الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۸ -


4- آيين مشركين
آيات قرآن كريم و تاريخ معتبر از گروهى در صدر اسلام خبر مى‏دهد كه ضمن اعتقاد به خالقيت خداوند، به پرستش بت‏ها، ارواح، شياطين، جن، فرشتگان، ستارگان، ماه و خورشيد قائل بودند.
بت پرستى
در عصر بعثت بت‏پرستى شايع‏ترين و عمومى‏ترين آيين رايج در حجاز به شمار مى‏رفت كه قرآن كريم در آيات زيادى به اين موضوع پرداخته است و بيشترين مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در عصر بعثت با اين آيين و انحرافات فكرى و مفاسد عملى مشركين بود زيرا سرچشمه مفاسد در زندگى فردى و اجتماعى انسان پرستش غير خدا مى‏باشد و بر اين اساس راه نجات انسان‏ها و رسيدن به سعادت و خوشبختى در همه ابعاد زندگى، توحيد و محور بودن آن است.
از مطالعه آيات قرآن كريم فهميده مى‏شود كه مردم عرب به خصوص قريش، اللّه را خداى بزرگ و خالق آسمان‏ها و زمين مى‏دانستند.(133)
و امّا توضيحى كوتاه پيرامون آغاز پيدايش بت پرستى در حجاز و اسامى بت‏هاى قبايل عرب. اكثر مورّخان اسلامى آغاز پيدايش بت پرستى در حجاز را از دو ناحيه مى‏دانند.
1- در اثر فزونى جمعيت مكه و اختلاف و جنگ‏هاى متعدد ميان آن‏ها بر سر تصاحب امكانات اين شهر، گروهى بر آن شدند كه از مجاورت كعبه مهاجرت نمايند ولى بر اثر علاقه شديدى كه به كعبه داشتند هر يك از قبايل هجرت كننده سنگى را اطراف كعبه به عنوان يادبود بر داشته و به همراه بردند اين سنگ‏ها را كه يادگار كعبه مقدسه بود تقديس كرده و حتى عمل طواف كعبه را برگرد همين سنگ‏ها انجام مى‏دادند و آن را )دوار( مى‏ناميدند. كم كم در سال‏هاى آينده عنوان يادبود كعبه به فراموشى سپرده شد و تقديس سنگ‏ها به پرستش تبديل گرديد.
2- از عَمروبن لُحَّى كه از قبيله خزاعه مى‏باشد بعنوان اولين كسى كه دين حنيف حضرت ابراهيم‏عليه السلام را تغيير داد دركتب تاريخى و كتب حديث نام برده مى‏شود.
او توليت كعبه را كه سال‏ها در دست جدّ مادرى‏اش )حارث جرهمى( بود با كمك فرزندان اسماعيل‏عليه السلام از دست جرهمى‏ها خارج نمود و آن‏ها را به مهاجرت از مكه وادار كرد و قبيله خَزاعه عهده‏دار توليت كعبه شدند. پس از اين ماجرا، عَمرو به سبب معالجه به منطقه شام عزيمت نمود و در آنجا با پرستش بت‏هاى گوناگون آشنا شد و هنگام مراجعت چند بت بزرگ و كوچك از شام به مكه آورد و آن‏ها را در اطراف كعبه نصب نمود و مردم را به پرستش آن‏ها جهت رفع گرفتارى‏ها دعوت نمود و اين آغاز بت پرستى در مكه گشت.

اسامى بت‏هاى معروف عرب(134)
1- هُبَل، با ارزش‏ترين بت عرب جاهلى بود كه در كعبه نگهدارى مى‏شد. اين بت از شام و فلسطين به حجاز راه يافته بود و از عقيق سرخ و به شكل انسان تراشيده شده بود كه دست راستش شكسته بود و قريش دستى از طلا براى آن ساخته بودند. هُبَل پس از فتح مكه به دست حضرت على‏عليه السلام درهم شكسته شد.
2- لات : اين بت در طائف قرار داشت و مورد پرستش قريش بود. لات سنگ چهار گوشى بود كه در محل آن اكنون مناره مسجد طائف قرار دارد.
