الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۲۶ -


و - حد محارب
»إِنَّمَا جَزؤُا الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ يَسعَوْنَ فى الأَرْضِ فَساداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَفٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِك لَهُمْ خِزْىٌ فى الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ«(614)
همانا كيفر آن‏ها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمى‏خيزند، و اقدام به فساد در روى زمين مى‏كنند )و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند( اين است كه اعدام شوند؛ يا به دار آويخته گردند؛ يا )چهار انگشت از( دست )راست( و پاى )چپ( آن‏ها، بعكس يكديگر بريده شود؛ و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايى آن‏ها در دنياست؛ و در آخرت، مجازات عظيمى دارند.
مراد از محاربه با خدا و رسول، عملى است كه برگشت مى‏كند به ابطال اثر چيزى كه رسول از جانب خداى سبحان بر آن چيز ولايت دارد نظير جنگيدن كفار با رسول و با مسلمانان و راهزنى راهرنان كه امنيت عمومى را خدشه دار مى‏سازد. امنيتى را كه باز گسترش دامنه ولايت رسول آن امنيت را گسترش داده است. در يك جمله منظور از محاربه با خدا و رسول، اِفساد در زمين از راه اخلال به امنيّت عمومى و راهزنى است نه مطلق محاربه با مسلمانان.(615)
حدّ محارب يكى از موارد ذيل است كه حاكم اسلامى با توجه به زمان و مكان و عملِ آن شخص، انتخاب و دستور اجراى آن را صادر مى‏كند:
1- كشتن با شمشير
2- به دار آويختن
3- بريدن يك دست و يك پا به عكس همديگر
4- تبعيد از محل سكونت به محل ديگر.
در كافى به سند خود از ابن صالح از امام صادق‏عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: عده‏اى از قبيله بنى ضبه در حالى كه همه بيمار بودند به حضور رسول خداصلى الله عليه وآله رسيدند حضرت به ايشان دستور داد چند روزى نزد آن جناب بمانند تا بيماريشان بر طرف شده و بهبود يابند آن گاه ايشان را به جنگ خواهد فرستاد. اين عده مى‏گويند از مدينه خارج شديم. رسول خداصلى الله عليه وآله ما را مأمور كرد تا در بيابان نزد شتران صدقه برويم و از شير آن‏ها بخوريم و بول آن‏ها بنوشيم و ما چنين كرديم تا همه بهبودى يافتيم و كاملاً نيرومند شديم. اين گروه همين كه نيرومند شدند، سه نفر از چوپان‏هاى رسول خداصلى الله عليه وآله را به قتل رساندند رسول خداصلى الله عليه وآله حضرت على‏عليه السلام را براى دستگيرى و سركوبى آنان روانه كرد... پس حضرت على‏عليه السلام آنان را اسير كرده به نزد رسول خدا آورد و آيه شريفه 33 مائده نازل شد.آن حضرت از ميان چهار مجازاتى كه در آيه آمده، )بريدن دست و پايشان به خلاف( را اختيار كرد. البته اين داستان در جوامع اهل سنت كه از آن جمله صحاح ستّه است به چند طريق نقل شده كه در نقل خصوصيات داستان و اختيار رسول خداصلى الله عليه وآله با روايت مذكور اختلاف دارند.(616)
در اين قانون مهم اسلامى بعلت اينكه همه محاربان يكسان نيستند طرز مجازات آن‏ها نيز متفاوت ذكر شده است. بديهى است شدت عمل فوق العاده‏اى كه اسلام در مورد محاربان به خرج داده، براى حفظ خون بى گناهان و جلوگيرى از حملات و تجاوزهاى افراد جانى به جان و مال و نواميس مردم است.
) در پايان بحث حدود )ضمن اين كه حدود ديگرى هم در جوامع فقهى و روايى مسلمانان مطرح است( به چند نكته اشاره مى‏شود.
1- اجراى حدود، براى كسانى است كه مراحل اصلاح مانند ارشاد، هدايت، انذار، آنان را از اعمال زشت دور ننموده است و در حقيقت تنها راه حفظ سلامت جامعه از فساد آنان، اجراى حدود الهى است.
2- در اجراى حدود، عدالت محور است و لذا چون فسادها و خصوصيات مفسدان متفاوت است كيفرها هم يكسان نيست.
