(أصول الکافي ج 1 ص 326):
عن عبد الله بن محمّد الاصفهاني قال: قال أبو الحسن عليه السلام: (صاحبکم بعدي الذي
يصلّي عليَّ)، قال: ولم نعرف أبا محمد صلوات الله عليه قبل ذلک قال: فخرج أبو محمّد
فصلى عليه.
بنقل از عبد الله بن محمد اصفهاني گفت: حضرت امام هادي عليه السلام فرمود: امام پس
از من کسي باشد که بر جنازه ام نماز بگذارد وما حضرت امام ابومحمد حسن عسکري عليه
السلام را پيش از آن نمي شناختيم گويد: پس امام عسکري عليه السلام بيرون آمد بر
امام هادي عليه السلام نماز گذارد.
(أصول الکافي ج 1 ص 326):
عن علي بن جعفر عليه السلام قال: کنت حاضراً أبا الحسن عليه السلام لمَّا توفي ابنه
محمّد فقال للحسن: (يا بني أحدث لله شکراً فقد أحدث فيک أمراً).
بنقل از علي بن جعفر گفت: من در خدمت امام هادي عليه السلام حضور داشتم هنگامي پسرش
محمد عليه السلام رحلت کرد امام عليه السلام به فرزندش امام حسن عسکري عليه السلام
فرمود: اي پسر جانم شکر خدا کن که امر ولايت را به تو واگذار فرمود.
(أصول الکافي ج 1 ص 326):
عن أحمد بن محمّد بن عبد الله بن مروان الأنباري قال: کنت حاضراً عند (مضي) أبي
جعفر محمّد بن علي عليه السلام فجاء أبو الحسن عليه السلام فوضع له کرسي فجلس عليه،
وحوله أهل بيته، وأبو محمّد قائم في ناحية فلمَّا فرغ من أمر أبي جعفر التفت إلى
أبي محمّد عليه السلام فقال: (يا بني أحدث لله تبارک وتعالى شکرا فقد أحدث فيک
أمراً).
بنقل از احمد بن محمد بن عبد الله بن مروان انباري گفت: بهنگام رحلت حضرت امام
ابوجعفر محمد بن علي الجواد عليه السلام حاضر بودم که امام هادي عليه السلام آمدند
وبراي حضرت صندلي گذاشتند وبر آن جلوس فرمود واهل بيتش عليه السلام در اطراف حضرت
بودند وامام حسن عسکري عليه السلام در گوشه اي ايستاده بود چون امام هادي عليه
السلام از کارهاي امام جواد عليه السلام فراغت جست به امام عسکري عليه السلام توجه
کرد وفرمود: اي پسر جانم براي خداي تبارک وتعالى شکر کن که امر ولايت را بر تو مقرر
داشت.
(أصول الکافي ج 1 ص 328):
عن محمّد بن علي بن بلال قال: خرج إليَّ من أبي محمّد قبل مضيّه بسنتين يخبرني
بالخلف من بعده، ثمّ خرج إليَّ من قبل مضيه بثلاثة أيّام يخبرني بالخلف من بعده.
بنقل از محمد بن علي بن بلال گفت: حضرت امام حسن عسکري عليه السلام دو سال پيش از
شهادتش نامه به من نوشت وخبر از جانشين پس از خود را داد. سپس سه روز قبل از شهادت
خود نيز با فرستادن نامه مرا از جانشين خود باخبر ساخت.
(إثبات الهداة ج 3 ص 328؛ بحار ج 51 ص 161؛ أصول الکافي ج 1 ص 328؛ کشف الغمّة ج 2
ص 449):
عن أحمد بن إسحاق، عن أبي هاشم الجعفري قال: قلت لأبي محمّد صلوات الله عليه:
جلالتک تمنعني من مسألتک، فتأذن أن أسألک؟ فقال: (سل)، قلت: يا سيّدي هل لک ولد؟
فقال: (نعم)، فقلت: فإن حدث بک حدث فأين أسأل عنه؟ قال: (بالمدينة).
بنقل از احمد بن اسحق از ابي هاشم جعفري گفت: به امام عسکري عليه السلام عرض کردم
جلالت شما مانع است که چيزي بپرسم آيا اجازه پرسيدن مي دهيد؟ فرمود: بپرس. عرض
کردم: اي سيد ومولاي من آيا شما فرزندي داريد؟ فرمود: آري عرض کردم: اگر حادثه اي
پيش آيد در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدينه منوره.
(أصول الکافي ج 1 ص 328):
عن جعفر بن محمّد الکوفي عن جعفر بن محمّد المکفوف عن عمرو الأهوازي قال: أراني أبو
محمّد ابنه وقال: (هذا صاحبکم من بعدي).
بنقل از جعفر بن محمد کوفي از جعفر بن محمد مکفوف (نابينا) از عمرو اهوازي گفت:
امام عسکري عليه السلام فرزند خود را بمن نشان داد وفرمود: اين امام شما پس از من
است.
(إثبات الهداة ج 3 ص 441؛ أصول الکافي ج 1 ص 329):
الحسين بن محمّد الأشعري عن معلّى بن محمّد عن أحمد بن محمّد بن عبد الله قال: خرج
عن أبي محمّد عليه السلام حين قتل الزبيري لعنه الله: (هذا جزاء من اجترأ على الله
في أوليائه يزعم أنَّه يقتلني وليس لي عقب فکيف رأى قدرة الله فيه؟)، وولد له ولد
سمّاه: (م ح م د) في سنة ستّ وخمسين ومائتين.
بنقل از حسين محمد اشعري از معلي بن محمد از احمد بن محمد بن عبد الله گفت: از حضرت
امام حسن عسکري عليه السلام بهنگامي که زيبري لعنة الله کشته شد نامه اي رسيد: اين
است کيفر کسي درباره ي اولياء خدا بر خدا جرئت ورزد گمان داشت که مرا مي کشد متصور
اينکه من فرزندي ندارم پس چگونه ديد قدرت خدا را در اين امر در حالي که فرزندي براي
امام عليه السلام متولد شد که حضرت او را (م ح م د) نام نهاد. در سال دويست وپنجاه
وشش.
(بحار ج 51 ص 31؛ أصول الکافي ج 1 ص 333):
عن محمّد بن أحمد العلوي عن داود بن القاسم الجعفري قال: سمعت أبا الحسن العسکري
عليه السلام يقول: (الخلف من بعدي الحسن فکيف لکم بالخلف من بعد الخلف؟)، فقلت:
ولِمَ جعلني الله فداک؟ قال: (إنَّکم لا ترون شخصه ولا يحلُّ لکم ذکره باسمه)،
فقلت: فکيف نذکره؟ فقال: (قولوا: الحجة من آل محمّد صلوات الله عليه وسلامه).
به نقل از محمد بن احمد علوي از داود بن قاسم جعفري گفت: از حضرت امام هادي عليه
السلام شنيدم مي فرمود: جانشين من پس از من امام حسن عليه السلام است پس چگونه
خواهيد درباره ي جانشين پس از جانشين من؟ عرض کردم خدا مرا فدايت کناد چرا؟ فرمود:
زيرا شخص او را نمي بينيد وذکر نام او هم بر شما حلال نباشد عرض کردم: پس نام او را
چگونه ذکر کنيم؟ فرمود: بگوئيد: حجت از آل محمد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم.
