شيوه فرماندهي پيامبر

محمود شيت خطاب
ترجمه : عبدالحسين بينش

- ۲۱ -


بـيـشـتـر مـسـلمـانـان بـه مـديـنـه مـهـاجـرت كـردنـد. آنـان هـمـه دارايـى خـود از مال و زن و فرزند را رها كرده تنها با سرمايه اعتقادى شان از مكه گريختند. اين در حالى بود كه بيشتر اين مهاجران از كسانى بودند كه قبايلشان از آنها حمايت مى كردند و اجازه نمى دادند آزار و اذيت و كشتارى را كه قريش به مسلمانان مستضعف وارد مى ساختند، نسبت به اينان نيز روا دارند.
حـتـى خـود رسـول خـدا(ص )تـكذيب و اهانت بسيار ديد و با صبرى شگفت انگيز تبليغات دروغين قريش و مبارزه سخت آنان عليه دين را تحمل كرد.
وى از تـوطـئه دقـيـقـى كـه قـريـش بـراى تـرور او چـيـده بـود رهـايى يافت ، همانطور كه با تحمل مشقت فراوان ، هنگام هجرت از مكه به مدينه ، از تعقيب آنان مصون ماند.
بـا آن كـه بـزرگـتـريـن سـتـمـهـا و بـى عـدالتـيـهـا بـر مـسـلمـانـان تحميل گرديد، امّا رسول خدا(ص )هنگام فتح مكه فرمود: (برويد، شما آزاد شدگانيد!!)
پـيـامـبر خدا(ص )جز در صورت ناچارى اقدام به مبارزه نكرد؛ و همه غزوه هاى آن حضرت براى مـقـابـله بـا تـجـاوز داخـلى و خـارجـى و يا خنثى كردن مقاصد تجاوزكارانه دشمن بود. از اندك تـمـايل دشمن نسبت به صلح استقبال مى كرد و از راه بستن پيمان ، با آنها ارتباط برقرار مى ساخت .
بررسى غزوه هاى پيامبر(ص )اگر با روحيه بى طرفى و آزاد خواهشهاى نفسانى انجام گيرد، ثـابـت مـى كـند كه مسلمانان به هيچ كس تجاوز روا نداشته اند ـ چونكه خداوند تجاوزگران را دوست نمى دارد ـ .
همين طور اين بررسى ثابت مى كند كه قصد مسلمانان از جنگ ، مجبور ساختن مردم براى ورود به اسـلام نبود، چنان كه بسيارى از رجال قريش پس از فتح مكه بر شرك خود باقى ماندند. آنان در حـالى در جنگ حنين شركت جستند كه مسلمانان مى دانستند كه هنوز بر اعتقاد نخست خويش باقى هـسـتـند. خداوند متعال مى فرمايد: (لا اكراه فى الدين )(381) (در دين اجبار نيست )... و مـى فرمايد: (اءَفَاءَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُواْ مُؤْمِنينَ)(382) (آيا تو مى خواهى مـردم را مجبور كنى كه ايمان بياورند؟) از جمله اين مشركان صفوان بن اُميه ، اَبو سفيان و كَلْدةِ بن حَنبَل بودند.
آيـا پـس از آنـكـه قـريـش تـسـليـم گرديد و مكه دروازه هايش را به روى مسلمانان گشود، وادار ساختن اينان به پذيرش اسلام كار دشوارى بود؟
اين گفته ها كه هدف مبارزه در اسلام انتشار دين است پايه اى ندارد، بايد گفت كه هدف مبارزه ، تـاءمـيـن آزادى بـراى انـتـشـار دعـوت ، حـمايت از دين و برقرارى صلح است ؛ و ميان اين دو هدف تفاوت بسيار است .
بـا آنـكـه مـبـارزه اسـلامـى ، بـه دليـل دور بـودن از ستم و تجاوز، جنبه دفاعى دارد، اما ثابت (383) و بـى تـحـرّك نـيست ، بلكه به تعبير نظامى جديد، دفاع تعرضى است ؛ و مـفـهـومـش ايـن اسـت كـه گـرچـه مـسـلمـانـان آغاز به تجاوز نمى كنند، ولى براى دفاع از خود، هرگونه تجاوزى را با تهاجم متقابل سركوب مى كنند.
ب ـ مبارزه براى تحكيم پايه هاى صلح
پس از هجرت رسول خدا(ص )از مكه به مدينه ، مشركان و يهوديان اين شهر، خود را صلح دوست وانمود كردند. وى نيز از اين امر استقبال فرمود و با آنان معاهده اى را به امضا رساند كه آزادى عقيده و امنيت همگان را تاءمين مى كرد.
