آثار الصادقين ، جلد ۲۹

صادق احسانبخش

- ۲۷ -


(بحار ج 52 ص 112):

عن محمّد بن منصور عن أبيه قال: کنّا عند أبي عبد الله جماعة نتحدَّث، فالتفت إلينا فقال: (في أيّ شيء أنتم؟ ايهات ايهات لا والله لا يکون ما تمدّون إليه أعينکم حتَّى تغربلوا، لا والله لا يکون ما تمدّون اليه أعينکم حتَّى تميّزوا، لا والله لا يکون ما تمدّون إليه أعينکم إلاَّ بعد إياس، لا والله لا يکون ما تمدّون اليه أعينکم حتَّى يشقي من شقي، ويسعد من سعد).

بنقل از محمد بن منصور از پدرش گفت: ما جمعي در محضر امام صادق عليه السلام نشسته وصحبت مي کرديم حضرت بما توجه کرد وفرمود: در چه صحبت مي کرديد؟ نه بخدا قسم چشم هاي شما به او برکشيده نمي شود تا آنکه غربال شويد نه بخدا قسم چشمان سياه به او کشيده نمي شود تا تميز داده شويد نه بخدا قسم چشمان شما به او برکشيده نمي شود مگر پس از نوميدي نه بخدا قسم چشمان شما به او برکشيده نمي شود تا بدبخت گردد هر کس که بايد بدبخت شود ونيکبخت وسيعه گردد هر کس که بايد سعيد ونيکبخت شود.

(بحار ج 52 ص 152):

عن بن فضال، عن الرضا عليه السلام قال: (إنَّ الخضر شرب من ماء الحياة فهو حيّ لا يموت حتَّى ينفخ في الصور، وإنَّه ليأتينا فيسلّم علينا فنسمع صوته ولا نرى شخصه وإنَّه ليحضر حيث ذکر، فمن ذکره منکم فليسلّم عليه، وإنَّه ليحضر المواسم فيقضي جميع المناسک ويقف بعرفة فيؤمّن على دعاء المؤمنين وسيؤنس الله به وحشة قائمنا عليه السلام في غيبته ويصل به وحدته).

بنقل از ابن فضال از حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: خضر عليه السلام آب حيات نوشيد واو زنده است تا موقع دميدن صور نمي ميرد واو بنزد ما مي آيد وبما سلام مي دهد وما آواي او را مي شنويم ولي شخص او را نمي بينم واو در هر کجا يادش شود حاضر مي گردد وهر کس از شما که ذکرش کند بايد به او سلام بگويد واو در موسم حج حاضر مي شود وهمه ي مناسک را انجام مي دهد ودر عرفة وقوف مي کند وموقع دعاي مؤمنين آمين مي گويد وخداي تعالى بواسطه او وحشت قائم ما عليه السلام را در ايام غيبتش تبديل به انس مي کند وتنهايي او را با پيوند او برطرف مي فرمايد.

(بحار ج 52 ص 153):

عن المفضَّل بن عمر قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: (إنَّ لصاحب هذا الأمر غيبتين إحداهما تطول حتَّى يقول بعضهم: مات، ويقول بعضهم: قتل، ويقول بعضهم: ذهب، حتَّى لا يبقى على أمره من أصحابه إلاَّ نفر يسير، لا يطَّلع على موضعه أحد من ولده، ولا غيره إلاَّ المولى الذي يلي أمره).

بنقل از مفضل بن عمر گفت: از حضرت امام صادق عليه السلام شنيدم مي فرمود: همانا براي صاحب الامر عليه السلام دو غيبت است يکي از آن دو آنقدر طولاني مي شود که برخي از مردم گويند: مرده است، وبعضي گويند: کشته شده. وپاره اي گويند: رفته است تا آنجا که بر امر او باقي نمي ماند از اصحابش مگر عده ي اندکي بر جاي او کسي از نزديکان وغيره هم آگاه نيست مگر آن مولا ودوستي که والي امرش باشد.

(کتاب الغيبة ص 293):

وأخبرنا الحسين بن إبراهيم، عن أبي العبّاس أحمد بن علي بن نوح، عن أبي نصر هبة الله بن محمّد الکاتب قال: حدَّثني أبو الحسن أحمد بن محمّد بن تربک الرهاوي، قال: حدَّثني أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسن بن موسى بن بابويه رضي الله عنه _ أو قال: أبو الحسن (علي بن) أحمد الدلاّل القمي _ قال: اختلف جماعة من الشيعة في أنَّ الله عزَّ وجلَّ فوَّض إلى الأئمّة صلوات الله عليهم أن يخلقوا أو يرزقوا؟ فقال قوم: هذا محال لا يجوز على الله تعالى، لأنَّ الأجسام لا يقدر على خلقها غير الله عزَّ وجلَّ، وقال آخرون: بل الله تعالى أقدر الأئمّة على ذلک وفوَّضه إليهم فخلقوا ورزقوا وتنازعوا في ذلک تنازعاً شديداً. فقال قائل: ما بالکم لا ترجعون إلى أبي جعفر محمّد بن عثمان العمري فتسألونه عن ذلک فيوضّح لکم الحقّ فيه، فإنَّه الطريق إلى صاحب الأمر عجَّل الله فرجه، فرضيت الجماعة بأبي جعفر وسلَّمت وأجابت إلى قوله، فکتبوا المسألة وأنفذوها إليه، فخرج إليهم من جهته، توقيع نسخته: (إنَّ الله تعالى هو الذي خلق الأجسام وقسَّم الأرزاق، لأنَّه ليس بجسم ولا حال في جسم، ليس کمثله شيء وهو السميع العليم، وأمَّا الأئمّة عليهم السلام فإنَّهم يسألون الله تعالى فيخلق ويسألونه فيرزق، إيجاباً لمسألتهم وإعظاماً لحقّهم).

