آثار الصادقين ، جلد ۲۹

صادق احسانبخش

- ۴۰ -


(کشف الغمّة ج 2 ص 531):

قال محمّد بن عثمان العمري: خرج توقيع بخطّ أعرفه: (من سمّاني في مجمع من الناس باسمي فعليه لعنة الله).

إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمّد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي کتاباً سألت فيه عن مسائل أشکلت عليَّ، فورد التوقيع بخطّ مولانا صاحب الزمان عليه السلام: (أمَّا ما سألت عنه أرشدک الله وثبَّتک من أمر المنکرين لي من أهل بيتنا وبني عمّنا، فاعلم أنَّه ليس بين الله وبين أحد قرابة، ومن أنکرني فليس منّي، وسبيله سبيل ابن نوح عليه السلام، وأمَّا سبيل (عمّي) جعفر وولده فسبيل إخوة يوسف عليه السلام، وأمَّا الفقاع فشربه حرام ولا بأس بالشلماب. وأمَّا أموالکم فما نقبلها إلاَّ لتطهروا فمن شاء فليصل ومن شاء فليقطع فما آتانا الله خير ممَّا آتاکم. وأمَّا ظهور الفرج فإنَّه إلى الله تعالى ذکره وکذب الوقّاتون، وأمَّا قول من زعم أنَّ الحسين عليه السلام لم يقتل فکفر وتکذيب وضلال. وأمَّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فإنَّهم حجَّتي عليکم وأنا حجّة الله عليهم. وأمَّا محمّد بن عثمان العمري رضي الله عنه وعن أبيه من قبل فإنَّه ثقتي وکتابه کتابي. وأمَّا محمّد بن علي بن مهزيار الأهوازي فيصلح الله قلبه ويزيل عنه شکّه. وأمَّا ما وصلتنا به فلا قبول عندنا إلاَّ لما طاب وطهر، وثمن المغنّية حرام. وأمَّا محمّد بن شاذان بن نعيم فهو رجل من شعيتنا أهل البيت. وأمَّا أبو الخطّاب محمّد بن أبي ربيب الأجذع فهو ملعون وأصحابه ملعونون فلا تکلّموا أهل مقالته، فإنّي منهم بريء وآبائي علهيم السلام منهم براء. وأمَّا المتلبّسون بأموالنا فمن استحلَّ منها شيئاً فأکله فإنَّما يأکل النيران. وأمَّا الخمس فقد اُبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حلّ إلى وقت ظهور أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث. وأمَّا ندامة قوم شکّوا في دين الله على ما وصلونا به فقد أقلنا من استقال، ولا حاجة لنا في صلة الشاکّين. وأمَّا علّة ما وقع من الغيبة فإنَّ الله عزَّ وجلَّ يقول: (لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ) إنَّه لم يکن أحد من آبائي إلاَّ وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه وإنّي أخرج حين أخرج ولا بيعة لأحد من الطواغي في عنقي. وأمَّا وجه الانتفاع بي في غيبتي فکالانتفاع بالشمس إذا غيَّبتها السحاب عن أبصار، وإنّي لأمان لأهل الأرض کما أنَّ النجوم أمان لأهل السماء فأغلقوا باب السؤال عمَّا لا يعنيکم ولا تکلّفوا علم ما قد کفيتم، وأکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإنَّ ذلک فرجکم والسلام عليک يا إسحاق بن يعقوب وعلى من اتَّبع الهدى).

محمد بن عثمان عمري گفت: توقيع مبارک به خطي که من مي شناسم بيرون آمد: هر کس نام مرا در جمع مردم ياد کند لعنت خدا بر او باد.

اسحاق بن يعقوب گفت از محمد بن عثمان عمري خواستم نامه ام را به (حضرت ولي عصر عليه السلام) برساند که در آن مسائلي که بر من مشکل شده بود پرسيده بودم توقيع مبارک به خط شريف مولاي ما صاحب الزمان عليه السلام رسيد: خدايت ارشاد کناد وثابت دارد اما آنچه پرسيده اي از کار منکرين من از خاندان ما وپسر عموهاي ما بدانکه ميان خدا وميان کس قرابت وخويشاوندي نيست وهر کس مرا انکار کند از من نيست وراه او را پسر نوح عليه السلام است واما راه عمومي جعفر وپسرش راه برادران يوسف عليه السلام است واما آب جو نوشيدنش حرام مي باشد وشربت شلغم وآب آن مانعي ندارد واما مالهاي شما آنچه را ما مي پذيريم فقط به خاطر پاک شدن شما است هر که خواهد به ما برساند وهر که خواهد از ما قطع کند. زيرا آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده. واما ظهور فرج بسته بر امر خداي تعالى است ووقت گذاران دروغ گفته اند وگفتار کسي که معتقد است امام حسين عليه السلام کشته نشده کفر ودروغ وگمراهي است واما در حوادث واقعه رجوع به راويان حديث ما کنيد که آنان حجت من بر شمايند ومن حجت خدا برايشان مي باشم. واما محمد بن عثمان عمري که خدا از او واز پدرش راضي باد او مورد وثوق من است ونامه ي او نامه ي من مي باشد. واما محمد بن علي بن مهزيار اهوازي خدا قلبش را اصلاح کند وشک وترديد را از او زائل سازد واما آنچه به ما رسانده اي چيزي را ما قبول نمي کنيم مگر آنکه پاک وپاکيزه باشد ومزد زن مغيته آواز خوان حرام است واما محمد بن شاذان بن نعيم او مردي از شيعيان ما اهل بيت عليه السلام مي باشد واما ابوالخطاب محمد بن ابي ربيب اجدع او ويارانش معلونند با صاحبان گفتار آنها (گويندگان) سخن مگوييد که من از آنها بيزارم وپدران بزرگوار من عليهم السلام نيز از آنها بيزارند. واما کساني که مالهاي را در تصرف دارند کسي که چيزي از آنها را حلال بداند وبخورد حقا آتش خورده است. واما خمس به تحقيق براي شيعيان ما مباح گرديده وحلال شده تا وقت ظهور امر ما تا پاکزاده باشند واز ناپاکي مصون مانند. واما پشيماني گروهي که شک وترديد در دين خدا بر آنچه به ما رسانده اند هر کس که گذشت خواسته ما هم گذشت کرديم ويا احتياجي به صله افراد شکاک نداريم. واما علت غيبت خداي عزَّ وجلَّ فرمايد: (از چيزهايي که اگر بر شما ظاهر شود وبدتا آيد مپرسيد) بدانکه هيچيک از پدران بزرگوارم عليهم السلام نبود که بر عهده اش بيعتي از طاغوت زمان بود ومن وقتي که خروج مي کنم بيعت احدي از طاغوتهاي زمان بر عهده ام نيست. واما راه انتفاع وسود بردن به من در ايام غيبتم مانند سود بردن به آفتاب است هنگامي که ابر آن را از ديدگان نهان سازد ومن امان از اهل زمين مي باشم چنانکه ستارگان امان براي ساکنان آسمان هستند در سئوال وپرسش را ببنديد از آنچه مربوط به شما نيست. وبراي دانستن چيزي که به اندازه ي کفاف به شما رسيده خود را به زحمت ميفکنيد وبراي تعجيل فرج بسيار دعاء کنيد که فرج شما در آنست وسلام بر تو اسحق بن يعقوب وبر تابعان راه هدايت.