خبر دادن حجج الهي به وجود قائم:
(بحار ج 51 ص 67):
عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال: قال أبي: دفع النبيّ صلَّى الله عليه وآله وسلَّم
الراية يوم خيبر إلى علي بن أبي طالب عليه السلام ففتح الله عليه ثمّ ذکر نصبه عليه
السلام يوم الغدير وبعض ما ذکر فيه من فضائله عليه السلام إلى أن قال: ثمّ بکى
النبيّ صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فقيل: مِمَ بکاؤک يا رسول الله صلَّى الله عليه
وآله وسلَّم؟ قال: (أخبرني جبرئيل عليه السلام أنَّهم يظلمونه ويمنعونه حقّه
ويقاتلوه ويقتلون ولده ويظلمونهم بعده وأخبرني جبرئيل عليه السلام عن ربّه عزَّ
وجلَّ أنَّ ذلک يزول إذا قام قائمهم وعلت کلمتهم وأجمعت الأمّة على محبّتهم وکان
الشانئ لهم قليلاً والکاره لهم ذليلاً وکثر المادح لهم وذلک حين تغيّر البلاد وتضعف
العباد والأياس من الفرج وعند ذلک يظهر القائم فيهم). قال النبيّ صلَّى الله عليه
وآله وسلَّم: (اسمه کاسمي واسم أبيه کاسم ابني وهو من ولد ابنتي يظهر الله الحقّ
بهم ويخمد الباطل بأسيافهم ويتبعهم الناس بين راغب إليهم وخائف لهم)، قال: وسکن
البکاء عن رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فقال: (معاشر المؤمنين أبشروا
بالفرج فإنَّ وعد الله لا يخلف وقضاؤه لا يرد وهو الحکيم الخبير فإنَّ فتح الله
قريب، اللّهمّ إنَّهم أهلي فأذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً، اللّهمّ اکلأهم
واحفظهم وارعهم وکن لهم وانصرهم وأعنهم وأعزهم ولا تذلهم واخلفني فيهم إنَّک علي
کلّ شيء قدير).
بنقل از عبد الرحمن ابن ابي ليلي گفت: پدرم گفته: در جنگ خيبر حضرت رسول اکرم صلَّى
الله عليه وآله وسلَّم پرچم را به حضرت امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام
داد وخدا خيبر را براي او فتح کرد. سپس نصب کردن رسول خدا صلَّى الله عليه وآله
وسلَّم آن حضرت را در روز غدير بخلافت را با برخي فضائل آنجناب را بيان کرد تا
آنجات که گفت: پس از آن رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم گريست. عرض شد: يا
رسول الله گريه شمال از چيست؟ فرمود: جبرئيل عليه السلام مرا با خبر ساخت که مردم
با او ستم مي کنند واو را از حقش باز مي دارند وبا او مقاتله مي کنند وفرزندانش را
بقتل مي رسانند وبا آنان ظلم مي کنند. وجبرئيل عليه السلام از پروردگار عزَّ وجلَّ
خبر داد که اين ناروائي وظلم پيوسته خواهد بود تا قائمشان عليه السلام قيام کند که
در اين موقع کلمه آنان برتري گيرد وامت بر دوستي ايشان اجتماع کنند وبدگوي آنان
اندک باشد ودشمن آنان ذليل وخوار ومداح ايشان بسيار گردد واين امر وقتي است که
شهرها دگرگون وبندگان ناتوان گردند ونوميدي از فرج حاصل شود ودر اين هنگام قائم
عليه السلام در ميان آنان ظاهر گردد رسول خدا صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود:
نام او مانند نام من ونام پدرش مانند نام فرزندم واو فرزند دخترم مي باشد. خدا حق
را بوسيله آنان آشکار سازد وباطل را با شمشيرشان خاموش گرداند ومردم گروهي به رغبت
دليل وگروهي بترس وپيروي آنان کنند راوي گويد: رسول الله صلَّى الله عليه وآله
وسلَّم از گريه آرام گرفت وفرمود: اي مؤمنان شما را بشارت باد به فرج زيرا وعده خدا
خلاف ندارد وحکم خدا برنمي گردد وخدا حکيم وآگاه است همانا فتح خدا نزديک باشد
بارالها آنان کسان من باشند پس ببر از آنان پليدي را وپاکشان ساز پاکسازي. بارالها
نگهداري وحفظشان کن ورعايت حالشان فرما وبا آنان باشد ونصرت وياريشان بده وعزيزشان
بدار وخوار وذليلشان مکن وآنانرا جانشين من قرار ده که تو بر هر چيزي توانائي.
(بحار ج 51 ص 75):
عن عبد الله ابن عمرو ابن العاص قال: قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم في
حديث طويل: (فعند ذلک خروج المهدي عليه السلام وهو رجل من ولد هذا _ وأشار بيده إلى
علي بن أبي طالب عليه السلام _ به يمحق الله الکذب ويذهب الزمان الکلب، به يخرج ذلّ
الرقّ من أعناقهم)، ثمّ قال: (أنا أوّل هذه الأمّة والمهدي أوسطها وعيسى آخرها وبين
ذلک ثبج أعرج).
عبد الله بن عمر وبن عاص گويد حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم در ضمن
حديثي طولاني فرمود: در اين هنگام خروج مهدي عليه السلام خواهد بود او مردي است که
از اين متولد مي شود وبا دست مبارک اشاره به حضرت علي عليه السلام نمود وبوسيله او
خدا دروغ را نابود مي سازد وروزگار سخت دردناک را از ميان مي برد وبوسيله او ذلت
بردگي را از شما برمي دارد وسپس من نخستين کسي از اين امت مي باشم ومهدي عليه
السلام در وسط وعيسى عليه السلام آخر آن خواهد بود ودر اين ميان بوم ناله زن وزاغ
باشد.
(بحار ج 51 ص 78):
عن أبي عبد الله عليه السلام قال: (خرج النبيّ صلَّى الله عليه وآله وسلَّم ذات يوم
وهو مستبشر يضحک سروراً فقال له الناس: أضحک الله سنَّک يا رسول الله صلَّى الله
عليه وآله وسلَّم وزادک سروراً، فقال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: إنَّه
ليس من يوم ولا ليلة إلاَّ ولي فيهما تحفة من الله ألا وإنَّ ربّي أتحفني في يومي
هذا بتحفة لم يتحفني بمثلها فيما مضى، إنَّ جبرئيل عليه السلام أتاني فأقرأني من
ربّي السلام وقال: يا محمّد إنَّ الله جلَّ وعزَّ اختار من بني هاشم سبعة لم يخلق
مثلهم فيمن مضى ولا يخلق مثلهم فيمن بقي: أنت يا رسول الله صلَّى الله عليه وآله
وسلَّم سيّد النبيّين وعلي بن أبي طالب وصيّک سيّد الوصيين والحسن والحسين عليهما
السلام سبطاک سيّدا الأسباط وحمزة عمّکم سيّد الشهداء وجعفر بن عمّک الطيّار في
الجنّة يطير مع الملائکة حيث يشاء ومنکم القائم يصلّي عيسى بن مريم خلفه إذا أهبطه
الله إلى الأرض من ذرّية علي عليه السلام وفاطمة عليها السلام ومن ولد الحسين عليه
السلام).
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت رسول خدا صلَّى الله عليه وآله وسلَّم روزي
بيرون آمد در حالي که خوشحال وخندان بود مردم عرض کردند: خدايت خندان وشاديت را
افزون کناد يا رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: روز وشبي نيست که براي
من از سوي خدا تحفه مي رسد هان که پروردگارم امروز مرا تحفه اي بخشيد که در گذشته
آنگونه تحفه بمن نبخشيده بود جبرئيل عليه السلام بر من نازل شد واز پروردگارم سلام
رسانيد وگفت: يا محمد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم همانا خداي عزَّ وجلَّ از بني
هاشم هفت تن را برگزيد که در گذشته همانند آنانرا نيافريده ودر آينده نيز نخواهد
آفريد. تو يا رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم سرور پيغمبران صلَّى الله عليه
وآله وسلَّم مي باشي وعلي بن ابي طالب عليه السلام وصي تو سرور اوصياء است وامام
حسن عليه السلام وامام حسين عليه السلام دو سبط تو سرور سبطها مي باشند وحمزه عليه
السلام عموي تو سرور شهيدان است وجعفر عليه السلام پسر عموي تو که ملقب به طيار است
ودر بهشت هر کجا خواهد با فرشتگان پرواز کند وقائم عليه السلام که عيسى بن مريم
عليه السلام در نماز به او اقتداء کند از شما است هنگامي که خدا عيسى عليه السلام
را بزمين هبوط دهد او از فرزندان علي وفاطمه عليه السلام واز اولاد امام حسين عليه
السلام مي باشد.
(بحار ج 51 ص 112):
عن أبي عبد الله جعفر بن محمّد عليه السلام عن آبائه عليهم السلام قال: (زاد الفرات
على عهد أمير المؤمنين عليه السلام فرکب هو وابناه الحسن عليه السلام والحسين عليه
السلام فمرَّ بثقيف فقالوا: قد جاء علي عليه السلام يرد الماء فقال علي عليه
السلام: أمَا والله لأقتلنَّ أنا وابناي هذان وليبعثنَّ الله رجلاً من ولدي في آخر
الزمان يطالب بدمائنا وليغيبنَّ عنهم تمييزاً لأهل الضلالة حتَّى يقول الجاهل: ما
لله في آل محمّد عليهم السلام من حاجة).
حضرت امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام فرمود:
در زمان حضرت امير المؤمنين عليه السلام آب فرات طغيان کرد حضرت همراه فرزندان
عزيزش حضرت امام حسن عليه السلام وحضرت امام حسين عليه السلام سوار شد وبه بني ثقيف
گذشت آنها گفتند: امير المؤمنين عليه السلام آمد که آبرا برگرداند. حضرت فرمود: هان
بخدا قسم من واين دو فرزندم البته کشته مي شويم ومسلما خدا مردي از فرزندان مرا
مبعوث در آخر الزمان فرمايد تا از ما خو نخواهي کند والبته غائب مي شود تا گمراهان
تميز داده شوند تا آنجا که نادانان گويند: خدا به آل محمد عليه السلام حاجتي ندارد.
(بحار ج 51 ص 112):
عن المفضَّل بن عمر قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: (خبر تدريه خير من عشرة
ترويه إنَّ لکلّ حقّ حقيقة ولکلّ صواب نوراً)، ثمّ قال: (إنّا والله لا نعدّ الرجل
من شيعتنا فقيهاً حتَّى يلحن له فيعرف اللحن إنَّ أمير المؤمنين عليه السلام قال
على منبر الکوفة: وإنَّ من ورائکم فتناً مظلمة عمياء منکسفة لا ينجو منها إلاَّ
النومة؟ قيل: يا أمير المؤمنين عليه السلام وما النومة؟ قال: الذي يعرف الناس ولا
يعرفونه).
بنقل از مفضل بن عمر از حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: خبري را اگر با درايت
وفهم بداني بهتر از ده خبر باشد که روايت کني همانا براي هر حقي حقيقتي است وبراي
هر کار درستي نوري است سپس فرمود: ما بخدا قسم ما کسي از شيعيان ما را فقيه نمي
دانيم تا آنکه چون سخني را براي رعايت تقيه به رمز واشاره بشنود مقصود را دريابد
وبفهمند همانا امير المؤمنين عليه السلام بر منبر کوفه فرمود: همانا در پشت سر شما
فتنه هاي تاريک کور وتيره خواهد بود که از آن فقط نومة نجات يابد عرض کردند: يا
امير المؤمنين عليه السلام نومة چيست؟ فرمود: آنکس که مردم را شناسد ولي مردم او را
نشناسند در فتنه خاموش بماند وچيزي از او بروز نکند.
(بحار ج 51 ص 114):
عن عکرمة بنو صعصعة، عن أبيه قال: کان علي عليه السلام يقول: (لا تنفکُّ هذه الشيعة
حتَّى تکون بمنزلة المعز لا يدري الخابس على أيّها يضع يده فليس لهم شرف يشرفونه
ولا سناد يستندون إليه في أمورهم).
بنقل از عکرمة بن صعصعة از پدرش گفت: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: هميشه اين
شيعه هستند تا حدي که حکم گوسفند يا بز را پيدا مي کنند وشخص قصاب نمي داند به کدام
يک دست گذارد وآنرا براي دنج جدا کند وبراي آنان شرافتي نيست تا شناخته شوند ونه
تکيه گاهي دارند که در کارهاي خود بدان تکيه نمايند.
(بحار ج 51 ص 114):
عن أبي الجارود، عن عبد الله الشاعر يعني ابن أبي عقيل قال: سمعت علياً عليه السلام
يقول: (کأنّي بکم تجولون جولان الإبل تبتغون مرعى ولا تجدونها معشر الشيعة).
