مقدمه مولف
(وَعَداللّهُ الَّذين آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا
الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ كَمَااسْتَخْلَفَ الَّذينَ مـِنْ
قـَبـْلِهـِمْ وَ لَيـُمـَكِّنـَنَّ لَهـُمْ ديـنـَهـُمُ الَّذِى ارْتـَضـى لَهـُمْ
وَ لَيـُبـَدِّلَنَّهـُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً يـَعـْبـُدوُنـَنـى
لايـُشـْرِكـُونَ بـى شـَيـْئاً وَ مـَنْ كـَفـَرَ بـَعـْدَ ذ لِكَ فـَاءُولئِكَ
هـُمـُ الْفاسِقُونَ)(1)
خـدا بـه كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه
آنان را در ايـن سـرزمـيـن جـانشين [خود] قرار دهد، همان گونه كه كسانى را كه پيش
از آنان بودند جانشين [خـود] قـرار داد؛ و آن ديـنـى را كه برايشان پسنديده است به
سودشان مستقر كند، و بيمشان را بـه ايـمنى مبدل گرداند. [تا] مرا عبادت كنند و چيزى
را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند.
پـس از مـطـالعـه نوشته هاى نظامى فراوان درباره تاريخ جنگهاى فرماندهانِ بزرگ و
نامدار گذشته و حال ، در انديشه تاءليف اين كتاب فرو رفتم .
آن نـوشـتـه هـا، افـتـخـارات فـرمـانـدهـان بـزرگ را بـه روشـنـى كامل نمايانده
تاريخ نبردهايشان را با شيوه اى ساده و منطقى بيان كرده اند. نقشه ها و طرحهاى
جـنـگى آنان را به تصوير كشيده درسها و نكات مفيدى از آنها استخراج كرده اند؛ و با
اين كار بر جاودانگى آن بزرگان افزوده اند.
چنين به نظر رسيد كه براى بحث درباره جنگهاى فرماندهان اسلامى ، ميان شيوه هاى
پژوهشى نـويـن و شيوه مورخان اسلامى مقايسه شود. در خلال بررسيهايم متوجه شدم كه
شيوه نخست راه پـژوهـشـگـران را روشن ساخته و به كارهاى برخى از فرماندهان ارزشى نو
بخشيده در حالى كه شيوه دوم كارهاى شگفت انگيز و در خور ستايش را به فراموشى سپرده
است .
بـارى هـمـه كـتـابـهـاى سـيـره را بـا دقـت تـمـام از نـظـر گـذرانـدم و كـوشـيـدم
كـه از خـلال آنـهـا هـمه جنبه هاى شخصيت عظيم رسول خدا(ص )را مورد مطالعه قرار دهم
. سرانجام به ايـن نـتـيـجـه رسـيـدم كـه نـبـوغ نـظـامـى دست نيافتنى آن حضرت در
لابلاى كتابها، پراكنده و پـوشـيـده مـانـده و كـسـى تـوفـيـق تـحليل و بررسى دقيق
آن جنبه هاى مهم را نيافته است . لذا شايستگيهاى آن حضرت همچنان پوشيده مانده است ؛
و بويژه نظاميان فرصت نيافته اند تا با كشف و گردآورى جنبه هاى نظامى ، آنها را در
معرض استفاده همگان قرار دهند. از اين رو جنبه هاى نظامى زندگانى رسول خدا(ص )تا به
امروز در پرده ابهام باقى مانده است .
سـيـره نـويـسـان ، تـاريـخ جـنـگـهـاى پـيـامـبـر خـدا(ص )را بـا اجـمـال و
تـفـصـيـل بـيان كرده اند. با وجوداين ، صرف نظر از جزئيات وقايع و انگيزه جنگها،
پرسشهاى زير براى هر پژوهشگرى مطرح است : طرفين پيش از جنگ چه موضعى داشتند؟ نبرد
چگونه جريان يافت ؟ از جنگ چه درسهايى مى توان گرفت ؟ و نيز پرسشهاى اساسى ديگرى كه
به مسائل رزم مربوط مى شود.
شـرح و بـيـان نـبـردهـاى فـرمـانـدهـان بـزرگ اسـلامـى و در راءس آنـان رسـول
خـدا(ص )بـا شـيـوه هـاى پـژوهشى كهن ـ كه عطش تحقيق پژوهشگران نوين را فرو نمى
نـشـانـد ـ سـرنـوشـت تـاريـخ جـديـد جنگ را به جايى كشانده است كه از عملكردهاى
فرماندهان غـيـراسـلامـى ، امـثـال آنـيبال ، قيصر، ناپلئون و مولتكه و ديگران
نمونه آورده مى شود؛ و از عـمـلكـرد فـرمـانـدهـان اسـلامـى مـانـنـد رسـول خـدا(ص
)، خـالد بـن وليـد و سـعدِ وقاص چيزى نـقـل نـمى شود(2)...
در حالى كه اين تاريخ براى مسلمانان و در سرزمينهاى اسلامى تدريس مى شود.
