1 - استهزاء و تحقير مؤمنان
»وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلى
شيَطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نحْنُ مُستهْزِءُونَ«(333)
و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مىكنند، مىگويند: »ما ايمان آوردهايم!«
)ولى( هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مىكنند، مىگويند: »ما با شماييم! ما فقط
)آنها را( مسخره مىكنيم!«
منافقان در صفحههاى گوناگون اجتماعى، مؤمنان را مورد تمسخر قرار مىدادند. جنگ
روانى بر عليه آنان ايجاد مى كردند و روحيه آنان را تضعيف مىنمودند مثلا كسانى كه
مقدار زيادى به جنگ كمك مىكردند به عنوان رياكار معرفى مىكردند و كسانى كه كمك
اندك مىكردند به باد استهزاء مىگرفتند كه آيا لشگر اسلام نياز به چنين كمكى دارد؟
»الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فى الصدَقَتِ وَ
الَّذِينَ لا يجِدُونَ إِلا جُهْدَهُمْ فَيَسخَرُونَ مِنهُمْ سخِرَ اللَّهُ مِنهُمْ
وَ لهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ«(334)
آنهايى كه از مؤمنان اطاعت كار، در صدقاتشان عيبجويى مىكنند، و كسانى را كه )براى
انفاق در راه خدا( جز به مقدار )ناچيز( توانايى خود دسترسى ندارند، مسخره
مىنمايند، خدا آنها را مسخره مىكند؛ )و كيفر استهزاكنندگان را به آنها مىدهد؛(
و براى آنها عذاب دردناكى است!
در شان نزول اين آيه آمده است:(335)
ابوعقيل انصارى يا سالمبن عمير انصارى با تحمل كار اضافى و كشيدن آب در شب و تهيه
دو مَن خرما، يك من را براى خانواده خويش ذخيره كرد و يك مَن ديگر را تقدم پيامبر
براى صرف در جبهه اسلام كرد. منافقان لب به استهزا و مسخره او گشودند كه در اين
هنگام آيه فوق نازل شد. آيه 13 سوره بقره اين رفتار را اين گونه تبيين مىنمايد كه
منافقان خود را روشنفكر مىدانستند و مؤمنان را نادان و سفيه و به همين جهت آنان را
مورد استهزا قرار مىدادهاند.
»وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُوا كَمَا ءَامَنَ النَّاس قَالُوا أَ نُؤْمِنُ كَمَا
ءَامَنَ السفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السفَهَاءُ وَ لَكِن لا يَعْلَمُونَ«(336)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: »همانند )ساير( مردم ايمان بياوريد!« مىگويند: »آيا
همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!« بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمىدانند!
2 - تضعيف رهبرى نظام اسلامى
قرآن كريم اين موضوع را به صورتهاى مختلف مورد توجه قرار داده است زيرا عمده تلاش
منافقان براى نابودى حكومت دينى، برعليه رهبرى نظام متمركز مىگردد كه اقتدار و
عزّت رهبر منشاء تحولات مثبت اجتماعى است و تضعيف او زمينه سقوط نظام اسلامى است.
آنان براى رسيدن به اين هدف از اين راهها استفاده مىكردند.
الف - ايراد گرفتن از رفتار پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
»وَ مِنهُم مَّن يَلْمِزُك فى الصدَقَتِ فَإِنْ أُعْطوا مِنهَا رَضوا وَ إِن لَّمْ
يُعْطَوْا مِنهَا إِذَا هُمْ يَسخَطونَ«(337)
و در ميان آنها كسانى هستند كه در )تقسيم( غنايم به تو خرده مىگيرند؛ اگر از آن
)غنايم، سهمى( به آنها داده شود راضى مىشوند؛ و اگر داده نشود، خشم مىگيرند
)خواه حقّ آنها باشد يا نه(!
در شان نزول آيه گفتهاند:(338) حرقوص بن زهير )شخصى كه زمان حضرت علىعليه السلام
رهبر خوارج شد( در تقسيم غنايم جنگ حنين به پيامبر اعتراض كرد و گفت به عدالت
رفتاركن. حضرت فرمود چه كسى از من عادلتر است؟ شخصى خواست به خاطر اين جسارت او را
بكشد. حضرت فرمود: او را رهاكنيد او پيروانى خواهد داشت كه چنان عبادت كنند كه شما
عبادتهاى خويش را نسبت به آنها ناچيز خواهيد شمرد ولى با آن همه عبادت از دين
خارج مىشوند همچون خروج تير از كمان. )اين شخص در جنگ نهروان به دست امام علىعليه
السلام به هلاكت رسيد(.