محققان معتقدند كه لات منقول از زبان نبطى است و آن نام يكى از خدايان مؤنث بابلى است كه در بابل رب‏الارباب دختران بوده است. بُتِ لات وقتى به حجاز انتقال يافت مورد پرستش ثقيف و قريش قرار گرفت و مورد احترام بسيار بود. پس از اسلام اين بت در ميان قبيله ثقيف همچنان از اعتبار بسيار برخوردار بود. وقتى قبيله ثقيف اسلام آورد به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله بت لات درهم شكسته شد.
3- عُزّى: از بزرگترين بت‏هاى عرب جاهلى مخصوصاً قبيله قريش است. عزّى قديمى‏تر از لات و منات است.
4- منات: اين بت گويا قديمى‏ترين بت عرب مى‏باشد و لذا مورد احترام بسيار بوده است. مى‏گويند منات از منى به معناى ريختن است چون خون قربانى‏هاى بسيارى به پاى آن ريخته مى‏شده است. اين بت از بت‏هاى وارداتى محسوب مى‏شود كه از بابل به حجاز آورده شده است. بت منات پس از اسلام توسط امام على‏عليه السلام درهم شكسته شد.
تذكر: قريش، لات ، منات و عُزّى را دختران خدا مى‏دانستند. در سوره نجم آيه 19 تا 22 به اين اعتقاد اشاره كرده است:
5- وَدّ: اين بتى بود كه عمروبن لُحّى از كنار رودخانه جَدّ به مكه آورد و به يكى از قبايل عرب داد. اين بت در وادى‏القرى قرار داشت. عمروبن عبدوَد به همين مناسبت نام گذارى شده بود. اين بت نيز به دستور پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله درهم شكسته شد.
6- يَغُوث: بر وزن يهود نام بتى بود كه مردم شمال و جنوب يمن اين بت را مى‏پرستيده‏اند. يغوث به معناى فريادرس است.
7- يعوق: اين بت در شمال صَنْعا قرار داشت. قبيله هَمدان اين بت را مى‏پرستيدند.
8- نَسْر: بر وزن عصر به شكل كركس ساخته شده بود. متولى اين بت )معدى كرب( بود. نسر در ميان حميرى‏ها مقام والايى داشت.
9- سُواع: بت قبيله هذيل و معبد آن در رهاط نزديك مدينه قرار داشته است. اين بت‏هاى پنجگانه اخير در سوره نوح آيه 23 ذكر شده است.
واقدى مورخ معروف مى‏نويسد: بت ود به شكل مرد، سواع به صوت زن، يغوث به صورت شير، يعوق به صورت اسب و نسر به صورت باز )پرنده معروف( بود .(135)
علامه طباطبايى »قدس سره« در الميزان مى‏نويسد : اين بت‏ها در قوم نوح مورد پرستش بودند و اين اسامى قبلاً نام مردانى صالح از قوم نوح بوده است وقتى آن‏ها از دنيا رفتند شيطان به بازماندگانشان وحى كرد كه در مجلسى كه ايشان جلسه داشتند مجسمه‏هاى نصب كنيد و نام ايشان را بر روى آن‏ها بگذاريد مردم هم اين كار را كردند ولى آن مجسمه‏ها را نمى‏پرستيدند تا آن نسل منقرض شد و نسل‏هاى بعدى به مرور زمان مجسمه‏ها را مورد پرستش قرار دادند البته روشن است كه بت‏هاى عرب همنام بت‏هاى ايشان بوده و يا اسامى و اوصاف آن‏ها را داشته، نه اين كه عين آن بت‏ها از قوم نوح به عرب منتقل شده باشد چون اين معنى بسيار بعيد است.(136)
10- بَعْل: نام اين بت در سوره صافات آيه 125 آمده است و از بت‏هاى وارداتى است كه ابتدا در ميان قوم الياس در بعلبك بوده است، بعل در لغت عرب به معناى شوهر است مى‏گويند: بعل خداى آب‏ها و چشمه سارها بوده است و مكانى براى آن بين شام و مدينه نقل شده است كه به »شرف البعل« مشهور است.
البته عده‏اى بعل را معبود قوم يونس مى‏دانند و عده‏اى ديگر اين بت را از جمله بت‏هاى بابل مى‏دانند كه تثليث اوّل را تشكيل مى‏داده‏اند، أنو )خداى آسمان( - بعل )خداى زمين و انسان( و هيا )خداى آب و گياه(.
