علت تشبيه امام غايب به خورشيد پنهان در ابر چيست؟
پاسخ: پيشتر حديثى را از امام غايب (عجل الله فرجه) ذکر کرديم که
آن حضرت فرموده بود: (اما چگونگى استفاده از من در غيبت، مانند
استفاده از آفتاب است هنگامى که ابرها آن را از ديدگان پنهان
سازند).(1)
هر چند که غايب است آن گل ز چمن
هر چند که در ابر نهان باشد هست |
|
از فيض وجود اوست گيتى گلشن
از پرتو آفتاب، عالم، روشن |
1- همچنان که مردم انتظار بيرون آمدن خورشيد از پشت ابرهاى تيره را
مى کشند تا بيشتر از آن بهره مند گردند، در زمان غيبت نيز شيعيان
ومحبان حضرت همواره انتظار وجود مبارکش را دارند وهرگز نا اميد نمى
شوند. وهمين اميد است که آنان را در تمام مراحل زندگى پيروز مى
گرداند وشجاعت وشهامت واقدامى بى نظير بدانها مى بخشد.
2- هر کس با اين همه آثار ومعجزات وروايات واحاديث، باز هم منکر
وجود مبارکش شود، مانند کسى است که منکر وجود خورشيد گردد، هنگامى
که در پشت ابرها از ديدگان، به ظاهر، پنهان وغايب است، گر چه آثار
وجودش به جهانيان مى رسد.
3- مى دانيم خورشيد يک سلسله اشعه مرئى دارد که از ترکيب آنها با
هم هفت رنگ معروف پيدا مى شود؛ ويک سلسله اشعه نامرئى، که به نام
(اشعه فوق بنفش) و(اشعه مادون قرمز) ناميده شده است. همچنين يک
رهبر بزرگ آسمانى خواه پيامبر باشد يا امام علاوه بر تربيت تشريعى
که از طريق گفتار ورفتار وتعليم وتربيت عادى صورت مى گيرد، يک نوع
تربيت روحانى واز راه نفوذ معنوى دلها وفکرها دارد که مى توان آن
را تربيت تکوينى نام گذارد؛ در آنجا الفاظ وکلمات وگفتار وکردار
کار نمى کند بلکه تنها جاذبه وکشش درونى است که مؤثر مى افتد.
همچنان که در حالات بسيارى از پيشوايان بزرگ الهى مى خوانيم که گاه
بعضى از افراد منحرف وآلوده با يک تماس مختصر با آنها به کلى تغيير
مسير داده اند. وجود امام در پشت ابرهاى غيبت نيز اين اثر را دارد
که از طريق اشعه نيرومند نفوذ شخصيت خود دلهاى آماده را در نزديک
ودور تحت تاثير جذبه مخصوص قرار داده وبه تربيت وتامل آنها مى
پردازد.
4- همانطور که شعاع خورشيد به ميزان روزنه ها وشبکه هاى خانه وارد
آن مى شود وبه قدر ارتفاع موانع خانه ها، در آن مى تابد، همچنين
مردم نيز به اندازه موانع حواس ومشاعرشان که عبارت است از شهوات
نفسانى وعلايق جسمانى وشبکه هاى دلهاى آنها وهم به قدرى که پرده
هاى کثيف را از دلهاى خود به کنار مى زنند، از انوار هدايت
وراهنمايى ائمه طاهرين عليهم السلام استفاده مى کنند.
5- هر چند خورشيد در پس ابر براى مدتى پنهان مى گردد، اما نور
روشنى بخش خود را از جهانيان دريغ نمى کند وباز هم از پس ابر زمين
وآسمان را روشن مى کند؛ امام عليه السلام نيز هر چند که در پس پرده
غيبت قرار دارد، اما نور ولايت آن حضرت بر همه عالميان پرتو افکن
است، چه اينکه اگر نور آن امام همام نباشد، بنابر روايات معصومين
زمين واهل آن از بين مى روند وخلاصه اوست که امان اهل زمين است.
اى که در ظل لواى تو کند گردون جاى
نوبت رايت اسلام برافراشتن است
نايبان خاص امام زمان چه کسانى بودند؟
پاسخ: اوضاع پر اختناق وعدم پذيرش مردم سبب شد که امام زمان (عجل
الله فرجه) از نظرها پنهان شود، وطبيعى است که امام در زمان غيبت
صغرى مردم را به حال خود وانگذارد، لذا در اين زمان به وسيله چهار
سفير مخصوص خود، با مسلمانان در حال تماس بود، وبسيارى از
نيازمنديهاى مردم را از طريق نمايندگان خود، برطرف مى نمود.