خبر داد مرا حسين بن ابراهيم از ابي العباس احمد بن علي بن نوح از ابي نصر هبة الله بن محمد کاتب. گفت حديث کرد برايش ابوالحسن احمد بن محمد بن تربک رهاوي گفت حديث کرد برايم ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى بابويه که برايش احمد دلال قمي نقل که جماعتي از شيعيان با هم اختلاف کردند که خداوند تفويض امر ارزاق وخلق را با ائمه عليهم السلام سپرده باشد چون بعضي عقيده دارند اين امور بائمه تفويض شده است پس از نزاع واختلاف گفتند چرا اين مسئله را از ابي جعفر محمد بن عثمان عمري نمي پرسيد تا آنچه حق است براي تان روشن گردد چون امروز آنکه راه به امام عليه السلام واراده اوست همه راضي شدند که از او بپرسند ابي جعفر محمد بن عثمان نامه آنها را به محضر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف برد از سوي حضرت نوشته اي بدين مضمون آمد
همانا خداي تعالى آفريدگار اجسام وروزي دهنده وتقسيم کننده ارزاق است چون او جسم نيست ودر شي هم حلول ننموده ومثل وشبيهي هم ندارد. اما ائمه عليهم السلام آنها از خداوند مي خواهند تا بيافريند ورزق وروزي را مسئول مي کند وخداوند همه خواسته شان را پاسخ مي دهد وحق شان را عظيم وبزرگ مي داند.

(کتاب الغيبة ص 294):

وبهذا الإسناد، عن أبي نصر هبة الله بن محمّد بن اُمّ کلثوم بنت أبي جعفر العمري قال: حدَّثني جماعة من بني نوبخت، منهم أبو الحسن بن کثير النوبختي رحمه الله، وحدَّثتني به اُمّ کلثوم بنت أبي جعفر محمّد بن عثمان العمري رضي الله عنه أنَّه حمل إلى أبي (جعفر) رضي الله عنه في وقت من الأوقات ما ينفذه إلى صاحب الأمر عليه السلام من قم ونواحيها، فلمَّا وصل الرسول إلى بغداد ودخل أبي جعفر وأوصل إليه ما دفع إليه وودَّعه وجاء لينصرف، قال له أبو جعفر: قد بقي شيء ممَّا استودعته فأين هو؟ فقال له الرجل: لم يبقَ شيء يا سيّدي في يدي إلاَّ وقد سلَّمته، فقال له أبو جعفر: بل قد بقي شيء فارجع إلى ما معک وفتّشه وتذکَّر ما دفع إليک. فمضي الرجل، فبقي أيّاماً يتذکَّر ويبحث ويفکّر فلم يذکر شيئاً ولا أخبره من کان في حملته، فرجع إلى أبي جعفر فقال له: لم يبقَ شيء في يدي ممَّا سلّم إليَّ (وقد حملته) إلى حضرتک، فقال له أبو جعفر: فإنَّه يقال لک: (الثوبان السردانيان اللذان دفعهما إليک فلان بن فلان ما فعلا؟)، فقال له الرجل: إي والله يا سيّدي لقد نسيتهما حتَّى ذهبا عن قلبي ولست أدري الآن أين وضعتهما، فمضي الرجل، فلم يبقَ شيء کان معه إلاَّ فتَّشه وحلَّه وسأل من حمل إليه شيئاً من المتاع أن يفتّش ذلک فلم يقف لهما على خبر فرجع إلى أبي جعفر (فأخبره) فقال له أبو جعفر يقال لک: (امض إلى فلان بن فلان القطّان الذي حملت إليه العدلين القطن في دار القطن، فافتق أحدهما وهو الذي عليه مکتوب کذا وکذا فإنَّهما في جانبه)، فتحيَّر الرجل ممَّا أخبره أبو جعفر ومضي لوجهه إلى الموضع، ففتق العدل الذي قال له: افتقه، فإذا الثوبان في جانبه قد اندسّا مع القطن فأخذهما وجاء (بهما) إلى أبي جعفر، فسلَّمهما إليه وقال له: لقد نسيتهما لأنّي لمَّا شددت المتاع بقيا فجعلتهما في جانب العدل ليکون ذلک أحفظ لهما. وتحدَّث الرجل بما راه وأخبره به أبو جعفر عن عجيب الأمر الذي لا يقف إليه إلاَّ نبيّ أو إمام من قبل الله الذي يعلم السرائر وما تخفي الصدور، ولم يکن هذا الرجل يعرف أبا جعفر وإنَّما أنفد على يده کما ينفد التجّار إلى أصحابهم على يد من يثقون به، ولا کان معه تذکرة سلَّمها إلى أبي جعفر ولا کتاب، لأنَّ الأمر کان حادّاً (جدَّاً) في زمان المعتضد، والسيف يقطر دماً کما يقال، وکان سرّاً بين على خبره ولا حاله، وأنا يقال: امض إلى موضع کذا وکذا، فسلّم ما معک (من) غير أن يشعر بشيء ولا يدفع إليه کتاب، لئلاَّ يوقف على ما تحمله منه.

