبه اجتماع کرده اند وتاريکى وظلمت از ميان آنان رخت بر بسته وصبح
اميد آن ها طلوع کرده وبيکديگر صدا زده ميگويند: نجات (شايد منظور
اين باشد که ما نجات يافتيم؟) مردمان شريف نگاه مى کنند وامراآنها
غرق در فکرند.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود: کان من مى بينم که شکل وزى آن ها
يکى، قد وقامت يکى. صورت وجمال يکى: لباس يکى، مثل اينکه چيزى را
که از دست داده باشند مى طلبند ودر باره آن متحير ومتفکرند تا آن
مردى که خلقا وخلقا وجمالا که شبيه ترين مردم است به رسول خدا صلى
الله عليه وآله از پشت پرده کعبه نزد آن ها ميايد باو گويند: تو
مهدى عليه السلام هستى؟ ميگويد: آرى مهدى موعود منم، آنگاه آن حضرت
بان ها ميفرمايد: در باره چهل خصلت با من بيعت کنيد وراجع به ده
خصلت با من شرط نمائيد. احنف پرسيد: يا على آن خصلتها کدامند؟ على
عليه السلام فرمود: با آن حضرت بيعت ميکنند که: 1- دزدى نکنند 2-
زنا نکنند 3- کسى را (بناحق) نکشند 4- هتک حرمت محترمى را نکنند 5-
بمسلمانى فحش نگويند 6- بمنزلى هجوم نکنند 7- کسى را بغير حق نزنند
8- مالهاى سوارى لاغر وضعيف را سوار نشوند 9- خود را با طلا زينت
نکنند (يعنى طلا نپوشند) 10- خز نپوشند 11- ابريشم نپوشند 12-
نعلين هاى صراره نپوشند 13- از مسجدى خروج نکنند 14- راه را (بر
کسى) نبندند 15- در حق يتيمى ظلم نکنند 16- راهى را خوفناک
نکنند17- مکر وحيله ننمايند 18- مال يتيم را نخورند 19- لواط
ننمايند 20- شراب نخورند 21- امانت را خيانت نکنند 22- خلف وعده
نکنند 23- گندم وجو را احتکار نکنند 24- کسى که بان ها پناه مى برد
نکشند 25- شکست خورده را تعقيب نکنند 26- خونى را (بناحق) نريزند
27- بکشتن شخص مجروح اقدام ننمايند 28- لباس زبر وخشن بپوشند 29-
متکاى خود را خاک قرار دهند 30- نان جو بخورند 31- بچيز کم راضى
باشند 32- براى خدا آن طور که بايد وشايد جهاد نمايند 33- مشگ وبوى
خوش ببويند 34- از نجاست دورى کنند (شش خصلت از خصال مذکوره در
حديث نبود - مترجم). وآن حضرت هم با آن ها شرط ميکند که معاشر
وملازمى انتخاب نکند، هر مکان وزمانى که آن ها بروند او هم برود،
بچيز کم قانع باشد، زمين را بعون خدا پر از عدل وداد نمايد آن طور
که پر از ظلم جور شده باشد، خدا را آن طور که بايد وشايد عبادت
کند، خراسان براى آن حضرت فتح خواهد شد. اهل يمن مطيع او خواهند
شد، لشگرها از يمن او را استقبال ميکنند، شهسوار همدان وخولان او
را بطرف اوس وخزرج ميبرد، بازوى او بوسيله سليمان تقويت ميشود، جلو
او عقيل وعلى خواهد بود، راننده او حرث است، طايفه مضر پشتيبان او
خواهند بود که جلو مى روند با قبيله بجيله وثقيف ومجمع وغداف مخالف
است، با لشگرها حرکت ميکند تا اينکه وادى هاى فتنه متروک شوند.