مـشـاهـده ايـن اسـلوب نـادرسـت بـود كـه مـرا در انـديـشـه تـاءليـف حـاضـر
دربـاره عـمـلكـرد رسـول خدا(ص )فرو برد. غرض من از اين كار منظّم ساختن اطلاعات
موجود در كتابهاى تاريخى ، بـه شـيـوه عـلمـى و سـاده اى اسـت كـه طى آنها موضوعهاى
زير روشن شده است : مواضع كلى طـرفـيـن پـيـش از جـنـگ ؛ اهـداف نـبـرد؛ نـيـروهـاى
طـرفـيـن ؛ سـيـر حـوادث قـبـل و بـعـد و در اثـنـاى نـبـرد؛ نـتايج نبرد و درسهاى
سودمند آن . اين درسها تنها به عملكرد رسـول خـدا(ص )مـحدود نمى شود بلكه عملكرد
مشركان را نيز در بر مى گيرد. تمام كوشش من بـر ايـن است كه براى شناخت مواضع و
شيوه هاى نبرد و آن دسته از سلاحهاى جنگى كه امروزه براى ما ناشناخته است ، همه آن
موارد را با نقشه و طرح و تصوير روشن گردانم تا اين امكان بـراى خـوانـنـده فـراهـم
آيـد كه خود را در فضاى واقعى نبرد احساس كند و از جزئيات آن آگاه شود و درباره همه
جنبه هاى جنگ اطلاعاتى كامل به دست آورد. اما برخى از ظواهر خارق العاده را كـه در
جـنـگـهـاى بـزرگ كـنـونى نمى توان از آنها سخن گفت ؛ و نيز سخن برخى از گزافه
گـويـان را كـه سـرّ پـيـروزى جنگهاى پيامبر(ص )را تنها در همين خوارق عادات جستجو
مى كنند كنار نهاده ام .
البـتـه مـن مـعتقدم كه خداوند پيامبرش را تاءييد كرده است ؛ و گامهايش را استوار
ساخته و به وسيله فرشتگان آسمانى او را بر دشمنانش پيروز گردانيده است :
(وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ
لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون ، إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ اءَلَنْ يـَكـْفـِيـَكـُمْ
اءَنْ يـُمـِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ اءلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ
بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تـَتَّقـُوا وَ يـَاءْتـُوكـُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا
يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ اءلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ وَ ما
جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بـُشـْرى لَكـُمْ وَ لِتـَطـْمـَئِنَّ قـُلُوبـُكـُمْ بـِهِ
وَ مـَا النَّصـْرُ اِلاّ مـِنْ عـِنـْدِاللّهِ الْعـَزيـزِ الْحَكيمِ)(3)
و يـقـيـنـاً خدا شما را در [جنگ ] بدر ـ با آنكه ناتوان بوديد ـ يارى كرد. پس از
خدا پروا كنيد، بـاشـد كـه سـپـاسـگـزارى نـمـايـيـد. آنگاه كه به مؤ منان مى گفتى
: (آيا شما را بس نيست كه پروردگارتان ، شما را با سه هزار فرشته فرود آمده ، يارى
كند؟.) آرى ، اگر صبر كنيد و پـرهـيـزگارى نماييد و با همين جوش [و خروش ] بر شما
بتازند، همانگاه پروردگارتان شما را بـا پـنـج هـزار فـرشـتـه نـشاندار يارى خواهد
كرد. و خدا آن [وعده پيروزى ] را، جز مژده اى براى شما قرار نداد تا [بدين وسيله
شادمان شويد و] دلهاى شما بدان آرامش يابد، و پيروزى جز از جانب خداوند تواناى حكيم
نيست .
و آنـگـاه كـه بـراى دفـاع از خـود و رفـع ستم متجاوزان به او اجازه پيكار داد،
وعده پيروزيش فرمود:
(اءُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اءِنَّ اللّهَ عَلى
نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ)(4)
بـه كـسـانـى كـه جـنـگ بر آنها تحميل شده ، رخصت [جهاد] داده شده است ، چرا كه
مورد ظلم قرار گرفته اند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست .
بـا وجـود ايـن ، كـارهـاى فـوق العـاده بـه تـنـهـايـى ابـزار و عـامـل پـيـروزى
پـيـامـبـر(ص ) بر دشمنانش نبوده اند. كسانى در پى آنند كه نيرو و توان آن حـضـرت
را بـه عـنـوان يـك فـرمـانـده ، از وى سـلب كـنـنـد. ولى بـايـد بدانند كه اگر
فنون اصـيـل و نـبـوغ فوق العاده نظامى آن حضرت را در پيروزيهاى عظيم او مؤ ثر
ندانيم ، چگونه مـسـلمـانـان مـى تـوانـنـد به وى اقتدا كنند و در جنگها، شيوه و
سنت وى را در پيش گيرند؟ انجام كـارهـاى فـوق العـاده بـه دست پيامبر(ص ) نشانگر
اين معنى است كه خداوند با او بود و او را وانـنـهـاد و بـديـن وسـيـله هـمت او را
بلند گردانيد و اراده او را برانگيخت و همه استعدادهاى او را متوجه دشمنان ستيزه جو
ساخت .
مـن در ايـن كـتـاب درصـدد بيان معجزه ها و خوارق عاداتى كه خداوند بزرگ پيامبرش را
با آنها تـاءيـيـد و گـامـهـايش را استوار ساخت نيستم ، زيرا اين چيزى است كه هر
مسلمانى به آن ايمان دارد، و قـرآن كـريـم آن را بـه گـونـه اى تـرديـدناپذير اثبات
كرده است . من فقط مى خواهم بـرجـسـتـگـيـهـاى فـرمـانـدهـى رسـول خـدا(ص )را، كه
مى تواند سرمشق خوبى براى مبارزات پيروانش باشد، آشكار گردانم .
