الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۱۶ -


1 - استهزاء و تحقير مؤمنان
»وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلى شيَطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نحْنُ مُستهْزِءُونَ«(333)
و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مى‏كنند، مى‏گويند: »ما ايمان آورده‏ايم!« )ولى( هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مى‏كنند، مى‏گويند: »ما با شماييم! ما فقط )آن‏ها را( مسخره مى‏كنيم!«
منافقان در صفحه‏هاى گوناگون اجتماعى، مؤمنان را مورد تمسخر قرار مى‏دادند. جنگ روانى بر عليه آنان ايجاد مى كردند و روحيه آنان را تضعيف مى‏نمودند مثلا كسانى كه مقدار زيادى به جنگ كمك مى‏كردند به عنوان رياكار معرفى مى‏كردند و كسانى كه كمك اندك مى‏كردند به باد استهزاء مى‏گرفتند كه آيا لشگر اسلام نياز به چنين كمكى دارد؟
»الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فى الصدَقَتِ وَ الَّذِينَ لا يجِدُونَ إِلا جُهْدَهُمْ فَيَسخَرُونَ مِنهُمْ سخِرَ اللَّهُ مِنهُمْ وَ لهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ«(334)
آن‏هايى كه از مؤمنان اطاعت كار، در صدقاتشان عيبجويى مى‏كنند، و كسانى را كه )براى انفاق در راه خدا( جز به مقدار )ناچيز( توانايى خود دسترسى ندارند، مسخره مى‏نمايند، خدا آن‏ها را مسخره مى‏كند؛ )و كيفر استهزاكنندگان را به آن‏ها مى‏دهد؛( و براى آن‏ها عذاب دردناكى است!
در شان نزول اين آيه آمده است:(335)
ابوعقيل انصارى يا سالم‏بن عمير انصارى با تحمل كار اضافى و كشيدن آب در شب و تهيه دو مَن خرما، يك من را براى خانواده خويش ذخيره كرد و يك مَن ديگر را تقدم پيامبر براى صرف در جبهه اسلام كرد. منافقان لب به استهزا و مسخره او گشودند كه در اين هنگام آيه فوق نازل شد. آيه 13 سوره بقره اين رفتار را اين گونه تبيين مى‏نمايد كه منافقان خود را روشنفكر مى‏دانستند و مؤمنان را نادان و سفيه و به همين جهت آنان را مورد استهزا قرار مى‏داده‏اند.
»وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُوا كَمَا ءَامَنَ النَّاس قَالُوا أَ نُؤْمِنُ كَمَا ءَامَنَ السفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السفَهَاءُ وَ لَكِن لا يَعْلَمُونَ«(336)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: »همانند )ساير( مردم ايمان بياوريد!« مى‏گويند: »آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!« بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمى‏دانند!

2 - تضعيف رهبرى نظام اسلامى
قرآن كريم اين موضوع را به صورت‏هاى مختلف مورد توجه قرار داده است زيرا عمده تلاش منافقان براى نابودى حكومت دينى، برعليه رهبرى نظام متمركز مى‏گردد كه اقتدار و عزّت رهبر منشاء تحولات مثبت اجتماعى است و تضعيف او زمينه سقوط نظام اسلامى است. آنان براى رسيدن به اين هدف از اين راه‏ها استفاده مى‏كردند.

الف - ايراد گرفتن از رفتار پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله
»وَ مِنهُم مَّن يَلْمِزُك فى الصدَقَتِ فَإِنْ أُعْطوا مِنهَا رَضوا وَ إِن لَّمْ يُعْطَوْا مِنهَا إِذَا هُمْ يَسخَطونَ«(337)
و در ميان آن‏ها كسانى هستند كه در )تقسيم( غنايم به تو خرده مى‏گيرند؛ اگر از آن )غنايم، سهمى( به آن‏ها داده شود راضى مى‏شوند؛ و اگر داده نشود، خشم مى‏گيرند )خواه حقّ آن‏ها باشد يا نه(!
در شان نزول آيه گفته‏اند:(338) حرقوص بن زهير )شخصى كه زمان حضرت على‏عليه السلام رهبر خوارج شد( در تقسيم غنايم جنگ حنين به پيامبر اعتراض كرد و گفت به عدالت رفتاركن. حضرت فرمود چه كسى از من عادلتر است؟ شخصى خواست به خاطر اين جسارت او را بكشد. حضرت فرمود: او را رهاكنيد او پيروانى خواهد داشت كه چنان عبادت كنند كه شما عبادت‏هاى خويش را نسبت به آن‏ها ناچيز خواهيد شمرد ولى با آن همه عبادت از دين خارج مى‏شوند همچون خروج تير از كمان. )اين شخص در جنگ نهروان به دست امام على‏عليه السلام به هلاكت رسيد(.
نكته قابل توجه در اين آيه اين است كه از تعبير )لمز( استفاده شده است يعنى عيب جويى در پيش رو، يعنى منافقان به دنبال عيب جويى هستند و اين انگيزه، اعتراض و انتقاد آنان را زير سؤال برده است ولى اگر كسى درباره رفتار رهبر، سخن خيزخواهانه و از سر سوز و عشق داشته باشد اسلام براى او ارزش والايى قائل است.
نكته ديگرى كه در اين آيه شريفه )آيه 58 سوره توبه( وجود دارد اين است كه براى منافقان منافع شخصى مطرح است و اگر شعار عدالت و آزادى مى‏دهند، مى‏خواهند به اين وسيله به ثروت و قدرتى برسند .

