يكصد پرسش وپاسخ پيرامون امام زمان

عليرضا رجالى تهرانى

- ۷ -


به فرض امکان طول عمر آيا اين مسئله در طول تاريخ به وقوع پيوسته است؟

پاسخ: در پاسخ قبل، ثابت شد که زنده ماندن انسان در مدتهاى طولانى وزياد، امرى ممکن است. حال سؤال بسيار بجايى که در رابطه با اصل وقوع مطرح مى شود، اين است که: آيا در طول تاريخ کسانى با عمرهاى طولانى ديده شده اند؟ در پاسخ به اين پرسش به چند دليل اکتفا مى کنيم:

1- دليل تاريخى: انسان همواره در محيط زندگى خود به يک سلسله از امور عادت مى نمايد، به طورى که اگر واقعه اى بر خلاف آنچه که عادت کرده ببيند يا بشنود، بسيار بعيد بلکه غير ممکن مى شمارد. اما اگر همين امر بعيد وبه پندار او غير ممکن چندين مرتبه به وقوع بپيوندد، قريب وممکن مى شود. در رابطه با طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) نيز بعضى انسانها به مشکل برخورد کرده اند، در صورتى که در تاريخ نمونه هايى از افرادى که عمر طولانى داشته اند، مشهود است.

سيد بن طاووس، رحمه الله عليه در اين رابطه پاسخ منکرين حضرت مهدى (عجل الله فرجه) را چنين مى فرمايد: اگر کسى امروز ادعا کند که من از روى آب راه مى روم، کسى باور نمى کند، ولى وقتى که او در مقام عمل برآمد واز روى آب راه رفت، بسيارى از مردم به تماشا مى آيند وبا شگفتى وتعجب نگاه مى کنند. همچنين روز دوم، نفر ديگرى ادعا کند که من هم از روى آب راه مى روم، باز مردم در تعجب وشگفتى قرار مى گيرند، ولى با ديدن امروز، تعجبشان نسبت به روز قبل کمتر مى شود.

روز سوم، نفر سوم، ادعا مى کند وروى آب راه مى رود. اين بار از تعداد تماشاچى کمتر شده ومقدار تعجب نيز کاهش مى يابد.

روز چهارم همچنين، کمتر وکمتر تا آنکه به کلى عادى مى شود.

طول عمر حضرت مهدى (عجل الله فرجه) نيز چنين است. براى آنکه شما روايت کرده ايد که ادريس از زمان خود تا حال در آسمان زنده است، وباز روايت کرديد که خضر در زمين از زمان خود تاکنون زنده است؛ وباز روايت کرديد که حضرت عيسى در آسمان زنده است ودر زمان مهدى (عليه السلام) مى آيد واقتدا به حضرتش مى کند ونماز مى خواند پس چگونه است که شما طول عمر اين سه نفر را قبول داريد، ولى طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) را انکار مى کنيد.(1)

با توجه به اينکه نقل تاريخى، يکى از مهمترين منابع علم وآگاهى در تمامى عصرها است، مى بينيم در کتابهاى تاريخ، انسانهاى بسيارى را به نام (معمرين) معرفى نموده اند. معمرين، جمع (معمر) است يعنى: انسان دراز عمر، کسى که عمر طولانى کرده است.

مسعودى، عده اى از دراز عمران را در کتاب مروج الذهب نامبرده وعمرهاى طويل آنان را نگاشته است از جمله:

آدم: 930 سال، شيث: 912 سال، انوش: 960 سال، قينان: 920 سال، مهلائل: 700 سال، لوط: 732 سال، ادريس: 300سال، متوشالح: 960 سال، لمک: 790 سال، نوح: 950 سال، ابراهيم: 195 سال، کيومرث: 1000 سال، جمشيد:600 ويا 900 سال، عمر بن عامر: 800 سال، عاد: 1200 سال.(2)

اگر چه ممکن است که برخى از اين اعداد وارقام، غير معتبر بوده، وخالى از مبالغه نباشد، لکن اين مسئله در کتب بسيارى از تاريخ نگاران آمده است. ضمن اينکه مسئله طول عمر نوح نبى (عليه السلام) يک مسئله مسلم قرآنى است واگر ما عمر 2500 ساله نوح را که برخى مورخين نقل کرده اند نپذيريم، عمر 950 ساله آن پيامبر که در قرآن کريم آمده غير قابل انکار است؛ در آنجا که مى فرمايد:

(ولقد ارسلنا نوحا الى قومه فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون):(3)

(ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ونهصد وپنجاه سال در بين آنان درنگ نمود. پس طوفان قومش را فرو گرفت در حالى که از ستمکاران بودند).