وبهمين سند از ابي نصر هبة الله بن محمد بن ام کلثوم دختر ابي جعفر عمري گفت: گروهي از بني نوبخت که از جمله آنان ابو الحسن بن کثير نوبختي رحمه الله بود به من خبر دادند ونيز ام کلثوم دختر ابي جعفر محمد بن عثمان عمري رضي الله عنه به من خبر داد که وقتي مالي از قم واطراف آن به نزد ابي جعفر رضي الله عنه آوردند که آنرا بخدمت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه الشريف تقديم کند وچون فرستاده به بغداد رسيد وبه نزد ابي جعفر آمد مالي را که به او داده بودند ودر نزدش وديعه بود تحويل داد وخواست برگردد ابوجعفر به او فرمود: از آنچه به تو سپرده بودند چيزي مانده آن در کجا است؟ مرد گفت: آري چيزي باقي مانده برگردد آنچه با خودداري تفتيش کن وبياد آور که چه چيز به تو سپرده بودند.آن مرد رفت چند روز به فکر بود وجستجو بسيار کرد وچيزي بنظرش نرسيد وهر کس هم که با او همسفر بودند چيزي بياد او نياوردند. به نزد ابو جعفر برگشت وگفت: آنچه در دست من بود تسليم کرده ام ابو جعفر گفت: گفته مي شود که دو جامه داني که فلان پسر فلان به تو داده بود چه شد؟ آن مرد گفت: بخدا قسم اي سرور من آنها را فراموش کردم واز ذهن من بيرون رفته بود ونمي دانم در کجا گذاشتم مرد رفت وهر چه داشت مورد تفتيش قرار داد وبارها را گشود وهر کجا که احتمال مي داد رجوع کرد وتفتيش بعمل آورد خبري بدست نياورد وبه ابو جعفر رجوع کرد. ابو جعفر رضي الله عنه فرمود: به تو گفته مي شود (مقصود اشاره از ناحيه مقدسه است) برو بنزد فلان پسر فلان پنبه فروش که دو عدل پنبه براي او در بازار پنبه فروشان آورده بودي ويک عدل را بگشا وآن همان عدلي است که نامه ي فلان بر روي آنست وآن دو جامه در کنارش مي باشد مرد متحير بماند از آنچه جناب ابو جعفر رضي الله عنه به او خبر داده بود وبسوي آن محل رو نهاد وعدلي را که ابو جعفر رضي الله عنه به او گفته بود گشود. وديد که آن دو جامه در کنارش وبه پنبه چسبيده پس از آن دو جامه را برگرفت وآنها را بنزد ابو جعفر رضي الله عنه آورد وتسليم کرد وگفت: من آن دو را فراموش کرده بودم زيرا چون کالاها را باربندي نمودم آن دو جامه باقي ماند من آنها را در کنار عدل قرار دادم تا بهتر حفظ شوند وآن مرد از آنچه واقع شد وابو جعفر رضي الله عنه از آن امر عجيب که هيچکس جز پيغمبر صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وامام عليه السلام از سوي خدائي که عالم به اسرار ورازهاي درون سينه ها است آگاهي دارند وديگري آگاهي ندارد. وآن مرد ابو جعفر رضي الله عنه را نمي شناخت وآنچه با دست او فرستاده شده بود بدانگونه بود که بازرگانان به طرف معامله خود با دست افراد موثق مي فرستد وتذکره ونامه يادداشتي هم در دست نداشت که به ابو جعفر رضي الله عنه تسليم نمايد زيرا امر بسيار حاد وجدي در عصر خلافت معتضد عباسي بود که از شمشيرش خون مي چکيد. چنانکه گفته شده است وبر اين موضوع واقف بودند بر حالت آن. وهمانا گفته مي شود: برو به فلان جا وفلان جا وآنچه با تو بوده تسليم کن بدون اينکه چيزي بداند ونامه اي به او بدهد.

(کتاب الغيبة ص 290):

