د - مسيحيان
قرآن مجيد در كنار مشركان، يهوديان و منافقان، از مسيحيان هم به عنوان يك گروه
مخالف )البته نه در حد آنان( ياد نموده است. در زمان ظهور اسلام، پيروان حضرت
مسيحعليه السلام در جزيرةالعرب و منطقه حجاز در سه نقطه زندگى مىكردند.(386)
حيره، شام و نجران. مسيحيان حيره )عراق( تحت امر حكومت ايران زندگى مىكردند.
مسيحيان شام تحت امر حكومت روم )كه نظام سياسى وابسته به مسيحيت بود( زندگى
مىكردند. مسيحيان نجران )كه از شهرهاى ممتاز يمن بود( داراى نظام اجتماعى مستقل
بودند. پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله بر اساس موقعيت فرهنگى و سياسى
مسيحيان، در اوايل سال هفتم بعد از اينكه امنيت نسبى در بيشتر نقاط حجاز به وجود
آمد دعوت مسيحيان و قبايلى كه تحت امر حكومت روم بودند را در دستور كار خويش قرار
داد . از اين سال تا سال دهم هجرى چهار واقعه پيرامون دعوت مسيحيان به وقوع پيوست.
اعزام سفير همراه با نامه، جنگ موته، جنگ تبوك و مباهله.(387)
از آيات نورانى قرآن اين گونه استفاده مىشود كه مسيحيان معاصر بعثت نسبت به
مسلمانان گرايش به رفتار مسالمتآميز داشتهاند. در حقيقت آنان دوست داشتهاند در
عين مخالفت با آيين اسلام با مسلمانان زندگى دوستانه داشته باشند:
»لَتَجِدَنَّ أَشدَّ النَّاسِ عَدَوَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا الْيَهُودَ وَ
الَّذِينَ أَشرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا
الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصرَى ذَلِك بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسيسِينَ وَ رُهْبَاناً
وَ أَنَّهُمْ لا يَستَكبرُونَ«(388)
بطور مسلّم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهى يافت؛ و
نزديكترين دوستان به مؤمنان را كسانى مىيابى كه مىگويند: »ما نصارى هستيم«؛ اين
به خاطر آن است كه در ميان آنها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند؛ و آنها )در
برابر حق( تكبّر نمىورزند.
و مىتوان اين گونه گفت همانگونه كه يهوديان(389) همكارى دوستانه با مشركان در آن
زمان داشتند و براى همديگر احترام قايل مىشدند مسيحيان هم متمايل به اين گونه
ارتباط با مسلمانان بودند و به نظر مىرسد اين گونه تمايل از يهود و نصارى بخاطر
مقتضيات زمان و مكان و محاسبات آنان بوده است، نه به خاطر انگيزههاى دينى و ملى.
و به همين دليل قرآن مجيد مسلمانان را از ارتباط عميق با يهود و نصارى و اعتماد به
آنان نهى مىفرمايد:
»يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَ النَّصرَى أَوْلِيَاءَ
بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَن يَتَوَلّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنهُمْ
إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ«(390)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! يهود و نصارى را ولىّ )و دوست و تكيهگاه خود( انتخاب
نكنيد! آنها اولياى يكديگرند؛ و كسانى كه از شما با آنان دوستى كنند از آنها
هستند؛ خداوند، جمعيّت ستمكار را هدايت نمىكند.
هر چند اين كتاب نورانى حكم اهل كتاب واقعى را از ديگران جدا مىكند و براى آنان
احترام خاصى قائل مىشود (391)
»لَيْسوا سوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْكِتَبِ أُمَّةٌ قَائمَةٌ يَتْلُونَ ءَايَتِ
اللَّهِ ءَانَاءَ الَّيْلِ وَ هُمْ يَسجُدُونَ«(392)
آنها همه يكسان نيستند؛ از اهل كتاب، جمعيّتى هستند كه )به حق و ايمان( قيام
مىكنند؛ و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مىخوانند؛ در حالى كه سجده مىنمايند.
روش پيامبرگرامى اسلامصلى الله عليه وآله در برابر مسيحيان
قرآن مجيد محور تلاش پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله را دعوت مردم بر اساس
حكمت و موعظه و جدال احسن مىداند (393) و گرايش همراه با بصيرت را اساس دعوت به
اسلام معرفى مىنمايد(394) بر همين مبنا پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله
مسيحيان را با روشهاى گوناگون به اسلام دعوت مىنمود. كه به مهمترين آنها اشاره
مىشود:
1 - بيان انحرافات مذهبى مسيحيان و معرفى مسيحيت واقعى.
