1/ج - روشهاىپيامبر گرامىاسلامدر جهت اصلاحجامعه و هدايت مردم
1/1 - تربيت فرهنگى
بر اساس بينش قرآنى »ظَهَرَ الْفَسادْ فِى البَرّ وَ الْبَحْر بِما كَسَبَتْ ايدى
النَّاس«(221)
)به خاطر كارهاى بد مردم در دريا و خشكى فساد ظاهر گشت.(
سر چشمه اعمال زشت و پليد عدم تربيت صحيح مردم است(222) و ريشه اصلى تمام مفاسد
فراموش كردن خدا و معاد است بر اين مبنى، پيامبر اكرم روشى انتخاب نمود كه انسان در
درون ساخته و اصلاح شود كه اگر اين مهم حاصل شود همه چيز اصلاح مىشود و اگر انسان
در درون اصلاح نگردد تلاشهاى بيرون ثمر بخش نخواهد بود و لذا ايجاد يك سيستم كنترل
در درون آدمى در جهت مبارزه با مفاسد در دستور كار آن حضرت قرار گرفت براى رسيدن به
اين هدف اولين حركت دعوت مردم به تعقل و تفكر بود يعنى قدم اول اصلاح، انديشيدن
است.
در سورههاى مكّى عناوين )افلا تعقلون، لعلكم تعقلون، اِن كنتم تعقلون، افلا
تتفكرون، اولم يتفكروا، لعلهم يتفكرون، لعلّهم يفقهون، ليدّبّروا( فراوان ديده
مىشود.(223)
حضرت علىعليه السلام در خطبه اول نهجالبلاغه اين روش را اين گونه ترسيم مىنمايد:
خداى تعالى پيامبران خود را در بين مردم برانگيخت و ايشان را پى در پى مىفرستاد و
تا عهد و پيمان خداوند را كه فطرى آنان بود طلب نمايند و به نعمت فراموش شده
يادآوريشان كنند و از راه تبليغ با ايشان گفتگو نمايند و عقلهاى پنهان شده را
بيرون آورده به كار اندازند و آيات قدرت را به ايشان نشان دهند.
در حقيقت شيوه انبياء و خاتم آنان حضرت محمدصلى الله عليه وآله در مبارزه با پليدى
و مفاسد بر اين پايه استوار بود كه بايد ابتدا به سراغ درون انسانها رفت و با زنده
نمودن قدرت تعقل و تفكر، ميثاق فطرت و نعمتهاى الهى را ياد آور شد و اساس اصلاح را
در نهاد آنها پايهريزى نمود كه اصلاح فرد اصلاح جامعه را به دنبال دارد.
اين روش را، قرآن مجيد در سوره يوسف، آيه 108 اين چنين مطرح مىنمايد:
»قُلْ هَذِهِ سبِيلى أَدْعُوا إِلى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ
اتَّبَعَنى وَ سبْحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِكِينَ«(224)
بگو: »اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت
مىكنيم! منزّه است خدا! و من از مشركان نيستم!«
و در كلام حكمتآميز امام صادقعليه السلام اين روش اين گونه بيان شده است: »لا
يَصْلُحُ مَنْ لا يَعْقِلُ و لا يَعْقِلُ مَنْ لا يَعْلَمُ وَ سُوْفَ يَنْجِبُ مَنْ
يَفْهَم وَ يَظْفُرُ مَنْ يَحْلُمُ«(225).
)اولين حركت در رسيدن به صلاح و دور شدن از فساد انديشيدن است و شرط درست انديشيدن،
دانش و آگاهى مىباشد و آن كس كه داراى فهم و درك است با باطن و حقائق مسائل مىرسد
و آن كس كه صاحب حلم باشد پيروز است(
اهميت اين روش زمانى مشخص مىگردد كه خداوند متعال بندگان خاص خود را با وصف
خردمندى و تعقل معرفى مىنمايد .
»فَبَشِرْ عِباد الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ
أُولَئك الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئك هُم أُولُوا الأَلْبَبِ«(226)
همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند؛ آنان كسانى
هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.
