الملاحم والفتن يا فتنه وآشوبهاى آخر الزمان

سيد على بن موسى ابن طاووس
محمد جواد نجفى

- ۴ -


باب 191

مکحول از على بن ابى طالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: برسول خدا صلى الله عليه وآله گفتم آيا مهدى عليه السلام از ما ائمه هدى است يا از غير ما؟ فرمود: از ما خواهد بود، دين بما ختم ميشود همچنانکه بما افتتاح شد، مردم بوسيله ما از گمراهى وفتنه نجات پيدا ميکنند همچنانکه بواسطه ما از گمراهى شرک خلاص شدند بجهت ما است که خدا بعد از عداوت وفتنه قلوب آن ها را در دين با يکديگر مهربان کرد همان طور که خدا براى ما در بين قلب ودين آن ها بعد از عداوت وشرک ايجاد الفت کرد.

باب 192

زهرى از عائشه از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام مردى از عترت من است که طبق سنت من قتال ميکند همان طور من که براى قرآن قتال کردم.

باب 193

قتاده ميگويد: (رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:) مهدى عليه السلام مردى است از عترت من که طبق سنت من قتال خواهد کرد همچنانکه من طبق وحى قتال کردم.

باب 194

ابو سعيد خدرى از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام از عترت من است.

باب 195

عبد الله بن عمر ميگويد: مردى از فرزندان حسين از طرف مشرق خروج ميکند که اگر کوهها او را استقبال کنند (که از او جلوگيرى نمايند) آنها را خراب کرده جاده خود قرار مى دهد.

باب 196

عبد الله بن عمر گويد: مهدى آنکسى است که عيسى بن مريم عليه السلام بر او نازل ميشود وپشت سر او نماز ميخواند.

باب 197

ابو سعيد از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام مردى است از من.

باب 198

محمد بن حنفيه از پدر بزرگوارش على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام از ما اهل بيت است. فصل عبد الله بن عمر مى گويد: مردم را پنج فتنه وشورش است که دو تاى آن ها گذشته وسه تاى آنها در اين امت خواهد بود: 1- فتنه وآشوب ترک 2- شورش وفتنه روم 3- فتنه وشورش دجال که بعد از آن فتنه وشورشى نيست. در روايت ديگر از عبد الله بن عمر رسيده که گفت: فتنه وآشوب سه تا است که دو تاى آن ها واقع شده ويکى باقى مانده است که آن فتنه وشورش ترک است که در جزيره اتفاق ميافتد. فصل عبدالرحمان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: دجال با هشتاد هزار نفر در اطراف کرمان نزول ميکند که صورتهاى آن چون سپرهاى عريض وپهن خواهد بود، پوستين ونعلهاى موئى مى پوشند. فصل کعب مى گويد: (رسول خدا فرمود:) گروه ترک خروج ميکنند يکنوع خروجى که غير از قطيعه چيزى از آن ها جلوگيرى نميکند. قربانى اعظم خدا در بين آنها خواهد بود. فصل حذيفه مى گويد: (رسول خدا؟) به اهل کوفه فرمود: قومى شما را از کوفه خارج ميکنند که داراى اين صفاتند: چشمهاى کوچک، بينى هاى پهن، صورتهاى آن نظير سپرهاى عريض آهنين، نعل موئى مى پوشند ومالهاى سوارى خود را بنخل جوخا (محلى که خرما را خشگ ميکنند - فرهنگ - يا يکنوع درخت خرمائى؟) مى بندند، از سوارخها ومجارى فرات آب مياشامند. فصل عبد الله بن عمر ميگويد: خدمت (رسول خدا؟) آمديم، فرمود: شما چه کسانى هستيد؟ گفتم: از اهل عراق فرمود: قسم بان خدائيکه غير از او خدائى نيست که بنوقنطورا (ملت ترک) شما را از خراسان وسيستان مى رانند يکنوع راندن با سرعتى تا اينکه وارد ابله (شهرى است در بصره) ميشوند واسبى را در آن باقى نمى گذارند، بعد از آن نزداهل بصره ميفرستند که يا بايد از شهرهاى ما خارج شويد يا اينکه ما بر شما وارد خواهيم شد. فرمود: بنو قنطورا به سه فرقه تقسيم ميشويد: يک فرقه از آن ها در کوفه وفرقه ديگر در حجاز وفرقه سوم در زمين باديه يعنى زمين عرب جاى گزين خواهند شد وکار عراق بجائى ميرسد که احدى قفيز ودرهمى در آن نخواهد يافت، فرمود: اين موضوع موقعى انجام مى گيرد که کودکان، حاکم وفرمان فرما شوند بخدا قسم که همينطور هم خواهد شد وتا سه دفعه اين سخن خود را اعاده فرمود. فصل ابو هريره از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: قيامت قيام نميکند تا اينکه شما با گروه ترکى که داراى اين صفاتند قتال کنيد: 1-صورتهاى آن ها سرخ 2- چشمان آن ها کوچک 3- بينى هاى آنان عريض وپهن 4- صورتهاى آن ها نظير سپرهاى آهنين عريض وپهن خواهد بود. فصل ابو هريره مى گويد: اول کسيکه از اطراف خاک عرب وارد ميشود مردمى هستند که داراى صورتهاى سرخ باشند، صورت آنان چون سپر هاى پهن وعريض خواهد بود. عمر بمسلمين مى گفت: دشمنانى هستند که صورتشان چون سپر وچشمانشان چون وزغ (حيوانى است شبيه سوسمار) آن ها را رها کنيد همچنانکه آن ها شما را رها کنند. فصل تبيع مى گويد: وقتى که بيرقهاى زردى وارد مصر شدند وبر مصر غلبه پيدا کرده بر منبر آن نشستند لازم است که اهل شام در زمين سردابهائى کنده (خود را پنهان کنند) زيرا که آن واقعه بلائى است.