2 - تشريح نقش دانشمندان مسيحى در انحرافات آنان.
3 - پاسخ به شبهات مطرح شده توسط مسيحيان.
4 - اعزام مبلغان دينى جهت تبيين حقايق اسلام.
5 - نوشتن نامه به پادشاهان مسيحى و دعوت آنان به اسلام.
لازم به ذكر است در ميان سورههاى بقره، عمران، نساء، مائده، انعام، مريم، احزاب،
شورى، زخرف، حديد، صف، اعراف، فتح، بيّنه كه به بيان مسائل مربوط به مسيحيّت
پرداخته است، سوره آل عمران / 19 تا آيه 101 و سوره مريم / 16 تا آيه 40، به خاطر
مطرح نمودن مطالب فراوان پيرامون حضرتعليه السلام مسيح و مسائل مربوط به آن حضرت و
پيرامون ايشان از ويژگى خاصى برخوردارند.
4- اعزام سفيران نور و هدايت
پيمان حديبيه فكر رسول خدا را از ناحيه جنوب )مكه( آسوده ساخت و در پرتو اين آرامش
گروهى از عرب به آيين اسلام گرويدند. و از طرف ديگر روشهاى مناسب در مبارزه با
يهوديان مدينه و قبايل وحشى اطراف مدينه موجب آرامش و امنيّت در مركزيت حكومت نبوى
شده بود. در اين هنگام رهبر گرامى مسلمانان فرصت رامغتنم شمرده با زمامداران وقت و
رؤساى قبايل و رهبران مذهبى مسيحى آن روز باب مكاتبه را باز نمود و آيين خود را به
ملل زنده جهان آن روز عرضه داشت نامههايى كه پيامبراكرمصلى الله عليه وآله در راه
مبارزه با مفاسد به عنوان دعوت اسلام به سلاطين و رؤساى قبايل و شخصيتهاى برجسته
معنوى و سياسى نوشته است از روش دعوت او حكايت مىكند. اكنون 185 نامه از نامههاى
آن حضرت در اختيار تاريخ نويسان است.(395) كه همگى از روش اسلام در دعوت به اسلام
با منطق گويا و حكمت حكايت مىكند.
پيامبر اسلام اين موضوع مهم را مانند ساير مسائل حساس اجتماعى در يك شوراى بزرگ
مطرح ساخت. روزى به ياران خود چنين فرمود:
بامدادان همگى حاضر شويد تا درباره امر مهمى با شما مشورت. كنم فرداى آن روز پس از
اداى فريضه صبح پيامبر به ياران خود چنين فرمود: بندگان خدا را نصيحت كنيد. كسى كه
سرپرست امور مردم شد و در هدايت و راهنمائى. آنان نكوشيد خدا بهشت را بر او حرام
كرده است. شما برخيزيد و پيك رسالت در نقاط دور دست شويد و نداى توحيد را به گوش
جهانيان برسانيد.
سپس پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله شش نفر از ورزيدهترين افراد را با نامههايى
كه رسالت جهانى آن حضرت در آنها منعكس شده بود به نقاط مختلف اعزام نموده. سفيران
هدايت در يك روز رهسپار سرزمينهاى ايران، روم، حبشه، مصر، يمايه و بحرين و حيره
شدند.(396) اكثر مناطق كه سفيران نور رهسپار آنجا شدند از نظر مذهبى وابسته به
مسيحيت بودند. و از نظر سياسى قدرت جهان در آن زمان در قبضه دو امپراطورى بزرگ جهان
بود خاورزمين و سرزمين عراق و يمن و بخشى از آسياى صغير از مناطق تحت امر حكومت
ايران به شمار مىرفت و دولت روم كه در آن روز به دو بلوك شرقى و غربى تقسيم شده
بود مناطق ديگر را اداره مىكرد.
در اينجا به بعضى از نامههاى رسول خداصلى الله عليه وآله و پيامد آنها اشاره
مىشود.
1- نامه به هِرقل، قيصر روم.
