4- آيين مشركين
آيات قرآن كريم و تاريخ معتبر از گروهى در صدر اسلام خبر مىدهد كه ضمن اعتقاد به
خالقيت خداوند، به پرستش بتها، ارواح، شياطين، جن، فرشتگان، ستارگان، ماه و خورشيد
قائل بودند.
بت پرستى
در عصر بعثت بتپرستى شايعترين و عمومىترين آيين رايج در حجاز به شمار مىرفت كه
قرآن كريم در آيات زيادى به اين موضوع پرداخته است و بيشترين مبارزه پيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله در عصر بعثت با اين آيين و انحرافات فكرى و مفاسد عملى
مشركين بود زيرا سرچشمه مفاسد در زندگى فردى و اجتماعى انسان پرستش غير خدا مىباشد
و بر اين اساس راه نجات انسانها و رسيدن به سعادت و خوشبختى در همه ابعاد زندگى،
توحيد و محور بودن آن است.
از مطالعه آيات قرآن كريم فهميده مىشود كه مردم عرب به خصوص قريش، اللّه را خداى
بزرگ و خالق آسمانها و زمين مىدانستند.(133)
و امّا توضيحى كوتاه پيرامون آغاز پيدايش بت پرستى در حجاز و اسامى بتهاى قبايل
عرب. اكثر مورّخان اسلامى آغاز پيدايش بت پرستى در حجاز را از دو ناحيه مىدانند.
1- در اثر فزونى جمعيت مكه و اختلاف و جنگهاى متعدد ميان آنها بر سر تصاحب
امكانات اين شهر، گروهى بر آن شدند كه از مجاورت كعبه مهاجرت نمايند ولى بر اثر
علاقه شديدى كه به كعبه داشتند هر يك از قبايل هجرت كننده سنگى را اطراف كعبه به
عنوان يادبود بر داشته و به همراه بردند اين سنگها را كه يادگار كعبه مقدسه بود
تقديس كرده و حتى عمل طواف كعبه را برگرد همين سنگها انجام مىدادند و آن را
)دوار( مىناميدند. كم كم در سالهاى آينده عنوان يادبود كعبه به فراموشى سپرده شد
و تقديس سنگها به پرستش تبديل گرديد.
2- از عَمروبن لُحَّى كه از قبيله خزاعه مىباشد بعنوان اولين كسى كه دين حنيف حضرت
ابراهيمعليه السلام را تغيير داد دركتب تاريخى و كتب حديث نام برده مىشود.
او توليت كعبه را كه سالها در دست جدّ مادرىاش )حارث جرهمى( بود با كمك فرزندان
اسماعيلعليه السلام از دست جرهمىها خارج نمود و آنها را به مهاجرت از مكه وادار
كرد و قبيله خَزاعه عهدهدار توليت كعبه شدند. پس از اين ماجرا، عَمرو به سبب
معالجه به منطقه شام عزيمت نمود و در آنجا با پرستش بتهاى گوناگون آشنا شد و هنگام
مراجعت چند بت بزرگ و كوچك از شام به مكه آورد و آنها را در اطراف كعبه نصب نمود و
مردم را به پرستش آنها جهت رفع گرفتارىها دعوت نمود و اين آغاز بت پرستى در مكه
گشت.
اسامى بتهاى معروف عرب(134)
1- هُبَل، با ارزشترين بت عرب جاهلى بود كه در كعبه نگهدارى مىشد. اين بت از شام
و فلسطين به حجاز راه يافته بود و از عقيق سرخ و به شكل انسان تراشيده شده بود كه
دست راستش شكسته بود و قريش دستى از طلا براى آن ساخته بودند. هُبَل پس از فتح مكه
به دست حضرت علىعليه السلام درهم شكسته شد.
2- لات : اين بت در طائف قرار داشت و مورد پرستش قريش بود. لات سنگ چهار گوشى بود
كه در محل آن اكنون مناره مسجد طائف قرار دارد.
محققان معتقدند كه لات منقول از زبان نبطى است و آن نام يكى از خدايان مؤنث بابلى
است كه در بابل ربالارباب دختران بوده است. بُتِ لات وقتى به حجاز انتقال يافت
مورد پرستش ثقيف و قريش قرار گرفت و مورد احترام بسيار بود. پس از اسلام اين بت در
ميان قبيله ثقيف همچنان از اعتبار بسيار برخوردار بود. وقتى قبيله ثقيف اسلام آورد
به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله بت لات درهم شكسته شد.
