قاضى از ديدگاه اسلام
قاضى در سيستم قضايى اسلام بايد كسى باشد كه عالم به احكام خدا باشد و با قدرت و
شجاعت، عادلانه حكم خدا را صادر نمايد و لذا در حكومت دينى، قاضى يا پيامبر است يا
وصى پيامبر يا منصوب از طرف معصومعليه السلام، و در اين صورت است كه جهل و ضعف از
صحنه قضاوت برداشته مىشود و احكام الهى عادلانه اجراء مىگردد و زمينه ظهور و بروز
مفاسد در جامعه از بين مىرود.
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله پيرامون قاضى و حساسيت شغل او و روايات
فراوانى در مورد صفات قاضى و آداب قضاوت وجود دارد كه به تعدادى از آنها اشاره
مىشود:(572)
1- كسى كه در دو درهم به غير حكم خدا قضاوت كند به تحقيق كافر شده است و كسى كه در
دو درهم به اشتباه حكم كند او هم كافر شده است.(573) )در صورتى كه خطاى قاضى در اثر
سهل انگارى باشد(.
2- لحظاتى روز قيامت بر قاضى عادل مىگذرد كه او آرزو مىكند اى كاش قضاوتى در دنيا
توسط او صورت نگرفته بود حتى بين دو نفر در مورد يك خرما.(574)
3- امام صادق مىفرمايدعليه السلام: پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نهى مىكرد كه
كسى خود را در معرض قدرت و قضاوت در جامعه قرار دهد و مىفرمود كسى كه به دنبال اين
امور باشد از طرف خداوند به او كمكى نمىشود و به حال خود واگذار گردد ولى اگر كسى
بدنبال اين امور نباشد و از باب ضرورت اجتماعى و انجام امورمسلمين به او تحميل شود،
خداوند متعال او را كمك خواهد نمود.(575)
4- كسى كه در ميان مسلمانان مبتلا به قضاوت شده است. نبايد صداى خود را نسبت به يكى
از مراجعان بلند كند در حالى نسبت به ديگرى اين گونه عمل نمى كند.(576)
5- كسى كه مبتلا به قضاوت شده است نبايد در حال غضب قضاوت كند.(577)
6- قاضى نبايد در حالت غضب و گرسنگى و خواب آلودگى قضاوت كند.(578)
7- زبان قاضى در ميان دو پاره آتش قرار دارد تا وقتى كه بين مردم مردم قضاوت كند
)وقتى كه قضاوت كرد معلوم مىشود كه( به سوى بهشت مىرود يا به سوى آتش دوزخ.(579)
8- اهل قضاوت سه دسته هستند كه دو گروه از آنان در جهنم و يك گروه در بهشت هستند )و
امّا آن دو گروه كه اهل جهنم هستند( كسى كه قضاوت او بر اساس هوى و هوس باشد و كسى
كه بدون علم قضاوت كند و امّا كسى كه قضاوت او بر اساس حق باشد او اهل بهشت
است.(580)
آخرين مطلب در باب نظام قضايى اسلام اين است كه:
قرآن مجيد پيرامود مجريان نظام قضائى اسلام حساسيت زيادى نشان داده است و در آيات
متعددى به اين گروه هشدار مىدهد كه نبايد به غير حكم خدا قضاوت نمايند زيرا آنچه
نظام قضائى اسلام را از قضاء در جاهليت جدا مىكند محور بودن حكم خدا است بر اين
اساس خداوند در قرآن مىفرمايد:
»و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الكافرون.«(581)
هر كس بر خلاف آنچه خدا نازل كرده حكم كند از كافران است.
»و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الظالمون.«(582)
هر كس بر خلاف آنچه خدا نازل كرده حكم كند از ستمكاران خواهد بود.
»و من لم يحكم بما انزل الله فأولئك هم الفاسقون.«(583)
هر كس بر خلاف آنچه خدا نازل كرده حكم كند از فاسقان خواهد بود.
كفر و ظلم و فسق ثمره عمل كسانى است كه احكام الهى را مورد اجرا قرار نمىدهند و در
مقابل، اجراى حكم خدا عامل مهم تحقق عدالت اجتماعى در جامعه است و بر اين اصل مهم
خداوند اين گونه تأكيد مىكند.
»وَ اَنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالقِسط اِنَّ اللَّهَ يُحِبُ المُقْسِطين
.«(584)
اگر حكم كردى ميان آنها به عدالت حكم كن كه خدا دوست مىدارد آنان را كه حكم به عدل
مىكند.
و از طرف ديگر هشدار مىدهد به هيچ قيمتى نبايد در امر قضاء تحت تأثير هوا و هوس
كسانى قرار گرفت كه انتظار كنار گذاشتن احكام الهى را دارند.
»وَ أَنِ احْكُم بَيْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ
احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوك عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْك فَإِن
تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ
وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَسِقُونَ«(585)
و در ميان آنها ]= اهل كتاب[، طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن! و از هوسهاى
آنان پيروى مكن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو
نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آنها )از حكم و داورى تو(، روى گردانند، بدان كه
خداوند مىخواهد آنان را بخاطر پارهاى از گناهانشان مجازات كند؛ و بسيارى از مردم
فاسقند.
10 - حدود و تعزيرات
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله علاوه بر كار فرهنگى و تربيتى و ايجاد نظارت
عمومى و شيوههاى متنوع فكرى و ايجاد زمينه رشد و تعالى در جامعه آن روز، اقدام به
تعيين مجازاتهاى قانونى در برابر مفسدان نمود. اين مجازاتها به نام حدود و
تعزيرات شناخته مىشود. آن حضرت در تبيين اهميت اجراى حدود در مبارزه با فساد
مىفرمايد )بركات اجراى يك حد از چهل روز باران بهتر است((586)
)حدّ( در لغت به معناى منع(587) و در شرع عبارت است از: كيفر مشخصى است كه براى
برخى گناهان در قانون اسلام تعيين شده است. تناسب اين تعريف با معناى لغوى در آن
است كه اجراى حدود وسيله منع مردم از برخى گناهان مىباشد. تعزير در لغت به معناى
تأديب(588) و در شرع، عبارت است از: كيفرى كه مقدار و نوع آن در قانون معين نشده
بلكه بستگى به نظر حاكم شرع دارد كه در هر موردى به تناسب آن، حكم دهد به گونهاى
كه خلاف كاران را تأديب كرده و از تخلّف باز دارد.(589)
مسائل حدود و تعزيرات بسيار مفصّل است در اين جا فقط به مواردى به طور اختصار اشاره
مىشود:
الف: حدّ زنا
»وَ الَّتى يَأْتِينَ الْفَحِشةَ مِن نِّسائكمْ فَاستَشهِدُوا عَلَيْهِنَّ
أَرْبَعَةً مِّنكمْ فَإِن شهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فى الْبُيُوتِ حَتى
يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْت أَوْ يجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبِيلاً(15)وَ الَّذَانِ
يَأْتِيَنِهَا مِنكمْ فَئَاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصلَحَا فَأَعْرِضوا
عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَّحِيماً«16)
و كسانى از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر
آنها بطلبيد! اگر گواهى دادند، آنان ]= زنان[ را در خانه ها)ى خود( نگاه داريد تا
مرگشان فرارسد؛ يا اينكه خداوند، راهى براى آنها قرار دهد. و از ميان شما، آن مردان
و زنانى كه )همسر ندارند، و( مرتكب آن كار )زشت( مىشوند، آنها را آزار دهيد )و حد
بر آنان جارى نماييد(! و اگر توبه كنند، و )خود را( اصلاح نمايند، )و به جبران
گذشته بپردازند،( از آنها درگذريد! زيرا خداوند، توبهپذير و مهربان است.
»الزَّانِيَةُ وَ الزَّانى فَاجْلِدُوا كلَّ وَاحِدٍ مِّنهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ
لا تَأْخُذْكم بهِمَا رَأْفَةٌ فى دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لْيَشهَدْ عَذَابهُمَا طائفَةٌ مِّنَ
الْمُؤْمِنِينَ«(590)
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد؛ و نبايد رأفت )و محبّت كاذب( نسبت
به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و
بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند!
از آيه 15 و 16 سوره نساء استفاده مىشود )قبل از نزول حكم سوره نور درباره
زناكاران( زنان بدكار اگر محصنه )شوهردار( بودهاند مجازات آنها زندان ابد بوده
است، و در صورتى كه غير محصن بودهاند مجازات آنها ايذاء و آزار بوده است ولى
مقدار اين آزار معين نشده است با نزول آيه 2 سوره نور حكم زناى غير محصن معين شد)و
آن يكصد تازيانه اعلام شد(
در حقيقت مقدار ايذاء و آزار كه در آيه 16 سوره نساء مشخص نگرديده بود، در آيه 2
سوره نور مشخص شد و اما حكم زناى محصن كه در آيه 15 سوره نساء حبس ابد )بطور موقت(
اعلام شده بود، به سخن رسول خداصلى الله عليه وآله تبديل به اعدام و رجم
گرديد.(591) البته حكم اعدام و رجم درباره زناى محصن در اواخر عمر رسول خداصلى الله
عليه وآله اعلام گرديد و بعد از آن در بين مسلمانان جارى شد.(592)
در تفسير عياشى از امام صادق اسلامعليه السلام روايت شده است كه شخصى از آن حضرت
از آيه 15 سوره نساء سؤال كرد، فرمود: اين آيه نسخ شده است شخص ديگرى پرسيد: آن
روزها كه نسخ نشده بود به چه صورت مورد عمل قرار مىگرفت؟ فرمود:
»به اين صورت كه اگر زنى زنا مىداد و چهار نفر عليه او شهادت مىدادند او را در
خانهاى حبس مىكردند و با او سخن نمىگفتند و به سخن او گوش نمىدادند و با او
نشست و برخاست نمىكردند. تنها آب و طعامش را برايش مىبردند تا بميرد و يا بعدها
خداوند راه چارهاى برايش مقرر سازد كه ساخت و آن اين بود كه اگر بى شوهر بود
تازيانهاش بزنند و اگر شوهردار بود سنگسار شود.«(593)
از آياتى كه ذكر شد استفاده مىشود كه:
1- افراط و تفريط در اجراى حدّ، ممنوع است. بعد از ثبوت جرم و مسلّم شدن حدّ بايد
قاطعيت به خرج داد و از احساسات كاذب و عواطف دروغين كه براى جامعه زيان بخش است
پرهيز گردد زيرا كسى نمىتواند در مهربانى و محبت بر خداوند رحمان و رحيم پيشى
گيرد.
در حديثى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله آمده است:
» روز قيامت بعضى از حاكمان را كه يك تازيانه از حدّ الهى كم كردهاند در صحنه محشر
مىآورند و به او گفته مىشود چرا چنين كردى؟
مىگويد براى رحمت به بندگان تو. خداوند به او مىگويد: آيا تو نسبت به آن ها از من
مهربان تر بودى؟ و دستور داده مىشود او را به آتش بيفكنيد. ديگرى را مىآورند كه
يك تازيانه بر حدّ الهى افزوده به او گفته مىشود: چرا چنين كردى؟ در پاسخ مىگويد:
تا بندگانت از معصيت تو خوددارى كنند. خداوند مىفرمايد: تو از من آگاه تر و
حكيمتر بودى؟ سپس دستور داده مىشود او را هم به آتش دوزخ ببرند.«(594)
2- با توجه به بافت زندگى بشر، آلودگىهاى اخلاقى در يك فرد ثابت نمىماند و به
جامعه سرايت مىكند. براى پاكسازى بايد همان گونه كه گناه بر ملا شده مجازات نيز بر
ملا گردد و لذا دستور داده شده است كه حدود الهى علنى اجرا گردد زيرا:
- موجب مىشود كه مردم از عمل زشت شخص مجرم انزجار پيدا كنند.
- مشاهده مجازاتِ مجرم نقش باز دارندگى دارد و لطفى است از طرف خداوند براى مردم.
- مردم با مشاهده اجراى حد در حضور خودشان مىفهمند كه شخص مجرم مجازانش را تحمل
كرده و ديگر نبايد متعرض او شوند.
مردم با مشاهده شخص مجرم براى او دلسوزى كرده و براى آمرزش او دعا مىكنند.
استاد شهيد آية اللَّه مطهرى قدس سره در مورد علنى بودن حدود مىفرمايد:
قرآن امر مىكند كه مبادا اجراى حكم حدّ مرد و زنِ زناكار را در پشت ديوارها و دور
از چشم مردم انجام دهيد حتماً بايد در حضور مردم باشد و خبرش همه جا پخش شود تا
بدانند اسلام در مسأله عفاف حساسيت فوق العاده دارد چون اصل اجراى دستورهاى جزايى
براى تأديب و تربيت اجتماع است. يك زنى زنا كند و محرمانه او را وَلو اعدام كنند.
اثر اجتماعى ندارد. در صدر اسلام هم هر وقت چنين چيزى اتفاق مىافتاد- البته كم هم
اتفاق افتاده چون اين قوانين را اجرا مىكردند زنا كم اتفاق مىافتاده- اعلام عمومى
مىكردند.(595)
در اينجا ممكن است سؤال شود كه آيا حضور مردم در اجراى حدود الهى فقط اختصاص به
جَلد )تازيانه( دارد يا نه در تمام حدود الهى اين شرط وجود دارد؟
از كلمات فقها و متفكران اسلامى استفاده مىشود كه: حضور مردم براى حكمتهاى كه ذكر
شد در مجازات جَلد اگر ضرورى باشد در اجراى مجازات رجم كه سنگينتر است به طريق
اولى ضرورت دارد و ديگر اين كه كلمه )عذابَها( در آيه 2 سوره نور، اعم از رجم و جلد
است و ذكر جَلد )تازيانه( در ابتداى آيه نمىتواند مُخصِّص آن باشد و آيه شريفه را
تخصيص بزند و لزوم حضور مردم را در مجازات جَلد محدود كند و چون مسأله عبرتگيرى و
پند آموزى مردم و نفرت و انزجار از عمل زشت اختصاص به زنا نداشته و در بسيارى از
جرايمى كه عفت عمومى و امنيت اجتماعى را به خطر مىاندازد نيز همين ملاك وجود دارد.
حضور مردم و اجراى علنى حدود، اختصاصى به حدّ زنا ندارد البته طبيعى است اگر
مجازات، مفاسدى بر آن مترتب شود نبايد بدان اقدام گردد معمولاً تاكيد براجراى علنى
حدود و مجازات در خصوص جرايمى است كه عفت عمومى به وسيله آن لكه دار شده و امنيّت
جانى، مالى و عرِضى مردم به خطر افتاده باشد و آرامش وامنيت جامعه جز به اجراى علنى
حدود تأمين نشود. و تشخيص اين امر در جامعه دينى برعهده حاكم اسلامى است كه تصميم
مىگيرد حدّ الهى را علنى اجرا كند يا غير علنى. شيخ طوسى)ره( با نقل دو روايت كه
در يكى پيامبرصلى الله عليه وآله بر شخص بيمارى حدّ را به گونهاى خاص اجرا كرد و
در ديگرى امام علىعليه السلام به سبب بيمارىِ مجرم، اجراى حدّ را به تأخير انداخت،
آن دو را منافى ندانسته و مىنويسد:
اگر اقامه حدّ به امام واگذار شده، او بر طبق مصلحتى كه تشخيص مىدهد آن را اِقامه
مىكند. اگر مصلحت اقتضا كرد كه فوراً اجرا شود آن را به گونهاى اجرا مىكند كه
مجرم به خاطر اجراى حدّ تلف نشود. چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله چنين كرد و اگر
مصلحت ايجاب كرد آن را به تأخير مىاندازد تا مجرم بيمار بهبود يابد سپس حدّ به
صورت كامل و طبيعى اجرا شود.(596)
اين مطلب به اين جهت ذكر گرديد كه عنصر مصلحت در اجراى حدود اگر وجود دارد تشخيص آن
به عهده حاكم و شأن اوست و ديگران بايد مطيع نظر او باشند. البته گاهى مصلحت مربوط
به فرد مىشود و گاهى به جامعه و نظام اسلامى مربوط مىگردد. در هر صورت حكمت و
مصلحت دو عنصرى هستند كه امام مسلمين بر اساس آن ها رأى خود را صادر مىكند و حدود
الهى را اجرا مىنمايد. آخرين موضوعى كه در اين جا به آن اشاره مىشود كه:
براى اثبات وقوع زنا اصول و شرايطى در نظام قضايى اسلام وجود دارد(597) كه دقت و
تدبر در هر كدام از اين شروط نكات فراوانى را به انسان تفهيم مىكند كه مهمترين
آنها حساسيت اسلام در حفظ آبرو و حيثيت و عفت عمومى در جامعه است.