3- اجراى حدود و مجارات‏هاى الهى جنبه تربيتى و اصلاح فرد و جامعه دارد نه انتقام، از اين جهت توبه مجرم مؤثر است البته توبه‏اى كه پيش از دستگيرى مجرم و اثبات جرم باشد و اگر جرم مربوط به مردم باشد بايد رضايت آنان به دست آيد.
4- در اجراى حدود علاوه بر تنبيه مجرم، عبرت ديگران هم مطرح است و لذا حضور مردم در اجراى حدود مطرح مى‏شود و كيفرهاى اسلامى مانند قطع دست و... يك عامل دايمى هشدار و عبرت براى مجرم و ديگران است.
5- در اجراى حدود الهى نبايد تحت تأثير عواطف قرار گرفت و از طرف ديگر هم نبايد بدون اِثبات جرم از راه‏هاى شرعى و بدون دليل و مدرك معتبر با آبرو و حيثيت ديگران بازى كرد.
تعزير
تعزير )همان گونه كه قبلاً مطرح شد( حاكم شرع براى تأديب خلاف كاران از طرف شارع مقدس اين اجازه را دارد كه طبق تشخيص خود )زمانى كه جرم و خلاف، حدّ مشخص الهى ندارد( و بنابر مصلحت فرد و جامعه به جهت حفظ سلامت اجتماع از فساد و تباهى، خلاف كاران را تعزير نمايد و گفته شده است مقدار تعزير )تعداد تازيانه( كمتر از 80 مى‏باشد )براساس رأى و نظر قاضى به اعتبار گناه و جرم انجام گرفته و قدرت بدنى مجرم( و لذا گفته‏اند در تأديب كودك بيش از ده ضربه مكروه است. لازم به ذكر است تعزيز در محدوده گناهان كبيره‏اى كه حق اللَّه باشد انجام مى‏گيرد و اثبات آن يا با اعتراف گنه كار يا با شهادت دو عادل صورت مى‏پذيرد.(617)

11 - قصاص و ديات
»وَ لَكُمْ فى الْقِصاصِ حَيَوةٌ يَأُولى الأَلْبَبِ لَعَلَّكمْ تَتَّقُونَ«(618)
و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد.
قصاص مجازات مجرمى است كه جنايتى را بر ديگرى وارد كرده است. كلمه »قصاص« در اصل به معناى پيروى كردن از اثر ديگرى است. قصاص كننده نيز اثر »جانى« را پيروى كرده و مثل عمل او را انجام مى‏دهد.(619)
يكى از مفاسد اجتماعى عرب قبل از اسلام خونريزى و قتل و جنايت بود كه به صورت گسترده و طولانى در آن دوران وجود داشت. آنان بر اثر جهل و نادانى و انحطاط اخلاقى و تعصب‏هاى قومى و قبيله‏اى، اقدام به قتل و جنايت مى‏نمودند و معمولاً موجبات اين رفتار زشت، مسائل ساده و بهانه‏هاى كودكانه و جاهلانه بود كه گاهى اوقات چندين نسل را در جنگ و خونريزى درگير مى‏نمود.
قصاص در جاهليت هيچ قانون مشخص نداشت و اگر مردى از قبيله‏اى كشته مى‏شد، قبيله مقتول به خونخواهى به پا مى‏خاست و انتقام آن‏ها حدّ و اندازه‏اى نداشت و كاملاً به قدرت آن قبيله و مقاومت طرف مقابل بستگى داشت و همين امر موجب مى‏شد هر جنايتى، جنايت‏هاى فراوانى را به دنبال داشته باشد.(620)
از جمله اقدامات مهم و سرنوشت ساز رسول خداصلى الله عليه وآله كه در صدر برنامه‏هاى اجتماعى آن حضرت قرار داشت مبارزه با اين روش ظالمانه بود آن حضرت تأكيد فراوانى بر زشتى و نادرستى اين رسم جاهلى داشت و به دستور خداوند كشتن يك انسان را مانند كشتن تمام انسانها اعلام نمود(621) و به تبيين ابعاد مختلف اين موضوع پرداخت.