حسنى با دوازده هزار نفر بان حضرت ملحق ميشود آن بزرگوار بحسنى
ميگويد: من از توبه اين امور سزاوارترم، او در جواب گويد: دليل
وبرهان تو چيست؟پس آن حضرت بر پرنده اشاره مى کند بر کتف مبارکش
فرود ميايد، عصاى خود را غرس ميکند سبز ميشود يک نوع سبز شدن
نيکوئى، آنگاه حسنى لشگر را تسليم آن حضرت نموده وخود در جلو لشگر
قرار ميگيرد، بعد از آن سر وصدائى در دمشق بپا ميشود که ميگويند:
اعراب حجاز براى شما جمع شده اند، سفيانى به اصحاب خود گويد: اين
گروه چه، ميگويند؟ در جوابش گويند: اين ها اصحابى هستند ناتوان
وغير فعال وما اصحابى هستيم با حيله واسلحه تو با ما بيا تا بر
آنها خروج کنيم. احف پرسيد يا اميرالمؤمنين سفيانى از چه گروهى
است؟ حضرت فرمود: از بنى اميه است ودائيهاى اوکلب ميباشد، نام او
عنبسه بن مره بن کليب بن سلمه بن عبد الله بن عبد المقتدر بن عثمان
بن معاويه بن ابى سفيان بن حرب بن اميه بن عبد شمس است که شريرترين
وملعون ترين وظالم ترين خلق خدا است. سفيانى با لشگر ومالهاى سوارى
خود خروج ميکند وتعداد صد وهفتاد هزار نفر با او خواهند بود ودر
بحيره طبريه نزول ميکنند، آنگاه مهدى عليه السلام در حالى که
جبرئيل در جلو او است بسوى سفيانى حرکت ميکند ودر شب راه ميروند
وروز پنهان ميشوند ومردم هم از آن حضرت متابعت ميکنند تا اينکه در
بحيره طبريه باسفيانى مصادف ميشوند وخدا بسفيانى غصب ميکند خلق خدا
هم بجهت غضب خدا به او غضب ميکنند پرنده ها آنها را با پر وبال خود
سنگباران ميکنند وکوهها با سنگ هاى خود وملائکه با صداهاى خود آن
ها را مورد حمله قرار مى دهند، ساعتى طول نميکشد که خدا کليه اصحاب
سفيانى را هلاک مينمايد وغير از سفيانى کسى از آن ها باقى نميماند،
آنگاه مهدى عليه السلام او را گرفته در زير درختى که شاخه هاى آن
بطرف بحيره طبريه متمايل است ذبح ميکند وشهر دمشق را تصرف مينمايد،
بعد از آن پادشاه روم با صد هزار صليب که در زير هر صليبى ده هزار
نفر قرار داد خروج ميکند وطر سوسارا با نيزه فتح نموده واموال مردم
را غارت مينمايد. آنگاه خداى عالم جبرئيل را ميفرستد تا شهر مصيصه
(شهرى است در شام) ومنزلها وآنچه در آن است از جا کنده در بين
آسمان وزمين معلق مى نمايد وپادشاه روز با لشگر خود حرکت کرده در
جاى شهر مصيصه نزول کرده ميگويند: چه شد آن شهرى که روم ونصر انيت
از آن خائف بود؟ در جواب صداى خروسها وسگها وحيوانات را از بالاى
سر خود مى شنوند. سيد بن طاووس ميگويد: اين عين عبارتى بود که ما
از کتاب سليلى يافتيم وذکر کرديم.
باب 80
عبد الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: اگر
از دنيا بيشتر از يک شب باقى نماند خدا آن شب را طولانى ميکند تا
مردى از بيشتر از يک شب باقى نماند خدا آن شب را طولانى ميکند تا
مردى از اهل بيت من که نام او نام من ونام پدرش نام پدر من است
مالک اين امت شود وزمين را پر از عدل وداد کند آنطور که پر از ظلم
وجور شده باشد ومال را بطور مساوى تقسيم کند وخدا بطورى بى نيازى
را در دل اين امت جاى گزين نمايد که شخص ميايد خدمت آن حضرت
وميگويد: پولى بمن بده آن بزرگوار ميفرمايد: برو نزد خازن، چون پيش
خازن ميايد آنقدر به او عطا ميکند که ميگويد: آن وسعتى که به امت
محمد صلى الله عليه وآله داده شده مرا بس است وآنچه که به او عطا
شده رد ميکند وميگويد: من احتياجى بان ندارم، به او ميگويند: ما
چيزى که بخشيديم پس نميگيريم آن حضرت نه يا هفت سال زندگى ميکند،
بعد از آن بزرگوار خيرى در زندگى نخواهد بود. در روايت ديگر از
معاذ بن جبل از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود:
فتنه وآشوب بزرگ وفتح قسطنطنيه وخروج دجال در مدت هفت ماه است.