3- عُزّى: از بزرگترين بتهاى عرب جاهلى مخصوصاً قبيله قريش است. عزّى قديمىتر از
لات و منات است.
4- منات: اين بت گويا قديمىترين بت عرب مىباشد و لذا مورد احترام بسيار بوده است.
مىگويند منات از منى به معناى ريختن است چون خون قربانىهاى بسيارى به پاى آن
ريخته مىشده است. اين بت از بتهاى وارداتى محسوب مىشود كه از بابل به حجاز آورده
شده است. بت منات پس از اسلام توسط امام علىعليه السلام درهم شكسته شد.
تذكر: قريش، لات ، منات و عُزّى را دختران خدا مىدانستند. در سوره نجم آيه 19 تا
22 به اين اعتقاد اشاره كرده است:
5- وَدّ: اين بتى بود كه عمروبن لُحّى از كنار رودخانه جَدّ به مكه آورد و به يكى
از قبايل عرب داد. اين بت در وادىالقرى قرار داشت. عمروبن عبدوَد به همين مناسبت
نام گذارى شده بود. اين بت نيز به دستور پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله درهم شكسته
شد.
6- يَغُوث: بر وزن يهود نام بتى بود كه مردم شمال و جنوب يمن اين بت را
مىپرستيدهاند. يغوث به معناى فريادرس است.
7- يعوق: اين بت در شمال صَنْعا قرار داشت. قبيله هَمدان اين بت را مىپرستيدند.
8- نَسْر: بر وزن عصر به شكل كركس ساخته شده بود. متولى اين بت )معدى كرب( بود. نسر
در ميان حميرىها مقام والايى داشت.
9- سُواع: بت قبيله هذيل و معبد آن در رهاط نزديك مدينه قرار داشته است. اين بتهاى
پنجگانه اخير در سوره نوح آيه 23 ذكر شده است.
واقدى مورخ معروف مىنويسد: بت ود به شكل مرد، سواع به صوت زن، يغوث به صورت شير،
يعوق به صورت اسب و نسر به صورت باز )پرنده معروف( بود .(135)
علامه طباطبايى »قدس سره« در الميزان مىنويسد : اين بتها در قوم نوح مورد پرستش
بودند و اين اسامى قبلاً نام مردانى صالح از قوم نوح بوده است وقتى آنها از دنيا
رفتند شيطان به بازماندگانشان وحى كرد كه در مجلسى كه ايشان جلسه داشتند مجسمههاى
نصب كنيد و نام ايشان را بر روى آنها بگذاريد مردم هم اين كار را كردند ولى آن
مجسمهها را نمىپرستيدند تا آن نسل منقرض شد و نسلهاى بعدى به مرور زمان مجسمهها
را مورد پرستش قرار دادند البته روشن است كه بتهاى عرب همنام بتهاى ايشان بوده و
يا اسامى و اوصاف آنها را داشته، نه اين كه عين آن بتها از قوم نوح به عرب منتقل
شده باشد چون اين معنى بسيار بعيد است.(136)
10- بَعْل: نام اين بت در سوره صافات آيه 125 آمده است و از بتهاى وارداتى است كه
ابتدا در ميان قوم الياس در بعلبك بوده است، بعل در لغت عرب به معناى شوهر است
مىگويند: بعل خداى آبها و چشمه سارها بوده است و مكانى براى آن بين شام و مدينه
نقل شده است كه به »شرف البعل« مشهور است.
البته عدهاى بعل را معبود قوم يونس مىدانند و عدهاى ديگر اين بت را از جمله
بتهاى بابل مىدانند كه تثليث اوّل را تشكيل مىدادهاند، أنو )خداى آسمان( - بعل
)خداى زمين و انسان( و هيا )خداى آب و گياه(.
11- جِبت: اسم جامد است كه هيچ گونه مشتقاتى ندارد مىگويند: در اصل يك لغت حبشى
بوده كه به معنى سحر و يا ساحر و يا شيطان به كار مىرفته است پس از مدتى به لغت
عرب وارد شده و به همين معنى يا به معنى بت و هر معبودى غير از خدا استعمال مىشود.
