فصل سوم: شيوه مبارزه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى پس
از هجرت
مقدمه
وضعيت اجتماعى مدينه قبل از ورود پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
در روزگار پيشين، كاروانهاى تجارتى يمن پس از عبور از كنار مكه وارد درهاى طولانى
مىشد كه آن را )وادى القرى( مىگفتند. در امتداد آن وادى، مناطقهاى سرسبز و خرمى
وجود داشت كه يكى از آنها شهر قديمى يثرب بود كه بعداً به نام مدينة النّبى معروف
گرديد. دراين منطقه دو طايفه معروف اوس و خزرج كه از مهاجران اعراب يمن )قحطانى(
بودند از اوايل قرن چهارم ميلادى، زندگى مىكردند. در كنار آنها سه طايفه از يهود،
بنى قريظه بنى النضير، بنى قينقاع( كه از مهاجران شمال شبه جزيره بودند سكنى گزيده
بودند. طايفه ديگرى از يهود در جلگه وسيع حاصلخيزى كه در شمال مدينه به فاصله سى و
دو فرسنگى قرار داشت و آن را وادى خيبر مىناميدند اقامت داشتند. آنان براى سكونت و
حفاظت خويش در آن نقطه، دژهاى هفتگانه محكمى ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك اين
منطقه براى كشاورزى آمادگى كاملى داشت ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه
سلاح و طريقه دفاع، مهارت كاملى داشتند. آمار جميعت آنها بالغ بر 20 هزار نفر بود
و در ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم مىخورد. در نزديكى خيبر سرزمين
آباد و محصول خيزى قرار داشت كه فاصله آن با مدينه 140 كيلومتر بود كه پس از دژهاى
خيبر، نقطه اتكاى يهوديان حجاز به شمار مىرفت. اين سرزمين را »فدك« مىناميدند.
در شهر يثرب و اطراف آن اوس و خزرج و يهود زندگى مىكردند. اوسيان و خرزجيان از نظر
فكرى بت پرست بودند و از نظر اقتصادى به كار كشاورزى و دادوستدهاى جزئى مشغول
بودند. از نظر فرهنگى، فرهنگ عصر جاهليت را داشتند )آن چنان كه در ابتداى اين
نوشتار ترسيم شده است(. از نظر سياسى، نظام قبيلهاى بر آنها حاكم بود و نكته مهم
اين كه بين دو قبيله هميشه جنگ و درگيرى و عداوت وجود داشت به گونهاى كه بعضى از
موّرخان سابقه جنگ بين اين دو گروه را 120 سال مىدانند(285).
آخرين جنگ كه در سالهاى نزديك هجرت بين اين دو قبيله در گرفت نزاعى سخت معروف به
»يومَ بُعاث« بود.
در اين درگيرى بسيارى از دو طرف كشته شدند به صورتى كه هر دو قبيله به ستوه آمده و
خواهان آشتى بودند(286)
؛اما طبق سنت رايج قبيلهاى براى آن كه جنگ از ميان بر خيزد و طرفهاى درگير آشتى
كنند بايد به كسان مقتول خون بها پرداخت شود. مبلغ اين خون بها را بايد مرد بزرگى
كه همه رياست او را بپذيرند تعيين كند. به علاوه اين داورى را كسى بايد به عهده
بگيرد كه خود در دسته بندى و نزاع شركت نداشته باشد. يافتن چنين كسى در يثرب ممكن
نبود. چون اولاً بيشتر رؤساى مهم قبيلهها در جنگ داخل بودند و ثانياً رئيس هيچ
قبيلهاى حاضر نمىشد خود را از ديگران كمتر بداند. در اين ميان عبداللّه بن ُاَبّى
بن اَبى سَلول كه از اشراف خزرج بود و در اين جنگ شركت نكرده بود نزد هر دو قبيله
به عنوان فردى كه مىتواند رياست آنها را بپذيرد و آنها را از اين جنگ و خونريزى
نجات دهد مورد توجه قرار گرفته بود حتى تاج اميرى براى او آماده شده بود كه در وقت
مخصوص به سر گذارد .