رسـول خـدا(ص )عـلاوه بـر مـزيـتـهـاى فـردى فـرمـانـدهـى ، هـمـه فـنـون جـنـگـى
متداول آن روزگار را نيز به كار مى بست . از اين رو بر دشمنان خود پيروز مى گشت .
چنانچه آن حضرت اندكى از هوشيارى ، احتياط و آمادگى غفلت مى ورزيد، وضعيت دگرگون مى
شد. اما خداوند آن طور نخواست .
بـه راستى چرا هنگامى كه آن حضرت عزم پيكار مى فرمود آن را از ديگران پنهان مى داشت
؟ و چـرا از اصـل : (جـنـگ خـدعـه اسـت ) پـيروى مى كرد؟ و اگر هنگامى كه پيش از
جنگ بدر قدرت و شـمـار مـشركان را برتر از ياران خود ديد دچار ترديد مى گشت ، چه
پيش مى آمد؟ اگر در جنگ احد پس از آنكه نيروى برتر مشركان او را از همه سو محاصره
كردند، تسليم ياءس و نوميدى مى شد چه پيش مى آمد؟
اگـر در جـنـگ احـزاب ، بـويـژه پـس از آنـكـه يـهـوديـان خـيـانـت ورزيـدنـد و آن
حـضـرت از داخل و خارج مدينه منوره مورد تهديد قرار گرفت ، مقاومتش ضعيف مى بود، چه
پيش مى آمد؟
اگـر رسـول خـدا(ص )پـس از فـرار مـسـلمـانـان در جـنـگ حـنـيـن تـنـهـا بـا ده تـن
از اهل بيت خود و مهاجران ايستادگى نمى كرد چه پيش مى آمد؟
زخـمهاى خطرناك رسول خدا(ص )در جنگ احد چه تفسيرى دارد؟ در اين جنگ هنگامى كه
تيراندازان از فـرمـان آن حـضـرت سـرپـيـچـيـده در پـى گـردآورى غـنـايـم ، مـحـل
مـاءمـوريتشان را ترك گفتند، دندان پيشين وى شكست و پيشانى آن حضرت چنان شكافت كه
خون بر چهره مباركش جارى گرديد و هفتاد تن از مسلمانان به شهادت رسيدند.
كـدام يـك از آمـادگـيـهـا از جـنـبـه اسـتـحـكـام و دقـت در جـزئيـات بـه درجـه
آمـادگـى رسول خدا در تجهيز (جيش العسره )(5)
مى رسد؟
چرا مسلمانان از ترس غافلگير شدن ، يك گروه سرگرم نماز مى شوند و گروه ديگر سلاح بر
مى گيرند و در حال آماده باش به سر مى برند؟
اگـر پيروزى رسول خدا فقط نتيجه كارهاى خارق العاده [امدادهاى غيبى ] و نه كارهاى
نظامى و اسلوبهاى جنگى بود، اين همه احتياط و آمادگى دقيق چه مفهومى داشت ؟
بـدون شـك پـيروزى از سوى خداست . اما خداوند پيروزى را به كسى كه همه لوازم جنگ را
آماده نسازد، ارزانى نمى كند.
مـسـلمـان واقعى كسى است كه قدر رسول خدا(ص ) را آن چنان كه شايسته است بشناسد؛ و
باور بـدارد كـه ايـن كـاردانـى رسـول خـدا در مقام يك فرمانده ممتاز و لياقت و
شايستگى اصحاب آن حـضـرت بـه عـنوان سربازانى نمونه و كارآمد بود كه بزرگترين
پيروزى تاريخ را بهره آنان گردانيد.
امـا اگـر در جـنـگـهـا تـنـهـا بـه عوامل غيرعادى استناد كنيم و آن را علت اصلى
پيروزى مسلمانان بدانيم ، پيروزى نظامى را بى ارزش مى كند و علاوه بر آن با توجه به
فرمان خداوند مبنى بر تهيه نيروى نظامى ، نامعقول و غيرمنطقى نيز خواهد بود:
(وَ اءَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ)(6)
و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد.
رفتار رسول خدا(ص ) و از آن جمله عملكرد نظامى آن حضرت ـ سنت لازم الاجراى هر زمان
و مكانى اسـت . ولى آيـا پـيـروان وى بـراى پـيروزى بر دشمنان خود بايد در انتظار
معجزه و امور غير عادى باشند؟ يا اين كه طبق فرمان قرآن كريم براى دستيابى به اين
پيروزى ، هر چه را كه در توان دارند بايد مهيا سازند؟
سـيـره نـظـامـى رسـول خـدا(ص )بـه گـونـه اى قـطـعـى و ترديد ناپذيرى ثابت مى كند
كه پـيـروزى آن حـضـرت در پـرتـو شـجـاعت ؛ تسلط بر اعصاب در بدترين شرايط؛
تصميمهاى سـريـع و قـاطـع در خطرناك ترين اوضاع ، اراده خلل ناپذير در تهيه اسباب
پيروزى و نيز بـه سـبـب اجـراى كـليـه اصـول شناخته شده جنگ در تمامى ميدانهاى نبرد
بود. شخصيت ممتاز آن حـضـرت نـيـز از عـوامـلى بـود كه موجب برترى وى در همه ميادين
نبرد شده بود؛ و چنانچه اين ويژگيها و پشتيبانى نيروى ايمان در كار نبود، پيروزى آن
حضرت نيز بسيار دور از ذهن بود.
