الگوى برتر
شيوه مبارزه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با مفاسد اجتماعى

محمدرضا تويسركانى

- ۳ -


فصل دوم: جلوه‏هاى برجسته مفاسد اجتماعى در عصر بعثت

الف) مفاسد فرهنگى و اخلاقى
از قرآن كريم استفاده مى‏شود كه مفاسد ذيل در عصر بعثت رواج گسترده‏اى داشته است.
1- زنا 2 - دزدى 3- خمر 4- قمار 5- رفتار تحقيرآميز و ظالمانه با زن 6- بى حجابى و چشم چرانى 7- مفاسد مربوط به زبان 8- اختلاف و تفرقه و دشمنى 9- خرافات و اوهام .
آياتى از قرآن كريم كه به اين مفاسد اشاره نموده است ذكر مى‏گردد .
1 - »يَأَيهَا النَّبىُّ إِذَا جَاءَك الْمُؤْمِنَت يُبَايِعْنَك عَلى أَن لا يُشرِكْنَ بِاللَّهِ شيْئاً وَ لا يَسرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلَدَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتَنٍ يَفْترِينَهُ بَينَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَك فى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ استَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ«(39)
اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته‏اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آن‏ها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است!
اين آيه در روز فتح مكه نازل شده است و اشاره به بيعت زنان با پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دارد.
در تفسير مجمع‏البيان در ذيل اين آيه شريفه آمده است وقتى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فارغ از بيعت با مردان شد در حالى كه آن حضرت در بالاى كوه صفا بود زن‏ها آمدند كه با ايشان بيعت كنند در اين حال آيه شريفه نازل شد كه خداوند متعال بيعت زنان با رسول خود را مشروط به شرايطى نمود. )هند دختر عتبه زن ابوسفيان و مادر معاويه به طور ناشناس و نقاب زده با زن‏ها آمده بود( حضرت فرمود: من با شما بيعت مى‏كنم بر اين كه چيزى را شريك خداوند قرار ندهيد. هند گفت: شما از ما بيعتى مى‏گيريد كه نديديم از مردها گرفته باشى. )زيرا آن حضرت با مردها در آن روز بر اسلام و جهاد فقط بيعت مى‏كرد .( حضرت فرمود: و اين كه دزدى نكنيد؛ هند گفت: ابوسفيان مردى بخيل است و من از مال او مقدارى برداشته‏ام نمى‏دانم آيا بر من حلال است يا نه؟ پس ابوسفيان گفت: آنچه از مال من برداشته‏اى حلالت باشد. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله خنديد و او را شناخت و به او فرمود: به درستى كه تو هند دختر عتبه‏اى؟ هند گفت: آرى! اى پيامبر خدا! از گذشته بگذر و ببخش خداوند ببخشد شما را. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرمود: و اين كه زنا نكنيد. هند گفت: آيا زن آزاد هم زنا مى‏دهد؟ شخصى كه آنجا بود خنديد براى آنچه بين او و هند در جاهليت از آميزش و زنا واقع شده بود.
پس حضرت فرمود: و فرزندان خود را نكشيد. هند گفت: ما آن‏ها را در كودكى تربيت كرديم تا بزرگ شدند و شما آن‏ها را در بزرگى كشتيد. )اشاره به كشته شدن فرزندش در روز بدر به دست حضرت على‏عليه السلام به نام حنظلة بن ابوسفيان( پيامبر فرمود: و بهتانى نزنيد. هند گفت: به خدا سوگند كه بهتان زشت و كار بسيار بدى است و شما اى رسول خداصلى الله عليه وآله امر نمى‏كنيد ما را مگر به صلاح و مكارم اخلاق و چون فرمود: و تو را در معروفى نافرمانى نكنند و من را در معروفى نافرمانى نكنند. هند گفت: ما در اين مجلس نيامده‏ايم كه بنشينيم كه در خاطرمان اين باشد كه تو را در امرى نافرمانى كنيم.