بنقل از ابي الجارود از عبد الله شاعر يعني ابن ابي عقيل گفت: شنيدم از حضرت امير
المؤمنين عليه السلام مي فرمود: گويا شما شيعيان را مي بينم که مانند شتران گرسنه
در پي چراگاه مي دويد ولي آنرا نمي يابيد.
(بحار ج 51 ص 116):
عن أبي إسحاق قال: قال علي ونظر إلى ابنه الحسين عليه السلام وقال: (إنَّ ابني هذا
سيّد کما سمّاه رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وسيخرج من صلبه رجل باسم
نبيّکم يشبهه في الخلق ولا يشبهه في الخلق يملأ الأرض عدلاً).
بنقل از ابي اسحاق گفت: امير المؤمنين عليه السلام در حالي که به فرزند بزرگوارش
حضرت امام حسين عليه السلام نظر مي کرد مي فرمود: همانا اين پسرم سيد است همچنانکه
رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم او را سيد ناميد وبزودي از صلب او مردي خارج
مي گردد بنام پيغمبر صلَّى الله عليه وآله وسلَّم شما در اخلاق شبيه آن حضرت باشد
نه در خلقت زمين را لبريز از عدل فرمايد.
(بحار ج 51 ص 155):
عن أيّوب بن نوح قال: قلت للرضا عليه السلام: إنّا لنرجو أن تکون صاحب هذا الأمر
وأن يسديه الله عزَّ وجلَّ إليک من غير سيف فقد بويع لک وضربت الدارهم باسمک، فقال:
(ما منّا أحد اختلفت إليه الکتب وسُئل عن المسائل وأشارت إليه الأصابع وحملت إليه
الأموال إلاَّ اغتيل أو مات على فراشه حتَّى يبعث الله عزَّ وجلَّ لهذا الأمر رجلاً
خفي المولد والمنشأ غير خفي في نسبه).
بنقل از ايوب بن نوح گفت: به حضرت امام رضا عليه السلام عرض کردم: ما اميدواريم که
صاحب اين امر شما باشيد وخداي عزَّ وجلَّ بدون شمشير زدن اين نعمت را به شما ارزاني
بدارد زيرا مردم با شما بيعت کرده اند وسکه نيز بنام شما زده شده فرمود: هيچکس از
ما نيست نامه ها مختلف به او رسيده ومسائل زياد از او پرسيده شده وانگشت ها بسوي او
اشاره کرده واموال بسيار بسوي او برده شده جز آنکه غفلة کشته شود يا در بستر بميرد
تا آنکه خداي عزَّ وجلَّ براي اين امر مردي را مبعوث فرمايد که محل ولادت وزندگيش
مخفي وپنهان باشد ولي نسبت او پنهان نباشد.
(بحار ج 51 ص 156):
عن عبد العظيم الحسني رضي الله عنه قال: دخلت على سيّدي محمّد بن علي عليه السلام
وأنا أريد أن أسأله عن القائم أهو المهدي أو غيره؟ فابتداني فقال: (يا أبا القاسم
إنَّ القائم منّا هو المهدي عليه السلام الذي يجب أن ينتظر في غيبته ويطاع في ظهوره
وهو الثالث من ولدي والذي بعث محمّداً صلَّى الله عليه وآله وسلَّم بالنبوّة
وخصَّنا بالإمامة إنَّه لو لم يبقَ من الدنيا إلاَّ يوم واحد لطوَّل الله ذلک اليوم
حتَّى يخرج فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً وإنَّ الله تبارک
وتعالى يصلح أمره في ليلة کما أصلح أمر کليمه موسى عليه السلام ليقتبس لأهله ناراً
فرجع وهو رسول نبيّ)، ثمّ قال عليه السلام: (أفضل أعمال شيعتنا انتظار الفرج).
بنقل از حضرت عبد العظيم حسني رضي الله عنه فرمود: بخدمت سيد ومولايم حضرت امام
جواد محمد بن علي عليه السلام رسيدم ومي خواستم درباره ي قائم عليه السلام بپرسم که
آيا مهدي عليه السلام او است يا غير او حضرت خود آغاز سخن کرد وفرمود: اي ابو
القاسم همانا قائم ما همان مهدي عليه السلام مي باشد که انتظار در غيبتش واطاعت در
ظهورش واجب است واو سومين فرزند من مي باشد قسم به آنکس که محمد صلَّى الله عليه
وآله وسلَّم را به پيغمبري مبعوث کرد وامامت را خاص ما قرار داد اگر از دنيا باقي
نماند مگر يک روز خدا آن يک روز را طولاني مي کند تا خروج نمايد وزمين را لبريز از
عدل وداد کند همچنانکه پر از ظلم وجور شده باشد وهمانا خداي تبارک وتعالى در يک شب
اصلاح امر او فرمايد چنانکه امر کليم خود موسى عليه السلام را اصلاح فرمود رفت که
آتشي براي کسان خود بياورد وبرگشت در حالي که رسول وپيغمبر شده بود سپس فرمود:
بدترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.
(بحار ج 51 ص 147):
عن المفضَّل بن عمر قال: کنت عند أبي عبد الله عليه السلام في مجلسه ومعي غيري فقال
لنا: (إيّاکم والتنويه) يعني باسم القائم عليه السلام وکنت أراه يريد غيري فقال لي:
(يا أبا عبد الله إيّاکم والتنويه والله ليغيبنَّ سنيناً من الدهر وليخلمنَّ حتَّى
يقال: مات هلک بأيّ وادٍ سلک؟ ولتفيضنَّ عليه أعين المؤمنين وليکفأنَّ کتکفئ
السفينة في أمواج البحر حتَّى لا ينجو إلاَّ من أخذ الله ميثاقه وکتب الإيمان في
قلبه وأيَّده بروح منه ولترفعنَّ اثنا عشر راية مشتبهة لا يعرف أيّ من أيّ)، قال:
فبکيت فقال لي: (ما يبکيک؟)، قلت: جُعلت فداک کيف لا أبکي وأنت تقول: ترفع اثنا عشر
رأية مشتبهة لا يعرف أيّ من أيّ؟ قال: فنظر إلى کوة في البيت التي تطلع فيها الشمس
في مجلسه فقال عليه السلام: (أهذه الشمس مضيئة؟)، قلت: نعم، قال: (والله لأمرنا
أضوء منها).
بنقل از مفضل بن عمر گفت: با جمعي در محضر حضرت امام صادق عليه السلام بوديم به ما
فرمود: از تصريح بنام قائم عليه السلام حذر کنيد من خيال کردم که حضرت با ديگران
اين خطاب را دارد، بمن فرمود: اي ابو عبد الله حذر کنيد از آشکار ساختن نام او بخدا
قسم سالها غائب مي شود ونامش پنهان مي ماند تا حدي که گفته شود مرد وهلاک شد در
کدام بيابان راه مي رود وديدگان مؤمنين بر او اشکبار گردد ومردم مانند دگرگون شدن
کشتي در امواج دريا دگرگون شوند نجات نيابد مگر کسي که خدا از او پيمان گرفته
وايمان را در قلب نوشته واو را بوسيله روح خود تائيد فرموده باشد دوازده پرچم شبيه
بهم بالا مي رود که يکي از ديگري باز شناخته نگردد. مفضل گفت: من گريستم. امام عليه
السلام فرمود: چرا گريه مي کني؟ عرض کردم: فدايت شوم چگونه نگريم وشما مي فرمائيد
دوازده پرچم شبيه بهم بالا مي رود که پرچمي از پرچم دگر شناخته نگردد. حضرت به
روزنه اي در خانه که آفتاب از آن مي تافت نظر کرد وفرمود: آيا اين آفتاب تابان
نيست؟ عرض کردم: آري. فرمود: بخدا قسم امر ما از اين آفتاب روشنتر است.
صاحب الامر:
(صحيح مسلم ج 6 ص 52؛ يوم الخلاص ص 223):
قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: (لا تزال طائفة من أمّتي على الحقّ
ظاهرين حتَّى يأتي أمر الله).
حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: هميشه گروهي از امت من بر حق
وظاهرند تا فرمان خدا برسد.
(بحار ج 52 ص 158):
قال الباقر عليه السلام: (إنَّ لصاحب هذا الأمر بيتاً، يقال له: بيت الحمد، فيه
سراج يزهر منذ يوم ولد إلى أن يقوم بالسيف، لا يطفأ).
حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: صاحب اين امر عليه السلام خانه اي دارد بنام
(بيت الحمد خانه ستايش) در آن چراغي روشن است از آنروزي که متولد شد وتا روزي با
شمشير قيام فرمايد روشني مي دهد وخاموش نمي گردد.
(بحار ج 51 ص 145):
قال الصادق عليه السلام: (إنَّ لصاحب هذا الأمر غيبة فليتَّق الله عبد وليتمسَّک
بدينه).
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: صاحب اين امر عليه السلام غيبتي دارد بايد بنده
از خدا بترسد وبدين خود متمسک باشد.
(غيبة النعماني ص 159؛ بحار ج 52 ص 362):
قال أمير المؤمنين عليه السلام: (إنَّ صاحب هذا الأمر لو قد ظهر لقي من الناس مثل
ما لقي رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وأکثر).
حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: همانا صاحب اين امر عليه السلام اگر ظاهر
شود از مردم مي بيند آنچه رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم از مردم ديد بلکه
بيشتر.
(إثبات الهداة ج 3 ص 442):
عن علي بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليه السلام في حديث أنَّه قال: (يا بني لا
بدَّ لصاحب هذا الأمر من غيبة حتَّى يرجع عن هذا الأمر من کان يقول به، إنَّما هي
محنة من الله عزَّ وجلَّ).
بنقل از علي بن جعفر عليه السلام از برادر بزرگوارش حضرت امام کاظم عليه السلام (به
فرزندش) فرمود: اي پسر جانم صاحب اين امر عليه السلام ناچار غيبتي دارد تا آنحد کسي
که قائل به او است برمي گردد همانا اين محنتي است که از خداي عزَّ وجلَّ مقدر شده.
(إثبات الهداة ج 3 ص 445):
عن أبي حمزة عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث أنَّه سأله عن صاحب هذا الأمر؟
فقال: (يملأها عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً على فترة من الأئمّة، کما أنَّ رسول
الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم بعث على فترة من الرسل).
بنقل از ابي حمزة از امام صادق عليه السلام در ضمن حديثي که درباره ي صاحب الامر
پرسيده بود. فرمود: او پر مي کند زمين را از عدل وداد چنانکه از ظلم وجور پر شده
باشد. در فاصله فترت پس از ائمه معصومين عليهم السلام چنانکه رسول اکرم صلَّى الله
عليه وآله وسلَّم در فاصله فترت بعد از پيغمبران عليهم السلام مبعوث شد.
(إثبات الهداة ج 3 ص 448):
عن أبي خديجة عن أبي عبد الله عليه السلام أنَّه سئل عن القائم فقال: (کلّنا قائم
بأمر الله واحد بعد واحد، حتَّى يجيء صاحب السيف، فإذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير
الذي کان).
بنقل از ابي خديجه از امام صادق عليه السلام که درباره ي حضرت قائم عليه السلام
سئوال شده بود فرمود: همه ي ما قيام به امر خدا يکي پس از ديگري مي کنيم تا صاحب
شمشير عليه السلام بيايد وچون او آيد امري آورد غير از آنچه بود.
(إثبات الهداة ج 3 ص 452):
وفي معجزات أبي محمّد عليه السلام في حديث: أنَّه کتب إلى رجل: (سألت عن القائم
وإذا قائم قضى بعلمه بين الناس کقضاء داود لا يسأل البينة).
در معجزات حضرت امام حسن عسکري عليه السلام در ضمن حديثي حضرت به مردي نوشت: درباره
ي قائم عليه السلام پرسيد ولي چون قيام کند بعلم خود در ميان مردم قضاوت وحکومت کند
مانند داود عليه السلام بينة وشاهد نمي خواهد.