الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۱۲ -


1/ج - روشهاى‏پيامبر گرامى‏اسلام‏در جهت اصلاح‏جامعه و هدايت مردم

1/1 - تربيت فرهنگى
بر اساس بينش قرآنى »ظَهَرَ الْفَسادْ فِى البَرّ وَ الْبَحْر بِما كَسَبَتْ ايدى النَّاس«(221)
)به خاطر كارهاى بد مردم در دريا و خشكى فساد ظاهر گشت.(
سر چشمه اعمال زشت و پليد عدم تربيت صحيح مردم است(222) و ريشه اصلى تمام مفاسد فراموش كردن خدا و معاد است بر اين مبنى، پيامبر اكرم روشى انتخاب نمود كه انسان در درون ساخته و اصلاح شود كه اگر اين مهم حاصل شود همه چيز اصلاح مى‏شود و اگر انسان در درون اصلاح نگردد تلاش‏هاى بيرون ثمر بخش نخواهد بود و لذا ايجاد يك سيستم كنترل در درون آدمى در جهت مبارزه با مفاسد در دستور كار آن حضرت قرار گرفت براى رسيدن به اين هدف اولين حركت دعوت مردم به تعقل و تفكر بود يعنى قدم اول اصلاح، انديشيدن است.
در سوره‏هاى مكّى عناوين )افلا تعقلون، لعلكم تعقلون، اِن كنتم تعقلون، افلا تتفكرون، اولم يتفكروا، لعلهم يتفكرون، لعلّهم يفقهون، ليدّبّروا( فراوان ديده مى‏شود.(223)
حضرت على‏عليه السلام در خطبه اول نهج‏البلاغه اين روش را اين گونه ترسيم مى‏نمايد: خداى تعالى پيامبران خود را در بين مردم برانگيخت و ايشان را پى در پى مى‏فرستاد و تا عهد و پيمان خداوند را كه فطرى آنان بود طلب نمايند و به نعمت فراموش شده يادآوريشان كنند و از راه تبليغ با ايشان گفتگو نمايند و عقل‏هاى پنهان شده را بيرون آورده به كار اندازند و آيات قدرت را به ايشان نشان دهند.
در حقيقت شيوه انبياء و خاتم آنان حضرت محمدصلى الله عليه وآله در مبارزه با پليدى و مفاسد بر اين پايه استوار بود كه بايد ابتدا به سراغ درون انسانها رفت و با زنده نمودن قدرت تعقل و تفكر، ميثاق فطرت و نعمتهاى الهى را ياد آور شد و اساس اصلاح را در نهاد آن‏ها پايه‏ريزى نمود كه اصلاح فرد اصلاح جامعه را به دنبال دارد.
اين روش را، قرآن مجيد در سوره يوسف، آيه 108 اين چنين مطرح مى‏نمايد:
»قُلْ هَذِهِ سبِيلى أَدْعُوا إِلى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى وَ سبْحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِكِينَ«(224)
بگو: »اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كنيم! منزّه است خدا! و من از مشركان نيستم!«
و در كلام حكمت‏آميز امام صادق‏عليه السلام اين روش اين گونه بيان شده است: »لا يَصْلُحُ مَنْ لا يَعْقِلُ و لا يَعْقِلُ مَنْ لا يَعْلَمُ وَ سُوْفَ يَنْجِبُ مَنْ يَفْهَم وَ يَظْفُرُ مَنْ يَحْلُمُ«(225).
)اولين حركت در رسيدن به صلاح و دور شدن از فساد انديشيدن است و شرط درست انديشيدن، دانش و آگاهى مى‏باشد و آن كس كه داراى فهم و درك است با باطن و حقائق مسائل مى‏رسد و آن كس كه صاحب حلم باشد پيروز است(
اهميت اين روش زمانى مشخص مى‏گردد كه خداوند متعال بندگان خاص خود را با وصف خردمندى و تعقل معرفى مى‏نمايد .
»فَبَشِرْ عِباد الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ أُولَئك الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئك هُم أُولُوا الأَلْبَبِ«(226)
همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آن‏ها پيروى مى‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آن‏ها خردمندانند.