پيرامون اين مفاسد آيات ديگرى در قرآن وجود دارد كه به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏شود: آيات 3 2 و 33 سوره نور، آيه 68، سوره فرقان،آيه 31 و 32 سوره اسراء، آيه 151 سوره انعام، آيه 38 سوره مائده، آيه 9 سوره تكوير، آيه 59 سوره نحل، آيه 112 سوره نساء و...
در مورد زنا مطالبى همراه با مسائل مربوط به شراب و قمار، خواهد آمد.
»يا اَيُّها اَلذينَ آمَنُوا اِنَّما الخَمْرُ وَ المَيْسِرُ وَ الاَنْصابُ وَ الاَزلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَيْطان فَاجْتَنِبُوهُ‏لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون«(40)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد قطعاً شراب و قمار و بت‏ها و تيرهاى قرعه، پليدى و از كارهاى شيطان است پس از آن‏ها بپرهيزيد باشد كه رستگار شويد.
كلمه خَمر به معناى پوشش است و به پارچه‏اى كه زنان سر خود را با آن پوشانده و مراعات حجاب مى‏كنند )خِمار( مى‏گويند و از آنجا كه مشروبات الكلى قدرت تشخيص را گرفته و در واقع عقل را مى‏پوشاند به آن خمر مى‏گويند. همچنين كلمه )مَيْسِر( از )يُسر( به معناى آسان گرفته شده است گويا، در قمار طرفين مى‏خواهند اموال همديگر را به آسانى صاحب شوند.
در مورد انصاب گفته‏اند: كه نام بت‏هاى فقيران عرب بوده است كه در خانه‏هاى خويش نصب نموده و به پرستش آن‏ها مى‏پرداختند.
و اما، ازلام جمع زَلَمْ است به معناى تيرهاى كوچك چوبى است اين تيرهاى مخصوص را ، عرب از درخت نبغ كه ديرشكن و قابل انحناء بود گرفته و آن‏ها را يك اندازه وصاف نموده به هر يك رنگى مخصوص مى‏زدند تا در فال‏گيرى و قمار به كار روند.(41)
علامه عسگرى در رابطه با فحشا و منكراتِ دوران جاهليت در شهر مكه مى‏نويسد: تباهى و فساد اخلاقى كه درآن عصر وجود داشت در هيچ جاى جزيرةالعرب، مانند آن نبود و اين امر نتيجه عوامل متعددى بوده است كه مى‏توان از آن جمله موارد ذيل را ذكر كرد:
1- چون منكر قيامت بودند در ايام فراغت از تجارت و به هنگام اقامت در مكه، آنچه از فسق و فجور و انواع شهوترانى‏ها در دسترسشان بود انجام مى‏دادند.
2- در تمام سال گروهى از مردان قريش براى تجارت به مناطق گرم سير يا سردسير سفر مى‏كردند ماهها خانواده‏هاى آن‏ها بى‏مرد بود و با نبودن مرد، هيچ‏گونه مانعى از آميزش مردان شهوتران كه به سفر نرفته بودند با آن خانواده‏ها وجود نداشت.
3- غلام‏ها و كنيزهاى ازدواج نكرده فراوان بودند و در خاندان‏هاى اشراف قريش همه‏گونه آميزش‏هاى جنسى در دسترس مردان و زنانشان قرار داشت.
اين عوامل و زمينه‏هاى ديگر از قبيل ثروت و انباشته شدن آن در نزد گروهى خاص، موجبات روآوردن عرب به ميگسارى و زنا و قمار را فراهم كرده بود كه به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:
الف( حارث بن كلده ثقفى در طائف كنيزكى داشت به نام سُميّه و در زمانى كه او را به ازدواج غلام رومى خود در آورده بود و از كسب زناى او ماليات مى‏گرفت. ابوسفيان در حال بازگشت از طائف، پس از خوردن و نوشيدن شراب نزد ابومريم سلولى شراب فروش رفت و به او گفت: سفر به درازا كشيد آيا زن بدكاره‏اى سراغ دارى؟ ابو مريم او را به سميّه رسانيد پس از اين واقعه سميّه زياد را به دنيا آورد و آن تاريخ سال اول هجرى بود. زياد را، نخست فرزند عبيدرومى غلامى كه شوهر سميه بود مى‏خواندند. تا آن كه در سال 41 يا 42 هجرى معاويه به دليل همان زناى ابوسفيان، زياد را فرزند ابوسفيان و برادر خود خواند و تا پايان حكومت بنى‏اميه زياد را فرزند ابوسفيان مى‏خواندند و پس از آن در زمان بنى‏العباس او را زياد بن اَبيه خواندند.
