ب - بسته بودن دست خداوند
از جمله انحرافات دينى يهود در عصر بعثت اعتقاد به بسته بودن دست خداوند است كه
قرآن مجيد در سوره مائده آيه 64 از آن ياد مىكند:
در مورد اين اعتقاد احتمالاتى است كه ذكر مىشود:
1- ملت و دين يهود نسخ در احكام دين را جايز نمىدانستند و به نسخ تورات نيز به هيچ
وجه رضايت نمىدادند و زير بار اين حرف كه تورات به وسيله انجيل و قرآن نسخ شود
نمىرفتند. و لذا معتقد بودند كه »يداللّه مغلوله« دست خدا بسته است. به همين دليل
آنها نسخ و بداء را قبول نداشتند و معتقد بودند دين خدا يكى بوده، هست و خواهد بود
و آن هم دين حضرت موسىعليه السلام است.
2- يهوديان مىديدند كه مسلمانان در فقر و تنگدستى و دشوارى به سر مىبرند لذا اين
حرف را در مورد مؤمنين زدهاند و غرضشان از اين سخن استهزاء خداوند است و
مىخواستند بگويند خداوند قادر نيست براين كه فقر را از بين مؤمنين زائل كند و
ايشان را بى نياز سازد.
3- مىگويند روزگارى، خداوند امّت يهود را گرفتار قحطى كرده و در نتيجه نظام و
شيرازه زندگىشان مختل و از هم گسيخته شده و آنان از باب شكايت از اوضاع خود اين
كلمات كفر آميز را مىگفتهاند و اين سخن در عقايد يهود باقى مانده است.
4- مىگويند وقتى آيه »مَنْ ذَاالّذى يُقْرِضُ اللّه قَرضاً حَسَنا« وامثال آن كه
سخن از قرض دادن به خداوند مطرح كرده است به گوش يهود رسيده، اين گونه آيات را
بهانه كرده و خواستهاند مسلمانان را مسخره كنند و بگويند اين چه خدايى است كه براى
ترويج دين خود اين قدر قدرت مالى ندارد كه حاجت خود را رفع كند و ناچار دست حاجت به
سوى بندگان خود دراز مىكند؟!
5- بسيارى از روايات اهل بيت عليهم السلام كه به ما رسيده، مفيد اين مطلب است كه
اين آيه اشاره به اعتقادى است كه يهود درباره مسئله قضا و قدر داشتند و معتقد بودند
كه در آغاز خلقت خداوند همه چيز را معين كرده و آنچه بايد انجام بگيرد انجام
مىگيرد و حتى خود او هم عملاً نمىتواند تغييرى در آن ايجاد كند.(116)
ج - فرزند داشتن خداوند
يهوديان مانند برخى از اديان تحريف شده، قائل به اين عقيده فاسد و انحرافى بودند كه
خداوند داراى فرزند است به اين معنى كه در اصل اين اعتقاد مشترك بودند هر چند در
مصداق با همديگر اختلاف داشتند.قرآن كريم در اين مورد مىفرمايد:
»وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصرَى الْمَسِيحُ
ابْنُ اللَّهِ ذَلِك قَوْلُهُم بِأَفْوَهِهِمْ يُضهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كفَرُوا
مِن قَبْلُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنىَّ يُؤْفَكونَ«(117)
يهود گفتند: »عزيرعليه السلام پسر خداست!« و نصارى گفتند: »مسيحعليه السلام پسر
خداست!« اين سخنى است كه با زبان خود مىگويند، كه همانند گفتار كافران پيشين است؛
خدا آنان را بكشد، چگونه از حق منحرف مىشوند؟!
توضيح: در تفاسير معتبرى مانند مجمع البيان، الميزان و نمونه در مورد اين آيه
مطالبى مطرح شده است كه خلاصه آن در ذيل مىآيد:
عُزَيْر )بر وزن حسين( در لغت عرب همان عَذْرا در لغت يهود است. معمولاً عرب وقتى
لغت بيگانه را بكار مىبرد در آن تغييرى ايجاد مىكند مانند كلمه يسوع كه در عربى
به عيسىعليه السلام و كلمه يوحنا كه به يحيىعليه السلام تبديل گشته است.