سخنانى از رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در باب قتل و قصاص:
1- در روز قيامت نخستين چيزى كه درباره آن ميان مردم داورى مى‏شود خون است.(622)
2- اگر همه دنيا نابود شود نزد خدا اهميتش كمتر از خونى است كه به ناحق ريخته شود.(623)
3- اگر اهل آسمانها و زمين در كشتن مرد مسلمانى هم دست شوند هر آينه خداوند همه آنان را بى شمار و بى حساب عذاب كند.(624)
4- اى مردم قصاص را زنده نگهدارى و حق را زنده نگهداريد و پراكنده نشويد )و با هم اختلاف نكنيد( و مسلمان و تسليم )حق( باشيد تا سالم بمانيد.(625)
پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله علاوه بر اين حركتهاى آگاهى بخش و هشدار دهنده براى مبارزه با اين فساد بزرگ قانون قصاص را جايگزين اين رفتار ظالمانه و جاهلانه نمود به اين صورت كه در باب قتل عمد كه در جاهليت عرب بخونريزى و جنگ‏هاى طولانى مى‏انجاميد، سه راه مقرر نمود:
الف - كشتن قاتل، كه اولياى مقتول با مراجعه به قاضى، تقاضاى كشته شدن قاتل را مى‏نمايند و دستگاه قضايى پس از ثبوت جرم، قاتل را به قتل مى‏رساند.
ب - گرفتن ديه، در صورت موافقت اولياى مقتول، از كشته شدن قاتل صرف نظر مى‏شود و به جاى آن ديه يا خون بهاى مقتول پرداخت مى‏گردد. در صورتى كه قصاص تبديل به ديه شود يكى از موارد ذيل توسط قاتل انتخاب و پرداخت مى‏گردد.
1- صد شتر كه پنج سال را تمام كرده باشند.
2- دويست گاو سالم و متعارف.
3- هزار گوسفند سالم و متعارف.
4- دويست )حُلّه( كه هر )حلّه( عبارت از دو قطعه لباس از بُرد يمانى است.
5- هزار دينار )هزار مثقال طلاى سكه دار(.
6- ده هزار درهم )ده هزار مثقال نقره سكه دار(.
مهلت پرداخت ديه قتل عمد يك سال است و از مال خود قاتل پرداخت مى‏شود.
ج - عفو و بخشودگى، كه قاتل مورد بخشش و گذشت اولياى مقتول واقع مى‏شود.
و اما در مورد قتل شبه عمد اسلام پرداخت ديه را كه يكى از همان موارد پرداخت ديه در قتل عمد است با كمى تخفيف در سن شترها و مدت پرداخت در طول 2 سال را بر قاتل واجب مى‏داند كه او بايد از ثروت خويش بپردازد.
در قتل خطاى محض هم بايد ديه پرداخت گردد. ديه آن نيز يكى از موارد مذكور در قتل عمد با مقدارى تخفيف در سن شترها است و مهلت پرداخت آن سه سال مى‏باشد پرداخت اين ديه بر عهده )عاقله( است كه بايد از مال خود بدهند و نمى‏توانند عوضش را از قاتل بگيرند.
)عاقله( خويشاوندان ذكور قاتل هستند كه از طرف پدر و مادر يا از طرف پدر با قاتل نسبت دارند به شرط آن كه بالغ و عاقل باشند و فقير هم نباشند.
اگر كسى خويشاوند پدر و مادرى يا پدرى نداشته باشد پرداخت ديه بر عهده )ضامن جريره( است.
در كتاب‏هاى فقهى كيفيت قصاص قتل و نقص عضو به طور دقيق و مفصل بيان شده است. لازم به ذكر است هر عضوى از بدن انسان ديه مشخص دارد كه اگر مورد قصاص قرار نگيرد جانى بايد آن را بپردازد.

كفّاره قتل
در قتل مسلمان اعم از مرد يا زن، بزرگ يا كوچك، عاقل يا ديوانه علاوه بر ديه، جانى بايد كفاره هم بدهد.