ب( در سال نهم هجرى گروهى از قبيله ثقيف از طائف به مدينه آمدند تا با شرط هايى اسلام را بپذيرند. آن‏ها در مورد ترك زنا و شرب خمر، مشورت كردند و گفتند: ثقيف نمى‏تواند صبر كند و شراب نخورد و زنا نكند اما در نهايت چون پيامبرصلى الله عليه وآله شرط آن‏ها را نپذيرفت، به ناچار قبول كردند كه اين دو كار پليد را ترك كنند.(42)
ج( نابغه، مادر عمروعاص اسيرى بود كه عبدالله بن جدعان او را خريد و آزاد كرد. او زنى آلوده و بى پروا بود ابولهب، اُميّة بن خلف، هشام بن مغيره، ابوسفيان و عاص بن وائل با او آميزش كردند و عمرو متولد شد. هر كدام از اين چند نفر مدعى بودند كه عمرو فرزند اوست ولى با اين كه عمرو از همه به ابوسفيان شبيه‏تر، بود مادرش گفت: عمرو فرزند عاص است و اين به خاطر كمك‏هاى مالى بود كه عاص به او مى‏كرد. ابوسفيان همواره مى‏گفت: من ترديد ندارم كه عمرو فرزند من است. )علم قيافه‏شناسى در آن عصر بيشتر در اين گونه موارد، مورد استفاده قرار مى‏گرفت.((43)
د( ابولهب فرزند عبدالمطلب با عاص فرزند هاشم بر صد شتر قمار زدند كار قمار آنان چنان بود كه به اندازه سنگى زمين را گود مى‏كردند سپس از آن دور مى‏شدند و آن سنگ يا گردو را به سوى آن گودال مى‏انداختند، چنان كه در گودال جا مى‏گرفت صاحبش برده بود. عاص آنچه داشت در اين قمار باخت و در نهايت به سربندگى يكديگر قمار زدند. ابولهب برد و عاص بَرده او شد از آن به بعد عاص به ابولهب خراج مى‏داد تا اين كه او را به جاى خود به جنگ بدر فرستاد و او در آن جنگ كشته شد.(44)
ه( در تفاسير معتبر، ذيل آيه 33 سوره نور »وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُم عَلَى البِغاء اِنْ اَرَدْنَ تَحَصُّناً« )كنيزان خود را به زنا مجبور نكنيد اگر آن‏ها خواستار پاكيزگى هستند.( آمده است كه عبداللَّه بن اُبّى شش كنيز داشت و آن‏ها را به زنا مجبور مى‏كرد و از اين راه پول در مى‏آورد و حتى پس از تحريم اين كار از نظر اسلام با اين كه زن‏ها از اين كار دورى مى‏كردند او آن‏ها را به اين عمل زشت مجبور مى‏نمود.(45)
موارد ذكر شده گوشه‏اى است از وضعيت اخلاقى و فرهنگى اعراب در عصر جاهليت كه مى‏تواند انسان را با حقايق آن دوران بيشتر آشنا كند و بديهى است كه پرداختن مفصّل در اين موضوعات، اين نوشتار را از هدف اصلى خويش دور مى‏كند و لذا به مختصرى كه گويا و منتقل كننده اوضاع آن دوران باشد اكتفا شده است.
3- »وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثى ظلَّ وَجْهُهُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ × يَتَوَرَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فى التُّرَابِ أَلا ساءَ مَا يحْكُمُونَ«(46)
در حالى كه هرگاه به يكى از آن‏ها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش )از فراط ناراحتى( سياه مى‏شود؛ و به شدّت خشمگين مى‏گردد؛... بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مى‏گردد؛ )و نمى‏داند( آيا او را با قبول ننگ نگه دارد، يا در خاك پنهانش كند؟! چه بد حكم مى‏كنند!
از مهم‏ترين مفاسد اجتماعى عصر جاهليت، نگرش جامعه آن روز به زن در مسائل مختلف مى‏باشد. از بررسى آيات قرآن كريم و كتاب‏هاى تاريخى نكات زيادى به دست مى‏آيد كه محور آن‏ها را مى‏توان در نگاه اعراب به زن جستجو نمود به اين معنى كه زن در آن دوران يك موجود پست، عامل ننگ، وسيله هوس رانى مردان، كالاى مورد تجارت ثروتمندان، ضعيف، ذليل و... به شمار مى‏رفت. بر اساس آيات نورانى قرآن كريم و حوادث تاريخى، به ذكر مفاسد اجتماعى از اين جهت پرداخته مى‏شود.