نكته قابل توجه در اين آيه اين است كه از تعبير )لمز( استفاده شده است يعنى عيب
جويى در پيش رو، يعنى منافقان به دنبال عيب جويى هستند و اين انگيزه، اعتراض و
انتقاد آنان را زير سؤال برده است ولى اگر كسى درباره رفتار رهبر، سخن خيزخواهانه و
از سر سوز و عشق داشته باشد اسلام براى او ارزش والايى قائل است.
نكته ديگرى كه در اين آيه شريفه )آيه 58 سوره توبه( وجود دارد اين است كه براى
منافقان منافع شخصى مطرح است و اگر شعار عدالت و آزادى مىدهند، مىخواهند به اين
وسيله به ثروت و قدرتى برسند .
ب - ساده لوح خواندن پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله
»وَ مِنهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ
خَيرٍ لَّكمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ
لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسولَ اللَّهِ لَهُمْ
عَذَابٌ أَلِيمٌ«(339)
از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مىدهند و مىگويند: »او آدم خوشباورى
است!« بگو: »خوشباور بودن او به نفع شماست! )ولى بدانيد( او به خدا ايمان دارد؛ و
)تنها( مؤمنان را تصديق مىكند؛ و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند!«
و آنها كه رسول خدا را آزار مىدهند، عذاب دردناكى دارند!
در شأن نزول آيه آمده است: منافقان در جلسات خود حرفهاى نادرستى عليه
پيامبراكرمصلى الله عليه وآله مىگفتند برخى از آنان گفتند اين كار را نكنيد ما
مىترسيم حرفهاى ما به او برسد. جلاس بن سويد منافق گفت: هرچه خواستيم مىگوييم
بعد محضر پيامبر رفته و قسم مىخوريم كه ما اين حرفها را نزديم. پيامبر هم
گفتارمان را مىپذيرد كه او گوش شنوايى دارد حرفهاى همه را شنيده و قبول مىكند.
در اين هنگام اين آيه نازل شد.
ج - نپذيرفتن حكم پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله
مفسران در ذيل آيه 60 و 61 سوره نساء گفتهاند(340): ميان يك منافق و يك يهودى نزاع
شد. بنابر داورى گذاشتند. يهودى، پيامبر را به خاطر امانت و عدالت به داورى قبول
كرد ولى آن منافق گفت من به داورى كعب بن اشرف )از بزرگان يهود( راضى هستم زيرا
مىدانست كه با هدايايى مىتواند نظر كعب را به نفع خود جلب كند.
د - مخالفت عملى با دستورات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
به چند نمونه از مخالفت ها و كار شكنىهاى منافقان اشاره مىشود.(341) در جنگ احد
در حالى كه سپاهيان اسلام و مشركان برابر يكديگر اردو زده بودند و پيامبر مشغول
آرايش نظامى سپاه اسلام بود. عبدالله ابن ابى رهبر منافقان براى تضعيف پيامبر و
ايجاد اختلاف ميان مسلمانان با سيصد نفر از هوادارانش سپاه اسلام را ترك گفت و به
سوى مدينه باز گشت. او علت جدايى خود را از سپاه اسلام چنين باز گفت: محمد سخن
جوانان را مىشنود و سخن ما را نشينده مىگيرد. اى مردم!
ما نمىدانيم براى چه بايد خود را به كشتن دهيم(342)
به دنبال اين اقدام، قبيله بنى حارثه و بنى سلمه نيز از نبرد سست شدند و خيال باز
گشت داشتند كه خداوند استوارشان كرد(343).
در همين جنگ احد، پيامبر و ياران او مىخواستند كه از نزديكترين راه عبور كنند و به
اردگاه خود برسند. در اين لحظه ناچار شدند كه از ميان باغ منافقى به نام )مربع(
بگذرند. او به طرز لجوجانهاى از ورود ارتش اسلام به باغ خود سخت ناراحت گرديد و به
ساخت مقدس پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله جسارت كرد، ياران آن حضرت خواستند او را
بكشد ولى رسول خدا فرمود با اين مرد لجوج كوردل كارى نداشته باشيد(344).
نبرد تبوك بيش از نبرد هاى ديگر صدر اسلام جولانگاه منافقان و صحنه مخالفت هاى آنان
بود(345). سوره توبه به طور مفصّل به اين موضوع پرداختهاست. خداوند در اين سوره
نيّت پليد و چهره منافقانه آنان را آشكار ساخت. شايد بدين مناسبت اين جنگ را فاضحه
)رسوا كننده( گفتهاند. نكته مهم در اين رابطه اين است كه جنگ تبوك در سال نهم هجرى
اتفاق افتاد و سوره توبه از آخرين سورههاى نازل شده قرآن است كه از 129 آيه آن،
حدود 90 آيه مربوط به جنگ تبوك و افشاگرى بر عليه منافقان است.