رسـول خـدا(ص )بـا هـمـه قـبـايـل صلحجو، مثل بنى ضمره (در غزوه ودان )، بنى مدلج در (غزوه عشيره ) و قريش (در غزوه حديبيه ) پيمان بست .
او هـمـه تـلاش خـود را در راسـتـاى هـدفـهـاى صـلح آميز به كار مى بست . هر چند كه اين امر در مواردى چون غزوه حديبيه ، موجب ناخشنودى يارانش مى گشت .
صـلح ، ضامن آرامش است . در دوران صلح حديبيه ، اسلام در ميان مردم چنان انتشارى يافت كه در دوران جنگ نيافته بود. حتى انتشار اسلام در دوران صلح چندين برابر دوران مبارزه بود.
تـن دادن بـه صـلح از نـشـانـه هـاى ديـنـدارى اسـت : (وَ اِنْ جـَنـَحـُوا لِلسَّلْمِ فـَاجـْنـَحـْ لَها)(384) (اگر به صلح مايل شدند تو نيز از در صلح وارد شو). بنابراين اگر ديـده مـى شـود كه رسول خدا(ص )همه پيشنهادهاى صلحجويانه دشمن را در هر زمان و مكانى مى پذيرد و بلكه به اين كار تشويق نيز مى كند، شگفت آور نيست . در اسلام ، صلح اصلى ثابت و جنگ يك استثناست .
امـا بـايـد دانـسـت كـه اسلام خواستار صلح است و نه تسليم : با كسانى كه از در صلح درآيند صـلح و بـا تجاوزگران مقابله به مثل مى كند، اما خود هرگز به كسى تجاوز نمى كند و ستم روا نمى دارد؛ و به مسلمانان اجازه ستم و تجاوز نمى دهد.
ج ـ انسانى بودن
يـكـم ـ عـدم تـعـرض به بى گناهان : رسول خدا(ص )در هيچ جنگى متعرض غيرنظاميان نگشت و بسيار تلاش مى كرد كه احترام جان و مال بى گناهان نگهداشته شود.
پـس از تـسـليـم بـنـى قـريـظـه ، مـسـلمـانـان مـردان جـنـگـى را بـه قتل رساندند، زيرا كه به آنها خيانت ورزيده آنان را در معرض نيستى قرار داده بودند. اما به زنـان و كـودكـان و نـيـز آن دسـته از يهوديانى كه به پيمان خود ثابت مانده بودند هيچگونه آزارى نرساندند.
تـنـهـا زنـى كـه از بـنـى قـريـظـه كـشـته شد كسى بود كه با پرتاب سنگ از پشت بام خود مسلمانى را كشته بود؛ و كيفر وى ـ چنانكه مشهور است ـ به خاطر همين جنايت بود.
هـنـگـامـى كـه مسلمانان آهنگ غزوه تبوك كردند، رسول خدا(ص )به آنان سفارش كرد كه زنان و كودكان و كسانى را كه در جنگ نقشى ندارند نكشند، خانه ها را ويران نسازند و درختان را قطع نكنند.
در اسـلام ، بـى گـنـاه بـه جـرم گـنـاهـكـار مـؤ اخـذه نـمـى شـود: (وَ لا تـَذِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اءُخـْرى )(385) (و هـيـچ گـنـاهـكـارى بـار گـنـاه ديـگـرى را بـه دوش نـمـى گـيـرد). اين يك اصل تخلف ناپذير اسلامى است .
دوم ـ اسـيـران و گـروگـانـهـا(386): در جـنـگ بدر، مسلمانان هفتاد تن از قريش را به اسـارت درآوردنـد، رسـول خدا(ص )68 تن از آنان را ميان يارانش تقسيم كرد و فرمود: (درباره اسيران نيكى كنيد.)
آنگاه از اسيران توانگر سَربَها گرفت ، شمارى از تهيدستان را بلاعوض آزاد كرد و گروهى ديـگـر را كـه بـا سـواد بـودنـد، مـوظـف كرد به كودكان مسلمان سواد بياموزند؛ و پس از اتمام آموزش آزادشان ساخت .
