پيامبر امی

استاد شهيد آيت الله مطهرى

- ۱ -


مقدمه

كتاب حاضر در اصل مقاله‏ای بوده است به قلم متفكر شهيد استاد مرتضی‏ مطهری كه در سال 1347 هجری شمسی برابر با 1387 هجری قمری در كتاب " محمد ( ص ) خاتم پيامبران " - كه به مناسبت آغاز پانزدهمين قرن بعثت‏ از سوی مؤسسه حسينيه ارشاد منتشر شد - به چاپ رسيد و پس از آن و در زمان حيات استاد شهيد نيز به صورت رساله‏ای كوچك به زينت طبع مزين‏ گرديد و اكنون با حروفچينی جديد و اعراب گذاری جملات عربی و با فهرستهای‏ مختلف به چاپ می‏رسد ، باشد كه توصيه امام راحل عزيزمان مبنی بر زنده‏ نگاه داشتن آثار آن متفكر گرانقدر عملی گردد و همچنين با رفع شبهات‏ القاء شده در اطراف زندگانی رسول اكرم ( ص ) و با بينشی هر چه روشن‏تر نسبت به مكتب اسلام در راه اهداف مقدس اين آخرين پيام الهی گام‏ برداريم
يازدهم ارديبهشت 1369 شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مطهری

رسول درس ناخوانده

يكی از نكات روشن زندگی رسول اكرم ( ص ) اين است كه درس ناخوانده و مكتب ناديده بوده است نزد هيچ معلمی نياموخته و با هيچ نوشته و دفتر و كتابی آشنا نبوده است
احدی از مورخان ، مسلمان يا غير مسلمان ، مدعی نشده است كه آن حضرت‏ در دوران كودكی يا جوانی ، چه رسد به دوران كهولت و پيری كه دوره رسالت‏ است ، نزد كسی خواندن يا نوشتن آموخته است ، و همچنين احدی ادعا نكرده‏ و موردی را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است
مردم عرب ، بالاخص عرب حجاز ، در آن عصر و عهد به طور كلی مردمی بی‏ سواد بودند . افرادی از آنها كه می‏توانستند بخوانند و بنويسند انگشت‏ شمار و انگشت نما بودند .

عادتا ممكن نيست كه شخصی در آن محيط ، اين فن را بياموزد و در ميان مردم به اين صفت معروف‏ نشود
چنانكه می‏دانيم - و بعدا درباره اين مطلب بحث خواهيم كرد - مخالفان‏ پيغمبر اكرم در آن تاريخ او را به اخذ مطالب از افواه ديگران متهم كردند ، ولی به اين جهت متهم نكردند كه چون با سواد است و خواندن و نوشتن‏ می‏داند كتابهايی نزد خود دارد و مطالبی كه می‏آورد از آن كتابها استفاده‏ كرده است . اگر پيغمبر كوچكترين آشنايی با خواندن و نوشتن می‏داشت قطعا مورد اين اتهام واقع می‏شد

اعترافات ديگران

خاور شناسان نيز كه با ديده انتقاد به تاريخ اسلامی می‏نگرند كوچكترين‏ نشانه‏ای بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اكرم نيافته ، اعتراف كرده‏اند كه‏ او مردی درس ناخوانده بود و از ميان ملتی درس ناخوانده برخاست
كارلايل در كتاب معروف الابطال می‏گويد : " يك چيز را نبايد فراموش كنيم و آن اينكه محمد هيچ درسی از هيچ‏ استادی نياموخته است ، صنعت خط تازه در ميان مردم عرب پيدا شده بود
به عقيده من حقيقت اين است كه محمد با خط و خواندن آشنا نبود ، جز زندگی صحرا چيزی نياموخته بود "
ويل دورانت در تاريخ تمدن می‏گويد : " ظاهرا هيچ كس در اين فكر نبود كه وی ( رسول اكرم ) را نوشتن و خواندن آموزد .

در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربان اهميتی‏ نداشت‏ء به همين جهت در قبيله قريش بيش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی‏دانستند . معلوم نيست كه محمد شخصا چيزی‏ نوشته باشد . از پس پيمبری كاتب مخصوص داشت . معذلك معروف‏ترين و بليغ‏ترين كتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقايق امور را بهتر از مردم تعليم داده شناخت " ( 1 )
جان ديون پورت در كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن می‏گويد : " درباره تحصيل و آموزش ، آنطوری كه در جهان معمول است ، همه‏ معتقدند كه محمد تحصيل نكرده و جز آنچه در ميان قبيله‏اش رايج و معمول‏ بوده چيزی نياموخته است " ( 2 )
كونستان ورژيل گيورگيو در كتاب محمد پيغمبری كه از نو بايد شناخت‏ می‏گويد : " با اينكه امی بود ، در اولين آيات كه بر وی نازل شده صحبت از قلم‏ و علم ، يعنی نوشتن و نويسانيدن و فرا گرفتن و تعليم دادن است . در هيچيك از اديان بزرگ اين اندازه برای معرفت قائل به اهميت نشده‏اند و هيچ دينی را نمی‏توان يافت كه در مبدا آن ، علم و معرفت اينقدر ارزش و اهميت داشته باشد . اگر محمد يك دانشمند بود ، نزول اين آيات در غار ( حرا ) توليد حيرت نمی‏كرد ، چون دانشمند قدر علم را می‏داند ، ولی او سواد نداشت و نزد هيچ آموزگاری درس نخوانده بود .

من به مسلمانها تهنيت‏ می‏گويم كه در مبدا دين آنها كسب معرفت اينقدر با اهميت تلقی شده"(3)
گوستاو لوبون در كتاب معروف خود تمدن اسلام و عرب می‏گويد : " اين طور معروف است كه پيغمبر امی بوده است ، و آن مقرون به قياس‏ هم هست ، زيرا اولا اگر از اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به‏ هم بهتر می‏شد ، بعلاوه آن هم قرين قياس است كه اگر پيغمبر امی نبود نمی‏توانست مذهب جديدی شايع و منتشر سازد ، برای اينكه شخص امی به‏ احتياجات اشخاص جاهل بيشتر آشناست و بهتر می‏تواند آنها را به راه‏ راست بياورد . به هر حال ، پيغمبر امی باشد يا غير امی ، جای هيچ ترديدی‏ نيست كه او آخرين درجه عقل و فراست و هوش را دارا بوده است " (4)
گوستاو لوبون به علت آشنا نبودن با مفاهيم قرآنی ، و هم به خاطر افكار مادی كه داشته است سخن ياوه‏ای درباره ارتباط آيات قرآن و درباره عاجز بودن عالم از درك احتياجات جاهل می‏بافد و به قرآن و پيغمبر اهانت‏ می‏كند ، در عين حال اعتراف دارد كه هيچ گونه سندی و نشانه‏ای بر سابقه‏ آشنايی پيغمبر اسلام با خواندن و نوشتن وجود ندارد . غرض از نقل سخن اينان استشهاد به سخنشان نيست .

