محمد امین
(زندگانی و شخصیت پیامبر اعظم (ص))

علیرضا یوسفی

- ۴ -


فصل چهارم : ضرورت بعثت پیامبران و راهنمائی انسانها

1 - فلسفه بعثت پیامبران

ممکن است برای بعضی ها چنین سئوالاتی مطرح شود و چنین بیند یشندکه آیا مبعوث شدن پیامبران از سوی خدا برای راهنمائی انسانها ضرورت دارد؟

مگرعقل وخرد انسانها برای فهم واقعیت ها کافی نیست؟

مگر پیشرفت علم و دا نش بشر، کمک به کشف رازها و روشن شدن همه حقایق نمی کند؟

بنابراین آنچه را پیامبران ممکن است برای ما بیاورند، از دو حال خارج نیست، یا عقل ما بخوبی آن را درک می کند و یا نه.

اگر صورت اول باشد و عقل ما بخوبی آن را درک کند، در این صورت نیازی به فرستادن پیامبران نداریم.

واگرهم صورت دوم باشد، وعقل ما قادر به درک آن نیست، دراین صورت ما نمی توانیم زیر بار مطالبی برویم که بر خلاف عقل و خردمان است! از سوی دیگر، آیا چنین حرفی درست است که، انسان خود را در اختیار دیگری بگذارد، و سخنان او را بدون چون و چرا بپذیرد؟

مگر پیامبران انسانهائی همچون خود ما نیستند؟پس چرا و چگونه ماخودرا در اختیار انسانهائی همچون خود ما بگذاریم؟

برای روشن شدن حقیقت مسئله و با توجه به چند نکته پاسخ همه این سئوالات روشن می شود، و موقعیت بعثت پیامبران در نظام زندگی انسانها معلوم می گردد.

1- ما باید بدانیم که، علم و دانش بشر محدود است، و با تمام پیشرفتهائی که در تمام علوم و دانش ها نصیب بشر شده هنوز آنچه را که ما می دانیم در برابر آنچه نمی دانیم همچون قطره ای در برابردریا است، وگاهی دربرابرکوه است.

درحقیقت عقل ما همچون نور افکن قوی و نیرومندی است، اما پیامبران ووحی آسمانی همچون یک خورشید عالمتاب، آیا کسی می تواند بگوید من با داشتن یک نورافکن قوی چه احتیاجی به خورشید دارم؟!

پس روشن می شود که، قلمرو قضاوت و درک عقل ما منطقه کوچکی است که، شعاع علم و دانش آن را روشن ساخته و ما از بیرون آن به کلی بی خبریم بنابر این پیامبران می آیند و این منطقه وسیع را تا آنجا که ما نیاز داریم روشن می سازد.

آنهاکه درگذشته می گفتند با وجود عقل و خرد آدمی، نیازی به پیامبران و تعلیمات آنها نداریم، سخت در اشتباهند، چون نه قلمرو علم و دانش بشر را شناخته اند و نه رسالت پیامبران را.

این درست به آن می ماند که کودکی درس الفبا را درکلاس اول خوانده بگوید من دیگر همه چیز را میدانم و نیاز به معلم و استاد ندارم، آیا این سخن بی پایه و دلیل نیست؟.

2- هیچکس نمی گوید انسان خود را در بست در اختیار دیگری همچون خودش بگذارد، چنین چیزی نگفتیم وچنین حرفی درست نیست.

بلکه گفتیم پیامبران با وحی آسمانی، یعنی با علم بی پا یان خدا، ارتباط دارند، و ما باید از طریق دلائل قطعی ارتباط آنها را با خدا بشناسیم، تنها در این صورت است که سخنان این پیامبران و رهبران آسمانی را پذیرا می شویم و تعلیمات حساب شده آنها را با جان و دل می پذیریم.

آیا اگرکسی به نسخه طبیب ماهرومتخصص و دلسوزی عمل کندکارخلافی انجام داده است؟!

پیامبران طبیبان روحانی بشریت هستند.

آیا اگر کسی درس معلم و استاد خود را که با عقل و فکرش هماهنگ است بپذیرد کار نادرستی کرده است؟!