ولى دو تـن از آن هـفتاد اسير به اين دليل كه در حق مسلمانان مرتكب جنايت شده مستضعفان آنان را آزار داده و از اسـلام بـدگـويـى كـرده بـودنـد، بـه فـرمـان پـيـامـبـر(ص )بـه قـتـل رسـيـدنـد. ايـنـان نـه بـه دليـل اسـيـر بـودن بـلكـه بـه دليل مجرم بودن كشته شدند.
اين دو اسير، به تعبير جديد نظامى جنايتكار جنگى بودند و كيفر آنها جزاى جنايتشان بود.
هـمـچـنـيـن رسول خدا(ص )دو تن را كه در سريه عبدالله بن جَحْشْ به اسارت درآمده بودند آزاد ساخت كه يكى از آن دو اسلام آورد و ديگرى در كمال امنيت راه مكه را در پيش گرفت .
شـيـوه اى كـه مـسـلمـانان نسبت به اسيران در پيش گرفتند، با تازه ترين مقررات مربوط به رفتار با اسيران تطبيق مى كند.
تـاريـخ نـسـبـت بـه سـتـم مـسـلمـانـان دربـاره گـروگـانـهـا چـيـزى نـقـل نـكـرده اسـت . زيـرا گـروگـان امـانـت اسـت و خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد: (لا تـَخـُونـُوا اللّهَ وَالرَّسـُولَ وَ تـَخـُونـُوا اءَمـانـاتـِكـُمْ وَ اءَنـْتـُمـْ تـَعـْلَمـُونَ)(387) (بـه خـدا و پـيـامـبر خيانت نكنيد و در امانتهاى خود دانسته خيانت روا نداريد.)
سوم ـ مجروحان و كشتگان
بـخـشـى از اسـيـران غـزوه بـدر مجروح بودند و مسلمانان درست همانند مجروحان خودشان از آنها پـرسـتـارى و مـراقـبـت مـى كـردنـد. آنـان در هـيـچ غـزوه اى مـوضـوع مراقبت از مجروحان دشمن را واننهادند، زيرا مراقبت جنبه انسانى دارد و اسلام دين انسانيت است .
مـسـلمـانـان در جـنـگ بدر كشتگان مشركان را همانند شهيدان خودشان به خاك سپردند و آنها را در زيـر آسـمـان نـگـذاشـتـنـد. امـا مـشـركان ، در جنگ احد، شهيدان مسلمان را به بدترين شكلى مُثله كردند.
3 ـ جنگ اعتقادى
الف ـ در كـار نـبـودن اغـراض شـخـصـى : در اسلام هيچ جنگى به خاطر اغراض شخصى بر پا نشده است . زيرا اسلام ، به مصالح همگان و مقدم داشتن آن بر منافع شخصى دعوت مى كند.
جـنـگـهاى اسلامى به خاطر آزمنديهاى شخصى يا سلطه جويى و بلند پروازى كسى آغاز نشده اسـت . قـريـش ، عـُتـْبـَةِ بـن ربـيـعـه را كـه مـردى مـتـيـن و آرام بـود نـزد رسول خدا(ص )فرستادند و او گفت : (اى پسر برادر! مى دانى كه منزلت و نسب تو از ماست ، تو براى مردم خود مشكلى بزرگ آفريده اى و جمع آنان را پراكنده ساخته اى . بيا چند پيشنهاد را بـشـنـو، شـايـد بـرخـى از آنـهـا را بـپـذيـرى . اگـر قـصـد تـو از ايـن كـار مـال اسـت ، ما آنقدر مال به تو مى دهيم كه از همه توانگرتر شوى ، اگر سرورى مى خواهى ، بـيـا و رئيـس مـا بـاش ‍ و مـا هـيـچ تـصـمـيمى بدون اجازه تو نخواهيم گرفت ؛ و اگر خواستار پـادشـاهـى مـا هـسـتـى تـو را پـادشـاه خـود مـى گـردانـيـم .) امـا رسول خدا(ص )به هيچ يك از اين وعده ها اعتنا نكرد.
دشـمـنـى قـريـش شـدت يـافـت و از آنـجـا كـه ايـن كار براى ابوطالب دشوار بود، خطاب به رسـول خـدا(ص )گـفـت : (بـر خـودت و بـر مـن رحـم كن و بارى كه طاقتش را ندارم بر دوش ‍ من مـگـذار.) رسول خدا(ص )گفت : (اى عمو! به خدا سوگند، اگر خورشيد را در دست چپ و ماه را در دسـت راسـت مـن بـگذارند كه دست از اين كار بردارم ، چنين نخواهم كرد تا اينكه خداوند اسلام را پيروز كند و يا در اين راه جان ببازم .)