در قتل عمد، كفاره جمع واجب است يعنى آزاد كردن يك عبد، دو ماه روزه و اطعام شصت فقير. در قتل شبه عمد و خطاى محض يك كفاره به ترتيب واجب است )يك عبد آزاد كند و در صورت عدم امكان دو ماه روزه بگيرد و اگر نتوانست به شصت فقير غذا بدهد( در قتل كافر كفاره لازم نيست.(626)
آنچه از احكام مربوط به قصاص و ديات بيان شد بخشى از قوانين اين باب بود كه اصل آن و بعضى از فروع آن توسط رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله براى مردم تبيين گرديد و آنان موظف شدند در حوادثى كه منجر به قتل و جنايت مى‏شود طبق آن عمل نمايند و سنت‏هاى زمان جاهليت را در انتقام‏گيرى و خونخواهى به فراموشى سپارند و به اين ترتيب آن حضرت موفق شد به سنت‏هاى ظالمانه و سفاكى‏ها و خونريزى‏هاى جاهلانه خاتمه بخشد و يكى از اهداف مهم خويش را عملى نمايد زيرا حكم قصاص يك تهديد جدّى بود براى افرادى كه در اثر خشم يا طمع يا انگيزه‏هاى ديگر وسوسه مى‏شدند كه اقدام به جنايت كنند. از طرف ديگر دفاعى بود از حقوق مظلومان و انسان‏هاى عادى كه بتوانند در پناه اين قانون از امنيّت اجتماعى بهره‏مند باشند. در حقيقت قانون قصاص هم پيش‏گيرى از قتل و جنايت كرد و هم درمان اين بيمارى مهلك را به عهده گرفت.

12- )ولايت و امامت استمرار مبارزه با مفاسد اجتماعى (
آخرين اقدام مهم و سرنوشت ساز رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در مبارزه با مفاسد اجتماعى، ابلاغ ولايت و وصايت حضرت على‏عليه السلام بود موضوعى كه آن حضرت از آغاز بعثت به آن توجه داشت و در دوران رسالت خود مكرر حضرت على‏عليه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت را به عنوان جانشينان بعد از خود معرفى مى‏كرد و به اين وسيله مسلمانان را به دو نكته مهم و اساسى تذكر مى‏داد.
1- اصلاح امور اجتماعى جامعه، اعم از امور فرهنگى، سياسى، اقتصادى و... و مبارزه با سر چشمه‏هاى فساد و تباهى، مسئله‏اى نيست كه به يك مقطع زمانى خاص و يا به يك مكان خاص، اختصاص داشته باشد بلكه اين موضوعى است كه جامعه بشرى تا روز قيامت به آن نيازمند است.
2- استمرار نهضت اصلاحى اسلام، محتاج حضور انسان كاملى است كه رهبرى امت را به عهده داشته باشد. او بايد مانند پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله معصوم باشد يعنى در دوران عمر به گناه و فساد آلوده نشده باشد و در بيان احكام و حقايق دينى، دچار خطا و اشتباه نشود و داناترين فرد نسبت به شريعت محمّدى صلى الله عليه وآله باشد. از طرف ديگر قدرت اداره جامعه را با شجاعت و تدبير و شناخت لازم و كافى از مصالح و مفاسد داشته باشد. روشن است كه تشخيص و انتخاب انسانى با اين خصوصيات از عهده مردم خارج است زيرا آن‏ها نمى‏توانند با قطع و يقين، چنين فردى را انتخاب كنند و لذا خداوند متعال بايد از باب لطف او را به مردم معرفى نمايد زيرا تنها اوست كه معصوم را از غير معصوم تميز مى‏دهد.
اين دو نكته علاوه بر اين‏كه توسط عقل و خرد انسانى و تجربه بشرى تأييد مى‏شود به وسيله وحى الهى براى مسلمانان توسط رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله تبيين گرديده است از ميان صدها آيه قرآن و كلماتِ پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به دو آيه از قرآن و چند حديث از آن حضرت اشاره مى‏شود .
»يَأَيهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ«(627)
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است را كاملاً )به مردم( برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى! خداوند تو را از )خطرات احتمالى( مردم نگاه مى‏دارد؛ و خداوند جمعيّت كافران )لجوج( را هدايت نمى‏كند.
