الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۹ -


5 - آيين صائبى
از اين آيين در قرآن كريم )بقره / 62 ، مائده/96 ، حج /17 ) صريحاً ياد شده است.
»إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ«(166)
كسانى كه )به پيامبر اسلام( ايمان آورده‏اند، و كسانى كه به آيين يهود گرويدند و نصارى و صابئان ]= پيروان يحيى[ هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هيچ‏گونه ترس و اندوهى براى آن‏ها نيست. )هر كدام از پيروان اديان الهى كه در عصر و زمان خود بر طبق وظايف و فرمان دين عمل كرده‏اند، مأجور و رستگارند.(
مفسران و محققان و لغت شناسان در مورد واژه صابى اختلاف نظر دارند برخى مانند ابوالفتوح رازى، زمخشرى، صاحب مصباح المنيرو راغب اصفهانى در مفردات، كلمه صابى را در لغت، عربى مى‏دانند و در معناى صابى مى‏گويند: )صابى از دين برگشته و در دين ديگرى داخل شده را گويند( و برخى ديگر مانند دهخدا و بعضى از محققين آلمانى و فرانسوى كلمه صابى را عِبرى مى‏دانند و مى‏گويند صابى به معناى فرو رفتن در آب براى تعميد است.
مغتسله كه محل كهن پيروان آيين صابى در خوزستان بوده و هست، ترجمه صحيح كلمه صائبى است.
براى اين آيين در قرآن كريم عقايد خاصى مطرح نشده است بلكه قرآن اين آيين را در كنار يهود و نصارى در زمره اهل كتاب به حساب آورده است و پيروان اين آيين را به اسلام دعوت نموده است. شايد علت اين كه قرآن به عقايد و تعاليم اين‏ها نپرداخته است اين باشد كه پيروان اين آئين در اقليت محض بودند و در مكه و مدينه و اطراف اين دو شهر مهم حضور سرنوشت سازى نداشتند. )بر خلاف يهود و نصارى(
در حقيقت قرآن مجيد در برخورد با اديان به ترتيب اهميت و پيروانى كه آن‏ها در آن روزگار داشتند آن‏ها را مورد توجه و عقايدشان را مورد نقد قرار داده است.
در مورد حضرت يحيى‏صلى الله عليه وآله كه صائبين آيين خود را به او منسوب مى‏دانند قرآن كريم نكاتى را مطرح مى‏فرمايد، كه در سوره مريم آيات 1 تا 14 ذكر شده است.
در كتابهاى تاريخى آمده است كه: حضرت يحيى‏صلى الله عليه وآله در سرزمين فلسطين، اردن و شام به تبليغ و هدايت مردم خاصه يهود پرداخت و آن‏ها را به سوى حق و درستى دعوت مى‏نمود. جمعى كثير دعوت و آيين او را پذيرفتند ولى جمعى ديگر همچنان كه حضرت عيسى‏صلى الله عليه وآله را به رسالت قبول نداشتند، دعوت او را نيز نپذيرفتند بلكه او را مورد اذيت و آزار قرار مى‏دادند تا اين كه آن حضرت يحيى‏صلى الله عليه وآله به علت مخالفت با ازدواج رسمى )هيرودس( پادشاه ستمگر با برادرزاده خويش )كه عاشق او بود( به دست او كشته شد، مسلمانان مرقد او را مسجد اموى شام مى‏دانند و مسيحيان، مدفن سر مقدس او را دربالاى جبل زيتون و يا در ترابلس فلسطين ذكر، مى‏كنند اما صائبين مدفن حضرت يحيى‏صلى الله عليه وآله را در شهر شوشتر مى‏دانند.(167)
پس از شهادت حضرت يحيى‏صلى الله عليه وآله ، يهوديان به كشتار پيروان او پرداخته و كليه آثارشان را به آتش كشيدند و لذا آنان از فلسطين به شام هجرت و در حرّان مقيم شدند و اجازه فعاليت مذهبى يافتند ولى بعد از مدتى باز به علت درگيرى با يهوديان، مجبور شدند به بين‏النهرين بروند و در ايران و عراق مستقر شوند. بنابر اين صائبين در دو هزار سال پيش به ايران آمده و امروز در استان خوزستان و در قسمتهايى از عراق ساكن مى‏باشند.