ب: حدّ لواط
چون حرمت و فساد لواط بيشتر از زناست، حدّ آن شديدتر است. هر گاه لواط كننده و
دهنده هر دو عاقل و بالغ باشند و گناه آنان از راههاى شرعى اثبات شود، طبق نظر
قاضى با يكى از روشهاى ذيل كشته مىشوند.
1- زدن گردن با شمشير.
2- بستن دست و پاى آنان و پرت كردن از جاى بلند مانند كوه.
3- سوزاندن در آتش.
4- سنگسار كردن.
5- خراب كردن ديوار بر روى آنان.
جمع ميان حدّ سوم و حدّهاى ديگر نيز جايز است يعنى:
مىتوانند اول با يكى از روشهاى چهار گانه، آنها را بكشند و پس از آن جنازهشان
را در آتش بسوزانند.(598)
در حديث صحيح از رسول خداصلى الله عليه وآله آمده است كه فرمود:
»هر كس از شما عمل قوم لوط را مرتكب شود، هم فاعل را بكشيد و هم مفعول را.«(599)
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: اميرالمومنينعليه السلام درباره مردى كه چهار
مرتبه اعتراف به عمل لواط كرده، بود، فرمود:
اى مرد رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله درباره شخصى مثل تو سه نوع حدّ مشخص
نمود هر كدام را خواستى انتخاب كن.
1- زدن گردن با شمشير؛
2- بستن دست و پا و پرت كردن از كوه؛
3- سوزاندن در آتش؛(600)
لازم به ذكر است اگر دو نفر اقدام به عمل شنيع هم جنس بازى كنند، هر يك به صد ضربه
شلاق محكوم مىشوند.(601)
در مورد اثبات لواط در كتابهاى فقهى آمده است: ثابت نمىشود اين گناه مگر به
اعتراف فاعل يا مفعول در چهار مر تبه، يا شهادت چهار مرد با داشتن شرايط قبول
شهادت. و شهادت زن در رابطه با اين گناه به هيچ صورتى پذيرفته نيست.
البته در اين مورد، مسائل فراوانى وجود دارد كه بايد در جاى خود مورد بحث و بررسى
قرار گيرد.(602)
ج - حدّ قذف
قذف، نسبت زنا يا لواط به زن يا مرد مسلمان است و مجازات دنيايى اين گناه را قرآن
مجيد اين گونه بيان مىفرمايد:
»وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ ثمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ
فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَنِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شهَدَةً أَبَداً وَ
أُولَئك هُمُ الْفَسِقُونَ«(603)
و كسانى كه ز آنان پاكدامن را متّهم مىكنند، سپس چهار شاهد )بر مدّعاى خود(
نمىآورند ، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد؛ و آنها
همان فاسقانند!
آنچه از آيه شريفه و روايات و نظرات فقيهان استفاده مىشود آن است كه اجراى حدّ قذف
مشروط به چند امر است:(604)
1- قذف كننده بالغ و عاقل باشد.
2- قذف شده پنج شرط در او باشد، بلوغ، عقل، حريت، اسلام و پاكدامنى )يعنى متجاهر و
متظاهر به عمل شنيع نباشد(.
3- دشنام به زنا يا لواط باشد و نسبت هم صريح باشد نه كنايه.
4- دشنام دهنده نتواند نسبتى را كه داده اثبات كند. )از راههاى مطرح شده در شرع
مقدس(
5- قذف شده اگر نسبت داده شده به او را قبول كرد يا اين كه دشنام دهنده را بخشيد،
حد قذف ساقط مىشود.
