الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۲۵ -


قاضى از ديدگاه اسلام
قاضى در سيستم قضايى اسلام بايد كسى باشد كه عالم به احكام خدا باشد و با قدرت و شجاعت، عادلانه حكم خدا را صادر نمايد و لذا در حكومت دينى، قاضى يا پيامبر است يا وصى پيامبر يا منصوب از طرف معصوم‏عليه السلام، و در اين صورت است كه جهل و ضعف از صحنه قضاوت برداشته مى‏شود و احكام الهى عادلانه اجراء مى‏گردد و زمينه ظهور و بروز مفاسد در جامعه از بين مى‏رود.
پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله پيرامون قاضى و حساسيت شغل او و روايات فراوانى در مورد صفات قاضى و آداب قضاوت وجود دارد كه به تعدادى از آن‏ها اشاره مى‏شود:(572)
1- كسى كه در دو درهم به غير حكم خدا قضاوت كند به تحقيق كافر شده است و كسى كه در دو درهم به اشتباه حكم كند او هم كافر شده است.(573) )در صورتى كه خطاى قاضى در اثر سهل انگارى باشد(.
2- لحظاتى روز قيامت بر قاضى عادل مى‏گذرد كه او آرزو مى‏كند اى كاش قضاوتى در دنيا توسط او صورت نگرفته بود حتى بين دو نفر در مورد يك خرما.(574)
3- امام صادق مى‏فرمايدعليه السلام: پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نهى مى‏كرد كه كسى خود را در معرض قدرت و قضاوت در جامعه قرار دهد و مى‏فرمود كسى كه به دنبال اين امور باشد از طرف خداوند به او كمكى نمى‏شود و به حال خود واگذار گردد ولى اگر كسى بدنبال اين امور نباشد و از باب ضرورت اجتماعى و انجام امورمسلمين به او تحميل شود، خداوند متعال او را كمك خواهد نمود.(575)
4- كسى كه در ميان مسلمانان مبتلا به قضاوت شده است. نبايد صداى خود را نسبت به يكى از مراجعان بلند كند در حالى نسبت به ديگرى اين گونه عمل نمى كند.(576)
5- كسى كه مبتلا به قضاوت شده است نبايد در حال غضب قضاوت كند.(577)
6- قاضى نبايد در حالت غضب و گرسنگى و خواب آلودگى قضاوت كند.(578)
7- زبان قاضى در ميان دو پاره آتش قرار دارد تا وقتى كه بين مردم مردم قضاوت كند )وقتى كه قضاوت كرد معلوم مى‏شود كه( به سوى بهشت مى‏رود يا به سوى آتش دوزخ.(579)
8- اهل قضاوت سه دسته هستند كه دو گروه از آنان در جهنم و يك گروه در بهشت هستند )و امّا آن دو گروه كه اهل جهنم هستند( كسى كه قضاوت او بر اساس هوى و هوس باشد و كسى كه بدون علم قضاوت كند و امّا كسى كه قضاوت او بر اساس حق باشد او اهل بهشت است.(580)
آخرين مطلب در باب نظام قضايى اسلام اين است كه:
قرآن مجيد پيرامود مجريان نظام قضائى اسلام حساسيت زيادى نشان داده است و در آيات متعددى به اين گروه هشدار مى‏دهد كه نبايد به غير حكم خدا قضاوت نمايند زيرا آنچه نظام قضائى اسلام را از قضاء در جاهليت جدا مى‏كند محور بودن حكم خدا است بر اين اساس خداوند در قرآن مى‏فرمايد:
»و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الكافرون.«(581)
هر كس بر خلاف آنچه خدا نازل كرده حكم كند از كافران است.
»و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الظالمون.«(582)
هر كس بر خلاف آنچه خدا نازل كرده حكم كند از ستمكاران خواهد بود.
»و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الفاسقون.«(583)
هر كس بر خلاف آنچه خدا نازل كرده حكم كند از فاسقان خواهد بود.
كفر و ظلم و فسق ثمره عمل كسانى است كه احكام الهى را مورد اجرا قرار نمى‏دهند و در مقابل، اجراى حكم خدا عامل مهم تحقق عدالت اجتماعى در جامعه است و بر اين اصل مهم خداوند اين گونه تأكيد مى‏كند.