در اين آيه بندگان خدا، صاحبان عقل و خِرد معرفى شدهاند كسانى كه اهل تعقل هستند
يعنى قدرت تشخيص حق از باطل را دارند آنان عقل خويش را به شكل غربال درآورده و هرچه
را كه وارد ذهن آنها مىشود مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مىدهند و آنچه را كه
به درد نمىخورد دور مىريزند و آنچه را كه مفيد هست نگاه مىدارند نتيجهاى كه از
اين بحث گرفته مىشود اين است كه: پيامبر گرامى اسلام قدم اول در مبارزه با مفاسد
اجتماعى را به از بين بردن ريشههاى مفاسد )انحرافات دينى، جهل، خرافات، تقليد از
نياكان( اختصاص داد و براى رسيدن به اين هدف مهم، مردم را مورد تربيت عقلانى و
وحيانى قرار داده تربيتى كه به انسان قدرت تشخيص حق از باطل عنايت مىكند و
معلوماتِ لازم را در اختيار آدمى قرار مىدهد او را از عادتهاى ناپسند و تقليدهاى
مذموم رهائى مىبخشد و توانائى مبارزه با هوسهاى نفسانى و شيطانى را به انسان عطا
مىنمايد.
»هُوَ الَّذِى بَعَثَ فى الأُمِّيِّينَ رَسوُلاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ
ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كانُوا
مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِينٍ«(227)
و كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر
آنها مىخواند و آنها را تزكيه مىكند و به آنان كتاب )قرآن( و حكمت مىآموزد هر
چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!
در پايان اين بحث به اين نكته اشاره مىشود كه سورههاى نازل شده در مكه اگر مورد
بررسى قرار گيرند به روشنى اين شيوه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در آنها
مشاهده مىشود بيان توحيد در ابعاد مختلف به بهترين شيوههاى كلامى )حكمت، موعظه،
جدال احسن((228) تشريح معاد با لسان برهان و انذار و بشارت.
تبيين حقيقت انسان و دعوت او به تعقل و آگاهى. ذكر داستانهاى پيشينيان جهت عبرت و
درس از تاريخ،: مطرح نمودن زشتى عادتهاى جاهلى در زمينههاى گوناگون.
مطالبى است كه در سراسر سورههاى مكى موج مىزند و اين گونه بود كه پيامبر اسلام
هويت مردم آن عصر را به هويت الهى تغيير داد و آنها را با كرامت انسانى آشنا نمود
كرامتى كه اگر نصيب انسان شود او را از همه مفاسد متنفّر مىكند.
1/2 - سفير هدايت و اصلاح
گفته شد براى مبارزه با مفاسد اجتماعى راهى جزء اصلاح مردم نيست در اين راستا از
شيوههاى رسول گرامى اسلام اين بود كه به سراغ انسانها مىرفت و آنها را مثل طبيبى
حاذق مورد معالجه قرار مىداد و داروى هدايت و شفابخش خويش را به جان آنها تزريق
مىنمود و با هر حركتى كه انجام مىداد فسادى نابود و صلاحى ايجاد مىشد.
شهيد مطهرى در مورد اين روش مىنويسد(229): روش پيامر اكرمصلى الله عليه وآله روش
يك طبيب معالج بود اما طبيبها هم فرق مىكنند.
1- طبيب ثابت كه داراى مطب ثابت هست كه هر كس به او مراجعه كند و بگويد مرا معالجه
كن نسخهاى به او مىدهد و اگر هم كسى به او مراجعه نكرد طبيب با او كارى ندارد.
2- طبيب سيار كه فقط مريضها به او مراجعه كنند قانع نيست بلكه او به مريضها مراجعه
مىكند و سراغ آنها مىرود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از اين گونه طبيبها بودند كه شخصاً به سراغ
مريضهاى اخلاقى و معنوى مىرفتند و در تمام دوران زندگى كارشان اين بود در تاريخ
آمده است: پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در ايام حج با رؤساى عرب تماسهائى
مىگرفت و از همه آنها منزل به منزل ديدن به عمل مىآورد و حقيقت دين را به آنها
عرضه مىنمود گاهى او مشغول سخن بود كه ابولهب از پشت سر ظاهر مىشد و مىگفت: مردم
سخن او را باور نكنيد زيرا او با آئين نياكان شما سرجنگ دراد و سخنان او بىپايه
است و گاهى مخالفت وى تبليغات حضرت را كم اثر مىنمود زيرا سران قبائل با خود
مىگفتند: هرگاه آئين وى صحيح و ثمربخش بود هرگز عموى او با او به مخالفت بر
نمىخاست ولى اين گونه برخوردها هيچگاه پيامبر اكرم را از اين شيوه هدايت منصرف
ننمود. در همين رابطه آمده است كه در موسم حج در نقاط مختلفى مانند عكاظ و غيره
اعراب اجتماع مىكردند و شاعران شيرين زبان و خطيبان سخن ساز هر كدام در نقطه بلندى
قرار مىگرفتند و گروه انبوهى را به خواندن اَشعار و اِلقاء خطابه كه بر محور
حماسهسرائى، خودستائى، عشقبازى دور مىزد مشغول مىنمودند حضرت از اين فرصت
استفاده مىنمود و چون بر اثر حرام بودن جنگ در ماههاى حرام از تعرض بتپرستان
مطمئن بود از اين جهت در نقطه بلندى قرار مىگرفت و مردم را مخاطب قرار مىداد و
مىفرمود: به وحدانيت خدا اعتراف كنيد تا رستگار شويد »قولوا لا اله الا اللَّه
تفلحوا« با نيروى ايمان مىتوانيد زمان قدرت جهان را بدست گيريد و تمام مردم را زير
فرمان در آوريد و در آخرت در بهشت برين جاى گزينيد.(230)
سفر به طائف در سال دهم بعثت و ملاقات با مردم آن سرزمين و دعوت آنها و تحمل آزار
و اذيت آنان و در نهايت هدايت نمودن غلام مسيحى )عداس( بر اساس همين شيوه صورت
پذيرفت. همچين ملاقات آن حضرت با شش نفر از قبيله خزرج و ايمان آوردن آنان و
زمينهسازى انعقاد پيمان عقبه اول و دوم و آماده شدن يثرب براى پذيرائى از مسلمانان
و پيامبر گرامى اسلام از ثمرات اين روش خردمندانه و عاشقانه آن حضرت محسوب مىشود.
حضرت علىعليه السلام در خطبه 108 نهجالبلاغه يكى از روشهاى پيامر اكرم صلى الله
عليه وآله را همين شيوه مىداند و مىفرمايد: طبيبى كه بر سر بيماران سرگردان است و
مرهم او بيمارى را بهترين درمان و آنجا كه دارو سودى ندهد داغ او سوران آن را به
هنگام حاجت بر دلهائى نمد كه از ديدن حقيقت نابيناست و گوشهايى كه ناشنواست و
زبانهايى كه ناگوياست با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت است يا از هجوم شبهه
در حيرت.
انتخاب واژه طبيب براى رسول خداصلى الله عليه وآله از طرف حضرت علىعليه السلام در
بردارنده نكات مهم تربيتى است كه مهربانى و محبت، دلسوزى و شناخت بيمارى و معرفت به
راه درمان و داشتن داروى شفابخش و كوتاهى نكردن در علاج بيمار، از جمله نكاتى است
كه از اين تعبير فهميده مىشود.
1/3 - همراهى با محرومين
مراكز قدرت و ثروت در جوامعى كه حاكميت واقعى دين در آنجا وجود ندارد براى حفظ
موقعيت خويش اقدام به گسترش فساد و تباهى مىنمايند و اينان هميشه با استفاده از
امكانات خويش در مقابل هرگونه حركت اصلاحى قيام نمود و اجازه مبارزه با مفاسد را به
طور ريشهاى نمىدهند آنان براى تحكيم موقعيت خويش براى خود عزّت و عظمت ويژهاى
قائل گشته و در مقابل، محرومين و مستضعفين را مورد تحقير و سرزنش قرار مىدهد و در
حقيقت يك نوع خودباختگى و ذلت را بر ديگران تحميل مىنمايند و به اين وسيله آنها
را مورد استعمار و استثمار مادى و معنوى قرار مىدهند و از آنها به عوامل اجرائى
در جهت رسيدن به تمايلات نامشروع خود استفاده مىكنند.
با توجه به اين مطلب يكى از روشهاى مبارزه با مفاسد اجتماعى در صدر اسلام از بين
بردن اين فاصله شخصيتى و اجتماعى بود تا محرومين احساس عزت نمايند و قدرت مقابله با
فاسدان و مفسدان را پيدا نمايند تا زمينه نابودى فساد و تباهى به وجود آيد حضرت
محمدصلى الله عليه وآله در زندگى شخصى در همه چيز، خوراك، پوشاك، معاشرت و... از
اصل سادگى و سبك بودن موؤنه استفاده مىكردند و از طرفى با صاحبان قدرت و ثروت با
بى اعتنائى برخورد مىكرد و به محرومين و فقراء اهميت زيادى مىداد و همين روش بود
كه براى مفسدان آن روزگار قابل تحمل نبود و آنان به خوبى مىدانستند نتيجه اين شيوه
مُنتهى به نابودى عزت و ابهّت خيالى آنان مىشود و لذا از جمله در خواستهاى اين
گروه از آن حضرت كنار گذاشتن اين شيوه بود. در اين رابطه به آياتى از قرآن مجيد
اشاره مىشود:
»وَ اصبرْ نَفْسَك مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِّ
يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْنَاك عَنهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ
الدُّنْيَا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَ
اتَّبَعَهَوَاهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً«(231)
با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند!
و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را
از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان
افراطى است.