6- قذف كننده اگر شوهر باشد و به زنش نسبت زنا بدهد، حدّ قذف به لِعان تبديل
مىگردد.(605)
د - حدّ شراب خوارى
هر گاه شخص عاقل بالغ از روى علم و عمد، شراب بخورد )ملاك مُسكر بودن آن است( هر
چند يك قطره باشد هشتاد تازيانه بر او به عنوان حدّ الهى زده مىشود و اگر اين عمل
تكرار شود حدّ هم تكرار مىشود تا سه مرتبه، در مرتبه چهارم حدّ او كشتن است )و
بعضى از فقها در مرتبه سوم حد شراب خوار را كشتن مىدانند( اگر پيش از اثبات حدّ ،
از گناه خود توبه نمايد، حدّ از او ساقط مىشود.(606)
در مورد اجراى اين حدّ توسط رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله روايات متعددى نقل
شده است كه همگى آن ها حاكى از اهتمام رسول خداصلى الله عليه وآله براى مبارزه با
اين فساد مىباشد.(607)
در بعضى از كتابهاى اهل سنت آمده است:(608)كه شراب خوارى را به نزد پيامبر اكرمصلى
الله عليه وآله آوردند آن حضرت به زدن او دستور داد با دو تر كه در حدود چهل
تازيانه ولى بعداً تعداد تازيانهها تغير يافت. روايت شده است كه در زمان عمر از
حضرت علىعليه السلام درباره تعداد تازيانه پرسيدند آن حضرت فرمود:
»وقتى شخص شراب بخورد مست مىشود و هر گاه مست شد هزيان مىگويد و هر گاه هزيان
گفت: افترا مىزند و كيفر شخص مفترى 80 تازيانه است.«(609)
ه - حدّ سرقت
»وَ السارِقُ وَ السارِقَةُ فَاقْطعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا
نَكَلاً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«(610)
دست مرد دزد و زن دزد را، به كيفر عملى كه انجام دادهاند، به عنوان يك مجازات
الهى، قطع كنيد! و خداوند توانا و حكيم است.
حدّ سرقت، قطع دست و مقدار آن چهار انگشت است. انگشت شست و كف دست بايد باقى بماند
و در مرتبه دوم، بريدن نصف پنجه پاى چپ تا حدّى كه مقدارى از جاى مسح براى وضو باقى
بماند و در مرتبه سوم حبس ابد تا زمان مرگ و در مرتبه چهارم كشتن دزد به شرط اين كه
موارد قبلى اجرا شده باشد.(611)
امام باقرعليه السلام در روايتى مىفرمايد: ام سلمه همسر پيامبر اكرمصلى الله عليه
وآله كنيزى داشت كه سرقت كرده بود. كسانى كه مال آنها غارت شده بود، حضور رسول
خداصلى الله عليه وآله آمدند تا آن كنيز را مجازات كند. ام سلمه درباره كنيز خود
نزد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله شفاعت كرد. آن حضرت فرمود:
»اين حدّى است از حدود الهى كه نبايد تعطيل شود سپس دست كنيز را قطع كرد.«(612)
در همين رابطه نقل شده است: زنى از خاندان اشراف قريش مرتكب سرقت شد هنگامى كه رسول
خداصلى الله عليه وآله دستور داد حدّ الهى را درباره او جارى كنند قبيله بنى مخزوم
از اين جريان به شدّت ناراحت شدند و كوشيدند تا به هر وسيلهاى كه شده مانع از
اجراى حد شوند. از اسامة بن زيد كه مورد عنايت آن حضرت بود تقاضا كردند كه با آن
حضرت در اين باره صحبت كند و از ايشان تقاضاى عفو نمايد هنگامى كه اسامه با رسول
خداصلى الله عليه وآله در اين باره صحبت كرد حضرت سخت ناراحت شد و فرمود:
»آيا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مىكنى؟ سپس فرمود: اى مردم! علت اين كه
ملتهاى قبل از شما هلاك شدند اين بود كه اگر قدرتمندى از آنان دزدى مىكرد او را
به مجازات نمىرساندند: اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام كسى دست به عمل سرقت
)و يا هر خلاف ديگر( مىزد حكم خدا را درباره وى اجرا مىكردند. سپس فرمود: به خدا
سوگند اگر دخترم فاطمه دست به چنين كارى بزند حكم خدا را درباره او اجرا مىكردم و
در برابر قانون خدا فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى يكسان است.«(613)