و اما عقايد و تعاليم آيين صائبى
به بخشى از عقايد اين گروه اشاره مى‏شود: آنان به خداى يكتاى ازلى، ابدى و بى‏نهايت مانند منزّه از ماده و طبيعت، معتقد هستند. خدائى كه علت وجود اشياء و پيدايش موجودات است. مقدس‏ترين كتاب مذهبى اينان كنزا به معناى گنج است. كه آن را كتاب بزرگ مى‏گويند. آن‏ها معتقدند نخستين كتاب‏هاى آسمانى به آدم، نوح، سام، رام، ابراهيم، موسى و يحيى‏صلى الله عليه وآله نازل شده است.
صائبين به معاد اعتقاد دارند، اين دنيا را فانى و بى‏ارزش دانسته و به جهان ابدى و ازلى باور دارند و به بهشت و جهنم معتقد هستند.
روزه نزد آن‏ها ممنوع، و نماز عبادت روزانه آنان مى‏باشد. قتل نفس، سوگند دروغ، الكل و شرب قبل از غسل جنابت، راهزنى و دزدى، كار در اعياد مقدس، زنا، ختنه، خوردن گوشت حيوانى كه دم داشته باشد، ازدواج با زنان بيگانه، پوشيدن جامه كبود، شهادت به دروغ، رباخوارى، خيانت در امانت، لواط، قمار و... از محرّمات اين آيين است.
از بزرگ‏ترين احكام كه در اكثر دستورات اين آيين به صورت جزء يا شرط يا مقدمه قرار دارد مراسم غسل تعميد است چون اين عمل بايد از آب جارى يا چشمه انجام گيرد و از طرفى در اكثر دستورات اين آيين غسل تعميد نقش عمده‏اى دارد لذا صائبى‏ها ناگزيرند همواره در كنار رودخانه به سر برند.
غسل تعميد اقسام فراوانى دارد و كار ساده و آسانى نيست بلكه بسيار طاقت فرسا است و بايد بدون توجه به گرمى و سردى هوا در زمستان و بهار يا ايام ديگر با تشريفات خاص انجام گيرد. در بعضى از غسل‏هاى تعميد، موظف هستند سه ساعت در آب بمانند و با كمال خضوع و خشوع به خواندن اذكار و انجام دادن آداب ديگر مشغول باشند.
اين عمل را براى عبادت و اذكار روزانه، به هنگام حيض، نفاس، جنابت، رهايى از زندان، بازگشت از سفر، دست زدن به افراد ناپاك، گزيده شدن، گاز گرفتگى حشرات و حيوانات، به دنيا آمدن نوزادان و ازدواج به منظور رفع گناهان و مراسم مذهبى خاصى در اعياد و... با تشريفاتى كه مخصوص هر يك از موارد فوق مى‏باشد انجام مى‏دهند.
از جمله احكام عجيب آيين صائبى اين است كه بايد محتضر را قبل از آن كه روح از بدن او جدا شود غسل دهند و چنانچه در حين احتضار غسل انجام نگيرد و محتضر بميرد جسد او نجس بوده و كسى كه مرده او را لمس كند براى ابد نجس است و با هيچ تعميدى تطهير نمى‏شود البته اخيراً روحانيان صائبى براى اين گونه افراد غسل پس از مرگ را تجويز نموده‏اند ولى دستور داده‏اند براى آن‏ها مجلس طلب مغفرت برگزيده شود.(168)
در خاتمه اين بحث بايد به اين نكته توجه داشت كه پيرامون مسائل تاريخى و عقايد اين آيين، نظرات گوناگونى وجود دارد كه در اينجا به آنچه كه بيشتر به واقع نزديك است اشاره شده است.