وأخبرني جماعة، عن جعفر بن محمّد بن قولويه وأبي غالب الزراري (وغير هما) عن محمّد بن يعقوب الکليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمّد بن عثمان العمري رحمه الله أن يوصل لي کتاباً قد سئلت فيه عن مسائل أشکلت عليَّ، فورد التوقيع بخطّ مولانا صاحب الدار عليه السلام: (أمَّا ما سألت عنه أرشدک الله وثبَّتک من أمر المنکرين لي من أهل بيتنا وبني عمّنا، فاعلم أنَّه ليس بين الله عزَّ وجلَّ وبين أحد قرابة، ومن أنکرني فليس منّي، وسبيله سبيل ابن نوح عليه السلام. وأمَّا الفقاع فشربه حرام ولا بأس بالشلماب. وأمَّا أموالکم فما نقلبها إلاَّ لتطهروا فمن شاء فليصل، ومن شاء فليقطع، فما أتانا الله خير ممَّا أتاکم. وأمَّا ظهور الفرج فإنَّه إلى الله عزَّ وجلَّ، کذب الوقّاتون، وأمَّا قول من زعم أنَّ الحسين عليه السلام لم يقتل، فکفر وتکذيب وضلال. وأمَّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنَّهم حجَّتي عليکم وأنا حجَّة الله (عليهم). وأمَّا محمّد بن عثمان العمري رضي الله عنه وعن أبيه من قبل، فإنَّه ثقتي وکتابه کتابي. وأمَّا محمّد بن علي بن مهزيار الأهوازي فسيصلح الله قلبه، ويزيل عنه شکّه. وأمَّا ما وصلتنا به فلا قبول عندنا إلاَّ لما طاب وطهر، وثمن المغنية حرام. وأمَّا محمّد بن شاذان بن نعيم فإنَّه رجل من شيعتنا أهل البيت. وأمَّا أبو الخطاب محمّد ابن (أبي) زينب الأجدع (فإنَّه) ملعون وأصحابه ملعونون، فلا تجالس أهل مقالتهم وإنّي منهم بريء وآبائي عليهم السلام منهم برئاء. وأمَّا المتلبّسون بأموالنا فمن استحلَّ منها شيئاً فأکله فإنَّما يأکل النيران. وأمَّا الخمس فقد أبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حلّ إلى وقت ظهور أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث. وأمَّا ندامة قوم قد شکّوا في دين الله على ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال ولا حاجة لنا في صلة الشاکّين. وأمَّا علّة ما وقع من الغيبة فإنَّ الله عزَّ وجلَّ يقول: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ) إنَّه لم يکن أحد من آبائي إلاَّ وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه، وإنّي أخرج حين أخرج ولا بيعة لأحد من الطواغيب في عنقي. وأمَّا وجه الانتفاع في غيبتي فکالانتفاع بالشمس إذا غيَّبتها عن الأبصار السحاب، وإنّي لأمان لأهل الأرض کما أنَّ النجوم أمان لأهل السماء، فاغلقوا (أبواب) السؤال عمَّا لا يعنيکم، ولا تتکلَّفوا على ما قد کفيتم، وأکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإنَّ ذلک فرجکم، والسلام عليک يا إسحاق بن يعقوب وعلى من اتَّبع الهدى).

وجمعي از جعفر بن محمد قولويه رحمه الله وابو غالب رزاري رحمه الله وغير ايشان به من خبر دادند به نقل از محمد بن يعقوب کليني رضي الله عنه از اسحاق بن يعقوب گفت: از محمد بن عثمان عمري رحمة الله خواستم مکتوب مرا که در آن مسائل مشکله اي نگاشته بودم (به ناحيه مقدسه) برساند ورسانيد توقيع شريف بخط مبارک مولاي ما حضرت صاحب خانه (قائم) صلوات الله وسلامه عليه رسيد: اما آنچه پرسيده اي (خدايت راهنمايي کناد وثابت دارد) از کار آناني که منکر من هستند از اعضاي خاندان ما وپسر عموهاي ما بدانکه ميان خداي عزَّ وجلَّ وميان احدي قرابت ونزديکي نيست وهر کس مرا انکار کند از من نباشد وراه او راه پسر نوح عليه السلام است. واما فقاع نوشيدنش حرام است ولي نوشيدن آب شلغم مانعي ندارد. واما مالهاي شما ما آنرا نمي پذيريم مگر بمنظور اينکه شما پاک شويد هر که خواهد آنرا بما برساند وهر که خواهد از ما قطع کند آنچه خدا بما داده بهتر از آنست که بشما داده. واما ظهور فرج بسته به امر خداي عزَّ وجلَّ است. وقت گذاران دروغگويند. واما عقيده وگفتار اينکه حضرت امام حسين عليه السلام بشهادت نرسيده کفر ودروغ وگمراهي است. واما در حوادث واقعه پس رجوع به روايان احاديث ما کنيد که آنان حجت من بر شما مي باشند ومن حج خدا بر آنان مي باشم. واما محمد بن عثمان عمري که خدا از او وپدرش راضي باد محل وثوق من است ومکتوب او مکتوب من مي باشد. واما محمد بن علي بن مهزيار اهوازي خداي تعالى قلبش را اصلاح فرمايد وشک وترديد را از او بزدايد. واما آنچه بما رسانده اي ما چيزي را قبول نمي کنيم مگر آنکه پاک وپاکيزه باشد. وبهاي (مزد) زن مغنيه حرام است. واما محمد بن شاذان بن نعيم او مردي از شيعيان ما اهل بيت عليه السلام است. واما ابو الخطاب محمد بن ابي زينب (جد) او ملعون است ويارانش نيز لعنت شده اند با گويندگان آنها مجالست ومعاشرت مکن که من وپدران بزرگوارم عليهم السلام از آنها بيزاريم. واما کساني که اموال ما را در اختيار مي گيرند هر کس آنرا حلال بداند وبخورد همانا آتش خورده است. واما خمس براي شيعيان، مباح شده وتا وقت ظهور ما براي آنان حلال است تا ولادت ونسل آنان پاک باشد واز ناپاکي بدور باشند. واما پشيماني گروهي که در دين خدا شک آورده اند همانگونه که بما رسيده. هر کس که طلب گذشت از ما کند ما از او گذشت داريم ولي رابطه اي با افرادي که شک دارند نداريم. هيچيک از پدران من عليه السلام نبود که ناگزير بيعت طاغوت زمان خود را بر گردن داشتند ومن وقتي که خروج مي کنم بيعتي از هيچيک از طاغوتها بر گردنم نخواهد بود. واما راه انتفاع وسود بردن از من در روزگار غيبتم همانند سود بردن مردم است از آفتاب هنگامي که ابرها از نظرها پنهان مي سازد ومن وسيله امان براي مردم مي باشم آنگونه که ستارگان امان براي اهل آسمانند پس درهاي پرسش وسئوال از اموري را که مربوط به شما نيست بربنديد وزير بار تکليف سخت نرود با اينکه به اندازه ي کفاف بشما دستور رسيده وبراي تعجيل فرج بسيار دعاء کنيد که آن موجب گشايش کار شما مي شود واي اسحاق بن يعقوب بر تو وبر همه پيروان راه هدايت سلام باد.

