الملاحم والفتن يا فتنه وآشوبهاى آخر الزمان

سيد على بن موسى ابن طاووس
محمد جواد نجفى

- ۳ -


باب 121

سعيد بن مسيب گويد: بعد از اين، افتراق واختلافى خواهد بود تا اينکه کف دستى از آسمان ظاهر شود ومنادى از آسمان ندا کند امير شما فلان است.

باب 122

ابن رومان از حضرت على بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: بعد از خسفى منادى در اول روز ندا ميکند که حق با آل محمد صلى الله عليه وآله است، بعد از آن منادى در آخر روز ندا ميکند که حق با اولاد عيسى است وآن مدحى است از شيطان.

باب 123

زهرى ميگويد: موقعى که سفيانى ومهدى عليه السلام براى جنگ با يکديگر ملاقات کردند در آن روز صوتى از آسمان شنيده ميشود: آگاه باشيد که اوليا خدا اصحاب فلانند يعنى مهدى عليه السلام اين لفظ حديث است. اسما بنت عميس گويد: علامت آن اين است که کف دستى از آسمان فرو ميشود ومردم بان مينگرند.

باب 124

عبد الله بن عمر ميگويد: مردم اعمال حج وعر فات را با يکديگر بدون امام بجا مياورند ودر آن موقعى که بمنا نزول ميکنند (شيئى) نظير سگ يا مرض هارى آنها را ميگيرد؟ پس از آن، قبيله ها به يکديگر حمله وهجوم ميکنند تا اينکه خون در گردنه جارى ميشود، بعد از آن بشخصى که بهترين آنها است پناه ميبرند وقتى نزد او ميايندکه او صورت خود را بطرف کعبه کرده گريه ميکند، مثل اينکه من اشگ هاى جارى او را ميبينم. باو خواهند گفت: بيا تا ما تو را ولى ورئيس خود بنمائيم، ميگويد: واى بر شما چه عهدهائى که شما نشکستيد وچه خونها که نريختيد؟ پس بنحوه اکراه با او بيعت ميکنند. چنانچه او را ملاقات کرديد با او بيعت کنيد زيرا که او مهدى زمين واسمان است. ودر حديث ديگر است که مهدى عليه السلام از فرزندان فاطمه عليها السلام باکراه خروج ميکند وبا او بيعت مى کنند.

باب 125

شهر بن حوشب از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: در ماه ذيقعده قبيله ها جنگ ميکنند ودر ذى حجه حاجيها را غارت خواهند کرد ودر ماه محرم منادى از آسمان ندا مى کند.

باب 126

ابان بن عقبه ميگويد: از ابن عباس شنيدم که ميگفت: خدا مهدى عليه السلام را بعد از آنکه (مردم) مايوس مى شوند مبعوث خواهد کرد حتى اينکه مردم ميگويند: مهدى در کار نيست وانصار او از اهل شام هستند، شماره ياران او سيصد وسيزده نفر که مساوى با عدد اصحاب بدر است از شام بسوى او ميروند تا اينکه او را از بين مکه ازخانه اى که نزديک صفا است خارج ميکنند وباکراه با او بيعت مى کنند پس بان حضرت اقتدا ميکنند ودو رکعت نماز مسافر نزديک مقام ميخوانند بعد از آن، آن حضرت بمنبر ميرود. قتاده از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: جمعيت هاى عراق وپهلوانان شام نزد مهدى عليه السلام ميايند وبين رکن ومقام با او بيعت ميکنند.

باب 127

ابو هريره ميگويد: با مهدى عليه السلام بين رکن ومقام بيعت مى کنند در صورتيکه کسى از خواب بيدار نشده وخونى ريخته نخواهد شد.

باب 128

ابو رومان از على بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: موقعى که بيرقهاى سياه خيل سفيانى که شعيب بن صالح در ميان آن است به اهتزاز در آيد مردم آرزوى مهدى عليه السلام را کرده او را طلب ميکنند پس آن حضرت با بيرق رسول خدا صلى الله عليه وآله از مکه خروج کرده دو رکعت نماز ميخواند بعد از آن بعلت بلاهاى طولانى از خروج او مايوس ميشوند وقتى که از نماز فارغ شد برميگردد وميگويد: ايها الناس من گريه ميکنم براى بلائى که بامت محمد صلى الله عليه وآله رسيده مخصوصا بلائيکه باهل بيت آن حضرت رسيده، ما مقهور ومظلوم واقع شديم.