11- جِبت: اسم جامد است كه هيچ گونه مشتقاتى ندارد مى‏گويند: در اصل يك لغت حبشى بوده كه به معنى سحر و يا ساحر و يا شيطان به كار مى‏رفته است پس از مدتى به لغت عرب وارد شده و به همين معنى يا به معنى بت و هر معبودى غير از خدا استعمال مى‏شود. نقل شده است كه جبت نام يكى از بت‏هايى است كه قوم يهود در برابر آن سجده مى‏كردند هر چند بعضى از مفسران معتقد هستند كه جبت به معنى بت است و نام بت خاصى نبوده است.(137)
12- طاغوت: واژه طاغوت در هشت مورد از قرآن مجيد به كار رفته است و صيغه مبالغه از ماده طغيان به معنى تعدى و تجاوز از حد و مرز است و به هر چيزى كه موجب تجاوز از حد شود از جمله بت‏ها گفته مى‏شود.
نقل شده است كه نام يكى از بت‏هايى است كه قوم يهود در برابر آن سجده مى‏كردند البته بعضى از مورّخان، طاغوت را نام لات و عزّى و ديگر بت‏ها و هر چيزى كه به جاى خداوند پرستيده شود مى‏دانند. شيطان و كاهن و... را نيز طاغوت گويند و به اعتبار اين كه بت پرستان از مرز بندگىِ خداوند تجاوز نموده‏اند به بت پرستان هم طاغوت اطلاق مى‏شود.
13- انصاب - اصنام - اوثان: قرآن مجيد در سوره مائده /90 و ابراهيم / 35 و عنكبوت / 17 از اين سه نوع بت نام برده است كه توضيح هر كدام در ذيل مى‏آيد.
بت‏هاى بى نوايان عرب را انصاب گويند اين بت‏ها در اختيار فقيران قرار داشت. آنان در خانه‏هاى خود به پرستش اين‏ها مى‏پرداختند اين بت‏ها شكل خاصى نداشتند و به پاره سنگ‏هايى شبيه بودند لذا به آن‏ها انصاب گفته مى‏شد.
البته بعضى از محققان، انصاب را بت‏هاى خانگى اعراب مى‏دانند و برخى گويند اعراب به هنگام مسافرت از شدت علاقه به كعبه پاره سنگ‏هايى از اطراف كعبه با خود حمل مى‏كردند تا ارادت خود را به كعبه و بتان نشان دهند.(138)
در مقابل انصاب، اصنام و اوثان كه بت‏هاى شكل‏دار بودند قرار دارند .اصنام جمع صَنَم و اوثان جمع وَثَن است. اصنام را از زر و سيم و چوب مى‏ساختند واوثان را از سنگ مى‏تراشيدند.
مهم‏ترين انحرافات فكرى و مذهبى مشركان و بت پرستان عرب

الف - بى اعتقادى به معاد و قيامت
از مهم‏ترين انحرافات در ميان مشركين و اعراب جاهلى، تكذيب قيامت و عدم اعتقاد به معاد است كه اين انحراف، سرچشمه فسادهاى گسترده فردى و اجتماعى است. زيرا اعتقاد نداشتن به معاد زمينه بى مسؤوليتى انسان و در نتيجه ظلم و تجاوز به حقوق ديگران را در جامعه فراهم مى‏كند و راه كنترل آدمى در برابر هوسهاى ويرانگر و ظلم وتجاوز توحيد و معاد است. بر اين اساس تلاش عمده رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله در اصلاح امور در دو بخش توحيد و معاد خلاصه مى‏شود و بهترين سند اين است كه در اكثر سوره‏هاى مكى، مسئله توحيد و معاد به صورت گسترده مطرح شده است مانند سوره ماعون، تين، قيامت، مرسلات، ق، طارق، يس، فرقان، مريم، نمل، اسراء، هود، انعام و...
و در سوره‏هاى مدنى فقط در چند سوره اشاره‏اى به بحث اِنكار معاد شده است زيرا ضرورتى به پرداختن آن نبوده است و اين مطلب از آن جهت است كه مبارزه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله با اين انحراف فكرى مؤثر واقع گشته و مشركان و منكران معاد را از حالت تعجب و سر سختى در برابر قبول كردن معاد به حالت شك و ترديد منتقل نموده است و لذا در سوره حج كه يك سوره مدنى است مى‏فرمايد: »اِنْ كنتم فى ريبٍ مِن البَعْث« ديگر سخن از عكس العمل مشركان درمكه خبرى نيست و اين خود حاكى از موفقيّت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مبارز با اين انحراف مى‏باشد.