عزير در تاريخ يهود موقعيت خاصى دارد تا آنجا كه بعضى اساس مليّت و درخشش تاريخ اين
جمعيّت را به او نسبت مىدهند زيرا در واقعه بُختالنصر پادشاه بابل كه وضع يهود به
وسيله او به كلى درهم ريخته شد شهرهاى آنان خراب، كتب مذهبى نابود، مردان كشته،
زنان و كودكان اسير و به بابل انتقال يافتند و حدود يك قرن در آنجا زندگى كردند تا
اين كه پادشاه ايران كورش، بابل را فتح كرد. عذرا كه يكى از بزرگان يهود در آن
روزگار بود نزد وى آمد و براى آنها شفاعت كرد. او موافقت كرد كه يهود به شهرهايشان
باز گردند و از نو تورات نوشته شود. در اين هنگام عذرا طبق آنچه در خاطرش بود تورات
را نوشت و در ميان يهود منتشر كرد. )البته اين مجموعه هم در زمان )انتيوكس( پادشاه
سوريه و فاتح بلاد يهود يعنى در حدود سنة 161 قبل از ميلاد باز به كلى از بين رفت(
يهود به جهت اين كه عذرا وسيله بازگشت عزّت آنان شده بود او را تعظيم نمود. و پسر
خدا ناميدند حال آيا اين نامگذارى مانند مسيحيان است كه عيسىعليه السلام را
پسرخدا ناميدهاند و پرتوى از جوهر ربوبيت در او قائلند و يا او را مشتق از خدا و
يا خود خدا مىدانند؟ و يا اين كه از باب اين اقدام او را پسر خدا ناميدهاند؟
معلوم نيست. چيزى كه هست سياق آيه مورد بحث است كه مىفرمايد: »اِتَّخَذُوا
اَحْبَارهُم ورُهبانَهُم اَرباباً مِنْ دُونِ اللّه والمسيح ابن مريم« سياق آيه
مىفرمايد: مرادشان معناى دوم است. در روايتى آمده است: هنگامى كه پيامبر اكرمصلى
الله عليه وآله از يهوديان پرسيد: شما اگر عزير را به خاطر خدماتش احترام مىكنيد و
به اين نام مىخوانيد پس چرا اين نام را بر موسىعليه السلام كه بسيار به شما خدمت
كرده است نمىگذاريد؟ آنها از پاسخ فرو ماندند و جوابى براى سؤال نداشتند.
البته همه يهوديان چنين عقيدهاى نداشتهاند ولى از قرآن استفاده مىشود كه اين طرز
فكر در ميان گروهى از آنها در عصر بعثت وجود داشته است.
د - صهيونيسم (نژاد پرستى دينى)(118)
از جمله انحرافات دينى يهود كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده است اين است كه آنها
خود را برترين نژاد آسمانى و الهى دانسته و برتر از تمام خلايق شمرده و طرفدار سلطه
و نفوذ حكومت خويش بر تمامى بشر مىباشند و علت اين تفكر انحرافى كه ريشه خيلى از
مفاسد در ميان يهوديان گشته اين است كه آنها معتقدند )يهوه( تنها خداى ملّى قوم
بنىاسرائيل است و تمام جهانيان بايد خداى يهود را بپرستند.
آياتى از قرآن مجيد كه اين تفكر انحرافى را در مورد يهوديان مطرح مىنمايد:
»قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن
دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوْتَ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ«(119)
ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمىكنند بخاطر اعمالى كه از پيش فرستادهاند؛ و خداوند
ظالمان را بخوبى مىشناسد!
»قُلْ إِن كانَت لَكمُ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصةً مِّن دُونِ
النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كنتُمْ صدِقِينَ«(120)
بگو: »اگر آن )چنان كه مدعى هستيد( سراى ديگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه ساير
مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد!«
»وَ قَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلّا مَن كانَ هُوداً أَوْ نَصرَى تِلْك
أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَنَكمْ إِن كنتُمْ صدِقِينَ«(121)
آنها گفتند: »هيچ كس، جز يهود يا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.« اين آرزوى
آنهاست! بگو: »اگر راست مىگوييد، دليل خود را )بر اين موضوع( بياوريد!«
»وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصرَى نحْنُ أَبْنَؤُا اللَّهِ وَ أَحِبَّؤُهُ قُلْ
فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ
لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ
مَا بَيْنَهُمَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ«(122)
يهود و نصارى گفتند: »ما، فرزندان خدا و دوستان )خاصّ( او هستيم.« بگو: »پس چرا شما
را در برابر گناهانتان مجازات مىكند؟! بلكه شما هم بشرى هستيد از مخلوقاتى كه
آفريده؛ هر كس را بخواهد )و شايسته بداند( مىبخشد؛ و هر كس را بخواهد )و مستحق
بداند( مجازات مىكند؛ و حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست، از آن اوست؛
و بازگشت همه موجودات به سوى اوست.«
توضيح اجمالى آيات: قرآن مجيد ادعاهاى يهود را نقل مىكند كه آنها معتقد بودند
ورود به بهشت مخصوص يهود است و مالكان انحصارى خانه آخرت آنها هستند و خود را
پسران و دوستان خدا مىدانستند. آنها خود را بهترين و برترين نژاد و قوم در ميان
اقوام معرفى مىنمودند. در برابر اين ادعا، قرآن مجيد يهوديان را مخاطب قرار مىدهد
و مىفرمايد اگر شما در اعتقادتان صداقت داريد آرزوى مرگ كنيد و خريدار آن باشيد
براى اين كه ولّى و دوست خدا بايد دوستدار لقاى او باشد شما كه يقين داريد دوست
خداييد و بهشت تنها از آن شماست و هيچ چيزى ميان شما و بهشت حايل نمىشود مگر مردن،
بايد مردن را دوست داشته باشيد و با از بين رفتن اين مانع به ديدار دوست برسيد.
قرآن كريم با اين منطق روشن و نورانى كذب ادعاى يهود را ثابت مىكند و اصولاً قرآن
با نژادپرستى و قوم گرايى به شدت مخالفت كرده و ملاك نجات و سعادت را ايمان و عمل
صالح معرفى مىنمايد.
»إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِينَ مَنْ
ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ
عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ«(123)
كسانى كه )به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله( ايمان آوردهاند، و كسانى كه به
آيين يهود گرويدند و نصارى و صابئان ]= پيروان يحيى[ هر گاه به خدا و روز رستاخيز
ايمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و
هيچگونه ترس و اندوهى براى آنها نيست. )هر كدام از پيروان اديان الهى، كه در عصر
و زمان خود، بر طبق وظايف و فرمان دين عمل كردهاند، مأجور و رستگارند.(
در خاتمه اين بحث )آيين يهود( ذكر اين نكته ضرورى است كه انحرافات دينى يهود )تحريف
تورات، اعتقاد به بسته بودن دست خدا، اعتقاد فرزند داشتن خدا، اعتقاد به برترى
نژادى و مذهبى( زمينه به وجود آمدن احكام و عقايد ديگرى شد كه از ملت يهود قومى
فاسد و گمراه ساخت. آنها جنايتهاى بى شمارى را در پوشش دين در جامعه بشرى انجام
دادند كه در كتابهاى معتبر تاريخى بخشى از آنها ذكر شده است.(124)
3- آيين مسيحيت
از جمله اديانى كه قبل از ظهور اسلام در جزيرةالعرب وجود داشت آيين مسيحت بود
مّورخان مىنويسند: بزرگترين نقطهاى كه در حجاز مىتوان آن را مركز اين دين معرفى
نمود شهر »نجران« است.(125)
نجران از شهرهاى ممتاز يمن و شهرى پر جمعيّت و آباد بود. استاد احمد امين مصرى در
فجرالاسلام مىنويسد امور و شؤون اجتماعى اين شهر تحت قدرت سه نفر اداره مىشد.