باب 129

جابر از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام در مکه موقع عشا ظهور ميکند وبيرق وپيراهن وشمشير رسول خدا صلى الله عليه وآله با او خواهد بود وعلامتها ونور وبيانى با آن حضرت ميباشد، پس از آنکه نماز عشا را ميخواند با صداى بلند ميگويد: ايها الناس من شما را بياد خدا مياورم وآن موقعى را که در مقابل او قرار ميگيريد خاطر نشان شما ميکنم زيرا که خداى تعالى اتمام حجت کرده وانبيا وکتاب فرستاده تا شما را امر کند که براى او چيزى را شريک قرار ندهيد واطاعت وفرمان او وپيغمبرش را محافظت کنيد وآنچه را قرآن احيا کرده احيا کنيد وآنچه را که قرآن از بين برده از بين ببريد و(طريق) هدايت را يارى کنيد وبراى تقوا وپرهيزگارى ناصر ومعين باشيد، زيرا که فنا دنيا نزديک است من شما را بسوى خدا ورسول او دعوت ميکنم تا به کتاب خدا عمل کنيد وباطل را نابود کرده سنت وشريعت را احيا نمائيد. پس با سيصد وسيزده نفر که تعداد اهل بدر بود بدون اينکه از يکديگر وعده بگيرند نظير يک قطعه ابر پائيز ظهور ميکند، در شب خائف وترسان ودر روز چون شيرند، پس خدا (بوسيله او) زمين حجاز را فتح ميکند وافرادى را که از بنى هاشم در زندانند نجات ميدهد وبيرق هاى سياه در کوفه وارد ميشوند ولشکرهائى براى بيعت با مهدى عليه السلام باطراف عالم ميفرستد، جور واهل آن را از بين ميبرد وشهرها براى او معتدل خواهند بود وخدا قسطنطنيه را به دست او افتتاح ميکند.

باب 130

ابن رزين غافقى ميگويد: از عليه عليه السلام شنيدم که ميفرمود: مهدى عليه السلام با دوازده هزار نفر که اقل عدد آن ها است يا پانزده هزار نفر که اکثر عدد آن ها است خروج ميکند وتير ونيزه در جلو او ميرود، هيچ دشمنى او را ملاقات نميکند مگر اينکه آن ها را باذن خدا شکست ميدهد، شعار آنها امت است از ملامت وسرزنش درراه خدا باکى ندارند، هفت بيرق از طرف شام بان ها خروج ميکند، آنحضرت آنها را شکست ميدهد ومالک آنها ميشود. بعد از آن محبت ودوستى ونعمت را بين مردم رواج ميدهد وقاصه وروات آن ها را برميگرداند وبعد از آن ها غير از شتر چيزى نميماند گفتيم قاصه وروات کدامند فرمود: بطورى قصاص وانتقام گرفته ميشود که شخص (با نهايت امنيت) هر چه ميخواهد ميگويد وچيزى را فراموش نميکند.

باب 131

رزين از على بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: خدا کسى را بر اهل شام مسلط ميکند تا جمعيت آنها را بطورى متفرق کند که اگر روباهها با اهل شام قتال کنند بر آنها غالب ميشوند، در آن موقع مردى از اهلبيت من با سه بيرق خروج ميکند که تعداد آنها بنظر عده اى پانزده هزار وبنظر عده اى دوازده هزار نفر است علامت آنها امت امت است، بر بيرق آن ها است: (رجل الملک او يقتضى له الملک) پس خدا جميع آنها را ميکشد، آنگاه خدا الفت وامنيت ودوستى بمسلمين خواهد داد. اين حديث را ابو رومان هم از على عليه السلام روايت کرده الا اينکه ميگويد: با هفت بيرق سياه.

باب 132

هيثم بن عبدالرحمان ميگويد: آن کسيکه از على عليه السلام شنيده بود براى من گفت: موقعى که سفيانى بسوى مهدى عليه السلام لشکرى فرستاد ودر بيدا زمين آنها را فروبرد واين خبر باهل شام رسيد بخليفه خود ميگويند: مهدى عليه السلام خروج کرده تو بايد با او بيعت نموده واو را اطاعت کنى والا تو را ميکشيم، خليفه شام بيعت خود را براى آن حضرت ميفرستد. بعد از آن مهدى عليه السلام سير ميکند تا داخل بيت المقدس ميشود وخزينه ها در اختيار آن حضرت قرار خواهد گرفت وعرب وعجم واهل حرب وروم وغير آنها بدون قتال مطيع آن حضرت ميشوند تا اينکه در قسطنطنيه وپائين آن مسجدهائى ساخته ميشود. ومردى از اهلبيت آن حضرت به اهل شرق خروج کرده در مدت هشت ماه شمشير را بر دوش خود گرفته (عده اى را ميکشد واز برخى) انتقام ميکشد ومتوجه بيت المقدس ميشود وقبل از اينکه به بيت المقدس برسد مى ميرد. سيد بن طاووس رحمه الله ميگويد: من اين حديث را اينطور يافتم ولى بنظر من صحيح نيست.