(إثبات الهداة ج 3 ص 452):

عن محمّد بن عثمان العمري رضي الله عنه قال: والله إنَّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم کلّ سنة يرى الناس ويعرفهم ويرونه ولا يعرفونه.

به نقل از محمد بن عثمان عمري رضي الله عنه گفت: به خدا قسم که صاحب الامر عليه السلام در موسم حج هر سال حاضر مي شود ومردم را مي بيند ومي شناسد ومردم نيز او را مي بينند ولي او را نمي شناسند.

(إثبات الهداة ج 3 ص 452؛ والغيبة للشيخ الطوسي ص 364):

عن عبد الله بن جعفر الحميري أنَّه قال: سألت محمّد بن عثمان العمري رضي الله عنه فقلت له: رأيت صاحب هذا الأمر؟ فقال: نعم وآخر عهدي به عند بيت الله الحرام وهو يقول: (اللّهمّ أنجز لي ما وعدتني).

بنقل از عبد الله بن جعفر حميزي گفت: از محمد بن عثمان عمري رضي الله عنه پرسيدم: آيا صاحب الامر عليه السلام ديدار کرده اي؟ گفت: آري وآخرين بار بود که در کنار بيت الله الحرام او را ديدم مي فرمود: بارالها آنچه به من وعده فرمودي انجام ده.

(إثبات الهداة ج 3 ص 453؛ والغيبة للشيخ الطوسي ص 364):

قال محمّد بن عثمان رضي الله عنه: ورأيت صلوات الله عليه متعلّقاً بأستار الکعبة في المستجار وهو يقول: (اللّهمّ انتقم لي من أعدائک).

محمد بن عثمان رضي الله عنه گفت: حضرت عليه السلام را ديدم چنگ به پرده کعبه مشرفه در مستجار زده ومي فرمود: بارالها به وسيله من از دشمنانت انتقام بگير.

(کشف الغمّة ج 2 ص 527):

عن محمّد بن عثمان العمري قال: کنّا جماعة عند أبي محمّد عليه السلام وکنّا أربعين رجلاً فعرض علينا ولده، وقال: (هذا إمامکم من بعدي، وخليفتي عليکم فأطيعوه ولا تتفرَّقوا بعدي فتهلکوا في أديانکم، أمَا إنَّکم لا ترونه بعد يومکم هذا)، قال: فخرجنا من عنده فما مضت إلاَّ أيّام قلايل حتَّى مضى أبو محمّد صلوات الله عليه.

بنقل از محمد بن عثمان عمري رضي الله عنه گفت: ما چهل نفر بوديم که در خدمت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام حضور داشتيم حضرت فرزند خود را به ماعرضه داشت وفرمود: اين امام شما پس از من وجانشين من بر شما است اطاعتش کنيد وبعد از من پراکنده نشويد که در دين خود هلاک مي گرديد. ولي پما پس از امروز او را نمي بينيد گويد: ما از محضر امام عليه السلام بيرون آمديم چند روزي نگذشت که امام عليه السلام رحلت فرمود.

(إثبات الهداة ج 3 ص 482؛ کشف الغمّة ج 2 ص 528):

عن محمّد بن عثمان العمري قال: سمعت أبي يقول: سُئل أبو محمّد الحسن بن علي عليه السلام وأنا عنده عن الخبر الذي روي عن آبائه عليهم السلام أنَّ الأرض لا تخلو من حجّة لله على جميع خلقه إلى يوم القيامة، وأنَّ من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية؟ فقال: (إنَّ هذا حقّ کما أنَّ النهار حقّ)، فقيل له: يا بن رسول الله فمن الحجّة والإمام بعدک؟ فقال: (ابني محمّد هو الإمام والحجّة بعدي، فمن مات ولم يعرفه مات ميتة جاهلية، أمَا إنَّ له غيبة يحار فيها الجاهلون ويهلک فيها المبطلون ويکذب فيها الوقّاتون ثمّ يخرج فکأنّي أنظر إلى الأعلام البيض تخفق فوق رأسه بنجف الکوفة).

بنقل از محمد بن عثمان عمري رضي الله عنه گفت: از پدرم شنيدم مي گفت: من در محضر امام عسکري عليه السلام بودم که مردم درباره ي اين خبر از حضرت پرسيدند: که از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت شده: زمين خالي از حجت خدابر خلاق تا روز قيامت خالي نمي ماند واينکه هر کس بميرد وامام زمان عليه السلام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است؟ فرمود: اين روايت حق است همچنانکه وجود روز حق مي باشد به حضرت عرض شد: يا بن رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم پس حجت وامام عليه السلام بعد از شما که خواهد بود؟ فرمود: پسرم محمد عليه السلام امام وحجت بعد از من است هر کس بميرد واو را نشناسد مردنش مانند مردن زمان جاهليت باشد. هان که او را غيبتي است که مردم نادان در آن به حيرت افتند وباطل پرستان هلاک شوند ووقت گذاران دروغ گويند سپس خروج کند گوئي که من مي نگرم به پرچمهاي سفيدي که در نجف کوفه بر سرش سايه افکنده است.

(إثبات الهداة ج 3 ص 511):

عن جعفر بن محمّد بن مالک عن جماعة من الشيعة في خبر طويل عن أبي محمّد الحسن بن علي عليه السلام أنَّه قال لهم: (جئتم تسألوني عن الحجّة بعدي؟)، قالوا: نعم، فإذا غلام کأنَّه قطعة قمر أشبه الناس بأبي محمّد عليه السلام فقال: (هذا إمامکم وخليفتي عليکم أطيعوه ولا تتفرَّقوا من بعدي فتهلکوا في أديانکم ألا وإنَّکم لا ترونه من بعد يومکم هذا حتَّى يتمّ له عمر، فأقبلوا من عثمان بن سعيد ما يقوله وانتهوا إلى أمره، وأقبلوا قوله فهو خليفة إمامکم والأمر إليه).