تمام علماى شيعه و بسيارى از اهل سنت شأن نزول اين آيه را جانشينى حضرت على عليه السلام و نصب آن حضرت از سوى رسول خداصلى الله عليه وآله در غديرخم دانسته‏اند. حاكم نيشابورى از دو طريق صحيح نزد شيخين )بخارى و مسلم( از زيدبن ارقم نقل مى‏كند كه گفت: هنگامى كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله از حجة الوداع باز گشت در غديرخم فرود آمد و دستور داد زير درخت‏ها جمع شوند. سپس فرمود: »به زودى خدايم مرا دعوت كند، من اجابت خواهم كرد و همانا ميان شما دو چيز گرانبها قرار داده‏ام كه يكى از ديگرى بزرگ‏تر است كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم پس ببينيد چگونه پس از من با آن‏ها رفتار مى‏كنيد و همانا اين دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا اين كه در حوض بر من وارد شوند. آنگاه فرمود: خداى عزوجل مولاى من و من مولاى همه مؤمنانم سپس دست على‏عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كه من مولاى اويم پس اين )على( مولاى اوست خداوندا دوست بدار هر كه ولايتش را بپذيرد و دشمن بدار هر كه با او دشمن باشد.«
سپس عمامه‏اش را به او پوشانيد و به اصحابش دستور داد كه به حضرت به عنوان اميرمؤمنان تهنيت و تبريك گويند و آنان نيز اين چنين بيعت كردند و در پيشاپيش آنان ابوبكر و عمر قرار داشتند كه به او گفتند:
خوشابه حال تو اى فرزند ابوطالب. تو مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمن و مؤمنه‏اى شدى.(628)
پس از آن كه بيعت تمام شد اين آيه نازل گرديد:
»اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً«(629)
امروز دين را بر شما كامل كردم و نعمت را تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براى شما پذيرفتم.
علاوه بر اجماع شيعيان كه معتقد هستند اين آيه در غديرخم پس از نصب حضرت على‏عليه السلام از سوى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به عنوان خليفه مسلمين نازل شده است بسيارى از علماى اهل سنت و جماعت نيز نزول اين آيه را در غديرخم پس از نصب حضرت على‏عليه السلام پذيرفته‏اند.(630)
اين دو آيه و شأن نزول آن با كثرت راويان آن، حجت را بر همگان تمام مى‏كند ولى چه مى‏شود كرد به حسد و كينه و تعصب هاى جاهلى كه اين حقيقت روشن را كتمان كرد و همان گونه كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پيش بينى نموده بود اتفاق افتاد.طبرى نقل مى‏كند رسول خداصلى الله عليه وآله پيش از رحلتش، على‏عليه السلام را خواست و او را در آغوش گرفت و گريست و به او فرمود:
»اى على! من مى‏دانم كه تو را در سينه اين قوم دشمنى‏هايى هست كه پس از من آن‏ها را ظاهر مى‏سازند پس اگر با تو بيعت كردند بپذير و اگر نكردند شكيباباش تا مرا در حال مظلوميت ملاقات كنى.«(631) و در جاى ديگر فرمود:
»هان! شما سنت‏هاى گذشتگان خودتان را وجب به وجب و گام به گام دنبال مى‏كنيد حتى اگر آنان در سوراخ سوسمارى رفته باشند شما هم مى‏رويد. عرض كردند: آيا مقصودتان يهود و نصارى هستند؟فرمود: پس چه كسانى؟!«(632)
و اينجا مردم مى‏فهمند كه چرا رسول گرامى اسلام حضرت على‏صلى الله عليه وآله را به هارون امت تشبيه مى‏كرد و به او مى‏فرمود: »واَنْتَ مِنّى بمنزلة هارون من موسى الاّ اَنّه لانبى بعدى«.