ب - ساده لوح خواندن پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله
»وَ مِنهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَّكمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ«(339)
از آن‏ها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گويند: »او آدم خوش‏باورى است!« بگو: »خوش‏باور بودن او به نفع شماست! )ولى بدانيد( او به خدا ايمان دارد؛ و )تنها( مؤمنان را تصديق مى‏كند؛ و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آورده‏اند!« و آن‏ها كه رسول خدا را آزار مى‏دهند، عذاب دردناكى دارند!
در شأن نزول آيه آمده است: منافقان در جلسات خود حرف‏هاى نادرستى عليه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏گفتند برخى از آنان گفتند اين كار را نكنيد ما مى‏ترسيم حرف‏هاى ما به او برسد. جلاس بن سويد منافق گفت: هرچه خواستيم مى‏گوييم بعد محضر پيامبر رفته و قسم مى‏خوريم كه ما اين حرف‏ها را نزديم. پيامبر هم گفتارمان را مى‏پذيرد كه او گوش شنوايى دارد حرف‏هاى همه را شنيده و قبول مى‏كند. در اين هنگام اين آيه نازل شد.

ج - نپذيرفتن حكم پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله
مفسران در ذيل آيه 60 و 61 سوره نساء گفته‏اند(340): ميان يك منافق و يك يهودى نزاع شد. بنابر داورى گذاشتند. يهودى، پيامبر را به خاطر امانت و عدالت به داورى قبول كرد ولى آن منافق گفت من به داورى كعب بن اشرف )از بزرگان يهود( راضى هستم زيرا مى‏دانست كه با هدايايى مى‏تواند نظر كعب را به نفع خود جلب كند.

د - مخالفت عملى با دستورات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله
به چند نمونه از مخالفت ها و كار شكنى‏هاى منافقان اشاره مى‏شود.(341) در جنگ احد در حالى كه سپاهيان اسلام و مشركان برابر يكديگر اردو زده بودند و پيامبر مشغول آرايش نظامى سپاه اسلام بود. عبدالله ابن ابى رهبر منافقان براى تضعيف پيامبر و ايجاد اختلاف ميان مسلمانان با سيصد نفر از هوادارانش سپاه اسلام را ترك گفت و به سوى مدينه باز گشت. او علت جدايى خود را از سپاه اسلام چنين باز گفت: محمد سخن جوانان را مى‏شنود و سخن ما را نشينده مى‏گيرد. اى مردم!
ما نمى‏دانيم براى چه بايد خود را به كشتن دهيم(342)
به دنبال اين اقدام، قبيله بنى حارثه و بنى سلمه نيز از نبرد سست شدند و خيال باز گشت داشتند كه خداوند استوارشان كرد(343).
در همين جنگ احد، پيامبر و ياران او مى‏خواستند كه از نزديكترين راه عبور كنند و به اردگاه خود برسند. در اين لحظه ناچار شدند كه از ميان باغ منافقى به نام )مربع( بگذرند. او به طرز لجوجانه‏اى از ورود ارتش اسلام به باغ خود سخت ناراحت گرديد و به ساخت مقدس پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله جسارت كرد، ياران آن حضرت خواستند او را بكشد ولى رسول خدا فرمود با اين مرد لجوج كوردل كارى نداشته باشيد(344).
نبرد تبوك بيش از نبرد هاى ديگر صدر اسلام جولانگاه منافقان و صحنه مخالفت هاى آنان بود(345). سوره توبه به طور مفصّل به اين موضوع پرداخته‏است. خداوند در اين سوره نيّت پليد و چهره منافقانه آنان را آشكار ساخت. شايد بدين مناسبت اين جنگ را فاضحه )رسوا كننده( گفته‏اند. نكته مهم در اين رابطه اين است كه جنگ تبوك در سال نهم هجرى اتفاق افتاد و سوره توبه از آخرين سوره‏هاى نازل شده قرآن است كه از 129 آيه آن، حدود 90 آيه مربوط به جنگ تبوك و افشاگرى بر عليه منافقان است.
با دقت در اين مطلب، تهديد شديد منافقان برعليه حاكميت دين در اواخر عمر گرامى رسول خداصلى الله عليه وآله استنباط مى‏گردد.