رسول خدا(ص )پيوسته اين سخن خداوند را بر زبان مى راند:
(قـُلْ إِنَّمـا اءَنـَا بـَشـَرٌ مـِثـْلُكـُمْ يـُوحـىَّ إِلَىَّ اَنَّمـا اِل هـُكـُمـْ اِل هٌ و احِدٌ)(388)
بگو: من يك انسانم ، درست مانند شما، به من وحى شده است كه معبود شما يگانه است .
آن حضرت هيچ گاه نسبت به بينوايان ، ضعيفان ، تهيدستان و زير دستان ، بزرگى نفروخت و سيره او در اين زمينه ضرب المثل است .
آنـچـه در اسـلام مـوجـب بـرپـايـى جـنـگ شـده پـشتيبانى از آزادى نشر اسلام ، بدور از اغراض ‍ شخصى بوده است .
ب ـ جنگ غير نژادى : اسلام به قبيله يا امتى خاص تعلق ندارد و عرب و عجم برايش ‍ يكسان است . اسـلام ديـن هـمـه انـسـانـهـا و هـمه جهانيان است !... (قُلْ يا اَيُّهَا النّاسُ إِنّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً)(389) (بگو: اى مردم من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم ). از اينرو براى انديشه اى بلند يعنى وحدت انسانيت در زير پرچم اسلام تلاش مى كند.
اسـلام ديـنـى اسـت كـه در بـرابـر قـوم گـرايى و تعصب ورزى مقاومت و با نژادپرستى و ملى گـرايـى مـبـارزه مى كند. زيرا بر آن است كه جهان را به راه وحدت كلمه و توحيد خداوند هدايت كند.
فرمايشهايى چون (مؤ منان با يكديگر برادرند)(390)، (عرب بر عجم فضيلتى جز بـه تـقـوا نـدارد)، (سلمان از ما اهل بيت است .) به اين معناست كه اسلام خود ملّيت و دينى است كه همه مليتها و دينها در آن ذوب مى گردند. اسلام هم دين است و هم دنيا،... هم شمشير است و هم كتاب ... اسلام راه زندگى است .(391)
ديـده ايـم كه جنگ همگانى اى كه آلمان مردم را بدان فرا خواند بر نژاد ژرمن تكيه داشت و ديده ايم كه چگونه تبعيض نژادى ميان سفيد و سياه در ايالات متحده آمريكا، آفريقاى جنوبى و ديگر كـشـورهـا تـفـرقه افكنده است . اينها همه در قرن بيستم يعنى دوران روشنگرى ، تمدن ، اتم و موشكهاى قاره پيما رايج است .
امـا اسـلام چـهـارده قـرن پـيـش از ايـن بـا تبعيض نژادى و ملى گرايى مخالفت كرده مردم را به اهدافى واحد رهنمون گشته است . از اين رو هر كس به اسلام ايمان بياورد، خون ، آبرو و جان و مالش نزد مسلمانان محترم است : (مسلمان برادر مسلمان است .)
رسول خدا(ص )خود از قريش بود، اما هنگامى كه نسبت به حقوق مسلمانان تجاوز روا داشتند، با آنـان بـه مـبـارزه برخاست . آن حضرت براى دفاع از اسلام ، نه تنها با قريش بلكه با همه ملت عرب مبارزه كرد.
هـنـگـامـى كـه رومـيـان مـانع تبليغ اسلام شدند، با آنها مبارزه كرد و پس از رحلت آن حضرت ، جانشينان وى با ايرانيان و روميان و ديگر ملتها و نژادها به پيكار برخاستند.
دشـمـنان اسلام با مليتها و نژادهاى گوناگون ، پس از گرايش به اين دين در آن ذوب شدند و در رنج و راحت آنان شريك گشتند.
اسـلام ديـن مـسـاوات است ، هم در دنيا و هم در آخرت ... هم در پيشگاه خلق و هم در پيشگاه خداوند: (اِنَّ اَكـْرَمـَكـُمْ عـِنـْدَاللّهِ اءَتـْقـاكـُمْ)(392) (هـمـانـا گـرامـى تـريـن شـمـا نـزد خـداوند باتقواترين شماست .
ج ـ جـنـگ غـير مادى : هيچ كدام از جنگهاى دوران پيامبر(ص )، به منظور دستيابى به امور مادى ، جستجوى بازار و مواد خام يا استثمار و استعمار نبوده است .
مسلمانان به منظور محروم ساختن قريش از راه تجارى مكه ـ شام و نيز به منظور تاءثيرگذارى بـر وضـعـيـت اقـتصادى آنها، در جنگ بزرگ بدر قافله اى را كه به سركردگى ابوسفيان از شـام بـاز مـى گشت مورد حمله قرار دادند، شايد از اين طريق بتوانند از شدت دشمنى آنان نسبت بـه مسلمانان بكاهند. اما اين كاروان از چنگ آنها گريخت . با اين وجود در حالى كه مى توانستند سـلامـت و در نـهـايـت آرامـش بـه مـديـنـه بـازگـردند، با نيروهاى قريش درگير شدند. چنانچه مـسـلمـانـان از جـنـگ بـدر غرض مادى مى داشتند، پس از سالم رسيدن كاروان به مكه ، بايد به مدينه باز مى گشتند.
پس از غزوه حنين ، رسول خدا(ص )حدود يك ماه منتظر ماند شايد هياءت هوازن نزد ايشان بيايند و امـوالى را كـه مـسـلمـانـان بـه غـنـيـمـت گرفته بودند باز پس ببرند. اما آنان حاضر نشدند و پيامبر(ص )ناچار به تقسيم غنايم گشت ؛ و اسيران را به هياءتى از هوازن ، كه پس ‍ از تقسيم غنايم ميان مردم به حضور رسيد، باز گرداند.
سهم رسول خدا از غنايم جز خمس نبود كه آن نيز به خود مردم باز مى گشت ، زيرا آن را صرف مصالح نظامى و غير نظامى آنها مى كرد. بنابراين چيزى براى خود او باقى نمى ماند.
عـايـشـه مـى گـويد: (هرگز شكم رسول خدا(ص )از غذايى سير نگشت . هيچ گاه از خانواده اش تـقـاضـا يـا هـوس غـذايـى نـمـى كـرد، اگـر بـه وى غـذايـى مـى دادنـد مـى خـورد؛ و هر غذايى مقبول خاطرش بود. نوشيدنى نيز برايش تفاوت نمى كرد.)
بـاز مـى گـويـد: (اهـل بـيـت محمد(ص )تا هنگام درگذشت وى دو روز پى در پى از نان جو سير نشدند.) و مى گويد: (اتفاق مى افتاد كه ما خانواده پيامبر(ص )دو ماه آتش روشن نمى كرديم و خوراك ما تنها آب و خرما بود.)
بـاز مـى گـويـد: (روزى كـه پـيـامـبـر خدا(ص )رحلت فرمود چيزى كه گرسنه اى را سير كند نداشتم ، مگر مقدارى جو كه در طاقچه من بود. هنگام وفات آن حضرت ، پيراهنش براى سى درهم نزديك يهودى گرو بود.) آنچه پيامبر(ص )از متاع دنيا براى خود و خانواده اش ‍ باقى گذاشت ، هـمـيـن بـود و بـس . چـنـانـچـه وى تـمـايـلى بـه مـاديـات مـى داشـت اموال فراوان همسرش خديجه را براى خودش باقى مى گذاشت .
رسـيـدن بـه هـدفـهـاى بـلنـد، جـسـم و جـان را بـه سـخـتـى مـى افـكـنـد؛ و رسول خدا(ص )براى آنكه هميشه و همه جا اسوه باشد، خود و خانواده اش و عموم مسلمانان را در راه هدفهاى اسلام به سختى افكند.
4 ـ جنگ آرمانى
تـعـريـف جـنـگ عـادلانـه ، آنـچنان كه منابع قوانين بين المللى ارائه مى دهند، علاوه بر آنكه جز مركبى بر كاغذ بيش نيست ، از بيان درست مبارزه در اسلام ناتوان است .
رساترين تعبير براى جنگ اسلامى ، (جهاد آرمانى ) است .
جـنـگ اسـلامـى از آن رو آرمـانـى است كه هدفش آزادى عقيده و تحكيم پايه هاى صلح است : جان و مـال بـى گـنـاهـان و ضعيفان را حفظ مى كند، نسبت به اسيران و گروگانها مهربان است ؛ ميان بـيـمـاران و زخـمـيـها به مواسات رفتار مى كند؛ كشتگان را مُثْله نمى كند، بلكه مانند كشتگان خـودى بـه خـاك مـى سـپـارد؛ و تـحـت تـاءثـيـر انـگـيزه هاى شخصى ، عصبيت ، يا منافع مادى و استعمارى و استثمارى نيست .