همچنين روزى ابوبكر، عمر و ابوعبيده جرّاح پيش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بودند. آن حضرت به على‏عليه السلام تكيه كرده دست بر دوش او گذاشت سپس فرمود:
»اى على! تو نخستين شخصى از مؤمنان هستى كه ايمان آورده‏اى و اولين نفرى هستى كه اسلام پذيرفته‏اى و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى مى‏باشى.«(633)
در هر حال در اين قصه تلخ تاريخى مطالب فراوانى وجود دارد كه تأمل در آن غم انسان هاى آزاده را بيشتر مى‏كند كه بايد از آن با اندوه ياد نمود و انتظار منجى عالم بشريت حضرت مهدى عجل اللَّه را كشيد كه او بيايد و حق را بر همگان روشن كند و اسرار پشت پرده خائنان را فاش نمايد و تدبير رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله را عملى نمايد. انشاء اللَّه
امّا چند حديث از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله پيرامون ولايت حضرت على‏عليه السلام
1- كسانى كه به من ايمان آورده‏اند و مرا تصديق كرده‏اند آن‏ها را به ولايت على بن ابيطالب9 سفارش مى‏كنم. هر كس او را ولى خود بداند مرا ولى خود دانسته و كسى كه مرا ولّى خود بداند خدا را ولى خود انتخاب كرده و هر كس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و كسى كه با او بغض و كينه پيدا كند با من كينه پيدا كرده و آن كس كه با من كينه پيدا كند كينه خدا را در دل گرفته است.(634)
2- كسى كه مى‏خواهد همچون من زندگى كند و همچون من بميرد و ساكن بهشت جاويدان موعود پروردگارم گردد بايد على بن ابيطالب‏عليه السلام را دوست بدارد. او هرگز شما را از هدايت خارج نخواهد ساخت و هيچ گاه داخل ضلالت نخواهد كرد.(635)
3- من به زودى از اجانب پروردگار دعوت مى‏شوم واجابت خواهم كرد و من در بين شما دو ثقل )دو شى‏ء گران قيمت( مى‏گذارم كتاب خدا و عترتم. كتاب خدا ريسمانى است ممتد كه بين آسمان تا زمين امتداد يافته، و عترتم اهل بيت من هستند و خداوند لطيف و خبير به من داده كه آن‏ها از هم جدا نخواهند شد تا هنگامى كه در كنار حوض كوثر به من برسند و بنگريد چگونه پس از من با آن‏ها رفتار مى‏كنيد.(636)

آخرين شعله‏هاى زندگى
در اواخر ماه صفر سال يازدهم هجرى تب شديدى توام با سر دردى سخت، بر رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله عارض شد. اضطراب و دلهره سراسر مدينه را فرا گرفت. ياران پيامبر با ديدگانى اشكبار و دل‏هاى آكنده از اندوه، دورخانه پيامبر گرد آمده بودند تا از سرانجام بيمارى آن حضرت آگاه شوند. و خامت وضع رسول خداصلى الله عليه وآله اجازه نمى‏داد كه كسى به عيادت او برود. در اطاقى كه آن حضرت بسترى بود جز اهل بيت‏عليه السلام كسى حضور نداشت. دختر گرامى و يگانه يادگار پيامبر اكرم حضرت فاطمه)س( در كنار بستر پدر نشسته بود. بر چهره نورانى او نظاره مى‏كرد او با قلبى غمناك و ديدگانى پر از اشك و گلوى گرفته، شعر زير را كه از سروده‏هاى ابوطالب عليه السلام درباره پيامبر اكرم‏عليه السلام بود زمزمه مى‏كرد:
وابيض يستسقى الغمام بوجهه
ثمال اليتمامى عصقه للارامل
چهره روشنى كه به احترام آن باران از ابر در خواست مى‏شود. شخصيتى كه پناه گاه يتيمان و نگهبان بيوه زنان است.

در اين هنگام پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ديدگان خود را گشود و با صداى آهسته به دختر خود فرمود: اين شعرى است كه ابوطالب‏عليه السلام درباره من سروده است ولى شايسته است به جاى آن آيه را تلاوت نماييد.
»وَ مَا محَمَّدٌ إِلا رَسولٌ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِ الرُّسلُ أَ فَإِين مَّات أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِب عَلى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرَّ اللَّهَ شيْئاً وَ سيَجْزِى اللَّهُ الشَّكرِينَ«(637)
هيچ‏كس، جز به فرمان خدا نمى‏ميرد؛ سرنوشتى است تعيين شده؛ )بنابر اين، مرگ پيامبر يا ديگران يك سنّت الهى است( هر كس پاداش دنيا را بخواهد )و در زندگى خود در اين راه گام بردارد( چيزى از آن به او خواهيم داد؛ و هر كس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او مى‏دهيم؛ و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.