با دقت در اين مطلب، تهديد شديد منافقان برعليه حاكميت دين در اواخر عمر گرامى رسول
خداصلى الله عليه وآله استنباط مىگردد.
3 - دوستى با بيگانگان و دشمنان نظام اسلامى
قرآن مجيد در اين زمينه منافقان را اين گونه معرفى مىكند: منافقان با مؤمنان بسيار
بى محبت هستند و پيوسته در صدد تحقير آنان هستند از آنان عيب جويى مىكنند(346).
مسخره مىكنند.(347)
سفيه مىخوانند.(348) اما با بيگانه گان صميمىاند و رفتارشان با آنان رفتارى
دوستانه است:
»أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِم مَّا هُم
مِّنكُمْ وَ لا مِنهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ«(349)
آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با گروهى كه مورد غضب خدا بودند ريختند؟! آنها نه
از شما هستند و نه از آنان! سوگند دروغ ياد مىكنند )كه از شما هستند( در حالى كه
خودشان مىدانند )دروغ مىگويند(!
قرآن مجيد انگيزه منافقان را، از اين رفتار اين گونه بيان مىفرمايد:
»بَشّرِ الْمُنَفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً(138)الَّذِينَ
يَتَّخِذُونَ الْكَفِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ
عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ جَمِيعاً«(350)
به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنهاست! همانها كه كافران را به
جاى مؤمنان، دوست خود انتخاب مىكنند. آيا عزّت و آبرو نزد آنان مىجويند؟ با
اينكه همه عزّتها از آن خداست؟!
و اما نمونهاى از ارتباط منافقان مدينه با دشمنان اسلام: )سوره حشر، آيه 11)
4 - فرصتطلبى
قرآن مجيد فرصتطلبى منافقان را چنين ترسيم مىكند:
»الَّذِينَ يَتَرَبَّصونَ بِكُمْ فَإِن كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُوا
أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَ إِن كانَ لِلْكَفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَ لَمْ
نَستَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يحْكُمُ
بَيْنَكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لَن يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَفِرِينَ عَلى
المُْؤْمِنِينَ سبِيلاً«(351)
منافقان همانها هستند كه پيوسته انتظار مىكشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و
پيروزى نصيب شما گردد، مىگويند: مگر ما با شما نبوديم؟ )پس ما نيز در افتخارات و
غنايم شريكيم!( »و اگر بهرهاى نصيب كافران گردد، به آنان مىگويند: مگر ما شما را
به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان، تشويق نمىكرديم؟ )پس با شما شريك خواهيم
بود!(« خداوند در روز رستاخيز، ميان شما داورى مىكند؛ و خداوند هرگز كافران را بر
مؤمنان تسلّطى اقرار نداده است. ) و همچنين آيات 72 و 73 نساء و 144 سوره آل عمران(
5 - خدعه و نيرنگ و نفوذ
منافقان براى آنكه القائات انحرافى و تلاشهاى خائنانه آنها در جامعه اثر گذارد
از خدعه و نيرنگ در جهت مطرح كردن خويش به وسيله دامهاى گوناگون استفاده مىكنند.
تمام تلاش آنها اين است كه خود را دلسوز جامعه معرفى نماييد و اعتماد عمومى را جلب
كنند و با سوء استفاده از صداقت و صميميت مسلمانان با مكر و فريب در فرصت مناسب به
آنها خيانت كنند. آنان از اين روش ها استفاده مىكنند.
الف - دروغ، ستون فقرات نفاق
»إِذَا جَاءَك الْمُنَفِقُونَ قَالُوا نَشهَدُ إِنَّك لَرَسولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ
يَعْلَمُ إِنَّك لَرَسولُهُ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِينَ
لَكَذِبُونَ«(352)
هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مىگويند: »ما شهادت مىدهيم كه يقيناً تو رسول
خدايى!« خداوند مىداند كه تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد كه منافقان
دروغگو هستند )و به گفته خود ايمان ندارند(.