اگـر چـنـيـن جـنـگـى را نـشـود آرمانى خواند، پس كداميك از جنگهاى تاريخ شايستگى اطلاق چنين تعبيرى را دارد؟
چنانچه اين جنگ توانسته باشد كه با ارزشهاى متعالى اش عقلها را پيش از دژها تسخير كند، چه جاى شگفتى است ؟
ايـن جـنـگ آرمـانـى ، زخـم شـكـست خوردگان را به سرعت التيام مى بخشيد، در نتيجه مغلوب به غالب مى پيوست و همگى زير يك پرچم يعنى اسلام در مى آمدند.
چـنـانچه جنگهاى اسلامى ستمگرانه مى بود دوام نمى يافت ، چون ستم دوام ندارد، كه اگر دوام يـابـد غـالب و مـغـلوب را نـابـود مـى سـازد. آيـا سـتـمـگـران ايـن سخن را درك مى كنند يا آنكه دلهايشان قفل خورده است ؟!
امـا جـنـگ اسـلامى تا سر حد يك آرمان ، عادلانه بود. از اين رو اعراب ، پس از پذيرش ‍ هدفهاى عـالى آن رسـالت تـبـليـغ جـهـانـى آن را بـه دوش گـرفـتـنـد. بـه دنـبـال آن ايـران ، روم و بـسـيارى از ملتها و اقوام ديگر آنان را پذيرا شدند و به نوبه خود مـشـعل هدايت اسلام را در شرق و غرب دنيا به دوش گرفتند. در نتيجه مشرق زمين با نور اسلام روشن گشت ، در حالى كه غرب در تاريكى جهل و تيرگى بسر مى برد.
عامل چهارم :
ضعف دشمنان
دشـمـنـان اسـلام بـا وجـود شـمار زياد خود ناتوان بودند، زيرا سرباز فراوان ، بدون داشتن روحيه و ايمان عالى و ارزشهاى متعالى كارآيى ندارد.
در بحثهاى مربوط به وضعيت عمومى طرفين يعنى مسلمانان و دشمنانشان ديديم كه عرب ، ملّت پـراكـنـده اى بـود كـه زيـر بار چيزى جز هواهاى نفسانى و عصبيتهاى جاهلى زمامداران خود نمى رفت .
سازمان نظامى ايران و روم تباه بود و به خلاف مسلمانان ، از هدفى كه بدان مؤ من باشند و در راه آن فداكارى كنند برخوردار نبودند.
فرماندهى دشمنان اسلام از كفايت عالى نظامى برخوردار نبود، زيرا فرماندهى اعراب را سران قبايل به دست داشتند و فرماندهى ايرانيان و روميان در دست اشراف تيولدار و بى كفايت بود.
ديـگـر از عـوامـل نـاتـوانـى دشـمـنـان اسـلام ، ضـعـفـى بـود كـه از فـرمـانـدهـى مـوروثـى نـاشـى مـى شـد. عـامـل ديـگـر فـسـاد سـازمـان نـظـامى بود. سربازان تنها با انگيزه مزد و يا ترس از سران و اشرافى كه احساسات آنان را درك نمى كردند مى جنگيدند. همچنين هيچ كدام از نيروهاى اعراب ، ايرانيان و يا روميان به هدفى ايده آل نمى انديشيدند.
هـنـگـامى كه اين ضعف ها فرماندهى ، سازمان و روحيه ارتشى را فراگرفت ، آن ارتش ، هر چند بزرگ ، كارآمد و پيروز نخواهد بود.
زمين از آنِ صالحان است
دسـتـاوردهـاى نـظـامـى جهاد مسلمانان به فرماندهى پيامبر(ص )، از همان آغاز مورد انتظار بود، زيرا آن حضرت با آماده ساختن مقدمات جنگ عليه دشمنان ، از پيروزى خود مطمئن بود؛ و آن را در هر مناسبتى به يارانش بشارت مى داد.
در ايـن جـنـگـهـا دو نـيـروى نـابـرابـر رويـاروى هـم قـرار گـرفـتـنـد؛ فـرمـانـده مـسـلمـانـان ؛ رسول خدا(ص )، بهترين الگوى فرماندهان ، بود. آن حضرت فرماندهى را در پرتو نبوغ و درايـت خـويـش كـسـب كرده بود، در حالى كه فرماندهان سپاه دشمن منصب فرماندهى را از نياكان خـود بـه ارث بـرده بـودنـد و كفايت لازم را نداشتند. پيكار مسلمانان جنبه دفاع از اعتقاد داشت و به منظور تحكيم پايه هاى صلحى عادلانه و آرمانى انجام مى شد، در حالى كه هدف دشمنانشان از جنگ ، چيزى جز تحكيم پايه هاى ستم و تجاوز نبود، و نشانى از عدالت در آن ديده نمى شد.