مشخصات آن سفيران ونايبان بدين شرح وقرار است:
1- عثمان بن سعيد عمرى: وى به قبيله (بنى عمرو بن عامر) منسوب بوده
است واز يازده سالگى افتخار خدمتگزارى به خاندان رسالت را داشته
واز اصحاب امام هادى وحضرت عسکرى عليهما السلام به شمار مى رفت. او
که وکيل مخصوص امام عسکرى (عليه السلام) بود آنچنان مورد وثوق
واطمينان آن حضرت بود که درباره وى وفرزندش (محمد بن عثمان) فرمود:
(عمرى وفرزند او مورد وثوق من هستند، هر چه از من به شما نقل کنند،
حقيقتى است که از من شنيده اند ونقل مى نمايند؛ هر دو نفر آنها،
مورد اعتماد من هستند، به سخنان ايشان گوش فرا دهيد ودستوراتشان را
اجرا کنيد).(2)
عثمان بن سعيد، از معدود افرادى بود که در شرايط خاص آن زمان، از
طرف امام عسکرى (عليه السلام) اجازه داشت که حضرت مهدى (عجل الله
فرجه) را در خانه حضرتش به طور مکرر زيارت کند. وى در سال 300 هجرى
قمرى وفات يافت.
2- محمد بن عثمان: او فرزند اولين نايب ووکيل امام عصر (عجل الله
فرجه) است که زمان حضرت عسکرى (عليه السلام) را درک نموده است.
دوران نيابت وسفارتش طولانى تر از او بود وهمواره نامه هاى شيعيان
را به حضور امام زمان (عجل الله فرجه) رسانيده وپاسخ کتبى آنها را
باز مى گرداند.
محمد بن على بن الاسود قمى گويد: محمد بن عثمان، قبرى براى خويش
تهيه کرد، علتش را پرسيدم، گفت: (از جانب امام (عليه السلام)
مامورم که کارهايم را جمع وجور کنم). دو ماه بعد از اين واقعه دار
دنيا را وداع گفت.(3)
محمد بن عثمان، در حدود 50 سال عهده دار نيابت بود، ودر سال 304 يا
305 هجرى قمرى درگذشت.
3- حسين بن روح نوبختى: وى در روزگار خويش به عقل ودرايت اشتهار
داشت. حسين بن روح از نزديکان ورازداران محمد بن عثمان بود که به
فرمان امام زمان (عجل الله فرجه) بعد از وفات محمد، نيابت امام را
به عهده داشت.
وقتى بيمارى محمد بن عثمان شدت يافت، گروهى از بزرگان ومعروفان
شيعه، خدمتش رسيده از جانشين خود سؤال نمودند، جواب داد:
(حسين بن روح جانشين من ووکيل مورد اعتماد حضرت صاحب الامر (عليه
السلام) است ودر کارها به وى رجوع کنيد، من از جانب امام مأمورم که
حسين بن روح را به نيابت منصوب گردانم).(4)
وى در ماه شعبان سال 326 هجرى قمرى از دنيا رفت.
4- على بن محمد سمرى: چهارمين وآخرين نايب وسفير امام زمان (عجل
الله فرجه) على سمرى يا سميرى است، که امام به خود او نوشته ودستور
داده بود که تو، آخرين نايب مخصوص من هستى، ديگر نبايد کسى را به
جاى خود معرفى کنى.
احمد بن ابراهيم گويد: روزى على بن محمد سمرى بدون مقدمه فرمود:
خدا (على بن بابويه قمى) را رحمت کند. حاضرين تاريخ اين کلام را
يادداشت نمودند. بعدا خبر رسيد که على بن بابويه، در همان روز از
دنيا رفته است. خود سمرى نيز، در سال 329 وفات نمود.(5)
اين بود توضيح مختصرى پيرامون نايبان خاص امام عصر (عجل الله فرجه)
در زمان غيبت صغرى، واما بعد از مرگ آخرين سفير، باب نيابت خصوصى
بسته شد، وغيبت کبرى آغاز گرديد.