الف) زنده به گور كردن دختران
از آثار شوم تفكر عمومى اعراب نسبت به جنس مؤنث، كشتن يا زنده به گور كردن دختران بود آيه 58 و 59 سوره نحل و آيه 8 سوره تكوير به آن اشاره كرده است.
قرآن مجيد به دو صورت از كشتن فرزندان در عصر جاهلى علاوه بر اين صورت اشاره كرده است كه يك صورت به خاطر ترس از فقر و ديگرى به انگيزه تقرّب به بت‏ها انجام مى‏شد.(47)
دليل تنفر اعراب جاهلى از دختران و زنده به گور كردن آن‏ها امور زير بوده است:
1- دختر نقش اقتصادى و توليدى نداشته و سر بار زندگى بوده است.
2- در جنگ كه سرنوشت قبيله به آن بوده، دختر قدرت جنگيدن و دفاع نداشته است.
3- در جنگ‏ها دختران به اسارت رفته و مورد تجاوز دشمن قرار مى‏گرفتند.(48)
نكته قابل توجه اين كه تكرار عمل و قضاوت عمومى مردم آن عصر آن چنان بر قبح اين جنايت وحشيانه سايه افكنده بود كه حتى وجدان پدر و عاطفه مادر نيز كمتر جريحه‏دار مى‏شد به حدّى كه نقل شده است زنان وقتى دردهاى ابتدايى وضع حمل را احساس مى‏نمودند به نقطه‏اى دورتر از خيمه‏هاى خود در صحرا رفته و گودالى براى آن‏ها آماده مى‏كردند و در كنار همان گودال وضع حمل مى‏كردند اگر مولود پسر بود زنان قبيله و اطرافيان، نوزاد و مادرش را با شادى به نزد مردان مى‏آوردند و اگر دختر بود غبار غم بر چهره همه مى‏نشست و نوزاد بى گناه را در همان گودال زنده به گور كرده و با سكوتى مرگبار به خيمه‏ها باز مى‏گشتند.(49)
آرى عوامل مختلف، دختر كشى را مُد و سنت رايج ساخت. هر پدر و برادرى كه قدرت بيشترى در اين جهت نشان مى‏دادند به افتخارات زيادترى نائل آمده و غيرت آن‏ها بر سر زبان‏ها مى‏افتاد. به اين ترتيب يك عمل وحشيانه و يك جنايت زشت، نه تنها قبيح شمرده نمى‏شد بلكه بر اثر تكرار و بعضى از عوامل ديگر به يك عمل افتخارآميز تبديل گشته بود. البته بودند كسانى كه مبادرت به دختركشى نمى‏كردند و دختران خويش را زنده نگه مى‏داشتند ولى قرائن و شواهد تاريخى نشان مى‏دهد كه آن قدر زندگى براى اين دختران سخت و ناگوار بود كه فاصله چندانى با مرگ نداشتند.