نقل شده است كه جبت نام يكى از بتهايى است كه قوم يهود در برابر آن سجده مىكردند
هر چند بعضى از مفسران معتقد هستند كه جبت به معنى بت است و نام بت خاصى نبوده
است.(137)
12- طاغوت: واژه طاغوت در هشت مورد از قرآن مجيد به كار رفته است و صيغه مبالغه از
ماده طغيان به معنى تعدى و تجاوز از حد و مرز است و به هر چيزى كه موجب تجاوز از حد
شود از جمله بتها گفته مىشود.
نقل شده است كه نام يكى از بتهايى است كه قوم يهود در برابر آن سجده مىكردند
البته بعضى از مورّخان، طاغوت را نام لات و عزّى و ديگر بتها و هر چيزى كه به جاى
خداوند پرستيده شود مىدانند. شيطان و كاهن و... را نيز طاغوت گويند و به اعتبار
اين كه بت پرستان از مرز بندگىِ خداوند تجاوز نمودهاند به بت پرستان هم طاغوت
اطلاق مىشود.
13- انصاب - اصنام - اوثان: قرآن مجيد در سوره مائده /90 و ابراهيم / 35 و عنكبوت /
17 از اين سه نوع بت نام برده است كه توضيح هر كدام در ذيل مىآيد.
بتهاى بى نوايان عرب را انصاب گويند اين بتها در اختيار فقيران قرار داشت. آنان
در خانههاى خود به پرستش اينها مىپرداختند اين بتها شكل خاصى نداشتند و به پاره
سنگهايى شبيه بودند لذا به آنها انصاب گفته مىشد.
البته بعضى از محققان، انصاب را بتهاى خانگى اعراب مىدانند و برخى گويند اعراب به
هنگام مسافرت از شدت علاقه به كعبه پاره سنگهايى از اطراف كعبه با خود حمل
مىكردند تا ارادت خود را به كعبه و بتان نشان دهند.(138)
در مقابل انصاب، اصنام و اوثان كه بتهاى شكلدار بودند قرار دارند .اصنام جمع
صَنَم و اوثان جمع وَثَن است. اصنام را از زر و سيم و چوب مىساختند واوثان را از
سنگ مىتراشيدند.
مهمترين انحرافات فكرى و مذهبى مشركان و بت پرستان عرب
الف - بى اعتقادى به معاد و قيامت
از مهمترين انحرافات در ميان مشركين و اعراب جاهلى، تكذيب قيامت و عدم اعتقاد به
معاد است كه اين انحراف، سرچشمه فسادهاى گسترده فردى و اجتماعى است. زيرا اعتقاد
نداشتن به معاد زمينه بى مسؤوليتى انسان و در نتيجه ظلم و تجاوز به حقوق ديگران را
در جامعه فراهم مىكند و راه كنترل آدمى در برابر هوسهاى ويرانگر و ظلم وتجاوز
توحيد و معاد است. بر اين اساس تلاش عمده رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در
اصلاح امور در دو بخش توحيد و معاد خلاصه مىشود و بهترين سند اين است كه در اكثر
سورههاى مكى، مسئله توحيد و معاد به صورت گسترده مطرح شده است مانند سوره ماعون،
تين، قيامت، مرسلات، ق، طارق، يس، فرقان، مريم، نمل، اسراء، هود، انعام و...
و در سورههاى مدنى فقط در چند سوره اشارهاى به بحث اِنكار معاد شده است زيرا
ضرورتى به پرداختن آن نبوده است و اين مطلب از آن جهت است كه مبارزه رسول گرامى
اسلامصلى الله عليه وآله با اين انحراف فكرى مؤثر واقع گشته و مشركان و منكران
معاد را از حالت تعجب و سر سختى در برابر قبول كردن معاد به حالت شك و ترديد منتقل
نموده است و لذا در سوره حج كه يك سوره مدنى است مىفرمايد: »اِنْ كنتم فى ريبٍ مِن
البَعْث« ديگر سخن از عكس العمل مشركان درمكه خبرى نيست و اين خود حاكى از موفقيّت
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در مبارز با اين انحراف مىباشد.
علامه عسگرى در مورد عقيده به معاد و روز قيامت مىنويسد: در روزگار قبل از بعثت
هيچ گروهى از اهل اديان نه صائبى و مجوس و نه يهود و نصارى عقيده روشن درباره معاد
و قيامت نداشتند . بت پرستان عرب نيز منكر بعث و قيامت بودند و بنابراين هيچ بيمى
از انجام اعمال پليد و ناروا از قبيل كشتن، غارت كردن، آزاردادن، دشنام دادن و
ناسزا گفتن نداشتند مگر آنچه كه در زندگى دنيا پى آمد ناخوشايندى براى آنها
داشت.(139)
ب - اعتقاد به جبر
از جمله انحرافات فكرى - مذهبى مشركان اعتقاد به جبر است در سورههاى مكى قرآن كريم
اين موضوع مورد توجه قرار گرفته است ولى در سورههاى مدنى ظاهراً اين مطلب مطرح
نشده است. به تعدادى از اين آيات اشاره مىشود.
»وَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ
أَمَرَنَا بهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلى
اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ«(140)
و هنگامى كه كار زشتى انجام مىدهند، مىگويند: »پدران خود را بر اين عمل يافتيم؛ و
خداوند ما را به آن دستور داده است!« بگو: »خداوند )هرگز( به كار زشت فرمان
نمىدهد! آيا چيزى به خدا نسبت مىدهيد كه نمىدانيد؟!«
»وَ قَالَ الَّذِينَ أَشرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن
شىْءٍ نحْنُ وَ لا ءَابَاؤُنَا وَ لا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شىْءٍ كَذَلِك
فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلى الرُّسلِ إِلَّا الْبَلَغُ
الْمُبِينُ«(141)
مشركان گفتند: »اگر خدا مىخواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمىكرديم؛
و چيزى را بدون اجازه او حرام نمىساختيم« )آرى( كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز
همين كارها را انجام دادند؛ ولى آيا پيامبران وظيفهاى جز ابلاغ آشكار دارند؟
»وَ قَالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَهُم مَّا لَهُم بِذَلِك مِنْ عِلْمٍ
إِنْ هُمْ إِلَّا يخْرُصوُنَ«(142)
آنان گفتند: »اگر خداوند رحمان مىخواست ما آنها را پرستش نمىكرديم!« ولى به اين
امر هيچ گونه علم و يقين ندارند و جز دروغ چيزى نمىگويند!
با دقت در آيات فوق به خوبى روشن مىشود كه مشركان معتقد به اصل جبر بودهاند و
مىگفتند هر كارى كه ما انجام مىدهيم اراده و امر الهى است و اگر خدا نمىخواست،
چنين اعمالى را ما انجام نمىداديم و بهترين دليل بر رضايت و امر خداوند، انجام اين
اعمال از طرف ما مىباشد. البته مشخص است كه اين اعتقاد بهانهاى براى فرار از
مسؤوليت اعمال فاسد آنها بوده است و قرآن مجيد به خوبى پوچى اين ادعا را مطرح
مىنمايد:
»مالَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عَلمٍ اِنْ هُمْ اِلّا يَخرُصُون«(143)
ج - قربانى كردن فرزندان براى تقرب به بتها
از نظر قرآن مجيد كشتن فرزند در عصر جاهليت به سه انگيزه صورت مىگرفته است.
1 - فقر و تنگدستى. سوره اسراء، آيه 31.
2 - تعصبهاى جاهلى نسبت به دختر بودن فرزند. سوره تكوير، آيه 9.
3 - تقّرب به بتها.
در اينجا به نوع سوم كه از انحرافات فكرى آن دوره مىباشد مىپردازيم:
»وَ كذَلِك زَيَّنَ لِكثِيرٍ مِّنَ الْمُشرِكينَ قَتْلَ أَوْلَدِهِمْ شرَكاؤُهُمْ
لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا
فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْترُونَ«(144)
همينگونه شركاى آنها ]= بتها[، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ )كودكان
خود را قربانى بتها مىكردند، و افتخار مىنمودند!( سرانجام آنها را به هلاكت
افكندند؛ و آيينشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا مىخواست، چنين نمىكردند
)زيرا مىتوانست جلو آنان را بگيرد ولى اجبار سودى ندارد.( بنابر اين، آنها و
تهمتهايشان را به حال خود واگذار )و به آنها اعتنا مكن(!
توضيح: در اين آيه شريفه قرآن مجيد به يكى از جنايتهاى مشركان اشاره مىكند كه به
خاطر علاقه و عشق به بتها يا بخاطر نذر يا به جهت تشويق خدمه و متوليان بتكدهها،
فرزندان خود را قربانى مىنمودند البته اين احتمال وجود دارد كه اين آيه مربوط به
زنده به گور كردن دختران باشد به اين صورت كه مشركان اين عمل زشت را به عنوان بر
طرف ساختن لكه ننگ انجام مىدادند و سند عمل خويش را پيام بتها معرفى مىنمودند.
نقل شده است كه مردم )دوَمهُ الجندل( هر ساله شخصى را با تشريفاتى انتخاب و در
پيشگاه آلهه و اصنام خود قربانى و پيكر خونين او را در نزديكى قربانگاه دفن
مىكردند. بسيارى از طوايف وقتى در غارت و جنگ برحريفان خود پيروز مىشدند و اموال
آنها را به يغما مىبردند و خودشان را به اسارت مىگرفتند، از جمله اعمالى كه به
شكرانه اين غلبه با اسيران انجام دادند آن بود كه يكى از زيباترين آنها را در
پيشگاه بتهاى خود قربانى مىكردند و خون اين قربانى را به عنوان تبريك و ادامه فتح
و پيروزى بر سر و صورت خويش مىماليدند. گاه نيز پدرانى بر اثر پيش آمدهايى نذر
مىكردند تا يكى از فرزندان خود را قربانى كنند و اين اَعمال را موجب خوشحالى و
شادى بتها مىدانستند.(145)
د - افتراء بر خداوند در موقوفات و نذورات براى بتها
»مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حَامٍ وَ
لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثرُهُمْ لا
يَعْقِلُونَ«(146)
خداوند هيچگونه »بحيره« و »سائبه« و »وصيله« و »حام« قرار نداده است ]اشاره به
چهار نوع از حيوانات اهلى است كه در زمان جاهليت، استفاده از آنها را به عللى حرام
مىدانستند؛ و اين بدعت، در اسلام ممنوع شد.[ ولى كسانى كه كافر شدند، بر خدا دروغ
مىبندند؛ و بيشتر آنها نمىفهمند!
توضيح: 1 - بحيره به حيوانى مىگفتند كه پنج بار زاييده و پنجمين آنها مادّه و به
روايتى نر باشد. گوش چنين حيوانى را شكاف وسيعى مىدادند و آن را به حال خود آزاد
گذاشته و از كشتن آن صرف نظر مىكردند. بحيره از ماده بحر به معنى وسعت و گسترش
است. به دريا هم به اين مناسبت بحر گفته مىشود.
2 - سائبه شترى بوده كه دوازده و به روايتى ده بچه مىآورد. آن را آزاد مىساختند و
حتى كسى سوار بر آن نمىشد. به هر چراگاهى وارد مىشد آزاد بود و از هر جايى
مىخواست آب مىنوشيد. تنها گاهى از شير آن مىدوشيدند و به مهمان مىدادند. سائبه
از ماده سيب به معنى جريان آب و آزادى در راه حق رفتن است.
3 - وصيله به گوسفندى مىگفتند كه هفت بار فرزند مىآورد و به روايتى به گوسفندى
مىگفتند كه دوقلو مىزاييد. كشتن چنان گوسفندى را نيز حرام مىدانستند. وصيله از
ماده وصل به معنى به هم پيوستگى است.
4 - حام : حام اسم فاعل از ماده حمايت است به معنى حمايت كننده. حام را به حيوان
نرى مىگفتند كه وقتى ده بار از آن براى تلقيح حيوانات ماده استفاده مىكردند و هر
بار فرزندى از نطفه آن به وجود مىآمد، مىگفتند اين حيوان پشت خود را حمايت كرده
يعنى كسى حق سوار شدن بر آن را ندارد.(147)
در اين آيه شريفه اشاره به افترايى است كه مشركان عرب به خداوند نسبت مىدادند
آنها در مورد پارهاى از حيوانات كه شرح آنها گذشت، اعمالى را انجام مىدادند و
آن را به خداوند نسبت مىدادند و يك نوع بدعت را در دين الهى به وجود آورده بودند
لذا قرآن مجيد مىفرمايد: خداوند هيچ يك از اين احكام را به رسميت نمىشناسد. از
طرف ديگر از پارهاى روايات و كتب تاريخ استفاده مىشود كه مشركان همه يا قسمتى از
اين برنامه را به خاطر بتها انجام مىدادند و در واقع آنها را نذر يا وقف بت
مىكردند.
لازم به تذكر است كه آيه 136 تا 138 تا 139 سوره انعام اشاره به مطالبى دارند كه به
فهم آيه مورد بحث خيلى كمك مىكند. از اين آيات استفاده مىشود كه علاوه بر نذر و
وقف كردن حيوانات براى بتها آنها به نذر و وقف كردن زراعت براى بتها هم اقدام
مىنمودند.
ه - بدعت در مناسك حج و آداب نيايش: (148)
مناسك و آداب نيايش بت پرستان عرب به
مناسك هندى و نقاط ديگر بى شباهت نبود. قربانى كردن، سرودن كلمات زيبا و اشعار در
بيان ارزشها و جلالت بتها به منظور جلب عواطف و عنايات آنها از اركان اوليه آداب
بت پرستى محسوب مىشد. فرق عمدهاى كه مناسك عرب بامناسك ساير بت پرستان داشت اين
بود كه بر اثر رسوخ شريعت حضرت ابراهيمصلى الله عليه وآله در سرزمين حجاز، بت
پرستان عرب با حفظ پرستش بتها، برخى از آداب عبادى آن شريعت را با تصرفاتى انجام
مىدادند مثلاً زيارت بيتاللّه، طواف كعبه، تلبيه و برخى ديگر اعمال و مناسك حج كه
از شريعت ابراهيم خليلصلى الله عليه وآله بود مورد عمل اكثر قبايل عرب خاصه قبايل
حجازى بود و آنها را با تصرفاتى انجام مىدادند كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
مُكاء و تصديه:
»وَ مَا كانَ صلاتهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصدِيَةً فَذُوقُوا
الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ«(149)
)آنها كه مدّعى هستند ما هم نماز داريم( نمازشان نزد خانه )خدا( چيزى جز »سوت
كشيدن« و »كف زدن« نبود؛ پس بچشيد عذاب )الهى( را بخاطر كفرتان!
مُكاء : به معناى صفير سوت است و مُكّاء )با تشديد كاف( مرغى است در حجاز كه داراى
صفير شديدى است.
تصديه به معناى كف زدن و غوغا كردن است.(150)
مشركان عرب وقتى به صد قدمى كعبه مىرسيدند مُكاء و تصديه را آغاز كرده و ادامه
مىدادند تا در گرد خانه كعبه طواف آنها پايان پذيرد(151) و به اين اعمال احمقانه
خود نام نماز مىگذاشتند.
تلبيه: از جمله اعمال ديگر بتپرستان جاهلى كه از شريعت حنيف ابراهيم خليلعليه
السلام درباب مراسم اعمال حج اخذ كرده ولى آن را با بتپرستى آميخته بودند عمل
تلبيه. است تلبيه به معناى لبيك گفتن يا اجابت دعوت خداوند است. بتپرستان عرب
تلبيه را به اين صورت مىگفتند:
لبّيك اللهم لبّيك لبّيك لاشريك لك الاشريك هولك تملكه و ماملك.
آنها خداوند را لبيّك مىگويند ولى براى او شريك نيز قائل مىشوند.(152)
حُمس و طواف برهنه: بت پرستان قريش معتقد بودند: ما از نسل اسماعيلعليه السلام و
اهل حرم و متوليان كعبه و ساكن مكه هستيم و به همين جهت هيچ كدام از قبايل عرب مقام
و منزلت مارا ندارند و لذا بايد اعمال و مناسك حج ما باآنها تفاوت فاحش داشته
باشد.
در همين رابطه، در عرفات، وقوف نمىكردند بلكه حداكثر به نزديك مزدلفه مىرفتند.
بعضى از غذاهاى خاص را بر خود حرام كرده بودند و طواف را در لباس مخصوص انجام
مىدادند كه نام اين لباسها به )لباس حُمس( معروف شد و اگر كسى اين لباس را آماده
نداشت و با لباسهاى ديگرى طواف مىكرد، بايد پس از پايان طواف آنها را دور
مىانداخت و كسى حق استفاده از آنها را نداشت و اين لباسها به )لباس لقى( معروف
شد. اگر كسى لباس حُمس نداشت و نمىخواست از لباس خود صرفنظر كند بايد برهنه طواف
مىكرد. اين اعتقاد به مرور زمان گسترش يافت به صورتى كه طواف برهنه همراه با سوت و
كف از اعمال عبادى اكثر قبايل عرب محسوب گشت.(153)
و - پرستش جنها، شياطين، فرشتگان :
از قرآن مجيد و تاريخ استفاده مىشود كه در
ميان مشركان جريرةالعرب پرستش ارواح طيبه و خبيثهِ رايج بوده است. جمعى فرشتگان را
و گروهى نيز شياطين و جن را مىپرستيدند.
قرآن مجيد دراين رابطه مىفرمايد:
»وَ جَعَلُوا للَّهِ شرَكاءَ الجِْنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ
بَنَتِ بِغَيرِ عِلْمٍ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يَصِفُونَ«(154)
آنان براى خدا همتايانى از جنّ قرار دادند، در حالى كه خداوند همه آنها را آفريده
است؛ و براى خدا به دروغ و از روى جهل، پسران و دخترانى ساختند؛ منزّه است خدا، و
برتر است از آنچه توصيف مىكنند!
»وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَئكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكمْ
كانُوا يَعْبُدُونَ(40) قَالُوا سبْحَنَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا
يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ«(155).
)به خاطر بياور( روزى را كه خداوند همه آنان را بر مىانگيزد، سپس به فرشتگان
مىگويد: »آيا اينها شما را پرستش مىكردند؟!« آنها مىگويند: »منزّهى )از اين كه
همتايى داشته باشى( تنها تو ولىّ مايى، نه آنها؛ )آنها ما را پرستش نمىكردند(
بلكه جنّ را پرستش مىنمودند؛ و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!«
از اين آيات استفاده مىشود كه پرستش جن و ملائكه در ميان بعضى از مشركان حجاز وجود
داشته است البته استفاده ديگرى كه از اين آيات و مشابه آنها مىشود اين است كه
بعضى از آنها معتقد بودند كه خداوند داراى فرزند است )همان گونه كه اين اعتقاد
انحرافى در مورد اهل كتاب در قرآن مطرح شده است( نكتهاى كه قابل توجه است اين كه
اهل كتاب براى خدا قائل به فرزند پسر بودند و مشركان قائل به فرزند دختر. آنها
معتقد بودند كه خداوند با دخترى از جن ازدواج نموده و از او ملائكه به وجود آمده
است.(156)
»أَ فَأَصفَاكُم رَبُّكم بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلَئكَةِ إِنَثاً
إِنَّكمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً«(157)
آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانى از فرشتگان
برگزيده است؟! شما سخن بزرگ )و بسيار زشتى( مىگوييد!
در كتب متعبر تفسير و تاريخ آمده است كه پرستش جن در ميان صحرانشينان يا اعراب،
معلول وحشت از درهها و بيابانهاى مخوف و تاريك آنها است لذا براى نجات از ترس،
وحشت و جلب عواطف جنّ آنها را تقديس و ستايش كرده و در راه آنها شترى قربانى
مىنمودند و وقتى به بيابانها و كوههاى ترسناك سفر مىكردند در پناه )اله جن( رفته
و از او؟ كمك مىگرفتند و مىگفتند )اعوذ بسيد هذا الوادى من شر سفهائه( بنو مليح
كه شاخهاى از خزاعه مىباشند در ميان اعراب بيش از همه به جن پرستى شهرت داشتند.
پرستش ملائكه و شياطين نيز به منظور جلب، عنايت و دفع ضرر بوده است. گروهى نيز
ملائكه و فرشتگان را مظاهر تجليات تامّه خداوند يا خدايان درجه دوم و دختران خدا
مىخواندند.(158)
بعضى گفتهاند.(159) در تخيّل مشركان، سلاطين برهوت و صحراهاى داغ جزيرة العرب، جنّ
بودند در اساطير عرب جاهلى آمده است شخصى با يك غول ماده )جنّى كه با انسان دشمنى
داشته و هميشه در بيابانهاى خلوت به سراغ انسان مىآيد و در هر شكلى كه مىخواست
ظاهر مىشد( ازدواج كرده است و داراى فرزندانى بوده است. شيطان در نزد اعراب، مظهر
قدرت بود و لذا جنبه الوهيت داشت. خلاصه اين كه پرستش فرشتگان، جنّ و شياطين بخشى
از عقايد اعراب جاهلى بوده است
ز - پرستش اجرام سماوى:
گروهى از صحرانشينان و شهرنشينان حجاز همچون مردم مناطق ديگر به پرستش اجرام سماوى،
آفتاب، ماه و برخى از ستارهها معتقد بودند و براى آنها قواى مرموزى كه سرنوشت
جهان و مردم جهان تحت سلطه آنها است قائل بودند. بعضى از مورخان معتقدند ريشه اين
عقيده، زندگى بيابانى و سفرهاى طولانى آنها بوده است كه به هواشناسى و ستارهشناسى
ارتباط فراوانى داشت و همين توجه به ستاره و اوضاع جوّى كه در ابتدا امرى ساده و
معمولى بود، كمكم جاى خود را به پرستش و تقديس ستارهها و اجرام آسمانى داد.(160)
پيشتر پرستش كنندگان اجرام سماوى را قبايل يمنى تشكيل مىدادند. گروهى از قبايل
حمير و مردم سباء، آفتاب را پرستش مىنمودند. قرآن مجيد آيين مردم سباء را
آفتابپرستى معرفى كرده است:
»وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ
لَهُمُ الشيْطنُ أَعْمَلَهُمْ فَصدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا
يَهْتَدُونَ«(161)
او و قومش را ديدم كه براى غير خدا - خورشيد - سجده مىكنند؛ و شيطان اعمالشان را
در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته؛ و از اين رو هدايت نمىشوند!«.
و گروهى ماه را پرستش مىكردند. در حفريات اخيرى كه در يمن از طرف برخى محققان به
عمل آمد از جمله معبد ماه كشف شده است و برخى از قبايل لخم و خزاعه ستاره شعرى را
مىپرستيدند و برخى از قريش نيز به اين آيين گرايش داشتند.
همچنين گفتهاند برخى از طوايف »تميم« ستاره »الدبران« را پرستش مىكردند و گروهى
از قبايل »طى« ستاره ثريا )پروين( را و برخى از قوم ربيعه ستاره )مرزم( را
مىپرستيدند.
قرآن مجيد در مورد پرستش اجرام آسمانى مىفرمايد:
»وَ مِنْ ءَايَتِهِ الَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسجُدُوا
لِلشمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسجُدُوا للَّهِ الَّذِى خَلَقَهُنَّ إِنْ كنتُمْ
إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ«(162)
و از نشانههاى او، شب و روز و خورشيد و ماه است؛ براى خورشيد و ماه سجده نكنيد،
براى خدايى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد اگر مىخواهيد او را بپرستيد!
»وَ أَنَّهُ هُوَ رَب الشعْرَى«(163)
و اين كه اوست پروردگار ستاره »شعرا«!
»وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ
مُسخَّرَتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ«(164)
او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخّر
شمايند؛ در اين، نشانههايى است )از عظمت خدا( براى گروهى كه عقل خود را به كار
مىگيرند!
در اين آيات خداوند متعال اجرام آسمانى را مخلوق و تحت ربو بيت خويش معرفى مىنمايد
و انسان را به تعقل و تدبر در آيات الهى دعوت مىنمايد. در پايان بحث مربوط به آيين
مشركان به يك نكته اشاره مىشود و آن اين كه بعضى از موّرخين علاوه بر پرستش بتها
و ارواح و اجرام سماوى، معتقدند گروهى از اعراب جاهلى به پرستش حيوانات و گياهان
اعتقاد داشتهاند. هر چند قرآن كريم مطلبى را در اين رابطه مطرح نمىكند.(165)