باب 133

تبيع ميگويد: موقعيکه در شهر شام خرابى وسر وصدائى از طرف بيدا (نام بيابانى است) ايجاد شود بيدا وسفيانى باقى نميماند. ليث ميگويد: اين خرابى وسر وصدا در طبريه خواهد بود که (اهل) خيمه بواسطه آن بيدار ميشوند واطراف آن خالى ميشود، اين است حال شب طبريه.

باب 134

زر بن حبيش گويد: از على عليه السلام شنيدم که ميفرمود خدا فتنه ها را بوسيله مردى از ما خانواده برانگيخته ميکند که آن ها را (مردم آنزمان را) ذليل ميکند وجز شمشير چيزى بانها عطا نميکند ومدت هشت ماه شمشير را بدوش خود نهاده (از آنها) ميکشد تا اينکه ميگويند: بخدا قسم اين از فرزندان فاطمه عليها السلام نيست اگراز فرزندان او بود بما رحم ميکرد، آن حضرت کار بنى عباس وبنى اميه را ساخته آنها را خلاص ميکند.

باب 135

زهرى ميگويد: مهدى عليه السلام از مکه بعد از ذلک با سيصد وچهارده نفر که شماره  اهل بدر است خروج ميکند وبا سر لشکر سفيانى ملاقات مينمايد در آنروز خط حربى اصحاب مهدى عليه السلام نمدهائى است که بر پشت مالهاى سوارى است. زهرى گويد: در آن روز صوتى از آسمان شنيده ميشود که گوينده اى ميگويد: آگاه باشيد که اوليا خدا اصحاب فلانند. ودر موقع خروج او، بلا دچار اصحاب سفيانى خواهد شد ومهدى عليه السلام بسوى شام خروج ميکند وسفيانى با مهدى عليه السلام ملاقات نموده با او بيعت مينمايد ومردم از هر طرف بسوى آن حضرت ميشتابند وآن بزرگوار زمين را پر از عدل خواهد کرد.

باب 136

ابوبکر ميگويد: بزرگان ما گفته اند: سفيانى آن کسى است که خلافت را بمهدى عليه السلام واگذار ميکند.

باب 137

کعب ميگويد: مهدى عليه السلام مبعوث ميشود تا با روم جنگ کند، ده نفر با او خروج ميکنند وتابوت سکينه را که حاوى تورات وانجيلى است که خدا بموسى وعيسى نازل کرده از غار انطاکيه خارج کنند وآن ح ضرت در بين اهل تورات با توراتشان ودر بين اهل انجيل با انجيلشان قضاوت وحکومت ميفرمايد.

باب 138

کعب گويد: علت اينکه مهدى عليه السلام را مهدى ناميدند براى امر خفى است، وتورات وانجيل را از زمينى که آنرا انطاکيه ميگويند استخراج مينمايد. ودر روايت ديگر است که آن حضرت تورات را تازه و(سالم) از انطاکيه اخراج ميکند.

باب 139

جعفر بن سيار شامى گويد: رد مظالم کردن مهدى عليه السلام بجائى ميرسد که اگر چيز(غصبى) در زير دندان انسانى باشد آن را گرفته (بصاحبش) رد ميکند.

باب 140

عبد الله بن شريک ميگويد: بيرق رسول خدا صلى الله عليه وآله بنحو برافراشتگى با مهدى عليه السلام خواهد بود ايکاش من آن حضرت را درک ميکردم ولو اينکه اعضا وجوارحم را قطع ميکردند.

باب 141

نوف بکالى ميگويد: بر بيرق مهدى عليه السلام مرقوم است: بيعت (فقط) براى خدا است.

باب 142

ابو زربه گويد: مهدى عليه السلام را قصد آنستکه بمساکين، بذل وبخشش نمايد.

باب 143

قتاده ميگويد: بهترين مردم کوفه ويمن وپهلوانان شام مهدى عليه السلام را يارى ميکنند، جبرئيل عليه السلام جلو آن حضرت وميکائيل عليه السلام عقب او خواهد بود، مهدى عليه السلام محبوب خلائق است وخدا بوسيله او فتنه را خاموش ميکند وزمين را بنحوى امن وامان خواهد کرد که يک زن ميتواند با پنج زن ديگر حج بجاى آورند ومردى با آنها نباشد وآن زن از هيچ چيز باکى نخواهد داشت وخدا برکات زمين وآسمان را عطا مينمايد.

باب 144

کعب ميگويد: علت اينکه مهدى عليه السلام را مهدى ناميدند آنستکه آن حضرت بسوى اسفارى (يعنى قسمتى) از تورات هدايت ميشود وآنها خواهد نمود، پس جمعيت زيادى بواسطه آن کتابها اسلام اختيار مينمايند، آنگاه (کعب) سى هزار نفر را ذکر کرد.

باب 145

ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: ساکنين آسمان وزمين از مهدى عليه السلام راضى خواهند بود آسمان، قطره اى از قطره هاى (باران) خود را واگذار نميکند مگر اينکه آنرا فرو ميريزد وزمين هم گياهى از گياهان خود را فروگذار نميکند مگر اينکه آنرا خارج مينمايد حتى اينکه اموات آرزوى زنده شدن را دارند.