مـسلمانان ، ايمانى راسخ و اهدافى عالى و روشن داشتند. در حالى كه دشمنان آنها از هدفى كه بشود در راهش فداكارى و از خود گذشتگى كرد، بى بهره بودند.
آنچه گفته شد، رمز پيروزى گروهى اندك بر نيرويى بى شمار بود، كه خود راز پيروزى هميشه تاريخ و در همه جاى جهان است .
زمين را بندگان صالح به ميراث مى برند. در آن روزگار، بندگان صالح ، مسلمانان بودند و حاكميت زمين و ساكنانش را به ارث بردند و پيوسته بر آن حكم مى راندند تا آنكه دستخوش دگرگونى گشتند؛ به تبع آن اوضاع نيز تغيير كرد.
چنانچه به اسلام بازگردند و ايثار و فداكارى كنند، به خواست خداوند بار ديگر كيان پيشين را باز خواهند يافت .
مـا زنـدگـى رسول خد(ص )را تنها از جنبه نظامى مورد مطالعه قرار داده ايم . اگر راه صواب پـيـمـوده ايـم ، تـوفـيـق خـداونـدى بـوده اسـت و اگر دچار خطا شده ايم ، بايد اعتراف كنيم كه كـمـال ، تـنـهـا از آن خـداوند است و بس . ما را همين بس كه اين نخستين نوشته تخصصى درباره حـيـات نـظـامـى پـيـامـبر خدا(ص )است ، حياتى كه در خور پژوهش گسترده تر و دقيقتر است ؛ و سراسر عظمت و شگفتى است .
خداى را بر توفيق او سپاس مى گذارم ، و شكر گزار راهنمايى اويم .
واللّه اكبر كبيراً والحمد لله كثيراً و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين .
فرهنگ اصطلاحات
الا مـن : تـاءمـيـن . پـشـتـيـبـانـى از نـيـروهـا و بـرقرارى امنيت در راههاى مواصلاتى ، به منظور پيشگيرى از غافلگير شدن و جلوگيرى از دستيابى دشمن به اطلاعات .
الاقـتـصـاد بـالمـجـهـود: صـرفـه جـويـى در قـوا. بـه كـارگـيـرى حـداقـل نـيـرو بـراى تـاءمـيـن نيروى خودى يا عطف توجه دشمن به جايى ديگر. به كارگيرى تعادل آميز نيرو.
الانـسـحاب : عقب نشينى . خروج از ميدان نبرد و بازگشت به عقب ، به منظور پيش آوردن شرايط مناسب براى حمله دوباره .
التـعـبـئه : تـاكـتيك . به عمليات جنگى يا آن دسته از كارهاى نظامى اى كه بر روند يك ميدان تاءثير مى گذارد گفته مى شود.
الحـرب : جـنـگ . مـراد از جـنـگ هـر نوع مبارزه اى است كه ميان نيروهاى مسلح دو يا چند دولت و در هنگام اراده پايان دادن به روابط مسالمت آميز ـ ميان دو يا همه آن دولتها ـ بر پا مى شود.
الحـرب العـادله : جـنـگ عادلانه . اين جنگ عليه دولتى كه به دولت ديگرى تجاوز كرده است و قـصـد دسـت كـشـيـدن از تـجاوز را ندارد بر پا مى شود. از شرايط جنگ عادلانه اين است كه با اصـول انسانى مطابق و هدف آن برقرارى صلح دايم باشد. از ديگر شرايط آن ، احترام نهادن به جان و مال مردم بى گناه و حسن رفتار با اسيران و افراد دربند است .
حشد القوه : تمركز نيرو. تمركز بزرگترين قدرت معنوى ، جسمانى و مادى و استفاده از آن در زمان و مكان سرنوشت ساز.
الحصار: محاصره . پيرامون شهر يا دهى را گرفتن ، خواه دژ داشته باشد يا نداشته باشد و از آنـهـا دفـاع بـشـود يا نشود. هدف اين كار، جلوگيرى از خروج محاصره شده گان به منظور تسليم آنهاست .