بنقل از جعفر بن محمد بن مالک از جمعي از شيعيان در ضمن خبر طولاني از حضرت امام ابي محمد حسن بن علي عسکري عليه السلام که حضرت به آن جمع فرمود: شما به نزد من آمده ايد تا از حجت عليه السلام پس از من بپرسيد؟ عرض کردند: آري، بناگاه پسري گوئي مانند پاره ي ماه که شبيه ترين مردم به امام عسکري عليه السلام بود وارد شد امام عليه السلام فرمود: اين امام عليه السلام شما وخليفه من بر شما مي باشد از او اطاعت کنيد وپس از من متفرق وپراکنده نشويد که در دين خود به هلاکت مي افتيد هان که شما بعد از امروز او را نمي بينيد تا عمري بر او بگذرد. پس آنچه عثمان بن سعيد گويد بپذيرد وبه فرمان او عمل کنيد وگفتارش را قبول کنيد که او خليفه امام عليه السلام شما مي باشد وامر مربوط به او است.

(إثبات الهداة ج 3 ص 614):

وقد کان له عليه السلام وکلاء يأخذون عنه ما أخذ عن آبائه، منهم عثمان بن سعيد العمري وابنه محمّد، والحسين بن روح، وعلي بن محمّد السميري، قال: وقد ذکر الجهضمي في تاريخه برواية رجال المذاهب الأربعة حالهم وأسمائهم وأنَّهم کانوا وکلاء المهدي وأمرهم أشهر من أن يحتاج إلى الإطالة به.

حضرت صاحب الامر عليه السلام وکلائي داشته که از آن حضرت اخذ حکم مي کردند آنچه از پدران بزرگوارش عليه السلام حکم مي گرفتند از جمله آنها است: عثمان بن سعيد عمري وپسرش محمد وحسين بن روح وعلي بن محمد سيمري راوي گويد: جهضمي در تاريخ خود به روايت رجال مذاهب چهارگانه حال واسم آنان را آورده که آنان وکلاء حضرت مهدي عليه السلام بودند وامرشان مشهورتر از آن است که محتاج به سخنان طولاني باشد.

(بحار ج 51 ص 343):

عن محمّد بن صالح الهمداني، قال: کتبت إلى صاحب الزمان عليه السلام: إنَّ اهل بيتي يؤذوني ويقرعوني بالحديث الذي روي عن آبائک أنَّهم قالوا: (خدّامنا وقوّامنا شرار خلق الله)، فکتب عليه السلام: (ويحکم ما تقرؤون ما قال الله تعالى: (وَجَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً) فنحن والله القرى التي بارک الله فيها وأنتم القرى الظاهرة).

بنقل از محمد بن صالح همداني گفت: بخدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام نوشتم که اهل بيت من مرا اذيت وسرزنش مي کنند به سبب حديثي که از پدران بزرگوار شما عليه السلام روايت شده که فرموده اند: خدمتگزاران وکارپردازان ما بدترين خلق خدايند. حضرت در جواب نوشت: واي بر شما مگر قرآن کريم قرائت نکرده ايد؟ که فرمايد: (وقرار داده ايم در ميان ايشان وميان شهرهائي که برکت داده ايم شهرهاي ظاهر را) بخدا قسم ما همان شهرها هستيم که خدا برکت در آنها نهاده وشما شهرهاي ظاهر مي باشيد.

(إثبات الهداة ج 3 ص 669):

ورواه من الوکلاء ببغداد العمري: وابنه وحاجز (وعامر خ ل) والبلالي والعطّار، ومن الکوفة العاصمي، ومن الأهواز محمّد بن إبراهيم بن مهزيار، ومن أهل قم إحمد بن إسحاق، ومن أهل همدان محمّد بن صالح، ومن أهل الري شامي والأسدي يعني نفسه، ومن آذربيجان القاسم بن علاء ومن نيسابور محمّد بن شاذان نعيمي، ومن غير الوکلاء من أهل بغداد أبو القاسم بن أبي حابس وأبو عبد الله الکندي، وأبوعبد الله (عبيد الله خ ل) الجنيدي وهارون القزّاز والنيلي والقاسم بن دبيس وأبو عبد الله بن فروخ ومسرور الطبّاخ مولى أبي الحسن عليه السلام وأحمد ومحمّد ابنا الحسن وإسحاق الکاتب من بني نوبخت، وصاحب الفراء وصاحب الصرّة المختومة، ومن همدان محمّد بن کشمرد وجعفر بن عمران (حمدان خ ل) ومحمّد بن هارون بن عمران، ومن الدينور حسن بن هارون وأحمد بن أخيه وأبو الحسن، ومن أصفهان ابن بادشالة، ومن الصيمر زيدان، ومن قم الحسن بن النضر ومحمّد بن محمّد وعلي بن محمّد بن إسحاق وأبوه والحسن بن يعقوب، ومن أهل الري القاسم بن موسى وابنه وأبو محمّد بن هارون وصاحب الحصاة وعلي بن محمّد ومحمّد بن محمّد الکليني وأبو جعفر الرقا، ومن قزوين مرداس وعلي بن أحمد، ومن قاين رجلان، ومن شهر زور ابن الخال، ومن فارس: المجروح، ومن مرو صاحب الألف دينار وصاحب المال والرقعة البيضاء وأبو ثابت، ومن نيسابور محمّد بن شعيب بن صالح ومن اليمن الفضل بن يزيد والحسن ابنه والجعفري وابن الأعجمي والشمشاطي، ومن مصر صاحب المولودين وصاحب المال بمکّة وأبو رجاء ومن نصيبين أبو محمّد بن الوجناء ومن الأهواز الحصين.

اسدي روايت کرده از وکلاء در بغداد عمري وپسر او وحاجز (عامر خ ل) وبلالي وعطار بودند واز کوفة عاصمي واز اهواز محمد بن ابراهيم بن مهزيار واز اهل قم احمد بن اسحاق واز اهل همدان محمد بن صالح واز اهل ري شامي واسدي يعني خود راوي واز آذربايجان قاسم بن علاء واز نيشابور محمد بن شاذان نعيمي، واز غير وکلاء از اهل بغداد ابو القاسم بن ابي جالس وابو عبد الله کندي وابو عبد الله (عبيدالله خ ل) جنيدي وهارون قزاز ونيلي وقاسم بن دبيس وابو عبد الله بن فروخ ومسرور طباخ مولاي ابو الحسن عليه السلام (و ظاهرا امام هادي عليه السلام) واحمد ومحمد فرزندان حسن واسحاق کاتب از بني نوبخت وصاحب بوستين وصاحب هميان مهر خورده واز مردم همدان محمد بن کشمر وجعفر بن عمران (حمدان خ ل) ومحمد بن هرون بن عمران واز دينور حسن بن هارون واحمد بن اخيه وابو الحسن واز اصفهان ابن بادشالة واز صمير زيدان واز قم حسن بن نضر ومحمد بن محمد وعلي بن محمد بن اسحاق وپدرش وحسن بن يعقوب واز مردم ري قاسم بن موسى وپسرش وابو محمد بن هارون وصاحب سنگريزيه وعلي بن محمد ومحمد بن کليني وابو جعفر رقا واز قزوين مرداس وعلي بن احمد واز قائن دو مرد واز شهر زور پسر خال (دائي) واز فارس مجروح واز مرو صاحب هزار دينار وصاحب مال ورقعه سفيد وابو ثابت واز نيشابور محمد بن شعيب بن صالح واز يمن فضل بن يزيد وپسرش حسن وابو ثابت واز ابن اعجمي وشمشاطي واز مصر صاحب مولودين وصاحب مال ودر مکة معظمة ابو رجاء واز نصيبين ابو محمد بن وجناء واز اهواز حصيني.