6- آئين زرتشت و مجوس
از جمله آيينى كه در نقاط گوناگون جزيرة العرب خاصه در سواحل عمان و درياى عربستان كه مسكن ايرانى‏هاى زرتشى بود و در نقاطى از يمن وحيره كه مركز قدرت و نفوذ ايرانيان بود پيروانى داشت، آيين مجوس بود.
قرآن مجيد از اين آيين به صورت مجمل و آن‏ها را در رديف اهل كتاب ذكر فرموده و فقط در يك آيه از مجوس نام برده است.
»إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوس وَ الَّذِينَ أَشرَكوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْ‏ءٍ شهِيدٌ«(169)
مسلّماً كسانى كه ايمان آورده‏اند، و يهود و صابئان ]= ستاره‏پرستان[ و نصارى و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنان روز قيامت داورى مى‏كند؛ )و حق را از باطل جدا مى‏سازد( خداوند بر هر چيز گواه )و از همه چيز آگاه( است.
و از رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله نقل شده است كه نسبت به مجوس، همان احكام اهل كتاب را انجام دهيد. از امام صادق‏عليه السلام پرسيده شد آيا مجوس اهل كتاب هستند و داراى آيين الهى و پيامبرى بودند؟ فرمود: بلى، مگر نشنيدى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به مشركان مكه نامه نوشت و آن‏ها را به اسلام دعوت كرد و در صورت عدم قبول كردن اسلام آن‏ها را به جنگ تهديد نمود و مشركان پاسخ دادند از ما جزيه بگير و ما را به بت‏پرستى رها كن. حضرت نوشت: جزيه را فقط از اهل كتاب مى‏گيريم. در پاسخ نوشتند: پس اگر چنين است چرا از مجوس‏هاى هجر )از شهرهاى يمن( جزيه قبول كردى؟ حضرت جواب فرمودند: مجوس داراى پيامبر و كتاب هستند.(170)
براى آگاهى بيشتر در مورد حكم مجوس به كتاب‏هاى فقهى مانند جواهر )نكاح المجوسيه( و كتاب‏هاى حديثى مانند وسائل، وافى و تفاسير رجوع شود.
در ضمن در كتاب تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول، مطالب مفيدى پيرامون آيين مجوس وجود دارد كه مستند به كتاب‏هاى معتبر تاريخى، فقهى، روايى و تفسيرى است كه به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏شود.

زرتشت
ظاهراً زرتشت دهقان‏زاده‏اى بوده است كه از تبار و ريشه آريايى روييده و رشد يافته است. نام او )زرواستر( و اصل آن زراتشتر يعنى داراى زرد اشتران يا صاحب كهن اشتران مى‏باشد. تاريخ حقيقى تولد او مجهول است ولى اغلب محققان جديد، تولد او را در حدود 660. م مى‏دانند. محل تولدش نيز مجهول مانده است بعضى گويند در آذربايجان و بعضى ديگر در بلخ و برخى در غرب ايران مى‏دانند گفته‏اند كه انسانى بود مهربان و با محبت و اهل كرامت كه به واسطه تلاش وسيع در جهت يافتن اسرار مذهبى، اهل كشف و شهود و ارتباط با فرشتگان شده و در نهايت به دست آوردن كتاب الهى و آيين مذهبى موفق شده است نقل است كه در اثر كوشش بسيار او و نفوذ او در دربار )ويشتاسب( پادشاه ايرانى، او موفق شد پادشاه را با عقايد خويش همراه سازد و به اين وسيله آيين خود را در سراسر ايران گسترش دهد. عمر زرتشت را هفتاد و هفت سال گفته‏اند و مرگ او را در بلخ مطرح كرده‏اند. به اين صورت كه چون تورانيان شهر بلخ را گرفتند يكى از آنان ناگهانى به زرتشت حمله كرد او را در برابر محراب آتش و در حال عبادت به قتل رسانيد.

دين
گفته‏اند: دينى كه اين پيامبر ايرانى تعليم فرمود يك آيين اخلاقى بود و يك طريقه يكتاپرستى. دين زرتشت با وجود اين كه داراى ارزش اخلاقى بسيار است به اصلاحات اقتصادى و اجتماعى نيز توجه دارد. دين زرتشتى نخستين مذهبى است كه در جهان از مسئله حيات آخرت و مسئله قيامت سخن به ميان آورده است و مسئله آخرالزمان را به مفهوم كامل خود طرح كرده است.

اوستا
كتاب اوستا، كتاب زرتشتيان است كه يكى از قديمى‏ترين كتب جهان به شمار مى‏رود. در معناى اين كلمه توافق وجود ندارد. برخى آن را به معناى )پناه( گرفته و برخى ديگر به مفهوم )داشتن معرفت( دانسته‏اند. عده‏اى ديگر به معناى )متن اساسى( گرفته‏اند. آنچه مسّلم است، اوستا به معناى )اساس و متن اصلى( مى‏باشد. كلمه اوستا هميشه همراه با لفظ )زند و پازند( است. پازند شرح و تفسير اوستا است كه پس از زرتشت توسط موبدان كيش زرتشت نوشته شده است به اين تفسير )باررو( نيز مى‏گويند.
محققان بر اين باورند كه بخشى از اوستا كه )گاتاها( نام دارد كهن‏ترين قسمت اوستا است. اين قسمت حاوى سرودهايى است كه بر زبان زرتشت جارى شده است. اوستاى موجود اوستاى اوليه نيست زيرا اصل آن در گذر روزگار از بين رفته است.(171)

تعاليم و احكام
استاد شهيد آيه اللَّه مطهرى‏رحمه الله مى‏نويسد : آنچه در مورد زرتشت محقق است اين كه او به توحيد در عبادت، دعوت مى‏كرده است. اهورا مزدا از نظر شخص زرتشت نام خداى ناديده جهان و انسان است و تنها موجودى است كه شايسته پرستش است. زرتشت كه رسماً خود را مبعوث از طرف اهورا مزدا مى‏خوانده است، مردم را از پرستش ديوها كه معمول در آن عصر بوده‏اند است نهى مى‏كرده است.(172)
بعضى مى‏گويند: در آيين زرتشت اشياء به دو نوع تقسيم شده است: خوب و بد؛ خوب‏ها يك مبدء دارند و آن را )اهورا مزدا( مى‏نامند و بدها هم مبدء ديگرى به نام )اهريمن( دارند كه ناپاك و پليد است و بر اين اساس زرتشت را )ثنوى مذهب( دانسته‏اند.
پاكى آتش و حفظ آن از لوث كدورت و پليدى‏ها يكى از رسوم پر اهميت زرتشتيان است. مقدس‏ترين آتش آن است كه از شانزده آتش جداگانه تركيب شده باشد كه هر كدام از آن‏ها به نوبت در ضمن يك سلسله عبادت مفصل و تشريفات طولانى مرتبه تقديس حاصل كرده‏اند، بر اساس قداست آتش نزد زرتشتيان، آتشكده به عنوان محلى كه آتش مقدس در حال اشتعال مى‏باشد از قداست ويژه‏اى برخوردار است.آن‏ها با آداب و تشريفات خاصى اعمال مذهبى خويش را در آتشكده‏ها انجام مى‏دهند.
اساس ديانت زرتشت بر سه محور )انديشه نيك، گفتار نيك، كردار نيك( قرار دارد و به همان اندازه كه تأكيد برراستى و درستى شده است به دورى از دورغ و ناپاكى توصيه گرديده است. از ديدگاه زرتشت روح آدمى پس از مرگ به مدت سه روز اطراف مرده دور مى‏زند و طبق اعمال او شاد يا در عذاب است. آن گاه بادى از شمال مى‏وزد و مانند برگ نامرئى او را به طرف صراط مى‏برد. زرتشت مى‏گويد: در آخرت اعمال نيك، پاداش و اعمال بد كيفر داده مى‏شود بدكاران در قيامت به فلز گداخته تبديل مى‏شوند و نيكوكاران به جايگاه اهورا مزدا راهنمايى خواهند شد.
استاد شهيد مطهرى قدس سره در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مى‏نويسد:(173)
همه آن‏هايى كه زرتشت را موحد مى‏دانند، با اظهار تأسف مى‏گويند: توحيد زرتشتى در دوره‏اى بعد از او مخصوصاً در دوره ساسانى كه منتهى به ورود اسلام به ايران گشت آلوده به تنويت شد و در دوره اسلامى اينان عقايد ثنوى خويش را آزادانه اظهار مى‏كرده و از آن دفاع مى‏كردند و با ائمه اطهار و علما صريحاً در اين باره بحث و جدل مى‏كرده‏اند. در كتب حديثى شيعه از قبيل توحيد صدوق، احتجاج طبرسى، عيون‏اخبار الرضا و بحارالانوار اين بحث و جدال‏ها نقل شده است.

واژه مجوس
گفته‏اند )مجوس( معرب )موى گوش( يا )سيخ گوش( نام شخصى است كه در آيين زرتشت بدعت‏ها گذاشت. اكنون پيروان زرتشت را مجوسى گويند، مجوسى يعنى آتش‏پرست.
در قاموس قرآن آمده است كه لفظ مجوس فقط يك بار در قرآن به كار رفته است و مراد از آن ايرانيان قديم مى‏باشد كه دين آن‏ها را در كنار يكى از چهار دين مشهور دوران باستان قرار مى‏دهد. گفته مى‏شود كه مذهب مجوس در اصل مذهب شرك نبوده بلكه در رديف اديان توحيدى قرار داشته است. جزيه گرفتن از مجوسيان دليل روشنى بر موحد بودن آنان است.
علامه طباطبايى)ره( در الميزان مى‏نويسد: منظور از مجوس قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده و كتاب مقدسشان اوستا نام دارد. چيزى كه هست تاريخ حيات زرتشت و زمان ظهور او بسيار مبهم است.(174)
در تفسير نمونه آمده است بعضى واژه مجوس را از ماده )مغ( كه به پيشوايان و روحانيان اين مذهب مى‏گفتند مشتق مى‏دانند و موبد كه اكنون به روحانيون آن‏ها گفته مى‏شود در اصل از ريشه )مغود( بوده است.(175)

7- دهريّون
در عصر بعثت در جزيرة العرب گروهى به مادى گرايى تمايل و اعتقاد داشتند كه در زمره منكران خدا به شمار مى‏آمده‏اند. به اين گروه به اعتبار يكى از آيات قرآن دهريّه يا دهرّيون گفته مى‏شود.
»وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَلِك مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا يَظنُّونَ«(176)
آن‏ها گفتند: »چيزى جز همين زندگى دنياى ما در كار نيست؛ گروهى از ما مى‏ميرند و گروهى جاى آن‏ها را مى‏گيرند؛ و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمى‏كند!« آنان به اين سخن كه مى‏گويند علم ندارند، بلكه تنها حدس مى‏زنند )و گمانى بى‏پايه دارند(!
توضيح: در مورد اين آيه شريفه دو نظر در ميان مفسران قرآن كريم وجود دارد. نظريه اول كه در الميزان آمده(177) اين است كه اين آيه شريفه براى مشركان مكه مى‏باشد كه مبدء را قبول داشتند، ولى منكر معاد بودند و دليلى كه اقامه مى‏شود سياق آيات سوره جاثيه مى‏باشد يعنى قبل و بعد از اين آيه، شهادت مى‏دهد كه اين مطلب در مورد مشركان مكه مى‏باشد نه منكران خدا. نظريه دوم سخنى است كه در تفسير نمونه آمده است(178) كه اين آيه در مورد منكران مبدأ و معاد است به اين صورت كه » وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا « انكار معاد را مى‏رساند و جمله »و ما يُهلكنا الا الدهر« انكار مبدء را مطرح مى‏كند، شاهد بر اين مطلب دو تعبير ديگرى است در قرآن كه انكار معاد در او هست ولى انكار مبدء وجود ندارد. يكى آيه 29 سوره انعام »وَ قالُوا اِنْ هِىَ اِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ« و ديگرى آيه 37 سوره مؤمنون »اِنْ هِىَ اِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ«
خلاصه سخن، اين است كه اين اعتقاد كه فاعل حوادث اين عالم، دهر و روزگار يا گردش افلاك و اوضاع كواكب مى‏باشد، عقيده جمعى از ماديين در عصر بعثت بوده است كه سلسله حوادث را منتهى به افلاك مى‏كردند و معتقد بودند هر چه در جهان رخ مى‏دهد به سبب آن‏هاست.
نكته‏اى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه بر اساس نظريه دوم اگر بپذيريم كه در عصر بعثت ماديّون و ملحدين وجود داشته‏اند ولى با بررسى آيات قرآن به اين نتيجه مى‏رسيم كه اين گروه از پايگاه اجتماعى وسيع و گسترده‏اى در جزيرةالعرب برخوردار نبوده‏اند زيرا در قرآن مجيد فقط يك آيه اشاره صريح به اين گروه دارد و در تاريخ هم پيرامون آن‏ها مطالب مهمّى ذكر نشده است.(179)

ب - جهل و بى سوادى
دومين عاملى كه نقش اساسى در ايجاد و گسترش مفاسد اجتماعى در عصر بعثت داشته است جهل و بى سوادى وسيع و فراگير آن دوران بوده است. قرآن مجيد از اين موضوع به اين صورت ياد مى‏كند:

»هُوَ الَّذِى بَعَثَ فى الأُمِّيِّينَ رَسوُلاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِكْمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ«(180)
اُمّى و بى سواد بودن مردم آن روزگار مطلبى است كه مورد تأكيد تمامى مورّخان مى‏باشد به صورتى كه تعداد كسانى كه قدرت خواندن و نوشتن را داشتند از 17 نفر تجاوز نمى‏كرده است. اين واقعيت تلخ، حاكى از موقعيت علم و دانش در جزيزة العرب در آن زمان دارد. البته بايد توجه داشت كه اعراب به علت تعصّب‏هاى جاهلى در مسائل مختلف به علم انساب و شعر و شاعرى خيلى اهميت مى‏دادند.
علامه عسگرى در اين رابطه مى‏نويسد: عرب در عصر جاهلى در امر حفظ نسب و نژاد خود آنقدر مبالغه مى‏ورزيد كه تا قرن دوم هجرى هر فرد عرب اگر از نسل عدنان بود به زعم خود نام نياكان خود را تا به اسماعيل‏عليه السلام و ابراهيم‏عليه السلام در حفظ داشت و اگر از نسل قحطان بود تا )يعرب بن قحطان( در حفظ داشت. اينان در حفظ انساب تا به آن اندازه مبالغه مى‏ورزيدند كه نسب اسبان عربى اصيل خود را حفظ بودند.(181)
در مورد موقعيت شعر و شاعرى در تاريخ يعقوبى آمده است: عرب شعر را به جاى علم و حكمت و بسيارى از علوم مى‏پنداشت و هرگاه در قبيله‏اى شاعر ماهرى بود كه معانى زيبا را بيان مى‏كرد، او را در بازارهاى خود كه زمان مخصوصى در سال برپا مى‏شد و در زمان حج خانه خدا به همراه مى‏آوردند تا هنگامى كه قبايل عرب در آن اماكن گرد آمدند شعرهاى او را بشنوند و اين كار را براى خود مايه شرف و فخر مى‏دانستند.
اعراب جاهلى طبع فرهنگى و جاذبه‏اى در كارهاى خود جز شعر نداشتند. گاه شعر شاعر، آن‏ها را به خصومت و دشمنى مجبور مى‏نمود و گاهى به دوستى و اتحاد. در سخنان خود به شعر مثال مى‏آوردند و با شعر بر يكديگر برترى مى‏جستند و با شعر خوبى‏ها و بدى‏ها را بين خود تقسيم مى‏كردند و با شعر قبيله‏اى با قبيله ديگر مى‏جنگيد و با شعر مديحه‏سرائى مى‏كردند و با شعر يكديگر را مذمت مى‏كردند و در نتيجه اين فرهنگ، شاعر عرب هم مورّخ بود و هم نسّاب و هم معلم اخلاق و هم حماسه سراى جنگ و بالاخره نقش عمده علم و ادب و تبليغات را شاعر به عهده داشت و روشن است در جامعه‏اى كه علم و آگاهى از سطوحى اين چنين نازل برخوردار باشد مفاسد فردى و اجتماعى چگونه زمينه رشد پيدا مى‏كند و بر همين اساس از اقدامات مهم پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله ، مبارزه با جهل و بى سوادى بود كه در جاى خود مورد بحث قرار مى‏گيرد.

ج( تقليد از پيشينيان
از جمله ريشه‏هاى مفاسد اجتماعى در عصر بعثت، تقليد اعراب جاهى از پدران و گذشتگان در آداب و رسوم و سنن جاهليت است. قرآن مجيد اين فرهنگ غلط را در آيات گوناگونى مطرح نموده است كه به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏گردد.

»بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى ءَاثَرِهِم مُّهْتَدُونَ«(182)
بلكه آن‏ها مى‏گويند: »ما نياكان خود را بر آيينى يافتيم، و ما نيز به پيروى آنان هدايت يافته‏ايم.«

»وَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ«(183)
و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گويند: »پدران خود را بر اين عمل يافتيم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!« بگو: »خداوند )هرگز( به كار زشت فرمان نمى‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‏دهيد كه نمى‏دانيد؟!«

»وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كانَ الشيْطنُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذَابِ السَّعِيرِ«(184)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: »از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد!«، مى‏گويند: »نه، بلكه ما از چيزى پيروى مى‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم!«آيا حتّى اگر شيطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان كند )باز هم تبعيّت مى‏كنند(؟!
مشابه اين آيات، آيه 104 سوره مائده و 170 سوره بقره است. نكته‏اى كه بايد به آن توجه داشت اين كه قرآن مجيد اين فرهنگ ناپسند را از امت‏هاى گذشته هم نقل مى‏كند كه يكى از موانع گسترش تعاليم انبيا تقليد مردم از نياكان بوده است )يونس / 78 ؛ شعراء/ 74) و در آينده خواهد آمد كه قرآن مجيد چگونه با اين فرهنگ مذموم برخورد كرد و با يك بيان روشن و دقيق تبيين نمود كه اعتقادات و اعمال انسان يا بايد مستند به دليل عقلى و دليل نقلى معتبر باشد و يا اگر قرار است تقليدى صورت بگيرد بايد تقليد جاهل از عالم باشد نه تقليد جاهل از جاهل به خاطر تعصب‏هاى بى‏منطق و هوس‏هاى زودگذر:

»وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ إِلى الرَّسولِ قَالُوا حَسبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كانَ ءَابَاؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شيْئاً وَ لا يهْتَدُونَ«(185)
و هنگامى كه به آن‏ها گفته شود: »به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!«، مى‏گويند: »آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است!«؛ آيا اگر پدران آن‏ها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند )باز از آن‏ها پيروى مى‏كنند(؟!

چكيده مباحث ريشه‏هاى جاهليت در عصر بعثت

1 - مفاسد اجتماعى معلول عواملى است كه منشأ فساد اجتماعى و فردى هستند به بيان ديگر ريشه‏هاى مفاسد اجتماعى فضائى را بوجود مى‏آورند كه انسان بطور طبيعى گرايش به فساد و تباهى پيدا مى‏كند .
2 - با يك نگاه دقيق سرچشمه مفاسد اجتماعى را مى‏توان در يكى از عوامل زير جستجو نمود .
انحرافات دينى و اعتقادى، جهل و بيسوادى و تقليد از نياكان
3 - هفت مكتب فكرى و دينى د رعصر بعثت وجود داشته است كه مكتب فكرى مشركين حجاز از همه آن مكاتب حضور بيشتر و پايگاه وسيع‏ترى داشته است. البته از مكتب فكرى يهود آن زمان هم نبايد غافل شد، بعد از يهود مسيحيت حضور فكرى بيشترى داشته است .
4 - مكاتب فكرى و دينى )حنيف، مجوس، صائبين، دهريّون( در حجازِ آن روزگار از طرفداران بسيار كمى بهره مى‏برده‏اند .
5 - جهل و بيسوادى از ريشه‏هاى مؤثر مفاسد اجتماعى عصر بعثت بشمار مى‏آيد، استفاده نكردن از عقل و خرد و نداشتن آگاهى و معلومات در زمينه‏هاى گوناگون از مهم‏ترين عوامل فساد بشرى است .
6 - فرهنگ غلط تقليد از نياكان جاهل از جمله ريشه‏هاى مفاسد اجتماعى است كه حاكم بر زندگى اجتماعى و فردى مردم روزگار بعثت بوده است .
7 - مبارزه با مفاسد اجتماعى را بايد از ريشه‏هاى آن شروع نمود تا به سرانجام برسد