الحـرب غير العادله : جنگ ناعادلانه . جنگى كه انگيزه و دليلى صحيح آن را توجيه نكند، مانند اينكه كشورى به قصد تصرف و سلطه گرى با كشورى ديگر وارد جنگ شود.
حـرب الفـروسـية : جنگ جوانمردانه . مبارزه شرافتمندانه اى كه در آن ، جنگجويان به كارهاى مـنـافـى بـا شـرافـت دسـت نـمى يازند. بنابراين به حكم شرافت نظامى به پيمان صريح و روشن بايد احترام گذاشت . از سلاحهايى كه به كارگيرى آنها با شرافت نظامى منافات دارد نـبـايد استفاده كرد. خيانت نبايد ورزيد. به مجروحان بايد كمك كرد و از حمله به آنان خوددارى ورزيد و غير نظاميان و شهروندانى را كه در امانند نبايد مورد تعرض قرار داد.
احـتـلال الحـربـى : اشـغـال نـظـامـى . ورود نـيـروهـاى در حال جنگ به سرزمين دشمن و تصرف آن .
خـطـوط المـواصـلات : راهـهـاى مـواصـلاتـى . راهـهـايـى كه يگانهاى رزمى را به پايگاه آنها متصل مى كند.
الدفاع : دفاع . تدبيرهاى اخذ شده براى متوقف ساختن دشمن در يك موضع براى مدتى كوتاه يا بلند.
الدوريـه : گشتى . دسته اى است كه وظيفه گردآورى اخبار مربوط به نيرو و تجهيزات دشمن و نيز اخبار مربوط به زمين را برعهده دارد.
دورية الاستطلاع : گشتى شناسايى . دسته كوچكى كه اخبار را از طريق جنگ به دست مى آورد.
دوريـة القـتال : گشتى رزمى . دسته اى رزمى كه اخبار را از طريق جنگ به دست مى آورد. از اين رو شمار و تجهيزات آن بيش از گشتى شناسايى است .
الدفاع المستكن : دفاع بى تحرك .
الرتل الخامس : ستون پنجم . كنايه از جاسوسان است .
الساقة من الجيش : مؤ خره .عقبدار.
السـوق : اسـتـراتـژى . اسـتـفـاده از مـيـدانـهـاى گـونـاگـون نـبـرد در راسـتـاى حصول به غرض كلى جنگ ، يا عملياتى كه بر روند كلى جنگ تاءثير مى گذارد.
الصـلح : صـلح . آشتى . توافقى است كه به منظور توقف جنگ براى مدتى معين ، ميان طرفين حاصل مى شود.
الضبط: انضباط. اطاعت بى چون و چرا از اوامر فرماندهى و اجراى آن با طيب خاطر.
فرض عين : واجب عينى . در اصطلاح نظامى جديد به معناى بسيج عمومى است .
فرض كفاية : واجب كفايى . در اصطلاح نظامى جديد به معناى بسيج خاص است .
القـاعـده : پـايـگـاه . منطقه استقرار سپاه پيش از آغاز عمليات جنگى را گويند و آن بر دو نوع است : عملياتى و تداركاتى . اين دو نوع اغلب يكى هستند و به ندرت از هم جدايند.
قسم الاكبر: عمده قوا.
الالتماس : درگيرى . رويارويى با دشمن .
المـبـاداءه : بـه دسـت داشـتـن ابـتـكـار عـمـل . تـعـبـيـرى اسـت كـه در مـفـهـوم نـظـامـى بر سبقت در عـمـل ، بـه مـنـظور مجبور ساختن دشمن به تغيير نقشه و حفظ اين سبقت تا پايان عمليات دلالت دارد.
المـبـاغـتـه : غافلگيرى . پديد آوردن موقعيتى كه دشمن آمادگى اش را ندارد. از مهمترين عواملى كـه بـه غـافـلگـيـرى مـى انـجـامـد، رازدارى اسـت كـه خـود از مـهـمـتـريـن اصول جنگ مى باشند.
مـسـيـر الاقـتـراب : راه نـفـوذ. حـركـت از پـايـگـاه بـه سـوى هـدف را راه نـفـوذ گـويـنـد. مثل حركت سپاه اسلام از مدينه به سوى بدر.
المقدمه : جلودار يگان جلويى سپاه كه آن را در هنگام پيشروى به سوى دشمن پشتيبانى مى كند.
الهجوم : تهاجم . تعبيرى نظامى است كه بر سلسله حمله هاى پياپى اطلاق مى شود. اين حمله ها در صورت لزوم متوقف مى گردد.