به قول عالم ومتفکر شهيد، آيت الله سيد محمد باقر صدر: شايد اين تنها يک تصادف باشد که در طول تاريخ انسانى تنها دو تن مامور به پاک ساختن تمدن انسانى از مايه هاى فساد وتباهى، ودوباره سازى آن گردند. وزندگى آن دو، چنان طولانى شود که چندين برابر يک آدم معمولى، عمر کنند! (نوح) نخستين آن دو، درگذشته نقش خود را به پايان برد وبه گفته صريح قرآن 950 سال در ميان توده خويش درنگ کرد، وسرنوشتش آن بود که به دنبال طوفان، تمدن جهان را از نو به پا سازد. وديگرى (مهدى) است که نقش خويش را در آينده ايفا مى کند، وتا کنون بيش از هزار سال در ميان توده خويش زيسته ومقدر چنين است که در روز موعود، جهان را دوباره مى سازد. پس، چگونه زندگانى طولانى نوح را باور داريم، اما طول عمر مهدى (عجل الله فرجه) را نمى پذيريم؟!(4)

از آنچه که گذشت معلوم مى گردد که مسئله طول عمر، نه تنها ممکن است، بلکه در طول تاريخ هم به وقوع پيوسته است.

2- دليل نقلى: مراد از دليل نقلى، نصوص ورواياتى است که در اين موضوع از جانب پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان معصوم - عليهم السلام - وارد شده، که مى توان آنها را به چند گروه تقسيم کرد:

گروه اول: رواياتى است که در خصوص خالى نبودن زمين از حجت خدا وارد شده است. چنان که امير المؤمنين (عليه السلام) به کميل بن زياد فرمود: (آرى، هرگز روى زمين از کسى که به فرمان الهى قيام کند خالى نمى ماند، خواه ظاهر باشد وآشکار ويا ترسان وپنهان، تا دلايل خداوند ونشانه هاى روشن او از ميان نرود).(5)

ونيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: (اگر مردم (جهان) تنها دو نفر باشند، يکى از آنها امام است).(6)

گروه دوم: رواياتى است که امامت را منحصر در دوازده تن از قريش واهل بيت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى داند، چنانکه جابر بن سمره گويد: از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) شيندم که فرمود: (اسلام پيوسته عزيز خواهد بود تا دوازده خليفه بر مسلمانان حکومت کنند). سپس سخنى فرمود که من نفهميدم، پس به پدرم گفتم: پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چه فرمود؟ گفت: فرمود، (تمام آنها از قريش اند).(7)

ونيز فرمود: من ودوازده تن از فرزندانم وتو اى على (يعنى يازده تن فرزندم با تو که دوازده نفر مى شويد) بند وقفل زمين هستيم، يعنى ميخها وکوههاى زمين... به سبب ما خدا زمين را ميخ کوبيده، تا اهلش را فرو نبرد، چون دوازدهمين فرزندم از دنيا برود.

زمين اهلش را فرو برد ومهلت داده نشوند (به سوى آنها ننگرند).(8)

گروه سوم: رواياتى است که امام مهدى (عجل الله فرجه) را به نام وصفات، مشخص نموده است. همچنان که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (مهدى از فرزندان من است، نامش نام من، کنيه اش کنيه من، از نظر خصال وويژگيهاى اخلاقى شبيه ترين فرد به من است، براى او غيبتى طولانى واضطرابى حيرت زاست، مردم درباره او دچار گمراهى مى شوند، پس (از غيبت طولانى) مانند ستاره درخشان ظاهر مى شود وزمين را از عدل وداد پر مى کند، چنانکه از ستمگرى وتجاوز پر شده باشد).(9)

گروه چهارم: رواياتى است که گويند: قيامت بر پا نمى شود تا وقتى که امام غايب (عليه السلام) قيام کند. چنانکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (قيامت به پا نمى شود، تا اينکه شخصى از خاندان من قيام کند، که نامش نام من است).(10)

گروه پنجم: رواياتى است که مربوط به وجود وشناخت امام در هر زمان مى باشد. چنانکه حارث بن مغيره مى گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: هر کس بميرد وپيشوايش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است؟ فرمود: آرى. عرض کردم: جاهليت کامل يا جاهليتى که امامش را نشناسد؟ فرمود: جاهليت کفر ونفاق وگمراهى).(11)

با جمع بين روايات مذکور، به اين نتيجه مسلم مى رسيم که امام غايب ومنتظر (عجل الله فرجه) همان حجت بن حسن العسکرى عليهما السلام است.