آيا در تاريخ کسانى هستند که مدعيان نيابت خاصه بوده
باشند؟
پاسخ: آرى، عده اى هم دعوى نيابت خاصه از ناحيه مقدسه حضرت ولى عصر
(عجل الله فرجه) نموده اند که به ذکر بعضى از آنها اکتفا مى شود:
1- الشريعى ابو محمد الحسن، که از اصحاب حضرت عسکرى (عليه السلام)
بوده واولين کسى است که ادعاى اين مقام را نموده، ومطالبى رابه
امامان نسبت داده، ودر حق آن بزرگواران غلو کرده است. سپس توقيع
شريف در حق او صادر شد که مشتمل بر لعن والحاد وکفر او بود.
2- محمد بن نصير النميرى، که از اصحاب حضرت عسکرى (عليه السلام)
بوده وبعد از شريعى ادعاى نيابت کرده است.
3- ابو طاهر محمد بن على بن بلال که از اصحاب امام عسکرى (عليه
السلام) بوده وقضيه او؛ (عمرى) نايب اول امام زمان (عجل الله فرجه)
در کتب رجال آمده است.
4- احمد بن هلال کرخى که از اصحاب حضرت عسکرى (عليه السلام) بوده
است.
5- حسين بن منصور حلاج، صوفى مشهور، که در ابتداى امر، دعوى نيابت
خاصه نموده، ولى بعد از آن پا فراتر گذارده واز او مطالب وادعاهايى
صادر شد که موجب قتل او گرديد.
6- ابن ابى غرافر محمد بن على شلمغانى.
7- ابو دلف مجنون، که اول ادعاى نيابت خاصه نموده، بعد غلو کرد
وسپس مجنون شد.
8- ابو بکر بغدادى که از دوستان ابو دلف مجنون بوده است.
9- محمد بن سعد، شاعر کوفى که در سال 540 وفات کرد.
10- احمد بن حسين رازى که در سال 670 از دنيا رفت.
11- حسين بن على اصفهانى که در سال 853 از دنيا رفت.
12- على بن محمد سجستانى که در سال 860 وفات يافت.
13- سيد محمد هندى، شاعر واديبى که در مشهد مقدس مى زيسته ودر سال
987 از دنيا رفته است.
14- شيخ محمد مشهدى که در سال 1090 وفات کرد.
15- سيد على مشهدى که در زمان شاه سليمان صفوى پنهانى دعوى نيابت
خاصه نمود، ولى بالاخره از عقيده او خبردار شدند وبه همين جهت به
قتل رسيد.
16- شيخ محمد فاسى مغربى که در سال 109 از دنيا رفت.
17- ميرزا محمد هروى، اهل هرات که به هندوستان منتقل شده است. در
اوايل حکومت مرحوم خاقان ذى شأن فتحعلى شاه قاجار دعوى نيابت خاصه
نموده وقبل از تقويت ونفوذ امر، به قتل رسيد.(6)
منظور از توقيعات امام زمان چيست آيا حضرت آنها را
به دست شريف خويش نوشته است؟
پاسخ: پيش از اين گفتيم که در زمان غيبت صغرى، چهار نفر بودند که
سؤالهاى مردم را خدمت امام مهدى (عليه السلام) برده وجواب کتبى
آنها را باز مى گرداندند. اين پاسخهاى کتبى از ناحيه امام را
اصطلاحا (توقيع)(7)
مى گويند.
البته در زمان غيبت کبرى نيز عده اى، توقيعاتى از امام زمان دريافت
نموده اند، که بدانها اشاره خواهيم کرد.
اما راجع به قسمت دوم سؤال، گفته شده که خود آن حضرت، نويسنده
توقيعات بوده است، البته اين سخن، شواهدى هم دارد که به چند نمونه
بسنده مى نماييم:
محمد بن عثمان عمرى گويد: (از ناحيه مقدسه امام توقيعاتى صادر شد
که خطش را خوب مى شناسم).(8)
اسحاق بن يعقوب مى گويد: توسط محمد بن عثمان مسائل مشکلى را به
حضور مقدس امام فرستادم وجوابش را به دستخط مبارک حضرت امام زمان
(عجل الله فرجه) دريافت نمودم).(9)
شيخ صدوق (رحمة الله عليه) مى گفت: (توقيعى که به خط امام زمان
(عجل الله فرجه) براى پدرم صادر شده بود، اکنون نزد من موجود است).(10)
اما در بعضى اخبار آمده است: (توقيعات صاحب الامر به دست محمد بن
عثمان صادر مى شد، به همان خطى که در زمان پدرش، عثمان بن سعيد،
صادر مى گشت).(11)
بنابراين ممکن است بعضى از توقيعات به خط امام (عليه السلام)،
وبعضى به خط نواب خاص بوده باشد.