باب 199

ابو هريره گويد: در شبى آتش سوزانى خارج ميشود که روشنائى آن بگردن شترها يا به گياهان سبز خواهد رسيد از آتش آن ها حذر کنيد.

مولف گويد: اين حديث متضمن اين معنى است که گردن هاى شتران يا گياهان نور مى دهند ولى ذکر نشده که در بصرى اتفاق مى افتد پس اماکن دارد که اين آتش همان آتش حجاز باشد، زيرا که آن آتشى استکه گردنهاى شتران يا شاخ وبرگ گياهان بوسيله آن، نور مى دهد. فصل کعب ميگويد: نزديک استکه آتشى در يمن خارج شود که مردم را بسوى شام روانه کند آن آتش صبح ميکند موقعيکه آنها صبح کنند ومى خوابد در آنوقتيکه آنها ميخوابند وشب ميکند آنموقعيکه آنها شب ميکنند، گردن شتران يا شاخ وبرگ گياهان سبز در بصرى ازآن آتش نورانى ميشود، موقعى که اينموضوع را شنيديد بطرف شام خروج کنيد. فصل زهرى مى گويد: آتشى از حجاز خارج ميشود که گردن هاى شتران يا شاخ وبرگ گياهان در بصرى روشن خواهد شد. فصل نعيم از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: آتشى از عدن (جزيره اى است در يمن - قاموس) مردم را با ميمون وخوک ها جمع ميکند که هر جا شب کنند وهر وقت بخوابند با آنها خواهد بود وآنچه که از آنها ساقط شود براى آن آتش است. فصل ارطاه ميگويد: چهل شب در مشرق آتش ودود خواهد بود. فصل عمر بن خطاب روزى در مکه گفت: اى اهل يمن شما بايد قبل از دو موضوع هجرت کنيد اول از آنها اينتسکه اهل حبشه خارج ميشوند تا به اين مکان من ميرسند، دوم آتشى از عدن خارج ميشود که مردم وجنبندگان ووحوش ودرندگان را ميراند، موقعيکه آن آتش به ايستد آنها هم ميايستند وموقعى که حرکت کند آنها نيز حرکت ميکنند. کعب ميگويد: موقعى که انسانى يا حيوانى برو در آيد آتش به او مى گويد: برو درآمدى و بزمين افتادى، آرزو داشتى که قبل از امروز بسوى بصرى هجرت کنى آن آتش چهل سال برقرار خواهد بود وکسى خود را بان گرم نميکند مگر اينکه جز جهنميها بشمار ميرود. حتى از کافر ميپرسند: (اين چه آتشى است (ميگويد: اين همان آتشى است که بما وعده ميدادند. (عمر گفت:) شما چه حالى داريد آنموقعيکه اين علامت بزرگ را به بينيد، ناظرى که از شما بطرف مشرق نظر کند مى بيند که آن آتش روشن است بعد که بطرف مغرب نظر نمايد خواهد ديد که زراعت آن آتش سبز است وبه يکديگر چسبيده خارج ميشوند، آيا آن اعال ناپسندى را که امروز انجام ميدهيد انجام خواهيد داد در صورتيکه شما بان علامت بزرگ نظر ميکنيد؟ بخداى کعبه قسم که بان علامت نظر ميکنيدو اعمال خود را انجام ميدهيد.

باب 200

ابن عمر ميگويد: نزديک است که بنى قنطورا ابن کنکر (ملت ترک يا سودان) خروج کنندو اهل خراسان را بسرعت برانند تا اينکه مالهاى سوارى خود را نهر ابله وارد ميکنند وميفرستند نزد اهل بصره که: يا بايد شما هم بما ملحق شويد يا بصره را براى ما خالى کنيد پس يک قسمت بايشان ويک قسمت به اعراب ويک قسمت بشام محلق ميشوند.

فصل

کعب ميگويد: گروه ترک با غضب وارد ميشود واز دجله وفرات آب مى آشامند ودر جيره فعاليت زيادى ميکنند واهل اسلام از شدت تحير نمى توانند در مقابل آنها هيچگونه استقامتى بنمايند. پس خداى تعالى برف زيادى توام با باد شديد ويخ بر آنها مسلط ميکند وآنها خشگ ميشوند، چند روزى که اقامت کردند امير اهل اسلام بمسلمين ميگويد: اى اهل اسلام آيا گروهى هست که جان خود را در راه خدا فدا کند وبه بيند که خدا با اين گروه چه عملى انجام داد؟ بعد از آن ده سوار پيش قدم شده ميروند بسوى قوم ترک ومى بينند که همه خشگ ونابود شده اند. آنگاه مراجعت نموده ميگويند: خدا شما را کفايت نمود وخدا آنها را تا آخرين نفر هلاک کرده است.

فصل

کعب ميگويد: بطور يقين قوم ترک وارد جزيره ميشوند ومالهاى سوارى خود را از فرات آب ميدهند وخدا طاعون (وبا) را بان ها مسلط نموده آنها را ميکشد، کسى از آن ها نجات نمى يابد مگر يکنفر.

فصل

عيينه ميگويد: چيزى قوم ترک را جلوگيرى نميکند مگر فرات در آن روز مردان جنگجوى آنها (اهل فرات؟) وشهسوارانشان قيس عيلان است که دشمن را ريشه کن ميکند وبعد از آن ترکى باقى نميماند.

فصل

مکحول از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: قوم ترک را دو خروج خواهد بود: يکى آنکه آذربايجان را خراب ميکنند وديگرى آنکه در جزيره خروج مينمايند ومالهاى سوارى حجاز را پنهان خواهند کرد، وخدا مسلمين را يارى ميکند،قربانى بزرگ خدا در ميان آن گروه است وترکى بعد از آنها نخواهد بود.

فصل

نعيم ميگويد: از عبد الله بن عمر شنيدم که ميگفت: نزديک شده که بنو قنطورا (قوم ترک يا ملت سودان) اهل خراسان وسيستان را بسرعت برانند تا اينکه مالهاى سوارى خود را بنخل ابله (شهرى است نزديکى بصره) مى بندند ونزد اهل بصره ميفرستند که خاک خود را براى ما خالى کنيد يا اينکه ما بر شما وارد خواهيم شد. اهل بصره بسه فرقه تقسيم ميشوند: فرقه اى بعرب وفرقه اى بشام وفرقه اى هم بدشمنان خود ملحق خواهند شد علامت اين حادثه آنستکه فرمان فرمائى جهال در زمين شروع شود.

فصل

نعيم از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: بنو قنطورا در زمينيکه آن را بصره يا بصيره ميگويند ميايند ووارد نهرى ميشوند که آن را دجله ميگويند وداراى نخل است مردم (بصره؟) سه فرقه خواهند شد: فرقه اى ملحق به اصل خود شده هلاک ميشوند وفرقه اى بر عليه خود شروع کرده کافر خواهند شد وفرقه اى هم اهل وعيال خود را پشت سر قرار داده با آنها (بنوقنطورا) مى جنگند وخدا آن ها را فاتح ميکند.

فصل

نعيم از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: اهل بصره به سه فرقه تقسيم ميشوند: فرقه اى متوقف ميشوند وفرقه اى در محلى که گياهان خوش بوئى دارد به پدران خود ملحق خواهند شد وفرقه اى بشام ملحق ميشوند واين بهترين فرقه خواهند بود.

فصل

ابو هريره گويد: چشمان آن گروه چون وزغ (حيوانى است شبيه به سوسمار) است وصورتشان نظير سپر، بين دجله وفرات زد وخوردى ميکنند وزد وخوردى در مرج حمار ميکنند وزد وخوردى هم در دجله خواهند کرد بطوريکه در اول روز براى عبور بشام صد دينار ودر آخر روز بيشتر لازم است.

فصل

بريده از پدرش از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: قومى ترک وعريض صورت وکوچک چشم که صورتشان چون سپر خواهد بود امت مرا سه مرتبه تا جزيره العرب ميرانند، در مرتبه اول از فرار، نجات پيدا ميکنند ودر مرتبه دوم بعضى هلاک شده وبعضى نجات خواهند يافت ودر مرتبه سوم ريشه کن ميشوند، قسم بان خدائيکه جان من در دست اوست که مالهاى سوارى خود را بستون هاى مسجد مسلمين مى بندند.

فصل

نعيم ز عبد الله بن عمر نقل کرده که گفت: نزديک است که بنى قنطورا (گروه ترک يا سودان) شما را از خاک عراق خارج کنند، من گفتم: بعد از آن برميگرديم؟ گفت: تو اين آرزو را دارى؟ گفتم: آرى گفت: بلى براى شما زندگى خوبى خواهد بود.

فصل

ابن ذى الکلاع ميگويد: من نزد معاويه بودم که قاصدى از ارمنيه آمد (ونامه اى آورد معاويه آن را خوانده ودرغضب شد وکاتب خود را احضار کرده گفت: جواب نامه او را بنويس قوم ترک باطراف خاک تو حمله کرده اند، تو مردى را بطلب آن ها فرستاده اى واو را گرفته اند مادر بعزايت بنشيند اين عمل را اعاده مکن وآن ها را بچيزى تحريک منما وچيزى از آن ها اخذ مکن، زيرا من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم که ميفرمود: ملت ترک بزودى ملحق ميشوند بمحلى که گياه خوش بو دارد.

فصل

مکحول از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: قوم ترک را دو خروج خواهد بود: اول براى تخريب آذربايجان دوم بسرعت وارد شط فرات خواهند شد.

فصل

کعب گويد: ترک با سرعت وارد نهر فرات ميشوند مثل اينکه من مالهاى سوارى زرد رنگ آن ها را مى بينم که در کنار شط فرات صف زده اند.

فصل

نعيم از پيغمبر کرم صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: خدا مرضى بر مالهاى سوارى آنها ميفرستند تا هلاک شوند، (وخود آن ها بجهت پياده ماندن) خواهند مرد. وقربانى بزرگ خدا در ميان آن ها است وبعد از آن هم ترکى نخواهد بود.

فصل

ابن مسعود ميگويد: مثل اينکه من، قوم ترک را مى بينيم که بر اسبهاى تيزگوش ترکى نشسته واسبهاى خود را بشط فرات مى بندند.

فصل

عبد الله بن عمرو بن عاص گويد: نزديک است که بنى قنطورا (ملت ترک) از خاک عراق برشما خروج کنند: گفتم بعدا ما بر ميگرديم؟ گفت: برگشتن براى شما محبوب تر است، شما برميگرديد وزندگى خوب خواهيد کرد.

فصل

حسن از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: يکى از علائم قيامت آنستکه با قوميکه صورتشان چون سپرهاى آهنين است قتال نمائيد وبا آن گروهى که نعل آنها از مو باشد جنگ کنيد. طايفه اول را که ترک باشند ديديم وطايفه دوم را که کردها باشند مشاهده کرديم.

فصل

حذيفه گويد: نزديک است که عجم جلوگيرى نمايد وبراى اهل عراق درهم وقفيزى نيايد ونزديک شده که روم جلوگيرى کند وبراى اهل شام دينار وطعامى نرسد.

فصل

ابو هريره از پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: قيامت قيام نميکند تا اينکه شما با قوميکه صورتهاشان چون سپر است قتال کنيد، قيامت بپا نخواهد شد تا شما با گروهى که نعلشان از مو باشد بجنگيد.

فصل

حسن ميگويد: در سنه (67) گرانى خواهد شد، در سنه (68) موت فراوان شروع ميشود. درسنه (69) اختلاف پيدا ميشود، در سنه (70) مردم غارت ميشوند بعد از سنه هفتاد بوسيله مردى از اهل بيت من بنحوى شادمانى شروع ميشود که بخشش وثمرات تقليل پيدا ميکند وتجارت مردم با وعده انجام ميگيرد، حذيفه گفت: حال آن مردم چگونه خواهد بود؟ فرمود: رحمت خدا ودعوت پيغمبر شما شامل حال آنها ميشود.

فصل

جبير بن نفير ميگويد: برسول خدا صلى الله عليه وآله گفتند: ما را از آينده خبر بده، فرمود: شما را مطلع ميکنم که بعد از نبى شما چند سالى اختلاف واقع ميشود، در سنه (133) شخص دانا بفرزند خود خوشحال نميشود، در سنه (150) کفار ظهور ميکنند، در سنه (160) خوار وبار دو سال را ذخيره کنيد، در سنه (166) النجا النجا در سنه (170) تا (180) تاج وتخت از دست ملوک گرفته ميشود، در سنه (190) اهل معصيت دچار بلا خواهند شد، در سال (192) سنگباران، بزمين فرو رفتن، مسخ وزنا شروع ميشود، در سنه (200) قضا يعنى عذابى که مردم در بازارهاى خود سکته کنند شيوع پيدا ميکند.

فصل

جبير بن نفير از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: اصحاب من تا پنج سال بعد از من اختلاف نموده وبعضى بعض ديگر را ميکشند، در سال (125) جزع وفزع شديدى خواهد بود وبنى اميه خليفه اى را ميکشند، در سنه (133) اگر يکى از شما بچه سگ را تربيت کند بهتر است از اينکه (فلان) بچه را تربيت نمايد، در سنه (150) کفار ظهور ميکنند، در سال (160) مردم دچار گرسنگى يک ساله ويا دو ساله مشوند، کسى که آن موقع را درک کند لازم است که خواروبار ذخيره کند، شهابى از طرف مشرق بمغرب سقوط ميکند وصداى شديدى (بلند ميشود) که همه کس آنرا ميشنود، در سنه (166) کسى که از مردم طلبکار باشد بايد طلب خود را حاصل کند، کسى که دخترى دارد بايد شوهر دهد، کسى که عزب باشد بايد از ازدواج خوددارى نمايد کسيکه زن دارد بايد از او کناره گيرى کند، در سنه (170) تاج وتخت پادشاهان گرفته ميشود، در سال (180) بلا دچار مردم ميشود، در سنه (190) فتنه بپاخواهد شد، در سال (200) قضا شروع ميشود.

باب 201

کعب ميگويد: خلافت بنى اميه صد سال خواهد بود وشهرهائى بنا ميکنند ومدت شصت سال وچندى خلافت آنها چون ديوارى آهنين است که کسى نميتواند قصد آن کند تا اينکه خودشان آنرا ريشه کن نمايند وبعدا که ميخواهند آنرا تشييد کنند نميتوانند، هر چه آن (ديوار آهنين خلافت) را از ناحيه اى مرتفع وبلند ميکنند از ناحيه ديگرى ويران خواهد شد تا اينکه خدا آنها را هلاک نمايد، بنى اميه به (م) افتتاح وبه (م) هم ختم ميشوند (زيرا حرف اول نام معاويه که اولين خليفه بنى اميه است وحرف اول نام مروان که آخرين خليفه آن ها بوده ميم است) پس دوران سنگ آسياى آنها بپايان خواهد رسيد و(ستاره) سلطنت آنها سقوط خواهد نمود، سلطنت آنها سقوط نميکند تا اينکه خليفه اى از آنها خلع شود وآن دو شتر کشته شوند، وحمار اصهب جزير - که شيطان وبدترين مردم از خوف، با او خواهند بود - يعنى مروان کشته خواهد شد، (همان مروانيکه) ويران شدن شهرها وانقلاب وآشوب بدست او خواهد بود.

باب 202

ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: عن قريب امت من نظير امم سابقه گرفتار خواهد شد. مردى گفت: يعنى آنطور که فارس وروم رفتار کردند؟ فرمود: مگر مردم غير از اينها هستند.

باب 203

کعب ميگويد عيسى بن مريم در حاليکه جوان قرمز رنگى باشد درب دروازه شرقى دمشق مناره نازل ميشود ودو ملک آن حضرت را با دو کتف خود حمل ميکنند، نفس وبوى آن حضرت را هيچ کافرى درک نميکند مگر اينکه خواهد مرد، زيرا که نفس آن حضرت تا آنجاکه چشم کار کند ميرسد، موقعيکه دجال نفس آنحضرت را درک نمايد نظير شمع آب شده مى ميرد. بعد از آن عيسى بن مريم عليه السلام بسوى مسلمانهائيکه در بيت المقدس هستند ميرود وآنها را از قتل دجال آگاه مينمايد وپشت سر امير مسلمين، نماز ميخواند، سپس حضرت عيسى براى آن ها نمازى ميخواند که آن نماز فتنه خواهد بود ومابقى نصارا تسليم ميشوند وعيسى عليه السلام (در آنجا) اقامت نموده بکار خود ادامه ميدهد وآن ها را بدرجات بهشتى بشارت خواهد داد.

باب 204

حارث بن عبد الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: موقعيکه عيسى بن مريم عليه السلام (از آسمان) نزول کند ودجال را بکشد مردم شاد وخوشحال شده آنشب را تا بصبح احيا ميگيرند وبعد از خروج دجال مدت چهل سال تقويت ميشوند،در آن زمان احدى نخواهد مرد وکسى مريض نخواهد شد، شخص بگوسفندان وحيوانات خود ميگويد: برويد ودر مکان کذا وکذا بچريد ودر فلان ساعت باز آئيد، حيواناتيکه بين زراعت ديده ميشوند از خوشه آن نميخورند وباسم خود شاخه آن ها را نميشکنند؟مار وعقربها ظاهر ميشوند واحدى را اذيت نميکنند وکسى هم مزاحم آن ها نميشود، حيوانات درنده درب خانه ها اقامت ميکنند وطعام ميطلبند واحدى را اذيت نميکنند،يک من يا يک چارک گندم يا جو را که شخصى در زمين بپاشد بدون اينکه وسائل زراعتى را بکار ببندد هفتصد (من) يا هفتصد چارک عائد او ميشود.

باب 205

نعيم از على بن ابيطالب عليه السلام روايتکرده که فرمود: اين خانه (کعبه) را زياد طواف کنيد، کان من مردى را که ساق پاهايش باريک است مى بينم با بيل وکلنگ کعبه را خراب ميکند.

فصل

ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مردى از حبشه که ساق پاهايش کوتاه است کعبه را خراب خواهد کرد.

فصل

نيز ابو هريره از حضرت محمد صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: اهل حبشه ميايند وکعبه را خراب ميکنند يک نوع خراب کردنى که بعد از آن ابدا آباد نخواهد شد، آن ها همان مردمى هستند که گنج کعبه را استخراج مينمايند.

فصل

ايضا ابو هريره از رسول اکرم صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: مثل اينکه مرد فلجى را که موهاى جلو سرش ريخته است بر بام کعبه ميبينم که کعبه را با ظرف خرما ميکوبد.

فصل

عبد الله بن عمر ميگويد: کعبه دو مرتبه خراب ميشود ودر مرتبه سوم حجر (الاسود) بلند ميشود.

فصل

نيز عبد الله بن عمر گويد: آن ها (شايد منظور اهل حبشه باشد؟) هستند که گنجهاى فرعون را از شهري که آن را منف ميگويند استخراج ميکنند ومسلمين خروج کرده با آن ها قتال نموده آن گنجها را بغنيمت مى برند تا اينکه حبشى بعباى خود فروخته ميشود.

فصل

عبد الله بن عمر ميگويد: کان من حبشى که ساق پاهايش باريک وموى جلو سرش ريخته است بر بام کعبه مى بينم که با بيل وکلنگ، کعبه را خراب ميکند.

فصل

ايضا عبد الله بن عمر گويد: مثل اينکه من نظر ميکنم بکعبه ومى بينم مرد حبشى که موى سرش ريخته وساق پاهايش باريک است آن را خراب مينمايد.

باب 206

ابو شريحه از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: دابه را درد هر سه خروج است، اول از انتهاى يمن خروج ميکند وذکر آن در زمان طويلى در بين اهل باديه فاش ميشود ولى در مکه نامى از آن برده نخواهد شد، بعد از آن، زمان طولانى مکث نموده وبراى دومين بار در نزديکى مکه خروج خواهد کرد وذکر آن در باديه فاش ميشود، بعد از آن در مدت زيادى مکث خواهد نمود وبراى سومين دفعه در آن روزى که مردم در بزرگترين مسجدهاى خدا يعنى مسجد الحرام باشند - وچيزى آنها را حفظ نميکند مگر ناحيه راست خارج مسجد که بين رکن اسود تا باب بنى مخزوم است - خروج ميکند آنگاه مردم بجهت آن متفرق ميشوند وگروهى از مسلمين، راسخ وثابت خواهند بود تا آنموقعى که ميفهمند نمى توانند خدا را عاجز کنند وآن دابه بر آن ها خارج ميشود وخاک را از سر خود مى تکاند وآنها را يارى ميکند، وصورتهاى آنان چون ستاره درخشنده ميدخرشد، آنگاه آن دابه والى زمين خواهد شد، هيچ طالبى آن را درک نميکند وهيچ شخص فرارى آنرا عاجز نتوان کرد حتى اينکه اگر شخصى از دست او فرار کند وبنماز پناه ببرد او را تعقيب کرده ميگويد: اى فلان الان نماز ميخوانى؟ همينکه آن شخص صورت خود را متوجه او ميکند داغ وعلامتى در صورتش ميگذارد وميرود، ومردم در خانه هاى خود مجاور ميشوند ودر موقع مسافرت با رفيق بسفر ميروند ودر اموال، مشترک خواهند شد وکافر از مومن تشخيص داده ميشود حتى اينکه کافر بمومن ميگويد: حق مرا بپرداز ومؤمن بکافر ميگويد: حق مرا ادا کن.

باب 207

حذيفه بن يمان گويد دابه داراى سه خروج است: اول: خروج در بعضى از بيابانها وپس از آن مکث خواهد نمود. دوم: در بعضى از قريه ها حتى اينکه (نام آنرا) ذکر ميکنند وپادشاهان در آن قريه ها خون ها ميريزند، آنگاه متوقف خواهد شد. سوم: آن موقعى که نزد بزرگترين مساجد - گمان کرديم که ميخواهد نام مسجد الحرام را ببرد ولى نام آن را نبرد - باشند بقصد زمين حرکت خواهد نمود ومردم فرارى ميشوند جز يک عده اى از مسلمين که ميگويند: چيزى ما را از امر خدا نجات نميدهد، آنگاه آن دابه خروج مينمايد وصورت مسلمين چون ستاره درخشنده خواهد شد بعدا آن دابه حرکت ميکند وهيچ طالبى آنرا درک نميکند وهيچ فرارى از دست آن فرار نتوان کرد. آن دابه نزد مردى که نماز ميخواند ميايد وميگويد: تو اهل نماز نيستى، آن مرد ازدست او فرار ميکند ولى او را ميگيرد وسرکوب مينمايد. حذيفه ميگويد: در آنموقع صورت مومن درخشنده وصورت کافر گرفته ومنکسر خواهد شد. از حذيفه سؤال شد: مردم در آنروز چگونه اند؟ گفت: داراى حال خوش، شريک در اموال ودر مسافرت رفيق خواهند بود.

باب 208

کعب از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: دابه در حالى خارج ميشود که عصاى موسى وانگشتر حضرت سليمان با او خواهد بود صورت مؤمن را با عصا درخشنده وبينى کافر را با انگشتر مهر ميکند. کعب در حديث ديگر ميگويد: دابه داراى مو وپر وچهارپا ميباشد واز دره هاى تهامه خروج ميکند. شعبى ميگويد: دابه الارض حيوانى است که داراى پشم ميباشد وسر آن باسمان ميرسد. ودر حديث ديگر است که دابه از شکافى که در صفا است خراج ميشود.

باب 209

عبد الله بن عمر گويد: اشرار بعد از خوبان صد وبيست سال سلطنت ميکنند واحدى اول آن را نميداند.

باب 210

ايضا عبد الله بن عمر گويد: مردم بعد از آنکه آفتاب از طرف مغرب طلوع ميکند صد وبيست سال باقى ميمانند.

باب 211

عبد الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: خروج دابه بعد از طلوع آفتاب خواهد بود، موقعى که دابه خروج کند ابليس را در حال سجود ميکشد ومؤمنين تا مدت چهل سال در زمين (از نعمتهاى خدا) برخوردارند، چيزى را آرزو نمى کنند مگر اينکه آن را مى يابند، ظلم وجورى نخواهد بود، همه اشيا خواه ناخواه تسليم خداى عالم ميشوند، مؤمنين با رغبت وکفار با کراهت تسليم امر خدا ميشوند، درندگان وطيور با کراهت مطيع خواهند شد حتى درندگان مزاحم پرندگان نميشوند، مومن توليد مثل ميکند وتا چهل سال بعد از خروج دابه نخواهد مرد، بعد از آن موت در ميان آن ها عود ميکند وآنچه که خدا بخواهد باقى ميمانند، آنگاه موت د رجامعه مؤمنين سرعت ميکند بنحوى که مومنى نخواهد بود وکفار مى گويند: ما از مؤمنين خائف وترسان بوديم وفعلا کسى از آن ها باقى نمانده است، از ما ميتى مفقود نشده زيرا که ما بيکديگر هجوم وحمله نکرديم وآنها يکديگر را در بين راه چون حيوانات مورد حمله قرار ميدادند. آنگاه يکى از کفار با مادر وخواهر ودختر خود در بين راه نکاح ميکند (يعنى زنا ميکند) موقعى که او بلند شد ديگرى با آن زن بزنا مشغول خواهد شد، اين عمل، زشت وناپسند بنظر نمى آيد، در چنين روزى خوبان آن ها مى گويند: اگر اين عمل قبيح را در بين طرق وراهها انجام نمى داديد بهتر بود.

آنگاه بدين وسيله فرزند حلال زاده اى باقى نميماند وجميع اهل زمين اولاد زنا ميشوند، وآن مقدارى که خدا بخواهد زندگى ميکنند، بعد از آن خدا مدت سى سال رحم زنان را عقيم ونازاد خواهد کرد وزنى بچه نخواهد زائيد ودر زمين طفلى وجود ندارد، وکليه مردم آن زمان، فرزندان زنا وبدترين مردم خواهند بود وقيامت بر آن ها قيام ميکند.

فتنه وآشوبهاى آخر الزمان (2)

باب 1

ابن عباس ميگويد: دنيا جمعه اى است از جمعه هاى آخرت که هفت هزار سال است، مدت شش هزار وصد سال آن گذشته است وصدها سال ديگر خواهد آمد که خداشناسى در روى زمين پيدا نخواهد شد. کعب الاحبار ميگويد: دنيا شش هزار سال است. وهب گويد دنيا شش هزار سال خواهد بود. ابن رمل جهنى ميگويد: برسول خدا صلى الله عليه وآله عرض کردم: من در عالم خواب ديدم از راهى ميرفتم که آخر آن بچراگاهى منتهى ميشد. وقتيکه تا انتهاى آن جاده آمدم شما را در منبرى ديدم که هفت پله داشت وشما بر هفتمين پله آن قرار گرفته بودى؟ رسول گرامى صلى الله عليه وآله در جوابش فرمود: تعبير آن منبرى که ديدى هفت پله داشت ومن بر هفتمين پله آن نشسته بودم اينست که دنيا هفت هزار سال است ومن در آخر آن واقع شده ام.

باب 2

ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: اسلام غريب افتتاح شده وعن قريب غربت آن عود خواهد کرد. خوشا بحال غربا پرسيدند: غربا کدامند؟ فرمود: اشخاصى که مردم فاسد را اصلاح ميکنند.

باب 3

ابو امامه از رسول الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: علم را دريابيد قبل از آنکه از دست برود، گفتند: چگونه از دست ميرود در صورتيکه قرآن در ميان ما است؟ آن بزرگوار غضب کرده فرمود: مادران شما بعزاى شما گريه کنند مگر تورات وانجيل در بين قوم بنى اسرائيل نبود؟ از دست رفتن علم از بين رفتن علما وحاملين آنست واين سخن را سه مرتبه اعاده فرمود.

باب 4

سليلى گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: موقعيکه خدا عقل را خلق کرد بان فرمود: عقب برو وعقب رفت، فرمود: جلوب يا جلو آمد، خداى تعالى فرمود: خلقى از تو محبوبتر وگراميتر خلق نکردم، بخاطر تو موآخذه ميکنم وبجهت تو عطا مينمايم ومن بوسيله تو شناخته ميشوم ثواب بر له تو وعقاب عليه تو خواهد بود.

باب 5

حذيفه از رسول الله صلى الله عليه وآله روايتکرده که فرمود: زمانى ميايد وعقلهاى مردم بطورى از بين ميرود که صاحب عقلى ديده نخواهد شد.

باب 6

ابن عباس ميگويدک رسول خدا صلى الله عليه وآله بدو قبر عبور کرد وفرمود: صاحبان اين دو قبر در عذاب قليلى دچارند، زيرا يکى از آنها سخن چين بود وديگرى در موقع بول کردن، در مکان خلوتى نميرفت (نظير بعضى از مردم که در وسط راهها وکوچه وخيابانها عورت خود را کشف کرده بول ميکنند) رسول خدا صلى الله عليه وآله شاخه ترى را بدو نصف کرده يک نصف آن را در يکى از آن قبرها فرو کرد ونيم ديگرى را درقبر ديگرى داخل نمود پرسيدند يا رسول الله صلى الله عليه وآله اين عمل را براى چه انجام دادى؟ فرمود: شايد ماداميکه اين شاخه ها خشگ نشده باشند باعث تخفيف عذاب آنها شود.

باب 7

انس بن مالک ميگويد: ما، در موقع دفن رسول خدا صلى الله عليه وآله حضور داشتيم، (گرد وغبار) دستهاى خود را نگرفته بوديم که همه قلبا منکر شديم.

باب 8

زر بن حبيش گويد: از حضرت على بن ابيطالب عليه السلام شنيدم که ميفرمود: من بودم که ريشه فتنه را کندم اگر من نبودم کسى با اهل جمل، اهل صفين واهل نهروان قتال نميکرد (هر چه ميخواهيد) از من پرسيد قبل از آنکه مرا نيابيد، قبل از آنکه بميرم يا کشته شوم، شقى ترين امت، محبوس نميشود تا اينکه (محاسن مرا) بخون خضاب نمايد، قسم بخدائيکه حبه را ميشکافد وجنبندگان را ميافريند راجع بگروهى که صد (نفر) راگمراه يا هدايت کند از من نمى پرسيد مگر اينکه شما را از راننده وسرلشگر وخواننده آن خبر مى دهم. عبد الله بن شريک از امير المؤمنين عليه السلام روايت کرده که فرموده: رسول خدا صلى الله عليه وآله مرا مامور کرد که با ناکثين (طله وزبير و...(ومارقين (خوارج نهروان) وقاسطين (معاويه وتابعين او) جنگ کنم، اگر مرا مامور ميکرد که با گروه چهارمى قتال کنم ميکردم.

باب 9

على بن ربيعه مالکى ميگويد: از على بن ابيطالب عليه السلام شنيدم که بر منبر کوفه ميفرمود: رسول امى صلى الله عليه وآله با من عهد کرد که اين امت بزودى با من بيوفائى وخيانت ميکنند. ودر ترجمه ابو موسى اشعرى به روايت کاملى مرقوم است که رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: اين امت با على عليه السلام خيانت وبيوفائى خواهند کرد.

باب 10

ابن عباس ميگويد: پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله بزنان خود فرمود: کاش من ميدانستم که کدام يک از شما خواهد بود که سگهاى حواب (نام مکانى است در طريق بصره) به او صدا وحمله ميکند وگروه هائى از طرف يمين ويسار او کشته ميشوند.

باب 11

قيس بن ابى حازم ميگويد: در جنگ جمل تيرى بزانوى مروان بن الحکم اصابت کرد وخون سيلان نمود، موقعيکه زانوى او را ميبستند خون بند ميامد ووقتيکه باز ميکردند خون جارى ميشد، وموقعيکه دهان زخم را ميبستند زانوى او نفخ ميکرد، مروان گفت: اين زخم را وا گذاريد زيرا که اين تير را خدا انداخته است، پس از آنکه مروان مردو او را دفن کردند يکى از اهل خانه اش او را در خواب ديد که سه مرتبه گفت: مرا از اين آب راحت کنيد، همينکه قبر او را نبش کردند ديدند قبرش نظير جوى آب سبز شده (زيرا در اطراف جوب آب گاهى علف سبز ميرويد) چون آب آن قبر را کشيدند وجنازه او را خارج کردند ديدند آن قسمتى که از محاسن وصورتش با آب وزمين متصل بوده زمين آن را خورده وفاسد کرده است، بعد از آن خانه اى از خانه هاى ابى بکر را خريدند واو را در آن دفن کردند.

باب 12

سليلى ميگويد: امير المؤمنين عليه السلام به زبير ميفرمود: تو را بخدا قسم مى دهم از رسول خدا صلى الله عليه وآله نشنيدى که ميفرمود: تو با من قتال ميکنى ود رحق من ظلم خواهى کرد؟ گفت: آرى ولى من فراموش کردم.

باب 13

سعيد بن سويد ميگويد: معاويه آمد وبراى مردم خطبه اى خواند وگفت: اى اهل کوفه من براى روزه گرفتن يا نماز خواندن با شما قتال نميکنم بلکه ميخواهم بر شما مسلط شوم وخدا مرا مامور کرده که على رغم انف شما اقدام نمايم.

باب 14

عائشه روايت کرده که رسول الله صلى الله عليه وآله به عمار فرمود: تو را گروه ستمکار ميکشند.

باب 15

سعيد بن جبير ميگويد: هشتصد نفر از انصار ونهصد نفر از اهل بيعت رضوان با على عليه السلام بودند. در حديث ديگر از حکم روايت کرده که گفت: هشتاد نفر از اهل بدر ودويست وپنجاه نفر ز اهل بيت شجره با على عليه السلام بودند. ودر روايت ديگر است که اويس قرنى در روز صفين با على عليه السلام بود.