علامتهاي ظهور حضرت مهدي:

(بحار ج 51 ص 65؛ وعيون أخبار الرضا ج 2 ص 50؛ ويوم الخلاص ص 42):

قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (لا تقوم الساعة حتَّى يقوم قائم للحقّ منّا وذلک حين يأذن الله عزَّ وجلَّ له، ومن تبعه نجا ومن تخلَّف عنه هلک. الله الله عباد الله، فأتوه ولو حبواً على الثلج فإنَّه خليفة الله عزَّ وجلَّ وخليفتي).

رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: قيامت برپا نمي شود تا قائم بر حق از ما عليه السلام قيام فرمايد واين کار موقعي صورت پذير است که خداي عزَّ وجلَّ او را اذن دهد هر کس پيرويش نمايد نجات يابد وهر که از او تخلف جويد هلاک گردد. خدا را خدا را اي بندگان خدا بخدمتش بشتابيد واگر چه خود را با کشيدن روي برف باشد زيرا او خليفه خداي عزَّ وجلَّ وخليفه من است.

(کشف الغمّة ج 2 ص 459؛ وعقد الدرر ص 49؛ وبحار ج 52 ص 212):

عن جابر الجعفي عن ابي جعفر عليه السلام قال: (الزم الأرض ولا تحرّک يداً ولا رجلاً حتَّى ترى علامات أذکرها لک، وما أراک تدرک ذلک: اختلاف بني العبّاس ومنادٍ ينادي من السماء وخسف قرية من قرى الشام ونزول الترک الجزيرة ونزول الروم الرملة واختلاف کثير عند ذلک في کلّ أرض حتَّى تحزب الشام ويکون سبب خرابه ثلاث رايات منها راية الأصهب وراية السفياني).

بنقل از جابر جعفي از حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: بر زمين بنشين ودست وپايي حرکت مده تا علامتهايي که به تو مي گويم ببيني وتصور مي کنم همه ي آنرا نتواني ادراک کني: از پي هم آمدن بني عباس (در زمامداري) وفرياد آسماني وفرو رفتن يکي از روستاهاي شام وفرود آمدن ترکها در جزيره (شايد عراق باشد) وفرود آمدن روميان به رمله وبروز اختلاف بسيار در اين هنگام در همه سرزمين ها تا آنجا که منجر به خرابي شام گردد وسبب وانگيزه خرابي شام نيز سه پرچم باشد: يکي پرچم اصهب وپرچم ابقع وپرچم سفياني است.

(عقد الدرر ص 49):

عن محمّد بن الصامت، قال: قلت لأبي عبد لله الحسين بن علي عليه السلام: ما من علامة بين يدي هذا الأمر؟ يعني ظهور المهدي عليه السلام، فقال: (بلى)، قلت: وما هي؟ قال: (هلاک بني العبّاس وخروج السفياني والخسف بالبيداء). قلت: جُعلت فداک أخاف أن يطول هذا الأمر؟ قال: (إنَّما هو کنظام الخزر يتبع بعضه بعضاً).

بنقل از محمد بن صامت گفت: به حضرت ابي عبد الله امام حسين بن علي صلوات الله وسلامه عليهما عرض کردم: آيا علامتي پيش از ظهور مهدي عليه السلام وجود دارد؟ فرمود: آري عرض کردم: آن چيست؟ فرمود: هلاکت بني عباس وخروج سفياني وفرو رفتن زمين در صحراء عرض کردم: فدايت شوم مي ترسم که اين امر (ظهور مهدي عليه السلام) طولاني شود فرمود: همانا وقوع آن مانند نظم فرارياني است که برخي بدنبال برخي باشد.

(أخرجه الحافظ أبو عبد الله نعيم بن حماد في کتاب الفتن؛ وعقد الدرر ص 50؛ أخرجه الحافظ أبو محمّد الحسين في کتاب المصابيح):

قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (ستکون بعدي فتن منها فتن الأحلاس يکون فيها هرب وحرب ثمّ من بعدها فتن أشدُّ منها کلَّما قيل: انقطعت تمادت حتَّى لا يبقى بيت من العرب إلاَّ دخلته ولا مسلم إلاَّ وصلته حتَّى يخرج رجل من عترتي).

رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: بزودي پس از من فتنه هائي پيش مي آيد از آنجمله است فتنه هاي که در آن فرار وجنگ خواهد بود وبعد از آن فتنه هاي ديگري که سخت تر از فتنه هاي گذشته باشد رخ دهد که هر چقدر فتنه اي به پايان رسد گفته شود منقطع گرديد باز هم امتداد يابد تا آنجا که خانه اي از عرب باقي نماند جز آنکه فتنه در آن داخل گردد وهيچ مسلماني باقي نماند مگر اينکه آن فتنه به وي مي رسد تا بالاخره مردي از عترت عليه السلام من خروج نمايد.

(عقد الدرر ص 51):

عن أبي جعفر محمّد بن علي عليه السلام قال: (لا يظهر المهدي حتَّى يشمل الناس بالشام فتنة يطلبون المخرج منها فلا يجدونه ويکون قتل بين الکوفة والحيرة).

امام باقر محمد بن علي صلوات الله وسلامه عليهما فرمود: مهدي عليه السلام ظاهر نمي شود تا فتنه در شام فراگير مردم گردد ومردم راه خلاص وخروج از آن بطلبد وآنرا نمي يابند وقتل وکشتار در ميان کوفه رخ مي دهد.

(عقد الدرر ص 51):

عن کعب الأحبار قال: علامة خروج المهدي الوية تقبل من قبل المغرب عليها رجل من کندة أعرج فإذا ظهر أهل المغرب على مصر فبطن الأرض يومئذٍ خير لأهل الشام.

کعب الاحبار گويد: علامت خروج مهدي عليه السلام پرچمهائي است که از سوي مغرب پديد مي آيد که مردي لنگ از اهل کنده با آن همراه باشد وهنگامي که اهل مغرب بر مصر غلبه کنند همانروز درون زمين براي مردم شام بهتر خواهد بود.

(عقد الدرر ص 52):

قال علي عليه السلام: (إذا نادى منادٍ من السماء: إنَّ الحقّ في آل محمّد، فعند ذلک يظهر المهدي عليه السلام على أفواه الناس ويشربون ذکره فلا يکون لهم ذکر غيره).

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: چون منادي از آسمان فرياد کند که حق در آل محمد عليهم السلام است همان هنگام مهدي عليه السلام در دهنهاي مردم ظاهر مي شود وياد او را مي نوشند وجز ياد وذکر او ذکر ديگري ندارند.

(کشف الغمّة ج 2 ص 472؛ وعقد الدرر ص 62):

عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (يکون عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن رجل يقال له: المهدي عطاؤه هنياً).

بنقل از ابو سعيد خدري رحمه الله گفت: حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: بهنگام منقطع شدن زمان وآشکار شدن فتنه ها مردي بنام مهدي عليه السلام ظهور کند که بخشش او گوارا باشد.

(بحار ج 51 ص 83؛ وعقد الدرر ص 57):

عن ثوبان قال: قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (يفتتل عند کنزکم ثلاثه کلّهم ابن خليفة ثمّ لا يصير إلى واحد منهم ثمّ تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقاتلونهم قتالاً لم يقاتله قوم). ثمّ ذکر شيئاً فقال: (إذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً على الثلج فإنَّه خليفة الله المهدي).

بنقل از ثوبان گفت: حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: در کنار گنجهاي شما سه تن از فرزندان خلفاء کارزار مي کنند وآن گنج به هيچ کدام نمي رسد سپس پرچمهاي سياه از جانب مشرق نمودار مي گردد. وبه گونه اي کارزار مي کنند که هيچ قومي نکرده باشند آنگاه حضرت چيزي ذکر کرد وفرمود: وچون او را (مهدي عليه السلام) ديدار کرديد با او بيعت کنيد واگر چه خود را بروي برف کشيدن باشند خويشتن را به او برسانيد که او خليفه خداي مهدي عليه السلام است.

(عقد الدرر ص 60):

عن أبي سعيد الخدري قال: ذکر رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم بلاء يصيب هذه الأمّة حتَّى لا يجد الرجل ملجأ يلجأ إليه من الظلم فيبعث الله رجلاً من عترتي فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً يرضي عنه ساکن السماء وساکن الأرض لا تدع السماء من قطرها شيئاً إلاَّ صبَّته مدراراً ولا تدع الأرض من نباتها شيئاً إلاَّ أخرجته حتَّى يتمنّى الأحياء الأموات يعيش في ذلک سبع سنين أو ثمان سنين).

بنقل از ابي سعيد خدري رحمه الله گفت: رسول خدا صلَّى الله عليه وآله وسلَّم ذکر فرمود: بلائي به اين امت مي رسد که مرد پناهگاهي نيابد تا از ظلم بدان پناه برد پس از آن خدا مردي از عترت عليهم السلام مرا برانگيزد که زمين را پر از قسط وعدل کند همچنانکه پر از جور وظلم شده باشد ساکنان آسمان از او راضي شوند بدانگونه که ساکنان زمين از او خشنود باشند آسمان باران خود را دريغ نخواهد داشت جز آنکه پيوسته بباراند وزمين از روئيدني هاي خود چيزي فروگذار نکند مگر آنکه بيرون دهد تا آنجا که همه ي مردگان آرزوي زنده شدن کنند بهمين نحو زندگي فرمايد هفت يا هشت سال.