»وَ اَنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالقِسط اِنَّ اللَّهَ يُحِبُ المُقْسِطين .«(584)
اگر حكم كردى ميان آنها به عدالت حكم كن كه خدا دوست مى‏دارد آنان را كه حكم به عدل مى‏كند.
و از طرف ديگر هشدار مى‏دهد به هيچ قيمتى نبايد در امر قضاء تحت تأثير هوا و هوس كسانى قرار گرفت كه انتظار كنار گذاشتن احكام الهى را دارند.
»وَ أَنِ احْكُم بَيْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوك عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْك فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَسِقُونَ«(585)
و در ميان آن‏ها ]= اهل كتاب[، طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن! و از هوسهاى آنان پيروى مكن! و از آن‏ها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آن‏ها )از حكم و داورى تو(، روى گردانند، بدان كه خداوند مى‏خواهد آنان را بخاطر پاره‏اى از گناهانشان مجازات كند؛ و بسيارى از مردم فاسقند.

10 - حدود و تعزيرات
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله علاوه بر كار فرهنگى و تربيتى و ايجاد نظارت عمومى و شيوه‏هاى متنوع فكرى و ايجاد زمينه رشد و تعالى در جامعه آن روز، اقدام به تعيين مجازات‏هاى قانونى در برابر مفسدان نمود. اين مجازات‏ها به نام حدود و تعزيرات شناخته مى‏شود. آن حضرت در تبيين اهميت اجراى حدود در مبارزه با فساد مى‏فرمايد )بركات اجراى يك حد از چهل روز باران بهتر است((586)
)حدّ( در لغت به معناى منع(587) و در شرع عبارت است از: كيفر مشخصى است كه براى برخى گناهان در قانون اسلام تعيين شده است. تناسب اين تعريف با معناى لغوى در آن است كه اجراى حدود وسيله منع مردم از برخى گناهان مى‏باشد. تعزير در لغت به معناى تأديب(588) و در شرع، عبارت است از: كيفرى كه مقدار و نوع آن در قانون معين نشده بلكه بستگى به نظر حاكم شرع دارد كه در هر موردى به تناسب آن، حكم دهد به گونه‏اى كه خلاف كاران را تأديب كرده و از تخلّف باز دارد.(589)
مسائل حدود و تعزيرات بسيار مفصّل است در اين جا فقط به مواردى به طور اختصار اشاره مى‏شود:

الف: حدّ زنا
»وَ الَّتى يَأْتِينَ الْفَحِشةَ مِن نِّسائكمْ فَاستَشهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكمْ فَإِن شهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فى الْبُيُوتِ حَتى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْت أَوْ يجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبِيلاً(15)وَ الَّذَانِ يَأْتِيَنِهَا مِنكمْ فَئَاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصلَحَا فَأَعْرِضوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَّحِيماً«16)

و كسانى از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبيد! اگر گواهى دادند، آنان ]= زنان[ را در خانه ها)ى خود( نگاه داريد تا مرگشان فرارسد؛ يا اينكه خداوند، راهى براى آنها قرار دهد. و از ميان شما، آن مردان و زنانى كه )همسر ندارند، و( مرتكب آن كار )زشت( مى‏شوند، آنها را آزار دهيد )و حد بر آنان جارى نماييد(! و اگر توبه كنند، و )خود را( اصلاح نمايند، )و به جبران گذشته بپردازند،( از آنها درگذريد! زيرا خداوند، توبه‏پذير و مهربان است.
»الزَّانِيَةُ وَ الزَّانى فَاجْلِدُوا كلَّ وَاحِدٍ مِّنهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكم بهِمَا رَأْفَةٌ فى دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لْيَشهَدْ عَذَابهُمَا طائفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ«(590)
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد؛ و نبايد رأفت )و محبّت كاذب( نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند!
از آيه 15 و 16 سوره نساء استفاده مى‏شود )قبل از نزول حكم سوره نور درباره زناكاران( زنان بدكار اگر محصنه )شوهردار( بوده‏اند مجازات آن‏ها زندان ابد بوده است، و در صورتى كه غير محصن بوده‏اند مجازات آن‏ها ايذاء و آزار بوده است ولى مقدار اين آزار معين نشده است با نزول آيه 2 سوره نور حكم زناى غير محصن معين شد)و آن يكصد تازيانه اعلام شد(
در حقيقت مقدار ايذاء و آزار كه در آيه 16 سوره نساء مشخص نگرديده بود، در آيه 2 سوره نور مشخص شد و اما حكم زناى محصن كه در آيه 15 سوره نساء حبس ابد )بطور موقت( اعلام شده بود، به سخن رسول خداصلى الله عليه وآله تبديل به اعدام و رجم گرديد.(591) البته حكم اعدام و رجم درباره زناى محصن در اواخر عمر رسول خداصلى الله عليه وآله اعلام گرديد و بعد از آن در بين مسلمانان جارى شد.(592)
در تفسير عياشى از امام صادق اسلام‏عليه السلام روايت شده است كه شخصى از آن حضرت از آيه 15 سوره نساء سؤال كرد، فرمود: اين آيه نسخ شده است شخص ديگرى پرسيد: آن روزها كه نسخ نشده بود به چه صورت مورد عمل قرار مى‏گرفت؟ فرمود:
»به اين صورت كه اگر زنى زنا مى‏داد و چهار نفر عليه او شهادت مى‏دادند او را در خانه‏اى حبس مى‏كردند و با او سخن نمى‏گفتند و به سخن او گوش نمى‏دادند و با او نشست و برخاست نمى‏كردند. تنها آب و طعامش را برايش مى‏بردند تا بميرد و يا بعدها خداوند راه چاره‏اى برايش مقرر سازد كه ساخت و آن اين بود كه اگر بى شوهر بود تازيانه‏اش بزنند و اگر شوهردار بود سنگسار شود.«(593)

از آياتى كه ذكر شد استفاده مى‏شود كه:
1- افراط و تفريط در اجراى حدّ، ممنوع است. بعد از ثبوت جرم و مسلّم شدن حدّ بايد قاطعيت به خرج داد و از احساسات كاذب و عواطف دروغين كه براى جامعه زيان بخش است پرهيز گردد زيرا كسى نمى‏تواند در مهربانى و محبت بر خداوند رحمان و رحيم پيشى گيرد.
در حديثى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله آمده است:
» روز قيامت بعضى از حاكمان را كه يك تازيانه از حدّ الهى كم كرده‏اند در صحنه محشر مى‏آورند و به او گفته مى‏شود چرا چنين كردى؟
مى‏گويد براى رحمت به بندگان تو. خداوند به او مى‏گويد: آيا تو نسبت به آن ها از من مهربان تر بودى؟ و دستور داده مى‏شود او را به آتش بيفكنيد. ديگرى را مى‏آورند كه يك تازيانه بر حدّ الهى افزوده به او گفته مى‏شود: چرا چنين كردى؟ در پاسخ مى‏گويد: تا بندگانت از معصيت تو خوددارى كنند. خداوند مى‏فرمايد: تو از من آگاه تر و حكيم‏تر بودى؟ سپس دستور داده مى‏شود او را هم به آتش دوزخ ببرند.«(594)
2- با توجه به بافت زندگى بشر، آلودگى‏هاى اخلاقى در يك فرد ثابت نمى‏ماند و به جامعه سرايت مى‏كند. براى پاكسازى بايد همان گونه كه گناه بر ملا شده مجازات نيز بر ملا گردد و لذا دستور داده شده است كه حدود الهى علنى اجرا گردد زيرا:
- موجب مى‏شود كه مردم از عمل زشت شخص مجرم انزجار پيدا كنند.
- مشاهده مجازاتِ مجرم نقش باز دارندگى دارد و لطفى است از طرف خداوند براى مردم.
- مردم با مشاهده اجراى حد در حضور خودشان مى‏فهمند كه شخص مجرم مجازانش را تحمل كرده و ديگر نبايد متعرض او شوند.
مردم با مشاهده شخص مجرم براى او دلسوزى كرده و براى آمرزش او دعا مى‏كنند.