ب) نكاح و اقسام آن در جزيرة العرب
زناشويى و نكاح از حساس‏ترين دوران زندگى زن محسوب مى‏شود كه خوشبختى و بدبختى او در آن رقم مى‏خورد و از صحنه‏هايى است كه زن از حالت فردى به حالت اجتماعى تغيير زندگى‏مى‏دهد. از طرف ديگر نكاح مقدمه تشكيل خانواده يا اجتماع كوچك است كه هسته اصلى اجتماع بزرگ بشرى به شمار مى‏آيد، به همين جهت از آداب و رسوم مربوط به نكاح مى‏توان به جايگاه و شخصيت زن و مرد در آن جامعه پى برد.
به بخشى از آداب و رسوم مربوط به نكاح در دوران جاهليت توجه نماييد:

1- نكاح اختصاصى
در اين نكاح مرد از وابستگان زن تقاضاى ازدواج مى‏نمود و اين زن فقط منحصر به او بود و حق ارتباط با مردان ديگر را نداشت. در اين نوع نكاح چند مطلب بايد مورد توجه قرار مى‏گرفت :
الف( كمترين توجه و عنايتى به اراده و خواست دختر نمى‏شد. او مجبور بود با كسى ازدواج كند كه پدر و خانواده او تصميم گرفته بودند و لذا خواستگاران به رؤساى قبيله يا پدر يا برادر و عموهاى زن مراجعه كرده آن‏ها نيز قبول يا رد مى‏كردند.
ب( مهر و صداق در ميان عرب يك رسم و سنت بود. آن‏ها به روز خواستگارى )يومُ الاملاك( مى‏گفتند. صداقى معين مى‏شد و دختر هيچ سهمى از آن نداشت بلكه رئيس قبيله و اولياى دختر از آن برخوردار مى‏شدند. در حقيقت آن‏ها دختر خويش را به آن قيمت مى‏فروختند و او هم مجبور به اين خريد و فروش و لوازم آن بود.
ج( بعد از ازدواج و تشكيل خانواده زن مقهور اراده و تمايلات مرد بود. او كنيزى بود كه مطابق هوس‏هاى شوهرش بايد عمل مى‏نمود و پس از مرگ شوهر، اين قيموميت ادامه پيدا مى‏كرد و او حق ازدواج با كسى را نداشت بلكه تحت فرمان پسران شوهر و اگر پسرى نبود تحت ولايت بستگان شوهر بايد زندگى مى‏كرد و در حقيقت به عنوان ارث به بازماندگان شوهر منتقل مى‏شد. در مورد اين موضوع مطالبى خواهد آمد. ان‏شاءالله

2- نكاح البَدَل (زناشويى تعويضى)
»لا يحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنهُنَّ إِلا مَا مَلَكَت يَمِينُك وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْ‏ءٍ رَّقِيباً«(50)
بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست، و نمى‏توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى ]= بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى [هر چند جمال آن‏ها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه كه بصورت كنيز در ملك تو درآيد! و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است .
در مورد جمله )و لا اَنْ تَبَدَّل بهنَّ من ازواج( مفسرآن قرآن كريم دو احتمال داده‏اند: 1- اين جمله در مورد طلاق دادن يكى از همسران و ازدواج با زن ديگر مى‏باشد كه خداوند پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را از اين كار منع نموده است. اين احتمال در تفسير الميزان و نمونه آمده است. 2- موضوع )نكاح البدل( است به اين صورت كه در عصر جاهليت هر مردى كه زن شوهردارى را مى‏پسنديد و نسبت به او تمايل جنسى پيدا مى‏كرد به شوهر آن زن پيشنهاد معاوضه را مى‏داد كه زن خودش را به او بدهد و در مقابل زن او را بر اساس مدتى كه طرفين مشخص مى‏كنند در اختيار بگيرد. در اين ميان زنان هيچ گونه اختيارى نداشتند و راهى جز تسليم شدن براى آنان وجود نداشت. اين نكاح را با اين الفاظ انجام مى‏دادند: اَنْزِلْ الىّ عن امرئتك اَنزِلُ لك عن امرأتى.
تو از زنت به نفع من پياده شو، من نيز از زنم به نفع تو پياده مى‏شوم.
در تفسير روض‏الجنان و روح الجنان جلد 16، ص 10 در ذيل اين آيه شريفه آمده است: ابومالك كه از رؤساى قبائل و هنوز مسلمان نشده بود ، با شنيدن اوصاف پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله تصميم گرفت به ديدار ايشان برود. آمد مدينه و سراغ منزل رسول خداصلى الله عليه وآله را گرفت و بدون گرفتن اجازه به صورت ناگهانى وارد منزل آن حضرت شد. عايشه نزديك آن حضرت نشسته بود حضرت با عصبانيت فرمودند: چرا بى اجازه داخل شدى؟ ابومالك پاسخ داد: براى رؤسا و اشراف، كسب اجازه ننگ است و منافات با عظمت آن‏ها دارد و من تاكنون از صاحب هيچ منزلى اجازه نگرفته‏ام حضرت فرمودند: اين از رسوم جاهليت است و روش اسلام غير از اين است آن گاه آيه 27 سوره نور را تلاوت فرمودند:
»يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ«(51)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد؛ اين براى شما بهتر است؛ شايد متذكّر شويد!
ابومالك كه انتظار اين برخورد را نداشت براى تسكين حضرت گفت: چرا ناراحت شديد؟ آيا به خاطر اين بانوى گلرخ است كه نزديك شماست؟
و پيشنهاد داد آيا قبول مى‏كنى به نفع تو از زيباترين زنان خويش پياده شوم و تو نيز از اين زن پياده شوى؛ اَفَلا اَنْزِلُ لَكَ عَنْ اَحْسِنِ الخَلق وَ تَنْزِلُ عَنْها؛ يعنى نكاح البدل را انجام دهيم.
حضرت پاسخ دادند اين سنت زشت جاهليت است كه در اسلام تحريم گرديده است .
ابو مالك از منزل رسول خداصلى الله عليه وآله بيرون رفت عايشه پرسيد اين مرد چكاره؟ بود حضرت فرمودند: اين مرد با اين حماقتش كه ديدى رئيس و بزرگ قبيله خودش است.