نام سفير پيامبر اكرم: وهبة بن خليفه كلبى )دحيه كلبى(
متن نامه:
بسم اللَّه الْرَحمن الَّحيمْ از محمد رسول خدا به هِرَقل بزرگ روميان. سلام بر
پيرو هدايت؛ اما بعد بدان كه تو را به اسلام فرا مىخوانم اسلام بياور تا در امان
باشى. خداوند به تو پاداش دو برابر عنايت كند. اگر نپذيرى گناه كشاورزان )رعيت( نيز
برگردان توست:
»قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ تَعَالَوْا إِلى كلِمَةٍ سوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكمْ
أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِك بِهِ شيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا
بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا
بِأَنَّا مُسلِمُونَ«(397)
بگو: »اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است؛ كه جز خداوند
يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ و بعضى از ما، بعضى ديگر را -غير
از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.« هرگاه )از اين دعوت،( سرباز زنند، بگوييد: »گواه
باشيد كه ما مسلمانيم!«
پيامد:
قيصر احتمال داد كه نويسنده نامه همان موعود انجيل و تورات باشد لذا در صدد بر آمد
كه از خصوصيات زندگى وى اطلاعات دقيق به دست آورد. دستور داد سراسر شام را جستجو
كنند شايد از نزديكان پيامبراكرم و يا از كسانى كه از اوضاع وى اطلاع دارند افرادى
را پيدا كنند تا به وسيله آنها اطلاعاتى كسب نمايد. در همان ايام ابوسفيان و
دستهاى از قريش براى بازرگانى به شام آمده بودند. آنها به حضور قيصر روم رسيدند.
بين قيصر و ابوسفيان سخنانى ردوبدل شد كه نتيجه آن علىرغم ميل ابوسفيان اين شد كه
قيصر گفت: او حتماً پيامبر موعود است و من خبر داشتم كه چنين پيامبرى ظهور خواهد
كرد ولى نمىدانستم كه از قوم قريش خواهد بود من حاضرم در برابر او خضوع كنم و به
عنوان احترام پاهاى او را شستشو دهم و در همين نزديكىها قدرت و شوكت او سرزمين روم
را خواهد گرفت. قيصر روم موضوع را با يكى از دانشمندان روم از طريق نامه در ميان
گذارد.
وى در جواب نوشت اين همان پيامبر است كه جهان در انتظار اوست.
قيصر براى به دست آوردن طرز تفكر سران روم، اجتماع عظيمى در يكى از صومعهها تشكيل
داد و نامه پيامبر را براى آنها خواند و گفت آيا حاضريد با برنامه و آيين او
موافقت كنيم؟ چيزى نگذشت كه تشنج بزرگى در مجلس به وجود آمد به طورى كه قيصر از
اختلاف و مخالفت آنان برجان خود ترسيد ولذا با آنان اين گونه سخن گفت: نظر من از
اين پيشنهاد آزمايش شما بود صلابت و استقامت شما در آيين مسيح مورد اعجاب و تقدير
من قرار گرفت قيصر ، دحيه كلبى را خواست و او را احترام كرد و پاسخ نامه نوشت و
هديهاى نيز به وسيله دحيه ارسال كرد و مراتب ايمان و اخلاص خود را در آن منعكس
نمود.(398)هنگامى كه دحيه نتيجه سفر و پاسخ قيصر را به رسول خدا گزارش داد.
پيامبراكرمصلى الله عليه وآله فرمود: دشمن خدا دروغ گفته است )در مورد ايمان آوردن
به اسلام( وفرمان داد تا هداياى او را ميان مسلمانان نيازمند تقسيم كنند.(399)
2- نامه به مَقُوقِس بزرگ قبطيان )مصر(.
نام سفير پيامبراكرمصلى الله عليه وآله: حاطببنابى بَلتَغه.
متن نامه:
همانند همان نامهاى بود كه براى قيصر فرستاده شد.
پيامد:
بعد از اين كه مقوقس نامه را خواند از حاطب سفير پيامبراكرم سؤالاتى نمود كه پاسخ
حكيمانه و منطقى نماينده اعزامى رسولخدا او را وادار به تحسين نمود و گفت: آخرين
بر تو. مرد حكيمى هستى كه از طرف شخص حكيمى آمدهاى )احسنت انت حكيم جاء من عند
حكيم( از جمله سخنان حاطب اين بود: صورت كامل آيين حضرت مسيح همان آيين اسلام است.
نامه رسول گرامى اسلام و سخنان دلنشين نماينده او موجب گرديد كه مَقوقِس نامهاى به
شرح زير خطاب به آن حضرت بنويسد.
به محمدبن عبداللّه از مَقُوقِس بزرگ مصر.
سلام بر تو اما بعد نامهات را خواندم و آنچه را يادآور شده و بدان دعوت كرده بودى
دانستم )از مقصد تو آگاه شدم( من مىدانستم كه پيامبرى ظهور خواهد كرد. ولى تصور
مىنمودم كه از نقطه شام برانگيخته خواهد شد، من مقدم سفير تو را گرامى شمردم. سپس
در نامه خود به هدايايى كه براى پيامبر فرستاده اشاره كرد و نامه را با جمله )سلام
برتو( ختم نمود.