باب 146

معمر بن قتاده از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام گنجها را استخراج نموده واموال را تقسيم مينمايد، واسلام، استقرار خود را خواهد يافت.

باب 147

ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام داراى مال اندک خواهد بود (يا مال را اندک اندک مى بخشد؟) وآنرا شماره نميکند، زمين را پر از عدل ودال ميکند همچنانکه پر از جور وظلم شده باشد.

باب 148

ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: امت مهدى عليه السلام آنطور بسوى او جمع ميشوند که زنبور سعل بدور پادشاه خود جمع شود.

باب 149

ابو سعيد خدرى از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام زمين را پر از عدل ميکند چنانکه قبل از او پر از ظلم وستم شده باشد، وهفت سال سلطنت ميکند.

باب 150

طاووس ميگويد: من دوست دارم که نميرم تا زمان مهدى عليه السلام را درک کنم، (زيرا) آن حضرت بجزاى نيکوکاران ميافزايد وگنهکاران ثواب داده ميشوند.

باب 151

عباس ميگويد: در زمان مهدى عليه السلام صغير آرزو ميکند که کبير باشد وکبير تمنا دارد که صغير باشد.

باب 152

ابو سعيد خدرى از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: امت من در زمان مهدى عليه السلام متنعم بنعمتهائى ميشوند که هرگز آنطور نعمتى بان ها داده نشده، باران را بر آنها مى ريزد وزمين چيزى از گياهان را وا نميگذار دمگر اينکه آن را اخراج ميکند مال ارزشى ندارد، مرد بلند ميشود وميگويد: يا مهدى بمن عطا فرما حضرت ميگويد: بگير.

باب 153

سليمان بن عيسى گويد: بمن چنين رسيده که تابوت سکينه از بحيره طبريه بدست مهدى عليه السلام ظاهر ميشود تا اينکه آن را مياورند ر بيت المقدس ودر خدمت آن حضرت ميگذارند، موقعى که يهود بان تابوت نظر ميکنند همه اسلام اختيار مينمايند جز عده قليلى از آن ها بعد از آن مهدى عليه السلام ميميرد.

باب 154

ابو محمد ميگويد: مردى از اهل مغرب گفت: وقتيکه مهدى عليه السلام خروج کند خدا غنا وبى نيازى را بنحوى در دل مردم قرار ميدهد که مهدى عليه السلام ميگويد: چه کسى طالب مال است؟ جز يکنفر که ميگويد: من (طالب مالم) کسى نزد آن حضرت نميايد، پس آن مرد عرض ميکند مال قليلى بمن عطا کن وآن حضرت عطا ميکند وآنمرد مال را بدوش خود حمل مينمايد تا وقتى که ميايد نزد دورترين مردم، ميگويد: صلاح نميدانم که از اينجا بگذرم، پس برميگردد ومال را بان حضرت رد ميکند وميگويد: مال خود را بگير که من احتياجى بان ندارم.

باب 155

محمد بن حنفيه از پدر بزرگوارش على بن ابيطالب عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: خدا (کار) مهدى عليه السلام را در يک شب اصلاح مينمايد. قسم نمى دانم که خزينه ها واسلحه ومال کعبه را وا گذارم يا آنها را د

باب 156

طاووس ميگويد: عمر بن خطاب از کعبه تعجب نموده گفت: بخدا تقسيم نمايم؟ على بن ابى طالب عليه السلام به او فرمود: (از اين خيال) درگذر که تو صاحب کعبه نيستى بلکه صاحب آن جوانى از ما قريش است که در آخر الزمان آن را در راه خدا تقسيم مينمايد.

باب 157

ارطاه گويد: مهدى عليه السلام اول بيرق را بسوى ملت ترک ميفرستد وآنها را شکست مى دهد واسرا واموال آن ها را ميگيرد، بعد از آن بسوى شام ميرود وآنرا فتح مينمايد وغلامهاى زرخريدى را که با او باشند آزاد نموده قيمت آنها را باصحاب خود ميدهد ودر حديث ديگر است که نوجوانى با محاسن کم وزرد (يا رنگ زرد؟) در زير لواى مهدى عليه السلام خارج ميشود که اگر با کوه ها قتال کند آن ها را خراب ميکند وگفت: موقعى که در ايليا بيايد آن ها را خراب مينمايد.

باب 158

ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: ابروهاى مهدى عليه السلام نورانى وروشن است، ووسط بينى آن حضرت برجسته وسوراخهاى آن تنگ است ودر روايت ديگر است که (فرمود:) من نورانى ترم.