استاد شهيد آية اللَّه مطهرى قدس سره در مورد علنى بودن حدود مى‏فرمايد:
قرآن امر مى‏كند كه مبادا اجراى حكم حدّ مرد و زنِ زناكار را در پشت ديوارها و دور از چشم مردم انجام دهيد حتماً بايد در حضور مردم باشد و خبرش همه جا پخش شود تا بدانند اسلام در مسأله عفاف حساسيت فوق العاده دارد چون اصل اجراى دستورهاى جزايى براى تأديب و تربيت اجتماع است. يك زنى زنا كند و محرمانه او را وَلو اعدام كنند. اثر اجتماعى ندارد. در صدر اسلام هم هر وقت چنين چيزى اتفاق مى‏افتاد- البته كم هم اتفاق افتاده چون اين قوانين را اجرا مى‏كردند زنا كم اتفاق مى‏افتاده- اعلام عمومى مى‏كردند.(595)
در اينجا ممكن است سؤال شود كه آيا حضور مردم در اجراى حدود الهى فقط اختصاص به جَلد )تازيانه( دارد يا نه در تمام حدود الهى اين شرط وجود دارد؟
از كلمات فقها و متفكران اسلامى استفاده مى‏شود كه: حضور مردم براى حكمت‏هاى كه ذكر شد در مجازات جَلد اگر ضرورى باشد در اجراى مجازات رجم كه سنگين‏تر است به طريق اولى ضرورت دارد و ديگر اين كه كلمه )عذابَها( در آيه 2 سوره نور، اعم از رجم و جلد است و ذكر جَلد )تازيانه( در ابتداى آيه نمى‏تواند مُخصِّص آن باشد و آيه شريفه را تخصيص بزند و لزوم حضور مردم را در مجازات جَلد محدود كند و چون مسأله عبرت‏گيرى و پند آموزى مردم و نفرت و انزجار از عمل زشت اختصاص به زنا نداشته و در بسيارى از جرايمى كه عفت عمومى و امنيت اجتماعى را به خطر مى‏اندازد نيز همين ملاك وجود دارد. حضور مردم و اجراى علنى حدود، اختصاصى به حدّ زنا ندارد البته طبيعى است اگر مجازات، مفاسدى بر آن مترتب شود نبايد بدان اقدام گردد معمولاً تاكيد براجراى علنى حدود و مجازات در خصوص جرايمى است كه عفت عمومى به وسيله آن لكه دار شده و امنيّت جانى، مالى و عرِضى مردم به خطر افتاده باشد و آرامش وامنيت جامعه جز به اجراى علنى حدود تأمين نشود. و تشخيص اين امر در جامعه دينى برعهده حاكم اسلامى است كه تصميم مى‏گيرد حدّ الهى را علنى اجرا كند يا غير علنى. شيخ طوسى)ره( با نقل دو روايت كه در يكى پيامبرصلى الله عليه وآله بر شخص بيمارى حدّ را به گونه‏اى خاص اجرا كرد و در ديگرى امام على‏عليه السلام به سبب بيمارىِ مجرم، اجراى حدّ را به تأخير انداخت، آن دو را منافى ندانسته و مى‏نويسد:
اگر اقامه حدّ به امام واگذار شده، او بر طبق مصلحتى كه تشخيص مى‏دهد آن را اِقامه مى‏كند. اگر مصلحت اقتضا كرد كه فوراً اجرا شود آن را به گونه‏اى اجرا مى‏كند كه مجرم به خاطر اجراى حدّ تلف نشود. چنان‏كه پيامبرصلى الله عليه وآله چنين كرد و اگر مصلحت ايجاب كرد آن را به تأخير مى‏اندازد تا مجرم بيمار بهبود يابد سپس حدّ به صورت كامل و طبيعى اجرا شود.(596)
اين مطلب به اين جهت ذكر گرديد كه عنصر مصلحت در اجراى حدود اگر وجود دارد تشخيص آن به عهده حاكم و شأن اوست و ديگران بايد مطيع نظر او باشند. البته گاهى مصلحت مربوط به فرد مى‏شود و گاهى به جامعه و نظام اسلامى مربوط مى‏گردد. در هر صورت حكمت و مصلحت دو عنصرى هستند كه امام مسلمين بر اساس آن ها رأى خود را صادر مى‏كند و حدود الهى را اجرا مى‏نمايد. آخرين موضوعى كه در اين جا به آن اشاره مى‏شود كه:
براى اثبات وقوع زنا اصول و شرايطى در نظام قضايى اسلام وجود دارد(597) كه دقت و تدبر در هر كدام از اين شروط نكات فراوانى را به انسان تفهيم مى‏كند كه مهم‏ترين آنها حساسيت اسلام در حفظ آبرو و حيثيت و عفت عمومى در جامعه است.

