»وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَت بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ
الزَّكَوةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ أُولَئك سيرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ
اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«(544)
مردان و زنان باايمان، ولىّ )و يار و ياور( يكديگرند؛ امر به معروف، و نهى از منكر
مىكنند؛ نماز را برپا مىدارند؛ و زكات را مىپردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت
مىكنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرارمىدهد؛ خداوند توانا و حكيم است!
قرآن كريم در اين آيه اصل ولايت مؤمنين بر يكديگر را مطرح مىكند ولايتى كه به
آنها اجازه مىدهد نسبت به امور اجتماعى احساس مسئوليت نمايند و حق دخالت را به
آنها مىدهد تا براساس مصالح عمومى اقداماتى را انجام دهند اين ولايت تا كوچكترين
افراد جامعه راه دارد و به سبب آن مؤمنين با همه كثرت و پراكندگى در حكم يك تن واحد
قرار داده مىشوند.
امر به معروف و نهى از منكر اصلى است كه بر ولايت مؤمنين به همديگر استوار است و بر
اساس آن اجازه دارند يكديگر را امر به معروف و نهى از منكر نمايند. در حقيقت نظارت
عمومى يك تكليف الهى است مانند ديگر تكاليف كه مسلمانان موظف به انجام آن هستند. با
اين بيان روشن شد كه امر به معروف دخالت بى جا در زندگى ديگران نيست بلكه يك واجب
الهى است. كه بر اساس مصالح عمومى و حفظ سلامتِ مادى و معنوى جامعه تأسيس شده است.
براى تحقق جايگاه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه، دينى دو شرط اساسى لازم است
:
شرط اول
امر به معروف نيازمند سازمان و تشكيلات است(545) بدون داشتن سازمانى قوى و آماده،
اصل امر به معروف و نهى از منكر در جامعه پياده نمىشود بلكه متروك مىشود و اين
وظيفه حكومت دينى است كه براى اجراى اين واجب الهى زمينه بوجود آمدن تشكيلات مورد
نياز آن را فراهم كند.
»الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّهُمْ فى الأَرْضِ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ ءَاتَوُا
الزَّكْوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَ للَّهِ
عَقِبَةُ الأُمُورِ«(546)
همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مىدارند، و
زكات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، و پايان همه كارها از آن
خداست!
شرط دوم
مهمترين وظيفه حكومت اسلامى تربيت احياگر معروف است زيرا هر كسى قدرتِ انجام اين
تكليف الهى را ندارد و لذا اين اصل واجب كفايى است. به عبارت ديگرمسئولين نظام
اسلامى وظيفه دارند مردم را شناسايى كنند و بهترين آنها را براى اجراى اين دستور
مهم خداوند تربيت نمايند زيرا احياگر معروف بايد:
1- تنها به خدا متكى باشد:
»الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسلَتِ اللَّهِ وَ يخْشوْنَهُ وَ لا يخْشوْنَ أَحَداً
إِلا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً«(547)
)پيامبران( پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مىكردند و )تنها( از او مى
ترسيدند، و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند؛ و همين بس كه خداوند حسابگر )و
پاداشدهنده اعمال آنها( است!
»إلاَّ بَلَغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسلَتِهِ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ
فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً«(548)
تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالات اوست؛ و هر كس نافرمانى خدا و
رسولش كند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن مىماند!
2- به آنچه مىگويد عمل كند:
»أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ
الْكِتَب أَ فَلا تَعْقِلُونَ«(549)
آيا مردم را به نيكى )و ايمان به پيامبرى كه صفات او آشكارا در تورات آمده( دعوت
مىكنيد، اما خودتان را فراموش مىنماييد؛ با اينكه شما كتاب )آسمانى( را
مىخوانيد! آيا نمىانديشيد؟!
3- از خود و خاندانش شروع كند:
»وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَك الأَقْرَبِينَ«(550)
و خويشاوندان نزديكت را انذار كن!
4- شرح صدر داشته باشد:
»ربّ اشرح لى صدرى يَفْقَهُوا قَوْلى«(551)
تا سخنان مرا بفهمند!
5- به زبان مردم سخن گويد:
»وَ مَا أَرْسلْنَا مِن رَّسولٍ إِلا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لهُمْ
فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ
الْحَكِيمُ«(552)
ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم؛ تا )حقايق را( براى آنها آشكار
سازد؛ سپس خدا هر كس را بخواهد )و مستحق بداند( گمراه، و هر كس را بخواهد )و شايسته
بداند( هدايت مىكند؛ و او توانا و حكيم است.