باب 159

کعب ميگويد: خشوع کردن مهدى عليه السلام براى خدا نظير خشوع شيشه است (شايد منظور تشبيه باشد، يعنى همان طور که شيشه زود ميشکند وخورد ميشود همانطور هم مهدى عليه السلام در مقابل خدا خورد ميشود وخشوع مينمايد؟).

باب 160

قاسم بن عبد الرحمان از آنکسى که براى او روايت کرده از على بن ابى طالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام از اهل بيت نبى صلى الله عليه وآله است ومحل ولادت او در مدينه خواهد بود واسم او اسم پدرش (يعنى رسول خدا) ميباشد ومحل هجرت او در بيت المقدس خواهد بود، محاسن (ريش) مهدى عليه السلام زياد وچشمهايش مشکى وشهلا ودندانهاى ثناياى او درخشنده است، در صورت مهدى عليه السلام خال برجسته وروشنى ميباشد، در کتف آن حضرت علامتى است که در کتف رسول خدا صلى الله عليه وآله بود، بيرق رسول خدا را با پارچه مخمل سياه چهارگوشى بيرون مياورد در آن بيرق حرمت (يا سنگ يا منع؟) است از موقعى که رسول خدا صلى الله عليه وآله از دنيا رفته آن بيرق منتشر نشده ومنتشر هم نخواهد شد تا مهدى عليه السلام خروج کند، خدا سه هزار ملک را بيارى مهدى عليه السلام ميفرستد که صورت وپشت مخالفين آن حضرت را بکوبند، مهدى عليه السلام وقتى خروج مينمايدکه سن مبارکش از سى الى چهل سال باشد.

باب 161

طاووس از على بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام جوانى از قريش است ويک نوع (مردى) از مردان است، ارطاه ميگويد: مهدى عليه السلام شخص شصت ساله اى است. سقر بن رستم نقل کرده که پدرش ميگفت: ابروهاى مهدى عليه السلام کشيده وباريک (يا قامت آن حضرت کشيده وباريک؟) بوده وچشمهاى مهدى عليه السلام درشت است از حجاز خروج ميکند وموقعى بر منبر دمشق بالا ميرود که سن آن بزرگوار هجده سال است.

باب 162

عبد الله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: اسم مهدى اسم من است واسم پدرش هم اسم پدر من است. راوى ميگويد: مکررا از آن حضرت ميشنيدم که نام پدرش (يعنى پدر مهدى) را ذکر نميکرد کعب ميگويد: اسم مهدى عليه السلام اسم محمد صلى الله عليه وآله است، يا گفته باشد: اسم نبى ابو سعيد خدرى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: اسم مهدى اسم من است. ابو طفيل روايت کرده که پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود: نام مهدى عليه السلام نام من است و نام پدرش نام پدر من است. قتاده ميگويد: به سعيد بن مسيب گفتم: مهدى حق است؟ گفت: (آرى) از قريش بوجود ميايد، گفتم: از کدام قريش؟ گفت: از بنى هاشم (دوباره) گفت: از بنى عبد المطلب، گفتم: از کدام بنى عبد المطلب؟ گفت از فرزندان فاطمه عليها السلام.

کعب ميگويد: مهدى عليه السلام از فرزندان فاطمه عليها السلام خواهد بود، زربن حبيش گويد: از على عليه السلام شنيدم که ميفرمود: مهدى عليه السلام مردى است از ما که از فرزندان فاطمه عليها السلام خواهد بود.

باب 163

ابو رومان گويد: موقعيکه سفيانى بمصر رسيد لشکرى ميفرستد بسوى آنکسى که در مکه ميباشد آن لشکر مدينه را بيشتر از واقعه حره خراب ميکنند تا وقتيکه به بيدا برسند وزمين آنها را فرو ببرد.

باب 164

قتاده از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: لشکرى از شام بمکه فرستاده ميشود تا آن وقتيکه به بيدا برسند وبزمين فرو روند. ودر حديث ديگر ذکر کرد: که آن از علامات خروج مهدى عليه السلام خواهد بود.

باب 165

ابو رومان از حضرت على بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: موقعيکه لشکرى در طلب آنهائيکه بسوى مکه خروج کردند حرکت کردند وبه بيدا رسيدند بزمين فرو ميروند ومنادى از زير پاى آنها ندا ميکنند: (ولو ترى اذ فزعوا فلا فوت واخذوا من مکان قريب) ومردى از لشگر براى طلب ناقه خود خارج ميشود وقتيکه برمى گردد احدى از آنها را نيافته وحس نميکند وآن، کسى است که خبر آنها را بمردم خواهد داد.