و سرانجام آخرين لحظه‏هاى زندگى پيامبر عظيم الشأن اسلام‏صلى الله عليه وآله فرا رسيد چشمان خود را باز كرد و فرمود: برادرم را صدا كنيد تا بيايد در كنار بستر من بنشيند. همه فهميدند مقصود جز على‏عليه السلام كسى نيست. او در كنار بستر پيامبر نشست ولى احساس كرد كه پيامبر مى‏خواهد از بستر برخيزد. آن حضرت را از بستر بلند نمود و به سينه خود تكيه داد چيزى نگذشت كه علائم احتضار در وجود شريف آن حضرت پديد آمد و در حالى كه سر بر سينه حضرت على‏عليه السلام بود، جان سپرد و آفتاب زندگى شخصيتى كه با فداكارى‏هاى خستگى‏ناپذير خود سرنوشت بشريت را دگرگون ساخت و راه سعادت و خوشبختى را به روى انسان‏ها گشود، غروب نمود و روح مقدس و بزرگ آن سفير الهى )در روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى( به رفيق اعلى پيوست. اميرمؤمنان‏عليه السلام جسد مطهر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را غسل داد و كفن كرد زيرا پيامبر فرموده بود : نزديك‏ترين فرد مرا غسل خواهد داد . سپس چهره او را باز كرد در حالى كه سيلاب اشك از ديدگان او جارى بود اين گونه با آن حضرت سخن است:
»پدر و مادرم فداى تو گردد. با رحلت تو رشته نبوت و وحى الهى و اخبار آسمان‏ها كه هرگز با مرگ كسى قطع نمى‏شود قطع گرديد. اگر نبود كه ما را به شكيبايى در برابر ناگوارى‏ها دعوت فرموده‏ايد آن چنان در فراق تو اشك مى‏ريختم كه سر چشمه اشك را مى‏خشكانيدم ولى حزن و اندوه ما در اين غم پيوسته است و اين اندازه در راه تو بسيار كم است و جز اين چاره نيست. پدر و مادرم فداى تو باد ما را در سراى ديگر به ياد آور و در خاطر خود نگاهدار.«(638)

چكيده مباحث شيوه مبارزه پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى پس از هجرت

1 - انتخاب يثرب بعنوان پايگاه اصلى مبارزه با توجه به شرائطى كه در آن زمان در آنجا حاكم بود و با توجه به موقعيت جغرافيائى و فكرى آن شهر از عوامل اصلى موفقيت پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« محسوب مى‏گردد .
2 - مهمترين اقدام رسول خدا در مدينه تشكيل حكومت دينى بود زيرا تحقق ولايت سياسى و قدرت حكومتى امكان انجام اصلاحات را در همه زمينه‏ها بوجود مى‏آورد ضمن اينكه ساختار فاسد سياسى آن عصر را نيز دگرگون مى‏كرد و بخشى از مفاسد اجتماعى را از بين مى‏برد .
3 - ساختن مساجد در قبائل از روش‏هاى مؤثر اصلاحى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در اين مقطع به حساب مى‏آيد شيوه اين بود كه هر قبيله‏اى براى خود مسجدى داشته باشد تا روح قبيله گى آنان تحت تأثير تعاليم آسمانى اسلام قرار گيرد تا به اين وسيله زمينه نابودى فساد و تباهى فراهم گردد.
4 - اختلافات نژادى و مذهبى از مفاسد اجتماعى مهم آن عصر بود كه زمينه جنگ و خشونت را بوجود مى‏آورد از بين بردن اين اختلافات و ايجاد وحدت دينى و ملى از روشهاى مفيد پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« براى از بين بردن فساد بزرگ اختلاف و تفرقه بود .
5 - دشمنان و مخالفان حاكميت دينى بيشترين نقش را در توليد مفاسد و گسترش آن در جامعه حجاز داشتند، بر اين اساس پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« وارد عرصه جهاد و مبارزه با اين گروه شدند و در فرصت‏هاى مناسب با ايجاد پيمان، يا جهاد بر عليه آنان با توجه به شرايط زمانى و مكانى همگى آنان را تسليم نمودند و يكى از مهم‏ترين اقدامات مؤثر بر عليه فساد و تباهى را به سر انجام رساندند .
6 - مشركين مكه و اطراف مدينه، يهوديان در قبائل گوناگون، منافقان و مسيحيان، جبهه مخالفان و دشمنان پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« را تشكيل مى‏دادند .
7 - در مدت 10 سال بعد از هجرت پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« موفق گرديد سرزمين حجاز را از هر گونه آلودگى فكر و مكاتب انحرافى پاك سازد و زمينه اصلاح مردم را در همه ابعاد بوجود آورد .
