محمد امین
(زندگانی و شخصیت پیامبر اعظم (ص))

علیرضا یوسفی

- ۳ -


فصل سوم : خاتمیت رسول اکرم (ص) و مسائل مربوط به آن

1 - رسول اکرم (ص) و مسئله خاتمیت

اکنون که با یاری خداوند این قسمت از بحث را به پایان رساندیم، فصل سوم را آغاز کرده وچگونگی مسائل این فصل را مورد بررسی قرار می دهیم.

ابتداء می رویم سراغ این مسئله که آیا دلیلی برخاتمیت پیامبراکرم (ص) داریم؟

در پاسخ باید گفت. همانطوری که می دانیم پیامبر اکرم (ص) آخرین پیامبران خدا است، وسلسله نبوت پیامبران با او پایان می پذیرد.

و این از ضروریات آئین مقدس اسلام است. وهرکس وارد صفوف مسلمانان شود، بخوبی می فهمد که، همه مسلمانان به این مسئله عقیده دارند.

واین خود از واضحات و مسلمات نزد آنان می باشد.

همانطوری که هرکسی با مسلمانان سر وکار داشته باشد می داند، آنها از نظرمذهبی تاکید روی اصل مسئله توحید دارند، همچنین می داندکه، روی مسئله خاتمیت پیامبراکرم (ص) نیز همگی توافق کامل دارند، وهیچ طائفه وگروهی ازمسلمانان در انتظار آمدن پیامبرجدیدنیستند.

بنابراین، درحقیقت قافله بشریت در مسیر تکامل خود با بعثت پیامبران مراحل گوناگون و مختلف را یکی پس از دیگری طی کرده است، و به مرحله ای از رشد و تکامل رسیده که، دیگر می تواند روی پای خود بایستد، یعنی با استفاده از تعلیمات حیات بخش وکامل اسلام، مشکلات خود را حل نماید.

و به عبارت دیگر: اسلام قانون نهائی وجامع دوران بلوغ بشریت است، از نظر اعتقادات کاملترین محتوای بینش دینی، از نظر عمل نیز چنان تنظیم یافته که، بر نیازمندیهای انسانها، درهرعصر و زمانی منطبق است.

نتیجه اینکه پیامبر اکرم (ص) خاتم پیامبران است، و اکنون می پردازیم به دلایل آن.

1 - دلائل سه گانه

برای اثبات این مدعی دلائل متعددی ذکر کردند که، از همه روشن تر و محکم تر سه دلیل و برهان را می توان نام برد.

2 - دلیل اول: ضروری بودن مسئله

همانطوری که گفته شد، هر کس با مسلمانان جهان در هر نکته ای که هستند تماس گیرد در می یابدکه همه آنها معتقد به خاتمیت پیامبر اکرم (ص) هستند.

بنابر این اگر کسی اسلام را از طریق دلیل و منطق کافی پذیرفت، در این صورت راهی جز پذیرش اصل خاتمیت ندارد.

3 - دلیل دوم: آیات قرآن مجید

دلیل دومی که می توان برای اثبات مسئله خاتمیت اقامه کرد،آیات قرآن مجید است، واین آیات دلیل روشنی است بر خاتمیت پیامبر اکرم (ص) و ما برای روشن شدن اصل مسئله چند نمونه از آیات را در اینجا برای خوانندگان محترم نقل می کنیم.

1 - ما کانَ مُحَمدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجا لِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللهِ وَخاتَمَ النبیینَ.

یعنی پیامبراکرم (ص) پدر هیچیک از مردان شما نبود، او تنها رسول خدا و خاتم انبیاء است. (26)

این تعبیر قرآن مجیدکه رسول خدا پدر هیچیک از شما نیست، هنگامی گفته شدکه مسئله پسرخواندگی در میان اعراب رواج داشت، آنها فردی را که از پدر و مادر دیگری بود به عنوان فرزند خود بر می گزیدند و همچون یک فرزند حقیقی داخل خانواده آنها می شد، در این صورت هم برای آنها محرم بود، و هم ارث می برد ومانند آن. اما اسلام آمده و این رسم جاهلیت را از بین برد و گفت: پسر خوانده ها اگر چه فرزند به حساب می آید ولیکن هر گز مشمول قوانین حقوقی و شرعی فرزند حقیقی نیستند.

مثل زیدکه پسر خوانده پیامبر اکرم (ص) بود ولیکن فرزند حقیقی پیامبر بحساب نمی آمد، وبخاطر همین است که قرآن مجید می گوید: بجای اینکه پیامبر اکرم را پدر یکی از این افراد معرفی کنید، او را به دو وصف حقیقیش توصیف کنید یعنی یک و صف رسالت و دیگر وصف خاتمیت.

واین تعبیرقر آن مجید نشان می دهدکه، مسئله خاتمیت پیامبراکرم (ص) همچون رسالتش برای همگان روشن و مسلم بوده است.

2 - پیامبراکرم (ص) بفرمان خدا، جهانیان را با این آیه شریفه مورد خطاب قرار می دهد وچنین می فرماید:

قُلْ یا اَیهَا الناسُ اِنی رَسُولُ اللهِ اِ لَیکمْ جَمیعاً.

یعنی ای رسول من، بگو بمردم که من فرستاده خدا به سوی همگی شما هستم. (27)

این آیه شریفه هم گواه بر این مطلب است که، پیامبراکرم (ص) خود را پیامبرآسمانی معرفی کرده تا آنجا که خود را خاتم پیامبران معرفی نموده است.

3 - ما می دانیم که اسلام دین جهانی و برای همه انسان ها است و همگی را دعوت می کند به پذیرش و قبول دین مقدس اسلام.

قرآن مجید در خصوص بعثت رسول اکرم (ص) می فرماید:

وَما اَرْ سَلْناک اِلاکافهً لِْلناسِ.

یعنی ما ترا مبعو ث نکردیم مگر بر همه انسانها. (28)

اینها آیاتی چند بودند که، به روشنی بر خاتمیت پیامبراکرم دلالت می کرد، و حقا نیت آئین اسلام را بر همگان ثابت نمود، که خاتمیت پیامبراکرم (ص) از ضروریات دین مقدس اسلام است.

4 - دلیل سوم: روایات است

روایات فراوانی داریم که به ر و شنی دلالت می کند برمسئله خاتمیت پیامبر اکرم (ص) .

1 - یکی از آن روایات، روایت معتبری که از جابربن عبدالله انصاری نقل شده است.

جابربن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (ص) چنین نقل می کند که، آن حضرت فرمود: مَثَل من در میان پیامبران همانند کسی است که، خانه ای را بنا کرده و کامل و زیبا شده، تنها محل یک خشت آن خالی است، هرکس درآن وارد شود، و نگاه به آن کند می گوید، چه زیبا است ولی یک خشت خالی دارد، من همان خشت آخرم و پیامبران همگی بمن ختم شده اند. (29)

2- در روایت دیگری که معر وف است، وشیعه و سنی از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند اینکه: پیامبراکرم (ص) به علی (ع) فرمود:

اَنْتَ بَمْنِزلَه هارُونَ مِنْ مُوسی اِلا اَ نهُ لانَبِی بَعْدی.

یعنی تو نسبت بمن همچون ها ر ون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهدآمد. (30)

نتیجه می گیریم که با این همه دلیل و برهانی که ذکر کردیم راهی جز پذیرش اصل خاتمیت وجود ندارد.

5 - خاتمیت چیست؟

اگرکسی سئوال کند که، مفهوم حقیقی خاتم چیست؟ و اینکه پیامبر اکرم (ص) خاتم پیامبران است یعنی چه.

پاسخ می دهم که، خاتم از ماده ختم است، وختم به معنی پایان دهنده، و چیزی را که بوسیله آن کاری را پایان می دهند. مثل اینکه مهری را در پایان نامه می زنند خاتم می گویند. و اگر می بینیم به انگشتر نیز خاتم گفته شده بخاطر این است که نگین انگشتر در آن عصر و زمان بجای مهر بکارمی رفته، و هر کس پای نامه خود را با نگین انگشترش که روی آن اسم یا نقش کنده بود مهر می کرد، و نقش نگین انگشتر هر کس مخصوص به خود او بوده است.

شاهد بر این مطلب همان روایات اسلامی است که می خوانیم هنگامی که پیامبراکرم (ص) می خواست نامه ای برای پادشاهان و زمامداران آن زمان بنویسد و آنها را به دین اسلام دعوت کند، به حضرت عرض کردند که، رسم سلاطین عجم این است که بدون مهر، نامه ای را نمی پذیرند، پیامبراکرم (ص) که تا آن زمان نامه هایش کا ملاً ساده و بدون مهر بود، دستور دادند انگشتری برای او تهیه کردند و برنگین آن جمله لا اِلهَ اِلا الله، مُحمَدٌ رَسُولَ الله، را نقش کردند.

پیامبراکرم (ص) بعد از آن دستور می داد نامه ها را به وسیله آن مهرکنند. (31)

بنابراین، معنی اصلی خاتم همان پایان دهنده و ختم کننده است.

6 - پرسشهایی چند پیرامون مسئله خاتمیت:

اگرکسی سئوال کند.که اگر فرستادن پیامبران یک فیض الهی است، چرا مردم زمان ما از این فیض الهی محروم باشند؟ چرا راهنمای جدیدی برای هدایت و رهبری مردم این عصر وزمان نیاید و بدون سرپرست باشند؟!

در پاسخ می گوئیم. آنها که چنین می گویند، در حقیقت از یک نکته غافل هستند، و آن اینکه محرومیت زمان ما نه بخاطر عدم لیا قت آنها است.

بلکه بخاطرآن است که قافله بشریت درمسیر فکروآگاهی به مر حله ای رسیده است که، می تواند با در دست داشتن تعلیمات پیامبراکرم (ص) براه خود ادامه دهد.

برای روشن شدن پاسخ بد نسیت به این مثال توجه کنید.

پیامبران او لو العزم یعنی آنهائی که دارای دین و آئین جدید و کتاب آسمانی بودند 5 نفر هستند، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و پیامبراسلام (ص) اینها هرکدام در یک زمان خاص تاریخی برای هدایت و تکامل بشر تلاش کردند. واین قافله بشریت را از یک مرحله گذرانده ودر مرحله دوم به پیامبر او لوالعزم دیگری تحویل داده، تا بمر حله ای رسیده که این قافله راه نهائی را یافت، و همچنین توانائی برا دامه راه را، همانند یک محصل که پنج مرحله تحصیلی را طی کرده تا دوران فراغت از تحصیل برسد که همان ادامه راه خویش است. دوره دبستان، دوره راهنمائی، دوره دبیرستان، دوره لیسانس و دوره دکترا.

اگر یک دکتر بمدرسه و دانشگاه نمی رود، مفهومش این نیست که لیاقت ندارد، بلکه بخاطر این است که این مقدار معلومات در اختیار دارد که به کمک آن می تواند، مشکلات علمی خود را بوسیله آن حل کند و به مطا لعاتش ادامه دهد و پیشرفت کند.

سئوال دیگر

اگرکسی سئوال کند و بگوید با اینکه جامعه بشری دائماً درحال تغییر و دگرگونی است، چگونه می توان با قوانین ثابت و یک نواخت اسلام پاسخگوی نیازهای آن بود؟!

در پاسخ می گوئیم که: اسلام دارای دو گونه قوانین است. یک قسم از قوانین که، مانند صفات مخصوص انسان ثابت و بر قرار است و قابل تغییر ودگرگونی نیست، مثل اعتقاد به توحید ویگانگی خداوند، اجرای اصول عدالت، مبارزه با هر گونه ظلم و تعدی و اجحاف و غیره، که برای همیشه ثابت وغیر قابل دگرگونی است.

اما قسم دوم قوانین، یک سلسله اصول کلی وجانبی است که، با دگرگون شدن موضوعات آن، صورت و شکل تازه ای به خود می گیرد و پاسخگوی نیازهای متغیر هر زمان می باشد.

دراین صورت کلیه مقررات مربوط به این موضوع، باید در حال تغییر بوده باشد، ازاین نظر، در اسلام برای این نوع موضوعات احکام خاصی وضع نشده است، وهمواره تابع شرائطی است که پیرامون آنها وجود دارد، وتابع یک سلسله اصول کلی ثابت استنباط و اجرا کردند.

مثلا، اسلام در مسائل دفاعی و نوع اسلحه جنگی و مانند آن، استقلال و تمامیت ارضی، و جلوگیری از نفوذ دشمنان، احکام خاصی ندارد، بلکه باید با در نظرگرفتن اوضاع و احوال موجود، مقررات و احکامی از طرف حکومت اسلامی در نظر گرفته شود، واز راهی که به حفظ مقاصد اسلام کمک کند، اقدام گردد.

از این نظر، اسلام در تقویت بنیه دفاعی به وضع یک اصل کلی دست زده و مصداق و نوع سلاح و تاکتیک را معین نمی کند، و می فرماید:

وَ اَعِدوا لَهُمْ ما اْسَتَطْعْتُمْ مِنْ قُوه.

یعنی برای دفاع از خود و تمامیت ارضی و ناموس، تا می توانید، قوه و نیرو تهیه نمایید.(32)

حکومت اسلامی در بار ه مناسبات خود با اجا نب، نمی تواند برای ابد نظر واحدی اتخاذ کند، گاهی شرائط ایجاب می کند که از در دوستی وارد گردد، و مناسبات دوستانه ای بر قرار سازد، و روابط تجاری وسیعی بوجود آورد.

و گاهی شرائط ایجاب می کند که، شدت عمل بخرج داده و روابط خود را قطع کند و روابط تجاری را تا مدتی تحریم و یا محدود نماید، و مو ضوع معروف تنباکو بوسیله یکی از مراجع بزرگ شیعه در برابر یک دولت انحصار طلب استعماری، یکی از همین مواردی است که در تاریخ معاصر ر خ داده است.

سئوال دیگر

شکی نیست که ما در باره مسائل اسلامی نیاز به رهبر داریم، و با عدم وجود پیامبر و غیبت جانشین آن حضرت، مسئله رهبری متوقف می شود، و با توجه به اصل خاتمیت، انتظار ظهور پیامبر دیگری را نیز نمی توان داشت، آیا این امر ضا یعه ای برای جامعه اسلامی نیست؟

در پاسخ می گوئیم، برای چنین دورانی نیز پیش بینی لازم در اسلام شده است، وآن از طریق ولایت فقیه است که رهبری را برای فقیهی که، جامع الشرائط و دارای علم و تقوی و بینش سیاسی در سطح عالی باشد تثبیت کرده است، وطریق شناخت چنین رهبری نیز، به روشنی در قوانین اسلام ذکر شده، بنابراین از این ناحیه نگرانی و جود نخواهد داشت.

نتیجه می گیریم که، ولایت فقیه همان تداوم بخشیدن خط انبیاء و اوصیای آنها است، رهبری فقیه جامع الشرائط دلیل بر این است که جوامع اسلامی بدون سر پرست رها نشده است.

2 - مقصد رسالت انبیاء

پیامبران و رهبران الهی همه تلاش و کوشش می کردند که، مردم را بیدار سازند وآنها رابه وظائف الهی خویش آشنا نماید، و به آنان بفهمانند که متکی به چه نیروی عظیمی هستند، و چه نقش و رسالت بزرگی بر دوششان می باشد.

قرآن مجید در این خصوص چنین می فرماید:

لَقَدْ اَرْ سَلْنا رُ سُلَنا بِاْ لبیناتِ وَ اَنْزَ لْنا مَعَهُمُ اْلِکتابَ وَاْلمیزانَ لِیقُومَ الناسُ بِاْ لقسِْط.

یعنی ما بطور یقین پیامبران را بانشانه های روشن و آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان دادیم، تا شما برای اقامه قسط و عدل بر خیز ید. (33)

در این آیه شریفه، مقصد پیامبران را ایجاد قسط و عدالت می داند، اما نه با قدرت های خدائی و غیبی، بلکه با نیروی عظیم مردمی، این مردم هستندکه با هدایت و ارشاد پیامبران به قدرتهای خدا دادی خود، آگاه و بیدار می شوند و وظیفه خود را می شناسند، و به ایجاد عدل و داد بر می خیزند.

البته منظور ما این نیست که لطف و عنایت پروردگار دراین راه وجود ندارد، بلکه مقصود ما این است که، اگرمردم دعوت پیامبران را نپذیرند، خداوند به زور آنها را وادار نخواهد کرد و عدالت نیز بوجود نخواهد آمد.

اگراولیاء خدا بر این کار توفیق می یافتند و دعوتشان از طرف مردم مورد پذیرش قرار می گرفت، و ستمگران و جنایت کاران مانع نمی شدند که،سخن حق آنها به گوش مستضعفان عالم برسد، در این صورت پیامران الهی موفق می شدند گامهای بعدی را که همان بیداری مردم باشد بردارند، وحکومت عدل وداد را برپا سازند.

تاریخ خود، گواه بر این مطلب است که، هر گاه پیامبران بزرگ در تبلیغ دعوت خود موفق نمی شدند ومردم به آنها پاسخ مناسب نمی دادند، به هدفهای دیگر خود نیز دست نمی یافتند، چنانکه پیامبرانی مانند حضرت نوح وهود (ع) نتوانستند حکومت اسلامی و یک جامعه الهی تشکیل دهند. زمانی که مردم با پیامبران الهی همگام می شدند، و پاسخ دعوت آنها را می دادند، در آن صورت موفق می شدند یک جامعه عدل بوجود آورند.چنانچه پیامبراکرم (ص) پس از بیعت عقبه(34) با انصار وهجرت بسوی مدینه توانست، با کمک مردم مدینه یعنی انصار، وهجرت کنندگان از مکه یعنی مهاجران، پایه های حکومت اسلامی را در مدینه تشکیل دهد حضرت علی «ع» نیز به حضور و نقش مردم به عنوان دلیلی بر لزوم پذیرش حکومت استدلال می کند و چنین می فرماید:

اگر حضور شما مردم نبود و حجت به سبب شما مردم و یاران تمام نمی شد، افسار شتر خلافت را بر پشت آن می انداختم و رهایش می کردم. (35)

امام خمینی «ره» بیانگذار جمهوری اسلامی نیز بارها در سخنان خود به نقش مردم اشاره کرده اند ، واین انقلاب وحکومت اسلامی را پس ازعنایت الهی ازآن مردم دانسته اند، وخود را خدمتگذارمردم معرفی کردند، و استمرار حکومت را نیز در گرو بیداری وآگاهی مردم و در صحنه بودن آنان دانستند.

3 - نقش مردم در جامعه اسلامی

در طول تاریخ مردم نقش اساسی و اصلی در سرنوشت خود داشته اند، و هرگاه که آنان به توان و قدرت خویش آگاهی یافته، و راه حق را شناخته اند، برای بدست گرفتن سرنوشت خود بپا خواسته اند، دیگر به هیچ قدرتی اجازه نداده اند که بر آنها تسلط یابد، وآنها را تابع خود نماید.

حکومت اسلامی که بر اساس و لایت الهی تشکیل می شود، بار آن هم بردوش مردمی مسلمان و معتقد به خداوند است، زیرا حکومت اسلامی یک مسئله ذهنی نیست که فقط در قابل عبارات و الفاظ وجود داشته باشند، بلکه حکومت اسلامی یک مسئله عینی و واقعی است که باید در روی زمین تحقق یابد،این چنین حکومتی نه استبدادی است و نه حکومت گروهی است، و نه حکومت رای دهند گان که یا توسط متکبران وگروه ها است و یا مردم طر فدار د مو کراسی بوجود آید. بلکه حکومت الله است، حکومت الهی برای مردم، آن مردمی که خود حکومت حق را براساس عدالت پذیرفته اند، وبه بندگی خداوند عالم گردن نهاده اند، و در این راه مقدس از هیچ چیزی کوتا هی نکرده اند، و در مقابل هر گونه فشار و یا تهدیدی مقا ومت کرده زیرا راه حق را شناخته اند، و برای بدست گرفتن سرنوشت خود راهی جز ایثار و مقاومت وجود ندارد.

حکومت اسلامی در یک جامعه ای بو جود می آید که مردم آن، مسلمان و معتقد به اسلام باشند، واین حکومت در بین انسانهای پاک و مؤ من و معتقد به ولایت ولی خدا باید تحقق پیدا کند.

اما در یک جامعه مردمان آن غیر معتقد و غیر مسلمان باشند، تشکیل چنین حکومتی امکان ندارد.

4 - مسئولیت مردم چگونه باید باشد

همانطوری که گفته شد، نقش مردم در تشکیل حکومت اسلامی برخواسته از خود مردم است، و این حقیقتی تردید ناپذیر است، چون از تجربه انقلاب اسلامی نیز این حقیقت را بر ما مسلم کرد که اگر مردم آگاه شوند و به فرمان رهبران الهی حرکت کنند، در آن صورت می توانند بر همه قدرت های استعمار گر پیروز شوند، وهیچ تو طئه و نقشه های شیطانی نمی تواند حکومتی را که بر خواسته از دل مردم و از مردمی آگاه و رهبری روشن فکر تشکیل شده صدمه واردکنند، مگر اینکه یکی از این دو رکن اساسی را از بین ببرند.

نتیجه اینکه خود مردم هستند که باید بیدار شوند و حرکت کنند و با اطاعت از رهبران الهی حکو متی تشکیل دهند که بر اساس قسط و عدل باشد.

امام علی (ع) دراین رابطه سخن زیبائی دارد و می فرماید: در قانون خدا و احکام اسلام بر همه مسلمانها واجب است که، هیچ کاری انجام ندهند و برای انجام هیچ کاری پیشقدم نشوند، مگر اینکه پیش از آن برای خود امامی برگزیده باشند که، پا کدامن و خدا ترس و پرهیز کار باشد، و به داوری و حکم و سنت آگاه باشد، تا اینکه به جمع آوری مالیات بپردازد، و حج و نماز جمعه را بر پا دارد. (36)

نتیجه اینکه همانطوری که نقش مردم در تشکیل حکومت اسلامی و پایداری آن بردوش مردم می باشد، همینطور نیز پایداری حکومت های استبدادی و ادامه آن هم بر دوش مردم می باشد.

5 - چرا حکومت های استبدادی پایدار ماندند؟

همانطوری که می دانیم در هر حکومت استبدادی دو گروه وجوددارندکه بازوان اصلی حکومت ها بحساب می آیند، گروه اول همان گروهی هستند که بازوی حکومت را تشکیل می دهند، و حکومت های استبدادی با تکیه بر آنها به حکومت خو د ادامه می دهند، که از این گروه در قرآن مجید تعبیر شده به مُتْرِف، و به نقش آنها در حکومت های طاغوتی اشاره کرده است.

این گروه همان حامیان و طرفداران رژیم هستند و کسانی می باشند که قدرت حکومت های استبدادی از آنها می باشد.

درقرآن مجید از طرفداران فرعون ها سخن گفته شده است.

طرفداران فرعون همان کسانی بودند که به فرعون پیشنهاد می کردندکه موسی و طرفدارانش را آزاد نگذارند، و همیشه این گروه در مقابل دعوت پیامبران می ایستادند، و مانع حق می شدند، ثرو تمندان مزدور آن زمان نیز به پیامبران می گفتندکه ما به رسالت شما کافریم و هیچ ایمان و عقیده ای به شما نداریم.

در مقابل این گروه، گروه دومی وجود دارد که همان مردمان تحت ستم می باشند، و حقوق آنها بوسیله حاکمان ستمگر، و یا بوسیله اطرافیانشان پایمال می شود.

همین مردمان ستمدیده، گاهی با سکوت خود نسبت به حکومت ستمگران نقش بزرگی را ایفا می کنند، زیرا با پذیرش ظلم وسکوت در برابرآنان سبب می شوند تا ستمگران به جنایت های خود ادامه دهند، وچه بساگروهی ازهمین مردم ستمدیده، به همکاری با ستمگران بر می خیزند، و با این کار زشت خود به ادامه حکومت آنها کمک می نمانید.

نتیجه اینکه همین مردم می تواند با شکستن سکوت خود و نا فرمانی از حاکمان ستمگر و عدم همکاری با آنها، به حکومت استبدادی آنان پایان دهند، و سنت خداوند هم چنین است.

خداوند در قرآن چنین می فرماید: سرنوشت گروه و قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خود، خویشتن را تغییر دهند. (37)

به همین دلیل در اسلام هر گونه همکاری هر چند کوچک باشد با ستمگران گناه شمرده شده و از آن نهی گردیده است.

مسلمانان وظیفه دارند با ترک هر گونه رابطه و همکاری باحاکمان ستمگر، حکومت آنان را به نابودی بکشانند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسی که از احتیاج و نیاز سلطان ستمگری بکاهد، درآتش، همنشین او خواهد بود، وکسی که سلطانی را بر ستم و جنایت راهنمائی کند، با هامان «وزیر فرعون» در یک جایگاه است، او وسلطان ستمگر در دوز خ در جمله شدید ترین عذاب شوندگان هستند. (38)

بنابراین، مردم نقش بسزائی در حکومت ها دارند، همانگونه که به نقش مردم درتشکیل و پایداری حکومت اسلامی حقیقتی انکار ناپذیر است. همینطور ادامه و پایداری حکومت های ستمگر نیز بر دوش مردم می باشد.

6 - مردم و حاکمان اسلامی

دربحث های گذشته به این نکته اشاره کردیم که، حکومت اسلامی، نه حکومت فردی و دیکتا توری است، و نه حکومت طبقاتی، و نه حکومت دموکراسی غربی، بلکه حکومت اسلامی، حکومت قوانین خداوند است که، به وسیله رهبران الهی بر جامعه اعمال می شود.

امام علی (ع) انگیزه حکومت را چنین بیان می کند و می فرماید: ما حکومت را نه برای برتری جوئی وسلطنت، و نه برای مال دنیا می خواهیم، بلکه برای زنده کردن آثار دین خدا که از میان رفته بود می خواهیم، و برای اینکه اصلاح در شهرها را آشکار سازیم، تا بندگان ستمدیده تو در امنیت و آسایش قرار گیرند و حدود معطل مانده تو اجرا گردد.(39)

بنابراین، همه در حکومت اسلامی مسئول هستند، و فرد غیر مسئول وجود ندارد، چون همه در برابر خدا مسئول هستند، اما رهبران اسلامی که در رأس جامعه قرار دارند، مسئولترین افراد جامعه می باشند، و این مسئولیت به ترتیب کم می شود تا به مردم عادی می رسد، ولی هیچگاه این مسئولیت از میان نمی رود، وکسی یافت نمی شودکه مسئولیت الهی نداشته باشد. در حکومت اسلامی هیچگونه امتیازی برای اداره کنندگان جامعه وجود ندارد،و همه در برابر قوانین آسمانی مساوی هستند.

همچنانکه امیر المئومنین (ع) درحکومت خود با یک نفر یهودی در دادگاه اسلامی در کنار هم می نشینند و قاضی هم بین آن دو حکم می کند. در حکومت اسلامی همه دارای وظیفه هستند، و نسبت بهم حق دارند، واین حق باید دو طرفه باشد، و حق یکطرفه معنی ندارد. بزرگترین حقی که خدا از این حقوق، واجب کرده است، همان حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی است.

حقوقی که خداوند برهر یک از این دو نسبت بهم واجب کرده و آن را سبب دوستی واُلفت دینشان قرار داده است.

رعیت جز به صلاح حاکمان، اصلاح نپذیر د و حاکمان جز به پایداری مردم، نیکو نگردند، در این صورت اگر مردم، وظیفه خود را نسبت به حاکم اسلامی انجام دادند و حاکم نیز حق آنها را بخوبی ادا کرد، آن وقت حق در بین اینها با ارزش می شود. (40) امیرالمؤمنین علی (ع) در سخنان خود چنین می فرماید واین حقوق را می شمرد و از آنها یاد می کند که: ای مردم، همانا من به گردن شما حقی دارم و شما هم بر من حقی دارید، و اما حق شما بر من این است که شما را پند و اندرز دهم و راهنمائی نمایم و از درآمدهای بیت المال را به شما بطور مساوی بپردازم و شما را آموزش دهم تا نادان نمانید، و تربیت کنم شما را تا عالم بشوید، اینها حقوقی است که شما بر من دارید.

واما حق من بر شما این است که، شما به عهد و بیعت خود وفا دار باشید، و همیشه مرا در پنهان و آشکار نصرت و یاری نمائید، و هنگامیکه شما را فرا خواندم، دعوتم را اجابت کنید، و هروقت دستور و فرمان دادم، اطاعت و پیروی نمائید. (41)

نتیجه اینکه، مردم باید نظرات و پیشنهاد های خود را به رهبران اسلامی بدهند . وحاکم اسلامی باید با آنها شور ومشورت نماید. بین حاکم اسلامی و مردم در شرائط عادی، نباید هیچ فاصله ای باشد، و باید باندازه ای به مردم نزدیک باشد که مردم به راحتی با او سخن بگویند.

7 - حاکم اسلامی و رسیدگی به مشکلات مردم

همانطوری که گفته شد، رسیدگی به مشکلات مردم از وظائف حاکم اسلامی است.

حاکم اسلامی باید شخصاً به مشکلات مردم رسیدگی کند و وقت مناسبی را برای دیدار و گفتگو با مردم قرار دهد. تا آنان مشکلات خود را با او در میان بگذارند.

امام علی (ع) در این باره چنین می فرماید: یک قسمت از وقت خود را برای حاجتمندان به خود اختصاص ده که در آن زمان، شخصاً برای ایشان آماده باشی، ودر مجلس عمومی بنشین که در آن مجلس برای خدائی که ترا آفریده فروتنی کنی.لشکریان ویارانت را از پاسداران و نگهبانان از مردم دورکن، تا سخنگوی آنها بدون ترس و واهمه با تو سخن بگوید،که من از رسول اکرم درود وسلام خدا بر او و بر خاندان ا و باد، بارها شنیدم که می فرمود: هر گز امتی پاک وآراسته نگردد که در آن امت، حق ضعیف از قوی بدون لکنت وگرفتگی زبان گرفته نشود. (42)

آری، امام علی (ع) از فرمانداران خود کار نامه عمل آنها را می خواهد و به آنها چنین می نویسد که: فَرْفَعْاِلی حِسابَک. (43)

نتیجه اینکه حاکم اسلامی باید زندگی خود را در سطح پائین ترین افراد جامعه قراردهد، تا درد دردمندان را در یابد، وهم آنان با دیدن او شاد وامیدوارگردند.

این چنین زندگی یک وظیفه است نه یک پیشنهاد اخلاقی، و این حقیقتی است که در زندگی حاکمان اسلامی وجود داشته است.

پیامبران الهی از جمله پیامبراکرم (ص) نمونه والگوی چنین زندگی ساده ای بودند. پیامبراکرم (ص) روز های متوالی غذا نمی خوردند وسنگ برشکم خود می بست تا جلوی گرسنگی را بگیرد، ودرمیان مردم همچون یکی از آنها زندگی می کرد و هیچگونه امتیازی با دیگران نداشت که او را از دیگران جدا سازد.

امام علی (ع) نیز با نان جو زندگی می کرد، لباس وخانه و حقوق ماهانه اش با سر بازان عادی تفاوت نداشت، بلکه ازهمه آنها ساده تر بود.

مالک اشتر این سردار لشکر امام علی (ع) نیز این چنین زندگی می کرد، هنگامی که مالک اشتر در بازار کوفه راه می رفت، مردم او را نمی شناختند وگاهی به او اهانت می کردند.

نتیجه اینکه حاکم و رهبران جامعه اسلامی درتمام کارها باید نمونه و الگوبرای دیگران باشند.

8 - شناختن پیامبر اکرم (ص) راهی غیر از معجزه

برای پی بردن حقانیت پیامبر اکرم (ص) راه دیگری غیر از اعجاز داریم، که این خود دلیل زنده دیگری برای رسیدن به هدف می تواند باشد، وآن برر سی قرائن و شواهد زیروجمع آوری مجموعه ای ازآنها می باشد.

1- خصوصیات اخلاقی و سوابق اجتماعی آن حضرت

آنچه از خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم (ص) در خلال فعا لیتهای اجتماعیش طبق تاریخی که دوست و دشمن نوشته اند، بر ما مسلم است اینکه، آن حضرت آنقدرپاک و درستکار بود که حتی در عصر جاهلیت او را امین لقب داده بودند، تاریخ می گوید: هنگامی که می خواست به مدینه هجرت کند علی (ع) را مأمور کرد که بعد از او امانت های مردم را به آنها بسپارد.

شجاعت واستقامت وحسن خلق، سعه صدر و جوان مردی و گذشت آن حضرت را از خلال جنگ و صلح او میتوان به دست آورد، مخصوصاً فرمان عفو عمومی که در باره مردم مکه پس از فتح این شهروتسلیم دشمنان خونخواردربرابر اسلام صادر فرمود سند زنده ای براین مطلب است.

2- شرائطی که بر محیط دعوت حاکم است.

همه می دانیم انسان های معمولی و گاهی حتی نوابغ، خواه ناخواه رنگ محیط را به خود می گیرند، البته بعضی ها بیشتر و بعضی دیگر کمتر.

حال فکر کنید کسی که چهل سال در محیط جهل و بت پرستی پرورش یافته، در محیطی که تار و پود فرهنگ مردمش با شرک وخرافات بافته شده، چگونه ممکن است دم از توحید خالص زند، و با تمام مظاهر شرک به مبارزه برخیزد؟

چگونه ممکن است از محیط جهل عالیترین تجلیات علمی به درخشد؟!

آیا می توان باور کرد بدون یک تأیید الهی از ما وراء طبیعت چنین پدیده عجیبی ظاهر شود؟!

3- شرائط زمانی

باید توجه داشت ظهور پیامبر اکرم (ص) در چه عصر و زمانی بود؟ و زمان آن چگونه بوده است؟

دراینجا باید گفت درآن عصری که جهان دوران قرون وسطی را طی کرد، عصر استبداد، عصر تبعیض، امتیازات ظالمانه نژادی وطبقاتی وچه بهتر اینکه این سخن را از زبان حضرت علی (ع) که شاهد دوران قبل و بعد ظهور اسلام بود بشنویم.

آن حضرت می فرماید: خداوند او را درزمانی مبعوث کرد که مردم جهان در وادی حیرت گمراه وسرگردان بودند، عقل های آنها در گرو هوس های کشنده قرار داشت.

کبروخودخواهی آنها را به سقوط کشانده بود، ظلمت جاهلیت آنها را به بیراهه برده، و در میان

جهل وخودخواهی واضطراب سرگردان بودند. (44) اکنون فکر کنید آئینی که شعارش مسا وات انسان ها، حذف تبعیضات نژادی وطبقاتی است، چه تناسبی با وضع آن زمان دارد؟

4 - محتوای دعوت

محتوای دعوتش توحید و یکتا پرستی در تمام زمینه ها، حذف امتیازات ظالمانه وحدت جهان انسانیت، مبارزه با هر گونه ظلم و ستم، طرح حکومت جهانی، دفاع از مستضعفان عالم و پذیرش تقوی و پاکی و امانت، بعنوان مهمترین معیار برای ارزش انسان می باشد.

5 - بر نامه های اجرائی و وسائل رسیدن به هدف

در زمینه برنامه های اجرائی هر گز اجازه نداد که از منطق زور و توجیه گر استفاده کنند، برای رسیدن به هدف های مقدس، به دنبال وسائل مقدس بود، صریحاً می گفت دشمنی با هیچ گروه نباید مانع شما از اجرای عدالت گردد.

دستوراتش در زمینه رعایت اصول اخلاقی در میدان جنگ، عدم تعرض نسبت به غیر نظامیان، از بین نبردن نخلستان ها و درختان، آلوده نساختن آب آشامیدنی دشمن و رعایت نهایت محبت با اسیران جنگی ودهها موارد آن روشنگر این واقعیت است.

6 - میزان اثرگذاری دعوت در محیط

میزان تأثیردعوت اودرآن محیط تا به آن اندازه ای بودکه، دشمنان از نزدیک شدن افراد به پیامبراکرم (ص) وحشت داشتند، چرا که جاذبه ونفوذ او را خارق العاده می دیدند، گاهی به هنگامی که سخن می گفت غوغا به راه می انداختند تا مردم گفتار آن حضرت را نشنوند، مبادا سخنان جذاب او در قلوب تشنه مردم اثر بگذارد و به همین جهت برای پرده افکندن بروی نفوذ معجزه آسای پیامبر اکرم (ص) او را ساحر خواندند وکلماتش راسحر نامیدند، که این خود اعتراف ضمنی به تأثیر همه جانبه حضرت بود.

7- میزان ایمان و از خود گذشتگی دعوت کننده نسبت به هدفش

میزان فداکاری آن حضرت در راه دعوتش نشان می دهدکه، او بیش از هرکس به این آئینی که آورده بود ایمان داشت و پایبند بود.

در بعضی میدان های جنگ که تازه مسلمانان فرار می کردند، حضرت بخوبی ایستاد و مقاومت کرد، و در آنجا که دشمن گاه از راه تطمیع، وگاه از راه تهدید و خلاصه از هر دری وارد می شد او بی اعتنا به همه این مسائل بر اعتقاد خود سخت پافشاری می کرد و هر گز ضعف و تردید از خود نشان نداد.

8 - عدم سازش با پیشنهاد های انحرافی

بارها کوشیدند که آن حضرت را به سازش با منحرفان بکشانند، اما آن حضرت هرگز تسلیم نشد، و می فرمود: اگر خورشید را در یک دست من و ماه را دردست دیگرم بگذارید «یعنی تمام منظومه شمسی را زیر سیطره من قرار دهید که، بخاطر آن دست از هدف و برنامه ام بردارم» هرگز دست بردار نیستم (45)

9 -سرعت ثأثیر در افکارعموی

نه تنها تأثیر دعوت او در افکار عمومی مردم عجیب بود که سرعت آن نیز خارق العاده بود،آنها که کتابهای خاورشناسان غربی را درزمینه اسلام مطالعه کرده اند دیده اند که همه آنها از پیدایش و گسترش سریع اسلام در شگفتند.

10- ایمان آوردندگان به پیامبر اکرم از چه قشری هستند؟!

بالأخره به اینجا میرسیم که دشمنان او گروهی از سردمداران کفر و مستکبران ظالم و ثروتمندان خود خواه بودند، در حالی که ایمان آورندگان به آن حضرت غالباً جوانان پاکدل، گروه عظیمی از حق طلبان محروم و تهیدست و حتی بردگان بودند، افرادی که سرمایه ای جز صفا و صمیمیت و پاکدلی نداشتند و تشنه حق و حقیقت بودند.

از مجموعه این قرائن و شواهد می توان به خوبی نتیجه گرفت که این یک دعوت الهی بوده، دعوتی که ازماورای طبیعت می جوشد، از سوی پروردگار عالم برای نجات انسانها از فساد و تباهی، و جهل و شرک، و ظلم و بی عدالتی فرستاده شده بود.