در اين آيه بندگان خدا، صاحبان عقل و خِرد معرفى شده‏اند كسانى كه اهل تعقل هستند يعنى قدرت تشخيص حق از باطل را دارند آنان عقل خويش را به شكل غربال درآورده و هرچه را كه وارد ذهن آن‏ها مى‏شود مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مى‏دهند و آنچه را كه به درد نمى‏خورد دور مى‏ريزند و آنچه را كه مفيد هست نگاه مى‏دارند نتيجه‏اى كه از اين بحث گرفته مى‏شود اين است كه: پيامبر گرامى اسلام قدم اول در مبارزه با مفاسد اجتماعى را به از بين بردن ريشه‏هاى مفاسد )انحرافات دينى، جهل، خرافات، تقليد از نياكان( اختصاص داد و براى رسيدن به اين هدف مهم، مردم را مورد تربيت عقلانى و وحيانى قرار داده تربيتى كه به انسان قدرت تشخيص حق از باطل عنايت مى‏كند و معلوماتِ لازم را در اختيار آدمى قرار مى‏دهد او را از عادتهاى ناپسند و تقليدهاى مذموم رهائى مى‏بخشد و توانائى مبارزه با هوسهاى نفسانى و شيطانى را به انسان عطا مى‏نمايد.
»هُوَ الَّذِى بَعَثَ فى الأُمِّيِّينَ رَسوُلاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِينٍ«(227)
و كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آن‏ها مى‏خواند و آن‏ها را تزكيه مى‏كند و به آنان كتاب )قرآن( و حكمت مى‏آموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!
در پايان اين بحث به اين نكته اشاره مى‏شود كه سوره‏هاى نازل شده در مكه اگر مورد بررسى قرار گيرند به روشنى اين شيوه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در آن‏ها مشاهده مى‏شود بيان توحيد در ابعاد مختلف به بهترين شيوه‏هاى كلامى )حكمت، موعظه، جدال احسن((228) تشريح معاد با لسان برهان و انذار و بشارت.
تبيين حقيقت انسان و دعوت او به تعقل و آگاهى. ذكر داستانهاى پيشينيان جهت عبرت و درس از تاريخ،: مطرح نمودن زشتى عادتهاى جاهلى در زمينه‏هاى گوناگون.
مطالبى است كه در سراسر سوره‏هاى مكى موج مى‏زند و اين گونه بود كه پيامبر اسلام هويت مردم آن عصر را به هويت الهى تغيير داد و آن‏ها را با كرامت انسانى آشنا نمود كرامتى كه اگر نصيب انسان شود او را از همه مفاسد متنفّر مى‏كند.

1/2 - سفير هدايت و اصلاح
گفته شد براى مبارزه با مفاسد اجتماعى راهى جزء اصلاح مردم نيست در اين راستا از شيوه‏هاى رسول گرامى اسلام اين بود كه به سراغ انسانها مى‏رفت و آن‏ها را مثل طبيبى حاذق مورد معالجه قرار مى‏داد و داروى هدايت و شفابخش خويش را به جان آن‏ها تزريق مى‏نمود و با هر حركتى كه انجام مى‏داد فسادى نابود و صلاحى ايجاد مى‏شد.
شهيد مطهرى در مورد اين روش مى‏نويسد(229): روش پيامر اكرم‏صلى الله عليه وآله روش يك طبيب معالج بود اما طبيب‏ها هم فرق مى‏كنند.
1- طبيب ثابت كه داراى مطب ثابت هست كه هر كس به او مراجعه كند و بگويد مرا معالجه كن نسخه‏اى به او مى‏دهد و اگر هم كسى به او مراجعه نكرد طبيب با او كارى ندارد.
2- طبيب سيار كه فقط مريضها به او مراجعه كنند قانع نيست بلكه او به مريض‏ها مراجعه مى‏كند و سراغ آن‏ها مى‏رود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از اين گونه طبيب‏ها بودند كه شخصاً به سراغ مريضهاى اخلاقى و معنوى مى‏رفتند و در تمام دوران زندگى كارشان اين بود در تاريخ آمده است: پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در ايام حج با رؤساى عرب تماسهائى مى‏گرفت و از همه آن‏ها منزل به منزل ديدن به عمل مى‏آورد و حقيقت دين را به آن‏ها عرضه مى‏نمود گاهى او مشغول سخن بود كه ابولهب از پشت سر ظاهر مى‏شد و مى‏گفت: مردم سخن او را باور نكنيد زيرا او با آئين نياكان شما سرجنگ دراد و سخنان او بى‏پايه است و گاهى مخالفت وى تبليغات حضرت را كم اثر مى‏نمود زيرا سران قبائل با خود مى‏گفتند: هرگاه آئين وى صحيح و ثمربخش بود هرگز عموى او با او به مخالفت بر نمى‏خاست ولى اين گونه برخوردها هيچگاه پيامبر اكرم را از اين شيوه هدايت منصرف ننمود. در همين رابطه آمده است كه در موسم حج در نقاط مختلفى مانند عكاظ و غيره اعراب اجتماع مى‏كردند و شاعران شيرين زبان و خطيبان سخن ساز هر كدام در نقطه بلندى قرار مى‏گرفتند و گروه انبوهى را به خواندن اَشعار و اِلقاء خطابه كه بر محور حماسه‏سرائى، خودستائى، عشقبازى دور مى‏زد مشغول مى‏نمودند حضرت از اين فرصت استفاده مى‏نمود و چون بر اثر حرام بودن جنگ در ماههاى حرام از تعرض بت‏پرستان مطمئن بود از اين جهت در نقطه بلندى قرار مى‏گرفت و مردم را مخاطب قرار مى‏داد و مى‏فرمود: به وحدانيت خدا اعتراف كنيد تا رستگار شويد »قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا« با نيروى ايمان مى‏توانيد زمان قدرت جهان را بدست گيريد و تمام مردم را زير فرمان در آوريد و در آخرت در بهشت برين جاى گزينيد.(230)
سفر به طائف در سال دهم بعثت و ملاقات با مردم آن سرزمين و دعوت آن‏ها و تحمل آزار و اذيت آنان و در نهايت هدايت نمودن غلام مسيحى )عداس( بر اساس همين شيوه صورت پذيرفت. همچين ملاقات آن حضرت با شش نفر از قبيله خزرج و ايمان آوردن آنان و زمينه‏سازى انعقاد پيمان عقبه اول و دوم و آماده شدن يثرب براى پذيرائى از مسلمانان و پيامبر گرامى اسلام از ثمرات اين روش خردمندانه و عاشقانه آن حضرت محسوب مى‏شود.
حضرت على‏عليه السلام در خطبه 108 نهج‏البلاغه يكى از روشهاى پيامر اكرم صلى الله عليه وآله را همين شيوه مى‏داند و مى‏فرمايد: طبيبى كه بر سر بيماران سرگردان است و مرهم او بيمارى را بهترين درمان و آنجا كه دارو سودى ندهد داغ او سوران آن را به هنگام حاجت بر دلهائى نمد كه از ديدن حقيقت نابيناست و گوشهايى كه ناشنواست و زبانهايى كه ناگوياست با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت است يا از هجوم شبهه در حيرت.
انتخاب واژه طبيب براى رسول خداصلى الله عليه وآله از طرف حضرت على‏عليه السلام در بردارنده نكات مهم تربيتى است كه مهربانى و محبت، دلسوزى و شناخت بيمارى و معرفت به راه درمان و داشتن داروى شفابخش و كوتاهى نكردن در علاج بيمار، از جمله نكاتى است كه از اين تعبير فهميده مى‏شود.

1/3 - همراهى با محرومين
مراكز قدرت و ثروت در جوامعى كه حاكميت واقعى دين در آنجا وجود ندارد براى حفظ موقعيت خويش اقدام به گسترش فساد و تباهى مى‏نمايند و اينان هميشه با استفاده از امكانات خويش در مقابل هرگونه حركت اصلاحى قيام نمود و اجازه مبارزه با مفاسد را به طور ريشه‏اى نمى‏دهند آنان براى تحكيم موقعيت خويش براى خود عزّت و عظمت ويژه‏اى قائل گشته و در مقابل، محرومين و مستضعفين را مورد تحقير و سرزنش قرار مى‏دهد و در حقيقت يك نوع خودباختگى و ذلت را بر ديگران تحميل مى‏نمايند و به اين وسيله آن‏ها را مورد استعمار و استثمار مادى و معنوى قرار مى‏دهند و از آن‏ها به عوامل اجرائى در جهت رسيدن به تمايلات نامشروع خود استفاده مى‏كنند.
با توجه به اين مطلب يكى از روشهاى مبارزه با مفاسد اجتماعى در صدر اسلام از بين بردن اين فاصله شخصيتى و اجتماعى بود تا محرومين احساس عزت نمايند و قدرت مقابله با فاسدان و مفسدان را پيدا نمايند تا زمينه نابودى فساد و تباهى به وجود آيد حضرت محمدصلى الله عليه وآله در زندگى شخصى در همه چيز، خوراك، پوشاك، معاشرت و... از اصل سادگى و سبك بودن موؤنه استفاده مى‏كردند و از طرفى با صاحبان قدرت و ثروت با بى اعتنائى برخورد مى‏كرد و به محرومين و فقراء اهميت زيادى مى‏داد و همين روش بود كه براى مفسدان آن روزگار قابل تحمل نبود و آنان به خوبى مى‏دانستند نتيجه اين شيوه مُنتهى به نابودى عزت و ابهّت خيالى آنان مى‏شود و لذا از جمله در خواستهاى اين گروه از آن حضرت كنار گذاشتن اين شيوه بود. در اين رابطه به آياتى از قرآن مجيد اشاره مى‏شود:
»وَ اصبرْ نَفْسَك مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْنَاك عَنهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ‏هَوَاهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً«(231)
با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند، و تنها رضاى او را مى‏طلبند! و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آن‏ها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.
در تفاسير آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از ناحيه اشراف آلوده در فشار بود كه گروه مؤمنان فقير را از خود براند آن‏ها اصرار مى‏كردند كه حضرت فقراء را از مجلس خود طرد كند تا آنان براى مذاكره حاضر شوند يا اينكه مى‏گفتند: اگر براى خودت مجلس ترتيب مى‏دهى بايد بالا و پايين داشته باشد و خودت بالاى مجلس قرار بگيرى و اين قدر در دسترس فقراء نباشى، آنان مى‏گفتند: اگر چنين كنى ما با تو نشست و برخاست مى‏كنيم و با تو گفتگو مى‏كنيم و از تو استفاده مى‏كنيم.
در پاسخ به اين درخواست اين آيه شريفه نازل شد و رسول گرامى اسلام خطاب به فقراء و محرومين فرمودند: »معكم المحياء معكم الممات«.
زندگى با شما خوش است و مرگ هم با شما.(232)
»وَيْلٌ لِّكلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(1)الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ(2)يحْسب أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ(3))َكلا لَيُنبَذَنَّ فى الحُْطمَةِ«(233)
واى بر هر عيبجوى مسخره‏كننده‏اى! همان كس كه مال فراوانى جمع‏آورى و شماره كرده )بى‏آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند(! او گمان مى‏كند كه اموالش او را جاودانه مى‏سازد! چنين نيست كه مى‏پندارد؛ به زودى در »حُطَمه« ]= آتشى خردكننده [پرتاب مى‏شود!
جمعى از مفسران چنين نوشته‏اند كه اين آيات درباره وليد بن مغيره نازل شده است و بعضى ديگر در باره برخى از سران شرك وفساد مانند اخنس بن شريق و امية بن خلف و عاص بن وائل دانسته‏اند.(234)
اين سوره با تهديدى كوبنده بر عليه انسان‏هايى كه با نيش زبان و حركات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پيش رو ديگران را استهزا كرده يا عيب‏جويى و غيبت مى‏كنند آغاز مى‏شود و سپس اين فساد بزرگ اجتماعى را ناشى از روحيه پول پرستى و ثروت اندوزى معرفى مى‏نمايد.
»الذى جمع مالاً و عدده« كسانى كه هر درهم و دينارى براى آنان بتى است و به ثروت به عنوان يك هدف نگاه مى‏كنند. از اين آيات و آيات مشابه فهميده مى‏شود كه فرهنگ قرآن، سرزنش، تهديد و توبيخ ثروتمندانى است كه حساب حلال و حرام ثروت را نمى‏كنند و براى محرومان و فقرا ارزشى قائل نيستند و آن‏ها را مسخره مى‏كنند. رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در مقابل اين گروه ايستاد و فرمود: »اِنّ اكرمكم عنداللَّه اتقيكم«(235) ثروت و قدرت ملاك عزّت نيست آنچه موجب شخصيت و كرامت انسانى مى‏شود ارتباط انسانى با خداوند و عمل صالح است.
»ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً(11)وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً(12)وَ بَنِينَ شُهُوداً(13)وَ مَهَّدتُ لَهُ تَمْهِيداً(14)ثمَّ يَطمَعُ أَنْ أَزِيدَ(15))َكلا إِنَّهُ كانَ لاَيَتِنَا عَنِيداً(16)سأُرْهِقُهُ صعُوداً«(236)
مرا با كسى كه او را خود به تنهايى آفريده‏ام واگذار! همان كسى كه براى او مال گسترده‏اى قرار دادم، و فرزندانى كه همواره نزد او )و در خدمت او( هستند، و وسايل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم! باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم! هرگز چنين نخواهد شد؛ چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مى‏ورزد!