باب 166

ابن مسعود ميگويد: لشگرى بسوى مدينه فرستاده ميشود که زمين آن ها را بين حما ومر فرو مى برد ونفس زکيه کشته خواهد شد وحديث آن لشگرى را که به مدينه ميرود وزمين آن ها را فرو مى برد ذکر کرد. کعب ميگويد: لشگر دوازده هزار نفرى بسوى مدينه متوجه ميشوند ودر بيدا زمين آنها را فرو ميبرد. فصل سيد بن طاووس مى گويد: از اخبار اينطور بدست ميايد که زمين آن لشگرى را که بطرف مکه ميفرستند فرو مى برد وبعيد نيست که بسوى مکه ومدينه لشگر بفرستند. ودر حديثى است: آن منادى که در بيدا ندا ميکند زمين آنها را فرو برد خداست ودر بعضى از روايات است که جبرئيل عليه السلام خواهد بود. فصل ياقوت حموى در معجم البلدان مى گويد: بيدا اسم زمين نرمى است بين مکه ومدينه وبمکه نزديکتر است واز طرف شرق در جلو ذو الحليفه قرار گرفته. ودر حديث است که قومى براى جنگ کعبه آمدند ودر بيدا پياده شدند وخدا جبرئيل را فرستاد، جبرئيل گفت: يا بيدا آن ها را نابود کن.

باب 167

عبد الله بن عمر مى گويد: وقتى که لشگر بيدا بزمين فرو رفتند علامت خروج مهدى عجل الله تعالى فرجه خواهد بود.

باب 168

على بن عبد الله بن عباس ميگويد: مهدى عليه السلام خروج نميکند تا اينکه با آفتاب علامتى طلوع کند.

باب 169

کعب ميگويد: علامت خروج مهدى عليه السلام آنستکه بيرقهائى که مردى اعرج (يعنى شل و لنگ) با آنها است از طرف مغرب ميايد.

باب 170

ابو صادق گويد: تا سفيانى از غارها بلند نشود مهدى عليه السلام خروج نميکند. شايد منظور غارهاى مصر باشد.

باب 171

هارون بن هلال از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام خروج نميکند تا آن موقعى که تاريکى وظلم وستم (دنيا را) فرا گيرد.

باب 172

مطر الوراق (نام کسى است) ميگويد: مهدى عليه السلام خروج نميکند تا اينکه (مردم) بطور علنى بخدا کافر شوند.

باب 173

ابن سيرين ميگويد: مهدى عليه السلام خروج نخواهد کرد تا اينکه از هر نه نفرى هفت نفر کشته شود.

باب 174

ارطاه ميگويد: مهدى عليه السلام (پس از خروج) چهل سال باقى ميماند. ودر روايت ديگر است که ضمره بن حبيب ميگويد: عمر مهدى عليه السلام سى سال خواهد بود.

باب 175

ابو سعيد خدرى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام بعد از ظهور وسلطنت، هفت يا هشت يا نه سال زنده ميماند.

باب 176

قتاده ميگويد: بمن رسيد که پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود: (سلطنت) مهدى عليه السلام هفت سال است.

باب 177

ابو صديق از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام هفت يا نه سال زندگى ميکند. يک عده رواياتى بدين مضمون وارد شده که مدت سلطنت مهدى عليه السلام هفت سال خواهد بود.

باب 178

ابو سعيد خدرى از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله وسلم روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام هفت يا هشت يا نه سال در ميان امت من خواهد بود وبروايتى آن حضرت هفت سال ودو ماه وچند روز سلطنت خواهد کرد. سليمان بن عيسى ميگويد: بمن رسيده که مهدى عليه السلام چهارده سال سلطنت ميکند.

باب 179

ابن عباس بمعاويه ميگفت: در آخر الزمان مردى از ما مدت چهل سال خلافت ميکند که در هفت سال آخر آن، فتنه وآشوبهائى بپا ميشود، وآن مرد در شهر اعماق از غم واندوه خواهد مرد، بعد از (مردن) او مردى از خود آنها که داراى دو خال است متصدى خلافت ميشود وفتح بدست او خواهد بود يعنى فتح روم وشهر اعماق.

باب 180

ارطاه گويد: مردم جمع ميشوند وبانهائيکه با او (شايد منظور همان کسى است که ابن عباس در باب خبر داده) بيعت ميکنند مينگرند. ودر آنموقع که مشغول بيعتند صدائى مى شنوند انس ميگويد: اجنه با فلانى که از آن مرد وآن زن نيست بيعت نکردند ولکن خليفه يمانى است.

باب 181

ابراهيم تميمى از پدرش از على بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: کار فتنه بجائى ميرسد که احدى نميگويد: (لا اله الا الله) وبعضى گفته اند: نميتوان گفت: الله الله، رئيس وبزرگ دين بوسيله پست فطرتها مضروب ميشود، بعد ازآن خدا قومى را ميفرستد که چون زباله وبرگ درختى هستند که سيل آورده باشد ومن اسم امير ومحل خواباندن شتران آن ها را ميدانم.