(بحار ج 51 ص 362):

أمَّا الأبواب المرضيون والسفراء الممدوحون في زمن الغيبة: فأوّلهم الشيخ الموثوق به أبو عمرو عثمان بن سعيد العمري نصَّبه أوّلاً أبو الحسن علي بن محمّد العسکري ثمّ ابنه أبو محمّد الحسن بن علي عليه السلام فتولّى القيام بأمورهما حال حياتهما، ثمّ بعد ذلک قام بأمر صاحب الزمان عليه السلام وکانت توقيعاته وجوابات المسائل تخرج على يديه. فلمَّا مضى لسبيله قام ابنه أبو جعفر محمّد بن عثمان مقامه وناب منابه في جميع ذلک فلمَّا مضى قام بذلک أبو القاسم الحسين بن روح من نوبخت فلمَّا مضى قام مقامه أبو الحسن علي بن محمّد السمري ولم تقيم أحد منهم بذلک أوّلاً بنصّ عليه من قبل صاحب الزمان عليه السلام ونصب صاحبه الذي تقدَّم عليه فلم تقبل الشيعة قولهم إلاَّ بعد ظهور آية معجزة تظهر على يد کلّ واحد منهم من قبل صاحب الأمر عليه السلام تدلُّ على صدق مقالتهم وصحَّة نيابتهم. فلمَّا حان رحيل أبي الحسن السمري عن الدنيا وقرب أجله قيل له: إلى من توصي؟ أخرج توقيعاً إليهم نسخته: (بسم الله الرحمن الرحيم، يا علي بن محمّد بن السمري...) إلى آخر ما نقلنا عن الشيخ رحمة الله.

اما باب هاي پسنديده وسفيران ممدوح در زمان غيبت اول ايشان شيخ مورد وثوق ابو عمر وعثمان بن سعيدي عمري است که ابتداء حضرت امام ابو الحسن علي بن محمد هادي پس فرزندش امام ابو محمد حسن بن علي عسکري عليه السلام او را نصب فرموده بودند در حال حيات آن دو بزرگوار متولي امورشان بود پس از آن به امر حضرت صاحب الزمان عليه السلام قيام کرد توقيعات وجوابهاي مسائل حضرت بر دست او خارج مي گشت، چون او از دنيا رفت پسرش محمد بن عثمان قائم مقام ونائب مناب او در تمام امور گرديد وچون او وفات يافت ابو القاسم حسين بن روح از بني نوبخت قائم مقام او شد وچون او رحلت کرد ابو الحسن علي بن محمد سمري قيام به امور کرد وهيچيک از آنان قيام به امر نکرد مگر به نقل ودستور حضرت صاحب الامر عليه السلام ونصب سفير سابق وشيعه گفتار آنان را نمي پذيرفت مگر پس از ظهور نشانه ومعجزه که بر دست هر يک از طرف صاحب الامر عليه السلام آشکار مي گشت که دلالت بر صدق گفتار ودرستي نيتهايشان مي کرد هنگامي که مرگ ابو الحسن سمري رسيد به او گفتند: به چه کسي وصيت مي کني؟ توقيع مبارک را بيرون آورد که در آن مرقوم بود: (بسم الله الرحمن الرحيم اي علي بن محمد سمري...) تا آخر توقيع شريف که ما از شيخ رضي الله عنه نقل کرديم.

(أعيان الشيعة ج 2 ص 46):