اين آيات موقعيت اجتماعى يكى از سران مشركين را بيان مى‏كند او ثروتمندى بوده است كه با داشتن اموال و فرزندان زياد و با استفاده از قدرت خويش در صدد دشمنى با خدا و رسول او بوده است. در اين آيات خداوند متعال او را زير رگبار شديدترين سرزنش‏ها قرار مى‏دهد و در آخرين آيه به سرنوشت دردناك او با عبارتى كوتاه و پرمعنى اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: ما به زودى او را مجبور مى‏كنيم كه از قله صعب‏العبور زندگى بالا رود و پس از فراز آن قله او را به زير مى‏افكنيم. مفسران مى‏نويسند : اين آيات در مورد وليد بن مغيره كه در ميان قريش به ريحانه قريش معروف بود مى‏باشد و همان طور كه در تاريخ آمده است او بعد از رسيدن به اوج قله پيروزى در زندگى فردى و اجتماعى چنان سقوط كرد كه تا آخر عمر مرتباً اموال و فرزندان خود را از دست مى‏داد و بيچاره‏تر مى‏شد.(237)
»فَأَمَّا الانسانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى أَكْرَمَنِ(15)وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبى أَهَنَنِ(16))َكلاَّ بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ(17)وَ لا تحَضُّونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ(18)وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً لَّمًّا(19)وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا«(238)
امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مى‏كند و نعمت مى‏بخشد )مغرور مى‏شود و( مى‏گويد: »پروردگارم مرا گرامى داشته است!« و امّا هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد )مأيوس مى‏شود و( مى‏گويد: »پروردگارم مرا خوار كرده است!« چنان نيست كه شما مى‏پنداريد؛ شما يتيمان را گرامى نمى‏داريد، و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى‏كنيد، و ميراث را )از راه مشروع و نامشروع( جمع كرده مى‏خوريد.
در سوره فجر ابتدا به سوگندهاى متعددى بر مى‏خوريم كه در نوع خود بى سابقه است. اين سوگندها مقدمه‏اى است براى تهديد ظالمان به عذاب الهى. صاحبان قدرت و ثروت كه در اين سوره مورد اشاره قرار گرفته‏اند عبارتند از قوم عاد، ثمود و فرعون كه سرنوشت دردناك آنان را به مسلمانان گوشزد مى‏نمايد و امّا آياتى كه در اينجا ذكر شده است به اعمالى اشاره مى‏كند كه موجب عذاب الهى در دنيا و آخرت مى‏گردد.
1- عدم اكرام و تكريم يتيمان 2- بى‏اعتنايى به مستمندان 3- جمع آورى ثروت به هر وسيله ممكن 4- حبّ شديد و دلباختگى به ثروت.
اين آيات ثروتمندان و صاحبان قدرت نامشروع را مورد عتاب و تهديد قرار مى‏دهد و از محرومان و فقرا حمايت به عمل مى‏آورد.
از جمع‏بندى اين گونه آيات در قرآن مجيد به اين نتيجه مى‏رسيم كه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله با تقسيم جامعه به دو گروه فقير و غنى مبارزه مى‏كرد زيرا جامعه‏اى كه گروهى از آن )كه اقليتى خواهند بود( مرفّه‏ترين زندگى را داشته باشند و در ناز و نعمت غوطه‏ور و در اسراف و تبذير غرق باشند و به موازات آن آلوده به انواع مفاسد گردند، در حالى كه گروه ديگرى كه اكثريت جامعه را تشكيل مى‏دهند از ابتدايى‏ترين و ساده‏ترين وسيله زندگى انسانى محروم باشند، چنين جامعه‏اى هرگز روى آرامش نخواهد ديد. ظلم و ستم، خفقان و سلب آزادى، استعمار و استثمار بر آن سايه خواهد انداخت. جنگ‏هاى خونين از جوامعى كه داراى چنين بافتى هستند برخاسته و ناامنى در چنين اجتماعى هرگز پايان نمى‏گيرد. رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در مقابل آن دسته از مفاسد اجتماعى كه به واسطه فاصله طبقاتى و شخصيتى به وجود آمده و روز به روز گسترش پيدا مى‏كرد اين روش را انتخاب نمود تا فقرا و محرومان احساس شخصيت نمايند، مستكبران از كبر و غرور خويش دست بردارند تا همگان به طور يكسان از مواهب الهى بهره‏مند شوند، فاصله فقير و غنى كم شود تا زمينه رشد و تعالى براى مردم فراهم گردد و مفاسدى مانند ظلم و ستم، ناامنى و خشونت از جامعه دور شود.