باب 182

محمد بن حنفيه ميگويد: خليفه اى از بنى هاشم وارد بيت المقدس ميشود که زمين را پر از عدل وداد خواهد کرد، بيت المقدس را طورى بنا ميکند که نظير آن بنا نشده باشد ومدت چهل سال خلافت ميکند ودر آن هفت سال اخير خلافتش اصلاح امور روم بدست او خواهد بود بعد از آن به او خيانت ميکنند ودر شهر عمق (يا محلى که فاضلاب جمع ميشود) از غم واندوه ميميرد، آنگاه مردى از بنى هاشم لباس خلافت مى پوشد وشکست آن قوم وفتح قسطنطنيه بدست او انجام خواهد گرفت، بعد از آن بسوى روميه (شهرى است در مدائن يا در روم قاموس) حرکت کرده آن را فتح مينمايد وگنجهاى آنرا با اطاق يا سفره غذاخورى حضرت سليمان بن داود عليه السلام استخراج ميکند پس بطرف بيت المقدس مراجعت خواهد نمود، ودجال در زمان او خروج ميکند وعيسى بن مريم عليه السلام از آسمان نزول کرده پشت سر آن حضرت نماز ميخواند.

باب 183

کعب ميگويد: پادشاهى که در بيت المقدس ساکن است لشگرى بسوى هند ميفرستد وهند رافتح کرده گنج وجواهرات آنرا گرفته زينت بيت المقدس خواهد کرد، وپادشاهان يمن را غل وزنجير کرده نزد او مياورند وآن لشگر تا موقعيکه دجال خروج کند در هند اقامت ميکنند.

باب 184

کعب ميگويد: پادشاهى که در بيت المقدس است لشگرى بطرف هند روانه ميکند وهند را فتح کرده زمين آنرا ميکوبد وگنجهاى هند را تصرف نموده زينت بيت المقدس قرار مى دهد وافرادى را که بغل وزنجير بسته شده باشند نزد او مياورند وبين مشرق ومغرب براى آنها فتح ميشود وجاى آنها در هند است تا موقعى که دجال خروج کند.

باب 185

عبد الله بن مسعود از حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود:.. در مدينه نازل نميشوند وهيچ مکان محفوظى نيست مگر اينکه قبل از سه روز براى آنها فتح ميشود، داخل خليج ميشوند وآب خليج بقدرى بالا مى آيد که از خليج سرريز ميکند. پس اهل قسطنطنيه ميگويند: صليب ما را از آب دريا نجات ميدهد ومسيح ياور ما خواهد بود، چون شب را صبح کنند مى بينند که خليج خشگ شده، بعد از آن در خليج خيمه ميزنند وآب درياى قسطنطنيه فرو رفته خشگ ميشود ومسلمين در شب جمعه تا صبح با تحميد وتکبير وتهليل شهر کفر را احاطه ميکنند ويکنفرى که خواب يا نشسته باشد در ميان آنها نيست، موقعى که فجر طالع شود مسلمين در بين دو برج، فقط يک الله اکبر ميگويند وروميها مى گويند: تاکنون با عرب جنگ کرديم ولى اکنون ميخواهيم با خدا قتال نمائيم در صورتيکه خدا براى خاطر آنها شهر ما را خراب نموده وشهر ما را براى آن آنها معين کرده است. پس مسلمين در آنجا اقامت نموده وبا سپر مشغول کيل کردن طلا ميشوند وچون فرزندان (آنها را) تقسيم ميکنندسهم هر يک از آنها سيصد دختر باکره خواهد شد، واز آن نعمتهائى که در ختيار آن ها قرار گرفته تا وقتى که خدا بخواهد استفاده ميکنند، بعد از آن دجال خروج ميکند وخدا قسطنطنيه را بدست مردمى که اوليا الله هستند فتح ميکند ومرگ ومرض را از آنها مرتفع مينمايد تا اينکه عيسى بن مريم از آسمان بر آن ها نازل شود وبمعيت او با دجال جنگ کنند.

باب 186

ابو امامه باهلى ميگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله ذکرى از دجال کرد ام شريک گفت: يا رسول الله صلى الله عليه وآله در چنين روزى مسلمين در کجايند؟ فرمود: در بيت المقدس (دجال؟) خروج ميکند که آن ها را محاصره کند در آن روز مرد صالح ونيکوکارى امام مسلمين است به او ميگويند: براى ما نماز صبح را بجا بياور، موقعى که تکبيره الاحرام را گفت وداخل نماز شد عيسى بن مريم نازل ميشود وقتى که آن مرد عيسى را مى بيند عيسى او را ميشناسد، آن مرد جلو ميايد پس عيسى عليه السلام دست خود را بين دو کتف او نهاده به او مى گويد: براى ما نماز بجا بياور زيرا که اقامه براى تو گفته شده، پس عيسى عليه السلام به او اقتدا کرده پشت سر او نماز مى گذارد.