3 - دوستى با بيگانگان و دشمنان نظام اسلامى
قرآن مجيد در اين زمينه منافقان را اين گونه معرفى مى‏كند: منافقان با مؤمنان بسيار بى محبت هستند و پيوسته در صدد تحقير آنان هستند از آنان عيب جويى مى‏كنند(346). مسخره مى‏كنند.(347)
سفيه مى‏خوانند.(348) اما با بيگانه گان صميمى‏اند و رفتارشان با آنان رفتارى دوستانه است:
»أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَ لا مِنهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ«(349)
آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با گروهى كه مورد غضب خدا بودند ريختند؟! آن‏ها نه از شما هستند و نه از آنان! سوگند دروغ ياد مى‏كنند )كه از شما هستند( در حالى كه خودشان مى‏دانند )دروغ مى‏گويند(!
قرآن مجيد انگيزه منافقان را، از اين رفتار اين گونه بيان مى‏فرمايد:
»بَشّرِ الْمُنَفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً(138)الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَفِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ جَمِيعاً«(350)
به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آن‏هاست! همانها كه كافران را به جاى مؤمنان، دوست خود انتخاب مى‏كنند. آيا عزّت و آبرو نزد آنان مى‏جويند؟ با اين‏كه همه عزّتها از آن خداست؟!
و اما نمونه‏اى از ارتباط منافقان مدينه با دشمنان اسلام: )سوره حشر، آيه 11)

4 - فرصت‏طلبى
قرآن مجيد فرصت‏طلبى منافقان را چنين ترسيم مى‏كند:
»الَّذِينَ يَتَرَبَّصونَ بِكُمْ فَإِن كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُوا أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَ إِن كانَ لِلْكَفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَ لَمْ نَستَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يحْكُمُ بَيْنَكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لَن يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَفِرِينَ عَلى المُْؤْمِنِينَ سبِيلاً«(351)
منافقان همانها هستند كه پيوسته انتظار مى‏كشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پيروزى نصيب شما گردد، مى‏گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ )پس ما نيز در افتخارات و غنايم شريكيم!( »و اگر بهره‏اى نصيب كافران گردد، به آنان مى‏گويند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان، تشويق نمى‏كرديم؟ )پس با شما شريك خواهيم بود!(« خداوند در روز رستاخيز، ميان شما داورى مى‏كند؛ و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى اقرار نداده است. ) و همچنين آيات 72 و 73 نساء و 144 سوره آل عمران(

5 - خدعه و نيرنگ و نفوذ
منافقان براى آن‏كه القائات انحرافى و تلاش‏هاى خائنانه آن‏ها در جامعه اثر گذارد از خدعه و نيرنگ در جهت مطرح كردن خويش به وسيله دام‏هاى گوناگون استفاده مى‏كنند. تمام تلاش آن‏ها اين است كه خود را دلسوز جامعه معرفى نماييد و اعتماد عمومى را جلب كنند و با سوء استفاده از صداقت و صميميت مسلمانان با مكر و فريب در فرصت مناسب به آن‏ها خيانت كنند. آنان از اين روش ها استفاده مى‏كنند.