علامه عسگرى در مورد عقيده به معاد و روز قيامت مى‏نويسد: در روزگار قبل از بعثت هيچ گروهى از اهل اديان نه صائبى و مجوس و نه يهود و نصارى عقيده روشن درباره معاد و قيامت نداشتند . بت پرستان عرب نيز منكر بعث و قيامت بودند و بنابراين هيچ بيمى از انجام اعمال پليد و ناروا از قبيل كشتن، غارت كردن، آزاردادن، دشنام دادن و ناسزا گفتن نداشتند مگر آنچه كه در زندگى دنيا پى آمد ناخوشايندى براى آن‏ها داشت.(139)

ب - اعتقاد به جبر
از جمله انحرافات فكرى - مذهبى مشركان اعتقاد به جبر است در سوره‏هاى مكى قرآن كريم اين موضوع مورد توجه قرار گرفته است ولى در سوره‏هاى مدنى ظاهراً اين مطلب مطرح نشده است. به تعدادى از اين آيات اشاره مى‏شود.
»وَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ«(140)
و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند، مى‏گويند: »پدران خود را بر اين عمل يافتيم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!« بگو: »خداوند )هرگز( به كار زشت فرمان نمى‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‏دهيد كه نمى‏دانيد؟!«
»وَ قَالَ الَّذِينَ أَشرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شىْ‏ءٍ نحْنُ وَ لا ءَابَاؤُنَا وَ لا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شىْ‏ءٍ كَذَلِك فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلى الرُّسلِ إِلَّا الْبَلَغُ الْمُبِينُ«(141)
مشركان گفتند: »اگر خدا مى‏خواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى‏كرديم؛ و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى‏ساختيم« )آرى( كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز همين كارها را انجام دادند؛ ولى آيا پيامبران وظيفه‏اى جز ابلاغ آشكار دارند؟
»وَ قَالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَهُم مَّا لَهُم بِذَلِك مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يخْرُصوُنَ«(142)
آنان گفتند: »اگر خداوند رحمان مى‏خواست ما آن‏ها را پرستش نمى‏كرديم!« ولى به اين امر هيچ گونه علم و يقين ندارند و جز دروغ چيزى نمى‏گويند!
با دقت در آيات فوق به خوبى روشن مى‏شود كه مشركان معتقد به اصل جبر بوده‏اند و مى‏گفتند هر كارى كه ما انجام مى‏دهيم اراده و امر الهى است و اگر خدا نمى‏خواست، چنين اعمالى را ما انجام نمى‏داديم و بهترين دليل بر رضايت و امر خداوند، انجام اين اعمال از طرف ما مى‏باشد. البته مشخص است كه اين اعتقاد بهانه‏اى براى فرار از مسؤوليت اعمال فاسد آن‏ها بوده است و قرآن مجيد به خوبى پوچى اين ادعا را مطرح مى‏نمايد:
»مالَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عَلمٍ اِنْ هُمْ اِلّا يَخرُصُون«(143)

ج - قربانى كردن فرزندان براى تقرب به بت‏ها
از نظر قرآن مجيد كشتن فرزند در عصر جاهليت به سه انگيزه صورت مى‏گرفته است.
1 - فقر و تنگدستى. سوره اسراء، آيه 31.
2 - تعصب‏هاى جاهلى نسبت به دختر بودن فرزند. سوره تكوير، آيه 9.
3 - تقّرب به بت‏ها.
در اينجا به نوع سوم كه از انحرافات فكرى آن دوره مى‏باشد مى‏پردازيم:
»وَ كذَلِك زَيَّنَ لِكثِيرٍ مِّنَ الْمُشرِكينَ قَتْلَ أَوْلَدِهِمْ شرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْترُونَ«(144)
همين‏گونه شركاى آن‏ها ]= بت‏ها[، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ )كودكان خود را قربانى بت‏ها مى‏كردند، و افتخار مى‏نمودند!( سرانجام آن‏ها را به هلاكت افكندند؛ و آيينشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا مى‏خواست، چنين نمى‏كردند )زيرا مى‏توانست جلو آنان را بگيرد ولى اجبار سودى ندارد.( بنابر اين، آن‏ها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار )و به آن‏ها اعتنا مكن(!
توضيح: در اين آيه شريفه قرآن مجيد به يكى از جنايت‏هاى مشركان اشاره مى‏كند كه به خاطر علاقه و عشق به بت‏ها يا بخاطر نذر يا به جهت تشويق خدمه و متوليان بتكده‏ها، فرزندان خود را قربانى مى‏نمودند البته اين احتمال وجود دارد كه اين آيه مربوط به زنده به گور كردن دختران باشد به اين صورت كه مشركان اين عمل زشت را به عنوان بر طرف ساختن لكه ننگ انجام مى‏دادند و سند عمل خويش را پيام بت‏ها معرفى مى‏نمودند.
نقل شده است كه مردم )دوَمهُ الجندل( هر ساله شخصى را با تشريفاتى انتخاب و در پيشگاه آلهه و اصنام خود قربانى و پيكر خونين او را در نزديكى قربانگاه دفن مى‏كردند. بسيارى از طوايف وقتى در غارت و جنگ برحريفان خود پيروز مى‏شدند و اموال آن‏ها را به يغما مى‏بردند و خودشان را به اسارت مى‏گرفتند، از جمله اعمالى كه به شكرانه اين غلبه با اسيران انجام دادند آن بود كه يكى از زيباترين آن‏ها را در پيشگاه بت‏هاى خود قربانى مى‏كردند و خون اين قربانى را به عنوان تبريك و ادامه فتح و پيروزى بر سر و صورت خويش مى‏ماليدند. گاه نيز پدرانى بر اثر پيش آمدهايى نذر مى‏كردند تا يكى از فرزندان خود را قربانى كنند و اين اَعمال را موجب خوشحالى و شادى بت‏ها مى‏دانستند.(145)

د - افتراء بر خداوند در موقوفات و نذورات براى بت‏ها
»مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ«(146)
خداوند هيچ‏گونه »بحيره« و »سائبه« و »وصيله« و »حام« قرار نداده است ]اشاره به چهار نوع از حيوانات اهلى است كه در زمان جاهليت، استفاده از آن‏ها را به عللى حرام مى‏دانستند؛ و اين بدعت، در اسلام ممنوع شد.[ ولى كسانى كه كافر شدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و بيشتر آن‏ها نمى‏فهمند!
توضيح: 1 - بحيره به حيوانى مى‏گفتند كه پنج بار زاييده و پنجمين آن‏ها مادّه و به روايتى نر باشد. گوش چنين حيوانى را شكاف وسيعى مى‏دادند و آن را به حال خود آزاد گذاشته و از كشتن آن صرف نظر مى‏كردند. بحيره از ماده بحر به معنى وسعت و گسترش است. به دريا هم به اين مناسبت بحر گفته مى‏شود.
2 - سائبه شترى بوده كه دوازده و به روايتى ده بچه مى‏آورد. آن را آزاد مى‏ساختند و حتى كسى سوار بر آن نمى‏شد. به هر چراگاهى وارد مى‏شد آزاد بود و از هر جايى مى‏خواست آب مى‏نوشيد. تنها گاهى از شير آن مى‏دوشيدند و به مهمان مى‏دادند. سائبه از ماده سيب به معنى جريان آب و آزادى در راه حق رفتن است.
3 - وصيله به گوسفندى مى‏گفتند كه هفت بار فرزند مى‏آورد و به روايتى به گوسفندى مى‏گفتند كه دوقلو مى‏زاييد. كشتن چنان گوسفندى را نيز حرام مى‏دانستند. وصيله از ماده وصل به معنى به هم پيوستگى است.
4 - حام : حام اسم فاعل از ماده حمايت است به معنى حمايت كننده. حام را به حيوان نرى مى‏گفتند كه وقتى ده بار از آن براى تلقيح حيوانات ماده استفاده مى‏كردند و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مى‏آمد، مى‏گفتند اين حيوان پشت خود را حمايت كرده يعنى كسى حق سوار شدن بر آن را ندارد.(147)
در اين آيه شريفه اشاره به افترايى است كه مشركان عرب به خداوند نسبت مى‏دادند آن‏ها در مورد پاره‏اى از حيوانات كه شرح آن‏ها گذشت، اعمالى را انجام مى‏دادند و آن را به خداوند نسبت مى‏دادند و يك نوع بدعت را در دين الهى به وجود آورده بودند لذا قرآن مجيد مى‏فرمايد: خداوند هيچ يك از اين احكام را به رسميت نمى‏شناسد. از طرف ديگر از پاره‏اى روايات و كتب تاريخ استفاده مى‏شود كه مشركان همه يا قسمتى از اين برنامه را به خاطر بت‏ها انجام مى‏دادند و در واقع آن‏ها را نذر يا وقف بت مى‏كردند.
لازم به تذكر است كه آيه 136 تا 138 تا 139 سوره انعام اشاره به مطالبى دارند كه به فهم آيه مورد بحث خيلى كمك مى‏كند. از اين آيات استفاده مى‏شود كه علاوه بر نذر و وقف كردن حيوانات براى بت‏ها آن‏ها به نذر و وقف كردن زراعت براى بت‏ها هم اقدام مى‏نمودند.

ه - بدعت در مناسك حج و آداب نيايش: (148)
مناسك و آداب نيايش بت پرستان عرب به مناسك هندى و نقاط ديگر بى شباهت نبود. قربانى كردن، سرودن كلمات زيبا و اشعار در بيان ارزشها و جلالت بت‏ها به منظور جلب عواطف و عنايات آن‏ها از اركان اوليه آداب بت پرستى محسوب مى‏شد. فرق عمده‏اى كه مناسك عرب بامناسك ساير بت پرستان داشت اين بود كه بر اثر رسوخ شريعت حضرت ابراهيم‏صلى الله عليه وآله در سرزمين حجاز، بت پرستان عرب با حفظ پرستش بت‏ها، برخى از آداب عبادى آن شريعت را با تصرفاتى انجام مى‏دادند مثلاً زيارت بيت‏اللّه، طواف كعبه، تلبيه و برخى ديگر اعمال و مناسك حج كه از شريعت ابراهيم خليل‏صلى الله عليه وآله بود مورد عمل اكثر قبايل عرب خاصه قبايل حجازى بود و آن‏ها را با تصرفاتى انجام مى‏دادند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
مُكاء و تصديه:
»وَ مَا كانَ صلاتهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ«(149)
)آن‏ها كه مدّعى هستند ما هم نماز داريم( نمازشان نزد خانه )خدا( چيزى جز »سوت كشيدن« و »كف زدن« نبود؛ پس بچشيد عذاب )الهى( را بخاطر كفرتان!
مُكاء : به معناى صفير سوت است و مُكّاء )با تشديد كاف( مرغى است در حجاز كه داراى صفير شديدى است.
تصديه به معناى كف زدن و غوغا كردن است.(150)
مشركان عرب وقتى به صد قدمى كعبه مى‏رسيدند مُكاء و تصديه را آغاز كرده و ادامه مى‏دادند تا در گرد خانه كعبه طواف آن‏ها پايان پذيرد(151) و به اين اعمال احمقانه خود نام نماز مى‏گذاشتند.
تلبيه: از جمله اعمال ديگر بت‏پرستان جاهلى كه از شريعت حنيف ابراهيم خليل‏عليه السلام درباب مراسم اعمال حج اخذ كرده ولى آن را با بت‏پرستى آميخته بودند عمل تلبيه. است تلبيه به معناى لبيك گفتن يا اجابت دعوت خداوند است. بت‏پرستان عرب تلبيه را به اين صورت مى‏گفتند:
لبّيك اللهم لبّيك لبّيك لاشريك لك الاشريك هولك تملكه و ماملك.
آن‏ها خداوند را لبيّك مى‏گويند ولى براى او شريك نيز قائل مى‏شوند.(152)
حُمس و طواف برهنه: بت پرستان قريش معتقد بودند: ما از نسل اسماعيل‏عليه السلام و اهل حرم و متوليان كعبه و ساكن مكه هستيم و به همين جهت هيچ كدام از قبايل عرب مقام و منزلت مارا ندارند و لذا بايد اعمال و مناسك حج ما باآن‏ها تفاوت فاحش داشته باشد.
در همين رابطه، در عرفات، وقوف نمى‏كردند بلكه حداكثر به نزديك مزدلفه مى‏رفتند. بعضى از غذاهاى خاص را بر خود حرام كرده بودند و طواف را در لباس مخصوص انجام مى‏دادند كه نام اين لباس‏ها به )لباس حُمس( معروف شد و اگر كسى اين لباس را آماده نداشت و با لباس‏هاى ديگرى طواف مى‏كرد، بايد پس از پايان طواف آن‏ها را دور مى‏انداخت و كسى حق استفاده از آن‏ها را نداشت و اين لباس‏ها به )لباس لقى( معروف شد. اگر كسى لباس حُمس نداشت و نمى‏خواست از لباس خود صرف‏نظر كند بايد برهنه طواف مى‏كرد. اين اعتقاد به مرور زمان گسترش يافت به صورتى كه طواف برهنه همراه با سوت و كف از اعمال عبادى اكثر قبايل عرب محسوب گشت.(153)

و - پرستش جن‏ها، شياطين، فرشتگان :
از قرآن مجيد و تاريخ استفاده مى‏شود كه در ميان مشركان جريرةالعرب پرستش ارواح طيبه و خبيثهِ رايج بوده است. جمعى فرشتگان را و گروهى نيز شياطين و جن را مى‏پرستيدند.
قرآن مجيد دراين رابطه مى‏فرمايد:
»وَ جَعَلُوا للَّهِ شرَكاءَ الجِْنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَنَتِ بِغَيرِ عِلْمٍ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يَصِفُونَ«(154)
آنان براى خدا همتايانى از جنّ قرار دادند، در حالى كه خداوند همه آن‏ها را آفريده است؛ و براى خدا به دروغ و از روى جهل، پسران و دخترانى ساختند؛ منزّه است خدا، و برتر است از آنچه توصيف مى‏كنند!
»وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَئكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكمْ كانُوا يَعْبُدُونَ(40) قَالُوا سبْحَنَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ«(155).
)به خاطر بياور( روزى را كه خداوند همه آنان را بر مى‏انگيزد، سپس به فرشتگان مى‏گويد: »آيا اينها شما را پرستش مى‏كردند؟!« آن‏ها مى‏گويند: »منزّهى )از اين كه همتايى داشته باشى( تنها تو ولىّ مايى، نه آن‏ها؛ )آن‏ها ما را پرستش نمى‏كردند( بلكه جنّ را پرستش مى‏نمودند؛ و اكثرشان به آن‏ها ايمان داشتند!«
از اين آيات استفاده مى‏شود كه پرستش جن و ملائكه در ميان بعضى از مشركان حجاز وجود داشته است البته استفاده ديگرى كه از اين آيات و مشابه آن‏ها مى‏شود اين است كه بعضى از آن‏ها معتقد بودند كه خداوند داراى فرزند است )همان گونه كه اين اعتقاد انحرافى در مورد اهل كتاب در قرآن مطرح شده است( نكته‏اى كه قابل توجه است اين كه اهل كتاب براى خدا قائل به فرزند پسر بودند و مشركان قائل به فرزند دختر. آن‏ها معتقد بودند كه خداوند با دخترى از جن ازدواج نموده و از او ملائكه به وجود آمده است.(156)
»أَ فَأَصفَاكُم رَبُّكم بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلَئكَةِ إِنَثاً إِنَّكمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً«(157)
آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانى از فرشتگان برگزيده است؟! شما سخن بزرگ )و بسيار زشتى( مى‏گوييد!
در كتب متعبر تفسير و تاريخ آمده است كه پرستش جن در ميان صحرانشينان يا اعراب، معلول وحشت از دره‏ها و بيابان‏هاى مخوف و تاريك آن‏ها است لذا براى نجات از ترس، وحشت و جلب عواطف جنّ آن‏ها را تقديس و ستايش كرده و در راه آن‏ها شترى قربانى مى‏نمودند و وقتى به بيابان‏ها و كوههاى ترسناك سفر مى‏كردند در پناه )اله جن( رفته و از او؟ كمك مى‏گرفتند و مى‏گفتند )اعوذ بسيد هذا الوادى من شر سفهائه( بنو مليح كه شاخه‏اى از خزاعه مى‏باشند در ميان اعراب بيش از همه به جن پرستى شهرت داشتند.
پرستش ملائكه و شياطين نيز به منظور جلب، عنايت و دفع ضرر بوده است. گروهى نيز ملائكه و فرشتگان را مظاهر تجليات تامّه خداوند يا خدايان درجه دوم و دختران خدا مى‏خواندند.(158)
بعضى گفته‏اند.(159) در تخيّل مشركان، سلاطين برهوت و صحراهاى داغ جزيرة العرب، جنّ بودند در اساطير عرب جاهلى آمده است شخصى با يك غول ماده )جنّى كه با انسان دشمنى داشته و هميشه در بيابان‏هاى خلوت به سراغ انسان مى‏آيد و در هر شكلى كه مى‏خواست ظاهر مى‏شد( ازدواج كرده است و داراى فرزندانى بوده است. شيطان در نزد اعراب، مظهر قدرت بود و لذا جنبه الوهيت داشت. خلاصه اين كه پرستش فرشتگان، جنّ و شياطين بخشى از عقايد اعراب جاهلى بوده است

ز - پرستش اجرام سماوى:
گروهى از صحرانشينان و شهرنشينان حجاز همچون مردم مناطق ديگر به پرستش اجرام سماوى، آفتاب، ماه و برخى از ستاره‏ها معتقد بودند و براى آن‏ها قواى مرموزى كه سرنوشت جهان و مردم جهان تحت سلطه آن‏ها است قائل بودند. بعضى از مورخان معتقدند ريشه اين عقيده، زندگى بيابانى و سفرهاى طولانى آن‏ها بوده است كه به هواشناسى و ستاره‏شناسى ارتباط فراوانى داشت و همين توجه به ستاره و اوضاع جوّى كه در ابتدا امرى ساده و معمولى بود، كم‏كم جاى خود را به پرستش و تقديس ستاره‏ها و اجرام آسمانى داد.(160)
پيشتر پرستش كنندگان اجرام سماوى را قبايل يمنى تشكيل مى‏دادند. گروهى از قبايل حمير و مردم سباء، آفتاب را پرستش مى‏نمودند. قرآن مجيد آيين مردم سباء را آفتاب‏پرستى معرفى كرده است:
»وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشيْطنُ أَعْمَلَهُمْ فَصدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ«(161)
او و قومش را ديدم كه براى غير خدا - خورشيد - سجده مى‏كنند؛ و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آن‏ها را از راه بازداشته؛ و از اين رو هدايت نمى‏شوند!«.
و گروهى ماه را پرستش مى‏كردند. در حفريات اخيرى كه در يمن از طرف برخى محققان به عمل آمد از جمله معبد ماه كشف شده است و برخى از قبايل لخم و خزاعه ستاره شعرى را مى‏پرستيدند و برخى از قريش نيز به اين آيين گرايش داشتند.
همچنين گفته‏اند برخى از طوايف »تميم« ستاره »الدبران« را پرستش مى‏كردند و گروهى از قبايل »طى« ستاره ثريا )پروين( را و برخى از قوم ربيعه ستاره )مرزم( را مى‏پرستيدند.
قرآن مجيد در مورد پرستش اجرام آسمانى مى‏فرمايد:
»وَ مِنْ ءَايَتِهِ الَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسجُدُوا لِلشمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسجُدُوا للَّهِ الَّذِى خَلَقَهُنَّ إِنْ كنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ«(162)
و از نشانه‏هاى او، شب و روز و خورشيد و ماه است؛ براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدايى كه آفريننده آن‏هاست سجده كنيد اگر مى‏خواهيد او را بپرستيد!
»وَ أَنَّهُ هُوَ رَب الشعْرَى«(163)
و اين كه اوست پروردگار ستاره »شعرا«!
»وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسخَّرَتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ«(164)
او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخّر شمايند؛ در اين، نشانه‏هايى است )از عظمت خدا( براى گروهى كه عقل خود را به كار مى‏گيرند!
در اين آيات خداوند متعال اجرام آسمانى را مخلوق و تحت ربو بيت خويش معرفى مى‏نمايد و انسان را به تعقل و تدبر در آيات الهى دعوت مى‏نمايد. در پايان بحث مربوط به آيين مشركان به يك نكته اشاره مى‏شود و آن اين كه بعضى از موّرخين علاوه بر پرستش بت‏ها و ارواح و اجرام سماوى، معتقدند گروهى از اعراب جاهلى به پرستش حيوانات و گياهان اعتقاد داشته‏اند. هر چند قرآن كريم مطلبى را در اين رابطه مطرح نمى‏كند.(165)