سيّد يا بزرگ شهر، عاقب يا متصدى برقرارى انتظامات و مجرى قوانين، اسقف يارئيس
روحانى مسيحى شهر.در همين رابطه مىتوان به داستان مباهله اشاره نمود كه هيئتى از
مسيحيان نجران خدمت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله شرفياب شدند كه ميان آنها سيّد
كه نام او وهب، و عاقب كه نام او عبدالمسيح، و اسقف كه كُنيهاش ابوحارثه بود وجود
داشتند پس از گفتگو،آن حضرت خواست با آنها مباهله كند كه ابتدا قبول نمودند ولى
بعد خوددارى كرده و تحت حمايت اسلام در آمده، صلح و معاهدهاى امضا نمودند. علاوه
بر شهر نجران، مسيحيان در شام، عراق و اطراف مكه و مدينه نيز زندگى مىكردند و چند
دير كه در راه شام به مكّه قرار داشت و راهبان آنها گاه با كاروانهاى تجارى تماس
مىگرفتند و در مورد تعاليم دينى خويش با آنها سخن مىگفتند.(126)
مهمترين انحرافات مذهبى مسيحيان در عصر بعثت از نظر قرآن كريم
الف - تحريف انجيل و متون مذهبى
نظر قرآن كريم در مورد تحريف انجيل همان است كه درباره تحريف تورات گذشت زيرا
معمولاً قرآن كريم در اين مورد تعبير به اهل كتاب دارد كه شامل يهود و نصارى
مىشود. در كتاب »تاريخ اديان و مذاهب جهان« آمده است: آنچه امروز به نام انجيل در
دست است، ساخته و پرداخته راهبان مسيحى است. اناجيل موجود در واقع نوشتههايى است
كه در طى ادوار مختلف گذشته بهدست اينها نوشته شده است. در قرن چهارم ميلادى
امپراطورى روم كه دين عيسىعليه السلام را پذيرفت، از ميان يكصد و شصت انجيل و
رساله و كتب تاريخ كه در ميان مسيحيان رواج داشت، فقط بيست و هفت كتاب و رساله را
انتخاب كرد كه به نام )عهد جديد( دربرابر )عهد عتيق( قرار گرفت. در سال 1046 ميلادى
انجمن مسيحيان كاتوليك هر گونه شك و ترديد در آسمانى بودن اين كتب را تحريم كرد.
در ميان اين 27 كتاب و رساله، آنچه بيشتر شهرت دارد اناجيل اربعه است كه عبارتند
از: انجيل مَتّى، مُرقَس، لُوقا و يُوحَنّا. مسيحيان معتقدند كه عدد چهار، رمز
عرفانى دارد واز ميان اين چهار انجيل از همه مهمتر انجيل مَتّى است كه از اناجيل
عمده بشمار مىرود و همه عيسويان بر صحت آن متفقاند.(127)
در مورد كتب مقدسه مسيحيان و بررسى و تجزيه و تحليل علمى و تاريخى آنها مطالب
مفيدى در كتاب اسلام و عقائد و آراء بشرى، صفحه 444 آمده است كه مىتواند پاسخ گوى
خيلى از سؤالات در اين زمينه باشد.
ب - تثليث (عيسى پسر خدا)
از مهمترين انحرافات اعتقادى مسيحيان كه در قرآن مطرح شده، تثليث است.(128)
براى روشن شدن تثليث مطلبى از علامه طباطبايى)ره( در الميزان نقل مىشود: مسيحيان
معتقد هستند كلمةاللّه بر هر يك از پدر، پسر و روح القدس، منطبق است چون در ابواب
مختلف انجيلها زياد به چشم مىخورد اين كه اب، اله است اِبن، اله است و روح، اله
است. در همين انجيلهاآمده است كه اِله در عين اين كه يكى است، سه چيز است و مثال
مىزنند به اين كه كسى بگويد زيد فرزند عمرو، انسان است كه در اين جا يك چيز، سه
چيز است زيرا در مثال بيش از يك حقيقت چيزى نيست و در عين حال هم زيد است، هم پسر
عمرو است و هم انسان است و غفلت كردهاند از اين كه اين كثرت و تعددى كه در وصف است
اگر حقيقى و واقعى باشد لابد موصوف هم متعدد خواهد بود كما اين كه اگر موصوف
حقيقتاً واحد باشد قهراً كثرت و تعدد اوصاف، اعتبارى خواهد بود و محال است كه يك
چيز در عين اين كه يكى است سه چيز باشد. عقل سليم اين معنى را نمىپذيرد. عجيب اين
جاست كه بسيارى از مبلغان مسى
حى به اين حقيقت اعتراف كرده و درباره اين عقيده كه جزو اوليات دين مسيح است
مىگويند: اين مطالب از مسائل لاينحلى است كه از مذاهب پيشينيان به يادگار مانده
وگرنه بر حسب موازين علمى درست در نمىآيد.(129)
برخى از دانشمندان و متفكران معتقد هستند تثليث مسيحت ريشههاى هندى و يونانى و
مصرى دارد.
يك محقق غربى مىگويد: همان گونه كه هندو خدايان سه گانه )برهمه + ويشنو + سيفا(
دارند و بودائيان نيز خدايى سه گانه يا سه چهره دارند، عيسويان نيز چنين باورى
يافتهاند در عقايد بودايى، بودا خداست و آنان براى بودا اقانيم ثلاثه قائلند، بودى
+ جنيت + جيفا يعنى پدر + پسر + روح. عقايد عام مردم چين و ژاپن مبتنى بر تثليث
بودايى است. در عقايد بودايان مصر نيز تثليث ديده مىشود. مصريان باستان به )لاهوت
الكلمة( معتقد بودهاند و اين عقايد سالها پيش از ميلاد مسيح در ميان اين اقوام
رواج كامل داشته است و بدون شك تثليث مسيحى يادگار بدويت باستان است.
نكته مهمى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه تثليث از پرماجراترين مباحث كلامى
مسيحيت است و اختلاف عقايد در كيفيّتِ تشريح تثليث مسيحى، موجب پديد آمدن فرقهها و
مذاهب فراوانى گرديده است كه در كتب مربوط، مفصل مورد بحث قرار گرفته است.(130)
قرآن مجيد درباب تثليث، خداوند متعال را منزه از هر گونه عيب و نقص و شباهت به
اوصاف بشرى و فرزند داشتن دانسته و حضرت عيسىعليه السلام را همچون پيامبران ديگر
انسانى كامل كه انجيل بر او وحى شده است معرفى مىنمايد و شگفتى بشر را كه چگونه
مسيح بدون پدر متولد شده، با توجه دادن به حضرت آدمعليه السلام كه بدون پدر و مادر
بود رفع مىنمايد و اين گونه انحرافات فكرى را نكوهش كرده و انسانها را به مطالعه
وتعقل دعوت مىكند. آياتى كه به اين مسائل پرداخته عبارتند از: سوره نساء / 171 ؛
سوره مائده / 116 75 17 ؛ سوره آل عمران / 59.
ج - اعتقاد به برترى نژادى و مذهبى
از آيات قرآن اين گونه استنباط مىشود كه مسيحيان در نژادپرستى و اعتقاد به برترى
مذهبى بر ديگران با يهوديان مشترك هستند به اين معنى كه هر كدام از اين دو گروه خود
را بهترين انسانهاى روى زمين از نظر خداوند مىدانستند هر چند در اين رابطه قرآن
مجيد از يهوديان بيشتر سخن گفته است ولى با اين وجود مسيحيان را هم در اين انحرافات
دينى با آنان در يك رديف قرار مىدهد. به اين آيات دقت نماييد:سوره بقره آيات 111 و
113، سوره مائده آيه 18.
همان گونه كه قبلاً در بحث مربوط به يهوديان گذشت، قرآن مجيد با مطرح نمودن اين
انحراف، راه نجات بشر را در رسيدن به خوشبختى در دنيا و آخرت، ايمان و عمل صالح
معرفى كرده و اهل كتاب را به تفكر و تأمل در آيات الهى دعوت مىنمايد.
لازم به ذكر است كه علاوه بر اين سه انحراف اساسى مسيحيان )تحريف انجيل، تثليث،
برترىطلبى دينى( انحرافات ديگرى هم براى اين آيين نقل شده است مانند گناه نخستين
آدم و قربانى شدن عيسى و خريد گناهان.(131)
نكتهاى كه با اهميت است اين كه قرآن مجيد با وجود اين انحرافات در مسيحيان، آنها
را بهتر از يهود معرفى مىنمايد و تجربه تاريخى صدر اسلام هم اين حقيقت را ثابت
نمود زيرا بيشترين دشمنىها و خيانتها توسط يهود بر عليه مسلمانان صورت مىگرفت كه
در جاى خود مورد بحث قرار خواهد گرفت. انشاءاللّه.
»لَتَجِدَنَّ أَشدَّ النَّاسِ عَدَوَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا الْيَهُودَ وَ
الَّذِينَ أَشرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا
الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصرَى ذَلِك بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسِينَ وَ رُهْبَاناً
وَ أَنَّهُمْ لا يَستَكبرُونَ«(132)
بطور مسلم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهى يافت؛ و
نزديكترين دوستان به مؤمنان را كسانى مىيابى كه مىگويند: »ما نصارى هستيم«؛ اين
بخاطر آن است كه در ميان آنها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند؛ و آنها )در برابر
حق( تكبّر نمىورزند.