للمهدي عجَّل الله فرجه غيبتان: صغرى وکبرى کما جاءت بذلک الأخبار عن أئمّة أهل البيت عليهم السلام ويقال: قصرى وطولى (أمَّا الغيبة الصغرى) فمن مولده إلى انقطاع السفارة بينه وبين شيعته بوفاة السفراء وعدم نصب غيرهم وهي أربع وسبعون سنة ففي هذه المدّة کان السفراء يرونه وربَّما رآه غيرهم ويصلون إلى خدمته وتخرج على أيديهم توقيعات منه إلى شيعته في أجوبة مسائل وفي أمور شتّى، (وأمَّا الغيبة الکبرى) فهي بعد الأولى وفي آخرها يقوم بالسيف، (وقد جاء في بعض التوقيعات أنَّه بعد الغيبة الکبرى لا يراه أحد وإنَّ من ادّعى الروية قبل خروج السفياني والصيحة فهو کذّاب (وجاء) في عدّة أخبار أنَّه يحضر الموسم کلّ سنة فيرى الناس ويعرفهم ويرونه ولا يعرفونه (أمَّا السفراء) في زمن الغيبة الصغرى بينه وبين شيعته فهم أربعة: (الأوّل أبو عمرو عثمان بن سعيد بن عمرو العمري). بفتح العين وسکون الميم وکان أسدياً فنسب إلى جدّه أبي اُمّه جعفر العمري وقيل: إنَّ أبا محمّد الحسن العسکري عليه السلام أمر بکسر کنيته فقيل: العمري، ويقال له: العسکري لأنَّه کان يسکن عسکر سُرَّ من رآى، ويقال له: السمّان لأنَّه کان يتَّجر بالسمن تغطية للأمر وکان الشيعة إذا حملوا إلى الحسن العسکري عليه السلام ما يجب عليهم من المال جعله أبو عمرو في زقاق السمن وحمله إليه تقيّة وخوفاً وکان علي الهادي عليه السلام نصَّبه وکيلاً ثمّ ابنه الحسن العسکري عليه السلام ثمّ کان سفيراً للمهدي عليه السلام، قال الشيخ الطوسي في کتاب الغيبة في حقّه: إنَّه الشيخ الموثوق به، وقال علي الهادي عليه السلام في حقّه: (هذا أبو عمرو الثقة الأمين ما قاله لکم فعنّي يقوله وما أدّاه إليکم فعنّي يؤدّيه)، (وسأله) بعض أصحابه: لمن اُعامل وعمَّن آخذ وقول من أقبل؟ فقال: (العمري ثقتي فما أدّى إليک فعنّي يؤدّي وما قال لک فعنّي يقول فاسمع له وأطع فإنَّه الثقة المأمون)، (وقال) الحسن العسکري عليه السلام في حقّه بعد مضي أبيه: (هذا أبو عمرو الثقة الأمين ثقة الماضي وثقتي في المحيا والممات فما قاله لکم فعنّي يقوله وما أدّاه إليکم فعنّي يؤدّيه)، (وجاءه) أربعون رجلاً من أصحابه يسألونه عن الحجّة من بعده فإذا غلام کأنَّه قطعة قمر أشبه الناس بأبي محمّد فقال: (هذا إمامکم من بعدي وخليفتي عليکم أطيعوه ولا تتفرَّقوا من بعدي فتهلکوا في أديانکم ألا وإنَّکم لا ترونه بعد يومکم هذا حتَّى يتمّ له عمر فأقبلوا من عثمان بن سعيد ما يقوله وانتهوا إلى أمره وأقبلوا قوله فهو خليفة إمامکم والأمر إليه)، (وعثمان) بن سعيد هو الذي حضر تغسيل الحسن العسکري عليه السلام وتولّى جميع أمره في تکفينه وتحنيطه ودفنه مأموراً بذلک، (قال) الشيخ الطوسي في کتاب الغيبة: وکانت توقيعات صاحب الأمر عليه السلام تخرج على يده ويد ابنه محمّد إلى شيعته وخواصّ أبيه عليه السلام بالأمر والنهي وأجوبة المسائل بالخطّ الذي کان يخرج في حياة الحسن العسکري عليه السلام فلم تزل الشيعة مقيمة على عدالتهما حتَّى توفّي عثمان بن سعيد وغسَّله ابنه محمّد ودفن بالجانب الغربي من مدينة السلام في شارع الميدان في قبلة مسجد الذرب يدخل إلى موضع القبر في بيت ضيّق مظلم فکنّا نزوره مشاهرة من وقت دخولي إلى بغداد سنة ثمان وأربعمائة إلى ستّة ونيف وثلاثين وأربعمائة ثمّ عمَّره الرئيس أبو منصور محمّد بن الفرج وأبرز القبر إلى برا وعمل عليه صندوقاً تحت سقف ويتبرَّک جيران المحلّة بزيارته ويقولون: هو رجل صالح، وربَّما قالوا: هو ابن داية الحسين عليه السلام، ولا يعرفون حقيقة الحال وهو کذلک إلى يومنا هذا وهو سنة أربع وأربعين وأربع مائة. (الثاني أبو جعفر محمّد بن عثمان بن سعيد العمري). روى الشيخ في کتاب الغيبة عن هبة الله بن محمّد عن شيوخه قالوا: لم تزل الشيعة مقيمة على عدالة عثمان بن سعيد وجعل الأمر بعد موته کلّه مردوداً إلى ابنه أبي جعفر والشيعة مجمعة على عدالته وثقته وأمانته للنصّ عليه بالأمانة والعدالة والأمر بالرجوع إليه في حياة الحسن العسکري عليه السلام تخرج على يد إلى الشيعة في المهمات طول حياته بالخطّ الذي کانت تخرج به في حياة أبيه عثمان، (وقال) الشيخ أيضاً: لمَّا مضى أبو عمرو عثمان بن سعيد قام ابنه أبو جعفر محمّد بن عثمان مقامه بنصّ أبي محمّد الحسن العسکري عليه السلام ونصّ أبيه عثمان عليه بأمر القائم عليه السلام، قال الحسن العسکري عليه السلام: (اشهدوا على أنَّ عثمان بن سعيد العمري وکيلي وأنَّ ابنه محمّد وکيل ابني مهديکم)، (وقال عليه السلام) لبعض أصحابه: (العمري وابنه ثقتان فما أدّيا إليک فعنّي يؤدّيان وما قالا لک فعنّي يقولان فاسمع لهما وأطعهما فإنَّهما الثقتان المأمونان)، (وکانت) لأبي جعفر محمّد بن عثمان کتب في الفقه ممَّا سمعه من أبي محمّد الحسن عليه السلام ومن الصاحب عليه السلام ومن أبيه عثمان عن أبي محمّد عليه السلام وعن أبيه علي بن محمّد عليه السلام منها کتب الأشربة، (وروي) عنه أنَّه قال: والله إنَّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم کلّ سنة يرى الناس ويعرفهم ويرونه ولا يعرفونه، (وقيل) له: رأيت صاحب هذا الأمر؟ قال: نعم وآخر عهدي به عند بيت الله الحرام وهو يقول: (اللّهمّ أنجز لي ما وعدتني)، (وقال) رأيته صلوات الله عليه متعلّقاً بأستار الکعبة في المستجار وهو يقول: (اللّهمّ انتقم بي من أعدائک)، (ودخل) على محمّد بن عثمان بعض أصحابه فرآه وبين يديه ساجة ونقاش ينقش عليها آياً من القرآن وأسماء الأئمّة عليهم السلام على حواشيها فقال: هذه لقبري أوضع عليها _ أو قال: أسند إليها _ وقد فرغت منه وأنا کلّ يوم أنزل فيه فأقرأ جزءً من القرآن فإذا کان يوم کذا من شهر کذا من سنة کذا صرت إلى الله ودفنت فيه، فکان کما قال، (وفي رواية) إنَّه حفر قبراً وقال: اُمرت أن أجمع أمري فمات بعد شهرين، (وکانت وفاته) في آخر جمادى الأولى سنة خمس وثلاث مائة أو أربع وثلاثمائة وتولّى هذا الأمر نحواً من خمسين سنة ودفن عند والدته بشارع الکوفة في بغداد، قيل: وهو الآن في وسط الصحراء أقامه أبو جعفر محمّد بن عثمان مقامه قبل وفاته بسنتين أو ثلاث سنين فجمع وجوه الشيعة وشيوخها وقال لهم: إن حدث عليَّ حدث الموت فالأمر إلى أبي القاسم الحسين بن روح النوبختي فقد اُمرت أن أجعله في موضعي بعدي فارجعوا إليه وعوّلوا في أمورکم عليه، (وفي رواية) إنَّهم سألوه: إن حدث أمر فمن يکون مکانک؟ فقال لهم: هذا أبو القاسم الحسين بن روح بن أبي بحر النوبختي القائم مقامي والسفير بينکم وبين صاحب الأمر عليه السلام والوکيل له والثقة الأمين فارجعوا إليه في أمورکم وعوّلوا عليه في مهمّاتکم فبذلک اُمرت وقد بلَّغت، (وکان) محمّد بن عثمان العمري له من يتصرَّف له ببغداد نحو عشرة أنفس منهم الحسين بن روح وکلّهم کان أخصُّ به من الحسين بن روح وکان مشائخ الشيعة لا يشکّون في أنَّ الذي يقوم مقام محمّد بن عثمان هو جعفر بن أحمد بن متيل أو أبوه لما رأوه من الخصوصية به وکثرة وجوده في منزله حتَّى أنَّه کان في آخر عمره لا يأکل طعاماً إلاَّ ما اُصلح في منزل جعفر أو أبيه بسبب وقع له ويأکله في منزل أحدهما فلمَّا وقع الاختيار على أبي القاسم سلّموا ولم ينکروا وکانوا معه وبين يديه کما کانوا مع أبي جعفر محمّد بن عثمان ومنهم جعفر بن أحمد بن متيل، قال جعفر: لمَّا حضرت محمّد بن عثمان الوفاة کنت جالساً عند رأسه اُسائله واُحدّثه وأبو القاسم بن روح عند رجليه فقال لي: اُمرت أن اُوصي إلى أبي القاسم الحسين بن روح، فقمت من عند رأسه وأخذت بيد أبي القاسم وأجلسته في مکاني وتحوَّلت إلى عند رجليه، (وفي رواية) أنَّ الحسين بن روح کان وکيلاً لمحمّد بن عثمان سنين کثيرة ينظر له في أملاکه وکان خصيصاً به کان يدفع إليه في کلّ شهر ثلاثين ديناراً رزقاً له غير ما يصل إليه من الوزراء والرؤساء من الشيعة مثل آل الفرات وغيرهم فتمهَّدت له الحال في طول حياة محمّد بن عثمان إلى أن اُوصي إليه، (وقال) الشيخ الطوسي في کتاب الغيبة: کان أبو القاسم من أعقل الناس عند المخالف والموافق ويستعمل التقيّة (وتوفّي) أبو القاسم الحسين بن روح في شعبان سنة ستّ وعشرين وثلاثمائة ودفن في النوبختية في الدرب النافذ إلى التلّ وإلى درب الآجر وإلى قنطرة الشوک. (الرابع أبو الحسن علي بن محمّد السمري). أوصى إليه الحسين بن روح مقام بما کان إليه (روى) الشيخ الطوسي في کتاب الغيبة بسنده عن أحمد بن إبراهيم بن مخلَّد قال: حضرت بغداد عند المشايخ رحمهم الله فقال الشيخ أبو الحسن علي بن محمّد السمري قدَّس الله روحه ابتداء منه: رحم الله علي بن الحسين بن بابويه القمي (وهو والد الصدوق) فکتب المشايخ تاريخ ذلک اليوم فورد الخبر أنَّه توفّي في ذلک اليوم، (وفي رواية) أنَّه کان يسألهم عن خبر علي بن الحسين بن بابويه فيقولون: قد ورد الکتاب بلستقلاله حتَّى کان اليوم الذي قبض فيه فسألهم فذکروا مثل ذلک فقال لهم: آجرکم الله فيه فقد قبض في هذه الساعة فأثبتوا التاريخ فلمَّا کان بعد سبعة عشر يوماً أو ثمانية عشر ورد الخبر بوفاته في تلک الساعة، (وروى) الشيخ في کتاب الغيبة أيضاً بسنده أنَّ السمري أخرج قبل وفاته بأيّام إلى الناس توقيعاً (نسخته): (بسم الله الرحمن الرحيم، يا علي بن محمّد السمري أعظم الله أجر إخوانک فيک فأنت ميّت ما بينک وبين ستّة أيّام فاجمع أمرک ولا توص إلى أحد فيقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغيبة التامّة فلا ظهور إلاَّ بعد إذن الله تعالى ذکره وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً وسيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة فهو کذّاب مفتر ولا حول ولا قوّة إلاَّ بالله العلي العظيم). (قال الراوي): فلمَّا کان اليوم السادس عدنا إليه وهو يجود بنفسه فقيل له: من وصيّک من بعدک؟ فقال: لله أمر هو بالغه، وکانت وفاته في النصف من شعبان سنة ثمان وعشرين أو تسع وعشرين وثلاثمائة ودفن في الشارع المعروف بشارع الخلنجي من ربع باب المحول قريباً من شاطئ نهر أبي عتاب. قال الشيخ في کتاب الغيبة: قد کان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة (منهم): أبو الحسين محمّد بن جعفر الأسدي خرج في حقّه توقيع: (محمّد بن جعفر العربي فليدفع إليه فإنَّه من ثقاتنا)، (وفي توقيع آخر): (إن أردت أن تعامل أحداً فعليک بأبي الحسين الأسدي بالري)، (ومنهم): أحمد بن إسحاق وجماعة خرج التوقيع في مدحهم: (أحمد بن إسحاق الأشعري وإبراهيم بن محمّد الهمداني وأحمد بن حمزة بن اليسع ثقات)، (وقال) الطبرسي في إعلام الورى: أمَّا غيبته القصرى فهي التي کان سفراؤه فيها موجودين وأبوابه معروفين لا يختلف الإماميّة القائلون بإمامة الحسن بن علي عليه السلام فيهم، (فمنهم): أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري ومحمّد بن علي بن بلال وأبو عمرو عثمان بن سعيد السمّان وابنه أبو جعفر محمّد بن عثمان وعمر الأهوازي وأحمد بن إسحاق وأبو محمّد الوجنائي وإبراهيم بن مهزيار ومحمّد بن إبراهيم في جماعة أخرى، (أقول): الظاهر أنَّ السفارة العامّة للأربعة المتقدّم ذکرهم أمَّا من عداهم ممَّن ذکرهم الطبرسي فکانت لهم سفارة في أمور خاصّة والله أعلم ومن الغريب أنَّه لم يذکر معهم الحسين بن روح والسمري.

براي حضرت مهدي عليه السلام دو غيبت کوچک وبزرگ است چنانکه اخبار رسيده ائمه اهل بيت عليهم السلام بدان ناطق مي باشد وآن دو را غيبت کوتاه وبلند گويند. (اما غيبت کوچک) از ولادت حضرت تا قطع امر سفارت در ميان حضرت وميان شيعيان بوده به سبب وفات يافتن سفيران ونصب نشدن ديگران وآن هفتاد وچهار سال بود در اين مدت سفراء حضرت را ديدار مي کردند واي بسا ديگران نيز حضرت را مي ديده اند وبه خدمتش مي رسيدند توقيعات آن حضرت به شيعيانش در مورد جواب مسائل وسائر امور به دست آنان خارج مي گشت (واما غيبت کبرى) آن پس از غيبت صغري است که در آخرش قيام با شمشير فرمايد. ودر پاره اي از توقيعات شريفه آمده که بعد از غيبت کبرى کسي او را نمي بيند وآنکه پيش از بيرون آمدن سفياني وصيحه ادعاي ديدن کند دروغگو است ودر عده اي از اخبار است که حضرت در مراسم حج هر سال حاضر مي شود ومردم را مي بيند ومي شناسد ومردم نيز حضرت را مي بينند ولي نمي شناسند واما سفراء در زمان غيبت صغرى که در بين حضرت وبين شيعيانش بودند چهار نفرند: (اول ابو عمر وعثمان بن سعيد بن عمرو عمري) عمر را به فتح عين وسکون ميم بايد خواند واو منسوب به اسد است ونسب به جد مادري خود جعفر عمري رسانده وگويند که حضرت امام ابو محمد حسن عسکري عليه السلام امر به کسر کنيه اش فرمود: پس عمري گفته شد واو را عسکري نيز گويند چون در عسکر سر من رأي سکونت داشت وسمانش نيز گويند (روغن فروش) زيرا تجارت روغن مي کرد واين شغل را براي مخفي کردن امر سفارت انتخاب نمود وشيعيان وقتي که مالهاي واجب خود را به خدمت امام عسکري عليه السلام مي دادند ابو عمرو آنها را در خيکهاي روغن مي نهاد وآن را به خدمت امام عسکري عليه السلام با رعايت تقيه حمل مي کرد وحضرت امام هادي عليه السلام وفرزندش امام حسن عسکري عليه السلام او را به سمت وکالت منصوب فرمودند سپس سفير حضرت مهدي عليه السلام گرديد. شيخ طوسي در کتاب غيبت در حق او گفته: او شيخ مورد وثوق بوده وامام هادي عليه السلام در حقتش فرمود: اين ابو عمر وموثق وامين است آنچه به شما گويد از من گويد وهر چه به شما رساند از من رساند وبرخي از اصحاب از امام هادي عليه السلام پرسيدند: با چه کسي رفت وآمد کنيم واز چه کسي اخذ احکام نمائيم وگفتار چه کسي را بپذيريم؟ فرمود: عمري مورد وثوق من است آنچه به شما برساند از من رسانده وآنچه به شما گويد از من گفته پس از او بشنو واطاعت کن زيرا او مورد وثوق وامين است وامام حسن عسکري عليه السلام در حقش پس از رحلت پدر بزرگوارش عليه السلام فرمود: اين ابو عمرو مورد وثوق وامين امام هادي عليه السلام ومورد وثوق من در حيات وممات است آنچه به شما گويد از من گفته وآنچه به شما رساند از من رسانده وچهل مرد از اصحاب به خدمتش رسيدند ودر باب حجت عليه السلام پس از او پرسيدند بناگاه پسري چون پاره ي ماه که شبيه ترين مردم به امام عسکري عليه السلام بود وارد شد حضرت فرمود: اين امام عليه السلام شما پس از من وخليفه من بر شما مي باشد اطاعتش کنيد وپس از من متفرق نشويد که در دين خود به هلاکت افتيد وشما پس از امروز او را نمي بينيد تا عمري به اتمام رساند پس از عثمان بن سعيد آنچه گويد بپذيريد وبه فرمان او عمل کنيد وگفتار او را قبول نمائيد که او خليفه امام عليه السلام شما باشد وامر با او است. وعثمان بن سعيد همان کسي است که در غسل امام عسکري عليه السلام حضور داشت ومتصدي کارهاي کفن وحنوط ودفن حضرت بود زيرا مأموريت اين کار را داشت. شيخ طوسي در کتاب غيبت فرمايد: توقيعات حضرت صاحب الأمر عليه السلام به دست او وپسرش محمد خارج مي شد وبه شيعيان وخواص پدر بزرگوارش عليه السلام در امر ونهي وجواب مسائل مي رسد با خطي که در حيات حضرت امام حسن عسکري عليه السلام خارج مي شد وهميشه شيعيان بر عدالت آنان ثابت بودند تا آنکه عثمان بن سعيد وفات کرد وپسرش محمد او را غسل داد ودر طرف غربي بغداد در خيابان ميران در جهة جنوبي مسجد درب دفن کرد که به جايگاه قبر از خانه تنگ وتاريک بايد وارد شد وما از وقتي که وارد بغداد شديم آن را زيارت مي کرديم به سال چهارصد وهشت تا سال چهارصد وسي واند هجري سپس رئيس ابومنصور محمد بن فرج آن را تعمير کرد وقبر را آشکار ساخت وصندوقي در زير سقف از براي آن ساخت وهمسايگان محله به زيارت آن تبرک مي جويند ومي گويند او مردي صالح وشايسته است واي بسا گفته اند که پسر دايه ي امام حسين عليه السلام است وحقيقت حال را نمي دانند وآن قبر همچنان تا امروز که سال چهارصد وچهل وچهار هجريي است باقي مي باشد. (دويم ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري) شيخ طوسي رضي الله عنه در کتاب غيبت از هبة الله بن محمد از شيوخ خود نقل فرموده که گفته اند: هميشه شيعيان بر عدالت عثمان بن سعيد معتقد بودند وامر سفارت پس از مرگ او کلا به پسرش ابو جعفر منتقل گرديد وشيعيان اجماع بر عدالت ووثاقت وامانت کردند چون امام عليه السلام به امانت وعدالت وامر به رجوع به او در حيات امام عسکري عليه السلام وپس از رحلت آن حضرت در حال حيات پدرش عثمان بن سعيد نص رسيده بود واختلافي در عدالتش وشک وترديدي در امانتش وجود نداشت وتوقيعات شريفه در مهمات به دست شيعيان مي رسيد در طول زندگاني وي به خطي که در زمان زندگاني پدرش عثمان خارج مي گرديد. وشيخ طوسي فرموده: موقعي که ابو عمرو عثمان بن سعيد از دنيا رخت بر بست پسرش ابو جعفر عليه السلام محمد بن عثمان به نص قام مقامش گرديد. امام ابو محمد حسن عسکري عليه السلام وبه نقل پدرش عثمان بر او به امر حضرت قائم عليه السلام امام عسکري عليه السلام فرمود: شاهد باشيد بر اينکه عثمان بن سعيد عمروي وکيل من است وپسرش محمد وکيل فرزندم مهدي عليه السلام شما مي باشد وبه برخي از اصحابش فرمود: عمري وپسرش هر دو مورد وثوق مي باشند هر چه به تو رسانده اند از من رسانده اند وآنچه به تو گفته اند از من گفته اند پس از آنان بشنو واطاعتشان کن که هر دو مورد وثوق وامين هستند، وابو جعفر محمد بن عثمان کتابهائي در فقه دارد از آنچه از امام عسکري عليه السلام از حضرت صاحب الامر عليه السلام واز پدرش عثمان از امام عسکري عليه السلام واز امام هادي عليه السلام شنيده از جمله کتابهاي اشربة (نوشيدنيها) روايت شده از او که گفت: بخدا قسم همانا حضرت صاحب الامر عليه السلام در موسم حج هر سال حاضر مي شود ومردم را مي بيند ومي شناسد ومردم او را مي بينند ولي نمي شناسند وبه او گفتند آيا صاحب الامر عليه السلام را ديده اي؟ گفت: آري وآخرين ديدارم اين بود که حضرت را در کنار بيت الله الحرام ديدم که مي فرمود: بارالها آنچه به من وعده فرموده براي من فراهم کن ونيز گفت: حضرت را ديدم که دست به پرده ي کعبه مشرفة در مستجار زده ومي گويد: بارالها به وسيله من از دشمنانت انتقام بگير. وبرخي از ياران محمد بن عثمان عليه السلام بر او وارد شد ديد که صفحه اي از فلز در نزدش مي باشد ونقاشي آيات قرآن کريم ونامهاي ائمه دين عليه السلام را بر آن نقش مي کرد گفت: اين براي قبر من است که بر آن گذارده مي شوم يا گفت بر آن تکيه مي نمايم ومن از آن فارغ شده ام وهر روز در قبر نزول مي کنم وجزئي از قرآن کريم تلاوت مي کنم وچون روز فلان از ماه فلان از سال فلان از جهان رخت برمي بندم ودر آنجا دفن مي شوم وچنانکه گفته بود واقع شد. ودر روايتي است که او قبري حفر کرد وگفت: من مأمور شده ام که کار خود را جمع کنم وپس از دو ماه وفات يافت ورحلتش در آخر جمادي الاولى به سال سيصد وپنج يا سيصد وچهار بود وحدود پنجاه سال متصدي امر وکالت وسفارت بود ودر کنار قبر مادرش در خيابان کوفه در بغداد دفن شد وگويند فعلا قبرش در وسط صحراء است. ابو جعفر محمد بن عثمان عليه السلام دو سال يا سه سال پيش وفات خود او را قائم مقام خويشتن ساخت پس معاريف شيعيان وشيوخ را جمع کرد وبه آنان گفت: اگر حادثه مرگ من برسد پس امر وکالت وسفارت با ابو القاسم حسين بن روح نوبختي است که من مأمورم او را بجاي خود قرار دهم پس به او رجوع کنيد ودر کارهاي خود بر او اعتماد کنيد در روايتي است که مردم از محمد بن عثمان پرسيدند اگر حادثه مرگ تو فرا رسد چه کسي جاي گزينت خواهد بود؟ به آنان فرمود: اين ابو القاسم حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي است که قائم مقام من وسفير ميان شما وميان حضرت صاحب الامر عليه السلام ووکيل او مورد وثوق وامين مي باشد در کارهاي خود به او رجوع کنيد ودر مهمات خود بر او اعتماد نمائيد ومن به اين کار مأمورم وتبليغ امر نمودم ومحمد بن عثمان عمري ده تن در بغداد داشت که براي او تصرف در امور مي نمودند از جمله آنان حسين بن روح بود وهمه از حسين بن روح در نزد محمد بن عثمان خصوصي تر بودند ومشايخ شيعيان شک وترديد نداشتند کسي که قائم مقام وي به محمد بن عثمان ورفت وآمد بسيار در منزلش داشت تا آنجا که محمد بن عثمان در اواخر عمرش غذائي نمي خورد مگر غذائي که در خانه جعفر يا پدرش آماده مي شد به سبب وجهتي که براي او واقع شده بود وغذا را در منزل يکي از پدر وپسر صرف مي کرد موقعي که ابو القاسم حسين بن روح برگزيده شد همه تسليم شدند وانکار نکردند وبا او بودند ودر خدمتش مي گذراندند آنگونه که با ابو جعفر محمد بن عثمان رفتار داشتند که از جمله آنان جعفر بن احمد بن متيل بود. جعفر سئوال مي کردم وبا او گفتگو داشتم وابوالقاسم حسين بن روح پائين پايش نشسته بود محمد بن عثمان گفت: مأمورم که به ابو القاسم حسين بن روح وصيت کنم من از بالا سرش برخاستم ودست ابو القاسم را گرفتم واو را بجاي خودم نشاندم وخود به زير پاي محمد بن عثمان رفتم، ودر روايتي است که حسين بن روح وکيل محمد بن عثمان ساليان متمادي بود که ناظر املاکش بود. خصوصيت با او داشت ودر هر ماه سي دينار براي خرج روزانه ي وي به او مي داد غير از آنچه وزيران ورؤساء شيعه مانند آل فرات وغير ايشان به او مي رساندند واوضاع واحوالش در طول زندگي محمد بن عثمان خوب وآماده بود تا آنکه او را وصي قرار داد وشيخ طوسي در کتاب غيبت فرموده: ابوالقاسم از عاقلترين مردم در نزد مخالفان وموافقان بود وعمل به تقيه مي کرد وابو القاسم حسين بن روح در ماه شعبان المعظم به سال سيصد وبيست وشش وفات کرد ودر نوبختيه در درب نافذ بطرف تل وبه سوي درب آجر وپل شوک دفن گرديد. (چهارم ابو الحسن علي بن محمد سمري) حسين بن روح به او وصيت کرد ووي به کارهائي که مربوط به نوبختي بود قيام کرد. شيخ طوسي در کتاب غيبت به سند خود از احمد بن ابراهيم بن مخلد روايت کرده که در بغداد به نزد مشايخ که خدايشان رحمت کناد حضور يافتم شيخ ابو الحسن علي بن محمد سمري قدس الله روحه بدون اينکه کسي از او بپرسد فرمود: خداي رحمت کناد علي بن الحسين بن بابويه قمي را (او پدر شيخ صدوق رضي الله عنه است) مشايخ تاريخ آن روز را نوشتند پس از آن خبر رسيد که شيخ در همان روز وفات يافته - ودر روايتي است - که شيخ سمري از آنان خبر علي بن الحسين رضي الله عنه را پرسيد گفتند نامه رسيده که او سالم ومستقل است وشيخ از آنان پرسيد وآنان هم به مانند گفته شد ذکر کردند. سمري به آنان گفت: خدا درباره ي ابن بابويه به شمار جردها که همين ساعت از دنيا رفته است حاضرين تاريخ را ثبت کردند وچون هفده يا هجده روز گذشت خبر وفات ابن بابويه در همان ساعت رسيد - وشيخ در کتاب غيبت فرمايد - که سمري چند روز پيش از رحلتش توقيعي براي مردم بيرون آورد به اين مضمون: بسم الله الرحمن الرحيم اي علي بن محمد سمري خدا بزرگ سازد.