1/4- رعايت ادب و حُسن خُلق
از شيوه‏هاى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله براى هدايت مردمى كه گرفتار اعتقادات پوچ و اعمال زشت بودند اين بود كه بر اساس ادب كامل الهى از توهين در گفتار و بيان سخنان زشت براى بيان پوچى اعتقادات مشركان كه منشأ خيلى از مفاسد بود دورى مى‏جست. او از بدگويى و سبّ بت‏ها خوددارى مى‏كرد ولى با منطق روشن و بيان حقايق، فاسد بودن اعتقادات آن‏ها را اثبات مى‏نمود. اصولاً استفاده از كلام زشت و گفتار توهين‏آميز و فحاشى نمودن، روش كسانى است كه از استدلال عقلى و حكيمانه بى‏بهره هستند ولى انسان‏هايى كه داراى سرمايه عظيم عقل و وحى هستند به هيچ عنوان وارد ميدان بدگويى و سخنان زشت و خارج از ادب نمى‏شوند زيرا در اين صورت زمينه استفاده از منطق و دليل را از دست مى‏دهند و به اين وسيله مقدمات شكست خويش را فراهم مى‏كنند. قرآن مجيد در سوره انعام آيه 108 مى‏فرمايد:
»وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيرِ عِلْمٍ كَذَلِك زَيَّنَّا لِكلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ«(239)
)به معبود( كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد، مبادا آن‏ها )نيز( از روى )ظلم و( جهل، خدا را دشنام دهند! اينچنين براى هر امّتى عملشان را زينت داديم سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است؛ و آن‏ها را از آنچه عمل مى‏كردند، آگاه مى‏سازد )و پاداش و كيفر مى‏دهد(.
سبّ يعنى بدگويى، اين كلمه از »سبب« است زيرا شخصى كه بدگويى مى‏كند سبب بدگويى ديگران مى‏شود(240). در اين آيه شريفه خداوند متعال مسلمانان را از سَبِّ مقدسات مشركان نهى مى‏كند و دليل اين نهى را اين گونه بيان مى‏نمايد كه آن‏ها در برابر گفتار توهين‏آميز شما سكوت نمى‏كنند و زبان به سبّ مقدسات الهى باز مى‏كنند و لذا سبّ بت‏ها نه تنها مشكلى را حل نمى‏كند بلكه زمينه توهين به ارزش‏هاى حقيقى را فراهم مى‏كند.
بعضى از مفسران مى‏نويسند: كه اين آيه زمانى نازل شد كه سبّ بت‏ها توسط پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله صورت مى‏گرفت و مشركان تهديد نمودند كه اگر اين گفتار توهين‏آميز نسبت به بت‏ها ادامه پيدا كند آن‏ها هم مقدسات الهى را سبّ مى‏نمايند. ولى مفسّر گرانقدر شيعه علامه طباطبايى‏رحمه الله اين سخن را قبول ندارد. ايشان مى‏فرمايد:(241) گفتار توهين‏آميز نسبت به بت‏ها از طرف بعضى مسلمانان صادر مى‏شد نه از طرف آن حضرت زيرا گفتار توهين‏آميز با مقام عظيم اخلاقى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله »انك لعلى خُلق عظيم«(242) تناسب ندارد. آن حضرت در هيچ زمانى از اين گونه سخنان استفاده نمى‏كرد زيرا ناسزا گفتن كار عوام و بى‏خردان است، نه سيره روشن انبياى عظام الهى. رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در مقام سخن ، بر اساس آيه 125 سوره نحل عمل مى‏نمود:
»ادْعُ إِلى سبِيلِ رَبِّك بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظةِ الحَسنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ«(243)
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آن‏ها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مى‏داند چه كسى از راه او گمراه شده است؛ و او به هدايت‏يافتگان داناتر است.
سخنان او يا حكيمانه بود و يا در قالب نصيحت و موعظه ادا مى‏شد. آن حضرت جدال هم مى‏نمود ولى جدال احسن يعنى الفاظ زيبا و مناسب به كار مى‏برد. از استعمال عبارات زشت و عاميانه خوددارى مى‏نمود. از شتاب زدگى و اشتباه كارى در الفاظ پرهيز مى‏كرد. صداى خود را بلند نمى‏كرد. طرف مقابل را هدف دشنام و تمسخر قرار نمى‏داد. سخنى نمى‏گفت كه عناد و لجبازى طرف مقابل تحريك شود. او مى‏خواست حق را احيا كند ولى نه به هر قيمتى، البته انتظارى از مشركان نبود كه آن‏ها سخن توهين‏آميز نداشته باشند زيرا آن‏ها گرفتار جهل و نادانى بودند و سرمايه‏اى نداشتند. تا به وسيله آن بتوانند گفتار انسانى داشته باشند. و چه زيبا قرآن كريم در اين رابطه تكليف مسلمانان را مشخص مى‏كند.
»وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشونَ عَلى الأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سلَماً«(244)
بندگان )خاص خداوند( رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى‏تكبّر بر زمين راه مى‏روند؛ و هنگامى كه جاهلان آن‏ها را مخاطب سازند )و سخنان نابخردانه گويند(، به آن‏ها سلام مى‏گويند )و با بى‏اعتنايى و بزرگوارى مى‏گذرند(.
پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در برابر گفتار زشت و كردار خشن مشركان كه به تحريك سران فاسد آن روزگار صورت مى‏گرفت روش زيباى نبوى را بر اساس دستور خداوند به كار مى‏گرفت سيره‏اى كه تمام مخالفان و مشركان را جذب نمود مگر گروه اندكى كه لياقت راه يافتن به نور الهى را نداشتند.