3- نكاح المقت (زناشويى تنفرآميز)
»وَ لا تَنكِحُوا مَا نَكَحَ ءَابَاؤُكم مِّنَ النِّساءِ إِلا مَا قَدْ سلَف إِنَّهُ كانَ فَحِشةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سبِيلاً«(52)
با زنانى كه پدران شما با آن‏ها ازدواج كرده‏اند، هرگز ازدواج نكنيد! مگر آنچه درگذشته )پيش از نزول اين حكم( انجام شده است؛ زيرا اين كار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.
در تفسير بلاغى، ج 2، ص 24 پيرامون اين نوع نكاح آمده است كه: يكى از سنن اهل مدينه در عصر جاهليت و در آغاز اسلام اين بود كه اگر مردى وفات مى‏كرد و زنى داشت، پسر آن مرد كه از زن ديگرش بود يا يكى از اقوام آن مّيت، لباس خود را روى آن زن مى‏انداخت و به اين وسيله او را صاحب و مالك مى‏شد و ديگر آن زن هيچ حقى و اختيارى نداشت. آن مرد اگر مى‏خواست با او ازدواج مى‏كرد يا او را به ديگرى شوهر مى‏داد و مهريه او را مى‏گرفت و به زن نمى‏داد و اگر مى‏خواست مانع ازدواج او مى‏شد و ارثى كه او برده بود نيز از او مى‏گرفت و او را رها مى‏كرد تا او در يك وضعيت بحرانى و سرگردانى بميرد.
و نقل شده است زنى از اهل مدينه از اين وضعيت به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مدينه شكايت كرد. آن حضرت دستور داد او به خانه برود و بيرون نيايد تا حكم خدا تكليف او را معلوم كند. در پى اين حادثه آيه 22 سوره نساء نازل شد.
مردم جاهلى اين نوع ازدواج را )مقت( تنفرآميز و فرزندانى كه ثمره اين نوع نكاح بودند مقيت مى‏ناميدند.(53)
كلمه مَقت به معنى خشم گرفتن از كار زشتى است كه شخصى مرتكب مى‏شود. لازم به ذكر است در مورد نكاح المقت آيه 19 سوره نساء هم مورد استناد قرار گرفته است ولى بعضى از مفسران مى‏گويند: اين آيه در مورد يكى از رفتارهاى ظالمانه مردان در دوره جاهليت بوده است كه با زنان ثروتمند كه زيبا نبودند به خاطر اموالشان ازدواج كرده و بعد آن‏ها را رها مى‏كردند. )نه طلاق مى‏دادند و نه زندگى مى‏كردند به اميد مرگ و تصاحب اموالشان،(