6- مهربان و با محبت باشد:
7- زبانى گويا و بليغ داشته باشد:
»وَ أَخِى هَرُونُ هُوَ أَفْصحُ مِنى لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءاً
يُصدِّقُنى إِنى أَخَاف أَن يُكَذِّبُونِ«(553)
و برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است؛ او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و
مرا تصديق كند؛ مىترسم مرا تكذيب كنند!«
8- به وظيفه تربيتى خود بينديشد نه به راضى نگهداشتن اين و آن:
»وَ أَنِ احْكُم بَيْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ
احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوك عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْك فَإِن
تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ
وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَسِقُونَ«(554)
و در ميان آنها ]= اهل كتاب[، طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن! و از هوسهاى
آنان پيروى مكن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو
نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آنها )از حكم و داورى تو(، روى گردانند، بدان كه
خداوند مىخواهد آنان را بخاطر پارهاى از گناهانشان مجازات كند؛ و بسيارى از مردم
فاسقند.
9- برخوردهاى نامعقول برخى از مخاطبان را ناديده بگيرد:
»يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسوْف يَأْتى
اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلى الْمُؤْمِنِينَ
أَعِزَّةٍ عَلى الْكَفِرِينَ يجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخَافُونَ
لَوْمَةَ لائمٍ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ
عَلِيمٌ«(555)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، )به خدا زيانى
نمىرساند؛ خداوند جمعيّتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان )نيز( او را
دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند؛ آنها
در راه خدا جهاد مىكنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست كه
به هر كس بخواهد )و شايسته ببيند( مىدهد؛ و )فضل( خدا وسيع، و خداوند داناست.
10- با تطميع و تهديد از صحنه خارج نشود )دوران قبل از هجرت رسول خداصلى الله عليه
وآله(
11- از روشهاى متنوع بهره گيرد.(556)
12- از تاريخ زياد بهره گيرد:
»وَ ُكلاًّ نَّقُصّ عَلَيْك مِنْ أَنبَاءِ الرُّسلِ مَا نُثَبِّت بِهِ فُؤَادَك وَ
جَاءَك فى هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظةٌ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ«(557)
ما از هر يك از سرگذشتهاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را
آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوّى گردد. و در اين )اخبار و سرگذشتها،( براى تو حقّ، و
براى مؤمنان موعظه و تذكّر آمده است.
13- همواره بر معلومات خود بيفزايد:
»فَتَعَلى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ
أَن يُقْضى إِلَيْك وَحْيُهُ وَ قُل رَّبِّ زِدْنى عِلْماً«(558)
پس بلندمرتبه است خداوندى كه سلطان حقّ است! پس نسبت به )تلاوت( قرآن عجله مكن، پيش
از آن كه وحى آن بر تو تمام شود؛ و بگو: »پروردگارا! علم مرا افزون كن!«
14- اهل تساهل و تسامح نباشد و صلابت داشته باشد:
»اذْهَب أَنت وَ أَخُوك بِئَايَتى وَ لا تَنِيَا فى ذِكْرِى«(559)
)اكنون( تو و برادرت با آيات من برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد!
با توجه به اين ويژگيهاى قرآنى است كه ضرورى است مجموعهاى در نظام اسلامى عهده دار
تربيت احياگر معروف باشد و بديهى است اگر اين مجموعه )سازمان - دانشگاه - شكيلات(
در نظام اسلامى وجود نداشته باشد آمر به معروف و ناهى از منكر مطابقِ نظر دين تربيت
نمىشود و نتيجه آن عدم اجراى اصل امر به معروف و نهى از منكر خواهد بود كه در اين
صورت بايد شاهد فروپاشى و نابودى ارزشهاى اسلامى و حاكميت مفاسد اجتماعى بود و چه
زيبا قرآن مجيد مىفرمايد:
»وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَْيرِ وَ يَأْمُرُونَ
بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولَئك هُمُ
الْمُفْلِحُونَ«(560)
بايد از ميان شما جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! و آنها
همان رستگارانند.
شاخص معروف و منكر
قرآن مجيد براى انسان، قدرت تشخيص معروف و منكر را مطرح مىكند.
»وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا(7) فَأَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا«(561)
و قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را )آفريده و( منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا )شرّ
و خيرش( را به او الهام كردهاست.
فطرت پاك و عقل سليم به آنچه كه داراى مصلحت است و به رشد و كمال آدمى كمك مىكند و
آنچه داراى مفسده بوده و مانع كمال است، انسان را راهنمايى و هدايت مىكند. در همين
رابطه بهترين منبعى كه عقل انسان، بعنوان ملاكِ معروف و منكر معرفى مىنمايد آيات
نورانى قرآن و سخنان معصومينعليه السلاماست بر اين اساس )عقل و وحى( دو منبع
شناخت معروف و منكر مىباشند كه مصاديق معروف و منكر با مراجعه به اين دو منبع به
دست مىآيند.
در اينجا به نمونههايى از منكرات اشاره مىشود:(562)
عدم پرداخت خمس و زكات، تحقير دينداران، كفران نعمتهاى الهى، مسخره كردن ديگران،
عيبجويى مردم، قسم دروغ، تندخويى، بداخلاقى، بى احترامى به والدين، كتمان احكام
خدا، افتراء بر خداوند، قطع رحم، خوردن لقمه حرام، يأس از رحمت الهى، سخن گفتن بدون
عمل، معاملات ربوى، ترك عفت از سوى مردان و زنان، بى توجهى به احكام دين، گرفتن
رشوه، مراعات نكردن حدود شرعى )محرم و نامحرم( در روابط خانوادگى، تهمت، سؤظن، قتل
و جنايت، بى انضباطى در جامعه، بى توجهى به مشكلات مردم، دزدى و غصب اموال مردم،
رياستطلبى، احتكار، خوردن مال يتيم، ناسزاگويى به ديگران، اذيت همسايگان، معاملات
حرام، )كم فروشى، خدعه در معامله، دروغ و قسم دروغ در معامله و...(، اسراف و تبذيز
اموال عمومى، پيروى نكردن از ولى امر مسلمين، ترك امر به معروف و نهى از منكر
و...(563)
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله براى اين كه از هر گونه اختلاف برداشت و
قرائت مختلف در تشخيص مصاديق معروف و منكر جلوگيرى نمايند، معروف و منكر را درقالب
احكام الهى مطرح و مرزبندى نمودند و با مشخص نمودن واجبات و محرّمات، مستحبات و
مكروهات، در حقيقت مصاديق معروف و منكر را به جامعه دينى معرفى و مسلمانان را موظف
به رعايت احكام الهى كرد . طبق اين تقسيم بندى چنان كه معروفى كه ترك شده واجب باشد
امر به آن واجب و اگر آن معروف، مستحب باشد امر به آن نيز مستحب خواهد بود و منكر
اگر حرام باشد نهى از آن واجب و اگر مكروه باشد نهى از آن مستحب خواهد بود.(564)
مطالبى كه به طور مختصر درباب امر به معروف و نهى از منكر مطرح شد، توسط رسول
اكرمصلى الله عليه وآله با تلاوت و تبيين آيات قرآن به مسلمانان تعليم داد شد. ضمن
اين كه آن حضرت با سيره عملى خويش به عنوان كاملترين احياگر معروف، الگوى مسلمانان
در اجراى اين اصلِ سرنوشت ساز بودند و اين گونه بود كه پيامبر اكرمصلى الله عليه
وآله با اجراى امر به معروف و نهى از منكر موفق شد زمينه رشد مفاسد اجتماعى را از
بين ببرد و از نيروى ايمانى جامعه در جهت حفظ سلامت آن استفاده نمايد و دستاوردهاى
بعثت را از گزند آفات اجتماعى محافظت نمايد.(565)
9- تأسيس نظام قضائى اسلام
در ميان اعراب جاهلى بسيارى از منكرات جرم محسوب نمىشد و بسيارى از امورى كه جرم
قلمداد مىشد كيفر خاص نداشت و برخى از جرمهايى كه كيفر و قصاص به دنبال داشت مقدار
يا نوع كيفر با مقدار يا نوع جرم از لحاظ كميّت و كيفيت مطابقت نداشت و جرايم از
لحاظ زيان و مفسده هايى كه به بار مىآوردند كمتر ارزيابى مىشد. در كيفرها نيز
بيشتر انتقام شخصى و قبيلهاى منظور بود نه منافع و مصالح عمومى يا تقليل جرايم
مجرمان.(566)
اين وضعيت زمينه بروز مفاسد اجتماعى را توسعه و گسترش مىداد و ارزشهاى انسانى را
در معرض زوال و نابودى قرار داده بود.