پيامبر عظيم‏الشأن اسلام در مقابل گفتار زشت و رفتار ناپسند و آزار دهنده مردمِ جاهل و غافل آن روزگار شيوه عفو و صفح و مدارا را عمل مى‏نمود او بدى‏ها را با بهترين نيكى‏ها دفع مى‏نمود.
»ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ السيِّئَةَ نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ«(245)
بدى را به بهترين راه و روش دفع كن )و پاسخ بدى را به نيكى ده(! ما به آنچه توصيف مى‏كنند آگاه‏تريم!
در مقابلِ كردار بد ديگران انسان مى‏تواند مواضع مختلفى داشته باشد به اين صورت كه رفتار بد را با رفتار بدتر پاسخ دهد يا مانند طرف مقابل عمل كند يا اعراض نمايد و بى‏توجهى نشان دهد يا با خوبى و نيكى پاسخ دهد يا با بهترين نيكى‏ها با طرف مقابل برخورد نمايد بر اساس اين آيه شريفه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله بهترين شيوه ممكن را در برابر جاهلان آن عصر داشت. به او ناسزا مى‏گفتند او در مقابل دعا مى‏كرد. خاكستر بر سر و روى او مى‏ريختند او محبت مى‏نمود. به او سنگ مى‏زدند او گُل مهربانى را نصيب آن‏ها مى‏كرد. آرى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كانون عشق و عواطف انسانى بود. صفا و صميميتى بى‏نظير داشت و لطف و محبتى بى مانند. دائماً خوشرو خندان و ملايم بود. هيچ‏كس از او مأيوس نمى‏شد و هرگز سخن نمى‏گفت مگر به خير.
قرآن مجيد شخصيت اخلاقى و انسانى او را اين گونه توصيف مى‏نمايد:
»وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ«(246)
و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى!
»فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظَّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لانفَضُّوا مِنْ حَوْلِك فَاعْفُ عَنهُمْ وَ استَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فى الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْت فَتَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكّلِينَ«(247)
به )بركت( رحمت الهى، در برابر آنان ]= مردم[ نرم )و مهربان( شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند. پس آن‏ها را ببخش و براى آن‏ها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، )قاطع باش! و( بر خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
تذكر يك نكته در اينجا لازم است كه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله خشن، سنگدل، بد خُلق، جفا پيشه و بدزبان نبود بلكه اهل عفو و مغفرت و نيكى به ديگران بود و جفاى ديگران را با نرم‏خويى و عفو جواب مى‏داد ولى تمام اين صفات در چارچوب ولايت و تدبير امور بود. او در اجراى حدود شرعى و احكام الهى به هيچ عنوان با مهربانى و رأفت برخورد نمى‏كرد بلكه در اين ميدان آنچه از آن حضرت ديده مى‏شد قاطعيت بود. قرآن در اين زمينه مى‏فرمايد:
»الزَّانِيَةُ وَ الزَّانى فَاجْلِدُوا كلَّ وَاحِدٍ مِّنهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكم بهِمَا رَأْفَةٌ فى دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لْيَشهَدْ عَذَابهُمَا طائفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ«(248)
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد؛ و نبايد رأفت )و محبّت كاذب( نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند!

2/ج - شيوه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مبارزه با سران فساد
نخستين گروهى كه با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به مخالفت و دشمنى برخواستند، طبقه ثروتمند و قدرتمند جامعه بود .در حاليكه آن حضرت ابتدا به سراغ بتها رفته بود و سخنش اين بود كه بتها را پرستش نكنيد و بگوييد خدا يكى است تا رستگار شويد »قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا« اندك تأمل كافى است كه بدانيم اين سخنى نبود كه بازرگان جهانديده‏اى چون ابوسفيان يا شيخ سالخورده‏اى چون ابوجهل را آزرده سازد. بسيار ساده لوحى مى‏خواهد كه بگوييم اين‏ها بت‏هاى ساخته و پرداخته پيشه‏وران خويش را خدا مى‏دانستند و آن‏ها را مى‏پرستيدند بلكه ساده دلى مى‏خواهد كه بگوييم اين طبقه از بُن دندان به خدايى معتقد بودند كه بايد از او بى‏چون و چرا اطاعت كرد.
بت‏ها در نظر اينان جز وسيله‏اى براى سرگرم نگاه داشتن مردمان ساده دل نبود. مى‏خواستند از اين راه آنان را فريب دهند و سپس استثمار كنند. براى كسى كه جز افزودن مال و قدرت چيزى نمى‏خواهد چه فرق مى‏كند كه بت پرستش شود يا ستاره. آنان كه تا پاى جان در راه ايمان خود ايستاده‏اند و مى‏ايستند طبقه ضعيف و متوسط و رنج ديده و تهى دست‏اند اگر جنگ بر سر اعتقاد بود بايد اينان به مخالفت با پيامبر اكرم برخيزند نه آنان.
در حالى كه نخستين گروندگان به دين جديد، محرومين بودند .(249) از اينجا نتيجه مى‏گيريم كه اين دو )بت‏هاو اشراف( دو روى يك سكه بودند بلكه بت‏هاى واقعى همان كسانى بودند كه از جهل و نادانى مردم سوء استفاده مى‏كردند تا بر آن‏ها حكومت و سيادت نمايند و لذا وقتى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله عليه بت‏ها سخن مى‏گفت، بيشترين حساسيت را اين گروه از خود نشان مى‏دادند زيرا به خوبى مى‏دانستند نابودى شرك و بت‏پرستى مساوى است با نابودى سيادت آن‏ها بر عرب.
»ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ(1)بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فى عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ(2)كمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّ لات حِينَ مَنَاصٍ(3)وَ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنهُمْ وَ قَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا سحِرٌ كَذَّابٌ(4)أَ جَعَلَ الاَلهَِةَ إِلَهاً وَحِداً إِنَّ هَذَا لَشىْ‏ءٌ عجَابٌ(5)وَ انطلَقَ الْمَلأُ مِنهُمْ أَنِ امْشوا وَ اصبرُوا عَلى ءَالِهَتِكمْ إِنَّ هَذَا لَشىْ‏ءٌ يُرَادُ(250)¬(6)

ص، سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است )كه اين كتاب، معجزه الهى است(. ولى كافران گرفتار غرور اختلافند! چه بسيار اقوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم؛ و به هنگام نزول عذاب فرياد مى‏زدند )و كمك مى‏خواستند( ولى وقت نجات گذشته بود! آنها تعجّب كردند كه پيامبر بيم‏دهنده‏اى از ميان آنان به سويشان آمده؛ و كافران گفتند: اين ساحر بسيار دروغگويى است! آيا او بجاى اينهمه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين براستى چيز عجيبى است!«
قرآن مجيد در اين جا گروهى به نام مَلاء را معرفى مى‏كند كه مسؤوليت دفاع از اعتقادات مشركان را به عهده دارند بايد بررسى نمود اين گروه چه خصوصياتى داشته‏اند و اسلام چه منافعى از آن‏ها را تهديد مى‏كرده است كه اين گونه دفاع از اعتقادات فاسد و خرافات را رهبرى مى‏كردند و چه روش‏هايى را براى جلوگيرى از موفقيت حضرت محمّدصلى الله عليه وآله در دستور كار داشتند و در مقابل، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از چه شيوه‏اى استفاده مى‏نمود.
لفظ ملاء به معناى اَشراف و بزرگان قوم است(251) به خاطر آن‏كه هيبت و عظمت آن‏ها چشم‏ها و دل‏ها را پُر مى‏كند. آن‏ها را به اين نام مى‏خوانند و اين گروه )مَلاء( در طول تاريخ بزرگترين مانع و سدّ راه انبياى الهى بوده‏اند. قرآن مجيد اين موضع را در سوره اعراف/ 109 90 88 60 و 127؛ سوره هود/ 38؛ سوره شعراء/ 34 و سوره قصص/ 20 و 38 مطرح نموده است.
مورخان مى‏نويسند هنگامى كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله دعوت خود را در مكه آغاز نمود، قدرت سياسى و اقتصادى شهر را دو گروه نيرومند در دست داشتند. اين دو گروه با آن‏كه از نظر تركيب اجتماعى داراى تفاوت بسيار بودند ولى به خاطر حفظ منافع مشترك با يكديگر همكارى مى‏كردند.
گروه اول، شيوخ و رؤساى قبايل كه به حكم سند موروثى، رياست قبيله، تيره و خاندان‏ها را به عهده داشتند.
گروه دوم، ثروتمندانى كه از راه تجارت و رباخوارى، ثروت فراوانى اندوخته بودند و مى‏كوشيدند چندان كه مى‏توانند بر آن بيفزايند البته گاهى اوقات يك نفر هم رئيس قبيله بود و هم ثروتمند، كه در شهر مكه ابوسفيان و وليد بن مغيره اين گونه بودند. )اين دو نفر از دشمنان سرسخت و كينه‏توز پيامبر اكرم بودند و تا آخرين لحظه حيات دست از دشمنى با آن حضرت بر نداشتند(