رسـول خـدا(ص )نـسـبـت بـه ديـگـر فـرمـانـدهـان ، در هـر زمـان و مـكـانـى ، دو
امـتـيـاز مـهـم دارد: اول ايـنـكـه آن حـضـرت فـرمـانـدهـى خود ساخته بود؛ و دوم
اينكه نبردهاى او به منظور دفاع ، حـمـايت از آزادى ،، گسترش اسلام و استوار ساختن
پايه هاى صلح بود و جنبه كشورگشايى و استثمارگرى نداشت .
ديـگـر فـرمـانـدهـان نـظـامـى از سـوى مـردم و قـدرتـهاى مجهز پشتيبانى و حمايت مى
شدند، اما رسـول خدا(ص )در آغاز كار از سوى هيچ ملت و قدرتى پشتيبانى نمى شد. او يك
تنه دست به كـار تـبـليـغ ديـن گـرديـد و سـخـت تـريـن مـشـقـتـهـا و دشـواريـهـا
را تـحـمـل كـرد تـا بـه تـدريـج نـيـرويـى تـشـكـيـل داد كـه يـك عـقـيـده و يـك
هـدف را دنبال مى كرد و آن توحيد و اعتلاى كلمة الله بود.
بنابراين تاريخ زندگى رسول خدا(ص )را مى توان از جنبه نظامى به چهار دوره تقسيم
كرد: دوره تـمـركـز نـيـرو، دوره دفـاع از عـقـيـده ، دوره تـهـاجـم و دوره تكامل :
1 ـ دوره تـمركز نيرو: يعنى از بعثت تا هجرت پيامبر(ص )به مدينه و استقرار در آن
شهر. در اين دوره رسول خدا(ص )به جنگ لفظى بسنده مى كرد: بشارت و بيم مى داد و در
راستاى نشر اسـلام مـى كـوشـيـد، تـا ايـن كـه هـسـتـه نـخـسـتـيـن نـيـروهـاى
اسـلامـى تـشـكـيـل گـرديـد. پـس از هـجـرت بـه مدينه اين نيروها را متمركز ساخت ؛
و براى آنكه در آغاز درگيريها از سوى يهوديان در امان باشد، با برخى از اينان پيمان
دفاعى بست .
2 ـ دوره دفاع از عقيده : يعنى از آغاز فرستادن سريه هاى جنگى تا فرار احزاب از
مدينه منوره پـس از جـنـگ خـنـدق . در ايـن دوره شـمـار مـسلمانان فزونى يافت و
توانستند در برابر دشمنان نيرومند از اعتقادات خويش دفاع كنند.
3 ـ دوره تـهـاجـم : يعنى از بعد از غزوه خندق تا پايان غزوه حنين . در اين دوره
اسلام در تمامى شـبه جزيره عربستان انتشار يافت و مسلمانان در سرزمينهاى عربى به
صورت نيرويى معتبر و مؤ ثر درآمدند و همه نيروهاى متعرض به اسلام را سركوب كردند.
4 ـ دوره تـكـامـل : ايـن دوره پـس از غـزوه حـنـيـن آغـاز مـى گـردد و تـا
هـنـگـام وفـات رسـول خـدا(ص )ادامـه مـى يـابـد. در ايـن دوره نـيـروى اسـلامـى
تـكـامـل يـافـت و هـمـه شـبـه جـزيـره عـربـسـتـان را فـرا گـرفـت و بـه دنـبـال
جـولانـگاهى در بيرون از اين سرزمين مى گشت تا آنكه با جنگ تبوك در حقيقت امپراتورى
اسلامى را تشكيل داد.
با اين تحول منطقى ، اين رهبر خودساخته نيروهايش را از ضعف به قدرت ؛ از دفاع به
تهاجم و از تهاجم به تعرض سوق داد و به اين ترتيب گوى سبقت را از فرماندهان همه
ادوار تاريخ بـرد. زيـرا كـه بـا دسـت خـالى قـدرتـى بـزرگ ، هـم عـقـيـده و
يـكـپـارچـه را تشكيل داد.
اين نخستين ويژگى فرماندهى پيامبر ـ عليه افضل الصّلاة والسلام ـ بود.
ويـژگـى دوم فرماندهى پيامبر (ص )اين بود كه همه جنگهاى آن حضرت به معناى واقعى
كلمه جوانمردانه و شرافتمندانه بودند. مقصود از اين جنگها پشتيبانى از گسترش اسلام
و استوارى پـايـه هـاى صـلح بـود. از ايـن رو حـضـرتـش پـيـمانى را نشكست ، دشمنى
را مثله نكرد و افراد نـاتـوان و يـا غـيـر نـظـامـى را نـكـشـت . بـديـن جـهت
(اطلاق كشورگشايى اسلامى ) بر جنگهاى روزگار آن حضرت تعبير درستى نيست . بلكه درست
ترين تعبير در اين باره (گسترش اسلام ) اسـت . زيـرا آن حـضـرت هـيچ سرزمينى را به
صرف هدف كشورگشايى نگشود، بلكه هدف ، پشتيبانى از آزادى انتشار اسلام و تحكيم پايه
هاى صلح در نواحى مختلف بود.
ايـن كـار شـگـفـت آور نيست زيرا حضرت محمد(ص )هم فرمانده بود و هم پيامبر، هم
بشارت دهنده بود و هم بيم دهنده (وَ داعِياً اِلَى اللّهِ وَ سِراجاً مُنيراً.)
بـسـا چـنـين به اذهان خطور مى كند كه به دليل اندك بودن نيروهاى رزمنده در جنگهاى
گذشته بـه نـسـبـت زيـادى شـمـار و فراوانى سلاحها و تجهيزات جنگهاى امروزى ،
فرماندهى آن جنگها نسبت به فرماندهى جنگهاى نوين آسان تر بوده است ، ولى قضيه برعكس
است .
وظـيـفـه فرماندهان روزگاران گذشته به مراتب دشوارتر از كار فرماندهان روزگار كنونى
بـود. چـون در جـنـگـهـاى قـديـم عـامـل تـعـيـين كننده در سرنوشت جنگ ، تسلط و
مزيتهاى شخصى فرماندهان بود، در حالى كه در جنگهاى امروزى ، فرمانده با كمك شمار
زيادى از افسران ستاد كه وى را در ماءموريتش كمك مى كنند و بر اجراى فرمانهايش در
زمان و مكان مناسب نظارت دارند، بـر نـيـروهـاى فـراوان خـود تـسـلط مـى يـابـد.
هـمـچـنـان كـه از وسايل ارتباطى دقيق مثل دستگاههاى با سيم و بى سيم ، رادار،
هواپيما، ماهواره و ديگر ابزار و آلات رايج نيز استفاده مى كند. حتى كادر ستادى
نقشه هاى جنگى را نيز پيشاپيش تهيه مى كند و بـراى فـرمـانـدهـان ، وظـيـفـه اى جـز
نـظارت بر حسن اجراى امور نمى ماند. فرماندهان جنگهاى امروزى ، تنها بايد از خرد
كافى برخوردار باشند، در حالى كه فرماندهان گذشت علاوه بر خرد به شجاعت نيز نيازمند
بودند.(7)
در ايـنـجـا لازم مـى دانـم تـوجـه خـوانـنـدگـان را بـه انـتـقـادهـاى مستشرقان
نسبت به برخى از عملكردهاى نظامى پيامبر اكرم (ص )جلب كنم .
از ديـدگـاه گـروهـى از مـستشرقان رسول خدا(ص )چنان نرم خو بود كه قدرت جنگيدن
نداشت . دليـلشـان هـم ايـن اسـت كـه آن حضرت در جنگ فجّار تنها به تهيه تير بسنده
كرد و شمشير و نـيـزه اى نـزد. اما در ديدگاه گروه ديگرى از مستشرقان آن حضرت از
قساوتى برخوردار بود كـه وى را بـه كـشـتـار و ريـخـتـن خـون بـى گـنـاهـان
تـحـريـك مـى كـرد. دليل مدعايشان هم اين است كه پس از جنگ بدر دو اسير را كشت و پس
از جنگ احزاب نيز شمارى از يهوديان را گردن زد.
بـدون شـك وجـود اين تناقض گوييهاى مستشرقان ناشى از هواهاى نفسانى است و هيچ
ارتباطى با روح پژوهش و تحقيق ندارد.
هـدف مـسـتـشـرقان از انتقاد، كشف حقيقت نيست و گرنه چنانچه با چشم واقع بينى به
زندگى آن حـضرت مى نگريستند به روشنى درمى يافتند كه جنگهاى آن حضرت همه از روى
ناچارى بود و تنها كسانى به دست ايشان كشته شدند كه به مسلمانان زيان رسانده بودند.
شـگـفت اين است كه اينان از كشته شدن چند نفر به دست پيامبر(ص ) آن هم كسانى كه از
راههاى نـاجـوانمردانه مانع آزادى گسترش اسلام مى شدند و به شيوه هاى غير
شرافتمندانه اقدام به جـنـگ مـى كـردند؛ و پيمانهاى مؤ كدشان را در شرايطى كه براى
مسلمانان نابود كننده بود مى شكستند ـ انتقاد مى كنند. ولى نسبت به كشورهاى خودشان
كه در قرن بيستم ملتهاى ستمديده را بـه جـرم مـقـاومـت در بـرابر ستم و تجاوز بطور
كامل نابود ساخته اند، لب به اعتراض نمى گشايند.
ايـنـان بـايـد كـه قـوانـيـن جـنگ و بى طرفى را در قرن بيستم مطالعه كنند، تا خود
ببينند كه قـوانـيـن بـيـن المـللى امـروزى نـسـبـت بـه آنـچـه رسـول خـدا(ص )،
چـهـارده قـرن قبل در جنگها پياده كرد چه جايگاهى دارد.
من زندگى نظامى رسول خدا(ص )را با روحيه اى علمى و بى طرفانه مورد بررسى قرار داده
ام و غـرضـم ايـن بـوده كـه واقـعـيـت عـمـلى فـرمـانـدهـى رسول خدا(ص )را ـ كه
شايسته هرگونه ستايشى است ـ آشكار سازم .
كـارهـاى نظامى چشمگير مشركان را نيز از نظر دور نداشته ام . زيرا فرماندهى و
نيروهاى آنان در جـنـگ بـا مـسـلمـانـان كارهاى باارزشى انجام دادند. اين امر به ما
امكان مى دهد تا دشواريهاى رسول خدا(ص ) در راستاى پايان دادن به تجاوزهاى مشركان
را به خوبى لمس كنيم .
بـررسـى زنـدگى پيامبر(ص ) از جنبه نظامى پيامبر(ص ) با اين اسلوب ، تلاش متواضعانه
اى اسـت كـه امـيـد دارم بـراى مـسـلمانان شرق و غرب عالم سودمند باشد و در آماده
سازى نيرو و حـمـايـت از اسلام از زندگى فرماندهان نخستين خويش پند گيرند و بدانند
كه عزت از آن خدا و رسول و مؤ منان است .
اگـر تـوانـسـتـه بـاشـم كه با اين تلاش ، برگ درخشانى بر صفحات تاريخ نظامى اسلام
بيفزايم و بدان وسيله روح عربها و مسلمانان را تحريك كنم ، به نهايت آرزوى خويش
رسيده ام . و گرنه بايد گفت : (انما الاعمال بالنيات .)
آنـچـه انـجـام داده ام در سـايـه فـضـل پروردگار بوده است و بر نتايجى كه دست
يافتم او را سپاس مى گذارم . وَ ما توفيقى الا باللّهِ عليه تَوكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ
اءُنِيبُ.
مقدمه چاپ دوم
انتشار اين كتاب در كشورهاى عربى و اسلامى با موانع چندى رو به رو گشت .
شرايطويژه اى اجـازه نشر آن را حتى در ميان خوانندگان عراقى هم نداد؛ مگر در سطح
بسيار محدود و نيز تعداد انـدك از نـسـخـه هـاى كـتـاب كـه روزنـامـه نـگـاران ،
فـرمـانـدهـان و انـديـشـمـنـدان داخل و خارج كشور به عنوان هديه دريافت كردند.
مـن در مـقـابـل ايـن تـلاش نـاچـيـز، انـتـظـار ايـن هـمـه تـشـويـق را كـه اكـنون
جز سپاس چيزى در مـقـابـل آن نـمى توانم ارائه كنم نداشتم . زيرا معترفم توانايى ،
علم و ايمان پژوهش درباره پـيـامبر انسانيت براى كسانى امثال من ميسر نمى شود و در
جايى كه دانشمندان و متفكران بزرگ پيش از من از اداى كامل حق مطلب عاجز مانده اند،
من كسى نيستم كه بتوانم حق پژوهش درباره جنبه نظامى زندگانى رسول خدا(ص )را چنانكه
شايسته است ادا كنم .
امـا خـداونـد خـود مـى دانـد كه غرض من از تاءليف اين كتاب جز خشنودى او و اداى
مسؤ وليتى كه سـنـگـيـنى آن را پيوسته بر دوش ناتوانم احساس مى كنم نبوده است و از
آنجا كه بر خود واجب مـى ديـدم بـا بـيـان مـبـسـوط جـهـاد اسـلامـى بـايـد بـه
رسـول خـدا(ص )خـدمـت كـرد، بـه مـنـظـور دسـتـرسـى آسـانـتر به كتاب در محدوده
وسيعترى از سرزمينهاى اسلامى با تجديد چاپ آن موافقت كردم .
خـوانـنـدگـان عـزيـز خـواهند ديد كه جهاد در اسلام به معناى واقعى كلمه دفاعى است
، مسلمانان بـراى تجاوز به كسى آن را آغاز نمى كنند و غرضشان از جهاد جز حمايت از
آزادى نشر اسلام و تحكيم پايه هاى صلح در جهان چيز ديگرى نيست . زيرا كه اسلام نه
براى ملت يا مردمى خاص ، بـلكـه بـراى هـمـه جـهـانـيـان و بـا آرزوى تـحـقـق
انـديشه اى متعالى يعنى وحدت انسانى در كـل جـهان آمده است . از اين رو پذيرش
هرگونه پيشنهاد صلح از سوى دشمن را تشويق مى كند. (وَ اِنْ جـَنـَحـُوا لِلسِّلْمِ
فَاجْنَحْ لَها)(8)
(و اگر به صلح گراييدند، تو (نيز) بدان گـراى ). گـر چـه مـمـكـن اسـت دشـمـن در
تـقـاضـاى خـود صـادق نـبـاشـد و دنـبـال بـه دسـت آوردن فرصت حمله مجدد باشد و يا
قصد فريب و شبيخون زدن به مسلمانان را داشته باشد، يا بخواهد به مصالح عاليه آنان
زيان برساند. با همه اينها تسليم شدن به خواسته هاى صلحجويانه دشمن را لازم مى
شمرد:
(وَ إِنْ يُريدُوا اءَنْ يَخْدَعُوكَ، فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ)(9)
و اگر بخواهند تو را بفريبند (يارى ) خدا براى تو بس است .)
هيچ قانونى را جز اسلام نمى شناسيم كه به مجرد تقاضاى صلح از سوى دشمن ، بدون قيد و
شرط و در هر اوضاع و احوالى ، موافقت با آن را جايز بشمرد. اما در دين ما صلح ، هم
جنبه مادى دارد و هـم جـنـبـه مـعـنـوى و مـصـالح عـمـوم انـسانها را در نظر مى
گيرد، در حالى كه از ديدگاه متظاهران تنها جنبه مادى دارد. از اين رو، صلح مكتبهاى
غيراسلامى از سويى براى جلوگيرى از مـسـلح شـدن طـرف مـقـابل و افزايش تسليحات خودى
و از سوى ديگر وسيله اى براى شكنجه و كشتار و آواره سازى دشمن است .
صـلح اسـلامـى نورى است كه پرتو آن روشنى بخش همه مردم است ، در حالى كه مدعيان صلح
غرضى جز آتش افروزى و نابود سازى ندارند.
(يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اءَنْفُسَهُمْ وَ
ما يَشْعُرُونَ)(10)
با خدا و مؤ منان نيرنگ مى بازند ولى جز به خويشتن نيرنگ نمى زنند و نمى فهمند.
هـرگـاه كه انديشه صلح اسلامى در جهان فراگير شود، آرامش واقعى بر آن حاكم خواهد شد
و جـهانيان نيز در سايه آن در خوشبختى و آرامش بسر خواهند برد، و گرنه گاهى در جنگ
سرد و گـاهـى در جـنـگ خـونـيـن بـاقـى خـواهـنـد مـانـد و تـرس از فـتـنـه و
شـرارت ، زنـدگى آنان را مختل خواهد كرد.
در حالى كه زيانهاى جانى مردم در جنگ جهانى اول ، منهاى اموالى كه ويران و نابود
شد، كمتر از بـيـست ميليون نفر بود، در جنگ جهانى دوم بيش از شصت ميليون نفر از غير
نظاميان و نظاميان كـشته شدند؛ هفده ميليون كودك در اثر حمله هاى هوايى جان سپردند؛
سى ميليون ساختمان و 22 مـيـليـون خـانه مسكونى ويران گرديد. اينها بجز فاجعه هاى
وحشتناك ديگرى بود كه آفريده شد. پس ، در حالى كه سلاحهاى مورد استفاده در جنگ دوم
كهنه بود و نسبت به بمبها و موشكهاى قـاره پـيـمـا و سـلاحـهايى كه در صورت بروز
جنگ سوم مورد استفاده قرار خواهد گرفت ، به مـثـابـه اسباب بازى كودكان به شمار مى
آيند، خسارات و تلفات آن جنگ چه اندازه خواهد بود خدا مى داند!(11)
آرى ، ايـن تـنـهـا اسـلام اسـت كـه مـى تـوانـد صـلح را عـالمگير سازد و اعتماد و
آرامش را در ميان جـهـانـيان رواج دهد. ولى مردم مى دانند كه صلح مورد ادعاى صلح
طلبانِ دشمنِ صلح ، چيزى جز ويـرانـى و كـشـتـار و قـتـل بـى گـنـاهـان نـيـسـت .
ايـن مـدعـيـان صـلح بـايـد از شـرم لگـدمـال كـردن كـرامـت انـسـانـى بـراى
هـمـيـشـه خـود را پـنـهـان كـنـنـد و بـه دنبال دام ناشناخته ديگرى غير از صلح
باشند و از پاسدارى صلح دم نزنند.(12)
از خداوند مى خواهم كه انسانيت را به صلح و صفا و راه محبت و نيكى هدايت فرمايد.
مقدمه چاپ سوم
سـپـاس خـداى را سـزاسـت و درود و سـلام بر مهتر رهبران و رهبر مهتران باد؛
مرد مردان وقهرمان قـهـرمـانـان ، پـيـشـواى مـجـاهدان صادق و الگوى يكتاپرستان
شيفته اتحاد و درود و سلام بر خاندان و ياران و فرماندهان پيروزش .
زنـدگى رسول خدا(ص )چه با عظمت و الهام بخش و عبرت آميز است ! ولى آيا اعراب بويژه
در اين زمان از زندگى آن حضرت الهام مى گيرند؟ و در وضعيتى كه دچار آن هستند، از آن
درس مى آموزند؟
بـيـشـتـر دوران زنـدگـانـى آن حـضـرت با توحيد و جهاد يعنى يگانه دانستن خداوند و
يكپارچه سـاخـتـن مـردم و جـهـاد در ايـن راه تـواءم بـود. وى از نـخـسـتـيـن
روزهـاى نـزول وحـى ، دعـوت پـنـهـانـى را آغـاز و مـردم را به توحيد و تزكيه نفس
دعوت كرد و از آنان خـواسـت كـه صفوفشان را يكپارچه سازند و در برابر مصالح جامعه
از منافع فردى خود چشم بپوشند.
دعـوت پـنـهـانـى آن حـضـرت مـدت سـه سـال بـه طـول انـجـامـيد تا آنكه آيه شريفه
(وَ اءنْذِرْ عـَشـيـرَتـَكَ الاَْقـْرَبـيـنَ) (و خـويـشـاونـدان نـزديـك خـود را
بـيـم ده )، نازل شد و حضرتش دعوت خويش را آشكار فرمود.
قـريـش نـسـبـت بـه دعوت بردبارانه آن حضرت دشمنى آغاز كردند و مخالفتهاى آنان روز
به روز شـديـدتـر و خـشـونـت آمـيـزتـر مـى شـد. در نـتـيـجـه خـون و اموال
مسلمانان را در حرم امن الهى مباح ساختند، قبايل را عليه پيامبر(ص )و دعوت او
برانگيختند و بـا مـسـلمـانـان و هـر كـس بـه آنـان گـرايـش داشـت قطع رابطه كردند.
نه به آنها چيزى مى فروختند و نه از آنها چيزى مى خريدند، نه به آنان زن مى دادند و
نه زن مى گرفتند.
امـا رسـول خدا(ص )چون كوه استقامت ورزيدند، نرمى و ترديدى از خود نشان ندادند، از
هيچ كس جـز خـداونـد نـهـراسـيـدنـد و تـكـذيـب و شـكـنـجـه و آزار و گـرسـنـگـى و
مـحـرومـيـت را تحمل كردند و بر تحقّق كامل اهداف خويش به سختى پاى فشردند.
آن حـضـرت مـيـان اجـتـمـاعـات حـاجـيـان مـى رفـت و در بـرابـر ديـدگـان گردنكشان
قريش و هم پيمانهايشان ، از آنان يارى مى طلبيد.(13)
يـكـى از تـلاشـهـاى قـهـرمـانـانـه آن حـضـرت ، در پـرتـو پـيـمـان عـقـبـه اول ،
قـريـن مـوفـقـيـت گـرديـد و بـه دنـبـال آن بـيـعت عقبه دوّم بسته شد. اولين بيعت
، نخستين پـيـروزى نـظـامـى را بـراى حـضـرت در خـارج از مـكـه بـه دنـبـال داشـت و
دومـيـن بـيـعـت ، پـيـروزى ديـگـرى بـراى ايشان به ارمغان آورد و همه اينها باعث
گسترش و انتشار اسلام در مدينه منوره گرديد.
در اين شهر براى حضرتش سربازانى پيدا شدند كه در دوران سختى تكيه گاهش بودند.
زنـدگـانى مبارك آن حضرت در مكه مكرمه وقف جهاد در راه توحيد بود. پيامبر گرامى (ص
)به مـسـلمـانـان مـكه و اطراف فرمان داد تا براى پيوستن به برادرانشان در مدينه به
آنجا هجرت كـنـنـد. بـه دنـبـال آن مـسلمانان با ترك اموال و خويشاوندان خود راه
مدينه را در پيش گرفتند. بـنـابراين هجرت رسول خدا(ص )به مدينه منوره ، به معنى
گردهمايى فرمانده و سربازانش در پايگاه امن خود بود.
در سراى هجرت ، رسول خدا(ص )از تمركز نيروهايش بهره بردارى كرد. مسجد يا به تعبيرى
نخسيتن سربازخانه اسلام را بنا كرد؛ ميان مهاجران و انصار پيمان برادرى بست تا در
مشكلات زنـدگـى مـددكـار يـكـديـگـر بـوده بـراى تـحـقـق بـخـشـيـدن هـدفـى
يـگـانـه ، جـبـهـه اى واحد تشكيل دهند؛ و براى اطمينان از سلامت جبهه داخلى ، ميان
مسلمانان و دشمنانشان در مدينه چند معاهده امـضـا كـرد. در نـتـيـجـه وقـتـى كـه
نـخـسـتـيـن آيـه جـهـاد نـازل گـرديـد(14)،
رسـول خـدا(ص )سـپـاهـى را مـتـمـركـز و آمـاده كـرده بـود كـه عـقـيـده واحـدى
داشتند و يك هدف را دنبال مى كردند يك فرمانده داشتند و از يك پايگاه امن پشتيبانى
مى شدند.(15)
پـس از مـرحـله مـوفـقـيـت آمـيـز بـسيج نيرو، نوبت به دفاع از عقيده رسيد و درگيرى
مسلمانان و قـريـش آغـاز شـد. ايـن درگـيريها از اولين سريه جنگى آغاز مى شود و تا
عقب نشينى احزاب از مـديـنـه منوره ، پس از غزوه خندق ، را در بر مى گيرد. در اين
دوره شمار مسلمانان زياد شد و در راه دفاع از عقايدشان عليه دشمنان نيرومند خويش
ايستادگى و مقاومت كردند.
پس از غزوه خندق دوران تهاجم آغاز گشت كه پس از جنگ حنين پايان يافت . در اين دوره
مسلمانان در تـمـام نـواحـى جزيرة العرب پراكنده شدند و به صورت نيرويى داراى منزلت
و موجوديت درآمدند.
آخـريـن دوره از جـهـاد رسـول خـدا(ص )در راه تـوحـيـد، دوره تـكـامـل بـود كـه
دوره پـس از غـزوه حـنـيـن تـا پـيـوسـتـن ايـشـان بـه خـداى بـزرگ را شـامـل مـى
شـود. در اين دوره نيروهاى مسلمانان كامل گشت و توانست همه شبه جزيره عربستان را
يكپارچه سازد و غزوه تبوك پايان جهاد رسول خدا(ص )در يكپارچه ساختن اعراب در زير
پرچم اسـلام بـود. روى هـم رفـتـه زنـدگـانـى رسـول خدا(ص )در مدينه منوره وقف جهاد
براى توحيد گرديد.
زندگانى جانشينان رسول خدا(ص )يعنى خلفاى راشدين نيز اجراى عملى همان اهدافى بود كه
آن حـضـرت زنـدگـى شـريـف خـود را وقـف آن كـرده بود، يعنى جهاد براى توحيد و ايجاد
وحدت براى جهاد.(16)
جـنـگـهـاى ردّه در روزگـار ابوبكر در راستاى بازگردانيدن وحدت شبه جزيره عربستان
تحت لواى اسـلام بـود و هـنـگـامـى كـه بـا پـيـروزى مـسـلمـانـان بـر از ديـن
بـرگـشـتـگـان حـاصـل شـد، مـسـلمانان به قدرت عظيمى تبديل شدند كه در پى جولانگاهى
بيرون از سرزمين خـود بـودنـد؛ و بـه دنـبـال آن پـرچـمـهـاى مـسـلمـانـان از چـيـن
در شـرق تـا حـدود سـيـبـرى در شمال و تا فرانسه در غرب و تا اقيانوس هند در جنوب
به اهتزاز درآمد.