و اما يهوديان - يهود برحسب آنچه در كتابهاى دينى آنها آمده است: مىپندارند
خداوند آنها را قوى، ممتاز و براى آقايى بر ساير بشر و متقابلاً بشر را براى
بهرهكشى يهود از آنها آفريده است. بدين سبب يهود در هر جامعهاى كه باشند طبيعتى
سلطه جو داشته، در پى گردن فرازى بر ديگران مىباشند. همچنين با خلق و خوى زراندوزى
كه در خويش دارند براى تصاحب ثروتهاى اقوام ديگر با هر وسيلهاى كه باشد تكاپويى
شگفت دارند. آنان براى رسيدن به اين دو هدف - برترى بر سايه اقوام و تصاحب ثروت
ايشان - در همه زمانها و در هر جامعهاى كه بودهاند و به هر وسيلهاى كه در دسترس
آنها بوده تمسك مىنمودهاند و نيز از آنجا كه يهود در جامعهاى كه اخلاقى استوار
داشته باشد به اهداف خود نمىرسند، در هر جامعهاى كه باشند منشأ اشاعه بى بند و
بارى و هر گونه فساد فتنه انگيزى در آن جامعه مىگردند با توجه به اين خصيصههاى
يهود، آنان در جامعه آن روز عرب مردمى ثروتمند و متكبّر بودند خواندن و نوشتن در
ميان آنها منتشر بود و خود را از نسل اسرائيل و برگزيده بشر و اهل شريعت و كتاب
خود را اولين كتاب آسمانى مىدانستند و همين انديشهها را در ميان توده مردم جزيرة
العرب نيز انتشار داده بودند. آنان براى اظهار كردن فضيلت، پيشگويىهاى تورات را از
بعثت خاتم الانبياء براى اهل مدينه نقل مىكردند و علامات ظهور آن حضرت را بيان
مىداشتند و مىگفتند مبعوث شدن آن پيامبر نزديك است و جايگاه او مدينه خواهد بود.
اين پيشگويىها سبب شد ابوعامر كه نامش عبدعمرو و از قبيله اوس بود به اميد آن كه
آن پيامبر موعود شود قبل از هجرت پيامبر به مدينه رو به عبادت خدا آورد. او پلاس
مىپوشيد تا آنجا كه او را ابوعامر راهب ناميدند و آن گاه كه پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله به مدينه هجرت فرمود و ديد كه خودش پيامبر نشد بنابر كار شكنى
گذاشت.(287)
يهوديان در مدينه در اثر خوى هميشگى شان، بين دو قبيله اوس و خزرج فتنه انگيزى
مىكردند و آن دو قبيله را به جنگ وا مىداشتند. هر يك از دو قبيله اوس و خزرج با
يكى از قبيلههاى يهود پيمان دوستى داشتند و در حال جنگ آن قبيله اوس يا خزرجى از
قبيله هم پيمان يهودى خود سلاح جنگ اجاره مىكرد و از اين راه سودى كلان عايد آن
قبيله مىشد و بيچارگى و درماندگى عايد قبيله اوس يا خزرج. در يك بررسى تاريخى به
اين نتيجه مىرسيم كه شهر يثرب در اثر ترويج يهود در مورد پيامبر آخر الزمان و
خستگى روحى و جسمى در اثر جنگهاى صدوبيست ساله، و حضور مسلمانان مكه )مهاجرين( و
مسلمان شدن تعدادى از اوسيان و خزرجيان و تلاش نماينده اعزامى پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله به يثرب، آمادگى كامل براى پذيرفتن آيين اسلام داشت. در چنين وضعيتى آن
حضرت روز دوشنبه 12 ماه ربيعالاول وارد دهكده قبا در دو فرسخى مدينه، مركز قبيله
)بنى عمروبن عوف( شدند و در منزل بزرگ قبيله فرود آمدند و تا آخر هفته در آنجا توقف
نمودند، در اين مدت شالوده مسجدى را براى اين قبيله ريختند.(288))بعضى از موّرخان
معتقدند پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در قبا مسجدى بنا نكردند و آيه 108 سوره
توبه مربوط به مسجد النبى است زيرا مدت اقامت آن حضرت در قبا به آن اندازه نبود كه
مسجدى بسازند(.(289)
و بعد از ملحق شدن حضرت علىعليه السلام و همراهان، روز جمعه در ميان استقبال بى
نظير مردم كه با طنين سرودهاى شادى همراه بود وارد مدينه شدند
طَلَعَ الَبَدرُ عَلَيْنا
مِنْ ثنياتِ الوِداع
وَجَبَ الشّكُر عَلَيْنا
ما دَعا لِلّه داع
اَيُّهَاالمَبْعُوثُ فينا
جِئتَ بِالامرِالُمطاع
ترجمه: ماه از ثنية الوداع(290)طلوع كرد تا روزى كه روى زمين يك نفر خدا را
مىخواند و عبادت مىكند. شكر اين نعمت بر ما لازم است اى آن كسى كه از طرف خداوند
براى هدايت ما مبعوث شدهاى فرمان تو بر همه ما لازم و مطاع است.
تشكيل حكومت دينى
با ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله به شهر يثرب مقطع مهم و سرنوشت ساز مبارزه
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى شروع مىشود. در اين مقطع آن حضرت
روشهاى اجرا شده در زمينههاى هدايتى و اصلاحى مكه را، با قوّت بيشترى دنبال و
پىگيرى نمود و علاوه بر اين روشها، اقدامات و شيوههاى مبارزاتى ديگرى را در
دستور كار خويش قرار داد و براى اين كه آنها به بهترين صورت ممكن مورد اجرا قرار
گيرد ، مهمترين و اساسىترين اقدام را تشكيل حكومت دينى در مدينهاى مىدانست كه
مردم آن با همه وجود به فرشته نجات خويش فرصت هرگونه اقدامى را مىدادند.
براى آن حضرت تحقق ولايت سياسى و حكومت دينى قدرت انجام اصلاحات را در همه زمينهها
به وجود مىآورد و از طرف ديگر اين حركت ساختار فاسد سياسى آن عصر را متحول نمود
زيرا در آن دوران محور، قبيله و رئيس قبيله بود و همه امتيازات به شيخ قبيله تعلق
داشت و او بر جان و مال و ناموس مردم قبيله مسلط بود و آنان موظف به اطاعت از او
بودند.
نكته مهم اين است كه آيا تشكيل حكومت توسط رسول اللَّهصلى الله عليه وآله به خاطر
شرايط خاص آن روز و دعوت و خواست مردم بود يا آنكه ريشه در تعاليم اسلام داشت . به
تعبير ديگر، آن حضرت مأمور به تشكيل حكومت از طرف خدا بود يا اينكه تشكيل حكومت يك
امر دينى نبود بلكه خواست مردم بود كه ايشان رهبرى آنان را به عهده گيرد.
با مراجعه به قرآن كريم به روشنى فهميده مىشود كه ولايت سياسى رسول گرامى
اسلامصلى الله عليه وآله ريشه در تعاليم دين داشته و از اراده و حكم الهى نشأت
گرفته است و اشتباه است اگر فكر كنيم حكومت دينى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
ريشه در خواست و انتخاب مردم داشته است. البته همان گونه كه معلوم است پذيرش و بيعت
مردم زمينه اجرايى اين حكم الهى را فراهم آورد.(291)
آياتى كه ولايت مطلقه )سياسى و غير سياسى( رسول خداصلى الله عليه وآله را مطرح
مىنمايد عبارتند از:
»النَّبىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَجُهُ أُمَّهَتهُمْ
وَ أُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فى كتَبِ اللَّهِ مِنَ
الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَجِرِينَ إِلا أَن تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيَائكُم
مَّعْرُوفاً كانَ ذَلِك فى الْكتَبِ مَسطوراً«(292)
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها ]= مؤمنان
[محسوب مىشوند؛ و خويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا
مقرّر داشته اولى هستند، مگر اينكه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد )و سهمى از
اموال خود را به آنها بدهيد(؛ اين حكم در كتاب )الهى( نوشته شده است.
»إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ
يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَكِعُونَ«(293)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند؛ همانها كه
نماز را برپا مىدارند، و در حال ركوع، زكات مىدهند.
»إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بمَا
أَرَاك اللَّهُ وَ لا تَكُن لِّلْخَائنِينَ خَصِيماً«(294)
ما اين كتاب را بحق بر تو نازل كرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان
مردم قضاوت كنى؛ و از كسانى
مباش كه از خائنان حمايت نمايى!
»يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ أُولى
الأَمْرِ مِنكمْ فَإِن تَنَزَعْتُمْ فى شىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ
الرَّسولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ذَلِك خَيرٌ وَ
أَحْسنُ تَأْوِيلاً«(295)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو
الأمر ]= اوصياى پيامبر[ را! و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر
بازگردانيد )و از آنها داورى بطلبيد( اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين
)كار( براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.
اقدامات و شيوههاى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله در مبارزه با مفاسد اجتماعى در
مدينه
1- مسجد مركز جنبش اصلاحى نبوى
از آنجا كه دعوت به توحيد و يكتا پرستى در سرلوحه برنامه مبارزاتى رسول گرامى
اسلامصلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى قرار داشت آن حضرت لازم ديد اولين اقدام
او در مدينه ساختن مركزى باشد كه روح توحيدى را در تمام اعمال و رفتار فردى و
اجتماعى مسلمانان حاكم نمايد. همان كارى كه نمايندگان اعزامى آن حضرت به يثرب قبل
از هجرت انجام دادند كه موجب گرديد بسيارى از مردم آن شهر به اسلام گرويدند. تدبير
اين بود كه هر قبيلهاى براى خود مسجدى داشته باشد تا روح قبيلهگى آنان تحت تأثير
تعاليم آسمانى اسلام كه در مسجد تبليغ و ترويج مىشد به تدريج از عرصه عمل فردى و
اجتماعى محو شود.
تعداد اين مساجد به 9 مسجد مىرسيد كه عبارت بودند از:
1- مسجد بنى عمروبن مبذول از بنى نجار 2- مسجد بنى ساعده از خزرج 3- مسجد بنى غفار
4- مسجد بنى سلمه 5- مسجد بنى عبيد 6- مسجد بنى رائج 7- مسجد بنى زريق 8- مسجد بنى
اسلم 9- مسجد بنى جُهَينه(296)
در نگاه پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مسجد، تنها يك مركز پرستش ظاهرى
نبود بلكه تمام معارف و احكام اسلامى در آنجا گفته مىشد و همه گونه تعليمات دينى و
علمى حتى امور مربوط به خواندن و نوشتن در آنجا انجام مىگرفت. گاهى مسجد به صورت
يك مركز ادبى در مىآمد. سخن سرايان بزرگ عرب كه سرودههاى آنها با روح اخلاقى و
روشن تربيتى اسلام وفق مىداد اشعار خود را در مسجد قرائت مىكردند. امور قضايى و
فصل خصومات و اجراى حدود بر بزهكاران در مسجد انجام مىگرفت. پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله خطابههاى آتشين خود را بر عليه شرك و مفاسد در آنجا ايراد مىفرمود و به
بيان مساجد در آن زمان مكان هايى بودند كه اساسىترين موضوعات و مسائل مربوط به
اداره جامعه در آنها مطرح مىگرديد، و اهميت اين مسجد را در رفتار پيامبر اكرم صلى
الله عليه وآله هنگام ساختن مسجد قبا و مسجد النّبى مىتوان درك نمود ، آن حضرت به
اندازهاى در ساختن مسجد قبا خود را به زحمت انداخته و خشتها را به دوش مىكشيدند
كه اصحاب متأثر شده و از ايشان مىخواستند تا در كنارى نشسته و فقط ناظر امور
باشند؛ اما ايشان نپذيرفته و چنين زمزمه مىكردند:
»قَدْ اَفْلَحَ مَن يَعْمُرُ المساجِدَ يَقْرَءُ القرانَ قائماً و قاعِداً «
رستگار كسى است كه مسجد را بنا كند و در آن نشسته و ايستاده قرآن بخواند
وهمين تلاش و جدّيت را اصحاب از رسول گرامى در مدّت هفت ماه كه ساختن مسجد النبى به
طول انجاميد مشاهده مىكردند. يكى از اصحاب با ديدن تلاش آن حضرت چنين خواند )اگر
ما بنشينيم و پيامبر كار كند براى ما امرى خطا و ضلالتبار است(.
و رسول خدا در پاداش زحمات اصحاب چنين مىسرود:
»لاعيش اّلا عيش الاخرة اللهم ارحم الانصار و المهاجر«(297)
زندگى جز زندگى آخرت نيست خدايا بر مهاجرين و انصار رحمت فرست.
2 - مبارزه با تفرقه و ايجاد وحدت
از قرنها پيش از ظهور اسلام مردم شبه جزيره عربستان به دو دسته تقسيم مىشدند مقيم
و بيابانگرد. جنوبيان شهر نشين و مردم مركز و شمال چادر نشين و بيابانگرد بودند.
اين دو گروه همانگونه كه از لحاظ زندگى و محيط زيست با يكديگر اختلاف داشتند از
جهت نژادى نيز به دو دسته تقسيم مىشدند. جنوبيان را قحطانيان يا، يمانيان و گروه
ديگر را عدنانيان تشكيل مىدادند. اين نامگذارى به خاطر انتساب هر يك از دو دسته به
نياى آنان بود . عربهاى مكه از گروه عدنانيان بودند و مردم عرب يثرب از قحطانيان
بشمار مىآمدند ، هر يك از اين دو گروه قحطانى )عرب يثرب( و عدنانى )عرب مكه( به
قبيلهها و شاخهها و تيرهها تقسيم مىشوند مثلاً قبيله قريش از گروه عدنانى و
قبيله اوس و خزرج از گروه قحطانى بودند و هر قبيلهاى به تيرههاى گوناگون تقسيم
مىشدند به عنوان مثال هاشميان و امويان دو تيره از قبيله قريش بودند.
در عصر جاهلى محور زندگى اجتماعى مردم را قبيله و تيرههاى آن تشكيل مىداد. روحيات
عرب بر اساس تعصب قبيلهاى جهت پيدا مىكرد روحياتى كه از زندگى صحرانشينى و
بيابانگردى آموخته مىشد مانند روحيه جوانمردى، فدكارى صميمت، خشونت، سرسختى و...
اين روحيهها در راه حفظ تيره، قبيله و نژاد مورد استفاده قرار مىگرفت و آن چيزى
كه عرب را به هم پيوند مىداد و يا از يكديگر بيگانه مىساخت تيره و قبيله بود. در
ميان اعراب مثلى است كه مىگويد: من روياروى برادرم و پسرعمويم ايستادهام، و من و
پسرعمويم روياروى بيگانه. بسا كه تيرهها و قبيلههاى قحطانى و يا عدنانى درون خود
درگيرى و جنگ داشتند و به يكديگر حمله مىبردند، اما همين كه يكى از دو تيره بزرگ
در معرض حمله بيگانه قرار مىگرفت گروههاى كوچك دشمنىها را فراموش مىكردند و در
برابر گروه مهاجم متحد مىشدند. خلاصه آنچه كه حاكم بود تعصب قبيلهاى بود و گاهى
اوقات اين تعصب منجر به جنگهاى طولانى مىگشت و معمولاً ريشهاى اين خشونتها و
اختلافات حوادث بى اهميت بود گاهى اوقات به خاطر اين كه شتر يك قبيله بى اجازه به
چراگاه قبيله ديگر مىرفت 40 سال ميان اين دو قبيله جنگ و درگيرى ادامه پيدا مىكرد
و براى اين حادثه حماسهنامهها و قصيدهها مىساختند تا كودكان و نوجوانان آنها
را حفظ كنند كه اين جنگ از نسلى به نسل ديگر منتقل گردد. سال اول هجرت در مدينه
النبى، گروههايى جمع شده بودند كه در سابقه آنان جنگ و خشونت و تحقير موج مىزد از
يك طرف عربهاى مكه )عدنانيان( و عربهاى مدينه )قحطانيان( بودند كه سالهاى طولانى
همديگر را تحقير مىكردند و بر يكديگر فخر مىفروختند، دو گروهِ عُمده عرب كه
كينهاى عميق از يكديگر داشتند. از طرف ديگر در ميان عربهاى مدينه دو قبيله اوس و
خزرج بودند كه 120 سال با همديگر در حال جنگ بودند و در كنار اين دو گروه )قحطانى و
عدنانى( با اين خصوصيات، يهوديان مدينه حضور داشتند. آنان با ثروت و امكانات
فراوانى كه در اختيار داشتند هميشه سعى در برترىجويى بر اعراب را داشتند و براى
رسيدن به اين هدف از روش اختلاف و تفرقه ميان قبايل عرب بهره مىبردند.
با اين وضعيت معلوم بود كه تلاشهاى رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله ثمر
نخواهد داد و لذا آن حضرت براى حل اين مشكل و فساد بزرگ )اختلاف و تفرقه( دست به
ابتكار و شيوه جالبى زد و آن اين بود كه ميان دو گروه قحطانى و عدنانى بر پايه و
محور اسلام، عقد برادرى جارى نمود.(298) در حقيقت اين دو گروه كه بر اساس روابط
قبيلهاى با همديگر دوست و دشمن بودند، روابط قبيلهاى را با تدبير پيامبر اكرم
كنار نهادند و روابط ايمانى را جايگزين آن نمودند. از اين تاريخ به عرب عدنانى
)مهاجر( و به عرب قحطانى )انصار( لقب داده شد در واقع روحيات مثبت اعراب مانند
حمايت، فداكارى، سرسختى و... بر اساس ايمان به خدا مورد استفاده قرار مىگرفت كه در
اين حادثه روحيه صفا و صميميت و فداكارى آنان تبديل به برادرى اسلامى گشت.
با اين شيوه، اختلاف و تفرقه ميان پيروان پيامبر اسلام از بين رفت و وحدت ايمانى و
دينى جايگزين آن گرديد. وحدتى كه منشأ آثار و بركات فراوان بر جامعه آن روز گشت.