رسول گرامى اسلام بعد از خواندن نامه و گزارش سفير خود ضمن اين كه هداياى او را
پذيرفت فرمود مَقُوقس از بيم آن كه روميان حكومت مصر را از او بگيرد اسلام نياورده
است وگرنه اسلام مىآورد.(400)
3 - نامه به نجاشى پادشاه حبشه.
نام فرستاده: عمرو بن اميه ضَمْرى.
متن نامه:
از محمد رسول خدا به نجاشى پادشاه حبشه. درود بر شما. من خدايى را كه جز او خدايى
نيست ستايش مىكنم. خدايى كه از عيب و نقص منزه است و بندگان مطيع او از خشم او در
امان هستند و او به حال بندگان ناظر و گواه است. گواهى مىدهم كه عيسى فرزند مريم،
روحى است از جانب خدا و كلمهاى است كه در رحم مريم زاهد و پاكدامن قرار گرفته است.
خداوند با همان قدرت و نيرويى كه آدم را بدون پدر ومادر آفريد او را نيز بدون پدر
در رحم مادرش به وجود آورد.
من تو را به سوى خداى يگانه كه شريك ندارد دعوت مىكنم و از تو مىخواهم كه هميشه
مطيع او باشى و از آيين من پيروى نماييد ايمان به خدايى آوريد كه مرا به رسالت خود
مبعوث فرمود.
زمامدار حبشه آگاه باشد كه من پيامبر خدا هستم. من، شما و تمام سپاه تو را به سوى
خداى عزيز دعوت مىكنم و من به وسيله اين نامه و اعزام سفير به وظيفه خطيرى كه بر
عهده داشتم عمل كردم و تو را پند و اندرز دادم. درود بر پيروان هدايت.
پيامد:
نجاشى بعد از خواندن نامه و گفتگو با سفير اسلام، نامهاى در پاسخ نامه پيامبراكرم
نوشت. متن نامه نجاشى:
به نام خداوند بخشنده مهربان نامهاى است به سوى محمد رسول خدا از نجاشى. درود بر
كسى كه جز او خدايى نيست. درود كسى كه مرا به اسلام هدايت نمود بر شما باد. نامه
شما را پيرامون نبوت و بشارت حضرت عيسى زيارت نمودم. به خداى زمين و آسمان سوگند
آنچه بيان نموده بوديد عين حقيقت است و سر سوزنى من با اين عقيده اختلاف ندارم و من
نيز به حقيقت آيين شما آگاهى يافتم و درباره مسلمانان مهاجر تا آنجا كه مقتضيات
ايجاب مىكرد خدمات لازم به عمل آيد و من اكنون به وسيله اين نامه گواهى مىدهم كه
شما فرستاده خدا و شخص راستگو كه كتابهاى آسمانى او را تصديق مىكنند مىباشيد و
من در حضور پسر عموى شما )جعفربن ابى طالب( مراسم اسلام و ايمان و بيعت را انجام
دادم. من براى ابلاغ پيام و اسلام خود، فرزندم )رارها( را رهسپار محضر مقدستان كرده
و صريحاً اعلام مىدارم كه اگر دستور فرماييد خودم رهسپار خدمت پرفيضتان شوم. درود
بر شما اى رسول خدا.
نجاشى بعداز اين، براى آشنا ساختن سازمان مذهبى )حبشه( به حقانيت آيين اسلام، سى تن
از كشيشان ورزيده را رهسپار سرزمين مدينه ساخت تا زندگى پيامبر اسلام را از نزديك
ببينند.
4 - نامه به حارث بن ابوشمّرغسّانى حاكم دمشق.
نام سفير رسول خدا: شجاع بن وَهب اسدى.
متن نامه:
بسم الله الرحمن الرحيم از محمد فرستاده خدا به حارث بن ابى شمَّر
درود بر كسى كه پيروى از هدايت كند. به خدا ايمان آوريد و راستگو باشيد. من، تو را
فرا مىخوانم كه به خداى يكتاى بى شريك ايمان بياورى تا حكومتت بر قرار بماند.(401)
پيامد:
حارث بعداز خواندن نامه پيامبراكرمصلى الله عليه وآله از ذيل نامه كه حكومت او را
در صورت عدم ايمان تهديد به نابودى كرده بود سخت ناراحت شد و نامه آن حضرت را بر
زمين زد و گفت هيچ كسى نمىتواند قدرت و حكومت را از من بگيرد. من بايد اين پيامبر
نو ظهور را دستگير كنم و براى آگاهى قيصر روم از تصميم خود و كسب اجاره از او
نامهاى به قيصر. نوشت نامه او زمانى به دست قيصر رسيد كه سفير ديگر پيامبر )دحيه
كلبى( در حضور قيصر بود و سلطان روم آيين اسلام را بررسى مىكرد. قيصر از تندروى
حارث ناراحت شد و در پاسخ نامه او نوشت: از تصميم خود صرف نظركن و در شهر )ايليا(
با من ملاقات كن. پاسخ قيصر تفكر حارث را دگرگون ساخت و روش خود را با سفير
پيامبراكرم تغيير داد و به وى خلعت بخشيد و او را رهسپار مدينه ساخت و گفت: سلام
مرابه پيامبراسلام برسان و بگو من از پيروان واقعى او هستم.(402)
5 - نامه به هُوذة بن على حنفى پادشاه يمامه )منطقهاى ميان نجدوبحرين(
نام فرستاده پيامبراكرم: سليط بن عمرو.