از جمله توقيعات حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه)، توقيعى است که به
شيخ مفيد مرحمت فرموده اند:
(للاخ السديد والولى الرشيد، الشيخ المفيد، ابى عبد الله محمد بن
محمد بن النعمان، آدام الله اعزازه، من مستودع العهد الماخوذ على
العباد).
بسم الله الرحمن الرحيم
(اما بعد، سلام عليک ايها الولى المخلص فى الدين، المخصوص فينا
باليقين..).
(به برادر استوار ودرست کردار رشيد وهدايت يافته، شيخ مفيد، ابو
عبد الله محمد بن محمد بن نعمان - که خدا عزت واحترامش را پايدار
بدارد - از سوى آنکه خزانه عهد وپيمانى است که خداوند از بندگان
گرفته است.
سلام بر تو اى دوست با اخلاص در دين! که در اعتقاد به ما از روى
علم ويقين امتياز دارى. در منظر تو خداوندى را که جز او خدايى
نيست، سپاس گزارده، واز او، درود ورحمت بر آقا ومولا وپيامبران،
حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)، ونيز خاندان پاکش را
خواستاريم.
وتو را آگاه مى کنيم که به ما اجازه داده شده، که تو را به شرافت
وافتخار مکاتبه مفتخر مى سازيم، وموظف مى کنيم تا آنچه به تو مى
نويسيم، به دوستان ما، که نزد تو مى باشند برسانى؛ دوستانى که
خداوند به اطاعت از خود گراميشان بدارد، وبا حراست وعنايت خود
امورشان را کفايت کند، ومشکلاتشان را برطرف سازد. پس تو به آنچه که
يادآور مى شويم متوجه وآگاه باش ودر رسانيدن آن به کسانى که اعتماد
به آنها دارى بر طبق آنچه که براى تو - اگر خدا بخواهد - ترسيم
وتعيين مى کنيم، عمل کن.
ما اگر چه هم اکنون در مکانى دور از جايگاه ستمگران سکونت گزيده
ايم که خداوند صلاح ما وشيعيان با ايمانمان را تا زمانى که حکومت
دنيا به دست تبهکاران مى باشد، در اين کار به ما ارائه فرموده است.
با اين حال بر اخبار واحوال شما آگاهيم وهيچ چيز از اوضاع شما بر
ما پوشيده نيست...
ما در رسيدگى وسرپرستى شما، کوتاهى واهمال نکرده ايم، وياد شما را
از خاطر نبرده ايم، واگر جز اين بود، دشواريها ومصيبت ها بر شما
فرود مى آمد ودشمنان، شما را ريشه کن مى کردند.
پس تقواى الهى پيشه کنيد، وما را يارى دهيد تا از فتنه اى که به
شما رو مى آورده، شما را نجات بخشيم؛ فتنه وآشوبى که هر کس مرگش
فرا رسيده باشد، از آن هلاک مى گردد، وآن کس که به آرزوى خويش
رسيده باشد، از آن دور ماند وآن فتنه، نشانه نزديک شده حرکت وجنبش
ما وآگاه ساختن شما به امر ونهى خداست، وخداوند نور خود را تمام
خواهد کرد، گر چه مشرکان را خوش نيايد...
هر يک از شما بايد کارى کند که وى را به محبت ودوستى ما نزديک کند،
واز آنچه خوشايند ما نبود، وباعث کراهت وخشم ماست، دورى گزيند.
زيرا امر ما ناگهان فرا مى رسد، در هنگامى که توبه وبازگشت بر او
سودى ندارد وپشيمانى او از گناه، از کيفر ما نجاتش نمى بخشد.
خداوند راه رشد وهدايت را به شما نشان دهد وبه رحمت خود وسايل
توفيق را به آسانى برايتان فراهم سازد).(12)
آيا امکان دارد که يک انسان قرنهاى بسيار زندگى کند؟
پاسخ: براى بررسى وتبيين مسئله طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه)،
بايستى پيرامون دو مسئله بحث شود: يکى اينکه، آيا ممکن است انسانى
سالها وقرنهاى طولانى، که از حد معمول عمر همه انسانها متجاوز است،
عمر کرده وزنده بماند؟ ودوم اينکه، به فرض امکان، آيا اين مسئله در
طول تاريخ به وقوع پيوسته ومصداق خارجى دارد يا نه؟ اگر اين دو
مسئله ثابت گردد، مسلم مى شود که هيچ گونه استبعادى ندارد، که امام
غايب حضرت حجه بن الحسن (عليهما السلام) نيز از چنين عمر طولانى
برخوردار باشد.
ما در اينجا به مسئله امکان طول عمر مى پردازيم، وان شاء الله در
پاسخ به پرسش بعد، به عده اى که در طول تاريخ عمرهاى زيادى کرده
وبه نام (معمرين) شهرت يافته اند اشاره مى کنيم.
در پاسخ به پرسش مورد بحث بايد گفت که (امکان) مى تواند يکى از سه
معناى زير را داشته باشد: 1- امکان عملى، 2- امکان علمى، 3- امکان
منطقى يا فلسفى.
مقصود از (امکان عملى) آن است که يک امر تا آن حد (شدنى) جلوه
نمايد که در وجود هر کس قابليت نمود داشته باشد. براى مثال: سفر به
اقيانوس ها ورسيدن به عمق درياها ورفتن به کره ماه، امورى هستند که
امروزه امکان عملى يافته اند.
مقصود از (امکان علمى) آن است که اگر چه امرى به مرحله امکان عملى
نرسيده باشد - که با ساخته ها وپديده هاى تمدن کنونى، به انجام آن
مبادرت کنيم - اما در آستان دانش ودر برابر موضع گيرى هاى پوياى
علم، نتوانيم دليلى بيابيم که امکان آن امور ووقوعشان را نفى کند.
براى مثال: فرود آمدن انسان در کره زهره، از ديدگاه دانش، به هيچ
وجه نشدنى نمى نمايد وانگيزه اى براى نفى وقوع آن وجود ندارد، بلکه
موضع گيريهايى کنونى دانش مى رساند که: اگر چه اين آرزو تا به
امروز تحقق نيافته، ولى در امکان وقوعى آن ترديدى نيست. زيرا که
ميان فرود آمدن انسان در کره زهره وکره ماه، بيش از يک درجه فاصله
نيست، وبا گذشتن از دشواريهايى که دورتر بودن راه پديد مى آورد؛
فرود آمدن در زهره را - گر چه عملا امکان نيافته - از نظر عملى مى
توان ممکن شمرد. برعکس رفتن به خورشيد از نظر علمى هم، ناممکن است.
زيرا دانش وتجربه، جايى بارى تصور آن ندارد، که مثلا اختراع پوششى
را ممکن بدانيم، که جان انسان را در برابر کوره وحشتناک وسهمگين
خورشيد، محافظت کند.
وبالاخره، مقصود از (امکان فلسفى يا منطقى) نيز، آن است که امرى در
برابر عقل يا با در نظر گرفتن تجربه هاى پيشين وقوانين گذشته -
مانعى براى تصور وقوع نيابد تا حکم به محال بودن امکان آن دهد.
براى مثال: امکان منطقى ندارد سه پرتقال به دو بخش مساوى تقسيم
شوند، بدون آنکه يکى را به دو نيم کنيم. زيرا عقل پيش از تجربه
وعمل گويد که (سه) يک عدد (فرد) است وهيچگاه (زوج) نمى شود، پس
عقلا ممکن نيست که سه پرتقال را به دو بخش مساوى تقسيم نماييم.
زيرا بخش پذيرى آن به دو قسمت مساوى، مستلزم آن است که (سه در آن
واحد، هم فرد باشد وهم زوج)! واين تناقض است وتناقض، محال منطقى
است.
اما رفتن انسان به درون آتش، بدون آنکه بسوزد، ونيز رفتن آدمى به
کره خورشيد - بى آنکه گرماى خورشيد در او اثر کند - امرى نيست که
از جنبه منطقى محال باشد، چون مستلزم هيچ تناقضى نيست.
بنابراين درمى يابيم که امکان منطقى، دايره اى وسيع تر از امکان
عملى دارد ودايره اين يکى نيز نسبت به دايره عملى از وسعت بيشترى
برخوردار است.