الف - دروغ، ستون فقرات نفاق
»إِذَا جَاءَك الْمُنَفِقُونَ قَالُوا نَشهَدُ إِنَّك لَرَسولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّك لَرَسولُهُ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِينَ لَكَذِبُونَ«(352)
هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى‏گويند: »ما شهادت مى‏دهيم كه يقيناً تو رسول خدايى!« خداوند مى‏داند كه تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد كه منافقان دروغگو هستند )و به گفته خود ايمان ندارند(.
قرآن مجيد در آيات زيادى منافقان را با وصف كذب مورد مذمت قرار داده است. در حقيقت دروغ سرمايه اصلى خط نفاق است كه از آن براى فريب ديگران و رهايى خويش استفاده مى‏كنند. آن‏ها حتى از اين حربه براى فريب دادن رسول خداصلى الله عليه وآله هم استفاده مى‏كردند و گاهى اوقات دروغ را با قسم خوردن و تأكيدات ديگر همراه مى‏نمودند تا اعتماد قطعى مسلمانان را به دست آورند. و به اين وسيله راه خيانت خويش را هموار سازند.(353)
منافقان قسم دروغ مى‏خورند تا خود را اهل خير و اصلاح طلب جلوه دهند.(354)
قسم دروغ مى‏خورند تا مسلمانان آنان را به خاطر گناهشان مجازات نكنند.(355)
قسم دروغ مى‏خورند تا عمل زشت خود را توجيه نمايند و پوششى براى تخلف خود ايجاد كنند.(356)
قسم دروغ مى‏خورند كه پايگاه مردمى خويش را از دست ندهند و رضايت مردم را جلب نمايند.(357)
قسم دروغ مى‏خورند كه خود را خودى جلوه دهند.(358)
تمام اين موارد كه ذكر شد همگى بر محور خدعه و نيرنگ است زيرا دروغ و قسم دو حربه مناسب جهت فريب افكار عمومى است و منافقان از اين دو حربه بيشترين استفاده را در جهت رسيدن به اهداف خويش مى‏برند.

ب - استفاده از ظاهرى زيبا در رفتار و گفتار
زيبا حرف زدن به صورتى كه باعث شگفتى ديگران گردد و در پوشش اين حركت از احساسات مردم سوء استفاده نمودن از روش‏هايى است كه زمينه فريب خوردن مردم را فراهم مى‏آورد. هم چنين رفتار پسنديده، ظاهر آراسته، حسن خلق ظاهرى، از روش‏هايى است كه منافقان براى فريب دادن مردم استفاده مى‏كنند. قرآن مجيد در اين رابطه مى‏فرمايد:
»وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يُشهِدُ اللَّهَ عَلى مَا فى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ«(359)
و از مردم كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى‏شود؛ )در ظاهر، اظهار محبّت شديد مى‏كنند( و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى‏گيرند. )اين در حالى است كه( آنان سرسخت‏ترين دشمنانند.
»وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُك أَجْسامُهُمْ وَ إِن يَقُولُوا تَسمَعْ لِقَوْلهِمْ كَأَنهُمْ خُشبٌ مُّسنَّدَةٌ يَحْسبُونَ كلَّ صيْحَةٍ عَلَيهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ«(360)
هنگامى كه آن‏ها را مى‏بينى، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد؛ و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى؛ اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده‏اند! هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى‏پندارند؛ آن‏ها دشمنان واقعى تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آن‏ها را بكشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند؟!
در تفسير الميزان آمده است: منظور اين است كه بفهماند منافقان چنين وضعى به خود مى‏گيرند. ظاهرى فريبنده و بدنى آراسته دارند به طورى كه هر كس با آنان برخورد كند از ظاهرشان خوشش مى‏آيد و از سخنان شمرده و فصيح و بجاى آنان لذت مى‏برد. دوست مى‏دارد به آن گوش فرا دهد به خاطر اين كه شيرين سخن مى‏گويند و گفتارشان نظمى فريبنده دارد(361).

ج - وعده و تّخلف و عذرهاى دروغين
از شيوه‏هاى منافقان براى فريب دادن جامعه، وعده‏هاى دروغين است. آنان با اين روش سعى مى‏كنند خود را در صحنه نگه دارند و افكار عمومى را فريب دهند. زمانى كه وفاى به وعده و عهدى كه داشته‏اند خواسته مى‏شود عذرهاى دروغين را مطرح مى‏كنند كه تّخلف خويش را منطقى و عادى مطرح نمايند.
»وَ لَقَدْ كانُوا عَهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَرَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسئُولاً«(362)
)در حالى كه( آنان قبل از اين با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند؛ و عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت )و در برابر آن مسؤولند(!
نكته قابل توجه اين است كه قرآن مجيد مى‏فرمايد اينان به عهدى كه با خدا بسته‏اند وفا نمى‏كنند. و طبيعى است وقتى گروهى براى عهد خويش با خدا ارزش قائل نباشند براى عهد آنان با مردم نمى‏توان هيچ تضمينى قائل شد:
»وَ مِنهُم مَّنْ عَهَدَ اللَّهَ لَئنْ ءَاتَانَا مِن فَضلِهِ لَنَصدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصلِحِينَ(75)فَلَمَّا ءَاتَاهُم مِّن فَضلِهِ َبخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَّ هُم مُّعْرِضونَ«(363)
بعضى از آن‏ها با خدا پيمان بسته بودند كه: »اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد؛ و از صالحان )و شاكران( خواهيم بود!« امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آن‏ها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند!