الف( قبايل نيمه وحشى اطراف مدينه
در اطراف مدينه به فاصلهى ده فرسخ، پانزده فرسخ، بيست فرسخ، قبايل نيمه وحشى وجود
داشت كه تمام زندگى آنان عبارت از جنگ و خونريزى و غارت بود. اينان دشمنان كوچك و
كم اهميت بودند ولى در عين حال غفلت از آنها جايز نبود زيرا پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله اگر مىخواست در آن منطقه، نظام اجتماعى سالم به وجود آورد بايد به سراغ
اين ها مىرفت و با يك برنامه حساب شده خطر آنان را دفع مىكرد. شيوه آن حضرت در
برخورد با اين گروه اين چنين بود: در هر كدام از آن ها اگر نشانهى صلاح و هدايت
بود با آن ها پيمان بست و آنان را مجبور به پذيرش اسلام نكرد زيرا آنچه كه در اين
مرحله مهم بود اين بود كه تعرض نكنند و موجب ناامنى نباشند و از طرف ديگر هم پيمان
شدن اينان با مسلمانان زمينه تسلط مسلمانان را بر سر راه تجارى مكه و شام فراهم
مىكرد به طورى كه بدون اجازه آنها كسى حق رفت و آمد در آن را نداشت.(299)
و در هر كدام از اين قبايل نشانه هدايت و صلاح نبود و اهل جنگ و غارت بودند يا به
پيمانى كه بسته بودند خيانت كرده بودند، پيامبر اكرم با قدرت نظامى سراغ آنها رفت
و آنان را منكوب نمود.(300)
با اين دو شيوه )پيمان بستن، تسليم نمودن( اطراف مدينه براى مسلمانان محيط امن شد و
راه جهاد بر عليه مشركان مكه فراهم گشت.
ب( مشركان مكه
دشمن ديگر نهضت جهانى اسلام، مشركان مكه بودند. كسانى كه خطر عمده از ناحيه آن ها
بود. آنان كينهاى عميق از رسول گرامىاسلامصلى الله عليه وآله داشتند و به چيزى
جز نابودى او راضى نمىشدند. به طورى كه بعد از فتح مكه و مسلمان شدن آنها، عدهاى
از آنان مخصوصاً گروه اشراف و قدرتمند قريش اين دشمنى را فراموش نكردند و منتظر
فرصتِ انتقام بودند. به همين جهت بعد از رحلت پيامبر اسلام بيشترين ضربه را همينها
به اسلام و مسلمين زدند. رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله تشخيص داد نبايد به
آنان فرصت حمله و تعرض را بدهد بلكه او بايد تهاجم كند. بر اين اساس بيش از هشت ماه
از هجرت آن حضرت به مدينه نگذشته بود كه پرچم را به دست سردار دلاور و رشيد خود
حمزة بن عبدالمطلب داد و او را به همراه سى نفر از مهاجران به تعقيب كاروان تجارتى
قريش به رهبرى ابوجهل اعزام نمود.(301) اين اولين تمرين نظامى و قدرت نمايى حكومت
دينى بر عليه مشركان مكه بود. اين تحركات نظامى به مدت يك سال ادامه داشت. رسول
گرامى اسلامصلى الله عليه وآله با اين روش اهدافى را پىگيرى مىنمود كه به برخى
از آنها اشاره مىشود:
1- آگاه ساختن قريش از قدرت نظامى مسلمانان.
2- ناامن كردن راه تجارتى قريش از مكه به شام و در اختيار گرفتن شريانهاى حياتى
مشركان.
3- به دست آوردن اطلاعات مختلف از مشركان.
4- ايجاد محيطى امن در اطراف مدينه جهت تبليغ و دعوت قبايل به اسلام.
5- گرفتن فرصت تهاجم از دشمن. (302)
بعد از پايان يافتن اين مرحله، مرحله دوم با نزول آيه 39 سوره حج شروع مىشود:
»أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى
نَصرِهِمْ لَقَدِيرٌ«(303)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا كه مورد ستم
قرار گرفتهاند؛ و خدا بر يارى آنها تواناست.
با نزول اين آيه شريفه اِذن قتال و جهاد بر عليه مشركان صادر گرديد. علت جهاد در
آيه شريفه، ظلم و ستم مشركان اعلام شده است. همان كسانى كه اگر فرصت پيدا كنند
مسلمانان را قتل عام خواهند نمود. لذا جهاد در اسلام، در حقيقت يك نوع دفاع و تنها
راه حفظ اجتماع صالح از ظلم ستمگران است. به همين جهت اسلام براى تجاوز به كشورى
آغاز به جنگ نمىكند بلكه به خاطر جلوگيرى از تجاوز به اسلام و مسلمين و حفظ اصول
انسانى، دستور جهاد مىدهد.
جهاد از دشوارترين احكام اجتماعى اسلام است و از مؤثرترين آنها در حفظ اجتماع
دينى. اصلى است كه با اجراى آن خيمه دين برپا مىشود و بعد از ايمان به خدا و رسول
خدا برترين فضيلتها به اين حكم الهى اختصاص دارد. اين مرحله در حكومت نبوى )در
مورد مشركان مكّه( حدود 5 سال به اجرا در آمد. به اين بيان كه از ماه رمضان سال دوم
هجرى كه جنگ بدر اتفاق افتاد اين مقطع آغاز مىگردد تا پايان سال ششم هجرى كه صلح
حديبيه واقع مىشود. در اين مدت جنگهاى متعددى ميان مسلمانان و مشركان انجام گرفت
كه آخرين جنگ، جنگ احزاب )خندق( بود. جنگى كه شهر مدينه نزديك به يك ماه در محاصره
بود و دشمن اين بار با تمام قدرت آمده بود كه مسلمانان را از ميان بردارد و اموال
آنان را به تاراج و زنان و فرزندان را به اسارت ببرد ولى با پديده غافلگير كننده
خندق، همراه با پايدارى مسلمانان وتدابير ويژه جنگى از طرف رسول خدا روبرو شد ، و
لذا مفتضح و مأيوس و ناكام مجبور شد بر گردد پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله بعد
از اين جنگ فرمودند: از اين پس ما با آنان مىجنگيم نه آنان با ما.(304)
پس از اين جنگ مرحله سوم شروع مىشود. مرحلهاى كه ابتكار عمل به دست مسلمانان
افتاده است اين مقطع سرنوشت ساز با حركت رسول خدا در ماه ذىقعده سال ششم به سوى
مكه آغاز گرديد و منجر به صلح حديبيه شد. شيوه پيامبر اكرم در اين حادثه بسيار
پررمز و راز است. او به قصد زيارت خانه خدا اين حركت را شروع كرد آن هم در ماه
حرام، كه ماه جنگ نيست و مشركان هم به ماه حرام احترام مىگذاشتند. پيامبر اسلام به
طرف مكه مىرود )مركز مشركان( آنها چه كار كنند؟ راه را باز بگذارند بيايد؟ اين
موفقيت بزرگى، براى رسول خدا محسوب مىشود. در مقابل او بايستند و در ماه حرام جنگ
كنند چگونه جنگ كنند؟
در نهايت پيامبر اكرم با عالىترين تدبير، معاهده صلح با مشركان مكّه را امضا نمود.
معاهدهاى كه قرآن مجيد از آن به فتح مبين (305) تعبير مىنمايد. با اين روش دولت
اسلامى براى نخستين بار از سوىسرسختترين دشمنان خود در سرزمين حجاز به رسميت
شناخته شد و آرامش حاصل از صلح حديبيه فرصتى پديد آورد تا مسلمانان به موفقيتهاى
بزرگى نايل شوند. با نقض عهد مشركان مكه در سال هشتم هجرى، مرحله چهارم شروع
مىشود، مرحلهاى كه منجر به فتح مكه مىشود و عقيده شرك و بتپرستى در نيرومندترين
پايگاه شبه جزيره عربستان نابود مىگردد.
ج - يهود
در مورد وضعيت اجتماعى يهوديان در مدينه، به صورت مختصر مطالبى در ابتداى اين فصل
مطرح شد. در آنجاگفتيم يهوديان برترى خاصى )مادى، علمى، دينى( بر اعراب داشتند ودر
ميان آنان با عزّت و قدرت، زندگى مىكردند. اين برترى براى يهود در اثر اختلاف،
تفرقه، جهل ونادانى اعراب به وجود آمده بود. باهجرت پيامبر اسلامصلى الله عليه
وآله به مدينه، هر چند ابتدا آنان اظهار خوشحالى مىنمودند ولى كم كم احساس كردند
دوران برترى آنان براعراب تمام شده است زيرا پيامبرى آمده است كه با تعاليم آسمانى
خويش، اعراب را دچار تحول مادى و معنوى نموده است وديگر زمنيهاى براى استمرار
برترى يهود بر اعراب وجود ندارد.
به همين جهت شروع به كار شكنى بر عليه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و مسلمانان
كردند و آن حضرت مطابق اقدامات يهوديان با آنهابرخورد مىنمود. در اينجابه روشهاى
آن حضرت در برابر اين دشمن پرداخته مىشود.
1 - انعقاد پيمان با يهوديان مدينه
اين روش در آغاز ورود پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به مدينه در دستور كار حضرت
بود زيرا در آن زمان ميان مسلمانان و يهوديان به علل گوناگون تفاهم وجود داشت زيرا
هردو خداپرست بودند و جامعه يهود تصور مىكردند كه براثر تقويت كلمه اسلام مىتواند
از حملات مسيحيان روم در امان باشد و علاوه بر اينها ميان آنها و اوسيان و
خزرجيان پيمانهاى ديرنيه وجود داشت. اين مسائل، زمينه وحدت و همدلى را ميان
مسلمانان و يهوديان فراهم كرده و براين اساس پيمانهاى مختلفى ميان اين دو گرده
امضا گرديد ولى به مرور زمان يهوديان با مشاهده قدرت روز افزون مسلمانان نقض عهد
كردند و شيطنت و اخلالگرى و تخريب و خيانت را جايگزين تفاهم و وحدت نمودند.
2 - پاسخ گوئى به سؤالات و شبهات يهوديان
تعاليم آسمانى اسلام و اخلاق زيباى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله سبب شد روز به
روز بر قدرت و عزّت و پيشرفت مسلمانان افزوده گردد. اين موضوع در محافل مذهبى يهود
اضطراب و نگرانى خاصى به وجود آورده بود زيرا آنها تصور نمىكردند روزى قدرت
مسلمانان از آنان بيشتر گردد و لذا تصميم گرفتند با مطرح كردن سؤالات پيچيده مذهبى
و تاريخى عقيده مسلمانان را نسبت به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله متزلزل
نمايند. در واقع مبارزه فرهنگى را بر عليه مسلمانان آغاز نمودند. )بخش مهم اين
مجادلات در سوره بقره و نساء آمده است( روش پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله در
برابر اين حركت موذيانه، پاسخ گويى روشن و صريح و استقبال از طرح سؤالات بود و همين
امر سبب شد مقام علمى و اطلاعات غيبى و توانمندى آن حضرت بر همگان آشكار گردد و لذا
اين گونه مباحث نه تنها عقيده مسلمانان را نسبت به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
تحكيم نمود بلكه موجب گرديد دستههاى مختلفى از بت پرستان و يهوديان؛ بويژه
دانشمندان آنان مسلمان شوند(306).
3 - تلاش در جهت خنثى نمودن توطئه تفرقه
بعد از شكست يهود در تهاجم فرهنگى بر عليه مسلمانان، آنان به فكر افتادند كه آتش
اختلاف و جنگ را ميان دو قبيله بزرگ اوس و خزرج )كه در اين زمان لقب انصار يافته
بودند( شعلهور نمايند و جنگهاى صدوبيست ساله آنان را كه در سايه ايمان و اسلام از
بين رفته بود تجديد كنند تامسلمانان در اثر آتش جنگهاى داخلى نابود گردند. در
برابر اين روش خائنانه، تدبير پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله آگاه نمودن مسلمانان
از ضررهاى اختلاف و ثمرات اّتحاد بود. تلاش علمى و عملى آن حضرت در جهت حفظ وحدت
ميان مسلمانان سبب شد يهوديان در اين زمينه هم به موفقيتى دست پيدانكنند.(307)
4 - اخراج قبيله بنى قينقاع از مدينه
نبرد بدر طوفان سهمگينى بود كه در قلب شبه جزيره عربستان وزيدن گرفت. طوفانى كه
منجر به ريشه كن شدن گروهى از ريشههاى كهنسال شرك گرديد. اين پيروزى، اضطراب و
كينه يهوديان را نسبت به مسلمانان بيشتر نمود و بيش از همه در ميان يهوديان، قبيله
بنى قينقاع در بيم و هراس بود زيرا زندگى آنان با مسلمانان آميخته بود و فقط آنها
بودند كه در داخل مدينه زندگى مى كردند. به همين علت جنگ سرد تبليغاتى را با نشر
شعارهاى زننده و اشعار توهينآميز آغاز نمودند و عملاً پيمان عمومى سال اول هجرى را
زير پا نهادند.
روش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با همه دشمنان، روش مدارا و اتمام حجت بوده. بر
اين اساس با اينكه آن حضرت مىتوانست با سلاح به سراغ آنها برود و آنان را مجازات
نمايد ولى اين كار را نكرد و با حضور در اجتماع بزرگى كه در بازار )بنىقينقاع(
تشكيل گرديد براى آنان سخنرانى نمود و آنان را به وحدت و همدلى و عبرت از قريش و
مشركان فراخواند. فرمود: در ميان شما دانشمندان مذهبى زياد است از آنها تحقيق كنيد
تا به شما به صراحت بگويند: من پيامبر خدا هستم واين مطلب در كتاب آسمانى شما
)تورات( موجود است(308). يهوديان اگر زمينه هدايت داشتند شيوه محبّتآميز و سخنان
هدايت گرانه رسول خدا صلى الله عليه وآله آنان را به صراط مستقيم هدايت مىكرد، ولى
به علّت لجاجت و سفاهت بر روش پيشين خويش اسرار ورزيدند و در ميان قلعههاى بلند و
محكمى كه داشتند پناه گرفتند. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله دستور محاصره آنان را
صادر فرمود و بعد از 15 روز يهوديان بنى قينقاع بر اثر محاصره اقتصادى تسليم شدند و
اعلام كردند كه هر چه رسول خدا تصميم بگيرد آنها اجرا مىكنند.
تصميم پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اين بود كه آنها را سخت مجازات نمايد ولى به
علت هم پيمانى آنان با قبيله خزرج و تقاضاى )عبداللّهابن ابى( و اصرار او مبنى بر
عفو آنان، پيامبر اسلام دستور داد هرچه زودتر با تحويل اسلحه و ثروت، مدينه را
تخليه كنند. اين دستور با تمام قدرت مورد اجرا قرار گرفت و فرزندان )قينقاع( مدينه
را به قصد )وادىالقرى( و از آنجا به قصد يكى از نواحى شام ترك نمودند. و به اين
وسيله وحدت سياسى بار ديگر به مدينه بازگشت و مسلمانان از شر اين ستون پنجم كه در
ميان آنها زندگى مىكرد و اخبار و اسرار آنها را كشف و به دشمنان آنان گزارش
مىداد، رهايى يافتند(309). )اين حادثه در اويل شوّال سال دوم هجرى به وقوع پيوست(.
5 - اخراج قبيله بنى نضير به علت توطئه ترور پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
»وَ قَتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ
اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ«(310)
و در راه خدا،با كسانى كه با شما مىجنگند،نبرد كنيد! و از حدّ تجاوز نكنيد،كه خدا
تعدّىكنندگان را دوست نمىدارد!
بنى نضير در ناحيه )غَرْس((311) و اطراف آن در حومه مدينه منوره سكونت داشتند و از
هم پيمانان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و مسلمانان محسوب مىشدند. بعد از شكست
مسلمانان در جنگ احد، آنان و منافقان ضمن خوشحالى از اين حادثه منتظر فرصت بودند كه
در مدينه شورش بر پا كنند و به قبايل خارج از مدينه بفهمانند كه اتحاد و وحدت كلمه
در مدينه وجود ندارد و به اين وسيله زمينه حمله ديگرى را از طرف دشمنان اسلام فراهم
نمايند و حكومت دينى را سرنگون سازند(312).
رسول خداصلى الله عليه وآله براى اينكه از منويّات آنان آگاه گردد همراه ده نفر از
يارانش عازم منطقه آنان شد. )پوشش ظاهرى اين سفر اين بود كه آن حضرت آمده است كه
ديه دو هم پيمان مسلمانان كه اشتباهى كشته شده بودند را با كمك آنان پرداخت نمايد(.
يهوديان بنىنضير از اين فرصت استفاده نموده و با خوشرويى از آن حضرت استقبال
كردند و وعده كمك به آن حضرت را دادند ولى در پنهان نقشه كشتن پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله را داشتند. آنان تصميم گرفته بودند پيامبر را غافلگير كرده و او را به
شهادت برسانند. خوشبختانه رسول خداصلى الله عليه وآله از توطئه شوم آنان آگاه گرديد
و مجلس آنان را ترك نمود و به تنهايى راه مدينه را در پيش گرفت. و بعد از مدتى
همراهان پيامبر اكرم هم به او ملحق شدند. اين حادثه موجب گرديد رسول خداصلى الله
عليه وآله يهوديان بنى نضير را بين ماندن و جنگيدن و رفتن از سرزمين مدينه مختار
نمايد و به آنان پيام داد: از سرزمين من بيرون برويد شما قصد خيانت به من را داشتيد
و بدين وسيله پيمان را شكستيد. ده روز به شما فرصت مىدهم پس از اين مدت هر كس را
ببينم گردن مىزنم(313). يهوديان به خاطر اعتماد به هم پيمانان خويش چنين جواب
دادند: ما هرگز بيرون نمىرويم. هر چه مىخواهى بكن. آن گاه به دژهايشان پناه بردند
و با سنگ كوچهها را سنگربندى و كانالهايى براى پناه گرفتن حفر كردند. آذوقه لازم
را براى يك سال انبار كردند و مشكل آب هم نداشتند(314).
مسلمانان همراه رسول خداصلى الله عليه وآله آنان را مدت 20 روز محاصره كردند و با
شيوه جنگ خيابانى و شهرى وارد عمل شدند. آن حضرت براى از بين بردن انگيزه مقاومت،
فرمان قطعكردن و آتش زدن نخلستانهاى آنان را صادر كرد. براى يهوديان كه تاب
مقاومت را از دست داده بودند انتظار كمك منافقان و ديگر قبايل عرب نيز بيهوده بود.
از اين رو از رسول خداصلى الله عليه وآله تقاضا كردند در ازاى بيرون رفتن از مدينه
به مال و جان و فرزندان آنها امان بدهد. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به شرط
خروج از مدينه، موافقت فرمودند كه هر سه نفر از آنها تنها حق دارنند به اندازه
باريك شتر مال و آذوقه و آشاميدنى بردارنند.
به اين ترتيب قبيله ديگرى از يهود مجبور به اخراج از سرزمين مسلمانان گرديد تا
مسلمانان بتوانند در امنيت و آسايش زندگى نمايند و آمادگى مقابله با دشمن خارجى را
داشته باشند. اين جريان در ماه ربيع سال چهارم هجرى اتفاق افتاد و سوره حشر در علل
اين حادثه وتذكر به مسلمانان نازل گرديد. بيشتر تاريخ نويسان عقيده دارند كه در اين
حادثه، خونى ريخته نشد ولى مرحوم مفيد مىگويد شب فتح، نبرد و مختصرى كه منجر به
قتل ده نفر از يهوديان شد صورت گرفت كه مقدمه تسليم شدن اين قبيله گرديد(315).
6 - نابودى آخرين لانه فساد در مدينه (بعد از جنگ احزاب)
»وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئن صبرْتمْ
لَهُوَ خَيرٌ لِّلصبرِينَ«(316)
و هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدّى شده كيفر دهيد! و
اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است.
روش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در برخورد با يهوديان در ابتداى ورود به مدينه
بيانگر مدارا كردن آن حضرت با غير مسلمانان در زندگى اجتماعى است. پيمان پيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله با يهوديان سند زنده اين سيره الهى است ولى تمام طوايف
يهود به عناوين گوناگون پيمان را نقض كرده و آن را ناديده گرفتند و نشان دادند كه
لياقت محبت و رأفت نبوى را ندارند. بنى قينقاع نقشه كشتن پيامبر اسلام را ريختند.
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با آنكه مىتوانست آنها را شديداً مجازات كند ولى
به حداقل مجازات اكتفا نمود و آنها را از مدينه و اطراف آن اخراج نمود طايفه بنى
قريظه، تنها قبيلهاى بودند كه در مدينه در كنار مسلمانان باصلح و آرامش به سر
مىبردند و به پيمانى كه با رسول اسلام بسته بودند كاملاً احترام مىگذاشتند ولى
تلاش حُيَىّبن اَخطب )رئيس يهوديان شركت كنند در جنگ احزاب( و تسليم شدن كعب بن
اسد )رئيس قبيله بنى قريظه( در برابر نقشه ماهرانه او، موجب گرديد عهدنامهاى كه
ميان آنان و پيامبر اكرم نوشته شده بود پاره گردد و گفته شود كار پايان يافته است و
بايد آماده جنگ با مسلمانان باشيد(317). به اين ترتيب يهوديان با مشركان متحد شدند.
نقشه ابتدايى آنان اين بود كه در آغاز كار شهر مدينه را غارت كنند و زنان و كودكان
مسلمانان را كه به خانهها پناهنده شدهاند مرعوب سازند و اين نقشه را در مدينه به
تدريج عملى كردند. مسلمانان در اين جنگ )احزاب( با يك جبهه گسترده واحد كه همه
نيروهاى مخالف اسلام را سازماندهى كرده بود روبرو شدند. آنچه كه در اينجا مورد نظر
است نقش خائنانه يهوديان بنى قريظه است زيرا از مشركان و يهوديان بنى نضير كه مدينه
را به محاصره خويش در آورده بودند انتظارى جز اين نبود ولى يهوديان بنى قريظه با
مسلمانان هم پيمان بودند و پيمان شكنى آنان خيانتى بود كه مىتوانست زمينه نابودى
مسلمانان را فراهم نمايد. بعد از اين كه قبايل مختلف )مشركان و يهوديان( محاصره
كننده مدينه با پديده غافلگير كننده خندق و پايدارى مسلمانان و وضعيت نامناسب
زمستان و بالاتر از همه اينها فرماندهى مقتدر و با تدبير پيامبر اكرم و كشته شدن
عمروبن عبدود قهرمان نامدار مشركان به دست تواتمند مولاى جوانمردان عالم حضرت
علىعليه السلام روبرو شدند، مأيوسانه اطراف مدينه را شبانه ترك نمودند.(318)
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله بدون درنگ فرمان حركت به سوى بنى قريظه راه
صادر فرمود و پيش از فرار رسيدن شب بنىقريظه به محاصره مسلمانان در آمد. محاصره 25
شب به طول انجاميد و در اين مدت جنگى رخ نداد. تنهايك تن از مسلمانان بر اثر سنگ
آسيابى كه زن يهودى از بام خانهاش پرتاب كرد به شهادت رسيد(319). شيوه فرماندهى
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در اين حادثه اين بود كه يهوديان بنى قريظه بدون
قيد و شرط تسليم شوند. يهوديان با اين شرط كه سعدبن معاذ درباره آنان قضاوت كند
تسليم شدن را پذيرفتند. دليل انتخاب سعد اين بود كه او رياست اوس را به عهده داشت و
در دوره جاهليت با آنان هم پيمان بود. اميد يهوديان اين بود كه شايد رسول خداصلى
الله عليه وآله آنچه راكه درباره يهود بنىقينقاع يعنى هم پيمانان خزرج پذيرفته است
درباره هم پيمانان اوس نيز بپذيرد(320). پيامبراكرمصلى الله عليه وآله پيشنهاد بنى
قريظه را قبول كرد. سعدبن معاذ پس از گرفتن قولهاى محكم از طرفين اين چنين قضاوت
كرد. جنگ جويان بنى قريظه كشته شوند اموال تقسيم گردد و زنان و كودكان به اسارت در
آيند. استدلال سعد اين بود كه چنانچه در اثر خيانت بنى قريظه احزاب به پيروزى
مىرسيدند سر نوشت مسلمانان نابودى كامل بود وى نيز يهوديان را در معرض همان
خطرهايى قرار داد كه آنان مسلمانان را قرار داده بودند. قضاوت سعدبن معاذ مورد عمل
قرار گرفت. همه جنگ جويان از جمله حُيّى بن اخطب كه رهبرى بسيج احزاب عليه مسلمانان
را بر عمده داشت كشته شدند. تنها سه نفر از يهوديان اسلام آوردند از زنان و كودكان
به جز آن زنى كه رزمنده مسلمان را به شهادت رسانده بود كسى كشته نشد. به اين ترتيب
آخرين لانه فساد و خيانت در مدينه نابود گرديد. اين حادثه در نيمه ذى قعده سال پنجم
هجرت اتفاق افتاد(321).
7 - تسخير آخرين مركز يهوديان حجاز و پايان زندگى نظامى يهوديان
بعد از پاك سازى شهر مدينه و اطراف آن از فتنه انگيزان يهود و اعدام خائنان و
مصادره اموال آنان، آخرين پناهگاه يهود در شبه جزيره عربستان در شمال مدينه در
مسير تبوك و شام، سرزمين خيبر، فدك، وادى القرى و تيماء بود. در اين چهار منطقه
يهوديان پيوسته قبايل را عليه مسلمانان تحريك مىكردند و براى جنگ با آنها دنبال
هم پيمان مىگشتند. آنان با استفاده از هر فرصتى به اسلام تهمتهاى باطل مىزدند و
با پناه دادن دشمنان دين به مسلمانان خيانت مىكردند.
اينان كانون خطرى بودند كه مدينه را از سوى شمال تهديد مىكردند. پيامبر عظيم الشأن
اسلامصلى الله عليه وآله براى پايان دادن به تحركات يهوديان و هم پيمانان آنان
)قبايل عرب( و براى وارد ساختن ضربه نهايى و به منظور از ميان بر داشتن نيرومندترين
دشمن مسلمانان در منطقه شمال و ايجاد منطقه امن براى مسلمانان در اين نقطه حساس،
بعداز صلح حديبيه در سال ششم هجرى فرمان جهاد بر عليه يهوديان اين منطقه را صادر
فرمودند. مقصد اول آن حضرت سرزمين خيبر بود. خيبر ناحيهاى است در فاصله هشت منزلى
مدينه از سوى شام )به فاصله 32 فرسنگ( اين نام بر سرزمينى شامل هفت دژ با مزارع و
نخلستانهاى فراوان اطلاق مىگرد.(322)
آمار جميعت آنها بالغ بر بيست هزار نفر بود و در ميان آنها مردان جنگاور و دلير
فراوان به چشم مىخورد.(323)
نيروهاى اسلام شبانه به خيبر رسيدند و آن را محاصره كردند. مسلمانان در نخستين روز
جنگ حمله سنگين را آغاز كردند به طورى كه فرمانده يهوديان خيبر كشته شد. در مقابل
يهوديان هم تا پاى جان دفاع كردند زيرا به خوبى مىدانستند كه شكست همان و پايان
يافتن زندگى در شبه جزيره عربستان همان.
دژهاى خيبر يكى پس از ديگرى به دست مسلمانان فتح شد تا آن كه تنها دو دژ باقى ماند.
دور اين دو دژ را گرفتند و حلقه محاصره را تنگ كردند. حملات مسلمانان با مقاومت
سرسختانه يهود روبرو گرديد. ده روز اين درگيرى ادامه پيدا كرد و مسلمانان از حملات
خويش نتيجهاى نمىگرفتند. شجاعت فوقالعاده رئيس دژ )مرحب( و مقاومت يهوديان كم كم
مسلمانان را از فتح اين دو دژ نا اميد مىكرد كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در
جلسه مشورتى با افسران سپاه اسلام اين گونه فرمود: فردا پرچم سپاه را به دست كسى
مىدهم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر او را دوست مىدارند و خداوند
اين دژ را به دست او مىگشايد. او مردى است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه
نبرد فرار نمىكند.
مورخان(324) مىگويند اين شخص كسى نبود جز حضرت علىعليه السلام داستان رشادت
اميرالمومنين و كشته شدن قهرمانان نامدار يهود »مرحب« به دست مبارك او و فتح باب
خيبر، داستان زيبا و مفصلى است كه خارج از بحث ما مىباشد. با كشته شدن مرحب و
گشوده شدن در دژ، يهوديان خواستار صلح گرديدند به اين شرط كه خون آنها ريخته نشود.
رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله تسليم شدن يهود را با شرط ياد شده پذيرفت و
آنها را در سرزمين خودشان واگذاشت تا در آن كار كنند و نصف در آمدش را به مسلمانان
بدهند. پس از پايان جنگ خيبر رسول خداصلى الله عليه وآله گروهى از مسلمانان را نزد
يهوديان فدك(325) فرستاد كه يا اسلام بياورند و يا تسليم شوند. آنها كه به شدت
روحيه خود را باخته بودند بدون آنكه جنگى روى دهد با همان شرايط خيبر با مسلمانان
مصالحه كردند. بعد از يهوديان فدك نوبت يهوديان وادى القرى(326) بود كه آنها هم پس
از يك درگيرى چند ساعته تسليم شدند. و رسول خداصلى الله عليه وآله با همان شرايط
خيبر با آنها صلح كرد. يهوديان تيماء(327) نيز بدون جنگ تسليم مسلمانان گرديدند و
همان شرايط خيبر را پذيرفتند.(328) به اين ترتيب رسول گرامى اسلامصلى الله عليه
وآله با تدبير عالى و فرماندهى بى نظير خود به زندگى نظامى يهوديان در شبه جزيره
عربستان خاتمه داد و قدرتمندترين دشمن اسلام را منكوب نمود.
د - منافقين (329)
دشمن ديگرى كه در برابر حاكميت دينى ايجاد زحمت مىنمود منافقان بودند، كسانىكه در
داخل مردم بودند به زبان ايمان آورده؛ اما در باطن ايمان نداشتند. مردمان پست،
معاند، تنگ نظر و آمادهى همكارى بادشمن. تفاوت اين گروه با مشركان و يهود اين بود
كه آنها داراى سازمان و سلاح و نفرات جنگى بودند ولى اينان اين گونه نبودند.
در مورد واژه نفاق در لغت و قرآن و روايات و انواع نفاق، مطالب فراوانى وجود دارد
كه از بحث ما خارج است.(330) ولى آنچه كه بايد در اينجا به آن توجه داشت اين است كه
منظور از منافقان در اين بحث، نفاق سياسى است يعنى مخالفان حاكميت دين در جامعه با
پوشش و تظاهر به ديندارى.