برای اظهار نظر در تاريخ اسلام و مشرق ، خود مسلمانان و مشرق زمينيها شايسته‏ترند . نقل سخن اينان برای اين است كه كسانی كه خود شخصا مطالعه‏ای‏ ندارند بدانند كه اگر كوچكترين نشانه‏ای در اين زمينه وجود می‏داشت از نظر مورخان كنجكاو و منتقد غير مسلمان پنهان نمی‏ماند
رسول اكرم در خلال سفری كه همراه ابو طالب به شام رفت ، ضمن استراحت‏ در يكی از منازل بين راه ، برخورد كوتاهی با يك راهب به نام بحيرا ( 5 ) داشته است . اين برخورد ، توجه خاورشناسان را جلب كرده است كه آيا پيغمبر اسلام از همين برخورد كوتاه چيزی آموخته است ؟ وقتی كه چنين حادثه كوچكی توجه مخالفان را در قديم و جديد برانگيزد ، به طريق اولی اگر كوچكترين سندی برای سابقه آشنايی رسول اكرم با خواندن و نوشتن وجود می‏داشت ، از نظر آنان مخفی نمی‏ماند و در زير ذره‏بينهای قوی‏ اين گروه چندين بار بزرگتر نمايش داده می‏شد
برای اينكه مطلب روشن شود لازم است در دو قسمت بحث شود : . 1 دوره قبل از رسالت . 2 دوره رسالت

در دوره رسالت نيز از دو نظر بايد مطلب مورد مطالعه قرار گيرد : . 1 نوشتن . 2 خواندن

بعدا خواهيم گفت آنچه قطعی و مسلم است و مورد اتفاق علمای مسلمين و غير آنهاست اين است كه ايشان قبل از رسالت كوچكترين آشنايی با خواندن‏ و نوشتن نداشته‏اند . اما دوره رسالت آن اندازه قطعی نيست . در دوره‏ رسالت نيز آنچه مسلم‏تر است ننوشتن ايشان است ، ولی نخواندنشان آن‏ اندازه مسلم نيست . از برخی روايات شيعه ظاهر می‏شود كه ايشان در دوره‏ رسالت می‏خوانده‏اند ولی نمی‏نوشته‏اند ، هر چند روايات شيعه نيز در اين‏ جهت وحدت و تطابق ندارند . آنچه از مجموع قراين و دلايل استفاده می‏شود اين است كه در دوره رسالت نيز نه خوانده‏اند و نه نوشته‏اند
برای اينكه دوره ما قبل رسالت را رسيدگی كنيم لازم است درباره وضع‏ عمومی عربستان در آن عصر از لحاظ خواندن و نوشتن بحث كنيم

از تواريخ چنين استفاده می‏شود كه مقارن ظهور اسلام ، افرادی در آن محيط كه خواندن و نوشتن می‏دانسته‏اند بسيار معدود بوده‏اند

پيدايش خط در حجاز

بلاذری در آخر فتوح البلدان آغاز پيدايش خط را در ميان اعراب حجاز چنين ذكر می‏كند : " اولين بار سه نفر از قبيله " طی " ( كه در مجاورت شام بودند ) خط ( خط عربی ) را وضع كردند و هجاء عربی را به هجاء سريانی قياس كردند
بعد عده‏ای از اهل انبار اين خط را از آن سه نفر آموختند و اهل حيره از اهل انبار فرا گرفتند . بشر بن عبدالملك كندی برادر اكيدر بن عبدالملك‏ كندی امير دومه الجندل كه نصرانی بود ، در رفت و آمدهای خود به حيره خط عربی را از اهل حيره ياد گرفت . همين بشر برای كاری به مكه رفت و سفيان‏ بن اميه ( عموی ابو سفيان ) و ابوقيس بن عبدمناف بن زهره او را ديدند كه می‏نوشت ، از او خواستند كه نوشتن را به آنها تعليم كند و او به آنها تعليم كرد . بعد خود بشر با اين دو نفر در يك سفر تجارتی به طائف رفتند ، غيلان بن سلمه ثقفی در طائف خط نوشتن را از آنها آموخت . بعد بشر از آن دو نفر جدا شد و به ديار مصر رفت . عمرو بن زراره كه بعد به عمرو كاتب معروف شد نوشتن را از او آموخت . سپس بشر به شام رفت و در آنجا عده زيادی از او فرا گرفتند "
ابن النديم در الفهرست ، فن اول از مقاله اولی ، به قسمتی از گفته‏های‏ بلاذری اشاره می‏كند ( 6 ) . ابن النديم از ابن عباس روايت می‏كند كه اول‏ كسی كه خط عربی نوشت سه نفر از مردان قبيله بولان بودند كه قبيله‏ای است‏ در انبار ، و اهل حيره از مردم انبار فرا گرفتند

ابن خلدون نيز در مقدمه خويش فصل " فی ان الخط والكتابه من عداد الصنائع الانسانيه " قسمتی از گفته‏های بلاذری را ذكر و تاييد می‏كند ( 7 )

بلاذری با سند روايت می‏كند كه هنگام ظهور اسلام در همه مكه چند نفر با سواد بودند . می‏گويد : " اسلام ظهور كرد و در قريش فقط هفده نفر صنعت نوشتن را می‏دانستند : عمر بن الخطاب ، علی بن ابی طالب ( ع ) ، عثمان بن عفان ، ابو عبيده‏ جراح ، طلحه ، يزيد بن ابی سفيان ، ابو حذيفه بن ربيعه ، حاطب بن عمرو عامری ، ابوسلمه مخزومی ، ابان بن سعيد اموی ، خالد بن سعيد اموی ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح ، حويطب بن عبدالعزی ، ابوسفيان بن حرب ، معاوية بن ابی سفيان ، جهيم بن الصلت ، علاء بن الحضرمی كه از هم پيمانان‏ قريش بودند نه از خود قريش "
بلاذری فقط يك زن قرشی را نام می‏برد كه در دوره جاهليت مقارن ظهور اسلام ، خواندن و نوشتن می‏دانست و او شفاء دختر عبدالله عدوی بود . اين‏ زن مسلمان شد و از مهاجران اوليه به شمار می‏رود
بلاذری می‏گويد : " اين زن همان است كه حفصه همسر پيغمبر را نوشتن‏ آموخت و روزی پيغمبر اكرم به او فرمود : " « الا تعلمين حفصة رقية النملة كما علمتها الكتابة » " يعنی همچنانكه نوشتن را به حفصه‏ آموزانيدی خوب است " رقية النملة " ( 8 ) را نيز به وی بياموزانی "

بلاذری آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام می‏برد كه در دوره اسلام ، هم‏ می‏خواندند و هم می‏نوشتند ، و يا تنها می‏خواندند . می‏گويد : " حفصه همسر پيغمبر می‏نوشت . ام كلثوم دختر عقبة بن ابی معيط ( از زنان مهاجر اوليه ) نيز می‏نوشت . عايشه دختر سعد گفت پدرم به من نوشتن‏ آموخت .

پاورقی : > اكرم " رقی " را منع و بعضی تجويز كرده است ، و خود مدعی می‏شود كه‏ احاديث منع، ناظر است به تعويذ به غير نام خدا و به اينكه انسان توكلش‏ را از خدا بر گيرد و به اين تعويذها اعتماد كند ، و احاديث تجويز ناظر به اين است كه كسی متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد
ابن اثير در ماده " نمل " می‏گويد : آنچه به نام " رقية النملة " معروف است ، در واقع از نوع " رقی " نبوده است ، جمله‏هايی بوده معروف و همه می‏دانستند نفع و ضرری نمی‏رساند . رسول خدا به صورت شوخی و ضمنا نوعی كنايه به همسرش حفصه آن سخن را به‏ شفاء فرمود
جمله‏ها اين بوده است : " العروس تحتفل ، و تختضب ، و تكتحل ، و كل‏ شی‏ء تفتعل غير أن لا تعصی الرجل " يعنی عروس در ميان جمع می‏نشستند ، رنگ می‏بندد ، سرمه می‏كشد ، عروس همه كار می‏كند جز اينكه شوهرش را نافرمانی نمی‏كند . اين جمله‏ها را " رقية النملة " می‏ناميدند و ظاهرا در اين نامگذاری نيز نوعی شوخی و طنز به كار رفته است
ابن اثير می‏گويد : رسول اكرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود همان طوری كه نوشتن را به‏ حفصه ياد دادی خوب بود " رقية النملة " را نيز ياد می‏دادی . اشاره به‏ اينكه اين خانم فرمان مرا اطاعت نكرد و رازی كه به او گفته بودم ( در تاريخ معروف است و آيه اول سوره تحريم ناظر به آن است ) را افشا نمود

كريمه دختر مقداد نيز می‏نوشت . عايشه ( همسر پيغمبر ) می‏خواند ولی نمی‏نوشت ، همچنين ام سلمه‏ " . بلاذری سپس نام كسانی را كه در مدينه سمت دبيری رسول خدا را داشتند ذكر می‏كند ، آنگاه می‏گويد مقارن ظهور اسلام فقط يازده نفر از مردم اوس و خزرج ( دو قبيله معروف ساكن مدينه ) صنعت خط را می‏دانستند ، و نام آنها را هم ذكر می‏كند
معلوم می‏شود صنعت خط ، تازه وارد محيط حجاز شده بوده است و اوضاع و احوال محيط آن روز حجاز چنان بوده كه اگر كسی خواندن يا نوشتن می‏دانست‏ معروف خاص و عام می‏شد . افرادی كه مقارن ظهور اسلام اين صنعت را می‏دانستند ، چه در مكه و چه در مدينه ، معروف و انگشت‏نما ، و معدود و انگشت شمار بودند ، لهذا نامشان در تاريخ ثبت شد ، و اگر رسول خدا در زمره آنان می‏بود قطعا به اين صنعت شناخته می‏شد و نامش در زمره آنان‏ برده می‏شد ، و چون اسمی از آن حضرت در زمره آنان نيست معلوم می‏شود به‏ طور قطع او با خواندن و نوشتن سر و كار نداشته است

دوره رسالت و مخصوصا دوره مدينه

از مجموع قرائن به دست می‏آيد كه رسول اكرم در دوره رسالت نيز نه‏ خواند و نه نوشت ، ولی علمای اسلامی چه شيعه و چه سنی در اين جهت وحدت‏ نظر ندارند ، بعضی استبعاد كرده‏اند كه چگونه ممكن است وحی - كه همه چيز را می‏آموخته است - خواندن و نوشتن را به او نياموخته باشد ( 9 ) ؟ در چندين روايت از روايات شيعه وارد شده كه آن حضرت در دوران رسالت‏ می‏خوانده ولی نمی‏نوشته است ( 10 ) از آن جمله روايتی است كه صدوق در علل‏ الشرايع آورده است : " از منتهای خدا بر پيامبرش اين بود كه می‏خواند ولی نمی‏نوشت
هنگامی كه ابوسفيان متوجه احد شد ، عباس عموی پيغمبر نامه‏ای به آن حضرت‏ نوشت . وقتی نامه رسيد كه او در يكی از باغهای اطراف مدينه بود
پيغمبر نامه را خواند ولی اصحابش را به مضمون نامه آگاه نكرد ، امر كرد همه به شهر بروند . همينكه به شهر رفتند موضوع را به اطلاع آنها رسانيد " ( 11 )
ولی در سيره زينی دحلان جريان نامه عباس را بر خلاف روايت علل الشرايع‏ نقل می‏كند ، می‏گويد : " همين كه نامه عباس به رسول خدا رسيد ، مهرش را باز كرد ، به ابی‏ بن كعب داد بخواند ، كعب خواند و پيغمبر دستور داد كتمان كند . پس از آن رسول خدا بر سعد بن الربيع صحابی معروف وارد شد و موضوع نامه عباس‏ را با او در ميان گذاشت و از او نيز خواست فعلا موضوع را پنهان نگهدارد " ( 12 )

بعضی معتقدند كه آن حضرت در دوره رسالت ، هم می‏خوانده و هم می‏نوشته‏ است . سيد مرتضی - به نقل بحار الانوار - می‏گويد : " عقيده شعبی و جماعتی از اهل علم اين است كه رسول اكرم از دنيا نرفت مگر اينكه هم خواند و هم نوشت " ( 13 )
سيد مرتضی خود به حديث معروف دوات و قلم ( يا دوات و شانه ) استناد می‏كند ، می‏گويد : " در اخبار معتبر و در تواريخ وارد شده كه آن حضرت در حين وفات‏ فرمود دوات و شانه بياوريد تا برای شما دستوری بنويسم كه بعد از من‏ گمراه نشويد " ( 14 )
استناد به حديث دوات و قلم استناد صحيحی نيست . اين حديث صراحت‏ ندارد كه رسول خدا می‏خواسته است با دست خود بنويسد . اگر فرض كنيم‏ می‏خواسته است در حضور جمع فرمان بدهد بنويسند و آنها را شاهد بگيرد و به‏ عنوان شهادت از آنها امضاء بگيرد باز تعبير اينكه " می‏خواهم برای شما چيزی بنويسم كه گمراه نشويد " صحيح است . به اصطلاح ادبی ، اين گونه‏ تعبيرات " اسناد مجازی " است . اسناد مجازی از وجوه فصاحت است و در زبان عربی و غير عربی شايع است

دبيران پيغمبر

از نصوص تواريخ معتبر و قديمی اسلامی به دست می‏آيد كه رسول خدا در مدينه گروهی " دبير " داشته است . اين دبيران وحی خدا ، سخنان پيغمبر ، عقود و معاملات مردم ، عهدها و پيمان نامه‏های رسول خدا با مشركين و اهل‏ كتاب ، دفاتر صدقات و مالياتها ، دفاتر غنائم و اخماس و نامه‏های‏ فراوان آن حضرت را به اطراف و اكناف می‏نوشته‏اند
علاوه بر وحی خدا و سخنان شفاهی آن حضرت كه نوشته شده و باقی است ، عهدنامه‏ها و بسياری از نامه‏های رسول خدا نيز در متن تاريخ ثبت شده است‏ . محمد بن سعد در الطبقات الكبير ( 15 ) در حدود صد نامه از آن حضرت كه‏ متن اكثر آنها را آورده است نقل می‏كند

برخی از اين نامه‏ها به سلاطين و حكمرانان جهان و رؤسای قبايل و حكام‏ دست نشانده رومی يا ايرانی خليج فارس و ساير شخصيتهاست و مشتمل بر دعوت به اسلام است ، برخی ديگر حكم بخشنامه و دستورالعمل دارد و جزء مدارك فقهی اسلام به شمار می‏رود ، برخی ديگر به منظور كارهای ديگر است
بسياری از آن نامه‏ها معلوم است كه به خط چه كسی است ، كاتب نام خود را در آخر نامه قيد كرده است . گويند اول كسی كه اين سنت را در آنجا رايج‏ كرد كه نام كاتب در آخر نامه قيد شود ، ابی بن كعب صحابی معروف است
هيچيك از اين نامه‏ها و پيمان‏نامه‏ها و دفاتر را رسول خدا به خط خود ننوشته است ، يعنی يك جا نمی‏بينيم كه گفته باشند فلان نامه را رسول خدا به خط خود نوشت . بالاتر اينكه هيچ جا ديده نمی‏شود كه رسول خدا يك آيه‏ قرآن را به خط خود نوشته باشد ، در صورتی كه كتاب وحی هر كدام به خط خود قرآنی نوشته‏اند . آيا ممكن است رسول اكرم خط بنويسد و آنگاه به خط خود قرآنی يا سوره‏ای از قرآن و لااقل آيه‏ای از قرآن ننويسد ؟ !

در كتب تواريخ نام دبيران رسول خدا آمده است . يعقوبی در جلد دوم‏ تاريخ خويش می‏گويد : " دبيران رسول خدا كه وحی ، نامه‏ها و پيمان‏نامه‏ها را می‏نوشتند اينان‏اند : علی بن ابی طالب ( ع ) ، عثمان بن عفان ، عمرو بن العاص ، معاوية بن ابی سفيان ، شرحبيل بن حسنه ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح ، مغيره بن شعبه ، معاذ بن جبل ، زيد بن ثابت ، حنظلة بن الربيع ، ابی بن‏ كعب ، جهيم بن الصلت ، حصين النميری " ( 16 )

مسعودی در التنبيه والاشراف تا اندازه‏ای تفصيل می‏دهد كه اين دبيران ، هر كدام چه نوع كاری را به عهده داشته‏اند و نشان می‏دهد كه اين دبيران‏ بيش از اين توسعه كار داشته و نوعی نظم و تشكيلات و تقسيم كار در ميان‏ بوده است . می‏گويد : " خالد ابن سعيد بن العاص پيش دست رسول خدا بود ، حاجتهای متفرقه‏ای‏ كه پيش می‏آمد می‏نوشت ، همچنين مغيرش بن شعبه و حصين بن نمير . عبدالله‏ بن ارقم و علاء بن عقبه سندهای مردم و عقود و معاملات آنها را می‏نوشتند
زبير بن العوام و جهيم بن الصلت صورت ماليات و صدقات را ضبط می‏كردند . حذيفة بن اليمان عهده‏دار نوشتن " حرازی " حجاز بود . معيقيب بن ابی‏ فاطمه دوسی غنائم را وارد می‏كرد . زيد بن ثابت انصاری نامه به حكام و پادشاهان می‏نوشت و ضمنا سمت مترجمی رسول خدا را داشت . او زبانهای‏ فارسی و رومی و قبطی و حبشی را ترجمه می‏كرد و همه اينها را در مدينه از اهل اين زبانها آموخته بود ( 17 ) . حنظلة بن الربيع ذخيره بود و هر وقت‏ يكی از آنها كه نام برديم نبود او كارش را انجام می‏داد و به " حنظله‏ كاتب " معروف شده بود .

حنظله در زمان خلافت عمر كه فتوحات اسلامی رخ داد به " رها " رفت و در همانجا فوت كرد . عبدالله‏ بن سعد بن ابی سرح مدتی سمت نويسندگی داشت ولی بعد مرتد شد و به مشركان‏ پيوست . شرحبيل بن حسنه طابخی نيز برايش نوشته است . ابان بن سعيد و علاء بن الحضرمی نيز گاهی برايش می‏نوشتند . معاويه فقط چند ماهی قبل از وفات رسول خدا برايش نويسندگی كرد . اينها كسانی هستند كه رسما مدتی‏ عهده‏دار سمت " دبيری " بودند . و اما افرادی كه احيانا يك يا دو نامه‏ برايش نوشته‏اند و جزء دبيران پيغمبر به شمار نمی‏روند ما از آنها ياد نمی‏كنيم " (17 )
مسعودی در اينجا از كتاب وحی و همچنين نويسندگان پيمان نامه‏های رسمی‏ مانند علی ( عليه السلام ) و عبدالله بن مسعود و ابی بن كعب و غير اينها نام نبرده است ، مثل اينكه خواسته است كسانی را نام ببرد كه سمت ديگری‏ غير از سمت كتابت وحی عهده‏دار بوده‏اند

در تواريخ و احاديث اسلامی به قضايای زيادی برمی‏خوريم مبنی بر اينكه‏ متقاضيانی از دور يا نزديك به حضور رسول اكرم می‏آمده‏اند و از ايشان‏ تقاضای نصيحت و موعظه‏ای می‏كرده‏اند و آن حضرت با سخنان حكيمانه و پر مغز خود به پرسش آنها با پاسخ داده است . اين سخنان فی المجلس يا بعدها نوشته شده است 

باز هم در يك جا نمی‏بينيم كه رسول خدا خودش در جواب متقاضيان يك‏ سطر نوشته باشد . قطعا اگر يك سطر نوشته از پيغمبر اكرم باقی می‏ماند ، مسلمانان به عنوان تيمن و تبرك و بزرگترين افتخار برای خود و خاندان خود آن را نگهداری می‏كردند ، همچنانكه درباره حضرت امير ( عليه السلام ) و ساير ائمه چنين جريانها زياد می‏بينيم ، كه قسمتی از خطوط آن بزرگواران‏ سالها بلكه قرنها در خاندان خودشان يا در خاندان شيعيان محفوظ مانده است‏ . همين الان قرآنهايی موجود است كه منسوب به آن بزرگواران است
جريان معروف زيد بن علی بن الحسين ( ع ) و يحيی بن زيد و كيفيت‏ نگهداری آنها از صحيفه سجاديه شاهد اين مدعاست
ابن النديم در فن اول از مقاله دوم الفهرست جريان جالبی نقل می‏كند ، می‏گويد : " با يكی از شيعيان كوفی كه نامش محمد بن الحسين و معروف به ابن ابی‏ بعره بود آشنا شدم . كتابخانه‏ای داشت كه مثل آن را نديده‏ام . او آن‏ كتابخانه را از يك مرد شيعی كوفی دريافت كرده بود و عجيب اين است كه‏ در هر كتاب يا ورقه ای ثبت بود كه به خط كی است ؟ جماعتی از علما شهادت خود را بر اينكه خط ، خط كی است نوشته بودند . در آن كتابخانه‏ خطوطی از امامين همامين حسن بن علی و حسين بن علی ( عليهما السلام ) موجود بود و نگهداری می‏شد ، و همچنين اسناد و عهدنامه‏هايی به خط علی ( عليه‏ السلام ) و ساير دبيران رسول خدا موجود بود و از آنها مراقبت می‏شد " ( 18 ) .

آری ، تا اين حد اين آثار متبركه كه حفظ و نگهداری می‏شده است . چگونه‏ ممكن است كه رسول خدا حداقل يك سطر نوشته باشد و با آن عنايت عجيب‏ مسلمين به حفظ آثار خصوصا آثار متبركه - باقی نمانده باشد ؟ ! مسأله نوشتن آن حضرت حتی در دوره رسالت ، طبق قرائن و امارات منتفی‏ است ، اما مسأله خواندن آن حضرت را در دوره رسالت نمی‏توان به طور قطع‏ منتفی دانست ، هر چند دليل كافی بر خواندن آن حضرت حتی در اين دوره‏ نداريم بلكه بيشتر قرائن از نخواندن آن حضرت حتی در اين دوره حكايت‏ می‏كند

جريان حديبيه

در تاريخ زندگی رسول اكرم جريانهايی پيش آمده كه روشن می‏كند آن حضرت‏ حتی در دوره مدينه نه می‏خوانده و نه می‏نوشته است . در ميان همه آنها حادثه حديبيه به علت حساسيت خاص تاريخی از همه معروفتر است و با آنكه‏ نقلهای تاريخی و حديثی اختلافاتی با يكديگر دارند ، باز هم تا حدود زيادی‏ به روشن شدن مطلب كمك می‏كند
در ماه ذی القعده سال ششم هجری ، رسول خدا ( ص ) به قصد انجام عمره و حج ، مدينه را به سوی مكه ترك كرد ، دستور داد شترهای قربانی را با علائم‏ قربانی همراهشان سوق دهند . اما همينكه به حديبيه - تقريبا در دو فرسخی‏ مكه - رسيدند قريش جبهه گرفتند و مانع ورود مسلمين شدند . با اينكه ماه‏ حرام بود و طبق قانون جاهليت نيز قريش حق نداشتند مانع شوند و رسول‏ اكرم توضيح داد جز زيارت كعبه قصدی ندارم و پس از انجام اعمال برمی‏گردم ، قريش‏ موافقت نكردند . مسلمانان اصرار داشتند كه به عنف وارد مكه شوند ولی‏ رسول اكرم حاضر نشد و نخواست احترام كعبه بريزد . موافقت شد پيمان صلحی‏ ميان قريش و مسلمانان منعقد گردد

صورت پيمان صلح را پيغمبر اكرم املا می‏كرد و علی ( ع ) می‏نوشت
پيغمبر اكرم فرمود بنويس : " « بسم الله الرحمن الرحيم » "
سهيل بن عمرو نماينده قريش اعتراض كرد و گفت اين شعار شماست و ما با آن آشنايی نداريم ، بنويسيد " بسمك اللهم " . رسول اكرم موافقت‏ كرد و به علی فرمود اين طور بنويس . بعد فرمود بنويس اين قراردادی است‏ كه ميان محمد رسول الله و قريش منعقد می‏گردد . نماينده قريش اعتراض‏ كرد و گفت ما تو را رسول الله نمی‏دانيم ، فقط پيروان تو تو را رسول الله‏ می‏دانند ، ما اگر تو را رسول الله می‏دانستيم با تو نمی‏جنگيديم و مانع‏ ورود تو به مكه هم نمی‏شديم ، اسم خود و اسم پدرت را بنويس . رسول اكرم‏ فرمود شما مرا چه رسول الله بدانيد و چه ندانيد من رسول الله‏ام . سپس به‏ علی فرمان داد كه بنويس : " اين پيمانی است كه ميان محمد بن عبدالله و مردم قريش منعقد می‏شود "
اينجا بود كه مسلمانان سخت برآشفتند ، و هم از اين به بعد است كه‏ نقلهای تاريخی در بعضی خصوصيات با هم اختلاف دارد

از سيره ابن هشام و صحيح بخاری " باب الشروط فی الجهاد والمصالحة مع‏ اهل الحرب " ( 19 ) برمی‏آيد كه اين اعتراض قبل از نوشتن كلمه " رسول‏ الله " صورت گرفت و همان وقت رسول اكرم موافقت فرمود كه به جای " « محمد رسول الله " ، " محمد بن عبدالله » " نوشته‏ شود .

ولی از بيشتر نقلها برمی‏آيد كه اين اعتراض وقتی صورت گرفت كه‏ علی ( ع ) اين كلمه را نوشته بود و پيغمبر از علی ( ع ) خواست كه اين‏ كلمه را محو كند و علی از اينكه با دست خود آن كلمه مبارك را محو كند معذرت خواست
در اينجا باز نقلها مختلف می‏شود : روايات شيعه اتفاق دارند كه پس از امتناع علی ( ع ) از اينكه به دست خود اين كلمه مبارك را محو كند ، پيغمبر خود محو كرد و سپس علی ( ع ) نوشت " « محمد بن عبدالله » "
در بعضی از اين روايات و همچنين در بعضی از روايات اهل سنت تصريح دارد كه پيغمبر از علی ( ع ) خواست كه كلمه را نشان دهد و گفت دست مرا روی‏ كلمه بگذار تا خودم محو كنم . علی ( ع ) چنين كرد . پيغمبر خودش با دست‏ خود كلمه " « رسول الله » " را محو كرد و آنگاه علی ( ع ) به جای آن‏ نوشت " « بن عبدالله » " . پس نويسنده علی ( ع ) بوده نه پيغمبر ، بلكه طبق اين نقلها كه هم از طريق شيعه است و هم از طريق اهل سنت ، پيغمبر اكرم نه می‏خوانده و نه می‏نوشته است

در كتاب قصص قرآن ابوبكر عتيق نيشابوری سورآبادی كه برگرفته‏ای است‏ از تفسير وی بر قرآن و در قرن پنجم تأليف يافته و به زبان پارسی است ، جريان حديبيه را نقل می‏كند تا آنجا كه سهيل بن عمرو نماينده قريش به‏ كلمه " « رسول الله » " اعتراض كرد . می‏گويد : " گفت ( سهيل بن عمرو ) چنين نبيس : " هذا ما صالح عليه محمد بن‏ عبدالله سهيل بن عمرو " . رسول صلی الله عليه گفت مر علی را كه رسول‏ الله بمحای .

علی را از دل بر نيامد كه رسول الله بمحودی . هر چند كه رسول می‏گفت ، علی می‏پيچيد . رسول صلی الله عليه گفت‏ : انگشت من بر آن نه تا من بمحايم ، زانكه رسول صلی الله عليه امی بود نبشته ندانستی . علی انگشت رسول بر آن نهاد . رسول الله صلی الله عليه‏ بمحود ، تا چنانكه مراد سهيل بود نبشت "

يعقوبی نيز در تاريخ خود می‏نويسد : پيغمبر به علی امر كرد كه به جای " « رسول الله " " بن عبدالله » " بنويسد
در صحيح مسلم نيز پس از آنكه می‏نويسد علی از محو كردن امتناع كرد ، می‏نويسد : " پيغمبر اكرم فرمود ) " « فارنی مكانها " فاراه مكانها فمحاها و كتب ابن عبدالله » . به علی گفت جای كلمه را به من نشان بده ، علی نشان‏ داد . پيامبر محو كرد و نوشت « محمد بن عبدالله » " ( 20 )
در اين روايت از طرفی می‏نويسد پيغمبر در محو كردن از علی كمك خواست‏ ، از طرف ديگر می‏نويسد پيغمبر محو كرد و نوشت . ممكن است در ابتدا به‏ نظر برسد كه پس از محو ، خود پيغمبر اكرم نوشت ، ولی مسلما مقصود ناقل‏ حديث اين است كه علی نوشت ، زيرا در متن خود حديث آمده است كه‏ پيغمبر برای محو از علی كمك خواست

از تاريخ طبری و كامل ابن اثير و از روايت ديگر بخاری در باب الشروط تقريبا به صراحت استفاده می‏شود كه كلمه دوم را خود پيغمبر به خط خود نوشت ، زيرا نوشته‏اند " فاخذه رسول الله و كتب " يعنی پيغمبر از علی گرفت و خود نوشت . در عبارت طبری و ابن اثير يك‏ جمله اضافه دارد به اين ترتيب : " « فأخذه رسول الله و ليس يحسن ان يكتب فكتب » . رسول خدا از علی‏ گرفت و در حالی كه نوشتن را نمی‏دانست ، نوشت "

روايت طبری و ابن اثير تأييد می‏كند كه رسول خدا نمی‏نوشته است و در حديبيه به طور استثنائی نوشته است
اين روايت شايد نظر كسانی را تأييد كند كه می‏گويند پيغمبر به تعليم‏ الهی اگر می‏خواست بنويسد می‏توانست بنويسد ولی نمی‏نوشت ، همچنانكه‏ پيغمبر هرگز شعر نسرود و حتی شعر ديگری را نيز قرائت نكرد . احيانا اگر تك بيتی از ديگری می‏خواست بخواند ، آن را " حل " می‏كرد ، يعنی كلمات‏ را مقدم و مؤخر و يا در الفاظ شعر كم و زياد می‏كرد كه از صورت شعری خارج‏ شود ، زيرا خداوند شعر را شايسته مقام او نمی‏دانست : « و ما علمناه‏ الشعر و ما ينبغی له ان هو الا ذكر و قرآن مبين »( 21 )

به طوری كه ملاحظه می‏شود نقلها در جريان حديبيه يكنواخت نيست ، و هر چند از بعضی نقلها استفاده می‏شود كه در آن جريان ، كلمه " بن عبدالله " را كه به منزله جزئی از امضای آن حضرت شمرده می‏شود به دست خود نوشته‏ است ، ولی همان نقلها تأييد می‏كند كه جنبه استثنائی داشته است

در اسد الغابه ذيل احوال تميم بن جراشه ثقفی داستانی از او نقل می‏كند كه به صراحت می‏فهماند پيغمبر اكرم حتی در دوره رسالت نه‏ می‏خوانده و نه می‏نوشته است ، می‏گويد : " من و گروهی از ثقيف بر پيغمبر وارد شديم و اسلام اختيار كرديم . از او خواستيم قراردادی با ما امضا كند و شروط ما را بپذيرد . پيغمبر اكرم‏ فرمود هر چه می‏خواهيد بنويسيد ، بياوريد ببينم . ما می‏خواستيم شرط كنيم‏ كه ربا و زنا را به ما اجازه دهد . چون خودمان نمی‏توانستيم بنويسيم به‏ علی بن ابی طالب مراجعه كرديم . علی چون ديد ما چنين شرطی داريم از نوشتن امتناع كرد . از خالد بن سعيد بن العاص تقاضا كرديم . علی به او گفت می‏دانی از تو می‏خواهند كه چه بنويسی ؟ او گفت من چكار دارم ؟ هر چه‏ آنها گفتند من می‏نويسم ، بعد كه نزد پيغمبر بردند خودش می‏داند چه كند

خالد آن را نوشت و نزد پيغمبر برديم . پيغمبر به يك نفر دستور داد آن‏ را بخواند . همينكه به " ربا " رسيد گفت دست مرا روی كلمه ربا بگذار . او دست پيغمبر را روی آن كلمه گذاشت و پيغمبر با دست خود آن را محو كرد و اين آيه قرآن را خواند : " « يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا » " ( 22 ) . شنيدن اين آيه به روح ما ايمان و اطمينان بخشيد . قبول كرديم ربا نخوريم . آن شخص كه نامه را می‏خواند ادامه داد ، به موضوع " زنا " رسيد . باز پيغمبر دست خويش را روی آن‏ كلمه گذاشت و خواند " « و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشة ». . . " ( 23 ) ( 24 )

ادعای عجيب

عجيب اين است كه طبق آنچه چهار سال پيش بعضی از مجلات و نشريات‏ ايران نوشتند ( 25 ) يكی از دانشمندان مسلمان هند به نام دكتر سيد عبداللطيف كه اهل حيدر آباد هند است و رياست انستيتوی مطالعات فرهنگی‏ درباره هند و شرق نزديك ، و همچنين رياست آكادمی مطالعات اسلامی‏ حيدرآباد را به عهده دارد ، در يكی از كنفرانسهای اسلامی هند سخنرانی‏ مبسوطی در اين زمينه كرده و به زبان انگليسی منتشر كرده و مدعی شده كه‏ رسول خدا حتی قبل از دوره رسالت می‏خوانده و می‏نوشته است ! انتشار گفته‏های آقای دكتر سيد عبداللطيف هيجان خاصی در ميان خوانندگان‏ ايرانی ايجاد كرد و مراجعات و پرسشهای زيادی همان وقت از مقامات‏ مربوطه در اين باره می‏شد .

اينجانب همان وقت يك سخنرانی كوتاهی برای دانش آموزان در اين زمينه ايراد كردم . 

از نظر علاقه‏ای كه همان وقت در عموم احساس می‏شد و هم از نظر اينكه در سخنان آقای دكتر سيد عبداللطيف چيزهايی هست كه از يك محقق بعيد است ، ما سخنان ايشان را نقل و نقد می‏كنيم . ايشان مدعی شده‏اند كه : . 1 علت اينكه گفته شده رسول اكرم نه می‏خوانده و نه می‏نوشته است ، فقط اشتباهی است كه مفسران در تفسير كلمه " امی " كرده‏اند . اين كلمه‏ در سوره اعراف در آيه 156 و 157 در وصف رسول اكرم آمده است . در آيه‏ 156 می‏فرمايد : « الذين يتبعون الرسول النبی الامی »
آنانی كه فرستاده‏ای را كه پيامبری امی است ، پيروی می‏كنند
در آيه 157 می‏فرمايد : « فامنوا بالله و رسوله النبی الامی »
به خدا و فرستاده‏اش پيامبر امی ايمان بياوريد
ايشان می‏گويند مفسران پنداشته‏اند كه معنی " امی " درس ناخوانده است‏ ، در صورتی كه معنی " امی " اين نيست
. 2 در قرآن آيات ديگری هست كه به صراحت می‏فهماند رسول خدا ، هم‏ می‏خوانده و هم می‏نوشته است
. 3 برخی از احاديث معتبر و نقلهای تاريخی به صراحت خواندن و نوشتن‏ رسول خدا را ثبت كرده است
اينهاست خلاصه ادعای مشار اليه . ما به ترتيب اين سه قسمت را بحث و انتقاد می‏كنيم
 

1 آيا منشأ اعتقاد به درس ناخواندگی پيغمبر تفسير كلمه " امی " بوده است ؟

ادعای اين دانشمند كه می‏گويد منشأ اعتقاد مسلمانان به درس ناخواندگی‏ پيغمبر فقط تفسير كلمه " امی " بوده است بی اساس است ، زيرا : اولا ، تاريخ عرب و مكه مقارن ظهور اسلام گواه قاطع بر درس ناخواندگی‏ پيغمبر است . قبلا توضيح داده‏ايم كه وضع خواندن و نوشتن در محيط حجاز ، مقارن ظهور اسلام ، آنچنان محدود بوده است كه نام فرد فرد كسانی كه با اين صنعت آشنا بودند به واسطه كثرت اشتهار در متون تواريخ ثبت شده‏ است و احدی پيغمبر را جزء آنان به شمار نياورده است . فرضا در قرآن‏ اشاره و يا تصريحی به اين مطلب نمی‏بود ، مسلمين مجبور بودند به حكم‏ تاريخ قطعی قبول كنند كه پيغمبرشان درس ناخوانده بوده است
ثانيا ، در خود قرآن آيه ديگری هست كه از آيات سوره اعراف كه در آنها كلمه " امی " به كار رفته است صراحت كمتری ندارد . مفسران اسلامی‏ در مفهوم كلمه امی كه در آيات سوره اعراف هست كم و بيش اختلاف نظر دارند ، ولی در مفهوم اين آيه از نظر دلالت بر درس ناخواندگی پيغمبر اكرم هيچ گونه اختلاف نظر ندارند .

آن آيه اين است : « وما كنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك اذا لارتاب‏ المبطلون »( 26 )
تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشته‏ای را نمی‏خواندی و با دست راست خود ( كه وسيله نوشتن است ) نمی‏نوشتی . و اگر قبلا می‏خواندی و می‏نوشتی ، ياوه‏ گويان شك و تهمت به وجود می‏آوردند
اين آيه صراحت دارد كه پيغمبر قبل از رسالت نه می‏خوانده و نه می‏نوشته‏ است . مفسران اسلامی عموما اين آيه را همين طور تفسير كرده‏اند . اما مشاراليه مدعی است كه در تفسير اين آيه نيز اشتباه شده است ، مدعی است‏ كلمه " كتاب " در اين آيه اشاره به كتابهای مقدس است از قبيل تورات‏ و انجيل ، مدعی است اين آيه می‏گويد تو قبل از نزول قرآن با هيچ كتاب‏ مقدسی آشنا نبودی ، زيرا اين كتابها به زبان عربی نبود ، و اگر آن كتابها را كه به زبان غير عربی است خوانده بودی مورد شك و تهمت ياوه گويان‏ واقع می‏شدی

اين ادعا صحيح نيست . " كتاب " در لغت عربی ، بر خلاف مفهوم رايج‏ امروز اين كلمه در زبان فارسی ، به معنی مطلق نوشته است ، خواه نامه‏ باشد يا دفتر ، مقدس و آسمانی باشد يا غير مقدس و غير آسمانی . در قرآن‏ كريم اين كلمه مكرر استعمال شده است : گاهی در مورد نامه‏ای كه ميان دو نفر مبادله می‏شود به كار رفته است ، مانند آنچه درباره ملكه سبا آمده است : « يا ايها الملاء انی القی الی كتاب كريم انه من سليمان » ( 27 )
ای بزرگان ! نامه‏ای گرامی به من رسيده است . نامه از سليمان است
و گاهی در مورد قراردادی كه به عنوان سند ميان دو نفر مبادله می‏شود استعمال شده است : « والذين يبتغون الكتاب مما ملكت ايمانكم فكاتبوهم » ( 28 )
بردگانی كه مايل‏اند طبق يك قرارداد ، خود را آزاد كنند ، تقاضای آنان‏ را بپذيريد و با آنها قرارداد مبادله كنيد
و گاهی در مورد الواح غيبی و حقايق ملكوتی كه حكايت علمی از حوادث‏ جهان دارند به كار رفته است : « و لا رطب و لا يابس الا فی كتاب مبين »( 3 ) . هيچ تر و يا خشكی نيست مگر آنكه در نوشته‏ای روشن مضبوط است
در قرآن كريم تنها در مواردی كه كلمه " اهل " به اين كلمه اضافه شده‏ و " اهل الكتاب " گفته شده است ، اصطلاح خاصی منظور شده است

اهل كتاب يعنی پيروان يكی از كتب آسمانی . در سوره نساء آيه 153 چنين می‏فرمايد : « يسلك اهل الكتاب أن تنزل عليهم كتابا من السماء »
پيروان كتاب آسمانی ، از تو می‏خواهند كه از آسمان نامه‏ای بر آنها فرود آوری
در اين آيه اين كلمه دو نوبت ذكر شده است : يك نوبت با كلمه اهل و يك نوبت تنها . آنجا كه كلمه اهل به اين كلمه اضافه شده است مقصود كتاب آسمانی است ، و آنجا كه تنها ذكر شده يك نامه ساده است
بعلاوه ، جمله " « و لا تخطه بيمينك »" خود قرينه است كه مقصود اين‏ است : " تو نه می‏خواندی و نه می‏نوشتی ، و اگر خواندن و نوشتن می‏دانستی‏ تو را متهم می‏كردند كه از جای ديگر گرفته و نوشته‏ای اما چون تو نه خواندن‏ می‏دانستی و نه نوشتن ، پس جايی برای اين تهمت نيست "
اما اگر مقصود اين باشد كه تو كتابهای مقدس را چون به زبان ديگر است‏ نخوانده‏ای ، معنی آيه اين خواهد بود : " تو قبلا به زبانهای ديگر نمی‏خواندی و به آن زبانها نمی‏نوشتی " و البته معنی درستی نيست ، زيرا تنها خواندن آن كتابها با آن زبانها كافی بود برای تهمت . لازم نبود كه‏ حتما با آن زبانها بتواند بنويسد ، همين قدر كه با آن زبانها می‏خواند ، ولو با زبان خودش می‏نوشت ، كافی بود كه مورد تهمت قرار گيرد
آری ، در اينجا نكته‏ای هست كه ممكن است مؤيد نظر آقای دكتر سيد عبداللطيف باشد ، هر چند خود وی متذكر اين نكته نشده است ، هيچيك از مفسران نيز به آن توجه نكرده‏اند 

در اين آيه كريمه كلمه " « تتلوا »" به كار رفته است كه از ماده " تلاوت " است . تلاوت همچنانكه راغب در مفردات گفته ، اختصاص دارد به‏ قرائت آيات مقدس ، بر خلاف كلمه " قرائت " كه اعم است . پس هر چند كلمه " كتاب " اعم است از كتاب مقدس و غير مقدس ، اما كلمه " « تتلوا »" اختصاص دارد به قرائت آيات مقدس . ولی ظاهرا علت اينكه در اينجا كلمه " « تتلوا »" به كار رفته است‏ اين است كه مورد بحث ، قرآن است و از لحاظ " مشاكله " كه جزء صنايع‏ بديعيه است در مورد قرائت ساير چيزها نيز اين كلمه به كار رفته است ، مثل اين است كه چنين گفته باشد : " تو اكنون قرآن تلاوت می‏كنی ، ولی‏ قبل از قرآن هيچ نوشته‏ای را تلاوت نمی‏كردی "
آيه ديگری كه مشعر بر درس ناخواندگی رسول اكرم است آيه 52 از سوره‏ شوری است : « وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدری ما الكتاب و لا الايمان »
ما قرآن را كه روح و حيات است ، از " امر " خود بر تو وحی كرديم
تو قبلا نمی‏دانستی نوشته چيست ، ايمان چيست
اين آيه می‏گويد تو قبل از نزول وحی با كتاب و نوشته آشنا نبودی . آقای‏ دكتر سيد عبداللطيف از اين آيه ذكری به ميان نياورده است . ممكن است‏ بگويد مقصود از كلمه " كتاب " در اين آيه نيز متون مقدس است كه به‏ زبان غير عربی بوده است . جواب همان است كه در آيه پيش گفتيم
مفسران اسلامی به دليلی كه بر ما روشن نيست گفته‏اند مقصود از كتاب ، خصوص قرآن است . بنابراين تفسير اين آيه از مورد استدلال خارج است
ثالثا ، مفسران اسلامی هرگز در مفهوم كلمه امی وحدت نظر نداشته‏اند ، در صورتی كه درباره درس ناخواندگی و آشنا نبودن رسول اكرم قبل از رسالت با خواندن و نوشتن ، همواره وحدت نظر ميان همه مفسران بلكه ميان جميع علمای‏ اسلام وجود داشته است ، و اين خود دليل قاطعی است كه منشأ اعتقاد مسلمين‏ به درس ناخواندگی رسول اكرم تفسير كلمه " امی " نبوده است .


پاورقی :
1.  ترجمه فارسی‏ج / 11 ص . 14
2.  چاپ سوم ، ص 17 و . 18
3.  چاپ اول ، ص . 45
4.  چاپ چهارم ، ص . 20
5.  پروفسور ماسينيون ، اسلام شناس و خاورشناس معروف ، در كتاب‏ سلمان پاك ، در اصل وجود چنين شخصی ، تا چه رسد به برخورد پيغمبر با او ، تشكيك می‏كند و او را شخصيت افسانه‏ای تلقی می‏نمايد ، می‏گويد : " بحيرا سرجيوس و تميم داری و ديگران كه رواه در پيرامون پيغمبر جمع‏ كرده‏اند اشباحی مشكوك و نايافتنی‏اند "
6.  الفهرست ( چاپ مطبعة الاستقامة قاهره ) ، ص . 13
7.  مقدمه ابن خلدون ( چاپ ابراهيم حلمی ) ، ص . 492
8.  در فتوح البلدان ( مطبوع در مطبعة السعادش مصر در سال 1959 ) اين‏ كلمه را " رقنه النملة " ضبط كرده كه البته اشتباه نسخه است و صحيح آن‏ همان طور كه در النهاية ابن اثير ماده " نمل " ضبط شده است " رقية النملة " است
" رقية " جمله‏هايی بوده ورد مانند كه می‏خوانده‏اند و آن را برای دفع‏ بلا يا بيماری مفيد می‏دانسته‏اند . ابن اثير در ماده " رقی " می‏گويد بعضی‏ از اخبار منقول از پيغمبر
9.  بحار ( چاپ جديد ) ، ج / 16 ص . 134
10.  همان مأخذ ، ص . 132
11.  همان مأخذ ، ص . 133
12. سيره زينی دحلان ، در حاشيه سيره حلبيه ، ج / 2 ص . 24
13.  بحار ( چاپ جديد ) ج / 16 ص . 135 ايضا مجمع البيان ذيل آيه 48 از سوره عنكبوت
14.  بحار ( چاپ جديد ) ج / 16 ص . 135
15.  ج / 2 ص 10 - . 38
16.  تاريخ يعقوبی ، ج / 2 ص . 69 . 17 در جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل می‏كند : " پيغمبر اكرم مرا فرمان داد كه زبان سريانی را ياد بگيرم " . و هم جامع ترمذی از زيد بن‏ ثابت نقل می‏كند : " رسول خدا به من فرمود لغت يهود را ياد بگير و گفت‏ به خدا قسم كه نمی‏توانم در نامه‏های خود به يهود اعتماد كنم . من در حدود نصف يك ماه ياد گرفتم . بعد از آن هر وقت می‏خواست به يهود نامه‏ بنويسد من می‏نوشتم و هر گاه نامه‏ای از يهود برايش می‏رسيد من برايش می‏خواندم " . در فتوح البلدان بلاذری صفحه 460 می‏گويد : " زيد بن ثابت گفت رسول خدا مرا فرمان داد كه كتاب يهود را ( به زبان‏ سريانی ) ياد بگيرم ، و به من فرمود كه من از يهود بر كتاب خود نگرانم ، نيمی ( از ماه يا سال ) نگذشت كه فرا گرفتم . از آن پس من نامه‏های او را به يهود می‏نوشتم و نامه‏هايی كه يهود به پيغمبر می‏نوشتند من برايش‏ قرائت می‏كردم "
17.  التنبيه والاشراف ، ص 245 و . 246
18. الفهرست ( چاپ مطبعة الاستقامة قاهره ) ، ص . 67
19. ج / 3 ص . 242
20. صحيح مسلم ، ج / 5 ص . 174
21. يس / . 69
22. بقره / . 278
23.  اسراء / . 32
24.  اسد الغابة ، ج / 1 ص . 216
25. مجله روشنفكر شماره هشتم مهرماه و شماره پانزدهم مهرماه 1344 و نشريه كانون سر دفتران شماره آبان ماه ، 1344 نقل از نشريه آموزش و پرورش شماره شهريور . 1344
26. عنكبوت / . 48
27. نمل / . 29
28.  نور / . 33 . 3 انعام / . 59