شکى نيست که از نظر منطقى، امکان زندگانى هزاران ساله براى انسان
وجود دارد، زيرا اين مسئله از نظر عقلى محال نيست، ودر اين گونه
فرضيه ها تناقضى ديده نمى شود، زيرا (زندگى) مفهومى است که (مرگ
زودرس) را در خود نهفته ندارد ودر اين امر نيز ترديدى نيست. همچنين
مسلم است که زندگانى طولانى، فعلا امکان عملى ندارد.
اما از نظر علمى، اين مسئله صورت ديگرى مى يابد وبايد گفت که دانش
امروز دليلى نمى بيند که امکان عمر طولانى را از جنبه نظرى نفى
کند.
بررسى علمى وبحث مسئله طول عمر، در حقيقت بستگى دارد به نوع تغييرى
که علم فيزيولوژى از پيرى وفرسودگى دارد. اين قانون که (پيرى
وفرسودگى زاييده يک قانون طبيعى حاکم بر بافت هاى پيکره انسانى
است، وضرورى است که بدن پس از رسيدن به آخرين مرحله رشد، کم کم
فرسوده شده، براى ادامه زندگى، کارآيى کمترى داشته باشد، تا آنگاه
که در لحظه اى معين از کار بيفتد) آيا حتى در مورد بدنى هم که از
هر گونه ى تاثير خارجى بر کنار مانده صادق است؟ يا اينکه فرسودگى
وکاهشى که در کارآيى بافت ونسوج مجموعه بدن انسان به چشم مى خورد،
نتيجه نبرد با عوامل بيرونى - مانند ميکروب ها وسموم - است که به
بدن انسان راه مى يابند؟
اين پرسشى است که دانش امروز، از خود مى کند، ودر راه پاسخ دادن به
آن هم مى کوشد. در محدوده برداشت هاى علمى معاصر، به اين پرسش
پاسخهاى گوناگونى داده شده است: اگر پيرى وفرسودگى، نتيجه مبارزه
جسم با عوامل بيرونى معين، وتأثير پذيرى از آنها باشد؛ از جنبه
نظرى امکان دارد که بافت هاى تشکيل دهنده بدن انسان را از عوامل
معين ومؤثر در آن، بر کنار داشت؛ تا زندگى بشر طولانى گردد. اما
چنانچه از ديدگاه ديگر به بررسى بپردازيم، به اين نتيجه مى رسيم که
پيرى يک قانون طبيعى است وهر بافت واندام زنده اى، در درون خود،
عامل نيستى حتمى خود را نهفته دارد که در اثر مرور زمان، موجود
زنده را خواه ناخواه به مرحله فرسودگى ومرگ مى رساند.
ولى نگريستن از اين ديدگاه نيز مستلزم آن نيست که هيچ گونه انعطافى
در اين قانون طبيعى راه نيابد، بلکه اگر هم چنين قانونى مسلم
انگاشته شود، تازه قانون انعطاف پذيرى است. زيرا هم ما، در زندگى
معمولى خود مى بينيم، وهم دانشمندان در آزمايشگاههاى علمى خويش
مشاهده مى کنند که: پيرى يک پديده فيزيولوژيکى است وربطى به (زمان)
ندارد. گاهى زود فرا مى رسد وگاهى نيز با فاصله زمانى بيشترى آشکار
مى گردد. تا آنجا که برخى از سالمندان را مى بينم که نشانه هاى
پيرى بر اعضاء آنان ظاهر نشده واز نرمى وتازگى برخوردارند.(13)
امروزه در علم طب ثابت شده که: عمر انسان به 80-70 سال نيست، بلکه
تمام اعضاى بدن انسان جدا جدا براى يک زندگى طولانى ساخته شده است.
وعلت اصلى مرگ حدوث اختلالاتى است که در همه اعضاى رئيسه بدن يا
يکى از آنها رخ مى دهد، وتا آن اختلالات حادث نشود مرگ فرا نمى
رسد، آن اختلالات اگر قبل از سنين پيرى وعمر طبيعى حادث شدند
انسان، جوانمرگ مى شود، اما اگر از گزند حوادث نامحفوظ بماند،
معمولا حدوث آن حوادث در سنين پيرى حتمى است. ولى اگر فرد ممتازى
پيدا شود که عمر درازى کرده اما به واسطه ترکيب جسمانى ويژه خود
واجتماع ساير شرايط، در هيچ يک از اعضايش اختلالى رخ نداده، نفس
طول عمر باعث مرگش نخواهد شد.(14)
درگذشته گروهى از دانشمندان عقيده به وجود يک سيستم عمر طبيعى در
موجودات زنده داشتند، مثلا: پاولوف عقيده داشت عمر طبيعى انسان 100
سال است. مچينکوف مى گفت: عمر طبيعى يک انسان 150 تا 160 سال؛
وکوفلاند، پزشک آلمانى 200 سال؛ فلوگر، فيزيولوژيست معروف 600 سال؛
وبيکن، فيلسوف ودانشمند انگليسى 1000 سال براى عمر طبيعى انسان،
معين کرده اند. ولى اين عقيده از طرف فيزيولوژيست هاى امروز درهم
شکسته شده ومساله حد ثابت در عمر طبيعى ابطال گرديده است. به گفته
پروفسور اسميس، استاد دانشگاه کلمبيا؛ همان گونه که سرانجام ديوار
صوتى شکسته شده ووسايل نقليه اى با سرعتى مافوق صوت به وجود آمد،
يک روز ديوار سن انسانى نيز شکسته خواهد شد، واز آنچه تاکنون ديده
ايم فراتر خواهد رفت.(15)
بنابراين براى مدت زندگانى انسان، حدى که تجاوز از آن محال باشد
معين نشده است. از آزمايشهاى دکتر کارل که در ماه ژانويه سال 1912
ميلادى آغاز شدند، نتايج زير به دست آمد:
1- اين اجزاى سلولى، تا هنگامى که سبب مرگ آنها - از قبيل کمبود
تغذيه، يا ورود برخى ميکرها - تحقق نيابد؛ زنده باقى مى ماند.
2- نه تنها زنده مى مانند، بلکه سلول هاى آنها در حال رشد وتکثير
هستند، گويى که در جسم حيوان قرار دارند.
3- شدت وضعف رشد وتکثير سلول ها ارتباط نزديکى با تغذيه آنها دارد.
4- گذشت زمان در ناتوانى وپيرى آنها تاثير ندارد، بلکه کمتر اثرى
درباره ى پيرى آنها آشکار نيست، ودر هر زمان مانند زمانهاى قبل رشد
وتکثير آنها ادامه دارد. ظواهر امور به روشنى حاکى از آن است که تا
هر وقت پژوهشگران مراقب آنها بودند، وآنها را غذاى کامل مى دادند،
همچنان به زنده بودن ادامه مى دادند.(16)
با آنچه گفته شد اين نتيجه را مى گيريم که عمر طولانى وغير متعارف
امام زمان (عجل الله فرجه) امرى غير ممکن نيست، بلکه علم امروزى،
عمر طولانى را با حفظ نيروى جوانى وشادابى يک امر کاملا ممکن مى
داند. حال با توجه به اين امر که وجود امام براى بقاى جهان ونوع
انسان ضرورى است واز طرفى تعداد امامان معصوم از دوازده نفر بيشتر
نيستند - چنانکه روايات بسيارى بر اين امر دلالت دارد - اثبات مى
گردد که مهدى موعود که بعد از پنج سالگى غايب گشت، زنده بوده ودر
حال غيبت به سر مى برد.
پاورقى:
(1)
نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 150، ص 208.
(2)
سفينه البحار، محدث قمى، ج 2، ص 158.
(3)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 351.
(5)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 360.
(6)
مرحوم آيه الله العظمى مرعشى نجفى (رحمة الله عليه)، به
نقل از کتاب اديان ومهدويت، محمد بهشتى، ص 84.
(7)
توقيع در لغت به معنى امضا کردن ومهر کردن ويا حاشيه نويسى
نامه وکتاب است.
(8)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 33.
(9)
اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 460.
(10)
دادگستر جهان، ابراهيم امينى، ص 133.
(11)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 350.
(12)
احتجاج طبرسى، ج 2، ص 497.
(13)
بحث حول المهدى، شهيد آيت الله صدر، ص 25.
(14)
دادگستر جهان، ابراهيم امينى، ص 182.
(15)
مهدى (عليه السلام) انقلابى بزرگ، مکارم شيرازى، ص 223.
(16)
در انتظار امام، عبد الهادى فضلى، ص 62.