الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۷ -


ب - بسته بودن دست خداوند
از جمله انحرافات دينى يهود در عصر بعثت اعتقاد به بسته بودن دست خداوند است كه قرآن مجيد در سوره مائده آيه 64 از آن ياد مى‏كند:
در مورد اين اعتقاد احتمالاتى است كه ذكر مى‏شود:
1- ملت و دين يهود نسخ در احكام دين را جايز نمى‏دانستند و به نسخ تورات نيز به هيچ وجه رضايت نمى‏دادند و زير بار اين حرف كه تورات به وسيله انجيل و قرآن نسخ شود نمى‏رفتند. و لذا معتقد بودند كه »يداللّه مغلوله« دست خدا بسته است. به همين دليل آن‏ها نسخ و بداء را قبول نداشتند و معتقد بودند دين خدا يكى بوده، هست و خواهد بود و آن هم دين حضرت موسى‏عليه السلام است.
2- يهوديان مى‏ديدند كه مسلمانان در فقر و تنگدستى و دشوارى به سر مى‏برند لذا اين حرف را در مورد مؤمنين زده‏اند و غرضشان از اين سخن استهزاء خداوند است و مى‏خواستند بگويند خداوند قادر نيست براين كه فقر را از بين مؤمنين زائل كند و ايشان را بى نياز سازد.
3- مى‏گويند روزگارى، خداوند امّت يهود را گرفتار قحطى كرده و در نتيجه نظام و شيرازه زندگى‏شان مختل و از هم گسيخته شده و آنان از باب شكايت از اوضاع خود اين كلمات كفر آميز را مى‏گفته‏اند و اين سخن در عقايد يهود باقى مانده است.
4- مى‏گويند وقتى آيه »مَنْ ذَاالّذى يُقْرِضُ اللّه قَرضاً حَسَنا« وامثال آن كه سخن از قرض دادن به خداوند مطرح كرده است به گوش يهود رسيده، اين گونه آيات را بهانه كرده و خواسته‏اند مسلمانان را مسخره كنند و بگويند اين چه خدايى است كه براى ترويج دين خود اين قدر قدرت مالى ندارد كه حاجت خود را رفع كند و ناچار دست حاجت به سوى بندگان خود دراز مى‏كند؟!
5- بسيارى از روايات اهل بيت عليهم السلام كه به ما رسيده، مفيد اين مطلب است كه اين آيه اشاره به اعتقادى است كه يهود درباره مسئله قضا و قدر داشتند و معتقد بودند كه در آغاز خلقت خداوند همه چيز را معين كرده و آنچه بايد انجام بگيرد انجام مى‏گيرد و حتى خود او هم عملاً نمى‏تواند تغييرى در آن ايجاد كند.(116)

ج - فرزند داشتن خداوند
يهوديان مانند برخى از اديان تحريف شده، قائل به اين عقيده فاسد و انحرافى بودند كه خداوند داراى فرزند است به اين معنى كه در اصل اين اعتقاد مشترك بودند هر چند در مصداق با همديگر اختلاف داشتند.قرآن كريم در اين مورد مى‏فرمايد:
»وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصرَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِك قَوْلُهُم بِأَفْوَهِهِمْ يُضهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن قَبْلُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنىَّ يُؤْفَكونَ«(117)
يهود گفتند: »عزيرعليه السلام پسر خداست!« و نصارى گفتند: »مسيح‏عليه السلام پسر خداست!« اين سخنى است كه با زبان خود مى‏گويند، كه همانند گفتار كافران پيشين است؛ خدا آنان را بكشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند؟!
توضيح: در تفاسير معتبرى مانند مجمع البيان، الميزان و نمونه در مورد اين آيه مطالبى مطرح شده است كه خلاصه آن در ذيل مى‏آيد:
عُزَيْر )بر وزن حسين( در لغت عرب همان عَذْرا در لغت يهود است. معمولاً عرب وقتى لغت بيگانه را بكار مى‏برد در آن تغييرى ايجاد مى‏كند مانند كلمه يسوع كه در عربى به عيسى‏عليه السلام و كلمه يوحنا كه به يحيى‏عليه السلام تبديل گشته است.
عزير در تاريخ يهود موقعيت خاصى دارد تا آنجا كه بعضى اساس مليّت و درخشش تاريخ اين جمعيّت را به او نسبت مى‏دهند زيرا در واقعه بُخت‏النصر پادشاه بابل كه وضع يهود به وسيله او به كلى درهم ريخته شد شهرهاى آنان خراب، كتب مذهبى نابود، مردان كشته، زنان و كودكان اسير و به بابل انتقال يافتند و حدود يك قرن در آنجا زندگى كردند تا اين كه پادشاه ايران كورش، بابل را فتح كرد. عذرا كه يكى از بزرگان يهود در آن روزگار بود نزد وى آمد و براى آن‏ها شفاعت كرد. او موافقت كرد كه يهود به شهرهايشان باز گردند و از نو تورات نوشته شود. در اين هنگام عذرا طبق آنچه در خاطرش بود تورات را نوشت و در ميان يهود منتشر كرد. )البته اين مجموعه هم در زمان )انتيوكس( پادشاه سوريه و فاتح بلاد يهود يعنى در حدود سنة 161 قبل از ميلاد باز به كلى از بين رفت( يهود به جهت اين كه عذرا وسيله بازگشت عزّت آنان شده بود او را تعظيم نمود. و پسر خدا ناميدند حال آيا اين نام‏گذارى مانند مسيحيان است كه عيسى‏عليه السلام را پسرخدا ناميده‏اند و پرتوى از جوهر ربوبيت در او قائلند و يا او را مشتق از خدا و يا خود خدا مى‏دانند؟ و يا اين كه از باب اين اقدام او را پسر خدا ناميده‏اند؟ معلوم نيست. چيزى كه هست سياق آيه مورد بحث است كه مى‏فرمايد: »اِتَّخَذُوا اَحْبَارهُم ورُهبانَهُم اَرباباً مِنْ دُونِ اللّه والمسيح ابن مريم« سياق آيه مى‏فرمايد: مرادشان معناى دوم است. در روايتى آمده است: هنگامى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از يهوديان پرسيد: شما اگر عزير را به خاطر خدماتش احترام مى‏كنيد و به اين نام مى‏خوانيد پس چرا اين نام را بر موسى‏عليه السلام كه بسيار به شما خدمت كرده است نمى‏گذاريد؟ آن‏ها از پاسخ فرو ماندند و جوابى براى سؤال نداشتند.
البته همه يهوديان چنين عقيده‏اى نداشته‏اند ولى از قرآن استفاده مى‏شود كه اين طرز فكر در ميان گروهى از آن‏ها در عصر بعثت وجود داشته است.

د - صهيونيسم (نژاد پرستى دينى)(118)
از جمله انحرافات دينى يهود كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده است اين است كه آن‏ها خود را برترين نژاد آسمانى و الهى دانسته و برتر از تمام خلايق شمرده و طرفدار سلطه و نفوذ حكومت خويش بر تمامى بشر مى‏باشند و علت اين تفكر انحرافى كه ريشه خيلى از مفاسد در ميان يهوديان گشته اين است كه آن‏ها معتقدند )يهوه( تنها خداى ملّى قوم بنى‏اسرائيل است و تمام جهانيان بايد خداى يهود را بپرستند.
آياتى از قرآن مجيد كه اين تفكر انحرافى را در مورد يهوديان مطرح مى‏نمايد:

»قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوْتَ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ«(119)
ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى‏كنند بخاطر اعمالى كه از پيش فرستاده‏اند؛ و خداوند ظالمان را بخوبى مى‏شناسد!
»قُلْ إِن كانَت لَكمُ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كنتُمْ صدِقِينَ«(120)
بگو: »اگر آن )چنان كه مدعى هستيد( سراى ديگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى‏گوييد!«
»وَ قَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلّا مَن كانَ هُوداً أَوْ نَصرَى تِلْك أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَنَكمْ إِن كنتُمْ صدِقِينَ«(121)
آن‏ها گفتند: »هيچ كس، جز يهود يا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.« اين آرزوى آن‏هاست! بگو: »اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را )بر اين موضوع( بياوريد!«
»وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصرَى نحْنُ أَبْنَؤُا اللَّهِ وَ أَحِبَّؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ«(122)
يهود و نصارى گفتند: »ما، فرزندان خدا و دوستان )خاصّ( او هستيم.« بگو: »پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مى‏كند؟! بلكه شما هم بشرى هستيد از مخلوقاتى كه آفريده؛ هر كس را بخواهد )و شايسته بداند( مى‏بخشد؛ و هر كس را بخواهد )و مستحق بداند( مجازات مى‏كند؛ و حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن‏هاست، از آن اوست؛ و بازگشت همه موجودات به سوى اوست.«
توضيح اجمالى آيات: قرآن مجيد ادعاهاى يهود را نقل مى‏كند كه آن‏ها معتقد بودند ورود به بهشت مخصوص يهود است و مالكان انحصارى خانه آخرت آن‏ها هستند و خود را پسران و دوستان خدا مى‏دانستند. آن‏ها خود را بهترين و برترين نژاد و قوم در ميان اقوام معرفى مى‏نمودند. در برابر اين ادعا، قرآن مجيد يهوديان را مخاطب قرار مى‏دهد و مى‏فرمايد اگر شما در اعتقادتان صداقت داريد آرزوى مرگ كنيد و خريدار آن باشيد براى اين كه ولّى و دوست خدا بايد دوستدار لقاى او باشد شما كه يقين داريد دوست خداييد و بهشت تنها از آن شماست و هيچ چيزى ميان شما و بهشت حايل نمى‏شود مگر مردن، بايد مردن را دوست داشته باشيد و با از بين رفتن اين مانع به ديدار دوست برسيد. قرآن كريم با اين منطق روشن و نورانى كذب ادعاى يهود را ثابت مى‏كند و اصولاً قرآن با نژادپرستى و قوم گرايى به شدت مخالفت كرده و ملاك نجات و سعادت را ايمان و عمل صالح معرفى مى‏نمايد.
»إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ«(123)
كسانى كه )به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله( ايمان آورده‏اند، و كسانى كه به آيين يهود گرويدند و نصارى و صابئان ]= پيروان يحيى[ هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هيچ‏گونه ترس و اندوهى براى آن‏ها نيست. )هر كدام از پيروان اديان الهى، كه در عصر و زمان خود، بر طبق وظايف و فرمان دين عمل كرده‏اند، مأجور و رستگارند.(
در خاتمه اين بحث )آيين يهود( ذكر اين نكته ضرورى است كه انحرافات دينى يهود )تحريف تورات، اعتقاد به بسته بودن دست خدا، اعتقاد فرزند داشتن خدا، اعتقاد به برترى نژادى و مذهبى( زمينه به وجود آمدن احكام و عقايد ديگرى شد كه از ملت يهود قومى فاسد و گمراه ساخت. آن‏ها جنايت‏هاى بى شمارى را در پوشش دين در جامعه بشرى انجام دادند كه در كتاب‏هاى معتبر تاريخى بخشى از آن‏ها ذكر شده است.(124)

3- آيين مسيحيت
از جمله اديانى كه قبل از ظهور اسلام در جزيرةالعرب وجود داشت آيين مسيحت بود مّورخان مى‏نويسند: بزرگترين نقطه‏اى كه در حجاز مى‏توان آن را مركز اين دين معرفى نمود شهر »نجران« است.(125)
نجران از شهرهاى ممتاز يمن و شهرى پر جمعيّت و آباد بود. استاد احمد امين مصرى در فجرالاسلام مى‏نويسد امور و شؤون اجتماعى اين شهر تحت قدرت سه نفر اداره مى‏شد. سيّد يا بزرگ شهر، عاقب يا متصدى برقرارى انتظامات و مجرى قوانين، اسقف يارئيس روحانى مسيحى شهر.در همين رابطه مى‏توان به داستان مباهله اشاره نمود كه هيئتى از مسيحيان نجران خدمت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شرفياب شدند كه ميان آن‏ها سيّد كه نام او وهب، و عاقب كه نام او عبدالمسيح، و اسقف كه كُنيه‏اش ابوحارثه بود وجود داشتند پس از گفتگو،آن حضرت خواست با آن‏ها مباهله كند كه ابتدا قبول نمودند ولى بعد خوددارى كرده و تحت حمايت اسلام در آمده، صلح و معاهده‏اى امضا نمودند. علاوه بر شهر نجران، مسيحيان در شام، عراق و اطراف مكه و مدينه نيز زندگى مى‏كردند و چند دير كه در راه شام به مكّه قرار داشت و راهبان آن‏ها گاه با كاروان‏هاى تجارى تماس مى‏گرفتند و در مورد تعاليم دينى خويش با آن‏ها سخن مى‏گفتند.(126)

مهم‏ترين انحرافات مذهبى مسيحيان در عصر بعثت از نظر قرآن كريم

الف - تحريف انجيل و متون مذهبى
نظر قرآن كريم در مورد تحريف انجيل همان است كه درباره تحريف تورات گذشت زيرا معمولاً قرآن كريم در اين مورد تعبير به اهل كتاب دارد كه شامل يهود و نصارى مى‏شود. در كتاب »تاريخ اديان و مذاهب جهان« آمده است: آنچه امروز به نام انجيل در دست است، ساخته و پرداخته راهبان مسيحى است. اناجيل موجود در واقع نوشته‏هايى است كه در طى ادوار مختلف گذشته به‏دست اين‏ها نوشته شده است. در قرن چهارم ميلادى امپراطورى روم كه دين عيسى‏عليه السلام را پذيرفت، از ميان يكصد و شصت انجيل و رساله و كتب تاريخ كه در ميان مسيحيان رواج داشت، فقط بيست و هفت كتاب و رساله را انتخاب كرد كه به نام )عهد جديد( دربرابر )عهد عتيق( قرار گرفت. در سال 1046 ميلادى انجمن مسيحيان كاتوليك هر گونه شك و ترديد در آسمانى بودن اين كتب را تحريم كرد.
در ميان اين 27 كتاب و رساله، آنچه بيشتر شهرت دارد اناجيل اربعه است كه عبارتند از: انجيل مَتّى، مُرقَس، لُوقا و يُوحَنّا. مسيحيان معتقدند كه عدد چهار، رمز عرفانى دارد واز ميان اين چهار انجيل از همه مهم‏تر انجيل مَتّى است كه از اناجيل عمده بشمار مى‏رود و همه عيسويان بر صحت آن متفق‏اند.(127)
در مورد كتب مقدسه مسيحيان و بررسى و تجزيه و تحليل علمى و تاريخى آن‏ها مطالب مفيدى در كتاب اسلام و عقائد و آراء بشرى، صفحه 444 آمده است كه مى‏تواند پاسخ گوى خيلى از سؤالات در اين زمينه باشد.

ب - تثليث (عيسى پسر خدا)
از مهم‏ترين انحرافات اعتقادى مسيحيان كه در قرآن مطرح شده، تثليث است.(128)
براى روشن شدن تثليث مطلبى از علامه طباطبايى)ره( در الميزان نقل مى‏شود: مسيحيان معتقد هستند كلمةاللّه بر هر يك از پدر، پسر و روح القدس، منطبق است چون در ابواب مختلف انجيل‏ها زياد به چشم مى‏خورد اين كه اب، اله است اِبن، اله است و روح، اله است. در همين انجيل‏هاآمده است كه اِله در عين اين كه يكى است، سه چيز است و مثال مى‏زنند به اين كه كسى بگويد زيد فرزند عمرو، انسان است كه در اين جا يك چيز، سه چيز است زيرا در مثال بيش از يك حقيقت چيزى نيست و در عين حال هم زيد است، هم پسر عمرو است و هم انسان است و غفلت كرده‏اند از اين كه اين كثرت و تعددى كه در وصف است اگر حقيقى و واقعى باشد لابد موصوف هم متعدد خواهد بود كما اين كه اگر موصوف حقيقتاً واحد باشد قهراً كثرت و تعدد اوصاف، اعتبارى خواهد بود و محال است كه يك چيز در عين اين كه يكى است سه چيز باشد. عقل سليم اين معنى را نمى‏پذيرد. عجيب اين جاست كه بسيارى از مبلغان مسى
حى به اين حقيقت اعتراف كرده و درباره اين عقيده كه جزو اوليات دين مسيح است مى‏گويند: اين مطالب از مسائل لاينحلى است كه از مذاهب پيشينيان به يادگار مانده وگرنه بر حسب موازين علمى درست در نمى‏آيد.(129)
برخى از دانشمندان و متفكران معتقد هستند تثليث مسيحت ريشه‏هاى هندى و يونانى و مصرى دارد.
يك محقق غربى مى‏گويد: همان گونه كه هندو خدايان سه گانه )برهمه + ويشنو + سيفا( دارند و بودائيان نيز خدايى سه گانه يا سه چهره دارند، عيسويان نيز چنين باورى يافته‏اند در عقايد بودايى، بودا خداست و آنان براى بودا اقانيم ثلاثه قائلند، بودى + جنيت + جيفا يعنى پدر + پسر + روح. عقايد عام مردم چين و ژاپن مبتنى بر تثليث بودايى است. در عقايد بودايان مصر نيز تثليث ديده مى‏شود. مصريان باستان به )لاهوت الكلمة( معتقد بوده‏اند و اين عقايد سالها پيش از ميلاد مسيح در ميان اين اقوام رواج كامل داشته است و بدون شك تثليث مسيحى يادگار بدويت باستان است.
نكته مهمى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه تثليث از پرماجراترين مباحث كلامى مسيحيت است و اختلاف عقايد در كيفيّتِ تشريح تثليث مسيحى، موجب پديد آمدن فرقه‏ها و مذاهب فراوانى گرديده است كه در كتب مربوط، مفصل مورد بحث قرار گرفته است.(130)
قرآن مجيد درباب تثليث، خداوند متعال را منزه از هر گونه عيب و نقص و شباهت به اوصاف بشرى و فرزند داشتن دانسته و حضرت عيسى‏عليه السلام را همچون پيامبران ديگر انسانى كامل كه انجيل بر او وحى شده است معرفى مى‏نمايد و شگفتى بشر را كه چگونه مسيح بدون پدر متولد شده، با توجه دادن به حضرت آدم‏عليه السلام كه بدون پدر و مادر بود رفع مى‏نمايد و اين گونه انحرافات فكرى را نكوهش كرده و انسان‏ها را به مطالعه وتعقل دعوت مى‏كند. آياتى كه به اين مسائل پرداخته عبارتند از: سوره نساء / 171 ؛ سوره مائده / 116 75 17 ؛ سوره آل عمران / 59.