2 - پیامبران معلم بزرگ بشریت هستند

بنابراین بهتراین است که ما دلائل لزوم بعثت پیامبران را باز هم دقیقتر و روشنتر مورد بحث و بررسی قرار دهیم تا برای خوانندگان محترم روشن گردد.

وما دراینجا با سه دلیل، می توانیم استدلال نمائیم که نیاز به راهنمائی پیامبران داریم.

1 - دلیل اول: نیاز بشر به راهنمائی پیامبران از نظر تعلیم

کسی نمی تواند مدعی باشد که، خداوند عالم این جهان هستی را بی هدف آفریده است، زیرا خداوند عالم حکیم است و شخص حکیم هر گز کار لغو و عبث انجام نمی دهد.

نظام و پیوستگی جهان آفرینش، و هماهنگی همه موجودات جهان با یکدیگر، حاکی از یک هدف مشخص و معینی در اصل آفرینش می باشد.

وشاید تردید نکنیم که غرض از خلقت آفرینش این است که هر پدیده ای از گیاه و جاندار و خصوصا انسان به کمال شایسته خود برسند، همچون آفتاب که بر ما می تابد بدون آنکه احتیاجی بما داشته باشد، این تابش آفتاب تنها به سود ما است وگرنه ما چه کاری برای خورشید می توانیم انجام دهیم.

اکنون باید دید راه رسیدن به این تکامل چیست؟ نبات و گیاه و حیوان در پرتو یک رهبری درونی از هر نوع معلم و آموزگاری بی نیاز می باشند، و همگی رموز زندگی را در مکتب «غریزه» آموخته در تکامل خود ازآن الهام می گیرد، و در حقیقت غرائز درونی جایگزین عقل و خرد، و هر نوع هدایت آسمانی می شود.

هر حیوانی به شیوه با رداری، طرز ز ایمان، و نحوه پرورش اولاد، راه درمان بیماری، دفاع از دشمن و گرد آوری غذا، از طریق غریزه کاملاً آگاه و مطلع می باشد، و همین هدایت درونی، آنان را از هر راهنمائی بی نیاز ساخته است. ولی نیازمندی های انسان به اندازه ای زیاد است که غرائز درونی نمی تواند یک صدم ازآنها را بر طرف سازد، و زمام امور زندگی را به دست گیرد.

چراغ عقل و خرد هر چند بخشی از نقائص را برطرف می کند، واُفق زندگی را در یک محدوده خاص برای بشر روشن می سازد، ولی هرگز نمی تواند تمام کسری هائی را که از ناحیه کمبود غرائز متوجه انسان می گردد، جبران کند، زیرا بشر در افکار و عقاید خود، مصون از خطا نیست و در بسیاری از موضوعات مرئی و نامرئی دچار اشتباه و خطا می گردد، و هر روز درمسائل زندگی وامور مربوط به علم، فرضیه ای جایگزین فرضیه دیگر شده و افکار تازه تری به محافل علمی عرضه می شود، از این نظر معلومات و دانش های بشری در مسائلی که پایه سعادت و اساس تکامل روی او را تشکیل می دهند مورد اعتماد نیست.

ولی وحی آسمانی که یگانه مصدر و منبع علوم پیامبران به شمارمی رود یک علم خطا ناپذیراست، زیرا ادراکی است مرموز، پیراسته از هر نوع اشتباه، و تعلیماتی که بر اساس چنین ادراک استوار گردد، بطور مسلم مورد و ثوق و اعتماد بوده و راهنمای واقعی بشر به سوی سعادت خواهد بود.

2 - دلیل دوم: نیاز بشر به رهبری در زمینه های اجتماعی و اخلاقی

همه ما می دانیم در وجود ما علاوه بر عقل و خرد، انگیزه های نیرومند دیگری بنام غرائز و امیال و جود دارد.

غریزه خود دوستی و نوع دوستی، غریزه خشم و غضب، غریزه شهوت، و غرائز و امیال فراوان دیگر.

بدون شک اگر ما غرائز خود را مهار نکنیم تا بر ما چیزه شوند حتی عقل و خرد ما نیز زندانی می شوند، و انسان همچون جباران و ستمگران تاریخ مبدل به گرگ در نده ای می شود که ازگرگان بیابان بمراتب خطر نا کتر است.

ما برای تربیت اخلاقی نیاز بمربی داریم، نیاز به الگوی و اسوه داریم که از گفتار و رفتار او سر مشق بگیریم. انسانی کامل و تربیت یافته از هر نظر لازم است که دراین راه پر فراز و نشیب دست ما را بگیرد و از طغیان غرائز ما جلو گیری کند، اصول فضائل اخلاق را با عمل و سخنش دردل وجان بشناسد، شجاعت وشهامت، انسان دوستی، انصاف و مروت، ایثار و گذشت، و فاداری، درستی و امانت و پاکدامنی را در روح ما پرورش دهد.

چه کسی جز پیامبر خدا می تواند بعنوان مربی و راهنمای بشر بر گزیده شود؟!

بهمین دلیل ممکن نیست خداوند قادر ما را از وجود چنین پیامبران و رهبران و مربیانی محروم سازد.

3 - دلیل سوم: نیاز بشر به قوانین در همه شئون زندگی

سومین دلیلی که می توان بر لزوم بعثت پیامبران ا قا مه کرد نیاز بشر بقوانین است در ابعاد گوناگون، زیرا بزرگترین امتیاز زندگی انسانها که عامل همه پیشرفت هائی است که نصیب او در تمام زمینه های مختلف زندگی شده، همان زندگی اجتماعی اوست. بطور قطع اگر انسان ها جدا از یکد یگر زندگی می کردند الآن همگی از نظر سطح فکر و تمدن همچون انسان های عهد حجر بودند که هیچگونه رشد و تحرکی نداشتند.

آری تلاش و کوشش دسته جمعی است که چراغ فرهنگ و تمدن را فروزان ساخته، وسرچشمه این اکتشافات علمی و اختراعات شده است.

اگر طبیب فوق العاده ماهر و متخصصی در عصر ما موفق می شود قلب انسانی را که خودش مرده اما قلبش هنوز قابل استفاده است در سینه انسان دیگری پیوند زند، و او را از مرگ حتمی رهائی بخشد، این نتیجه تجربیات هزاران پزشک و جراح در طول تاریخ است که بوسیله استادان به شاگردان منتقل شده است.

البته این زندگی اجتماعی در مقابل این همه برکات مشکلاتی هم دارد، و آن برخورد و تصادم حقوق و منافع انسانها با یکدیگر، و گاه تجاوز و حتی جنگ و.... است در اینجا احتیاج ما به قانون و برنامه و مقررات روشن می شود. قوانین می تواند سه مشکل بزرگ را برای ما حل کند.

4 - قوانین می تواند مشکلات جامعه را برطرف سازد

1- قانون حدود، وظایف هر فرد را در برابر جامعه، و وظایف جامعه را در برابر هر فرد روشن می سازد، استعداد ها را شکوفا و تلاش ها را هماهنگ می کند.

2- قانون راه را برای نظارت لازم بر انجام وظیفه از سوی افراد همواره می نماید.

3 - قانون جلو تجاوز افراد را به حقوق یکدیگرگرفته، و مانع هرج و مرج و برخورد افراد وگروهها می گردد، و در صورت لزوم متجاوزان مجازات مناسب را تعیین می کند.

3 - بعثت پیامبران در قرآن و روایات

از این بیان روشن گردید که یکی از اهداف پیامبران و یا به تعبیر دیگر یکی از علل بعثت آنان، همان موضوع تعلیم بشر و تکمیل عقل و دانش ناقص اواست، و این حقیقت به عبارت های مختلف در قرآن واحادیث وارد شده است. مثلاً قرآن کریم علت بعثت پیامبران را رفع اختلاف در میان بشر می داند و می فرماید:...

فَبَعَثَ اللهُ النَبیینَ مُبَشرِینَ و َمُنذِرینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُم اْلکتابَ بِاْلحَق لِیحْکمَ بَینَ الناسِ فیمَااْختَلَفوُا فیهِ.

خداوند پیامبران را که بشارت دهنده و بیم دهنده هستند برانگیخت، و با آنان کتاب نازل نمو د تا در میان مردم در باره مسائلی که در آن اختلاف دارند داوری کند. (46)

ناگفته پیداست اختلاف نظر حاکی از نارسائی فکر و کوتاهی دانش می باشد و پیامبران در پرتو وحی حقیقت هر موضوعی را که مردم پیرامون آن اختلاف دارند روشن می سازند.

پیامبر عالیقدراسلام ضمن روایتی تصریح می کند که هدف از بعثت، تکمیل عقول بشر است و از این جهت است که باید عقل و دانش هر پیامبری از عقل و دانش امت وی بالاتر و برتر باشد.

چنانکه می فرماید: وَلا بَعَثَ اللهُ نَبیاً و َلارَسُولاً حَتی یسْتکمِلَ الْعَقْلَ وَ یکونُ عَقْلُهُ اَفْضَلَ مِنْ عُقُولِ اُمتهِ. خداوند هیچ پیامبر و رسولی را بر نیا نگیخته جز اینکه خرد او کامل بوده و عقل او بالاتر از عقول امت وی بوده است. (47)

4 - شرائط قانونگذار چیست؟

درمباحث گذشته گفتیم که، برای سعادت و خوشبختی جامعه و به منظور پایان بخشیدن به خود کامگی های جوامع بشری نیاز او بقوانین لازم و ضروری است.

با توجه به این موضوع اکنون باید ببینیم چه کسی بهتراز همه می تواند قوانین مورد نیاز بشر را تنظیم کند، بگونه ای که دارای 3 ویژگی خاص باشد.

سه ویژگی خاص برای قوانین مورد نیاز بشر

1- هم حدود وظایف و حقوق فرد و جامعه روشن گردد.

2- هم نظارت درست وسالمی بر کارها شود.

3- وهم جلو متجاوزان را بگیرد.

از آنجا که قانونگذار با دستگاه آفرینش همکاری نموده و می خواهد انسانها را با تنظیم برنامه خاص به سوی کمال رهبری نماید و بهترین قانون را برای انسانها با تنظیم برنامه خاص به سوی کمال رهبری نماید و بهترین قانون را برای انسانها به ارمغان بیاورد باید صفات زیر را داشته باشد.

1- نوع انسان را بطور کامل بشناسد و از تمام غرائز وعواطف و نیازها و مشکلات او کاملاً آگاه باشد.

2- تمام شایستگی ها واستعداد هائی را که در انسان ها وجود دارد، در نظر گیرد و برای شکوفا شدن آنها از قوانین استفاده کند.

3- حوادثی را که ممکن است برای جامعه پیش آید از هر نوع، وهم چنین عکس العمل های لازم را بتواند بخوبی پیش بینی کند.

4- هیچگونه منافع خاصی درجامعه نداشته باشد، تا بهنگام وضع قوانین فکرش متوجه منافع شخصی خود یا وابستگان وگروه اجتماعیش نگردد.

5 - قانونگذار بایدازتمام پیشرفتهائی که ممکن است نصیب انسان گردد و هم چنین از انحطاطها و سقوطها آگاه باشد.

6- قانونگذار باید مصونیت از خطا واشتباه و فراموشی را داشته باشد.

7 - و بالاخره قانونگذار بایدآنچنان قدرتی داشته باشد که مرعوب هیچ مقام و قدرتی در اجتماع نگردد و از هیچکس نترسد، درعین حال فوق العاده مهربان و دلسوز باشد. کوتاه سخن اینکه این اهداف جز در پرتوِ قوانین آسمانی که بر پایه ایمان به خدا و روز رستاخیر و پاداش و کیفر استوار است، امکان پذیر نیست، زیرا قوانین بشری فقط بر اعمال نظارت دارند نه بر افکار و عقاید، و هرگز هیچگونه نقشی در اصلاح اندیشه و افکار مردم ندارند، در صورتی که همه کارهای انسان زائیده طرز تفکر و احساسات درونی اوست. اما روشهای دینی و اصلاحات مذهبی این شرط کاملاً رعایت می گردد، و سفیران الهی وآموز گاران آسمانی باپدید آوردن دگرگونیهای عمیقی درافکار وعقاید مردم، و ایجاد ایمان به خدا و روز جزا، پایه های نظارت و کنترل افکار واعمال درونی را پی ریزی کرده و هر فردی از انسانها را برای خود پلیسی تربیت می کنند تا مراقب تمام شئون درونی و برون خود باشد.

این جا است که لزوم بعثت پیامبران از نظر قانونگذاری که اساس سوق جامعه انسانی به سوی کمال است، روشن می گردد، زیرا چیزی که انسان را از نظام جنگل و محیط درندگان جدا می سازد، وجود قوانینی است که روشنگر فرا راه انسان می باشد که در قوانین الهی بوسیله پیامبران ابلاغ می گردند، ودرجای دیگر وجود ندارد، از این جهت خداوند خواهان تکامل و پیشرفت انسان است.

5 - سند آسمانی یا معجزه جاویدان

همه مسلمانان و دانشمندان معتقد هستند که یکی از بزرگترین معجزه پیامبر اسلام (ص) قرآن مجید است.

اینکه می گوییم بزرگترین معجزه قرآن مجید است بخاطر سه دلیل است، دلیل اول اینکه، قرآن مجید معجزه ای است عقلی که با روح و فکر و روان مردم سر وکار دارد.

دلیل دوم اینکه، قرآن مجید معجزه ای است جاودانی و همیشگی است.

دلیل سوم اینکه، قرآن مجید معجزه ای است که چهارده قرن یعنی 1400 سال فریاد می زند و می گوید: «اگر می گویید این کتاب آسمانی از سوی خدا نیست همانند آن را بیاورید» در چند جای قرآن مجید صریحاً مردم را دعوت به مبارزه و تحدی می کند و اینگونه سخن می گوید: قُلْ لَئِنِ اْجْتَمَعَتِ اْلاِنْسُ وَالْجِن عَلی اَنْ یأْتُوا ِبمثِْلِ هَذا اَلقُرآنِ لا َیاتَُونَ بِمِثِلهِ َولَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لبَِعْضٍ ظَهِیرً ا. یعنی ای پیامبر بگو ا گر تمام جهانیان اجتماع کنند که مانند قرآن را بیاورند هرگز نمی توانند، اگر چه با یکدیگر نهایت همکاری و همفکری را داشته باشند «اسراء آیه 88» .

ودرجای دیگر شرط مبارزه را آسان تر کرده و می فرماید:

اَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتِ وَادْعُوا مَنِ اْستَطَعْتُمْ مِنُ دُونِ اللهِ اِنْ کنْتُمْ صادِقینَ.

یعنی پیامبر! آیا این مردم می گویند که قرآن از جانب ما نیامده و ساختگی است، و تو آن را به دروغ بما، نسبت می دهی؟! به آنها بگو اگر شما می توانید و راست می گوئید ده سوره مانند آن را بیاورید، وغیراز خدا از هر کس را می خواهید در این راه به یاری و کمک دعوت کنید اگر راست می گوئید. (48)

در مورد سوم قرآن مجید از مرحله اول که ملت عرب را دعوت کرده بود تا کتابی مانند آن بیاورند، و در مرحله دوم از این حد تنزل کرده و از آنها خواست که اگر می توانند تنها ده سوره مانند قرآن بیاورند، تنزل کرده و فرموده واز آنها خواست که اگر می توانند تنها یک سوره مانند این کتاب بیاورند، در حالی که بعضی از سوره های قرآن «مانند سوره توحید و عصر» از دوسطر تجاوز نمی کند!

قرآن مجید در این باره خطاب به ؛ آنان می فرماید:

وَاِنْ کنْتُمْ فی رَیبٍ مِما نَزلنْا عَلی عَبْدِ نا فَأْتُوا بِسُوَرِ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدائَکمْ مِنْ دُونِ الله اِنْ کنْتُمْ صادِقین.

یعنی شما «ای مردم عرب» اگر در آسمانی بودن این کتاب که ما بربنده خود «پیامبر» فرو فرستادیم تردید دارید، سوره ای مانند آن بیاورید و گواهان و همفکران خود را هم غیر از خدا در این راه به کمک بخواهید اگر راست می گویید.

ودرآیه بعد با صراحت می گوید: اگر نتوانستید این کار را انجام دهید «وهرگز نمی توانید انجام دهید» پس بر حذر باشید از آتش دوزخ که آتش گیره های آن آدم ها و سنگها هستند و آن آتش برای کافران آماده گردیده است.

در این آیه باآن که قرآن مردم را دعوت کرده است که تنها یک سوره مانند آن بیاورید، با این حال مردم جزیره العرب هم چنان درانجام آن عاجز ماندند، در حالی که اگر آنها می توانستند و توانائی انجام این کار را داشتند دیگر برای مبارزه با اساس اسلام و پیروزی قاطع بر پیامبر، احتیاجی نبود تا با رنجهای فراوان آن همه جنگهای خونین در برابر آن حضرت بوجود آورده و صدها نفر از جوانان نیرومند خویش را طعمه شمشیرسازند.

6 - قرآن جهانیان را به مبارزه دعوت می کند

چگونه در برابر این مبارزه و تحدی عاجزماند ند:

جالب اینکه قرآن مجید حد اکثر فشار را برای دعوت مخالفان به میدان مبارزه آورده و با تعبیرات تحریک آمیز آنها را به این میدان طلبیده است، تا عذری برای هیچکس باقی نماند.

وتعبیراتی از قبیل «اگر راست می گویید» ویا اینکه «هرگز نمی توانید» و یا «از تمام جهانیان کمک بگیرید» و یا اینکه «لا اقل همانند یک سوره آن بیاورید» و بالأخره اینکه «اگر کافر شوید آتش سوزانی در انتظار شماست» بیانگر این واقعیت است.

ازسوی دیگر، مبارزه پیامبراکرم (ص) با مخالفان، یک مبارزه ساده ای نبود، زیرا اسلام نه تنها سر نوشت مذهب را که سخت به آن پایبند بودند بخطر افکنده بود، بلکه منافع اقتصادی و سیاسی حتی موجودیت آنها در مخاطره قرار گرفته بود.

آنها برای خلع سلاح کردن پیامبر اکرم (ص) باید بهر قیمتی ممکن آیاتی همانند قرآن بیاورند تا دیگر نتواند قرآن را به رخ آنها بکشد، همگی را در مقابل آن عاجز و ناتوان بشمارد و سندی برای حقانیت خود محسوب دارد. آنها از تمام مردان نمونه عرب کمک خواستند ولی هر بار که بمبارزه قرآن آمدند شکست خوردند و به سرعت عقب نشینی کردند.

- ولید و تهمت نابخشودنی

ازجمله کسانی که به این مبارزه دعوت شدند ولیدبن مُغَیرَه است از طائفه بنی مخزوم،که در میان عرب در آن زمان به حس تدبیر و تفکر صاحب شهرت بود.

ازاوخواستند در این باره فکری بیندیشد و نظر خود را درمورد آیات عجیب قرآن و نفوذ خارق العاده اش بیان کند.

ولید از پیامبراکرم (ص) خواست آیاتی از قرآن را بر او بخواند، پیامبر قسمتی از آیات «سوره حمد و سجده» را تلاوت فرمود. این آیات چنان شور و هیجانی در ولید ایجاد کرد که بی اختیار از جا بر خاست و به محفلی که از طرف طائفه «بنی مخزوم» تشکیل شده بود در آمد وگفت: بخدا سوگند از محمد سخنی شنیدم که نه شبیه گفتار انسانها است و نه پریان..... تا آنجا که چنین گفت:

وَاِن لَهُ لَحَلاوَه وَاِن عَلَیهِ لَطَلاوَه وَاِن اَعْلاهُ لَمُثْمِرُ وَاِن اَسْفَلَهُ لَمُغْدِقُ وَاِنهُ یعْلُو وَلا یعْلی عَلَیهِ.

یعنی گفتار او حلاوت و شیرینی خاصی دارد. و زیبایی مخصوصی، بالای آ ن همچون شاخه های درخت برومند پر میوه است، و ریشه های آن پرمایه گفتاری است که بر هر چیز پیروز می شود وچیزی برآن پیروز نخواهد شد.

این سخن سبب شد که در میان قریش این زمزمه بپیچد که ولید بن مُغَیرَه دلباخته محمد (ص) شده است!

ابوجهل دستپاچه شد و بخانه ولید آمد و ماجرای قریش را به او گفت! واو را به مجلس آنها دعوت کرد.

ولید به مجلس آنها رفت وگفت: آیا فکر می کنیدکه محمد (ص) دیوانه است؟هرگز آثار جنون دراو دیده اید؟!

حاضران گفتند: نه.

ولید گفت: آیا فکر می کنیدکه محمد (ص) دروغگوست؟آیا تا کنون براستگوئی و امانت داری در میان شما مشهور نبوده واو را صادق امین نمی خواندید ؟ !

بعضی ازسران قریش گفتند: پس چه چیزی به او نسبت دهیم؟ ولید کمی فکر کرد و گفت بگویید: محمد ساحراست؟گر چه آنها به این تعبیرمی خواستند توده مردمی را که شیفته قرآن شده بودند ازآن دورکنند، ولی این تعبیرسحرخود دلیل زنده ای بر جاذبه فوق العاده قرآن بود، وآنها اسم ا ین جاذبه را سحرگذاشتند، درحالی که ربطی به سحر نداشت.این جا بود که قریش این شعار را همه جا پخش کردند که محمد (ص) ساحر چیره دستی است و این آیات سحر اوست، از او دوری کنید، فاصله بگیرید، وسعی کنید سخنانش را نشنوید! (49)

ولی نقشه آنان با همه این تلاشها اثر نکرد، و تشنگان حقیقت که درگوشه وکنار فراوان بودند و دلهای پاکی داشتند گروه گروه بسوی قرآن آمدند، واز زلال این پیام آسمانی سیراب گشتند، دشمنان شکست خورده عقب نشینی کردند.

امروز نیز قرآن مجید همه جهانیان را تحدی و به مبارزه دعوت می کند و فریاد می زند، اگر در صحت این آیات شک و تردید دارید و آن را زائیده فکر بشر می دانید همانند آن را بیاورید.

8 - فرق معجزه با خارق عادات دیگر چیست؟

دربحث گذشته گفتم کسانی هستند که، از لفظ معجزه تعجب می کنند، و یا اینکه معجزات را هم ردیف افسانه ها می پندارند، در حالیکه اگر بمعنی دقیق و علمی معجزه بیندیشیم اینگونه تصورها اشتباه محض می باشد.

زیرا معجزه یک عمل غیر ممکن و معلول بی علت نیست، بلکه معجزه در یک تفسیر ساده خارق عادتی را می گویند که انجام آن از قدرت افراد عادی بیرون است و تنها به اتکای یک نیروی ما فوق طبیعی امکان پذیر می باشد. و معجزه باید دارای چه شرایطی باشد.

بنابراین معجزه باید دارای شرائط زیر باشد.

1- کاری است ممکن و قابل قبول.

2- انسان های عادی و حتی نوابغ به اتکای قدرت بشری توانائی بر انجام آن ندارند.

3-آورنده معجزه باید باندا زه ای بکا رخود اطمینان داشته باشد که دیگران را بمقابله دعوت کند.

4- هیچکس نتواند همانند آن را ارائه دهد، و چنانکه از نام معجزه پیداست همه در برابر آن عاجز گردند.

5 - معجزه حتماً باید توأم با ادعای نبوت و یا امامت باشد. بنابراین کارهای خارق عادتی که از غیر پیامبر و یا امام سرزند معجزه نامیده نمی شود بلکه کرامت نام دارد.

برای روشن شدن حقیقت به چند نمونه توجه فرمائید.

1- همه ما شنیده ایم که یکی از معجزات حضرت مسیح (ع) زنده کردن مردگان و درمان بیماران غیر قابل علاج بوده است. آیا هیچ دلیل علمی و عقلی داریم که انسان بعد از آنکه دستگاههای بدنش از کار افتاده و خاموش شد نتواند مجدداً به زندگی باز گردد؟!

البته بدون شک انسان با نیرویی که دارد در شرایط فعلی قادر به زنده کردن مردگان، ویا درمان پا ره ا ی از بیماریها نیست، هرچند تمام پزشکان جهان دست به دست هم دهند، و تجربه و معلومات خود را به یاری طلبند.

ولی چه مانعی دارد که انسان با یک نیروی الهی و با آگاهی خاصی که از دریای بی کران علم خدا در یافته، بتواند با اشاره مرموزی روح به کالبد مرده ای باز گرداند و بیمار لاعلاجی را شفا بخشد؟!

علم می گوید من نمی دانم و توانائی ندارم، اما هر گز نمی گوید ممکن نیست و نامعقول است.

2- اینکه چوب خشک در یک لحظه افعی گردد مثل عصای حضرت موسی (ع) و یا اینکه با زدن عصا،چشمه هائی از سنگ سرازیرشود، و یا اینکه با کشیدن دست بر مریضی خوب شود.

از این نظر می گویند معجزه یک نوع خرق عادت است که توسط نفوس پیامبران بر اثر توجه وعنایت بی پایان خداوند در باره یک سلسله آرمانهای مقدس، قادر به انجام کارهائی می گردند که از حیطه قدرت بشر بیرون است.

بنابراین، این سوأل مطرح می شود که چه فرقی میان معجزه وکارهای خارق العاده است؟

برای این سوأل دو پاسخ می توان داد 1- اینکه مرتاضان همیشه کارهای محدودی را انجام می دهند، و به تعبیر دیگر،هیچ مرتاضی حاضر نیست کاری را که شما پیشنهاد می کنید انجام دهد، بلکه خارق عادتی را انجام می دهد که خودش می خواهد یعنی آن را تمرین کرده وخوب یاد گرفته و بر آن مسلط است.

دلیل این مطلب روشن است، زیرا نیروی هر انسانی محدود است، و دریک یا چندین کار می تواند مهارت داشته با شد.

2 - معجزات پیامبران حد و مرزی ندارد

اما خارق عادات پیامبران هیچگونه حد و مرزی ندارد، هیچگونه قید و شرطی برای آن نیست، آنها می توانند د رموارد لزوم هر معجزه ای که پیشنهاد می شود انجام دهند، چرا که از قدرت بی پایان پروردگار مدد می گیرند و می دانیم قدرت خداوند حد و مرزی نمی شناسد، درحالیکه قدرت انسان بسیار محدود است.

2 - کارهائی را که یک مرتاض می کند مرتاض دیگری نیز همانندآن را انجام می دهد یعنی از قدرت بشر بیرون نیست. به همین دلیل مرتاض خارق العاده هر گز از دیگران دعوت بمقابله بمثل نمی کند، چونکه می داند در گوشه وکنار شهر خود یا شهرهای دیگر افرادی مثل او وجود دارند.

اما پیامبران با اطمینان کامل تحدی می کنند و می گویند: اگرتمام انسان های روی زمین جمع شوند همانند کاری را که ما می کنیم انجام نخواهند داد.

بنابراین مدعی مقام نبوت، معجزه خود را شفای بیماران از طریق کشیدن دست بر سر و صورت آنها معرفی می شود.

ولی هنگام عمل اگر نتیجه معکوس داشت و وضع بیمار بدتر شد در این صورت کذب ادعی او ثابت می شود. چنانچه در زندگی مُسَیلَمه که از مدعیان نبوت است، نقل شدکه وی در مقام اعجاز، آب دهان خود را به چاه افکند، که آب زیاد شود ولی آب چاه فرو نشست و خشک شد.

و یا اینکه مُسَیلَمه دست خود را به عنوان برکت بر سر و صورت برخی از کودکان قبیله بنی حنیفه کشید، ناگهان گروهی دچار کچلی و برخی عیب دیگری پیدا کردند. (50)

بنابراین نتیجه ای که از این سخن به دست می آید این است که، معجزه یک پدیده واقعی است وطبعاً دارای علتی می باشد، ولی مانند سایر پدیده ها نیست که بتوان علل پیدایش آن را از طریق عادی، و یا از راه کاوش های علمی به دست آورد، وهرگز نمی توان پیدایش آن را با علل عادی و یا عللی که علم و دانش برای این نوع حوادث تعیین می نماید، تغییر و توجیه نمود.