الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۶ -


فصل سوم: ريشه‏هاى جاهليت در عصر بعثت (98)

با مطالعه در آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى و تاريخ، به اين نكته پى مى‏بريم كه عوامل اصلى مفاسد اجتماعى در عصر بعثت عبارتند از:
الف - انحرافات دينى و اعتقادى،
ب - جهل و بيسوادى،
ج - تقليد از پيشينيان و نياكان،
اين عوامل در آن عصر زمينه تحقق مفاسد را فراهم مى‏ساخته‏اند يعنى فضايى را بوجود مى‏آورده‏اند كه انسانهاى آن زمان بطور طبيعى گرايش به فساد و تباهى پيدا كنند، هرچند عوامل فوق علت تامه وجود مفاسد در آن دوران نبوده ولى نقش شرط و مقتضى را داشته‏اند در اين جا به توضيح اين عوامل مى‏پردازيم.
الف - انحرافات دينى و اعتقادى در عصربعثت
از بررسى آيات قرآن كريم و كتب تاريخى استنباط مى‏شود كه مردم از نظر اعتقادى در جَزيرةالعرب و اطراف آن به هفت گروه تقسيم مى‏شدند: 1- پيروان آيين حنيف؛ 2- پيروان آيين يهود؛ 3- پيروان آيين مسيحيت؛ 4- پيروان آيين مجوس )زرتشت(؛ 5- پيروان آيين صائبى؛ 6-مشركين )پرستش بت‏ها، شياطين و جن، فرشتگان، اجرام سماوى(؛ 7- دهريون؛

1- آيين حنيف
»يَأَهْلَ الْكتَبِ لِمَ تُحَاجُّونَ فى إِبْرَهِيمَ وَ مَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَ الانجِيلُ إِلّا مِن بَعْدِهِ أَ فَلاتَعْقِلُونَ(99)»
اى اهل كتاب! چرا درباره ابراهيم، گفتگو و نزاع مى‏كنيد )و هر كدام، او را پيرو آيين خودتان معرفى مى‏نماييد(؟! در حالى كه تورات و انجيل، بعد از او نازل شده است! آيا انديشه نمى‏كنيد؟!
»حَنيف« از باطل به سوى حق گرويدن را گويند (100). عرب قبل از اسلام آيين ابراهيم خليل الرحمن‏عليه السلام را به آيين رستگارى يا حنيفيه تعبير مى‏كردند و هر كسى كه مراسم حج و طواف كعبه انجام مى‏داد و يا سنن خاص را كه منسوب به آيين ابراهيم بود در طهارت و ازدواج و امور ديگر... رعايت مى‏كرد و يا ختنه مى‏نمود حنيف مى‏خواندند. قرآن كريم نيز ابراهيم‏عليه السلام را پيشواى حنفاء و حنيف خوانده و آيين او را دين حنيف توصيف كرده است(101).
ابراهيم خليل الرحمن جّد اعلاى بنى‏اسرائيل و انبياى يهود و بسيارى از حجازيها است و تقريباً دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح در شهر كوچك )ُاور( كه در لغت كلدانى به معناى آتش است و در مجاور بابل پايتخت كلدانى‏ها است متولد شد است. او از جانب خداوند مبعوث به رسالت شد و به هدايت بت‏پرستان اين سرزمين كه دچار انحرافات شده و بت مى‏پرستيدند، پرداخت(102).
)داستان مبارزات حضرت ابراهيم‏عليه السلام در سوره بقره / 261 و سوره انعام / 76-75 و سوره انبياء / 69 و 70 و آيات ديگر آمده است(.
حضرت ابراهيم‏عليه السلام براى بسط و گسترش دين و آيين حنيف در سرزمين‏هاى عراق، مصر، فلسطين و حجاز اقامت مى‏نمود و به دعوت و ارشاد مى‏پرداخت و بر اثر مجاهدتهاى او اكثر مردم اين مناطق آيين او را پذيرفتند قبايل عرب و مردم مكه به واسطه اقامت هاجرعليه السلام و اسماعيل‏عليه السلام و بناى بيت‏اللّه الحرام وانجام مراسم حج و قربانى كه زمينه حضور حضرت ابراهيم و سفرهاى متعدد او را فراهم كرده بود باشريعت حنيف ابراهيم آشنا شدند و آيين او را پذيرفتند پس از آن حضرت، فرزندش اسماعيل كه در حجاز سكونت داشت به هدايت خلق مبعوث شد و شريعت حنيف را تعليم مى‏داد. گذشت زمان و عوامل مختلف به تدريج شريعت ابراهيمى را با انحرافات و خرافات آلوده كرد و اوّلين كسى كه شريعت حضرت ابراهيم‏عليه السلام را تغيير داد )عمروبن لُحى( از نسل اسماعيل بود(103) كه آيين شرك را پديد آورد )بررسى عقايد اين گروه و مسائل مربوط به آنان در آينده مى‏آيد(.
و به اين ترتيب پيروان حضرت ابراهيم كه از نسل فرزندش اسماعيل بودند و در مكه اقامت داشتند از توحيد به بت پرستى گرايش پيدا كردند و در اطراف خانه كعبه كه بزرگترين بت شكن تاريخ آن را براى پرستش خداى يكتا بنا كرده بود مشهورترين بت‏هاى عرب را نصب كرده و به گِردش طواف مى‏كردند و از بت‏ها حاجت مى‏طلبيدند و با اين حال خود را وارث شريعت ابراهيم‏عليه السلام و كليددار خانه كعبه و ميزبان حجاج بيت‏اللّه مى‏دانستند.
پيروان حضرت ابراهيم در ديگر مناطق هم از انحراف مصون نماندند و به عناوين مختلف عقايد كهن خود را در دين حنيف داخل نمودند واز توحيد به ثنويت و چند خدايى و پرستش ستاره‏ها تمايل پيدا كردند و گروهى از آنان به اديان ديگر چون يهوديت و مسيحت و آيين زرتشتى گرويدند تااين كه اسلام پديد آمد و پرده از روى معارف و عقايد آيين واقعى ابراهيم‏عليه السلام برداشت. در اين ميان چهره‏هاى برجسته‏اى بودند كه به آيين حنيف وفادار بودند كه نام نيك آن‏ها در كتب تاريخ ثبت است(104).

2- آيين يهود
واژه عبرى يهود از يَهوه )نام خداوند به لغت عبرى( است و برخى مشتقات آن مانند هاد عربى مى‏باشد. البته برخى از لغت نويسان اين واژه را عربى مى‏دانندومعتقد هستند اين كلمه از هود كه به معناى رجوع است گرفته شده است(105).
حضرت موسى‏عليه السلام )كه آيين يهود متعلق به اوست( در حدود 1350 سال قبل از ميلاد در زمان فرعون تسخير در مصر متولّد و در زمان سلطنت پسر او مبعوث به رسالت شد. مردم مصر در اين زمان به آلهه متعدد عقيده داشتند گروهى نيز فراعنه را مى‏پرستيدند.
آن حضرت براى نجات بنى اسرائيل از گمراهى و مظالم فراعنه مصر زحمات زيادى متحمل شد كه ماجراى مبارزات او با فرعون و هدايت مصريان و نجات بنى‏اسرائيل در قرآن كريم و(106) كتب تاريخى آمده، است. عاقبت حضرت موسى‏عليه السلام در منطقه‏اى كه امروز جزء سرزمين اردن هاشمى محسوب مى‏شود از دنيا رفت و بعد از مرگ او امت موسى، سرزمين فلسطين را كه سرسبز و خوش آب و هوا بود براى سكونت خود انتخاب و با اعمال قدرت و زور در اين سرزمين مستقر شدند. آن‏ها در فلسطين تحت سرپرستى انبياء و قضاة بنى‏اسرائيل قرنها زندگى كردند و به تدريج سازمان حكومتى آنان افزايش يافت ولى بر اثر تفرقه‏هاى مذهبى و تنازعات داخلى، حكومت آن‏ها رو به ضعف نهاد و شاهان بابل به سرزمين آن‏ها طمع ورزيدند و در نهايت بخت النصر پادشاه بابل در حدود 600 سال قبل از ميلاد، اورشليم و بيت‏المقدس را تصرف كرد و پس از جنگ‏هاى فراوان و فراز و نشيب‏هاى گوناگون در آخرين حمله، فلسطين را محاصره كرد و تعداد بيشمارى را كشت و بناهاى فراوانى را ويران كرد و معابد و مراكز مهم دينى را منهدم نمود و صندوق شهادت كه نسخه هاى تورات در آن بود در همين واقعه نابود شد و نفوس باقيمانده يهود اسير و جملگى به بابل برده شدند. و بالاخره در حدود 538 - 530 سال قبل از ميلاد كوروش سر سلسله هخامنشيان به بابل حمله كرد و سلطنت كلدانيان را منقرض نمود و اسيران يهودى را از اسارت رهانيد و اين حادثه زمينه‏اى شد براى استقرار يهوديان در مناطق گوناگون.
از جمله سرزمين‏هايى كه آيين يهود قبل از اسلام در آن‏ها رواج داشت جزيرةالعرب و حجاز بود البته در اين كه يهوديان جزيرةالعرب از نژاد خاص يهود بوده و از فلسطين يا نقطه ديگرى به اين سرزمين مهاجرت نموده‏اند و يا از نژاد عرب بودند و بر اثر ارتباط با يهوديان به آئين آن‏ها متمايل شده‏اند اقوال مورخان يكسان نيست ولى با توجه به مجموع آن‏ها مى‏توان گفت كه هر دو نژاد در جزيرةالعرب بودند يهود خالص و عرب يهودى در فدك، تيماء، خيبر، وادى‏القدس و يثرب سكونت داشتند و بزرگترين طوايف آن‏ها عبارت بودند از بنى‏قريظه ، بنى نضير و بنى‏قَينقاع كه به كشاورزى و تجارت و صنعت مشغول و داراى قدرت مادى مناسبى بودند.
يهود تعاليم دينى را كه به تورات منتسب(107) و آغشته به خرافات و افسانه‏ها گشته بود در جزيرة العرب منتشر مى‏نمود. قرآن مجيد به بخشى از انحرافات يهود در اين مقطع اشاراتى دارد كه در ذيل مى‏آيد:
انحرافات دينى يهوديان در عصربعثت از نظرقرآن
الف - تحريف تورات و متون مذهبى:
قرآن مجيد تحريف تورات و متون مذهبى يهود را به دو صورت مطرح مى‏كند:
1- تحريف بالزيادة يعنى افتراء بر خداوند؛
2- تحريف بالنقيصه يعنى كتمان حقايق و خيانت به كتب آسمانى.
لازم به ذكر است نظر قرآن در مورد تحريف تورات، در مورد تحريف انجيل هم جارى است و لذا آياتى كه به عنوان شاهد بر تحريف تورات ذكر مى‏شود، همان آيات در مورد تحريف انجيل نيز آورده مى‏شود و معمولاً در اين گونه آيات خداوند تعبير به اهل كتاب دارد كه منصرف به يهود و نصارى مى‏باشد.

1 - تحريف بالزيادة و افتراء بر خداوند توسط يهوديان در قرآن
از دو آيه 79 سوره بقره و 78 سوره آل عمران و آيات مشابه آن در قرآن كريم استفاده مى‏شود كه گروهى از دانشمندان يهود بر اساس منافع دنيائى خويش دست به تحريف متون دينى مى‏زدند و به اين وسيله عوام را گمراه مى‏نمودند و اين عمل را با علم و عمد انجام مى‏دادند. اين تحريف پيرامون معارف الهى از قبيل توحيد، نبوّت، معاد بود كه در تورات فعلى نيز موجود است. به دو نمونه از آن‏ها توجه مى‏شود: در شماره 24 از باب 32 سِفر پيدايش آمده است و »يعقوب تنها ماند و مردى با وى تا طلوع فجر كشتى مى‏گرفت و چون او ديد بر وى غلبه نمى‏يابد كف ران يعقوب را لمس كرد و كف ران يعقوب در كشتى گرفتن با او فشرده شد پس گفت مرا رها كن زيرا كه فجر مى‏شكافد. گفت: تا مرا بركت ندهى رها نكنم. به وى گفت: نام تو چيست؟ پاسخ داد: يعقوب. گفت: از اين پس نام تو اسرائيل باشد زيرا كه با خدا و انسان مجاهده كردى و نصرت يافتى. يعقوب از او سؤال كرد: كه مرا از نام خود آگاه ساز. گفت: چرا اسم مرا مى‏پرسى؟«
و او را در آنجا بركت داد. يعقوب آن محل را »فيئل« ناميد و گفت: »براى آن كه خدا را روبرو ديدم و جانم رستگارشد.«
طبق اين آيات تورات، خداوند متعال يك شب تا صبح با يعقوب مشغول كشتى گرفتن مى‏شود و عاقبت وقتى حريف را قوى مى‏بيند به التماس افتاده و بالاخره با بركت دادن و باج، از چنگال او نجات پيدا مى‏كند.
همچنين در متون مذهبى يهود است كه: خدا از قوم يهود خواست كه بر بام خانه‏هاى خود خون گوسفند بپاشند تا چون خدا مى‏خواهد مردم مصر را هلاك كند يهوديان را اشتباهاً و نادانسته هلاك نكند.(108)
بى‏شك عقل سليم به آسانى در پناه وحى ناب )قرآن( به بطلان اين سخنان دست مى‏يابد و اين نكته بايد مورد توجه قرار گيرد كه از جمله بركات قرآن مجيد پاك نمودن اين سخنان زشت از چهره تورات مى‏باشد. در حقيقت قرآن مجيد با تعاليم خويش انسانها را به حقايق هستى آشنا مى‏كند و عمل پليد بعضى از دانشمندان اديان كه به خاطر منافع دنيايى خويش به كتب آسمانى خيانت كرده‏اند را رسوا مى‏نمايد كه اگر قرآن مجيد نبود قطعاً انسان هاى تشنه حقايق نمى‏توانستند به اين واقعيّت‏ها دست پيداكنند.
قرآن مجيد از عمل اين گروه به »افتراء على اللّه« ياد مى‏كند.
»فَمَنِ افْترَى عَلى اللَّهِ الكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ«(109)
بنا بر اين، آن‏ها كه بعد از اين به خدا دروغ مى‏بندند، ستمگرند! )زيرا از روى علم و عمد چنين مى‏كنند(.
در همين رابطه علامه طباطبائى قدس سره مى‏فرمايد: منظور از افتراى كذب بر خداوند سبحان، توصيف خداوند متعال است به صفتى كه در او نيست و يا نسبت دادن چيزى به ناحق و يا بدون علم و مدرك به او است و افترا از روشن‏ترين مصاديق ظلم و گناه است و معلوم است كه ظلم نسبت به هر كسى يك حكم ندارد، هر قدر كسى كه مورد ظلم واقع شده بزرگتر باشد ظلم ما نيز به همان نسبت بزرگتر خواهد بود تا آنجا كه به بزرگترين مقام يعنى به ساحت عظمت و كبريايى پروردگار منتهى شود كه افتراء و ظلم به او، عظيم‏ترين ظلم خواهد بود.(110)

2 - تحريف با لنقيصه يا كتمان حقايق آسمانى توسط گروهى از دانشمندان يهود در قرآن
از مصاديق بارز تحريف، كتمان و مخفى نمودن حقايق آسمانى است و اين انحراف از جانب بعضى از علماى منحرف صورت مى‏گيرد. قرآن مجيد از وجود اين انحراف در ميان يهوديان خبر مى‏دهد و ضمن نكوهش اين عمل، عاملان اين حركت زشت را به عذاب دردناك الهى تهديد مى‏نمايد.
»يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَلْبِسونَ الْحَقَّ بِالْبَطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُون«(111)
اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل )مى‏آميزيد و( مشتبه مى‏كنيد )تا ديگران نفهمند و گمراه شوند(، و حقيقت را پوشيده مى‏داريد در حالى كه مى‏دانيد؟!
»وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَبَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظهُورِهِمْ وَ اشترَوْا بِهِ ثمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ«(112)
و )به خاطر بياوريد( هنگامى را كه خدا، از كسانى كه كتاب )آسمانى( به آن‏ها داده شده، پيمان گرفت كه حتماً آن را براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد! ولى آن‏ها، آن را پشت سر افكندند؛ و به بهاى كمى فروختند؛ و چه بد متاعى مى‏خرند؟!
توضيح: قرآن مجيد در اين آيات به پيمانى اشاره مى‏كند كه بر اساس آن مقرر گشته بود كه اهل كتاب، آيات الهى را براى مردم آشكار سازند و هرگز آن را كتمان نكنند، ولى به خاطر منافع مادى آنان به آيات الهى خيانت نمودند، قرآن از اين عمل زشت در آيه 71 سوره آل عمران به »تلبسون الحق باالباطل« تعبير نموده است و در آيه 187 همان سوره به »فنبذوه وراء ظهورهم« و امّا توضيحى در مورد اين دو تعبير. كلمه لَبس كه فعل مضارع تلبسون از آن مشتق شده به معناى القاى شبهه و آرايش باطل به صورت حق و يا به عكس است. معناى آيه اين است: »اى اهل كتاب! چرا حق را به صورت باطل جلوه مى‏دهيد يا باطل را در صورت حق جلوه مى‏دهيد و يا اين كه چرا حق و باطل را به هم مى‏آميزيد و با داشتن علم و آگاهى حقيقت را كتمان مى‏كنيد« كه مصداق روشن اين گونه اعمال، مخفى ساختن معرفى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله و نشانه‏هاى او در تورات و انجيل مى‏باشد.
و اما جمله »فنبذوه وراء ظهورهم« كنايه جالبى است از عمل نكردن و به دست فراموشى سپردن زيرا انسان هر برنامه‏اى را كه مى‏خواهد ملاك عمل قرار دهد پيش روى خود مى‏گذارد و پى‏درپى به آن نگاه مى‏كند ولى هرگاه نخواهد به آن عمل كند آن را از پيش رو برداشته و پشت سر مى‏افكند.
و با اين تعبير قرآن مجيد مى‏فرمايد: اهل كتاب به ميثاق خويش عمل نكردند و دنياپرستى آنان عاملى شد براى خيانت به كتب الهى و مخفى ساختن حقايق كتاب خدا.
در ابتدا گفته شده تحريف دو نوع است: افتراء على اللّه و كتمان آيات الهى. لازم است در اينجا اشاره‏اى داشته باشيم به تفسير رأى كه بعضى از مفسران از اين عمل به تحريف معنوى ياد مى‏كنند. در حقيقت مى‏خواهند بگويند تحريف يا لفظى است يا معنوى كه تحريف لفظى به دو صورت تحقق پيدا مى‏كند )كه بيان آن گذشت( و تحريف معنوى كه همان تفسير به رأى است، يكى از آياتى كه جامع تمام صور تحريف است آيه 13 سوره مائده است. )آيه 41 سوره مائده هم موضوع تحريف را به طور جامع مطرح نموده است(
»فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَقَهُمْ لَعَنَّهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَ نَسوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلى خَائنَةٍ مِّنهُمْ إِلا قَلِيلاً مِّنهُمْ فَاعْف عَنهُمْ وَ اصفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(113)»
ولى به خاطر پيمان شكنى، آن‏ها را از رحمت خويش دور ساختيم؛ و دلهاى آنان را سخت و سنگين نموديم؛ سخنان )خدا( را از موردش تحريف مى‏كنند؛ و بخشى از آنچه را به آن‏ها گوشزد شده بود فراموش كردند؛ و هر زمان از خيانتى )تازه( از آن‏ها آگاه مى‏شوى، مگر عده كمى از آنان؛ ولى از آن‏ها درگذر و صرف‏نظر كن، كه خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد!
در مورد »يحرفون الكم عن مواضعه« علامه طباطبائى قدس سره مى‏فرمايد: يعنى يهوديان كلام الهى را طورى تفسير كردند كه صاحب كلام، آن معنى را در نظر نداشت و خداوند كه صاحب كلام بود به آن تفسير راضى نبود و يا از كلام خدا هرچه را كه نمى‏پسنديدند حذف نمودند و چيزهايى كه دلشان مى‏خواست از پيش خود به آن اضافه كردند و يا كلام خدا را جابجا نمودند. همه اين ها تحريف است.(114)
در خاتمه اين بحث اشاره‏اى تاريخى به تحريف تورات مى‏شود. بسيارى از محققان پس از بررسى‏هاى فراوان به اين نتيجه رسيدند كه تورات اصلى در همان فتنه‏ها و جنگ‏هاى اوليه فلسطين از بين رفته است. هورن مى‏گويد: نسخه اصلى تورات والواح احكام عشره پس از رحلت موسى در صندوق شهادت جا داشته و علماى بنى‏اسرائيل طبق وصيّت موسى هر چندى يكبار آن را بيرون آورده و بر بنى‏اسرائيل مى‏خواندند. آن نسخه با همان صندوق قرنها قبل از ميلاد مسيح طعمه جنگ‏ها و حوادث شد. سپس جمعى از يهوديان كه از جمله آن‏ها عزير يا عزراى يهود باشد به تدريج با كمك گرفتن از محفوظات و مكتوبات ديگر به نوشتن توراتى جديد پرداختند(115).