ج - اعتقاد به برترى نژادى و مذهبى
از آيات قرآن اين گونه استنباط مى‏شود كه مسيحيان در نژادپرستى و اعتقاد به برترى مذهبى بر ديگران با يهوديان مشترك هستند به اين معنى كه هر كدام از اين دو گروه خود را بهترين انسان‏هاى روى زمين از نظر خداوند مى‏دانستند هر چند در اين رابطه قرآن مجيد از يهوديان بيشتر سخن گفته است ولى با اين وجود مسيحيان را هم در اين انحرافات دينى با آنان در يك رديف قرار مى‏دهد. به اين آيات دقت نماييد:سوره بقره آيات 111 و 113، سوره مائده آيه 18.
همان گونه كه قبلاً در بحث مربوط به يهوديان گذشت، قرآن مجيد با مطرح نمودن اين انحراف، راه نجات بشر را در رسيدن به خوشبختى در دنيا و آخرت، ايمان و عمل صالح معرفى كرده و اهل كتاب را به تفكر و تأمل در آيات الهى دعوت مى‏نمايد.
لازم به ذكر است كه علاوه بر اين سه انحراف اساسى مسيحيان )تحريف انجيل، تثليث، برترى‏طلبى دينى( انحرافات ديگرى هم براى اين آيين نقل شده است مانند گناه نخستين آدم و قربانى شدن عيسى و خريد گناهان.(131)
نكته‏اى كه با اهميت است اين كه قرآن مجيد با وجود اين انحرافات در مسيحيان، آن‏ها را بهتر از يهود معرفى مى‏نمايد و تجربه تاريخى صدر اسلام هم اين حقيقت را ثابت نمود زيرا بيشترين دشمنى‏ها و خيانت‏ها توسط يهود بر عليه مسلمانان صورت مى‏گرفت كه در جاى خود مورد بحث قرار خواهد گرفت. ان‏شاءاللّه.
»لَتَجِدَنَّ أَشدَّ النَّاسِ عَدَوَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصرَى ذَلِك بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسِينَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لا يَستَكبرُونَ«(132)
بطور مسلم، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهى يافت؛ و نزديك‏ترين دوستان به مؤمنان را كسانى مى‏يابى كه مى‏گويند: »ما نصارى هستيم«؛ اين بخاطر آن است كه در ميان آن‏ها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند؛ و آن‏ها )در برابر حق( تكبّر نمى‏ورزند.