بعداز بعثت و تشكيل حكومت دينى از جمله اقدامات مهم و اساس پيامبر گرامى اسلامصلى
الله عليه وآله در مبارزه با مفاسد اجتماعى و حاكميت ارزشهاى الهى و انسانى، تأسيس
نظام قضايى اسلام و محور و نابودى سيستم قضايى جاهليت بود آن حضرت با تبيين نظام
قضائى اسلام به وسيله تلاوت و تعليم آيات نورانى قرآن، مسلمانان را به اهداف و
شرايط و حدود و مرزهاى قضا در اسلام آگاه مىنمود و در برابر در خواست بعضىِ از
كسانىكه فرهنگ جاهلى در جان آنها وجود داشت مقاومت مىورزيد و بر پياده شدن احكام
خدا اصرار مىورزيد.
»أَ فَحُكْمَ الجَهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً
لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ«(567)
آيا آنها حكم جاهليّت را )از تو( مىخواهند؟! و چه كسى بهتر از خدا، براى قومى كه
اهل يقين هستند، حكم مىكند؟!
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله نظام قضايى اسلام را بر دو پايه )حكم خدا و
عدالت( تأسيس نمود ضمن اين كه آن حضرت با تلاوت و تبيين آيات نورانى قرآن مسلمانان
را به دو نكته مهم متذكر مىگرديد.
نكته اول: عدم رجوع مسلمانان در منازعات به غير حاكم اسلامى
»أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا بِمَا أُنزِلَ
إِلَيْك وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِك يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلى الطَّغُوتِ
وَ قَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشيْطنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضلَلاً
بَعِيداً«(568)
آيا نديدى كسانى را كه گمان مىكنند به آنچه )از كتابهاى آسمانى كه( بر تو و بر
پيشينيان نازل شده، ايمان آوردهاند، ولى مىخواهند براى داورى نزد طاغوت و حكّام
باطل بروند؟! با اين كه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند. امّا شيطان
مىخواهد آنان را گمراه كند، و به بيراهههاى دور دستى بيفكند.
در شأن نزول اين آيه آمده است:(569)
ميان يك مسلمان نما و يك يهودى نزاع شد. يهودى به خاطر امانت و عدالت پيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله را به داورى قبول كرد ولى آن منافق گفت: من به داورى كعب
بن اشرف )كه از بزرگان يهود بود( راضى هستم زيرا مىدانست كه با هدايايى مىتواند
نظر كعب را به خود جلب كند. اين آيه در نكوهش رفتار آن مسلمان نما نازل شد و فرمود:
مؤمنان واقعى نبايد حتى اراده مراجعه به غير حاكم اسلامى را داشته باشند زيرا مرجع
منازعات در حكومت دينى، حاكم اسلامى است و مراجعه به غير او مراجعه به طاغوت است و
اين عمل حرام و ممنوع است.
نكته دوم: وجوب تسليم قلبى در برابر قضاوت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله.
»فَلا وَ رَبِّك لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوك فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ
لا يَجِدُوا فى أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا
تَسلِيماً«(570)
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را
به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ و كاملا تسليم
باشند.
در شأن نزول اين آيه آمده است: ميان زبيربن عوام )از مهاجرين( و يكى از انصار بر سر
آبيارى نخلستان، نزاع شد. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله قضاوت كرد كه چون قسمت
بالاى باغ از زبير است، اول او آبيارى كند. مرد انصارى از قضاوت پيامبر اكرمصلى
الله عليه وآله ناراحت شد و گفت: چون زبير پسر عمّه شماست به نفع او داورى كردى!
رنگ پيامبر اكرم دگرگون شد آنگاه به زبير فرمود: باغت را آب بده و جلو آب را بگير
تا برگردد بطرف ديوارها و حق خود را بگير سپس براى همسايهات رها كن.(571)
پيامها و نكتههايى كه در مورد امر قضاوت از اين آيه استنباط مىشود عبارت است از:
1- حل نزاعهاى مسلمانان از شؤون ولايت رسول اللَّهصلى الله عليه وآله است.
2- مسلمانان بايد با رضايت قلبى تسليم حكم حاكم اسلامى باشند.
3- عدم رضايت قلبى از قضاوتِ پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نشانه بى ايمانى است.