الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۵ -


ب) مفاسد اقتصادى
در قرآن كريم آياتى به تبيين مفاسد اقتصادى در عصر بعثت پرداخته است. با دقت در اين آيات مفاسد اقتصادى در آن دوران به شرح ذيل مى‏باشد:

1- ثروت اندوزى از راه‏هاى نامشروع

»يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ كثِيراً مِّنَ الأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَيَأْكلُونَ أَمْوَلَ النَّاسِ بِالْبَطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنفِقُونهَا فى سبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ«(81)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بسيارى از دانشمندان )اهل كتاب( و راهبان، اموال مردم را به باطل مى‏خورند، و )آنان را( از راه خدا بازمى‏دارند! و كسانى كه طلا و نقره را گنجينه )و ذخيره و پنهان( مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏كنند، به مجازات دردناكى بشارت ده!
در عصر بعثت گروه اندكى از ثروت انبوه و نا مشروع برخوردار بودند و اكثريت مردم در تنگ دستى و محروميت به سر مى‏بردند. قرآن كريم از اين گروه به )ملاء( تعبير مى‏كنند. اين لفظ به معناى اشراف و بزرگان قوم است به علت آنكه هيبت و عظمت آنها چشم‏ها و دلها را پر مى‏كند به اين نام خوانده شده‏اند(82)
)لفظ ملاء به صاحبان قدرت سياسى آن دوران نيز اطلاق شده است( اين موضوع را قرآن مجيد در سوره‏هايى مانند مدّثر، فجر، عاديات، تكاثر، همزه، بلد، مسد، و.... مورد توجه قرار داده است.
مصاديق بارز اين گروه ابوسفيان، وليد بن مغيره، ابولهب بودند كه از دشمنان سرسخت پيامبر اكرم محسوب مى‏شدند و تا آخرين لحظه زندگى دست از دشمنى با آن حضرت بر نداشتند.
اين روحيه در آن عصر رابطه اقتصاد و اخلاق را از بين برده بود افراد به هر وسيله‏اى براى امرار معاش و كسب ثروت تمسك پيدا مى‏كردند به عنوان مثال، طلبكار وقتى بدهكار خود را تهى دست مى‏يافت عرف به او اجازه مى‏داد به هر طريقى كه ممكن است طلب خود را وصول نمايد. حتى از طريق فروش فرزند بدهكار يا خود بدهكار، برخى نيز در مقابل دادن مبالغى ناچيز به زنان فاحشه آنان را در خانه‏اى جمع مى‏كردند و از اين راه كسب ثروت مى‏نمودند. چنان كه چند تن از ثروتمندان حجاز مانند عبداللَّه بن جدعان تميمى و عبداللَّه بن ابىّ از همين راه كثيف ثروت فراوانى گرد آوردند. تمارت و چپاول يكى ديگر از راه‏هاى متداول كسب ثروت بود هر قبيله‏اى به ضعيف‏تر از خود هجوم مى‏برد و دارايى آنها را مالك مى‏شد به هر قبيله‏اى كه شمار غارتگرى‏هايش فزون‏تر بود از افتخارات بيشترى بهره مى‏برد. قمار نوعى ديگر از چپاول و به دست آوردن اموال ديگران بود كه انواع و اقسام گوناگونى داشت و عرب آن زمان اين راه را از وسائل معتبر مالكيت مى‏دانست.
استيسار، از جمله عوامل قانونى مالكيت در عصر جاهليت بود. به اين ترتيب كه زورمندان هر گاه به فرد يا جمعى كه از قبيله آنها نبود در بيابانى بر مى‏خوردند اگر مى‏ديدند مى‏توانند بر آنها غالب شوند به او مى‏گفتند استأسر يعنى به بردگى و اسارت درآ، طرف مقابل دو راه بيشتر نداشت يا مقاومت مى‏كرد كه به كشته شدنش مى‏انجاميد يا قبول مى‏كرد و برده آنها مى‏شد.
معاملاتى كه به طور معمول در آن عصر صورت مى‏گيرد به بخت آزمايى و قمار شبيه‏تر بود تا به خريد فروش، زيرا در حين انجام معامله نه بر خريدار روشن بود چه متاعى به دست خواهد آورد و نه بر فروشنده معلوم بود چه چيزى به دست مى‏آورد. و گاهى به دنبال همين ابهام، جنگ و ستير به وجود مى‏آمد.(83)
ربا خوارى يكى از مهم‏ترين منابع درآمد در اين دوران بود
»يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَوا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(84)¬ (278)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از )مخالفت فرمان( خدا بپرهيزيد، و آنچه از )مطالبات( ربا باقى مانده، رها كنيد؛ اگر ايمان داريد!
رباى متعارف به نزد عرب جاهلى همان )ربأ النسيئه( بود كه آن را )ربا الجلّى( نيز مى‏گفتند بدين ترتيب كه، افراد تنگ دست و فقير، مبلغى به مدت معينى با سود كلانى گاه تا صد در صد از ثروتمندان قرض مى‏گرفتند و اگر در مدت مقرر پرداخت بدهكارى ميسر نمى‏شد و بدهكار مهلت مى‏خواست طلبكار مبلغ فراوان روى اصل و فرع مى‏كشيد و با مهلت موافقت مى‏كرد. و در مهلت بعدى نيز همچنين. تا در نتيجه برابر مبلغى ناچيز كه بدهكار به قرض گرفته بود عاقبت تمام دارايى‏اش از بين مى‏رفت و گاهى اوقات حتى زن و دختر بدهكار توسط رباخوار به ديگران در مقابل طلبى كه داشت عرضه مى‏شد(85).
با مطالعه آيات نورانى قرآن مجيد در مورد ربا اين نكته مهم به دست مى‏آيد كه اين فساد اقتصادى از معضلات ريشه دار آن دوران بوده است زيرا قرآن كريم در چهار مرحله به اين شيوه ظالمانه كسب ثروت مبارزه كرده است. مرحله اول با نزول آيه 39 سوره روم در مكه و قبل از هجرت شروع شد در اين مرحله ربا به صورت رسمى تحريم نشده است اما به عنوان يك عمل بى بركت و ناپسند معرفى شده است. در مرحله دوم )آيات 160 و 161 سوره نساء( خداوند مسأله ربا را به شكل يك واقعه عبرت‏آموز مطرح مى‏كند. در مرحله سوم خداوند به صورت جزئى اقدام به تحريم رباى مضاعف مى‏كند )آيه 130 آل عمران(. سرانجام در مرحله چهارم خداوند به صورت قطعى و شديد ربا را به صورت كلى تحريم كرده آن را در رديف گناهان بزرگ و به عنوان جنگ با خدا و رسول خداصلى الله عليه وآله قرار مى‏دهد. )آيات 280 - 275 بقره(
از سخنان رسول خداصلى الله عليه وآله پيرامون زشتى گناه ربا نيز مى‏توان به آثار شوم اين فساد اقتصادى پى‏برد. »دِرهَمُ رِباءٍ يَأكُلُهُ الرَّجُلُ وَ هُوَ يَعْلَمُ اَشَدُّ عِنْدَ اللَّه مِنْ سِتَةٍ وَ ثَلاثينَ زِينَة.«
يك درهم ربا كه انسان دانسته گيرد در نظر خدا بدتر از 36 زنا است(86). در حديث ديگر مى‏فرمايند: »ما مِنْ قَومٍ يَظْهَرُ فيهِم اَلرِّبا اَلاّ اُخِذُوا بِالسِنَة.«
هر گروهى كه ربا ميانشان رواج گيرد به قحط مبتلا شوند.(87)
خيانت در معاملات از ديگر روشهاى كسب ثروت بود.
»وَيْلٌ لِّلْمُطفِّفِينَ(1)الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلى النَّاسِ يَستَوْفُونَ(2)وَ إِذَا كالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ«(88)
واى بر كم‏فروشان! آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى‏كنند، حق خود را بطور كامل مى‏گيرند؛ امّا هنگامى كه مى‏خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند، كم مى‏گذارند!
در شأن نزول اين آيات آمده است هنگامى كه پيامبر گرامى اسلام وارد مدينه شدند بسيارى از مردم به شدت آلوده كم فروشى بودند. نقل شده است در آن زمان، بسيارى از فروشندگان دو نوع ترازو و پيمانه داشتند كه با يكى از مردم جنس مى‏گرفتند و با آن ديگرى جنس مى‏دادند. با پيمانه‏اى كه جنس مى‏دادند كمتر مى‏دادند و با پيمانه‏اى كه جنس مى‏گرفتند افزون‏تر مى‏گرفتند.(89)
قرآن مجيد در سوره شعراء آيه 181 تا 183 كم فروشى را از عوامل فساد اجتماعى مطرح مى‏نمايد و در آيه 7 و 8 سوره الرحمن عدالت در وزن را هم رديف عدالت در نظام تكوين مى‏آورد زيرا اگر به واسطه خيانت در معاملات حقوق متقابل انسانى از بين برود و فاسد شود تعادل اقتصادى از جامعه گرفته مى‏شود. به همين دليل كم فروشى با كلمه )ويل( مورد نهى شديد الهى قرار گرفته است. ضمن اينكه آيه شريفه )ويل للمطففين( مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه از بين بردن حقوق انسان در مسائل اجتماعى را شامل مى‏شود.
2- بى اعتنايى به محرومان و فقرا
»وَ لا يحْسبنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَيراً لَّهُم بَلْ هُوَ شرُّ لَّهُمْ سيُطوَّقُونَ مَا بخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ للَّهِ مِيرَث السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اللَّهُ بمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ«180)
كسانى كه بخل مى‏ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده، انفاق نمى‏كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است؛ بلكه براى آنها شر است؛ بزودى در روز قيامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى به گردنشان مى‏افكنند. و ميراث آسمانها و زمين، از آن خداست؛ و خداوند، از آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است
با يك بررسى مختصر در آيات نورانى قرآن، به يك اصل مهم و سرنوشت ساز اقتصادى كه سعادت و شقاوت جامعه به آن بستگى دارد دست پيدا مى‏كنيم و آن اصل مهم اين است كه ثروتمندان و صاحبان سرمايه بايد اهل انفاق و رسيدگى به حال محرومين و فقرا باشند تا جامعه به آسايش و رفاه نسبى دست پيدا كنند و اگر اين اصل مورد غفلت قرار گيرد آثار شومى بر آن مترتب مى‏گردد كه سعادت همگان را مورد تهديد قرار مى‏دهد. از عكس العمل قرآن در برابر اين موضوع كه به صورت خيلى وسيع در اين كتاب آسمانى مطرح شده است به وضوح اين نكته فهميده مى‏شود. كه از جمله مفاسد اقتصادى عصر بعثت بخل و عدم توجه به فقرا بوده است. شاهد اين مطلب شأن نزول اين گونه آيات است كه پيرامون صاحبان ثروت آن زمان مانند ابوسفيان نازل شده است. (90)
اگر بخل زمينه ساز فساد اقتصادى در اين گونه آيات معرفى شده است روى ديگر اين حالت و عادت زشت، اسراف است به طور طبيعى ثروتمندانى كه بخيل هستند به اسراف روى مى‏آوردند و شايد به همين جهت موضوع اسراف در قرآن مجيد به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. البته اسراف را مى‏توان در هر بعدى از ابعاد اجتماعى مطرح نمود ولى استعمال اين لفظ بيشتر در مسائل اقتصادى و ضايع نموده سرمايه‏هاى اقتصادى جامعه است. راغب اصفهانى در مفردات مى‏نويسد: اسراف تجاوز از مرزهاى مشخص عقلى و شرعى در هر عملى را مى‏گويند هر چند اين تجاوز در كارهاى خير مثل انفاق باشد.(91)
در هر صورت اسراف نير در زمره مفاسد اقتصادى محسوب مى‏شود و زشتى و آثار شوم آن در حدى است كه خداوند متعال مى‏فرمايد »وَ لا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا يُحِبُ المُسْرِفين«(92) البته پيرامون اسراف مطالب زيادى در قرآن مطرح شده است كه بايد در جاى خود مورد بحث قرار گيرد(93)

ج) مفاسد سياسى

»أَ فَحُكْمَ الجَْهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ«(94)
آيا آن‏ها حكم جاهليّت را )از تو( مى‏خواهند؟ و چه كسى بهتر از خدا براى قومى كه اهل يقين هستند حكم مى‏كند؟!
در عصر جاهلى ساكنان حجاز نظم سياسى مشخصى نداشتند و لذا حكومت و نظام سياسى مهمى در آن زمان وجود نداشت ولى چنان نبود كه اجتماعات كوچك و بزرگ آن‏ها از هم پاشيده باشد بلكه اساس مليّت و جامعه آنان را قبيله تشكيل مى‏داد و هر قبيله‏اى تحت اراده. فرمان رئيس و شيخ و اميرى بودند و اعضاى يك قبيله به منزله يك كشور مستقل بود.
شرايطى كه عرب جاهليت به طور طبيعى براى احراز طبيعى فردى به مقام رياست قبيله ضرورى مى‏دانستند عبارت بود از:
1- شرف خانوادگى: رئيس قبيله مى‏بايست از دودمان شريف و اصيل باشد.
2- شجاعت: بى باك و دلاور باشد.
3- جوان نباشد: شيخ قبيله، بايد از چهل سال به بالا باشد.
4- سخاوت: خانه شيخ قبيله بايد چون مهمانخانه آماده پذيرايى از ديگران باشد.
5- حمايت از اعضاى قبيله: بايد از فرد فرد قبيله حمايت كند.
لازم به ذكر است كه: اين شرايط براى افرادى منظور مى‏شد كه آغاز رياستشان باشد و لذا افرادى كه وارث حكومت پدرانِ خود بودند در هر سن و شرايطى رئيس قبيله بودند و اطاعت آن‏ها لازم بود. حكومت موروثى، متداول‏ترين نوع حكومت در آن عصر بود و گاهى بين فرزندانِ شيخ قبيله و برادرها و ساير نزديكان بر سر احراز رياست قبيله اختلاف به وجود مى‏آمد و كار به جنگ و خون ريزى مى‏كشيد.
همه امتيازات به شيخ قبيله تعلق داشت و به نسبت قدرت و نفوذش همه چيز در اختيار او بود. او بر تمام اعضاى قبيله امر و نهى داشت و افراد قبيله موظف بودند هميشه گوش به فرمان او باشند حتى شيخ قبيله حق داشت سرزده به هر خانه‏اى وارد شود و به هر جنايت‏كارى امان دهد و قدرت و دستورات او محدود به هيچ حدّى نبود. يكى از امتيازات شيخ قبايل )حِمى( نام داشت به اين صورت كه آن‏ها در هرجا به چشمه و جويبارى خوش منظر يا زمينى خرّم و سرسبز مى‏رسيدند كه از آن خوششان مى‏آمد، سگى را در وسط همان منطقه سرسبز به درخت يا سنگى بسته و چندين نفر را تا چند هزار قدمى به اطراف اين منطقه مى‏فرستادند. سپس دستور مى‏دادند سگ را بزنند تا به زوزه آيد و از چهار جانب تا هر جا زوزه اين سگ شنيده مى‏شد تمام اين منطقه حِمى يا منطقه اختصاصى آن‏ها مى‏گشت و كسى حق عبور از اين منطقه ممنوعه را نداشت و شيوخ قبايل مالك آنجا مى‏شدند و در اطراف آن منطقه نيز مردم بايد او را شريك بدانند )رسول‏گرامى‏صلى الله عليه وآله با بيان »لاحِمى الا للَّه « اين گونه امتيازات جاهلى را لغو نمود((95)
در برابر اين امتيازات كه محدود به حدّى نبود، شيوخ قبايل دو وظيفه و مسؤوليت نسبت به افراد قبيله داشتند:
1- ايجاد امنيت و آرامش 2- حفظ قبيله از تجاوز بيگانه.
ولى به طور معمول بزرگترين عوامل سلب آرامش و امنيت و هدر رفتن جان و مال قبيله، حس جاه‏طلبى و حرص آن‏ها بر گسترش قدرت بود. اين عامل، موجب به وجود آمدن جنگ‏هاى طولانى و متعدد بين قبايل مى‏گشت.
روابط بين قبايل در آن دوران بر اساس پيمان‏هايى بود كه ميان شيوخ آن‏ها بسته مى‏شد و اگر پيمانى ميان دو قبيله‏اى وجود نداشت آن‏ها به همديگر به چشم بيگانه نگاه مى‏كردند. غارت اموال، كشتن افراد، دزديدن و ربودن زنان جزء حقوق قانونى هر قبيله‏اى محسوب مى‏شد و پيمان‏هاى قبيله‏اى هم عمر طولانى نداشت، زيرا با يك جسارت كوچك از طرف افراد يك قبيله نقض مى‏شد و بهانه‏اى براى جنگ و غارت همديگر به دست مى‏آمد.(96)
در منطقه حجاز تنها جمعى كه تا حدودى نظم حكومتى داشتند قبيله پر جمعيت قريش بود كه براى بسط نفوذ و تحكيم موقعيت خود براى اداره مكه و حرم، تشكيلاتى داشتند. براى آن كه درگيرى و اختلافى به وجود نيايد. مقام‏هاى حكومتى ميان سران تيره‏هاى تقسيم شده بود.

مهم‏ترين بخشهاى سازمان حكومتى قريش به اين قرار بود:
1- رياست دارايى و نگهبانى اموال، رئيس بنى سهم عهده‏دار اين مقام بود.
2- پرچمدارى، بنى عبدالدار مقام پرچمدارى را به عهده داشتند.
3- دارالندوة يا مجلس شورى: رياست اين مجلس با بنى عبدالدار بود.
4- پرده‏دارى كعبه، مهماندارى، سقايت حجاج، اين سه مقام حساس در دست بنى هاشم بود.
5- مؤسسه ازلام و فالگيرى: اين مقام تحت رياست بنى جمع بود.
6- مؤسسه پرداخت ديه و غرامت: اين مقام در اختيار رئيس )تيم( بود.
7- سفارت: اين مسؤوليت به عهده بزرگان )تيم( بود(97).

چكيده مباحث جلوه‏هاى برجسته مفاسد اجتماعى در عصر بعثت

1 - از آيات نورانى قرآن كريم استفاده مى‏شود كه مفاسد اجتماعى در عصر بعثت بصورت گسترده و فراگير در جامعه آن روز ظهور داشته است.
جلوه‏هاى برجسته مفاسد اجتماعى در عصر بعثت در زمينه‏هاى مختلف عبارتند از:
زنا، ميگسارى ، دزدى ، قمار، رفتار تحقيرآميز و ظالمانه با زن، بى حجابى و چشم چرانى، اختلاف و تفرقه، غيبت، تهمت، دروغ، ثروت اندوزى از راههاى نامشروع، اسراف، قضاوتهاى ظالمانه و استبداد سياسى، خرافات و اوهام، بى اعتنايى به فقراء و محرومين و...