(عقد الدرر ص 64):

عن أبي جعفر محمّد بن علي عليه السلام قال: (لا يظهر المهدي إلاَّ على خوف شديد من الناس وزلزال وفتنة وبلاء يصيب الناس وطاعون قبل ذلک وسيف قاطع بين العرب واختلاف شديد في الناس وتشتّت في دينهم وتغيّر في حالهم حتَّى يتمنّى المتمنّي الموت صباحاً ومساءً من عظم ما يرى من کلب الناس وأکل بعضهم بعضاً فخروجه عليه السلام إذا خرج يکون عند اليأس والقنوط من أن نرى فرجاً فيا طوبى لمن أدرکه وکان من أنصاره والويل کلّ الويل لمن خالفه وخالف أمره).

امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت مهدي عليه السلام ظاهر نمي شود مگر بر ترس شديد وزلزله وفتنه وبلائي که به مردم مي رسد وپيش از آن مردم دچار طاعون واختلاف سخت وملت عرب گرفتار کشت وکشتار مي شوند. ومردم دچار پراکندگي در دين ودگرگوني در اوضاع واحوال مي گردند تا آنجا که از بزرگي ستم وتجاوز مردم بيکدگر وهرج ومرج شبانروز آرزوي مرگ کنند وخروج حضرت مهدي عليه السلام وقتي صورت مي گيرد که مردم نوميد ومأيوس از گشايش باشند اي خوشا حال کسي که ادراک حضرت کند واز ياورانش باشد وواي بر کسي مخالفت اوامرش نمايد.

(بحار ج 52 ص 311):

عن أبي عبد الله عليه السلام قال: (لا يکون الأمر الذي ينتظرون يعني ظهور المهدي عليه السلام حتَّى يتبرأ بعضکم من بعض ويشهد بعضکم على بعض بالکفر ويلعن بعضکم بعضاً)، فقلت: ما في ذلک الزمان من خير؟ فقال عليه السلام: (الخير کلّه في ذلک الزمان يخرج المهدي، فيرفع ذلک کلّه).

ابي عبد الله امام صادق عليه السلام فرمود: ظهور حضرت مهدي عليه السلام که مورد انتظار شما است صورت نمي گيرد مگر زماني که برخي از شما از برخي ديگر بيزاري جويد وبعض عليه بعضي دگر شهادت به کفر دهد راوي گويد: عرض کردم در آن زمان خيري وجود نخواهد داشت؟ فرمود: خير کلي در آن زمان است که مهدي عليه السلام خروج مي کند وهمه ي آن گرفتاريها را برطرف مي سازد.

(يوم الخلاص ص 269؛ وبحار ج 51 ص 87؛ وعقد الدرر ص 122):

عن أمير المؤمنين عليه السلام أنَّه قال: (ويحاً للطالقان فإنَّ لله عزَّ وجلَّ بها کنوزاً ليست من ذهب ولا فضَّة ولکن بها رجال عرفوا الله حقّ معرفته وهم أنصار المهدي آخر الزمان).

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: خوشا حال طالقان زيرا خداي عزَّ وجلَّ در آنجا گنجهايي دارد که نه از طلا است ونه از نقره ولي مقصود مرداني هستند که خدا را آنچنانکه شايسته است مي شناسد وآنان ياران حضرت مهدي عليه السلام در آخر الزمان خواهند بود.

(کشف الغمّة ج 2 ص 462؛ وعقد الدرر ص 65):

عن أبي جعفر عليه السلام قال: (يظهر المهدي في يوم عاشوراء وهو اليوم الذي قتل فيه الحسين بن علي عليه السلام وکأنّي به يوم السبت العاشر من المحرَّم قائم بين الرکن والمقام وجبرئيل عن يميينه وميکائيل عن يساره وتصير إليه شيعته من أطراف الأرض تطوي لهم طيّاً حتَّى يبايعوه فيملأ بهم الأرض عدلاً کما ملئت جوراً وظلماً).

امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت مهدي عليه السلام در روز عاشورا، روزي حضرت امام حسين بن علي صلوات الله وسلامه عليهما به شهادت رسيد ظاهر مي شود وگوئي او را مي بينم که در روز شنبه وهم محرم الحرام ميان رکن ومقام ايستاده جبرئيل عليه السلام در طرف راست وميکائيل عليه السلام در جانب چپش حضور دارند وشيعيانش از اطراف زمين در حالي زمين براي آنان درنورديده شود بسوي او بشتابند تا با او بيعت کنند وحضرت با کمک شيعيانش زمين را پر از عدل وداد فرمايد همچنانکه پر از ظلم وجور شده باشد.

(عقد الدرر ص 73):

عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (يخرج رجل يقال له: السفياني في عمق دمشق وعامّة من يتبعه من کلب فيقتل حتَّى يبقر بطون النساء، ويقتل الصبيان فتجمع لهم قيس فيقتلها حتَّى لا يمنع ذنب تلعة ويخرج رجل من أهل بيتي في الحرم فيبلغ السفياني فيبعث إليه جنداً من جنده فيهزمهم فيسير إليه السفياني بمن معه حتَّى إذا جاز ببيداء من الأرض خسف بهم فلا ينجو منهم إلاَّ المخبر عنهم).

ابو هريره گويد: حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: مردي به نام سفياني از درون دمشق بيرون آيد وهمه ي پيروانش قبيله کلب باشند وکشتار کند تا آنجا شکم زنان را بدرد وکودکان را بکشد وبني قيس عليه او بپا برمي خيزند وسفياني آنان را مي کشد تا آنجا که باقي نمي گذارد ودنباله راه آب را ومردي از اهل بيت عليه السلام من در حرم خدا خروج مي کند وگزارش به سفياني مي رسد وبسياري از سپاهيان خود را بسوي او مي فرستد واو آن سپاهيان را در هم مي شکند سفياني با باقي سپاهيان خود بسوي حرم خدا رهسپار مي گردد وچون به بيابان رسد او وهمراهانش دچار خسف شوند وبه زمين فروروند وهيچکس جز کسي که خبر خسف آنها را به ديگران رساند رهائي نخواهد يافت.

(عقد الدرر ص 81):

عن حذيفة قال: قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (تکون وقعة بالزوراء)، قالوا: يا رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم، وما الزوراء؟ قال: (مدينة بالمشرق، بين أنهار يسکنها شرار خلق الله وجبابرة من أمّتي تقذف بأربعة أصناف من العذاب، بالسيف والخسف، والقذف، والمسخ).

بنقل از حذيفه رضي الله عنه گفت: حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: حادثه اي در زوراء پيش مي آيد. عرض کردند: زوراء چيست؟ فرمود: شهري است در مشرق ميان نهرها که بدترين خلق خدا وجباران امت من در آن سکونت مي کنند که چهار نوع عذاب بر آن فرود مي آيد. شمشير (کشتار) وخسف (فرو رفتن در زمين) قذف (شايد بمباران باشد) ومسخ شدن.

(عقد الدرر ص 129):

عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال: (يخرج رجل قبل المهدي من أهل بيته بالمشرق يحمل السيف على عاتقة ثمانية أشهر يقتل ويمثّل ويتوجَّه إلى بيت المقدس فلا يبلغه حتَّى يموت).

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: پيش از ظهور حضرت مهدي عليه السلام مردي از خاندانش در مشرق خروج مي کند در حالي که شمشير بر دوش نهاده وتا هشت ماه به کشتار ومثله کردن مي پردازد وبه سوي بيت المقدس روي نهد وپيش از رسيدن به آنجا مي ميرد.

(بحار ج 51 ص 84؛ أخرج نعيم بن حماد في الفتن؛ عقد الدرر ص 129):

عن ثوبان قال: قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (تجيء الرايات السود من قبل المشرق کأنَّ قلوبهم زبر الحديد، فمن سمع بهم فليأتهم فيبايعهم ولو حبواً على الثلج).

بنقل از ثوبان گفت: حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: پرچمهاي سياه رنگ از سوي مشرق مي آيد (صاحبان) پرچمها قلبهائي دارند همچون پاره هاي آهن هر کس نام آنان را بشنود بايد بسويشان شتاب گيرد وبا آنان بيعت کند اگر چه با کشيدن خود بر روي برف باشد.

(أخرجه الطبراني في مجمعه؛ عقد الدرر ص 136):

عن أمير المؤمنين عليه السلام قال: (إذا نادى منادٍ من السماء: إنَّ الحقّ في آل محمّد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فعند ذلک يظهر المهدي).

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: چون منادي از آسمان فرياد برکشد که حق در آل محمد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم است در اين هنگام مهدي عليه السلام ظهور فرمايد.

(الکافي ج 1 ص 340 غير مترجم؛ يوم الخلاص ص 242):

قال الصادق عليه السلام: (کيف أنتم إذا وقعت البطشة بين المسجدين؟ (أي الخسف بالجيش السفياني بين المسجد الحرام، في مکّة، ومسجد النبيّ صلَّى الله عليه وآله وسلَّم في يثرب) فيأزر العلم کما تأزر الحيّة في جحرها، واختلفت الشيعة، وسمّى بعضهم بعضاً: کذّابين. وتفل بعضهم في وجوه بعض)، فقال له صاحبه: جُعلت فداک، ما عند ذلک من خير؟ فقال: (الخير کلّه عند ذلک) (قالها ثلاثاً).

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: چگونه خواهيد بود وقتي که سپاهيان سفياني در فاصله ميان مسجد الحرام ومسجد حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم به زمين فرو روند؟ وعلم ودانش ودر شيعيان اختلاف بروز کند برخي برخي ديگر را دروغگو نام گذارند وبعضي بر چهره ي بعضي ديگر آب دهن بزنند راوي عرض کرد: فدايت شوم در آن موقع خيري وجود نخواهد داشت؟ فرمود: خير کلي در آن موقع است (واين جمله را سه بار تکرار فرمود).