3- دليل شرعى: از ويژگيهاى بسيار روشن دين اسلام، جهانى بودن آن است، ودر اولين مرحله بر امام وخليفه معصوم مسلمانان واجب است که از جهاد يا غير آن، اين دعوت را به تمام نواحى جهان برساند، چرا که اسلام، يک نظام اجتماعى انقلابى است وآمده است تا تمام نظامهاى فاسد اجتماعى حاکم را از بين ببرد.

بديهى است که در شرايط انقلاب، خراب کردن واز نو ساختن، احتياج به گذشت زمانى طولانى دارد تا در اين مدت، انقلابيون با تمام امکانات به سوى ريشه کن ساختن باقيمانده نظامهاى اجتماعى سرنگون شده بشتابند.

از طرفى ما مى دانيم که روزگار، به پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مهلت کافى نداد تا بناهاى فساد گذشته را کاملا خراب کند ونظام نوينى که مطابق با اهداف عاليه اش بود، به طور کامل، به اجرا درآورد. وبعد از آن حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) نيز به دليل مشکلات زياد وجريانهاى سياسى که از قبل يا در زمان خلافتش وجود داشت موفق به عمليات انقلابى نشد. وفرزندان معصوم او هم به علت عوامل سياسى وزمينه هاى اجتماعى نتوانستند به اين مهم دست يازند.

اکنون نوبت به امام غايب ومنتظر (عجل الله فرجه) رسيده وناچار اين مهم بايد به دست او انجام شود، که او آخرين معصوم در روى زمين وتحقق بخش هدفى است که خداوند در قرآن فرموده: (خدا کسى که پيامبرش را با هدايت ودين حق فرستاد، تا وى را بر همه اديان غلبه دهد).(12)

4- دليل علمى وتجربى: خلاصه اين دليل اين است که جمعى از دانشمندان علوم جديد، از قبيل دکتر الکسيس کارل، دکتر جاک لوب، ودکتر ورن لويس وهمسرش، ونيز افرادى ديگر، در انجمن علمى (راکفلر) نيويورک، دست به يک سلسله آزمايشهايى روى اجزاى انواع مختلف از گياهان وجانداران وانسانها زدند. ميان اين آزمايشها، آزمايشهايى بود که بر روى قسمت هايى از اعصاب انسان وعضلات وقلب وپوست وکليه هاى او انجام گرفت، ودر نتيجه ثابت شد که اين اجزاء، تا وقتى که از تغذيه کافى وکامل وبهداشت مناسب برخوردار باشند، وعارضه اى از خارج به آنها نرسد، زنده وباقى مى مانند، وسلول هايشان پيوسته در حال رشد ونمو هستند.(13)

وما مى دانيم که امام به جهت علم وسيعى که دارد بهترين کسى است که مى تواند به خوبى رعايت بهداشت وسلامت را بنمايد.

سخن آخر اينکه، هر کس به اخبار وارده، در خصوص امام غايب (عجل الله فرجه) از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وساير امامان - عليهم السلام - مراجعه نمايد خواهد ديد که نوع زندگى آن حضرت را به طريق خرق عادت معرفى کرده اند. والبته خرق عادت غير از محال است، واز راه علم هرگز نمى توان خرق عادت را نفى کرد. زيرا هرگز نمى توان اثبات کرد که اسباب وعواملى که در جهان کار مى کنند، تنها همانهايى هستند که ما آنها را ديده ايم ومى شناسيم وديگر اسبابى که ما از آنها خبر نداريم، يا آثار واعمال آنها را نديده ايم، ويا نفهميده ايم، وجود ندارد، از اين رو، ممکن است که در فردى يا افرادى از بشر اسباب وعواملى به وجود آيد که عمرى بسيار طولانى - هزار يا چندين هزار ساله - براى ايشان تامين نمايد، واز اينجاست که جهان پزشکى تا کنون از پيدا کردن راهى براى عمرهاى بسيار طولانى نوميد ومأيوس نشده است.(14)

نتيجه: با آنچه در مسئله امکان طول عمر گذشت وآنچه که در اين مقال گفته شد، جاى ترديدى باقى نمى ماند که طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) نه تنها ممکن است، بلکه از زمان غيبت کبرى تاکنون استمرار داشته وتا اذن ظهور حضرتش توسط خداوند متعال، ادامه خواهد داشت.

