الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۱۵ -


3- دشمن‏شناسى و جهاد
در مدينه مبارزه با مفاسد اجتماعى از مبارزه و جهاد بر عليه دشمنان و مخالفان حاكميت دينى جدا نبود. دشمنانى كه بيشترين نقش را در توليد مفاسد و گسترش آن در اجتماع آن دوران داشتند و تهديد اصلى بر عليه موجوديت نظام اسلامى نبوى به شمار مى‏آمدند. بديهى است حضور و تلاش‏هاى كينه‏توزانه آنان اجازه توفيق در مبارزه با مفاسد اجتماعى و اصلاح امور زندگى مردم را به پيامبر اكرم نمى‏داد. بر اين اساس شناخت دشمنان و مخالفان و معرفى آنان به مسلمانان و انتخاب شيوه مناسب مبارزه با هر كدام، در دستور كار آن حضرت قرار گرفت كه به اين وسيله موانع مهم راه اصلاح جامعه انسانى آن عصر بر داشته شود و عوامل ايجاد و گسترش مفاسد نابود گردند.

بحثى كوتاه پيرامون دشمنان حاكميت دينى و روش‏هاى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مبارزه با آنان

الف( قبايل نيمه وحشى اطراف مدينه
در اطراف مدينه به فاصله‏ى ده فرسخ، پانزده فرسخ، بيست فرسخ، قبايل نيمه وحشى وجود داشت كه تمام زندگى آنان عبارت از جنگ و خونريزى و غارت بود. اينان دشمنان كوچك و كم اهميت بودند ولى در عين حال غفلت از آن‏ها جايز نبود زيرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اگر مى‏خواست در آن منطقه، نظام اجتماعى سالم به وجود آورد بايد به سراغ اين ها مى‏رفت و با يك برنامه حساب شده خطر آنان را دفع مى‏كرد. شيوه آن حضرت در برخورد با اين گروه اين چنين بود: در هر كدام از آن ها اگر نشانه‏ى صلاح و هدايت بود با آن ها پيمان بست و آنان را مجبور به پذيرش اسلام نكرد زيرا آنچه كه در اين مرحله مهم بود اين بود كه تعرض نكنند و موجب ناامنى نباشند و از طرف ديگر هم پيمان شدن اينان با مسلمانان زمينه تسلط مسلمانان را بر سر راه تجارى مكه و شام فراهم مى‏كرد به طورى كه بدون اجازه آن‏ها كسى حق رفت و آمد در آن را نداشت.(299)
و در هر كدام از اين قبايل نشانه هدايت و صلاح نبود و اهل جنگ و غارت بودند يا به پيمانى كه بسته بودند خيانت كرده بودند، پيامبر اكرم با قدرت نظامى سراغ آن‏ها رفت و آنان را منكوب نمود.(300)
با اين دو شيوه )پيمان بستن، تسليم نمودن( اطراف مدينه براى مسلمانان محيط امن شد و راه جهاد بر عليه مشركان مكه فراهم گشت.

ب( مشركان مكه
دشمن ديگر نهضت جهانى اسلام، مشركان مكه بودند. كسانى كه خطر عمده از ناحيه آن ها بود. آنان كينه‏اى عميق از رسول گرامى‏اسلام‏صلى الله عليه وآله داشتند و به چيزى جز نابودى او راضى نمى‏شدند. به طورى كه بعد از فتح مكه و مسلمان شدن آن‏ها، عده‏اى از آنان مخصوصاً گروه اشراف و قدرتمند قريش اين دشمنى را فراموش نكردند و منتظر فرصتِ انتقام بودند. به همين جهت بعد از رحلت پيامبر اسلام بيشترين ضربه را همين‏ها به اسلام و مسلمين زدند. رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله تشخيص داد نبايد به آنان فرصت حمله و تعرض را بدهد بلكه او بايد تهاجم كند. بر اين اساس بيش از هشت ماه از هجرت آن حضرت به مدينه نگذشته بود كه پرچم را به دست سردار دلاور و رشيد خود حمزة بن عبدالمطلب داد و او را به همراه سى نفر از مهاجران به تعقيب كاروان تجارتى قريش به رهبرى ابوجهل اعزام نمود.(301) اين اولين تمرين نظامى و قدرت نمايى حكومت دينى بر عليه مشركان مكه بود. اين تحركات نظامى به مدت يك سال ادامه داشت. رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله با اين روش اهدافى را پى‏گيرى مى‏نمود كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1- آگاه ساختن قريش از قدرت نظامى مسلمانان.
2- ناامن كردن راه تجارتى قريش از مكه به شام و در اختيار گرفتن شريان‏هاى حياتى مشركان.
3- به دست آوردن اطلاعات مختلف از مشركان.
4- ايجاد محيطى امن در اطراف مدينه جهت تبليغ و دعوت قبايل به اسلام.
5- گرفتن فرصت تهاجم از دشمن. (302)
بعد از پايان يافتن اين مرحله، مرحله دوم با نزول آيه 39 سوره حج شروع مى‏شود:
»أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِمْ لَقَدِيرٌ«(303)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته‏اند؛ و خدا بر يارى آن‏ها تواناست.

