و - حد محارب
»إِنَّمَا جَزؤُا الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ يَسعَوْنَ فى
الأَرْضِ فَساداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ
أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَفٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِك لَهُمْ خِزْىٌ فى
الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ«(614)
همانا كيفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمىخيزند، و اقدام به فساد در روى
زمين مىكنند )و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند( اين است
كه اعدام شوند؛ يا به دار آويخته گردند؛ يا )چهار انگشت از( دست )راست( و پاى )چپ(
آنها، بعكس يكديگر بريده شود؛ و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آنها
در دنياست؛ و در آخرت، مجازات عظيمى دارند.
مراد از محاربه با خدا و رسول، عملى است كه برگشت مىكند به ابطال اثر چيزى كه رسول
از جانب خداى سبحان بر آن چيز ولايت دارد نظير جنگيدن كفار با رسول و با مسلمانان و
راهزنى راهرنان كه امنيت عمومى را خدشه دار مىسازد. امنيتى را كه باز گسترش دامنه
ولايت رسول آن امنيت را گسترش داده است. در يك جمله منظور از محاربه با خدا و رسول،
اِفساد در زمين از راه اخلال به امنيّت عمومى و راهزنى است نه مطلق محاربه با
مسلمانان.(615)
حدّ محارب يكى از موارد ذيل است كه حاكم اسلامى با توجه به زمان و مكان و عملِ آن
شخص، انتخاب و دستور اجراى آن را صادر مىكند:
1- كشتن با شمشير
2- به دار آويختن
3- بريدن يك دست و يك پا به عكس همديگر
4- تبعيد از محل سكونت به محل ديگر.
در كافى به سند خود از ابن صالح از امام صادقعليه السلام روايت كرده است كه فرمود:
عدهاى از قبيله بنى ضبه در حالى كه همه بيمار بودند به حضور رسول خداصلى الله عليه
وآله رسيدند حضرت به ايشان دستور داد چند روزى نزد آن جناب بمانند تا بيماريشان بر
طرف شده و بهبود يابند آن گاه ايشان را به جنگ خواهد فرستاد. اين عده مىگويند از
مدينه خارج شديم. رسول خداصلى الله عليه وآله ما را مأمور كرد تا در بيابان نزد
شتران صدقه برويم و از شير آنها بخوريم و بول آنها بنوشيم و ما چنين كرديم تا همه
بهبودى يافتيم و كاملاً نيرومند شديم. اين گروه همين كه نيرومند شدند، سه نفر از
چوپانهاى رسول خداصلى الله عليه وآله را به قتل رساندند رسول خداصلى الله عليه
وآله حضرت علىعليه السلام را براى دستگيرى و سركوبى آنان روانه كرد... پس حضرت
علىعليه السلام آنان را اسير كرده به نزد رسول خدا آورد و آيه شريفه 33 مائده نازل
شد.آن حضرت از ميان چهار مجازاتى كه در آيه آمده، )بريدن دست و پايشان به خلاف( را
اختيار كرد. البته اين داستان در جوامع اهل سنت كه از آن جمله صحاح ستّه است به چند
طريق نقل شده كه در نقل خصوصيات داستان و اختيار رسول خداصلى الله عليه وآله با
روايت مذكور اختلاف دارند.(616)
در اين قانون مهم اسلامى بعلت اينكه همه محاربان يكسان نيستند طرز مجازات آنها نيز
متفاوت ذكر شده است. بديهى است شدت عمل فوق العادهاى كه اسلام در مورد محاربان به
خرج داده، براى حفظ خون بى گناهان و جلوگيرى از حملات و تجاوزهاى افراد جانى به جان
و مال و نواميس مردم است.
) در پايان بحث حدود )ضمن اين كه حدود ديگرى هم در جوامع فقهى و روايى مسلمانان
مطرح است( به چند نكته اشاره مىشود.
1- اجراى حدود، براى كسانى است كه مراحل اصلاح مانند ارشاد، هدايت، انذار، آنان را
از اعمال زشت دور ننموده است و در حقيقت تنها راه حفظ سلامت جامعه از فساد آنان،
اجراى حدود الهى است.
2- در اجراى حدود، عدالت محور است و لذا چون فسادها و خصوصيات مفسدان متفاوت است
كيفرها هم يكسان نيست.
3- اجراى حدود و مجاراتهاى الهى جنبه تربيتى و اصلاح فرد و جامعه دارد نه انتقام،
از اين جهت توبه مجرم مؤثر است البته توبهاى كه پيش از دستگيرى مجرم و اثبات جرم
باشد و اگر جرم مربوط به مردم باشد بايد رضايت آنان به دست آيد.
4- در اجراى حدود علاوه بر تنبيه مجرم، عبرت ديگران هم مطرح است و لذا حضور مردم در
اجراى حدود مطرح مىشود و كيفرهاى اسلامى مانند قطع دست و... يك عامل دايمى هشدار و
عبرت براى مجرم و ديگران است.
5- در اجراى حدود الهى نبايد تحت تأثير عواطف قرار گرفت و از طرف ديگر هم نبايد
بدون اِثبات جرم از راههاى شرعى و بدون دليل و مدرك معتبر با آبرو و حيثيت ديگران
بازى كرد.
تعزير
تعزير )همان گونه كه قبلاً مطرح شد( حاكم شرع براى تأديب خلاف كاران از طرف شارع
مقدس اين اجازه را دارد كه طبق تشخيص خود )زمانى كه جرم و خلاف، حدّ مشخص الهى
ندارد( و بنابر مصلحت فرد و جامعه به جهت حفظ سلامت اجتماع از فساد و تباهى، خلاف
كاران را تعزير نمايد و گفته شده است مقدار تعزير )تعداد تازيانه( كمتر از 80
مىباشد )براساس رأى و نظر قاضى به اعتبار گناه و جرم انجام گرفته و قدرت بدنى
مجرم( و لذا گفتهاند در تأديب كودك بيش از ده ضربه مكروه است. لازم به ذكر است
تعزيز در محدوده گناهان كبيرهاى كه حق اللَّه باشد انجام مىگيرد و اثبات آن يا با
اعتراف گنه كار يا با شهادت دو عادل صورت مىپذيرد.(617)
11 - قصاص و ديات
»وَ لَكُمْ فى الْقِصاصِ حَيَوةٌ يَأُولى الأَلْبَبِ لَعَلَّكمْ تَتَّقُونَ«(618)
و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد.
قصاص مجازات مجرمى است كه جنايتى را بر ديگرى وارد كرده است. كلمه »قصاص« در اصل به
معناى پيروى كردن از اثر ديگرى است. قصاص كننده نيز اثر »جانى« را پيروى كرده و مثل
عمل او را انجام مىدهد.(619)
يكى از مفاسد اجتماعى عرب قبل از اسلام خونريزى و قتل و جنايت بود كه به صورت
گسترده و طولانى در آن دوران وجود داشت. آنان بر اثر جهل و نادانى و انحطاط اخلاقى
و تعصبهاى قومى و قبيلهاى، اقدام به قتل و جنايت مىنمودند و معمولاً موجبات اين
رفتار زشت، مسائل ساده و بهانههاى كودكانه و جاهلانه بود كه گاهى اوقات چندين نسل
را در جنگ و خونريزى درگير مىنمود.
قصاص در جاهليت هيچ قانون مشخص نداشت و اگر مردى از قبيلهاى كشته مىشد، قبيله
مقتول به خونخواهى به پا مىخاست و انتقام آنها حدّ و اندازهاى نداشت و كاملاً به
قدرت آن قبيله و مقاومت طرف مقابل بستگى داشت و همين امر موجب مىشد هر جنايتى،
جنايتهاى فراوانى را به دنبال داشته باشد.(620)
از جمله اقدامات مهم و سرنوشت ساز رسول خداصلى الله عليه وآله كه در صدر برنامههاى
اجتماعى آن حضرت قرار داشت مبارزه با اين روش ظالمانه بود آن حضرت تأكيد فراوانى بر
زشتى و نادرستى اين رسم جاهلى داشت و به دستور خداوند كشتن يك انسان را مانند كشتن
تمام انسانها اعلام نمود(621) و به تبيين ابعاد مختلف اين موضوع پرداخت.
سخنانى از رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در باب قتل و قصاص:
1- در روز قيامت نخستين چيزى كه درباره آن ميان مردم داورى مىشود خون است.(622)
2- اگر همه دنيا نابود شود نزد خدا اهميتش كمتر از خونى است كه به ناحق ريخته
شود.(623)
3- اگر اهل آسمانها و زمين در كشتن مرد مسلمانى هم دست شوند هر آينه خداوند همه
آنان را بى شمار و بى حساب عذاب كند.(624)
4- اى مردم قصاص را زنده نگهدارى و حق را زنده نگهداريد و پراكنده نشويد )و با هم
اختلاف نكنيد( و مسلمان و تسليم )حق( باشيد تا سالم بمانيد.(625)
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله علاوه بر اين حركتهاى آگاهى بخش و هشدار
دهنده براى مبارزه با اين فساد بزرگ قانون قصاص را جايگزين اين رفتار ظالمانه و
جاهلانه نمود به اين صورت كه در باب قتل عمد كه در جاهليت عرب بخونريزى و جنگهاى
طولانى مىانجاميد، سه راه مقرر نمود:
الف - كشتن قاتل، كه اولياى مقتول با مراجعه به قاضى، تقاضاى كشته شدن قاتل را
مىنمايند و دستگاه قضايى پس از ثبوت جرم، قاتل را به قتل مىرساند.
ب - گرفتن ديه، در صورت موافقت اولياى مقتول، از كشته شدن قاتل صرف نظر مىشود و به
جاى آن ديه يا خون بهاى مقتول پرداخت مىگردد. در صورتى كه قصاص تبديل به ديه شود
يكى از موارد ذيل توسط قاتل انتخاب و پرداخت مىگردد.
1- صد شتر كه پنج سال را تمام كرده باشند.
2- دويست گاو سالم و متعارف.
3- هزار گوسفند سالم و متعارف.
4- دويست )حُلّه( كه هر )حلّه( عبارت از دو قطعه لباس از بُرد يمانى است.
5- هزار دينار )هزار مثقال طلاى سكه دار(.
6- ده هزار درهم )ده هزار مثقال نقره سكه دار(.
مهلت پرداخت ديه قتل عمد يك سال است و از مال خود قاتل پرداخت مىشود.
ج - عفو و بخشودگى، كه قاتل مورد بخشش و گذشت اولياى مقتول واقع مىشود.
و اما در مورد قتل شبه عمد اسلام پرداخت ديه را كه يكى از همان موارد پرداخت ديه در
قتل عمد است با كمى تخفيف در سن شترها و مدت پرداخت در طول 2 سال را بر قاتل واجب
مىداند كه او بايد از ثروت خويش بپردازد.
در قتل خطاى محض هم بايد ديه پرداخت گردد. ديه آن نيز يكى از موارد مذكور در قتل
عمد با مقدارى تخفيف در سن شترها است و مهلت پرداخت آن سه سال مىباشد پرداخت اين
ديه بر عهده )عاقله( است كه بايد از مال خود بدهند و نمىتوانند عوضش را از قاتل
بگيرند.
)عاقله( خويشاوندان ذكور قاتل هستند كه از طرف پدر و مادر يا از طرف پدر با قاتل
نسبت دارند به شرط آن كه بالغ و عاقل باشند و فقير هم نباشند.
اگر كسى خويشاوند پدر و مادرى يا پدرى نداشته باشد پرداخت ديه بر عهده )ضامن جريره(
است.
در كتابهاى فقهى كيفيت قصاص قتل و نقص عضو به طور دقيق و مفصل بيان شده است. لازم
به ذكر است هر عضوى از بدن انسان ديه مشخص دارد كه اگر مورد قصاص قرار نگيرد جانى
بايد آن را بپردازد.
كفّاره قتل
در قتل مسلمان اعم از مرد يا زن، بزرگ يا كوچك، عاقل يا ديوانه علاوه بر ديه، جانى
بايد كفاره هم بدهد.
در قتل عمد، كفاره جمع واجب است يعنى آزاد كردن يك عبد، دو ماه روزه و اطعام شصت
فقير. در قتل شبه عمد و خطاى محض يك كفاره به ترتيب واجب است )يك عبد آزاد كند و در
صورت عدم امكان دو ماه روزه بگيرد و اگر نتوانست به شصت فقير غذا بدهد( در قتل كافر
كفاره لازم نيست.(626)
آنچه از احكام مربوط به قصاص و ديات بيان شد بخشى از قوانين اين باب بود كه اصل آن
و بعضى از فروع آن توسط رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله براى مردم تبيين گرديد
و آنان موظف شدند در حوادثى كه منجر به قتل و جنايت مىشود طبق آن عمل نمايند و
سنتهاى زمان جاهليت را در انتقامگيرى و خونخواهى به فراموشى سپارند و به اين
ترتيب آن حضرت موفق شد به سنتهاى ظالمانه و سفاكىها و خونريزىهاى جاهلانه خاتمه
بخشد و يكى از اهداف مهم خويش را عملى نمايد زيرا حكم قصاص يك تهديد جدّى بود براى
افرادى كه در اثر خشم يا طمع يا انگيزههاى ديگر وسوسه مىشدند كه اقدام به جنايت
كنند. از طرف ديگر دفاعى بود از حقوق مظلومان و انسانهاى عادى كه بتوانند در پناه
اين قانون از امنيّت اجتماعى بهرهمند باشند. در حقيقت قانون قصاص هم پيشگيرى از
قتل و جنايت كرد و هم درمان اين بيمارى مهلك را به عهده گرفت.
12- )ولايت و امامت استمرار مبارزه با مفاسد اجتماعى (
آخرين اقدام مهم و سرنوشت ساز رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در مبارزه با
مفاسد اجتماعى، ابلاغ ولايت و وصايت حضرت علىعليه السلام بود موضوعى كه آن حضرت از
آغاز بعثت به آن توجه داشت و در دوران رسالت خود مكرر حضرت علىعليه السلام و
فرزندان معصوم آن حضرت را به عنوان جانشينان بعد از خود معرفى مىكرد و به اين
وسيله مسلمانان را به دو نكته مهم و اساسى تذكر مىداد.
1- اصلاح امور اجتماعى جامعه، اعم از امور فرهنگى، سياسى، اقتصادى و... و مبارزه با
سر چشمههاى فساد و تباهى، مسئلهاى نيست كه به يك مقطع زمانى خاص و يا به يك مكان
خاص، اختصاص داشته باشد بلكه اين موضوعى است كه جامعه بشرى تا روز قيامت به آن
نيازمند است.
2- استمرار نهضت اصلاحى اسلام، محتاج حضور انسان كاملى است كه رهبرى امت را به عهده
داشته باشد. او بايد مانند پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله معصوم باشد يعنى در
دوران عمر به گناه و فساد آلوده نشده باشد و در بيان احكام و حقايق دينى، دچار خطا
و اشتباه نشود و داناترين فرد نسبت به شريعت محمّدى صلى الله عليه وآله باشد. از
طرف ديگر قدرت اداره جامعه را با شجاعت و تدبير و شناخت لازم و كافى از مصالح و
مفاسد داشته باشد. روشن است كه تشخيص و انتخاب انسانى با اين خصوصيات از عهده مردم
خارج است زيرا آنها نمىتوانند با قطع و يقين، چنين فردى را انتخاب كنند و لذا
خداوند متعال بايد از باب لطف او را به مردم معرفى نمايد زيرا تنها اوست كه معصوم
را از غير معصوم تميز مىدهد.
اين دو نكته علاوه بر اينكه توسط عقل و خرد انسانى و تجربه بشرى تأييد مىشود به
وسيله وحى الهى براى مسلمانان توسط رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله تبيين
گرديده است از ميان صدها آيه قرآن و كلماتِ پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به دو
آيه از قرآن و چند حديث از آن حضرت اشاره مىشود .
»يَأَيهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك وَ إِن لَّمْ
تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ إِنَّ
اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ«(627)
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است را كاملاً )به مردم( برسان! و
اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از )خطرات احتمالى( مردم نگاه
مىدارد؛ و خداوند جمعيّت كافران )لجوج( را هدايت نمىكند.
تمام علماى شيعه و بسيارى از اهل سنت شأن نزول اين آيه را جانشينى حضرت على عليه
السلام و نصب آن حضرت از سوى رسول خداصلى الله عليه وآله در غديرخم دانستهاند.
حاكم نيشابورى از دو طريق صحيح نزد شيخين )بخارى و مسلم( از زيدبن ارقم نقل مىكند
كه گفت: هنگامى كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله از حجة الوداع باز گشت در غديرخم
فرود آمد و دستور داد زير درختها جمع شوند. سپس فرمود: »به زودى خدايم مرا دعوت
كند، من اجابت خواهم كرد و همانا ميان شما دو چيز گرانبها قرار دادهام كه يكى از
ديگرى بزرگتر است كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم پس ببينيد چگونه پس از من با آنها
رفتار مىكنيد و همانا اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا اين كه در حوض بر من وارد
شوند. آنگاه فرمود: خداى عزوجل مولاى من و من مولاى همه مؤمنانم سپس دست علىعليه
السلام را گرفت و فرمود: هر كه من مولاى اويم پس اين )على( مولاى اوست خداوندا دوست
بدار هر كه ولايتش را بپذيرد و دشمن بدار هر كه با او دشمن باشد.«
سپس عمامهاش را به او پوشانيد و به اصحابش دستور داد كه به حضرت به عنوان
اميرمؤمنان تهنيت و تبريك گويند و آنان نيز اين چنين بيعت كردند و در پيشاپيش آنان
ابوبكر و عمر قرار داشتند كه به او گفتند:
خوشابه حال تو اى فرزند ابوطالب. تو مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمن و مؤمنهاى
شدى.(628)
پس از آن كه بيعت تمام شد اين آيه نازل گرديد:
»اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ
رَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً«(629)
امروز دين را بر شما كامل كردم و نعمت را تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براى
شما پذيرفتم.
علاوه بر اجماع شيعيان كه معتقد هستند اين آيه در غديرخم پس از نصب حضرت علىعليه
السلام از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به عنوان خليفه مسلمين نازل شده است
بسيارى از علماى اهل سنت و جماعت نيز نزول اين آيه را در غديرخم پس از نصب حضرت
علىعليه السلام پذيرفتهاند.(630)
اين دو آيه و شأن نزول آن با كثرت راويان آن، حجت را بر همگان تمام مىكند ولى چه
مىشود كرد به حسد و كينه و تعصب هاى جاهلى كه اين حقيقت روشن را كتمان كرد و همان
گونه كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پيش بينى نموده بود اتفاق افتاد.طبرى نقل
مىكند رسول خداصلى الله عليه وآله پيش از رحلتش، علىعليه السلام را خواست و او را
در آغوش گرفت و گريست و به او فرمود:
»اى على! من مىدانم كه تو را در سينه اين قوم دشمنىهايى هست كه پس از من آنها را
ظاهر مىسازند پس اگر با تو بيعت كردند بپذير و اگر نكردند شكيباباش تا مرا در حال
مظلوميت ملاقات كنى.«(631) و در جاى ديگر فرمود:
»هان! شما سنتهاى گذشتگان خودتان را وجب به وجب و گام به گام دنبال مىكنيد حتى
اگر آنان در سوراخ سوسمارى رفته باشند شما هم مىرويد. عرض كردند: آيا مقصودتان
يهود و نصارى هستند؟فرمود: پس چه كسانى؟!«(632)
و اينجا مردم مىفهمند كه چرا رسول گرامى اسلام حضرت علىصلى الله عليه وآله را به
هارون امت تشبيه مىكرد و به او مىفرمود: »واَنْتَ مِنّى بمنزلة هارون من موسى
الاّ اَنّه لانبى بعدى«.
همچنين روزى ابوبكر، عمر و ابوعبيده جرّاح پيش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
بودند. آن حضرت به علىعليه السلام تكيه كرده دست بر دوش او گذاشت سپس فرمود:
»اى على! تو نخستين شخصى از مؤمنان هستى كه ايمان آوردهاى و اولين نفرى هستى كه
اسلام پذيرفتهاى و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى مىباشى.«(633)
در هر حال در اين قصه تلخ تاريخى مطالب فراوانى وجود دارد كه تأمل در آن غم انسان
هاى آزاده را بيشتر مىكند كه بايد از آن با اندوه ياد نمود و انتظار منجى عالم
بشريت حضرت مهدى عجل اللَّه را كشيد كه او بيايد و حق را بر همگان روشن كند و اسرار
پشت پرده خائنان را فاش نمايد و تدبير رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله را عملى
نمايد. انشاء اللَّه
امّا چند حديث از رسول اكرمصلى الله عليه وآله پيرامون ولايت حضرت علىعليه السلام
1- كسانى كه به من ايمان آوردهاند و مرا تصديق كردهاند آنها را به ولايت على بن
ابيطالب9 سفارش مىكنم. هر كس او را ولى خود بداند مرا ولى خود دانسته و كسى كه مرا
ولّى خود بداند خدا را ولى خود انتخاب كرده و هر كس او را دوست بدارد مرا دوست
داشته و هر كس مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و كسى كه با او بغض و كينه
پيدا كند با من كينه پيدا كرده و آن كس كه با من كينه پيدا كند كينه خدا را در دل
گرفته است.(634)
2- كسى كه مىخواهد همچون من زندگى كند و همچون من بميرد و ساكن بهشت جاويدان موعود
پروردگارم گردد بايد على بن ابيطالبعليه السلام را دوست بدارد. او هرگز شما را از
هدايت خارج نخواهد ساخت و هيچ گاه داخل ضلالت نخواهد كرد.(635)
3- من به زودى از اجانب پروردگار دعوت مىشوم واجابت خواهم كرد و من در بين شما دو
ثقل )دو شىء گران قيمت( مىگذارم كتاب خدا و عترتم. كتاب خدا ريسمانى است ممتد كه
بين آسمان تا زمين امتداد يافته، و عترتم اهل بيت من هستند و خداوند لطيف و خبير به
من داده كه آنها از هم جدا نخواهند شد تا هنگامى كه در كنار حوض كوثر به من برسند
و بنگريد چگونه پس از من با آنها رفتار مىكنيد.(636)
آخرين شعلههاى زندگى
در اواخر ماه صفر سال يازدهم هجرى تب شديدى توام با سر دردى سخت، بر رسول گرامى
اسلامصلى الله عليه وآله عارض شد. اضطراب و دلهره سراسر مدينه را فرا گرفت. ياران
پيامبر با ديدگانى اشكبار و دلهاى آكنده از اندوه، دورخانه پيامبر گرد آمده بودند
تا از سرانجام بيمارى آن حضرت آگاه شوند. و خامت وضع رسول خداصلى الله عليه وآله
اجازه نمىداد كه كسى به عيادت او برود. در اطاقى كه آن حضرت بسترى بود جز اهل
بيتعليه السلام كسى حضور نداشت. دختر گرامى و يگانه يادگار پيامبر اكرم حضرت
فاطمه)س( در كنار بستر پدر نشسته بود. بر چهره نورانى او نظاره مىكرد او با قلبى
غمناك و ديدگانى پر از اشك و گلوى گرفته، شعر زير را كه از سرودههاى ابوطالب عليه
السلام درباره پيامبر اكرمعليه السلام بود زمزمه مىكرد:
وابيض يستسقى الغمام بوجهه
ثمال اليتمامى عصقه للارامل
چهره روشنى كه به احترام آن باران از ابر در خواست مىشود. شخصيتى كه پناه گاه
يتيمان و نگهبان بيوه زنان است.
در اين هنگام پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ديدگان خود را گشود و با صداى آهسته
به دختر خود فرمود: اين شعرى است كه ابوطالبعليه السلام درباره من سروده است ولى
شايسته است به جاى آن آيه را تلاوت نماييد.
»وَ مَا محَمَّدٌ إِلا رَسولٌ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِ الرُّسلُ أَ فَإِين مَّات
أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِب عَلى عَقِبَيْهِ
فَلَن يَضرَّ اللَّهَ شيْئاً وَ سيَجْزِى اللَّهُ الشَّكرِينَ«(637)
هيچكس، جز به فرمان خدا نمىميرد؛ سرنوشتى است تعيين شده؛ )بنابر اين، مرگ پيامبر
يا ديگران يك سنّت الهى است( هر كس پاداش دنيا را بخواهد )و در زندگى خود در اين
راه گام بردارد( چيزى از آن به او خواهيم داد؛ و هر كس پاداش آخرت را بخواهد، از آن
به او مىدهيم؛ و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.
و سرانجام آخرين لحظههاى زندگى پيامبر عظيم الشأن اسلامصلى الله عليه وآله فرا
رسيد چشمان خود را باز كرد و فرمود: برادرم را صدا كنيد تا بيايد در كنار بستر من
بنشيند. همه فهميدند مقصود جز علىعليه السلام كسى نيست. او در كنار بستر پيامبر
نشست ولى احساس كرد كه پيامبر مىخواهد از بستر برخيزد. آن حضرت را از بستر بلند
نمود و به سينه خود تكيه داد چيزى نگذشت كه علائم احتضار در وجود شريف آن حضرت پديد
آمد و در حالى كه سر بر سينه حضرت علىعليه السلام بود، جان سپرد و آفتاب زندگى
شخصيتى كه با فداكارىهاى خستگىناپذير خود سرنوشت بشريت را دگرگون ساخت و راه
سعادت و خوشبختى را به روى انسانها گشود، غروب نمود و روح مقدس و بزرگ آن سفير
الهى )در روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى( به رفيق اعلى پيوست. اميرمؤمنانعليه
السلام جسد مطهر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را غسل داد و كفن كرد زيرا پيامبر
فرموده بود : نزديكترين فرد مرا غسل خواهد داد . سپس چهره او را باز كرد در حالى
كه سيلاب اشك از ديدگان او جارى بود اين گونه با آن حضرت سخن است:
»پدر و مادرم فداى تو گردد. با رحلت تو رشته نبوت و وحى الهى و اخبار آسمانها كه
هرگز با مرگ كسى قطع نمىشود قطع گرديد. اگر نبود كه ما را به شكيبايى در برابر
ناگوارىها دعوت فرمودهايد آن چنان در فراق تو اشك مىريختم كه سر چشمه اشك را
مىخشكانيدم ولى حزن و اندوه ما در اين غم پيوسته است و اين اندازه در راه تو بسيار
كم است و جز اين چاره نيست. پدر و مادرم فداى تو باد ما را در سراى ديگر به ياد آور
و در خاطر خود نگاهدار.«(638)
چكيده مباحث شيوه مبارزه پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى
پس از هجرت
1 - انتخاب يثرب بعنوان پايگاه اصلى مبارزه با توجه به شرائطى كه در آن زمان در
آنجا حاكم بود و با توجه به موقعيت جغرافيائى و فكرى آن شهر از عوامل اصلى موفقيت
پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« محسوب مىگردد .
2 - مهمترين اقدام رسول خدا در مدينه تشكيل حكومت دينى بود زيرا تحقق ولايت سياسى و
قدرت حكومتى امكان انجام اصلاحات را در همه زمينهها بوجود مىآورد ضمن اينكه
ساختار فاسد سياسى آن عصر را نيز دگرگون مىكرد و بخشى از مفاسد اجتماعى را از بين
مىبرد .
3 - ساختن مساجد در قبائل از روشهاى مؤثر اصلاحى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله
وسلم« در اين مقطع به حساب مىآيد شيوه اين بود كه هر قبيلهاى براى خود مسجدى
داشته باشد تا روح قبيله گى آنان تحت تأثير تعاليم آسمانى اسلام قرار گيرد تا به
اين وسيله زمينه نابودى فساد و تباهى فراهم گردد.
4 - اختلافات نژادى و مذهبى از مفاسد اجتماعى مهم آن عصر بود كه زمينه جنگ و خشونت
را بوجود مىآورد از بين بردن اين اختلافات و ايجاد وحدت دينى و ملى از روشهاى مفيد
پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« براى از بين بردن فساد بزرگ اختلاف و تفرقه
بود .
5 - دشمنان و مخالفان حاكميت دينى بيشترين نقش را در توليد مفاسد و گسترش آن در
جامعه حجاز داشتند، بر اين اساس پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« وارد عرصه
جهاد و مبارزه با اين گروه شدند و در فرصتهاى مناسب با ايجاد پيمان، يا جهاد بر
عليه آنان با توجه به شرايط زمانى و مكانى همگى آنان را تسليم نمودند و يكى از
مهمترين اقدامات مؤثر بر عليه فساد و تباهى را به سر انجام رساندند .
6 - مشركين مكه و اطراف مدينه، يهوديان در قبائل گوناگون، منافقان و مسيحيان، جبهه
مخالفان و دشمنان پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« را تشكيل مىدادند .
7 - در مدت 10 سال بعد از هجرت پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« موفق گرديد
سرزمين حجاز را از هر گونه آلودگى فكر و مكاتب انحرافى پاك سازد و زمينه اصلاح مردم
را در همه ابعاد بوجود آورد .
8 - بيشترين تهديد بر عليه حاكميت دينى از طرف خط نفاق مدينه صورت مىگرفت اينان
دشمنانى بودند كه در لباس دوست امكان هر گونه اقدامى را پيدا مىكردند و لذا اذيّت
و آزار اين گروه از همه دشمنان بيشتر بود و بر اين اساس پيامبر اكرم »صلى الله عليه
وآله وسلم« تلاش ويژهاى براى نابودى اين گروه خطرناك )با افشاگرى، مدارا، قاطعيت و
برخورد شديد( انجام دادند .
9 - اعزام سفيران هدايت به كشورهاى اطراف حجاز و دعوت پادشاهان به آئين اسلام از
شيوههاى پيامبر اكرم»صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى مىباشد .
10 - از اقدامات مهم و اصولى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با
مفاسد اجتماعى مبارزه با جهل و نادانى بود زيرا جهل ريشه هر فسادى است و با وجود
جهل هر حركتى براى اصلاح بى ثمر خواهد بود در همين راستا مبارزه با سنن جاهلى و
خرافات از حركتهاى شجاعانه رسول خدا »صلى الله عليه وآله وسلم« محسوب مىگردد .
11 - مبارزه با فقر و اقدام در جهت ايجاد عدالت اقتصادى و اجتماعى از شيوههاى
اصولى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى است و لذا آن حضرت
كسب ثروت از راههاى نامشروع، بخل و اسراف، بى اعتنايى به محرومين را ممنوع نمودند و
به اين وسيله بخشى از مفاسد اجتماعى، اقتصادى رانابود كردند و در مقابل زكاة، خمس و
انفاق كه ايجاد كننده اعتدال اقتصادى در جامعه بشرى است را مطرح كردند .
12 - مبارزه با بيكارى و ايجاد زمينه اشتغال از شيوههاى مؤثر پيامبر اكرم »صلى
الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اقتصادى بوده است .
13 - معرفى عوامل اصلى فساد در جامعه بشرى و تبيين روش مبارز ه با آنها از ديگر
شيوههاى پيامبر اكرم»صلى الله عليه وآله وسلم« بوده است در همين راستا معرفى نفس
انسانى و شيطان بعنوان دشمن خوشبختى و سعادت انسان، و راه مبارزه با آنان صورت
پذيرفت .
14 - ايجاد مرزهاى شرعى در رفتار و كردار و مطرح نمودن عناوين واجب، حرام، حلال -
مستحب - مكروه، در مورد اعمال انسانها از مهمترين شيوههاى مبارزه با مفاسد
اجتماعى به شمار مىآيد و بر همين اساس پيامبر اكرم»صلى الله عليه وآله وسلم« مفاسد
اجتماعى را به عنوان حرام الهى مطرح و با ايجاد انگيزههاى باطنى و ربّانى به
مبارزه با مفاسد اجتماعى پرداختند اعلام تحريم شراب، قمار، رشوه، غيبت، تهمت، زنا
و... در همين راستا قابل ارزيابى است .
15 - تكريم شخصيت و احيا ى حقوق زن از شيوههاى مؤثر پيامبراكرم »صلى الله عليه
وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اجتماعى به شماره مىآيد آن حضرت ابتداء نگرش جامعه
به زن را اصلاح نمودند و سپس حقوق زن را مطرح و رعايت آن را واجب اعلام كردند .
16 - بعد از مراحل مقتضى كه پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با
مفاسد اجتماعى پشت سر گذاشتند و موفقيتهاى بى نظيرى را كسب نمودند، نوبت به نظارت
عمومى و تأسيس اصل امر به معروف و نهى از منكر مىرسد كه در اين موضوع از
اساسىترين روشهاى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى در
حاكميت دينى محسوب مىشود .
17 - تأسيس نظام قضايى اسلام كه منجر به نابودى سيستم قضايى جاهليت و اجراى احكام
الهى )حدود و تعزيرات( )قصاص و ديات( شد از اساسىترين شيوههاى مبارزه پيامبر اكرم
»صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى به شمار مىآيد .
18 - آخرين اقدام مهم و سرنوشت ساز رسول گرامى اسلام »صلى الله عليه وآله وسلم« در
مبارزه با مفاسد اجتماعى ابلاغ ولايت و وصايت حضرت على »عليه السلام« بود و به اين
وسيله استمرار نهضت اصلاحى خويش را با اصل ولايت و امامت اعلام نمودند .