8 - بيشترين تهديد بر عليه حاكميت دينى از طرف خط نفاق مدينه صورت مى‏گرفت اينان دشمنانى بودند كه در لباس دوست امكان هر گونه اقدامى را پيدا مى‏كردند و لذا اذيّت و آزار اين گروه از همه دشمنان بيشتر بود و بر اين اساس پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« تلاش ويژه‏اى براى نابودى اين گروه خطرناك )با افشاگرى، مدارا، قاطعيت و برخورد شديد( انجام دادند .
9 - اعزام سفيران هدايت به كشورهاى اطراف حجاز و دعوت پادشاهان به آئين اسلام از شيوه‏هاى پيامبر اكرم»صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى مى‏باشد .
10 - از اقدامات مهم و اصولى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اجتماعى مبارزه با جهل و نادانى بود زيرا جهل ريشه هر فسادى است و با وجود جهل هر حركتى براى اصلاح بى ثمر خواهد بود در همين راستا مبارزه با سنن جاهلى و خرافات از حركتهاى شجاعانه رسول خدا »صلى الله عليه وآله وسلم« محسوب مى‏گردد .
11 - مبارزه با فقر و اقدام در جهت ايجاد عدالت اقتصادى و اجتماعى از شيوه‏هاى اصولى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى است و لذا آن حضرت كسب ثروت از راههاى نامشروع، بخل و اسراف، بى اعتنايى به محرومين را ممنوع نمودند و به اين وسيله بخشى از مفاسد اجتماعى، اقتصادى رانابود كردند و در مقابل زكاة، خمس و انفاق كه ايجاد كننده اعتدال اقتصادى در جامعه بشرى است را مطرح كردند .
12 - مبارزه با بيكارى و ايجاد زمينه اشتغال از شيوه‏هاى مؤثر پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اقتصادى بوده است .
13 - معرفى عوامل اصلى فساد در جامعه بشرى و تبيين روش مبارز ه با آنها از ديگر شيوه‏هاى پيامبر اكرم»صلى الله عليه وآله وسلم« بوده است در همين راستا معرفى نفس انسانى و شيطان بعنوان دشمن خوشبختى و سعادت انسان، و راه مبارزه با آنان صورت پذيرفت .
14 - ايجاد مرزهاى شرعى در رفتار و كردار و مطرح نمودن عناوين واجب، حرام، حلال - مستحب - مكروه، در مورد اعمال انسانها از مهم‏ترين شيوه‏هاى مبارزه با مفاسد اجتماعى به شمار مى‏آيد و بر همين اساس پيامبر اكرم»صلى الله عليه وآله وسلم« مفاسد اجتماعى را به عنوان حرام الهى مطرح و با ايجاد انگيزه‏هاى باطنى و ربّانى به مبارزه با مفاسد اجتماعى پرداختند اعلام تحريم شراب، قمار، رشوه، غيبت، تهمت، زنا و... در همين راستا قابل ارزيابى است .
15 - تكريم شخصيت و احيا ى حقوق زن از شيوه‏هاى مؤثر پيامبراكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اجتماعى به شماره مى‏آيد آن حضرت ابتداء نگرش جامعه به زن را اصلاح نمودند و سپس حقوق زن را مطرح و رعايت آن را واجب اعلام كردند .
16 - بعد از مراحل مقتضى كه پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اجتماعى پشت سر گذاشتند و موفقيت‏هاى بى نظيرى را كسب نمودند، نوبت به نظارت عمومى و تأسيس اصل امر به معروف و نهى از منكر مى‏رسد كه در اين موضوع از اساسى‏ترين روشهاى پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى در حاكميت دينى محسوب مى‏شود .
17 - تأسيس نظام قضايى اسلام كه منجر به نابودى سيستم قضايى جاهليت و اجراى احكام الهى )حدود و تعزيرات( )قصاص و ديات( شد از اساسى‏ترين شيوه‏هاى مبارزه پيامبر اكرم »صلى الله عليه وآله وسلم« با مفاسد اجتماعى به شمار مى‏آيد .
18 - آخرين اقدام مهم و سرنوشت ساز رسول گرامى اسلام »صلى الله عليه وآله وسلم« در مبارزه با مفاسد اجتماعى ابلاغ ولايت و وصايت حضرت على »عليه السلام« بود و به اين وسيله استمرار نهضت اصلاحى خويش را با اصل ولايت و امامت اعلام نمودند .