با نزول اين آيه شريفه اِذن قتال و جهاد بر عليه مشركان صادر گرديد. علت جهاد در آيه شريفه، ظلم و ستم مشركان اعلام شده است. همان كسانى كه اگر فرصت پيدا كنند مسلمانان را قتل عام خواهند نمود. لذا جهاد در اسلام، در حقيقت يك نوع دفاع و تنها راه حفظ اجتماع صالح از ظلم ستمگران است. به همين جهت اسلام براى تجاوز به كشورى آغاز به جنگ نمى‏كند بلكه به خاطر جلوگيرى از تجاوز به اسلام و مسلمين و حفظ اصول انسانى، دستور جهاد مى‏دهد.
جهاد از دشوارترين احكام اجتماعى اسلام است و از مؤثرترين آن‏ها در حفظ اجتماع دينى. اصلى است كه با اجراى آن خيمه دين برپا مى‏شود و بعد از ايمان به خدا و رسول خدا برترين فضيلت‏ها به اين حكم الهى اختصاص دارد. اين مرحله در حكومت نبوى )در مورد مشركان مكّه( حدود 5 سال به اجرا در آمد. به اين بيان كه از ماه رمضان سال دوم هجرى كه جنگ بدر اتفاق افتاد اين مقطع آغاز مى‏گردد تا پايان سال ششم هجرى كه صلح حديبيه واقع مى‏شود. در اين مدت جنگ‏هاى متعددى ميان مسلمانان و مشركان انجام گرفت كه آخرين جنگ، جنگ احزاب )خندق( بود. جنگى كه شهر مدينه نزديك به يك ماه در محاصره بود و دشمن اين بار با تمام قدرت آمده بود كه مسلمانان را از ميان بردارد و اموال آنان را به تاراج و زنان و فرزندان را به اسارت ببرد ولى با پديده غافلگير كننده خندق، همراه با پايدارى مسلمانان وتدابير ويژه جنگى از طرف رسول خدا روبرو شد ، و لذا مفتضح و مأيوس و ناكام مجبور شد بر گردد پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله بعد از اين جنگ فرمودند: از اين پس ما با آنان مى‏جنگيم نه آنان با ما.(304)
پس از اين جنگ مرحله سوم شروع مى‏شود. مرحله‏اى كه ابتكار عمل به دست مسلمانان افتاده است اين مقطع سرنوشت ساز با حركت رسول خدا در ماه ذى‏قعده سال ششم به سوى مكه آغاز گرديد و منجر به صلح حديبيه شد. شيوه پيامبر اكرم در اين حادثه بسيار پررمز و راز است. او به قصد زيارت خانه خدا اين حركت را شروع كرد آن هم در ماه حرام، كه ماه جنگ نيست و مشركان هم به ماه حرام احترام مى‏گذاشتند. پيامبر اسلام به طرف مكه مى‏رود )مركز مشركان( آن‏ها چه كار كنند؟ راه را باز بگذارند بيايد؟ اين موفقيت بزرگى، براى رسول خدا محسوب مى‏شود. در مقابل او بايستند و در ماه حرام جنگ كنند چگونه جنگ كنند؟
در نهايت پيامبر اكرم با عالى‏ترين تدبير، معاهده صلح با مشركان مكّه را امضا نمود. معاهده‏اى كه قرآن مجيد از آن به فتح مبين (305) تعبير مى‏نمايد. با اين روش دولت اسلامى براى نخستين بار از سوى‏سرسخت‏ترين دشمنان خود در سرزمين حجاز به رسميت شناخته شد و آرامش حاصل از صلح حديبيه فرصتى پديد آورد تا مسلمانان به موفقيت‏هاى بزرگى نايل شوند. با نقض عهد مشركان مكه در سال هشتم هجرى، مرحله چهارم شروع مى‏شود، مرحله‏اى كه منجر به فتح مكه مى‏شود و عقيده شرك و بت‏پرستى در نيرومندترين پايگاه شبه جزيره عربستان نابود مى‏گردد.