باب 81
ابو امامه باهلى روايت کرده که رسول خدا صلى الله عليه وآله روزى
خطبه اى خواندو در آخر آن خطبه نامى از دجال برد وبعد از آن فرمود:
در آن روز امام مردم شخص صالحى است، از او تقاضا ميکنند که نماز
صبح را ميکند همين که حضرت عيسى را مى بيند او را مى شناسد آنگاه
او عقب مى رود که عيسى عليه السلام براى نماز جلو به ايستد ولى
عيسى دست خود را بين دو کتف او ميگذارد وميگويد: تو نماز بخوان
زيرا که اقامه نماز براى تو گفته شده وعيسى عليه السلام به او
اقتدا ميکند، پس ميگويند: درب را باز کنند، در آن روز با دجال
هفتاد هزار يهودى مسلح وبا شمشير خواهد بود، همين که دجال بعيسى
نظر ميکند آب ميشود آنطور که پاره هاى آهن در آتش يا برف در آب آب
شود، عيسى خروج ميکند ونزديک درب شرقى او را گرفته بيک ضربت ميشکد
وچيزى از مخلوقات خدا از قبيل درخت، سنگ وجنبنده اى نيست که يهودى
بان پناهنده شود مگر اينکه ميگويد: اى بنده مسلمان خدا اين کسى که
بمن پناهنده شده يهودى است او را بقتل برسان ولى درخت غرقده که
درخت يهود است سخن نميگويد. عيس در ميان امت من حاکم وامام عادلى
خواهد بود، صليب را ميکوبد، خوک را ميکشد (شايد منظور اين باشد که
گوشت خوک را نميخورند؟) جزيه را از بين ميبرد،صدقه را متروک
مينمايد بر گوسفند وگاوى ظلم نمى کند، کينه ودشمنى را بر طرف
مينمايد، اذيت کليه جنبندگان بطورى از بين ميرود که اگر طفل نوزاد
دست خود را دردهان مار کند او را ضررى نميرساند، شير درنده بچه را
مى بيند واو را اذيت مى کند، شير در ميان شتران چون سگ گله خواهد
بود، گرگ در ميان گله چون سگ گله ميباشد، زمين از مسلمين پر ميشود
وسلطنت کفار از بين ميرود، ملک براى غير از خدا ومسلمين نخواهد
بود، زمين چون يک پارچه نقره خواهد شد وگياه خود را آن طورميروياند
که در زمان حضرت آدم عليه السلام بوده چند نفر که از يک خيار
بخورند همه آن ها سير ميشوند، يک انار چند نفر را اشباع مينمايد،
قيمت است به مختصر درهمى خواهد رسيد، اين آخر حديث بود، يعنى مردم
از جهاد مستغنى شده ودر صفات زها در غبت پيدا ميکنند.
باب 82
ابو سليمان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود:
رجال از طرف مشرق از شهرى که آن را خراسان ميگويند خروج ميکند
وگروهى تابع او ميشوند که صورتهاشان چون سپرهاى آهنين است.
باب 83
حذيفه بن يمان از حضرت رسول الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که
فرمود: حقا که رستگارند آن امتى که من اول آنها باشم وعيسى آخر
آنها باشد، پس عيسى پشت سر مردى از فرزندان من نماز ميخواند، وقتى
که نماز صبح را خواند عيسى بلند ميشود ومتابعت خود را ذکر ميکند
ومکث او در دنيا چهل سال خواهد بود.
باب 84
ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود:
قيامت بپا نميشود تا اينکه آتشى از زمين حجاز ظاهر شود وگردن هاى
شترهاى بصرى وسيله آن نورانى شود (عبارت عربى اينست: حتى تظهر نار
بارض الحجاز تضى لها اعناق الابل ببصرى - مترجم). مترجم گويد: بحول
الله وقوته ترجمه بخش دوم کتاب ملاحم وفتن در شب جمعه (23) ماه
رمضان المبارک سنه (1383) هجرى در جوار حضرت حسين ابن على عليه
السلام بقلم حقير پايان يافت واينک بترجمه بخش سوم شروع ميکنيم.
فتنه وآشوبهاى آخر الزمان (3)
باب 1
ابو زيد ميگويد: روزى پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله نماز صبح را
با ما خواند وبالاى منبر رفته خطبه اى خواند که تا ظهر طول کشيد
وبراى نماز ظهر از منبر پائين آمده نماز ظهر را ادا کرد ودوباره
بالاى منبر رفته خطبه اى ادا کرد که تا عصر طولانى شد سپس از منبر
بزير آمد ونماز عصر را خواند وبراى سومين بار به منبر رفته تلاوت
خطبه کرد تا آفتاب غروب کرد وما را از آنچه که در عالم شده وخواهد
شد خبر داد وبما اعلام کرد که گفته هاى او را حفظ کنيم.
باب 2
حذيفه از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: بعد
از سنه (154) بهترين فرزندان شما دخترانند وبهترين زنان شما بعد از
سنه (169) زنانى هستند که نزايند، ودر سنه (168) قرض خود را طلب
کن، ودر سنه (169) قرض خود را به پرداز، ودر سنه (90) کشت وکشتار
ميشود، يکى از آن گروه گفت: يا رسول الله صلى الله عليه وآله در آن
موقع راه نجات چيست؟ فرموده: تا قيام قيامت فتنه وآشوب خواهد بود.
باب 3
زکريا در کتاب فتن از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که
فرمود: قبل از قيامت فتنه بپا خواهد شد، پرسيدند: چه فتنه اى؟
فرمود: کشته شدن، گفتند: يا رسول الله صلى الله عليه وآله از زمان
فعلى ما بيشتر کشته ميشود؟ فرمود: نه اينکه کفار شما را بکشند بلکه
شخص همسايه وبرادر وپسر عمه خود را خواهد کشت، گفتند: يا رسول الله
آيا عقل ندارند؟ فرمود: عقل مردم در آن زمان گرفته ميشود و(بجاى
عقلا) افرادى مينشينند که گمان ميکنند کسى هستند وشخصيتى دارند،
ابو موسى گفت: قسم بخدا براى من وشما چاره اى نيست جز اينکه از دين
خارج شويم همان طور که داخل شديم.
باب 4
عاصم بن حمزه از على عليه السلام روايت کرده که فرمود: خدا در اين
امت پنج فتنه قرار داده: 1- فتنه خصوصى.2 فتنه عمومى 3- فتنه خصوصى
4- فتنه عمومى 5- فتنه تاريک وسياهى بپا ميشود که مردم چون حيوانات
خواهند شد.
باب 5
ثوبان غلام پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله از آن حضرت روايت کرده
که فرمود: نزديک شده که کليه امتها به دور شما جمع شوند آنطور که
خورندگان غذا بدور غذا جمع ميشوند، يکى از شنوندگان گفت:
بجهت اينکه جمعيت ما کم است؟ فرمود: نه،جمعيت شما زياد است ولى چون
غثا خواهيد بود خدا ترس را از دشمنان شما ميگيرد ودر دل وبدنهاى
شما وهن را جاى گزين مينمايد، شخصى گفت: يا رسول الله صلى الله
عليه وآله وهن کدام است؟ فرمود: حب دنيا وبيزار بودن از موت.