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش

از کجا معلوم که امام مهدى در عصر غيبت کبرى واقعا وجود خارجى دارد؟

پاسخ: در موضوع مهدى (عليه السلام) با اين تعبير که وى رهبرى منتظر است، تا در سطحى برتر جهان را دگرگون کند، سخنانى بسيار از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان عليهم السلام به دست ما رسيده است، به طورى که در اصالت وصحت آن نمى توان هيچ ترديدى روا داشت. تنها از طريق برادران اهل سنت، بيش از چهارصد حديث، در اين خصوص از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گزارش شده است، واگر اخبار رسيده از طريق شيعه وسنى را شمارش کنيم، به بيش از 6000 روايت درباره امام مهدى (عجل الله فرجه) برمى خوريم، که مسلما شماره بزرگى است. حتى در موارد بسيارى از مسائل بديهى اسلامى که مسلمانان در آنها ترديد ندارند ومورد پذيرش هستند، به اين مقدار روايت وارد نشده است.

براى تجسم اين انديشه در امام دوازدهم (عليه السلام) وپذيرش آن نيز دلايل کافى وروشن وجود دارد، که همه را مى توان در دو دليل فشرده: يکى اسلامى وديگرى علمى.

با دليل اسلامى، وجود رهبر منتظر ثابت مى شود وبا دليل عملى روشن مى گردد که (مهدى) تصور وافسانه نيست، بلکه حقيقتى است که وجود آن، با تجربه تاريخى ثابت شده است.

دليل اسلامى: در صدها روايتى که از پيامبر عظيم الشان اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان شيعه عليهم السلام به ما رسيده، وويژگيهاى مهدى (عليه السلام) را برشمرده، در مى يابيم که او از اهل بيت وفرزندان حضرت فاطمه، نهمين فرزند امام حسين (عليه السلام) ودوازدهمين امام از ائمه دوازده گانه است.

با اينکه امامان شيعه، سعى داشتند که مسئله (مهدى) را در برابر عموم طرح نکنند، تا بدين وسيله از کشته شدن ناگهانى آن رهبر منتقم جلوگيرى کنند؛ نه تنها تعداد روايات نقل شده به تعداد بالا رسيده است، بلکه يک سلسله برجستگيها ونشانه هايى را مى توان در آنها يافت که صحت صدور آنها را روشن مى کند. از جمله پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره جانشينان وپيشوايان پس از خود فرمود: که ايشان دوازده نفر از قريش اند.

متن اين حديث از طرق گوناگون وبا الفاظ متفاوت روايت شده است. وبرخى از روايت شماران که روايات اين گونه را شمرده اند، به بيش از 270 روايت رسيده اند که همه آنها از معروفترين کتابهاى حديثى شيعه وسنى گرفته شده، واز قلم کسانى همچون بخارى ومسلم وترمذى وابو داود واحمد، در مسند، وحاکم در مستدرک، بر صحيحين بازگو گرديده است.

بخارى، که يکى از راويان اين حديث است، خود با امام جواد وامام هادى وامام عسکرى - عليهم السلام - هم عصر بوده، وهمين خصوصيت او، روشنگر معانى بزرگى است، زيرا ثابت مى کند که حتما چنين حديثى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است، اما هنوز محتواى آن تحقق نيافته و(ودوازده امام) در صحنه دين پديدار نشده اند؛ پس مسلما نقل حديث، بازتاب يک واقعيت خارجى (شيعه دوازده امامى) نبوده است. وقتى يک دليل مادى وعينى بر اين امر يافتيم که حديث ياد شده، پيش از تحقق توالى تاريخى دوازده امام، وپيش از آنکه پديده خارجى مذهب شيعه دوازده امامى به صورت کامل آن عرضه شود، در کتابهاى حديث ضبط شده، مى توانيم مسلم بگيريم که اين حديث، روشنگر يک حقيقت خدايى است که بر زبان پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) جارى شده است.

دليل علمى: پايه دليل علمى، بررسى وتجربه زمانى 70 ساله (غيبت صغرى) است. غيبت صغرى نشان دهنده مرحله نخست امامت مهدى (عليه السلام) است. زيرا سرنوشت حتمى امام، اين بود که از ديده هاى مردم پنهان بماند، اگر چه دل وفکرش در ميان مردم است. ولى در اين زمان نيز امام با نايبان خاص خود با مردم ارتباط برقرار مى نمود، وسؤالات شفاهى وکتبى مردم را همراه پاسخ امام (عليه السلام) برمى گرداندند.

بى شک، هر کس چنين فرازهايى را بداند وبه ارزيابى آنها بنشيند، درمى يابد که امام مهدى (عليه السلام) حقيقتى است که گروهى از مردم، همراه با آن زيسته اند ونمايندگان وسفيران ويژه او، نزديک به هفتاد سال در لا به لاى روابط خود با شيعيان، بازگو کننده اين حقيقت بوده اند که بازيگرى ونيرنگى در کارشان نيست وتناقضى در سخن وعملشان ديده نشده است.

به راستى چگونه مى توان پذيرفت که يک دروغ، هفتاد سال پايدار بماند، وچهار تن بر آن چنان همداستان شوند که گويى حقيقتى بزرگ است که با چشم خويش مى بينند وبا آن زندگى مى کنند، ودر اين مدت هم نقطه ضعفى از آنها آشکار نگردد که برانگيزنده ترديد باشد؟

پس غيبت صغرى، يک تجربه علمى شمرده مى شود تا چيزى را که واقعيت عينى وخارجى دارد، اثبات کند وپذيرش واقعيت رهبرى امام مهدى (عجل الله فرجه) را، با ويژگيهاى ولادت وزندگى وغيبت کبراى او، ممکن سازد.(15)

کريمى کاين جهان پاينده دارد
تواند حجتى را زنده دارد

آيا شخص شريف امام مهدى از نظر پنهان است يا جسم وشخص حضرت ديده نمى شود؟

پاسخ: بايد دانست که غيبت جسم شخص يا اشياء ديگر ومخفى ماندن فعل وعمل انسان از انظار حاضرين در تاريخ معجزات وکرامات انبياء واولياء وخواص مؤمنين بى سابقه نيست، ومکرر اتفاق افتاده است.

از جمله، در تفسير آيه کريمه (واذا قرأت القرآن جعلنا بينک وبين الذين لا يؤمنون بالاخره حجابا مستورا)(16) علاوه بر آنکه ظاهر آيه دلالت دارد بر اينکه خدا رسول اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم) را در هنگامى که قرائت قرآن مى نمود، از کفارى که قصد آزار واذيت آن حضرت را داشتند، مستور مى دارد؛ در بعضى از تفاسير نيز آمده که خداوند پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، را در هنگام قرائت قرآن، از ابو سفيان ونفر بن حارث وابوجهل وحماله الحطب، مستور مى فرمود، وآنان مى آمدند واز نزد آن حضرت مى گذشتند، اما او را نمى ديدند.(17)

ابن هشام در کتاب سيره خود، حکايت از مستور ماندن شخص پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، از نظرام جميل (حماله الحطب) روايت کرده است که در پايان آن اين جمله را از پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده است: (لقد اخذ الله ببصرها عنى). (18)

در وقت هجرت از مکه معظمه به مدينه طيبه نيز بر حسب تواريخ معتبر، مشرکين که بر در خانه پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) براى کشتن او اجتماع کرده بودند، شخص آن حضرت را نديدند، پيغمبر بعد از آن که على (عليه السلام) را مأمور فرمود در بستر او بخوابد بيرون آمد ومشتى خاک برگرفت وبر سر آنها گذارد. (يس، والقرآن الحکيم) را تا (فهم لا يبصرون) قرائت کرد واز آنها گذشت وکسى او را نديد.(19)

ودر تفسير (در المنثور) ص 186، ج 4، حکايتى است طولانى، راجع به خبرى که حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) آن را از پدر بزرگوارش، وآن حضرت از امام زين العابدين (عليه السلام) از امير المؤمنين (عليه السلام) روايت کرده است که از شواهد اين موضوع است. ونيز در تفسير آيه کريمه: (وجعلنا من بين ايديهم سدا ومن خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون) در کتابهاى تفسير، رواياتى است که دلالت بر اين موضوع دارند.(20)

در تاريخ زندگى امامان عليهم السلام نيز شواهد بسيارى بر اين موضوع است، مانند، غايب شدن حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) از نظر ماموران عبد الملک مروان که علاوه بر علماى شيعه، علماى اهل سنت مثل ابن حجر نيز آن را روايت کرده اند.