در تفاسير آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از ناحيه اشراف آلوده در
فشار بود كه گروه مؤمنان فقير را از خود براند آنها اصرار مىكردند كه حضرت فقراء
را از مجلس خود طرد كند تا آنان براى مذاكره حاضر شوند يا اينكه مىگفتند: اگر براى
خودت مجلس ترتيب مىدهى بايد بالا و پايين داشته باشد و خودت بالاى مجلس قرار بگيرى
و اين قدر در دسترس فقراء نباشى، آنان مىگفتند: اگر چنين كنى ما با تو نشست و
برخاست مىكنيم و با تو گفتگو مىكنيم و از تو استفاده مىكنيم.
در پاسخ به اين درخواست اين آيه شريفه نازل شد و رسول گرامى اسلام خطاب به فقراء و
محرومين فرمودند: »معكم المحياء معكم الممات«.
زندگى با شما خوش است و مرگ هم با شما.(232)
»وَيْلٌ لِّكلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(1)الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ(2)يحْسب
أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ(3))َكلا لَيُنبَذَنَّ فى الحُْطمَةِ«(233)
واى بر هر عيبجوى مسخرهكنندهاى! همان كس كه مال فراوانى جمعآورى و شماره كرده
)بىآنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند(! او گمان مىكند كه اموالش او را جاودانه
مىسازد! چنين نيست كه مىپندارد؛ به زودى در »حُطَمه« ]= آتشى خردكننده [پرتاب
مىشود!
جمعى از مفسران چنين نوشتهاند كه اين آيات درباره وليد بن مغيره نازل شده است و
بعضى ديگر در باره برخى از سران شرك وفساد مانند اخنس بن شريق و امية بن خلف و عاص
بن وائل دانستهاند.(234)
اين سوره با تهديدى كوبنده بر عليه انسانهايى كه با نيش زبان و حركات دست و چشم و
ابرو، در پشت سر و پيش رو ديگران را استهزا كرده يا عيبجويى و غيبت مىكنند آغاز
مىشود و سپس اين فساد بزرگ اجتماعى را ناشى از روحيه پول پرستى و ثروت اندوزى
معرفى مىنمايد.
»الذى جمع مالاً و عدده« كسانى كه هر درهم و دينارى براى آنان بتى است و به ثروت به
عنوان يك هدف نگاه مىكنند. از اين آيات و آيات مشابه فهميده مىشود كه فرهنگ قرآن،
سرزنش، تهديد و توبيخ ثروتمندانى است كه حساب حلال و حرام ثروت را نمىكنند و براى
محرومان و فقرا ارزشى قائل نيستند و آنها را مسخره مىكنند. رسول گرامى اسلامصلى
الله عليه وآله در مقابل اين گروه ايستاد و فرمود: »اِنّ اكرمكم عنداللَّه
اتقيكم«(235) ثروت و قدرت ملاك عزّت نيست آنچه موجب شخصيت و كرامت انسانى مىشود
ارتباط انسانى با خداوند و عمل صالح است.
»ذَرْنى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً(11)وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَّمْدُوداً(12)وَ
بَنِينَ شُهُوداً(13)وَ مَهَّدتُ لَهُ تَمْهِيداً(14)ثمَّ يَطمَعُ أَنْ
أَزِيدَ(15))َكلا إِنَّهُ كانَ لاَيَتِنَا عَنِيداً(16)سأُرْهِقُهُ صعُوداً«(236)
مرا با كسى كه او را خود به تنهايى آفريدهام واگذار! همان كسى كه براى او مال
گستردهاى قرار دادم، و فرزندانى كه همواره نزد او )و در خدمت او( هستند، و وسايل
زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم! باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم! هرگز
چنين نخواهد شد؛ چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مىورزد!
اين آيات موقعيت اجتماعى يكى از سران مشركين را بيان مىكند او ثروتمندى بوده است
كه با داشتن اموال و فرزندان زياد و با استفاده از قدرت خويش در صدد دشمنى با خدا و
رسول او بوده است. در اين آيات خداوند متعال او را زير رگبار شديدترين سرزنشها
قرار مىدهد و در آخرين آيه به سرنوشت دردناك او با عبارتى كوتاه و پرمعنى اشاره
مىكند و مىفرمايد: ما به زودى او را مجبور مىكنيم كه از قله صعبالعبور زندگى
بالا رود و پس از فراز آن قله او را به زير مىافكنيم. مفسران مىنويسند : اين آيات
در مورد وليد بن مغيره كه در ميان قريش به ريحانه قريش معروف بود مىباشد و همان
طور كه در تاريخ آمده است او بعد از رسيدن به اوج قله پيروزى در زندگى فردى و
اجتماعى چنان سقوط كرد كه تا آخر عمر مرتباً اموال و فرزندان خود را از دست مىداد
و بيچارهتر مىشد.(237)
»فَأَمَّا الانسانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ
فَيَقُولُ رَبّى أَكْرَمَنِ(15)وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ
رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبى أَهَنَنِ(16))َكلاَّ بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ(17)وَ
لا تحَضُّونَ عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ(18)وَ تَأْكلُونَ الترَاث أَكلاً
لَّمًّا(19)وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا«(238)
امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مىكند و نعمت مىبخشد
)مغرور مىشود و( مىگويد: »پروردگارم مرا گرامى داشته است!« و امّا هنگامى كه براى
امتحان، روزيش را بر او تنگ مىگيرد )مأيوس مىشود و( مىگويد: »پروردگارم مرا خوار
كرده است!« چنان نيست كه شما مىپنداريد؛ شما يتيمان را گرامى نمىداريد، و يكديگر
را بر اطعام مستمندان تشويق نمىكنيد، و ميراث را )از راه مشروع و نامشروع( جمع
كرده مىخوريد.
در سوره فجر ابتدا به سوگندهاى متعددى بر مىخوريم كه در نوع خود بى سابقه است. اين
سوگندها مقدمهاى است براى تهديد ظالمان به عذاب الهى. صاحبان قدرت و ثروت كه در
اين سوره مورد اشاره قرار گرفتهاند عبارتند از قوم عاد، ثمود و فرعون كه سرنوشت
دردناك آنان را به مسلمانان گوشزد مىنمايد و امّا آياتى كه در اينجا ذكر شده است
به اعمالى اشاره مىكند كه موجب عذاب الهى در دنيا و آخرت مىگردد.
1- عدم اكرام و تكريم يتيمان 2- بىاعتنايى به مستمندان 3- جمع آورى ثروت به هر
وسيله ممكن 4- حبّ شديد و دلباختگى به ثروت.
اين آيات ثروتمندان و صاحبان قدرت نامشروع را مورد عتاب و تهديد قرار مىدهد و از
محرومان و فقرا حمايت به عمل مىآورد.
از جمعبندى اين گونه آيات در قرآن مجيد به اين نتيجه مىرسيم كه رسول گرامى
اسلامصلى الله عليه وآله با تقسيم جامعه به دو گروه فقير و غنى مبارزه مىكرد زيرا
جامعهاى كه گروهى از آن )كه اقليتى خواهند بود( مرفّهترين زندگى را داشته باشند و
در ناز و نعمت غوطهور و در اسراف و تبذير غرق باشند و به موازات آن آلوده به انواع
مفاسد گردند، در حالى كه گروه ديگرى كه اكثريت جامعه را تشكيل مىدهند از
ابتدايىترين و سادهترين وسيله زندگى انسانى محروم باشند، چنين جامعهاى هرگز روى
آرامش نخواهد ديد. ظلم و ستم، خفقان و سلب آزادى، استعمار و استثمار بر آن سايه
خواهد انداخت. جنگهاى خونين از جوامعى كه داراى چنين بافتى هستند برخاسته و ناامنى
در چنين اجتماعى هرگز پايان نمىگيرد. رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در
مقابل آن دسته از مفاسد اجتماعى كه به واسطه فاصله طبقاتى و شخصيتى به وجود آمده و
روز به روز گسترش پيدا مىكرد اين روش را انتخاب نمود تا فقرا و محرومان احساس
شخصيت نمايند، مستكبران از كبر و غرور خويش دست بردارند تا همگان به طور يكسان از
مواهب الهى بهرهمند شوند، فاصله فقير و غنى كم شود تا زمينه رشد و تعالى براى مردم
فراهم گردد و مفاسدى مانند ظلم و ستم، ناامنى و خشونت از جامعه دور شود.
1/4- رعايت ادب و حُسن خُلق
از شيوههاى رسول اكرمصلى الله عليه وآله براى هدايت مردمى كه گرفتار اعتقادات پوچ
و اعمال زشت بودند اين بود كه بر اساس ادب كامل الهى از توهين در گفتار و بيان
سخنان زشت براى بيان پوچى اعتقادات مشركان كه منشأ خيلى از مفاسد بود دورى مىجست.
او از بدگويى و سبّ بتها خوددارى مىكرد ولى با منطق روشن و بيان حقايق، فاسد بودن
اعتقادات آنها را اثبات مىنمود. اصولاً استفاده از كلام زشت و گفتار توهينآميز و
فحاشى نمودن، روش كسانى است كه از استدلال عقلى و حكيمانه بىبهره هستند ولى
انسانهايى كه داراى سرمايه عظيم عقل و وحى هستند به هيچ عنوان وارد ميدان بدگويى و
سخنان زشت و خارج از ادب نمىشوند زيرا در اين صورت زمينه استفاده از منطق و دليل
را از دست مىدهند و به اين وسيله مقدمات شكست خويش را فراهم مىكنند. قرآن مجيد در
سوره انعام آيه 108 مىفرمايد:
»وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسبُّوا اللَّهَ
عَدْواً بِغَيرِ عِلْمٍ كَذَلِك زَيَّنَّا لِكلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى
رَبهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ«(239)
)به معبود( كسانى كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها )نيز( از روى
)ظلم و( جهل، خدا را دشنام دهند! اينچنين براى هر امّتى عملشان را زينت داديم سپس
بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل مىكردند، آگاه
مىسازد )و پاداش و كيفر مىدهد(.
سبّ يعنى بدگويى، اين كلمه از »سبب« است زيرا شخصى كه بدگويى مىكند سبب بدگويى
ديگران مىشود(240). در اين آيه شريفه خداوند متعال مسلمانان را از سَبِّ مقدسات
مشركان نهى مىكند و دليل اين نهى را اين گونه بيان مىنمايد كه آنها در برابر
گفتار توهينآميز شما سكوت نمىكنند و زبان به سبّ مقدسات الهى باز مىكنند و لذا
سبّ بتها نه تنها مشكلى را حل نمىكند بلكه زمينه توهين به ارزشهاى حقيقى را
فراهم مىكند.
بعضى از مفسران مىنويسند: كه اين آيه زمانى نازل شد كه سبّ بتها توسط پيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله صورت مىگرفت و مشركان تهديد نمودند كه اگر اين گفتار
توهينآميز نسبت به بتها ادامه پيدا كند آنها هم مقدسات الهى را سبّ مىنمايند.
ولى مفسّر گرانقدر شيعه علامه طباطبايىرحمه الله اين سخن را قبول ندارد. ايشان
مىفرمايد:(241) گفتار توهينآميز نسبت به بتها از طرف بعضى مسلمانان صادر مىشد
نه از طرف آن حضرت زيرا گفتار توهينآميز با مقام عظيم اخلاقى پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله »انك لعلى خُلق عظيم«(242) تناسب ندارد. آن حضرت در هيچ زمانى از اين
گونه سخنان استفاده نمىكرد زيرا ناسزا گفتن كار عوام و بىخردان است، نه سيره روشن
انبياى عظام الهى. رسول اكرمصلى الله عليه وآله در مقام سخن ، بر اساس آيه 125
سوره نحل عمل مىنمود:
»ادْعُ إِلى سبِيلِ رَبِّك بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظةِ الحَسنَةِ وَ جَدِلْهُم
بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ
أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ«(243)
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر
است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مىداند چه كسى از راه او
گمراه شده است؛ و او به هدايتيافتگان داناتر است.
سخنان او يا حكيمانه بود و يا در قالب نصيحت و موعظه ادا مىشد. آن حضرت جدال هم
مىنمود ولى جدال احسن يعنى الفاظ زيبا و مناسب به كار مىبرد. از استعمال عبارات
زشت و عاميانه خوددارى مىنمود. از شتاب زدگى و اشتباه كارى در الفاظ پرهيز مىكرد.
صداى خود را بلند نمىكرد. طرف مقابل را هدف دشنام و تمسخر قرار نمىداد. سخنى
نمىگفت كه عناد و لجبازى طرف مقابل تحريك شود. او مىخواست حق را احيا كند ولى نه
به هر قيمتى، البته انتظارى از مشركان نبود كه آنها سخن توهينآميز نداشته باشند
زيرا آنها گرفتار جهل و نادانى بودند و سرمايهاى نداشتند. تا به وسيله آن بتوانند
گفتار انسانى داشته باشند. و چه زيبا قرآن كريم در اين رابطه تكليف مسلمانان را
مشخص مىكند.
»وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشونَ عَلى الأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا
خَاطبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سلَماً«(244)
بندگان )خاص خداوند( رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بىتكبّر بر زمين راه
مىروند؛ و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند )و سخنان نابخردانه گويند(، به
آنها سلام مىگويند )و با بىاعتنايى و بزرگوارى مىگذرند(.
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در برابر گفتار زشت و كردار خشن مشركان كه
به تحريك سران فاسد آن روزگار صورت مىگرفت روش زيباى نبوى را بر اساس دستور خداوند
به كار مىگرفت سيرهاى كه تمام مخالفان و مشركان را جذب نمود مگر گروه اندكى كه
لياقت راه يافتن به نور الهى را نداشتند.
پيامبر عظيمالشأن اسلام در مقابل گفتار زشت و رفتار ناپسند و آزار دهنده مردمِ
جاهل و غافل آن روزگار شيوه عفو و صفح و مدارا را عمل مىنمود او بدىها را با
بهترين نيكىها دفع مىنمود.
»ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ السيِّئَةَ نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ«(245)
بدى را به بهترين راه و روش دفع كن )و پاسخ بدى را به نيكى ده(! ما به آنچه توصيف
مىكنند آگاهتريم!
در مقابلِ كردار بد ديگران انسان مىتواند مواضع مختلفى داشته باشد به اين صورت كه
رفتار بد را با رفتار بدتر پاسخ دهد يا مانند طرف مقابل عمل كند يا اعراض نمايد و
بىتوجهى نشان دهد يا با خوبى و نيكى پاسخ دهد يا با بهترين نيكىها با طرف مقابل
برخورد نمايد بر اساس اين آيه شريفه رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله بهترين
شيوه ممكن را در برابر جاهلان آن عصر داشت. به او ناسزا مىگفتند او در مقابل دعا
مىكرد. خاكستر بر سر و روى او مىريختند او محبت مىنمود. به او سنگ مىزدند او
گُل مهربانى را نصيب آنها مىكرد. آرى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله كانون عشق و
عواطف انسانى بود. صفا و صميميتى بىنظير داشت و لطف و محبتى بى مانند. دائماً
خوشرو خندان و ملايم بود. هيچكس از او مأيوس نمىشد و هرگز سخن نمىگفت مگر به
خير.
قرآن مجيد شخصيت اخلاقى و انسانى او را اين گونه توصيف مىنمايد:
»وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ«(246)
و تو اخلاق عظيم و برجستهاى دارى!
»فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظَّاً غَلِيظَ
الْقَلْبِ لانفَضُّوا مِنْ حَوْلِك فَاعْفُ عَنهُمْ وَ استَغْفِرْ لَهُمْ وَ
شاوِرْهُمْ فى الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْت فَتَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ
يُحِبُّ الْمُتَوَكّلِينَ«(247)
به )بركت( رحمت الهى، در برابر آنان ]= مردم[ نرم )و مهربان( شدى! و اگر خشن و
سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش
بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، )قاطع باش! و( بر
خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
تذكر يك نكته در اينجا لازم است كه رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله خشن،
سنگدل، بد خُلق، جفا پيشه و بدزبان نبود بلكه اهل عفو و مغفرت و نيكى به ديگران بود
و جفاى ديگران را با نرمخويى و عفو جواب مىداد ولى تمام اين صفات در چارچوب ولايت
و تدبير امور بود. او در اجراى حدود شرعى و احكام الهى به هيچ عنوان با مهربانى و
رأفت برخورد نمىكرد بلكه در اين ميدان آنچه از آن حضرت ديده مىشد قاطعيت بود.
قرآن در اين زمينه مىفرمايد:
»الزَّانِيَةُ وَ الزَّانى فَاجْلِدُوا كلَّ وَاحِدٍ مِّنهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ
لا تَأْخُذْكم بهِمَا رَأْفَةٌ فى دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لْيَشهَدْ عَذَابهُمَا طائفَةٌ مِّنَ
الْمُؤْمِنِينَ«(248)
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد؛ و نبايد رأفت )و محبّت كاذب( نسبت
به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و
بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند!
2/ج - شيوه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در مبارزه با سران فساد
نخستين گروهى كه با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به مخالفت و دشمنى برخواستند،
طبقه ثروتمند و قدرتمند جامعه بود .در حاليكه آن حضرت ابتدا به سراغ بتها رفته بود
و سخنش اين بود كه بتها را پرستش نكنيد و بگوييد خدا يكى است تا رستگار شويد »قولوا
لا اله الا اللَّه تفلحوا« اندك تأمل كافى است كه بدانيم اين سخنى نبود كه بازرگان
جهانديدهاى چون ابوسفيان يا شيخ سالخوردهاى چون ابوجهل را آزرده سازد. بسيار ساده
لوحى مىخواهد كه بگوييم اينها بتهاى ساخته و پرداخته پيشهوران خويش را خدا
مىدانستند و آنها را مىپرستيدند بلكه ساده دلى مىخواهد كه بگوييم اين طبقه از
بُن دندان به خدايى معتقد بودند كه بايد از او بىچون و چرا اطاعت كرد.
بتها در نظر اينان جز وسيلهاى براى سرگرم نگاه داشتن مردمان ساده دل نبود.
مىخواستند از اين راه آنان را فريب دهند و سپس استثمار كنند. براى كسى كه جز
افزودن مال و قدرت چيزى نمىخواهد چه فرق مىكند كه بت پرستش شود يا ستاره. آنان كه
تا پاى جان در راه ايمان خود ايستادهاند و مىايستند طبقه ضعيف و متوسط و رنج ديده
و تهى دستاند اگر جنگ بر سر اعتقاد بود بايد اينان به مخالفت با پيامبر اكرم
برخيزند نه آنان.
در حالى كه نخستين گروندگان به دين جديد، محرومين بودند .(249) از اينجا نتيجه
مىگيريم كه اين دو )بتهاو اشراف( دو روى يك سكه بودند بلكه بتهاى واقعى همان
كسانى بودند كه از جهل و نادانى مردم سوء استفاده مىكردند تا بر آنها حكومت و
سيادت نمايند و لذا وقتى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله عليه بتها سخن مىگفت،
بيشترين حساسيت را اين گروه از خود نشان مىدادند زيرا به خوبى مىدانستند نابودى
شرك و بتپرستى مساوى است با نابودى سيادت آنها بر عرب.
»ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ(1)بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فى عِزَّةٍ وَ
شِقَاقٍ(2)كمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّ لات حِينَ
مَنَاصٍ(3)وَ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنهُمْ وَ قَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا
سحِرٌ كَذَّابٌ(4)أَ جَعَلَ الاَلهَِةَ إِلَهاً وَحِداً إِنَّ هَذَا لَشىْءٌ
عجَابٌ(5)وَ انطلَقَ الْمَلأُ مِنهُمْ أَنِ امْشوا وَ اصبرُوا عَلى ءَالِهَتِكمْ
إِنَّ هَذَا لَشىْءٌ يُرَادُ(250)¬(6)
ص، سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است )كه اين كتاب، معجزه الهى است(. ولى كافران
گرفتار غرور اختلافند! چه بسيار اقوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم؛ و به هنگام
نزول عذاب فرياد مىزدند )و كمك مىخواستند( ولى وقت نجات گذشته بود! آنها تعجّب
كردند كه پيامبر بيمدهندهاى از ميان آنان به سويشان آمده؛ و كافران گفتند: اين
ساحر بسيار دروغگويى است! آيا او بجاى اينهمه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين
براستى چيز عجيبى است!«
قرآن مجيد در اين جا گروهى به نام مَلاء را معرفى مىكند كه مسؤوليت دفاع از
اعتقادات مشركان را به عهده دارند بايد بررسى نمود اين گروه چه خصوصياتى داشتهاند
و اسلام چه منافعى از آنها را تهديد مىكرده است كه اين گونه دفاع از اعتقادات
فاسد و خرافات را رهبرى مىكردند و چه روشهايى را براى جلوگيرى از موفقيت حضرت
محمّدصلى الله عليه وآله در دستور كار داشتند و در مقابل، پيامبر اكرمصلى الله
عليه وآله از چه شيوهاى استفاده مىنمود.
لفظ ملاء به معناى اَشراف و بزرگان قوم است(251) به خاطر آنكه هيبت و عظمت آنها
چشمها و دلها را پُر مىكند. آنها را به اين نام مىخوانند و اين گروه )مَلاء(
در طول تاريخ بزرگترين مانع و سدّ راه انبياى الهى بودهاند. قرآن مجيد اين موضع را
در سوره اعراف/ 109 90 88 60 و 127؛ سوره هود/ 38؛ سوره شعراء/ 34 و سوره قصص/ 20 و
38 مطرح نموده است.
مورخان مىنويسند هنگامى كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله دعوت خود را در مكه
آغاز نمود، قدرت سياسى و اقتصادى شهر را دو گروه نيرومند در دست داشتند. اين دو
گروه با آنكه از نظر تركيب اجتماعى داراى تفاوت بسيار بودند ولى به خاطر حفظ منافع
مشترك با يكديگر همكارى مىكردند.
گروه اول، شيوخ و رؤساى قبايل كه به حكم سند موروثى، رياست قبيله، تيره و خاندانها
را به عهده داشتند.
گروه دوم، ثروتمندانى كه از راه تجارت و رباخوارى، ثروت فراوانى اندوخته بودند و
مىكوشيدند چندان كه مىتوانند بر آن بيفزايند البته گاهى اوقات يك نفر هم رئيس
قبيله بود و هم ثروتمند، كه در شهر مكه ابوسفيان و وليد بن مغيره اين گونه بودند.
)اين دو نفر از دشمنان سرسخت و كينهتوز پيامبر اكرم بودند و تا آخرين لحظه حيات
دست از دشمنى با آن حضرت بر نداشتند(