ج - يهود
در مورد وضعيت اجتماعى يهوديان در مدينه، به صورت مختصر مطالبى در ابتداى اين فصل مطرح شد. در آنجاگفتيم يهوديان برترى خاصى )مادى، علمى، دينى( بر اعراب داشتند ودر ميان آنان با عزّت و قدرت، زندگى مى‏كردند. اين برترى براى يهود در اثر اختلاف، تفرقه، جهل ونادانى اعراب به وجود آمده بود. باهجرت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله به مدينه، هر چند ابتدا آنان اظهار خوشحالى مى‏نمودند ولى كم كم احساس كردند دوران برترى آنان براعراب تمام شده است زيرا پيامبرى آمده است كه با تعاليم آسمانى خويش، اعراب را دچار تحول مادى و معنوى نموده است وديگر زمنيه‏اى براى استمرار برترى يهود بر اعراب وجود ندارد.
به همين جهت شروع به كار شكنى بر عليه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و مسلمانان كردند و آن حضرت مطابق اقدامات يهوديان با آن‏هابرخورد مى‏نمود. در اينجابه روش‏هاى آن حضرت در برابر اين دشمن پرداخته مى‏شود.

1 - انعقاد پيمان با يهوديان مدينه
اين روش در آغاز ورود پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به مدينه در دستور كار حضرت بود زيرا در آن زمان ميان مسلمانان و يهوديان به علل گوناگون تفاهم وجود داشت زيرا هردو خداپرست بودند و جامعه يهود تصور مى‏كردند كه براثر تقويت كلمه اسلام مى‏تواند از حملات مسيحيان روم در امان باشد و علاوه بر اين‏ها ميان آن‏ها و اوسيان و خزرجيان پيمان‏هاى ديرنيه وجود داشت. اين مسائل، زمينه وحدت و همدلى را ميان مسلمانان و يهوديان فراهم كرده و براين اساس پيمان‏هاى مختلفى ميان اين دو گرده امضا گرديد ولى به مرور زمان يهوديان با مشاهده قدرت روز افزون مسلمانان نقض عهد كردند و شيطنت و اخلالگرى و تخريب و خيانت را جايگزين تفاهم و وحدت نمودند.

2 - پاسخ گوئى به سؤالات و شبهات يهوديان
تعاليم آسمانى اسلام و اخلاق زيباى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله سبب شد روز به روز بر قدرت و عزّت و پيشرفت مسلمانان افزوده گردد. اين موضوع در محافل مذهبى يهود اضطراب و نگرانى خاصى به وجود آورده بود زيرا آن‏ها تصور نمى‏كردند روزى قدرت مسلمانان از آنان بيشتر گردد و لذا تصميم گرفتند با مطرح كردن سؤالات پيچيده مذهبى و تاريخى عقيده مسلمانان را نسبت به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله متزلزل نمايند. در واقع مبارزه فرهنگى را بر عليه مسلمانان آغاز نمودند. )بخش مهم اين مجادلات در سوره بقره و نساء آمده است( روش پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله در برابر اين حركت موذيانه، پاسخ گويى روشن و صريح و استقبال از طرح سؤالات بود و همين امر سبب شد مقام علمى و اطلاعات غيبى و توانمندى آن حضرت بر همگان آشكار گردد و لذا اين گونه مباحث نه تنها عقيده مسلمانان را نسبت به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله تحكيم نمود بلكه موجب گرديد دسته‏هاى مختلفى از بت پرستان و يهوديان؛ بويژه دانشمندان آنان مسلمان شوند(306).

3 - تلاش در جهت خنثى نمودن توطئه تفرقه
بعد از شكست يهود در تهاجم فرهنگى بر عليه مسلمانان، آنان به فكر افتادند كه آتش اختلاف و جنگ را ميان دو قبيله بزرگ اوس و خزرج )كه در اين زمان لقب انصار يافته بودند( شعله‏ور نمايند و جنگ‏هاى صدوبيست ساله آنان را كه در سايه ايمان و اسلام از بين رفته بود تجديد كنند تامسلمانان در اثر آتش جنگ‏هاى داخلى نابود گردند. در برابر اين روش خائنانه، تدبير پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله آگاه نمودن مسلمانان از ضررهاى اختلاف و ثمرات اّتحاد بود. تلاش علمى و عملى آن حضرت در جهت حفظ وحدت ميان مسلمانان سبب شد يهوديان در اين زمينه هم به موفقيتى دست پيدانكنند.(307)

4 - اخراج قبيله بنى قينقاع از مدينه
نبرد بدر طوفان سهمگينى بود كه در قلب شبه جزيره عربستان وزيدن گرفت. طوفانى كه منجر به ريشه كن شدن گروهى از ريشه‏هاى كهنسال شرك گرديد. اين پيروزى، اضطراب و كينه يهوديان را نسبت به مسلمانان بيشتر نمود و بيش از همه در ميان يهوديان، قبيله بنى قينقاع در بيم و هراس بود زيرا زندگى آنان با مسلمانان آميخته بود و فقط آن‏ها بودند كه در داخل مدينه زندگى مى كردند. به همين علت جنگ سرد تبليغاتى را با نشر شعارهاى زننده و اشعار توهين‏آميز آغاز نمودند و عملاً پيمان عمومى سال اول هجرى را زير پا نهادند.
روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با همه دشمنان، روش مدارا و اتمام حجت بوده. بر اين اساس با اين‏كه آن حضرت مى‏توانست با سلاح به سراغ آن‏ها برود و آنان را مجازات نمايد ولى اين كار را نكرد و با حضور در اجتماع بزرگى كه در بازار )بنى‏قينقاع( تشكيل گرديد براى آنان سخنرانى نمود و آنان را به وحدت و همدلى و عبرت از قريش و مشركان فراخواند. فرمود: در ميان شما دانشمندان مذهبى زياد است از آن‏ها تحقيق كنيد تا به شما به صراحت بگويند: من پيامبر خدا هستم واين مطلب در كتاب آسمانى شما )تورات( موجود است(308). يهوديان اگر زمينه هدايت داشتند شيوه محبّت‏آميز و سخنان هدايت گرانه رسول خدا صلى الله عليه وآله آنان را به صراط مستقيم هدايت مى‏كرد، ولى به علّت لجاجت و سفاهت بر روش پيشين خويش اسرار ورزيدند و در ميان قلعه‏هاى بلند و محكمى كه داشتند پناه گرفتند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دستور محاصره آنان را صادر فرمود و بعد از 15 روز يهوديان بنى قينقاع بر اثر محاصره اقتصادى تسليم شدند و اعلام كردند كه هر چه رسول خدا تصميم بگيرد آن‏ها اجرا مى‏كنند.
تصميم پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اين بود كه آن‏ها را سخت مجازات نمايد ولى به علت هم پيمانى آنان با قبيله خزرج و تقاضاى )عبداللّه‏ابن ابى( و اصرار او مبنى بر عفو آنان، پيامبر اسلام دستور داد هرچه زودتر با تحويل اسلحه و ثروت، مدينه را تخليه كنند. اين دستور با تمام قدرت مورد اجرا قرار گرفت و فرزندان )قينقاع( مدينه را به قصد )وادى‏القرى( و از آنجا به قصد يكى از نواحى شام ترك نمودند. و به اين وسيله وحدت سياسى بار ديگر به مدينه بازگشت و مسلمانان از شر اين ستون پنجم كه در ميان آن‏ها زندگى مى‏كرد و اخبار و اسرار آن‏ها را كشف و به دشمنان آنان گزارش مى‏داد، رهايى يافتند(309). )اين حادثه در اويل شوّال سال دوم هجرى به وقوع پيوست(.

5 - اخراج قبيله بنى نضير به علت توطئه ترور پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله

»وَ قَتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ«(310)
و در راه خدا،با كسانى كه با شما مى‏جنگند،نبرد كنيد! و از حدّ تجاوز نكنيد،كه خدا تعدّى‏كنندگان را دوست نمى‏دارد!
بنى نضير در ناحيه )غَرْس((311) و اطراف آن در حومه مدينه منوره سكونت داشتند و از هم پيمانان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و مسلمانان محسوب مى‏شدند. بعد از شكست مسلمانان در جنگ احد، آنان و منافقان ضمن خوشحالى از اين حادثه منتظر فرصت بودند كه در مدينه شورش بر پا كنند و به قبايل خارج از مدينه بفهمانند كه اتحاد و وحدت كلمه در مدينه وجود ندارد و به اين وسيله زمينه حمله ديگرى را از طرف دشمنان اسلام فراهم نمايند و حكومت دينى را سرنگون سازند(312).
رسول خداصلى الله عليه وآله براى اين‏كه از منويّات آنان آگاه گردد همراه ده نفر از يارانش عازم منطقه آنان شد. )پوشش ظاهرى اين سفر اين بود كه آن حضرت آمده است كه ديه دو هم پيمان مسلمانان كه اشتباهى كشته شده بودند را با كمك آنان پرداخت نمايد(.
يهوديان بنى‏نضير از اين فرصت استفاده نموده و با خوش‏رويى از آن حضرت استقبال كردند و وعده كمك به آن حضرت را دادند ولى در پنهان نقشه كشتن پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را داشتند. آنان تصميم گرفته بودند پيامبر را غافلگير كرده و او را به شهادت برسانند. خوشبختانه رسول خداصلى الله عليه وآله از توطئه شوم آنان آگاه گرديد و مجلس آنان را ترك نمود و به تنهايى راه مدينه را در پيش گرفت. و بعد از مدتى همراهان پيامبر اكرم هم به او ملحق شدند. اين حادثه موجب گرديد رسول خداصلى الله عليه وآله يهوديان بنى نضير را بين ماندن و جنگيدن و رفتن از سرزمين مدينه مختار نمايد و به آنان پيام داد: از سرزمين من بيرون برويد شما قصد خيانت به من را داشتيد و بدين وسيله پيمان را شكستيد. ده روز به شما فرصت مى‏دهم پس از اين مدت هر كس را ببينم گردن مى‏زنم(313). يهوديان به خاطر اعتماد به هم پيمانان خويش چنين جواب دادند: ما هرگز بيرون نمى‏رويم. هر چه مى‏خواهى بكن. آن گاه به دژهايشان پناه بردند و با سنگ كوچه‏ها را سنگربندى و كانال‏هايى براى پناه گرفتن حفر كردند. آذوقه لازم را براى يك سال انبار كردند و مشكل آب هم نداشتند(314).
مسلمانان همراه رسول خداصلى الله عليه وآله آنان را مدت 20 روز محاصره كردند و با شيوه جنگ خيابانى و شهرى وارد عمل شدند. آن حضرت براى از بين بردن انگيزه مقاومت، فرمان قطع‏كردن و آتش زدن نخلستان‏هاى آنان را صادر كرد. براى يهوديان كه تاب مقاومت را از دست داده بودند انتظار كمك منافقان و ديگر قبايل عرب نيز بيهوده بود. از اين رو از رسول خداصلى الله عليه وآله تقاضا كردند در ازاى بيرون رفتن از مدينه به مال و جان و فرزندان آن‏ها امان بدهد. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به شرط خروج از مدينه، موافقت فرمودند كه هر سه نفر از آن‏ها تنها حق دارنند به اندازه باريك شتر مال و آذوقه و آشاميدنى بردارنند.
به اين ترتيب قبيله ديگرى از يهود مجبور به اخراج از سرزمين مسلمانان گرديد تا مسلمانان بتوانند در امنيت و آسايش زندگى نمايند و آمادگى مقابله با دشمن خارجى را داشته باشند. اين جريان در ماه ربيع سال چهارم هجرى اتفاق افتاد و سوره حشر در علل اين حادثه وتذكر به مسلمانان نازل گرديد. بيشتر تاريخ نويسان عقيده دارند كه در اين حادثه، خونى ريخته نشد ولى مرحوم مفيد مى‏گويد شب فتح، نبرد و مختصرى كه منجر به قتل ده نفر از يهوديان شد صورت گرفت كه مقدمه تسليم شدن اين قبيله گرديد(315).

6 - نابودى آخرين لانه فساد در مدينه (بعد از جنگ احزاب)
»وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ لَهُوَ خَيرٌ لِّلصبرِينَ«(316)
و هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدّى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است.
روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در برخورد با يهوديان در ابتداى ورود به مدينه بيانگر مدارا كردن آن حضرت با غير مسلمانان در زندگى اجتماعى است. پيمان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با يهوديان سند زنده اين سيره الهى است ولى تمام طوايف يهود به عناوين گوناگون پيمان را نقض كرده و آن را ناديده گرفتند و نشان دادند كه لياقت محبت و رأفت نبوى را ندارند. بنى قينقاع نقشه كشتن پيامبر اسلام را ريختند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با آن‏كه مى‏توانست آن‏ها را شديداً مجازات كند ولى به حداقل مجازات اكتفا نمود و آن‏ها را از مدينه و اطراف آن اخراج نمود طايفه بنى قريظه، تنها قبيله‏اى بودند كه در مدينه در كنار مسلمانان باصلح و آرامش به سر مى‏بردند و به پيمانى كه با رسول اسلام بسته بودند كاملاً احترام مى‏گذاشتند ولى تلاش حُيَىّ‏بن اَخطب )رئيس يهوديان شركت كنند در جنگ احزاب( و تسليم شدن كعب بن اسد )رئيس قبيله بنى قريظه( در برابر نقشه ماهرانه او، موجب گرديد عهدنامه‏اى كه ميان آنان و پيامبر اكرم نوشته شده بود پاره گردد و گفته شود كار پايان يافته است و بايد آماده جنگ با مسلمانان باشيد(317). به اين ترتيب يهوديان با مشركان متحد شدند. نقشه ابتدايى آنان اين بود كه در آغاز كار شهر مدينه را غارت كنند و زنان و كودكان مسلمانان را كه به خانه‏ها پناهنده شده‏اند مرعوب سازند و اين نقشه را در مدينه به تدريج عملى كردند. مسلمانان در اين جنگ )احزاب( با يك جبهه گسترده واحد كه همه نيروهاى مخالف اسلام را سازماندهى كرده بود روبرو شدند. آنچه كه در اينجا مورد نظر است نقش خائنانه يهوديان بنى قريظه است زيرا از مشركان و يهوديان بنى نضير كه مدينه را به محاصره خويش در آورده بودند انتظارى جز اين نبود ولى يهوديان بنى قريظه با مسلمانان هم پيمان بودند و پيمان شكنى آنان خيانتى بود كه مى‏توانست زمينه نابودى مسلمانان را فراهم نمايد. بعد از اين كه قبايل مختلف )مشركان و يهوديان( محاصره كننده مدينه با پديده غافلگير كننده خندق و پايدارى مسلمانان و وضعيت نامناسب زمستان و بالاتر از همه اينها فرماندهى مقتدر و با تدبير پيامبر اكرم و كشته شدن عمروبن عبدود قهرمان نامدار مشركان به دست تواتمند مولاى جوانمردان عالم حضرت على‏عليه السلام روبرو شدند، مأيوسانه اطراف مدينه را شبانه ترك نمودند.(318) پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله بدون درنگ فرمان حركت به سوى بنى قريظه راه صادر فرمود و پيش از فرار رسيدن شب بنى‏قريظه به محاصره مسلمانان در آمد. محاصره 25 شب به طول انجاميد و در اين مدت جنگى رخ نداد. تنهايك تن از مسلمانان بر اثر سنگ آسيابى كه زن يهودى از بام خانه‏اش پرتاب كرد به شهادت رسيد(319). شيوه فرماندهى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در اين حادثه اين بود كه يهوديان بنى قريظه بدون قيد و شرط تسليم شوند. يهوديان با اين شرط كه سعدبن معاذ درباره آنان قضاوت كند تسليم شدن را پذيرفتند. دليل انتخاب سعد اين بود كه او رياست اوس را به عهده داشت و در دوره جاهليت با آنان هم پيمان بود. اميد يهوديان اين بود كه شايد رسول خداصلى الله عليه وآله آنچه راكه درباره يهود بنى‏قينقاع يعنى هم پيمانان خزرج پذيرفته است درباره هم پيمانان اوس نيز بپذيرد(320). پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله پيشنهاد بنى قريظه را قبول كرد. سعدبن معاذ پس از گرفتن قول‏هاى محكم از طرفين اين چنين قضاوت كرد. جنگ جويان بنى قريظه كشته شوند اموال تقسيم گردد و زنان و كودكان به اسارت در آيند. استدلال سعد اين بود كه چنانچه در اثر خيانت بنى قريظه احزاب به پيروزى مى‏رسيدند سر نوشت مسلمانان نابودى كامل بود وى نيز يهوديان را در معرض همان خطرهايى قرار داد كه آنان مسلمانان را قرار داده بودند. قضاوت سعدبن معاذ مورد عمل قرار گرفت. همه جنگ جويان از جمله حُيّى بن اخطب كه رهبرى بسيج احزاب عليه مسلمانان را بر عمده داشت كشته شدند. تنها سه نفر از يهوديان اسلام آوردند از زنان و كودكان به جز آن زنى كه رزمنده مسلمان را به شهادت رسانده بود كسى كشته نشد. به اين ترتيب آخرين لانه فساد و خيانت در مدينه نابود گرديد. اين حادثه در نيمه ذى قعده سال پنجم هجرت اتفاق افتاد(321).

7 - تسخير آخرين مركز يهوديان حجاز و پايان زندگى نظامى يهوديان
بعد از پاك سازى شهر مدينه و اطراف آن از فتنه انگيزان يهود و اعدام خائنان و مصادره اموال آنان، آخرين پناه‏گاه يهود در شبه جزيره عربستان در شمال مدينه در مسير تبوك و شام، سرزمين خيبر، فدك، وادى القرى و تيماء بود. در اين چهار منطقه يهوديان پيوسته قبايل را عليه مسلمانان تحريك مى‏كردند و براى جنگ با آن‏ها دنبال هم پيمان مى‏گشتند. آنان با استفاده از هر فرصتى به اسلام تهمت‏هاى باطل مى‏زدند و با پناه دادن دشمنان دين به مسلمانان خيانت مى‏كردند.
اينان كانون خطرى بودند كه مدينه را از سوى شمال تهديد مى‏كردند. پيامبر عظيم الشأن اسلام‏صلى الله عليه وآله براى پايان دادن به تحركات يهوديان و هم پيمانان آنان )قبايل عرب( و براى وارد ساختن ضربه نهايى و به منظور از ميان بر داشتن نيرومندترين دشمن مسلمانان در منطقه شمال و ايجاد منطقه امن براى مسلمانان در اين نقطه حساس، بعداز صلح حديبيه در سال ششم هجرى فرمان جهاد بر عليه يهوديان اين منطقه را صادر فرمودند. مقصد اول آن حضرت سرزمين خيبر بود. خيبر ناحيه‏اى است در فاصله هشت منزلى مدينه از سوى شام )به فاصله 32 فرسنگ( اين نام بر سرزمينى شامل هفت دژ با مزارع و نخلستانهاى فراوان اطلاق مى‏گرد.(322)
آمار جميعت آن‏ها بالغ بر بيست هزار نفر بود و در ميان آن‏ها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم مى‏خورد.(323)
نيروهاى اسلام شبانه به خيبر رسيدند و آن را محاصره كردند. مسلمانان در نخستين روز جنگ حمله سنگين را آغاز كردند به طورى كه فرمانده يهوديان خيبر كشته شد. در مقابل يهوديان هم تا پاى جان دفاع كردند زيرا به خوبى مى‏دانستند كه شكست همان و پايان يافتن زندگى در شبه جزيره عربستان همان.

دژهاى خيبر يكى پس از ديگرى به دست مسلمانان فتح شد تا آن كه تنها دو دژ باقى ماند. دور اين دو دژ را گرفتند و حلقه محاصره را تنگ كردند. حملات مسلمانان با مقاومت سرسختانه يهود روبرو گرديد. ده روز اين درگيرى ادامه پيدا كرد و مسلمانان از حملات خويش نتيجه‏اى نمى‏گرفتند. شجاعت فوق‏العاده رئيس دژ )مرحب( و مقاومت يهوديان كم كم مسلمانان را از فتح اين دو دژ نا اميد مى‏كرد كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در جلسه مشورتى با افسران سپاه اسلام اين گونه فرمود: فردا پرچم سپاه را به دست كسى مى‏دهم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر او را دوست مى‏دارند و خداوند اين دژ را به دست او مى‏گشايد. او مردى است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمى‏كند.

مورخان(324) مى‏گويند اين شخص كسى نبود جز حضرت على‏عليه السلام داستان رشادت اميرالمومنين و كشته شدن قهرمانان نامدار يهود »مرحب« به دست مبارك او و فتح باب خيبر، داستان زيبا و مفصلى است كه خارج از بحث ما مى‏باشد. با كشته شدن مرحب و گشوده شدن در دژ، يهوديان خواستار صلح گرديدند به اين شرط كه خون آن‏ها ريخته نشود. رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله تسليم شدن يهود را با شرط ياد شده پذيرفت و آن‏ها را در سرزمين خودشان واگذاشت تا در آن كار كنند و نصف در آمدش را به مسلمانان بدهند. پس از پايان جنگ خيبر رسول خداصلى الله عليه وآله گروهى از مسلمانان را نزد يهوديان فدك(325) فرستاد كه يا اسلام بياورند و يا تسليم شوند. آن‏ها كه به شدت روحيه خود را باخته بودند بدون آن‏كه جنگى روى دهد با همان شرايط خيبر با مسلمانان مصالحه كردند. بعد از يهوديان فدك نوبت يهوديان وادى القرى(326) بود كه آن‏ها هم پس از يك درگيرى چند ساعته تسليم شدند. و رسول خداصلى الله عليه وآله با همان شرايط خيبر با آن‏ها صلح كرد. يهوديان تيماء(327) نيز بدون جنگ تسليم مسلمانان گرديدند و همان شرايط خيبر را پذيرفتند.(328) به اين ترتيب رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله با تدبير عالى و فرماندهى بى نظير خود به زندگى نظامى يهوديان در شبه جزيره عربستان خاتمه داد و قدرتمندترين دشمن اسلام را منكوب نمود.

د - منافقين (329)
دشمن ديگرى كه در برابر حاكميت دينى ايجاد زحمت مى‏نمود منافقان بودند، كسانى‏كه در داخل مردم بودند به زبان ايمان آورده؛ اما در باطن ايمان نداشتند. مردمان پست، معاند، تنگ نظر و آماده‏ى همكارى بادشمن. تفاوت اين گروه با مشركان و يهود اين بود كه آن‏ها داراى سازمان و سلاح و نفرات جنگى بودند ولى اينان اين گونه نبودند.
در مورد واژه نفاق در لغت و قرآن و روايات و انواع نفاق، مطالب فراوانى وجود دارد كه از بحث ما خارج است.(330) ولى آنچه كه بايد در اينجا به آن توجه داشت اين است كه منظور از منافقان در اين بحث، نفاق سياسى است يعنى مخالفان حاكميت دين در جامعه با پوشش و تظاهر به ديندارى.

تاريخ نفاق سياسى در اسلام
معروف و مشهور آن است كه جريان نفاق در مدينه به وجود آمد زيرا در مكه مسلمانان در موضع قدرت نبودند كه نفاق متصور باشد ولى در مدينه، اسلام اقتدار يافت. اينجا بود كه منافقان به وجود آمدند. سر سلسله نفاق سياسى در مدينه را )عبداللّه‏ابن اُبَىّ( معرفى نموده‏اند زيرا پيش از هجرت پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله مقدمات تحقق رهبرى سياسى او فراهم شده بود ولى با حضور آن حضرت اين برنامه عملى نشد و او از آغاز، با گفتار و رفتار خويش برخورد خصمانه با آن حضرت داشت. در همان روز ورود پيامبرصلى الله عليه وآله به ايشان گفت: )برو سراغ كسانى كه تو را فريب داده به اين نقطه آورده‏اند. بر آن‏ها وارد شو و ما را فريب مده( كه بلافاصله سعد بن عباده خود را به پيامبر رساند و عرض كرد: از گفتار او چيزى بر دل شما ننشيند. اوسيان و خزرجيان تصميم گرفته بودند او را بر خود رئيس كنند. او مشاهده مى‏كند كه ورود شما سرنوشت او را دگرگون ساخته و فرمانروايى او را سلب كرده پس بهتر است بر ما وارد شوى. ما خزرجيان صاحب قدرت و عزّت هستيم.(331)
و اما نظرّيه ديگرى وجود دارد كه معتقد است اين گونه نسبت كه تنها خوف و طمع زمينه ساز نفاق باشد كه ما ريشه نفاق را تنها در مدينه جست جو كنيم )البته شكل نفاق خوفى) نفاق كسانى كه از ترس قدرت اسلام مسلمان شده‏اند( با نفاق طمعى )نفاق كسانى كه مسلمان شده‏اند به اميد آن‏كه روزى در حكومت دينى قدرت را به دست بگيرد( متفاوت است. شكل نفاق خوفى پيوسته كار شكنى است و اذيت و آزار. ولى شكل نفاق طمعى تأييد، همكارى و همراهى نمودن حتى حضور در صحنه‏هاى خطر مانند شركت در جنگ مى‏باشد(.
بلكه احتمال دارد بعضى از مسلمانان قبل از هجرت، در مكه براى اين‏كه به واسطه اسلام به رياست برسند، مسلمان شده باشند زيرا رسول خدا از همان آغاز دعوت فرموده بود: كه اگر به خدا و دعوت اسلام ايمان بياوريد ملوك و سلاطين زمينى خواهيد شد. اين افراد كسانى هستند كه عمرى را به خطر مى‏گذرانند تا شايد هدف خود را كه رسيدن به حكومت است به دست آورنده.(332)
آنچه مى‏توان در اين رابطه گفت اين است كه در هر صورت ريشه نفاق، يا ترس از اظهار باطن است يا طمع به قدرت و ثروت. البته طمع مى‏تواند طمع نقد باشد و مى‏تواند طمع به آينده باشد.

شيوه دشمنى منافقان و روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در برابر آنان
در قرآن كريم سيصد آيه پيرامون نفاق در سوره‏هايى نظير بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبو، احزاب، فتح، حديد، حشر، منافقون و تحريم وجود دارد كه اكثر اين آيات درباره نفاق سياسى است. آياتى كه ويژگى‏هاى فردى، شگردهاى فرهنگى و رفتار سياسى منافقان را مورد بررسى قرار داده است. و نحوه رفتار مسلمانان را با آنان تبيين نموده است در اينجا به روش‏هاى مهم منافقان در بر خورد با مسلمانان و نظام دينى از نظر قرآن اشاره مى‏شود.