4- نكاح الخَدْن (زناشويى پنهانى)
»وَ مَن لَّمْ يَستَطِعْ مِنكُمْ طوْلاً أَن يَنكحَ الْمُحْصنَتِ الْمُؤْمِنَتِ فَمِن مَّا مَلَكَت أَيْمَنُكُم مِّن فَتَيَتِكُمُ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَنِكُم بَعْضكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ محْصنَتٍ غَيرَ مُسفِحَتٍ وَ لا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَينَ بِفَحِشةٍ فَعَلَيهِنَّ نِصف مَا عَلى الْمُحْصنَتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِك لِمَنْ خَشىَ الْعَنَت مِنكُمْ وَ أَن تَصبرُوا خَيرٌ لَّكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ«(54)
و آن‏ها كه از شما توانايى ازدواج با زنان )آزاد( پاكدامن باايمان را ندارند، مى‏توانند با زنان پاكدامن از بردگان باايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند. خدا به ايمان شما آگاه‏تر است؛ و همگى اعضاى يك پيكريد آن‏ها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد؛ به شرط آن كه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگيرند. و در صورتى كه »محصنه« باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. اين )اجازه ازدواج با كنيزان( براى كسانى از شماست كه بترسند )از نظر غريزه جنسى( به زحمت بيفتند؛ و )با اين حال نيز( خوددارى )از ازدواج با آنان( براى شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است.
لغت خدْن به معناى دوست و معشوقه است. از جمله روابط زناشويى كه مورد قبول اعراب جاهلى بود، روابط مخفى و پنهانى زنان و مردانى بود كه به جهت شرايط خاص، امكان روابط جنسى آزاد و علنى را نداشتند و لذا تلاش مى‏كردند تا با فرد مورد پسند خود روابط محرمانه‏اى بر قرار كنند. البته نه آن‏چنان محرمانه كه كسى نفهمد بلكه تاحدى كه زن شهره به فاحشه بودن نشود و مورد طمع همگان قرار نگيرد. اين نوع نكاح در دوره جاهلى رسميت داشت به صورتى كه مردم كسى را به اين جهت مورد سرزنش قرار نمى‏دادند آن‏ها تنها زناى آشكار كه خارج از آداب و رسوم خودشان بود مورد ملامت قرار مى‏دادند. قرآن مجيد همه نوع زنا را ممنوع اعلام كرده و مردم را از اين گونه اعمال نهى مى‏نمايد )غير مسافحات ولامتخذات اخدان((55)لازم به ذكر است آيه 5 سوره مائده هم بر نكاح الخدن در عصر جاهلى اشاره دارد.

5- نكاح الشِغار(زناشويى تعويضى)
كلمه شِغار به معناى حامى نداشتن، دورشدن و منقصت است و همچنين به معناى آماده شدن زنان براى عمل زناشويى بكار مى‏رود و در اينجا معناى اخير مراداست(56)
در كتب روايى شيعه به نكاح الشغار در عصر جاهليت اشاره شده و رواياتى از پيامبر گرامى‏صلى الله عليه وآله اسلام نقل شده است كه ايشان مى‏فرمايند: لاشغار فى الاسلام.(57)
در توضيح اين نوع نكاح آمده است كه عرب جاهلى زنان و دختران خويش را در مقابل مهر زن ديگرى قرار مى‏دادند به اين صورت كه شخصى دختر يا خواهرش را زن كسى مى‏ساخت كه در عوض به جاى گرفتن مهريه، دختر يا خواهر آن شخص را زن خود سازد. اين زناشويى را نكاح شغار مى‏ناميدند. در اين نوع نكاح فقط رضايت و تمايل آن دو مرد مؤثر بود و زنان مانند كالا مبادله و معاوضه مى‏شدند.

6- نكاح الجمع (زناشويى همگانى)
از جمله رفتارهاى ظالمانه و جاهلانه عرب در دوره جاهليت اين بود كه ثروتمندان آنان به منظور كسب ثروت، كنيزانى زيبا تهيه كرده و آن‏ها را با آموزش‏هاى خاص عشوه‏گرى در خانه‏هايى جا مى‏دادند و بر بام آن پرچمى كه حكايت از آزادى ورود براى همگان داشت نصب مى‏كردند. اين زنان به پرچمداران يا )ذوات الّرايات( معروف بودند. اين عمل زشت مورد قبول عرب جاهلى بود و كسانى كه مرتكب اين گونه رفتارها مى‏شدند مورد سرزنش قرار نمى‏گرفتند بلكه فرزندى كه ثمره اين چنين نكاحى بود با كمك قيافه‏شناسان به يكى از مردها منتسب شده و فرزند رسمى و مشروع آن مرد محسوب مى‏شد.

7- نكاح الاِسْتِبْضاع (زناشويى جهت باردار شدن)
اين نكاح شرم آورترين سنن جاهلى به شمار مى‏رود. اگر مردى دوست داشت كه فرزندى با قيافه و شكلى خاص يا دلير و شجاع يا شاعر و كاهن و امثال آن داشته باشد و خود مُتّصف به اين اوصاف نبود زنش را با قرار و مذاكرات قبلى در اختيار مردى كه آن خصوصيات را داشت قرار مى‏داد تا از او فرزندى با آن صفات متولد شود و طبق سنت رايج، اين فرزند متعلق به شوهر رسمى آن زن بود.(58)

8- نكاح الرَهْط (زناشويى دسته جمعى)
يكى ديگر از ازدواج‏هاى قانونى عرب جاهلى اين بود كه عده‏اى كه نبايد از ده تن تجاوز كنند با رضايت هم با زنى رابطه زناشويى برقرار مى‏كردند و مخارج او را متكلف مى‏شدند. فرزندى كه به دنيا مى‏آمد اگر پسر بود مادر او پدرش را از جمع آن ده نفر انتخاب مى‏كرد و اگر دختر بود آن فرزند نزد مادر مى‏ماند زيرا كسى حاضر به پذيرفتن او نمى‏شد(59). در دائرةالمعارف فريد وجدى )ماده عرب( آمده است كه از جمله سنن يمنى‏ها اين بود كه چند برادر معمولاً يك زن را به خود اختصاص مى‏دادند و به نوبت از او بهره مى‏بردند. رسم به اين بود كه شب‏ها اين زن تحت اختيار برادر بزرگتر باشد و روزها هر يك از برادرها كه تمايل به او پيدا مى‏كرد با گذاشتن عصاى مخصوص در مقابل در اتاق او را به خود اختصاص مى‏داد.
لازم به ذكر است كه اقسام هشتگانه نكاح كه ذكر شد نسبت به مجموع جزيرةالعرب بوده است زيرا هر قبيله و منطقه، رسوم خاص خودشان را داشتند كه قبيله ديگر آن را قبول نداشت، يا چند قبيله در مورد يك سنت با هم مشترك بودند. در هر صورت روابط زناشويى در اين چارچوب معمول و قانونى محسوب شد و اگر خارج از اين ضوابط بود در آن صورت آن را سفاح و زنا مى‏خواندند!؟.

تعدد زوجات
در ميان قبايل عرب از جمله افتخارات مردان، داشتن زنان زياد بود. گاه شمار زنان يك مرد از سيصد تن افزون مى‏گشت. البته براى اين روحيه دلايلى از قبيل: ميل به داشتن فرزندان زياد و تفاخر به آنان، شدت غريزه جنسى، مطرح نمودن مردى خود، زياد كردن افراد قبيله به منظور دفاع در برابر مهاجمان، زندگى صحرانشينى و... نقل شده است. در پايان اين بحث ياد آور مى‏شود كه موضوع نكاح و آداب و رسوم عرب جاهلى، گسترده‏تر از اين مطالبى است كه ذكر شد. اين‏ها اجمالى از سنن جاهلى مربوط به نكاح بود و همين مقدار هم كافى است كه به جايگاه زن و رفتار ظالمانه جامعه آن روز نسبت به او پى ببريم.