آنگاه ميگويند: درب را بگشائيد. در آن روز با دجال هفتاد هزار يهودى خواهد بود که همه آن ها داراى اسلحه وشمشيرند، وقتى که رجال بعيسى عليه السلام نظر ميکند (از ترس يا خجل شدن) آب ميشود آنچنانکه قلع وسرب در آتش آب ميشوند يا آن چنانکه نمک در آب، آب شود، پس فرار ميکند وعيسى ميگويد: من بايد بتو ضربتى بزنم که آن ضربت فوت شدنى نيست، پس او را گرفته وبقتل ميرساند. غير از فرقد که از درخت يهود است وگويا نميشود هيچ چيزى از مخلوقات خدا نيست که يکنفر يهودى آن را پناه گاه خود قرار دهد مگر اينکه خدا آن را گويا ميکند تا بگويد: اى بنده مسلمان خدا، اين کسيکه مرا پناه گاه خود قرار داده يهودى است او را بقتل برسان. (پس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:) عيسى عليه السلام در ميان امت من حاکم وامام عادلى است، عيسى عليه السلام صليب (چوبه دار) را ميکوبدو نابود ميکند خوک را ميکشد، جزيه را از بين ميبرد، صدقه را ترک خواهد کرد. (در آن زمان) گرگ مزاحم گوسفند نميشود، بغض ودشمنى بر طرف ميشود، اذيت ودرندگى هر حيوانى بطورى از بين ميرود که اگر طفل نوزادى انگشت خود را در دهانه کندوى عسل بگذارد زنبور او را ضررى نميرساند، شير، بچه را ملاقات ميکند ولى ضررى باو نميرساند، شير درنده در ميان شتران چون سگى است که آن ها را نگهبانى کند، گرگ دربين گوسفندان نظير سگ گله خواهد بود، زمين مملو از مسلمين ميشود، سلطنت کفار گرفته خواهد شد، سلطنتى براى غير از اسلام نيست، زمين چون سفره نقره ميشود،زمين گياهان خود را آن طور ميروياند که در زمان آدم عليه السلام بوده، چند نفر که بدور يک گرده نان جمع شوند (واز آن بخورند) همه آن ها را سير ميکند، يکعدد انار را که چند نفر بخورند آن ها را سير ميکند، (قيمت) گاو چنين وچنان (ارزان) ميشود (قيمت) اسب چند درهمى خواهد شد.

باب 187

کعب ميگويد: عيسى بن مريم، نزديک پل سفيدى که جنب دروازه دمشق است نزول ميکند درحالتى که قطعه ابرى او را حمل ميکند ودو دست خود را بر کتف دو ملک نهاده ودو ريطه با آن حضرت است که يکى از آن ها را پوشيده وديگرى را نپوشيده وموقعى که سر خود را بزير مى اندازد شيئى شبيه به لولو از آن ميچکد. پس ملت يهود نزد آن حضرت آمده ميگويند ما اصحاب تو هستيم، آن بزرگوار مى گويد: دروغ ميگوئيد، سپس نصارا خدمت او آمده مى گويند: ما ياران توايم، ميفرمايد: دروغ مى گوئيد، بلکه اصحاب من مهاجرينى هستند که باقيمانده اصحاب جنگ وجهادند. بعد از آن مى آيد در مجمع مسلمين ومى بيند که آن ها با خليفه خود نماز ميخوانند، عيسى عقب ميماند که به او اقتدا کند، خليفه مسلمين بعيسى مى گويد: جلو به ايست تا بتو اقتدا کنيم ميگويد: نه، شما با اصحاب خود نماز بگذار زيرا که خدا از تو راضى است، من براى اينکه وزير باشم فرستاده شده ام نه براى اينکه امير باشم. آنگاه خليفه مهاجرين با ياران خود فقط يکمرتبه دو رکعت نماز ميخوانند وعيسى عليه السلام هم در ميان آن ها است. ودر حديث ديگر است که حذيفه بن يمان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده که فرمود: عيسى عليه السلام نزول ميکند ومردم به او خوش آمد گفته از آمدن او خوشوقت ميشوند زيرا که عيسى عليه السلام حديث رسول خدا را تصديق ميکند، آنگاه بموذن مى گويد نماز را اقامه کن، مردم بعيسى ميگويند جلو به ايست تا ما بتو اقتدا کنيم، در جواب آن ها مى گويد، شما برويد وبا امام خود نماز بخوانيد زيرا که او نيکو امامى است، مسلمين با امام خود نماز ميگذارند وعيسى بن مريم هم بان حضرت اقتدا ميکند.

باب 188

زهرى ميگويد: مهدى عليه السلام از فرزندان فاطمه عليها السلام است.

باب 189

عاصم از امير المؤمنين عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدى عليه السلام مردى است از من.

باب 190

ابان بن وليد مى گويد: از ابن عباس در آنموقعى که نزد معاويه بود شنيدم که ميگفت: خدا مهدى عليه السلام را از ما خانواده مبعوث ميکند.