ب: حدّ لواط
چون حرمت و فساد لواط بيشتر از زناست، حدّ آن شديدتر است. هر گاه لواط كننده و دهنده هر دو عاقل و بالغ باشند و گناه آنان از راه‏هاى شرعى اثبات شود، طبق نظر قاضى با يكى از روش‏هاى ذيل كشته مى‏شوند.
1- زدن گردن با شمشير.
2- بستن دست و پاى آنان و پرت كردن از جاى بلند مانند كوه.
3- سوزاندن در آتش.
4- سنگسار كردن.
5- خراب كردن ديوار بر روى آنان.
جمع ميان حدّ سوم و حدّهاى ديگر نيز جايز است يعنى:
مى‏توانند اول با يكى از روش‏هاى چهار گانه، آن‏ها را بكشند و پس از آن جنازه‏شان را در آتش بسوزانند.(598)
در حديث صحيح از رسول خداصلى الله عليه وآله آمده است كه فرمود:
»هر كس از شما عمل قوم لوط را مرتكب شود، هم فاعل را بكشيد و هم مفعول را.«(599)
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: اميرالمومنين‏عليه السلام درباره مردى كه چهار مرتبه اعتراف به عمل لواط كرده، بود، فرمود:
اى مرد رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله درباره شخصى مثل تو سه نوع حدّ مشخص نمود هر كدام را خواستى انتخاب كن.
1- زدن گردن با شمشير؛
2- بستن دست و پا و پرت كردن از كوه؛
3- سوزاندن در آتش؛(600)
لازم به ذكر است اگر دو نفر اقدام به عمل شنيع هم جنس بازى كنند، هر يك به صد ضربه شلاق محكوم مى‏شوند.(601)
در مورد اثبات لواط در كتاب‏هاى فقهى آمده است: ثابت نمى‏شود اين گناه مگر به اعتراف فاعل يا مفعول در چهار مر تبه، يا شهادت چهار مرد با داشتن شرايط قبول شهادت. و شهادت زن در رابطه با اين گناه به هيچ صورتى پذيرفته نيست.
البته در اين مورد، مسائل فراوانى وجود دارد كه بايد در جاى خود مورد بحث و بررسى قرار گيرد.(602)

ج - حدّ قذف
قذف، نسبت زنا يا لواط به زن يا مرد مسلمان است و مجازات دنيايى اين گناه را قرآن مجيد اين گونه بيان مى‏فرمايد:
»وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ ثمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَنِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شهَدَةً أَبَداً وَ أُولَئك هُمُ الْفَسِقُونَ«(603)
و كسانى كه ز آنان پاكدامن را متّهم مى‏كنند، سپس چهار شاهد )بر مدّعاى خود( نمى‏آورند ، آن‏ها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد؛ و آن‏ها همان فاسقانند!
آنچه از آيه شريفه و روايات و نظرات فقيهان استفاده مى‏شود آن است كه اجراى حدّ قذف مشروط به چند امر است:(604)
1- قذف كننده بالغ و عاقل باشد.
2- قذف شده پنج شرط در او باشد، بلوغ، عقل، حريت، اسلام و پاكدامنى )يعنى متجاهر و متظاهر به عمل شنيع نباشد(.
3- دشنام به زنا يا لواط باشد و نسبت هم صريح باشد نه كنايه.
4- دشنام دهنده نتواند نسبتى را كه داده اثبات كند. )از راههاى مطرح شده در شرع مقدس(
5- قذف شده اگر نسبت داده شده به او را قبول كرد يا اين كه دشنام دهنده را بخشيد، حد قذف ساقط مى‏شود.
6- قذف كننده اگر شوهر باشد و به زنش نسبت زنا بدهد، حدّ قذف به لِعان تبديل مى‏گردد.(605)

د - حدّ شراب خوارى
هر گاه شخص عاقل بالغ از روى علم و عمد، شراب بخورد )ملاك مُسكر بودن آن است( هر چند يك قطره باشد هشتاد تازيانه بر او به عنوان حدّ الهى زده مى‏شود و اگر اين عمل تكرار شود حدّ هم تكرار مى‏شود تا سه مرتبه، در مرتبه چهارم حدّ او كشتن است )و بعضى از فقها در مرتبه سوم حد شراب خوار را كشتن مى‏دانند( اگر پيش از اثبات حدّ ، از گناه خود توبه نمايد، حدّ از او ساقط مى‏شود.(606)
در مورد اجراى اين حدّ توسط رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله روايات متعددى نقل شده است كه همگى آن ها حاكى از اهتمام رسول خداصلى الله عليه وآله براى مبارزه با اين فساد مى‏باشد.(607)
در بعضى از كتابهاى اهل سنت آمده است:(608)كه شراب خوارى را به نزد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله آوردند آن حضرت به زدن او دستور داد با دو تر كه در حدود چهل تازيانه ولى بعداً تعداد تازيانه‏ها تغير يافت. روايت شده است كه در زمان عمر از حضرت على‏عليه السلام درباره تعداد تازيانه پرسيدند آن حضرت فرمود:
»وقتى شخص شراب بخورد مست مى‏شود و هر گاه مست شد هزيان مى‏گويد و هر گاه هزيان گفت: افترا مى‏زند و كيفر شخص مفترى 80 تازيانه است.«(609)

ه - حدّ سرقت
»وَ السارِقُ وَ السارِقَةُ فَاقْطعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَلاً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«(610)
دست مرد دزد و زن دزد را، به كيفر عملى كه انجام داده‏اند، به عنوان يك مجازات الهى، قطع كنيد! و خداوند توانا و حكيم است.
حدّ سرقت، قطع دست و مقدار آن چهار انگشت است. انگشت شست و كف دست بايد باقى بماند و در مرتبه دوم، بريدن نصف پنجه پاى چپ تا حدّى كه مقدارى از جاى مسح براى وضو باقى بماند و در مرتبه سوم حبس ابد تا زمان مرگ و در مرتبه چهارم كشتن دزد به شرط اين كه موارد قبلى اجرا شده باشد.(611)
امام باقرعليه السلام در روايتى مى‏فرمايد: ام سلمه همسر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله كنيزى داشت كه سرقت كرده بود. كسانى كه مال آن‏ها غارت شده بود، حضور رسول خداصلى الله عليه وآله آمدند تا آن كنيز را مجازات كند. ام سلمه درباره كنيز خود نزد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شفاعت كرد. آن حضرت فرمود:
»اين حدّى است از حدود الهى كه نبايد تعطيل شود سپس دست كنيز را قطع كرد.«(612)
در همين رابطه نقل شده است: زنى از خاندان اشراف قريش مرتكب سرقت شد هنگامى كه رسول خداصلى الله عليه وآله دستور داد حدّ الهى را درباره او جارى كنند قبيله بنى مخزوم از اين جريان به شدّت ناراحت شدند و كوشيدند تا به هر وسيله‏اى كه شده مانع از اجراى حد شوند. از اسامة بن زيد كه مورد عنايت آن حضرت بود تقاضا كردند كه با آن حضرت در اين باره صحبت كند و از ايشان تقاضاى عفو نمايد هنگامى كه اسامه با رسول خداصلى الله عليه وآله در اين باره صحبت كرد حضرت سخت ناراحت شد و فرمود:
»آيا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مى‏كنى؟ سپس فرمود: اى مردم! علت اين كه ملت‏هاى قبل از شما هلاك شدند اين بود كه اگر قدرتمندى از آنان دزدى مى‏كرد او را به مجازات نمى‏رساندند: اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام كسى دست به عمل سرقت )و يا هر خلاف ديگر( مى‏زد حكم خدا را درباره وى اجرا مى‏كردند. سپس فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم فاطمه دست به چنين كارى بزند حكم خدا را درباره او اجرا مى‏كردم و در برابر قانون خدا فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى يكسان است.«(613)