بنابراين، مساله غايب شدن شخص، مساله اى است واقع شده وسابقه دار، واما ناشناخته ماندن با غايب نشدن شخص، بسيار ساده است ودر بسيارى از موارد محتاج به اعجاز وخرق عادت نمى باشد وهمواره اشخاص را مى بينيم که شخص وجسم آنها در نظر ماست، ولى آنها را نمى شناسيم.

پس از اين مقدمه، در جواب سؤال، عرض مى شود که اگر چه فلسفه وصحت وفايده غيبت به هر يک از دو نحو حاصل مى شود، واين جهات، که امر امام (عليه السلام) مخفى باشد وکسى او را نشناسد، ونتواند به ديگرى بشناساند يا متعرض ايشان گردد، وساير هدف ها ومقاصدى که در غيبت آن حضرت است، در هر حال حاصل است.

اما از جمع بين روايات وحکايات تشرف افراد به خدمت آن حضرت، واستفاده بعضى از آن روايات از بعضى ديگر، دانسته مى شود که به هر دو شکل وقوع دارد، بلکه گاهى در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است، به طورى که يک نفر ايشان را ديده ونشناخته، وديگرى اصلا نديده است. چنانکه پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) را در بعضى وقايعى که به آن اشاره شد، عده اى مى ديدند وعده اى نمى ديدند.

خلاصه، در غيبت صغرى، بعضى مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است، غيبت غالبا به غيبت شخص وجسم، بلکه در بعضى حکايات مکان ومنزل نيز بوده است واى بسا که بعضى از نايبان امام (عليه السلام) از مکان آن حضرت مطلع بوده اند ومى دانسته اند کجا تشريف دارند ولى با اين وجود در آن مکان ديده نمى شوند.

در غيبت کبرى هم امکان دارد که نسبت به اغلب واکثر موارد، غيبت جسم باشد ودر بعضى فرصت ها ومناسبتها وبعضى زمانها ومکانها، ونسبت به بعضى افراد، امکان رويت جسم حاصل باشد، چه آنکه در حال ديدن، آن حضرت را بشناسند (که به ندرت اتفاق مى افتد) يا اينکه بعد از تشرف وسعادت ديدار، ملتفت شوند، يا اصلا توجه پيدا نکنند.

گفتم که روى خوبت از من چرا نهان است؟
گفتا تو خود حجابى، ورنه رخم عيان است

مطلبى که توجه به آن مناسب مى باشد، اين است که غيبت جسم، بدون اعجاز وخرق عادت واقع نمى شود، اما غيبت به نام وعنوان وشناخته نشدن به طور عادى نيز واقع مى شود، هر چند در بعضى مواقع استمرار آن يا جلوگيرى از التفات اشخاص به استعلام وطلب معرفت، محتاج به خرق عادت وتصرف در نفوس است که خداوند قادر متعال براى تحقق اراده خود وحفظ ولى امر خود، تمام اسباب عادى وغير عادى آن را به توسط خود ولى، يا مستقيما هر طور که مصلحت باشد فراهم مى سازد.(21)

حضرت مهدى در زمان غيبت کبرى، در کجا اقامت دارد؟

پاسخ: قبل از هر سخنى لازم به ذکر است که طرح واثبات اين گونه مسائل در اثبات اصل غيبت امام زمان (عجل الله فرجه) مداخله اى ندارد. ولى در مقام پاسخ عرض مى کنيم، از برخى روايات وحکايات معتبر چنين استفاده مى شود که آن امام (عليه السلام) در عصر غيبت کبرى، در مکان خاص وشهر معين استقرار دايمى ندارد؛ وبه طور ناشناس در بين مردم زندگى ورفت وآمد دارد.

چنان که سدير صيرفى از امام صادق (عليه السلام) روايت مى کند که فرمود: (صاحب الامر (عليه السلام) از اين جهت با يوسف (عليه السلام) شباهت دارد که برادران يوسف، با اين که عاقل ودانا بودند وقبلا هم با وى معاشرت داشتند، وقتى به محضرش شرفياب شدند، تا خودش را معرفى ننمود، او را نشناختند، وبا اينکه بين او ويعقوب (عليه السلام)، بيش از هيجده روز راه فاصله نبود، يعقوب از وى اطلاعى نداشت. پس چرا اين مردم انکار مى کنند که خداوند همين عمل را نسبت به حجت خويش حضرت صاحب الامر (عليه السلام) نيز انجام دهد؟! آن حضرت هم، در بين مردم تردد کند ودر بازارشان راه برود وبر فرشتگان قدم بگذارد، ولى او را نشناسند، وبه همين وضع زندگى کند تا هنگامى که خداوند به او اذن معرفى به مردم را بدهد).(22)

از جمله شهرهايى که به طور مسلم به مقدم مبارک امام زمان (عليه السلام) مزين شده است، مدينه طيبه، مکه معظمه، نجف اشرف، کوفه، کربلا، کاظمين، سامرا، مشهد، قم(23) وبغداد است. ونيز مقامها ومکانهايى که آن حضرت تشريف فرما شده اند، متعدد است، مانند مسجد جمکران، مسجد کوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الامر در وادى السلام نجف ودر حله، ولى مکان معين ودايمى نمى توان براى حضرتش بيان کرد.

اما در اين رابطه عده اى گفته اند که مکان دايمى امام مهدى (عليه السلام) سرداب منزل خود در سامرا است، واين قول را به شيعه نسبت داده اند.

چيزى که مسلم است اين است که شيعه هيچ وقت چنين سخنى را نگفته واين يک دروغ محض، بلکه از روى دشمنى وعناد صادر گرديده است. زيرا در هيچ روايتى گفته نشده است که امام دوازدهم (عليه السلام) در سرداب منزل - محل غايب شدن حضرتش - زندگى مى کند واز آنجا ظهور مى کند.

پاورقى:‌


(1) اقتباس از اربعين شيخ بهايى، ترجمه خاتون آبادى، ص 553.
(2) دادگستر جهان، ابراهيم امينى، ص 200.
(3) سوره عنکبوت، آيه 14.
(4) ترجمه بحث حول المهدى، آيت الله صدر، ص 34.
(5) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 139، ص 1158.
(6) اصول کافى، مرحوم کلينى، ج 1، ص 180.
(7) صحيح مسلم، ج 3، ص 1453.
(8) اصول کافى، ج 1، ص 534.
(9) فرائد السمطين، جوينى، ج 2، ص 335.
(10) فرائد السمطين، جوينى، ج 2، ص 327.
(11) اصول کافى، مرحوم کلينى، ج 1، ص 376.
(12) سوره صف، آيه 9، اين آيه در تفسيرهاى قرآن از جانب امامان معصوم (عليه السلام) به امام زمان (عجل الله فرجه) تفسير شده است.
(13) در انتظار امام، عبد الهادى فضلى، ترجمه روحانى، ص 61.
(14) شيعه در اسلام، علامه طباطبايى، ص 151.
(15) به کتاب (بحث حول المهدى) تاليف آيه الله شهيد سيد محمد باقر صدر، رجوع شود.
(16) (وچون تو قرآن تلاوت مى کنى، ما ميان تو وآنها که از جهل وعناد به خدا وآخرت ايمان ندارند، حجابى بداريم، که آنها از فهم حقايق مستور مانند).
(17) تفسير مجمع البيان، علامه طبرسى، مجلد سوم، ص 645.
(18) سيره ابن هشام، ج 1، ص 278 و379. وروايات ديگرى از ابن مردويه وبيهقى وابى ليلى وابى نعيم و... در دُُرُ المنثور نقل شده است.
(19) سيره ابن هشام، ج 2، ص 95 و96. طبقات ابن سعد، ص 228، کامل ابن اثير، ج 2، ص 103.
(20) التبيان، شيخ طوسى، ج 8، ص 445. مجمع البيان، علامه طبرسى، مجلد 4، ص 652.
(21) اقتباس از کتاب (پاسخ به ده پرسش)، صافى گلپايگانى، ص 87.
(22) بحار الانوار، علامه مجلسى،ج 52، ص 154- حق اليقين، علامه مجلسى، ص 246.
(23) تشريف فرمايى امام مهدى (عليه السلام) به شهر مقدس قم، ضمن حکايتى بيان شده که علاقمندان، به کتاب پاسخ به ده پرسش، تاليف صافى گلپايگانى، ص 31، مراجعه فرمايند.