متن نامه:
»بسم الله الرحمن الرحيم«
از محمد رسول خدا به هوذةبن على
سلام بر پيروان هدايت. بدان آيين من به آن نقطهاى كه مركبهاى تندرو به آنجا
مىرسد )شرق و غرب( خواهد رسيد. اسلام آور تا در امان باشى و قدرت و سلطنت تو باقى
بماند.
پيامد:
حاكم يمامه بعداز خواندن نامه و گفتگو با سفير رسول خدا و مشورت با يكى از اسقفهاى
بزرگ روم و مقدارى تأمل پاسخ پيامبراكرم صلى الله عليه وآله را اين چنين داد:
مرا به زيباترين آيين دعوت نمودى. من شاه و سخنران و سخن ساز ملت خود هستم و در
ميان ملت عرب موقعيتى دارم كه همه از آن حساب مىبرند. من حاضرم از آيين تو پيروى
نمايم ولى مشروط بر اين كه در برخى از مقامات مذهبى )خلافت و نيابت( شريك سازى.
نامه او توسط هيئتى به سرپرستى )مجاعة بن مرارة( همراه با يك پيام شفاهى، خدمت رسول
خدا فرستاده شد پيام شفاهى او اين بود:
اگر رشته اين زعامت دينى پس از مرگ ايشان در دست او باشد حاضر است اسلام بياورد و
پيامبر را يارى كند و الابا او از در جنگ وارد خواهد شد.
اين هيأت به حضور پيامبراكرم رسيد و نمايندگان اعزامى حاكم يمامه بدون قيدوشرط
ايمان آوردند.
پيامبر در جواب پيامه و نامه حاكم يمامد اين چنين فرمودند:
اگر ايمان او مشروط است. او شايستگى حكومت و خلافت را ندارد و خدا مرا از شر او حفظ
خواهد نمود.(403)
6 - نامه به خسروپرويز پادشاه ايران
نام سفير رسول خدا: عبدالله بن حُذامه
متن نامه:
»بسم الله الرحمن الرحيم «
از رسول خدا به خسرو بزرگ ايران. سلام بر آن كس كه پيرو هدايت باشد و به خدا و
پيامبرش ايمان بياورد و گواهى دهد كه خدايى جز خداوند بى شريك نيست و محمد بنده و
پيامبر اوست. تو را به اسلام دعوت مىكنم. من فرستاده خدا به سوى همه مردم هستم.
آمدهام تا همه مردم را هشدار دهم و حجت را بر كافران تمام كنم. اسلام بياور تا در
امان باشى. و اگر از ايمان و اسلام سر پيچى كنى گناه مجوسيان برگردن تواست.
پيامد:
خسرو پس از خواندن نامه پيامبراكرم سخت بر آشفت و آن را پاره كرد به )بازان( عامل
يمن نامه نوشت و فرمان داد كه سر رسول خدا را براى وى بفرستد. رسول خدا باشنيدن
جواب خسروپرويز، فرمود: خداوند رشته سلطنت او را پاره كند.(404)
بازان دو تن را همراه نامهاى نزد رسول خدا فرستاد. چون آن دو به مدينه رسيدند رسول
خدا به آنها خبر داد كه خسرو به وسيله پسرش )شيرويه( ترور شده است. سپس از آن دو
خواست كه فرستاده وى نزد بازان باشند و او را به اسلام دعوت كنند. بازان اسلام آورد
و يمن به صورت نقطه اتكاى نيرومندى براى مسلمانان در جنوب جزيرةالعرب در آمد.
نوشتن اين نامهها در سال هفتم هجرى اولين تلاش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در
دعوت جهانيان به اسلام بود كه با تدبير رسول خدا و شجاعت و بصيرت ياران او ثمرات
خوبى براى اسلام و مسلمانان به ارمغان آورد.