قرآن مجيد در آيات زيادى منافقان را با وصف كذب مورد مذمت قرار داده است. در حقيقت
دروغ سرمايه اصلى خط نفاق است كه از آن براى فريب ديگران و رهايى خويش استفاده
مىكنند. آنها حتى از اين حربه براى فريب دادن رسول خداصلى الله عليه وآله هم
استفاده مىكردند و گاهى اوقات دروغ را با قسم خوردن و تأكيدات ديگر همراه
مىنمودند تا اعتماد قطعى مسلمانان را به دست آورند. و به اين وسيله راه خيانت خويش
را هموار سازند.(353)
منافقان قسم دروغ مىخورند تا خود را اهل خير و اصلاح طلب جلوه دهند.(354)
قسم دروغ مىخورند تا مسلمانان آنان را به خاطر گناهشان مجازات نكنند.(355)
قسم دروغ مىخورند تا عمل زشت خود را توجيه نمايند و پوششى براى تخلف خود ايجاد
كنند.(356)
قسم دروغ مىخورند كه پايگاه مردمى خويش را از دست ندهند و رضايت مردم را جلب
نمايند.(357)
قسم دروغ مىخورند كه خود را خودى جلوه دهند.(358)
تمام اين موارد كه ذكر شد همگى بر محور خدعه و نيرنگ است زيرا دروغ و قسم دو حربه
مناسب جهت فريب افكار عمومى است و منافقان از اين دو حربه بيشترين استفاده را در
جهت رسيدن به اهداف خويش مىبرند.
ب - استفاده از ظاهرى زيبا در رفتار و گفتار
زيبا حرف زدن به صورتى كه باعث شگفتى ديگران گردد و در پوشش اين حركت از احساسات
مردم سوء استفاده نمودن از روشهايى است كه زمينه فريب خوردن مردم را فراهم
مىآورد. هم چنين رفتار پسنديده، ظاهر آراسته، حسن خلق ظاهرى، از روشهايى است كه
منافقان براى فريب دادن مردم استفاده مىكنند. قرآن مجيد در اين رابطه مىفرمايد:
»وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يُشهِدُ
اللَّهَ عَلى مَا فى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ«(359)
و از مردم كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود؛ )در
ظاهر، اظهار محبّت شديد مىكنند( و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مىگيرند. )اين
در حالى است كه( آنان سرسختترين دشمنانند.
»وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُك أَجْسامُهُمْ وَ إِن يَقُولُوا تَسمَعْ
لِقَوْلهِمْ كَأَنهُمْ خُشبٌ مُّسنَّدَةٌ يَحْسبُونَ كلَّ صيْحَةٍ عَلَيهِمْ هُمُ
الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ«(360)
هنگامى كه آنها را مىبينى، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد؛ و اگر
سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا مىدهى؛ اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار
تكيه داده شدهاند! هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مىپندارند؛ آنها
دشمنان واقعى تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق
منحرف مىشوند؟!
در تفسير الميزان آمده است: منظور اين است كه بفهماند منافقان چنين وضعى به خود
مىگيرند. ظاهرى فريبنده و بدنى آراسته دارند به طورى كه هر كس با آنان برخورد كند
از ظاهرشان خوشش مىآيد و از سخنان شمرده و فصيح و بجاى آنان لذت مىبرد. دوست
مىدارد به آن گوش فرا دهد به خاطر اين كه شيرين سخن مىگويند و گفتارشان نظمى
فريبنده دارد(361).
ج - وعده و تّخلف و عذرهاى دروغين
از شيوههاى منافقان براى فريب دادن جامعه، وعدههاى دروغين است. آنان با اين روش
سعى مىكنند خود را در صحنه نگه دارند و افكار عمومى را فريب دهند. زمانى كه وفاى
به وعده و عهدى كه داشتهاند خواسته مىشود عذرهاى دروغين را مطرح مىكنند كه تّخلف
خويش را منطقى و عادى مطرح نمايند.
»وَ لَقَدْ كانُوا عَهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَرَ وَ كانَ
عَهْدُ اللَّهِ مَسئُولاً«(362)
)در حالى كه( آنان قبل از اين با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند؛ و عهد
الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت )و در برابر آن مسؤولند(!
نكته قابل توجه اين است كه قرآن مجيد مىفرمايد اينان به عهدى كه با خدا بستهاند
وفا نمىكنند. و طبيعى است وقتى گروهى براى عهد خويش با خدا ارزش قائل نباشند براى
عهد آنان با مردم نمىتوان هيچ تضمينى قائل شد:
»وَ مِنهُم مَّنْ عَهَدَ اللَّهَ لَئنْ ءَاتَانَا مِن فَضلِهِ لَنَصدَّقَنَّ وَ
لَنَكُونَنَّ مِنَ الصلِحِينَ(75)فَلَمَّا ءَاتَاهُم مِّن فَضلِهِ َبخِلُوا بِهِ وَ
تَوَلَّوا وَّ هُم مُّعْرِضونَ«(363)
بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه: »اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد،
قطعاً صدقه خواهيم داد؛ و از صالحان )و شاكران( خواهيم بود!« امّا هنگامى كه خدا از
فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند!