محمد امین
(زندگانی و شخصیت پیامبر اعظم (ص))

علیرضا یوسفی

- ۲ -


فصل دوم : پیامبر اکرم (ص) و مصونیت از گناه

1 - امین امت اسلام

همانطوری که گفته شد پیامبر اکرم (ص) از دودمان با فضیلت و ازخاندان با اصالت تولد یافت، و در دامان پاکی چون عبدالمطلب و ابوطالب جد و عموی بزرگوار خویش پرورش یافته، که اگر در همه عالم جستجو می کردند از آن حضرت پاکتر بدست نمی آوردند.

برای روشن شدن این حقیقت که چگونه پیامبر اکرم (ص) از مصونیت کامل اخلاقی برخوردار بوده است به زندگی آن حضرت یک نگاه اجمالی داشته باشیم.

چهل سال زندگی پرافتخار رسول اکرم (ص) پیش از رسالت آسمانی وی که از همان روز اول ولادت تا آخرین لحظه های زندگی، گواهی است روشن بر اینکه چگونه آن حضرت در آن محیط خفقان و ناسالم نه تنها توانست دامن خویش را از همه زشتی ها و گناه و معصیت پاک نگهدارد، بلکه بخوبی موفق گردید که در رعایت همه شئون و جنبه های فضیلت از هر نوع انحراف و گناه دوری جوید، بطوری که این حقیقت زبانزد عام وخاص گردید و تا آنجائی که در فضای آلوده و تیره جزیره العرب نزد همه کس به محمد امین لقب داده شده بود و مورد اعتماد همگان قرار گرفت.

و این اعتماد آنقدر وسیع و گسترده بود که گاهی در بدترین شرائط که هر لحظه ممکن بود شعله های جنگ و خونریزی و نفاق و اختلاف برافروخته شود و جنگ و برادرکشی در میان قبایل آغاز گردد، حضرت محمد (ص) امیدها و تکیه گاه انسانی و معنوی مردم قریش بوده است.

تکیه گاهی که برای برطرف ساختن مشکلات اجتماعی مردم از آن حضرت کمک و استمداد کردند و با آرامش خاطر به آن حضرت اعتماد می نمودند.

و برای روشن شدن این مدعی که چگونه آن حضرت امین و مورد اعتماد مردم بود به یک حادثه بزرگ تاریخی که قبل از بعثت آن حضرت در سرزمین مکه روی داده بود اشاره کنیم و شما خوانندگان محترم را به قضاوت و داوری دعوت نمائیم.

2 - پیامبر اکرم (ص) در جایگاه قضاوت و داوری

این حادثه بزرگ و تاریخی که درجر یان بنای جدید کعبه رخ داده می تواند حقیقت پاکد امنی و اعتماد شدیدی که براثر آن، تمام قبایل مکه نسبت به پیامبر بزرگ اسلا م (ص) قبل از دوران نبوت آن حضرت داشتند بخوبی نشان دهد، تاریخ آن حادثه بزرگ را چنین می نویسد: بزرگان مکه در صدد برآمدند تا خانه خدا را وسعت دهند و بر طول و عرض آن بیا فزایند، از این جهت دست به خرابی آن زدند، وآن را بار دیگر پی ریزی نمودند تا به محل نصب حجرالاسود که از نظر دینی مقدس و قابل احترام است رسیدند.

در این جا اختلاف بین چهار قبیله بزرگ مکه شروع شد. و هر یک می خواستند تاحجر با دست آنان نصب شود، و افتخار آن برای همیشه از قبیله آنان باشد.

کار این اختلاف بالا گرفت، تا آنجا که شمشیر ها از نیام بیرون آمد و همه آماده جنگ و نبرد شدند، تا بتوانند با استفاده قدرت وزور به آرزوی همیشگی خود رسیده و خواسته های خویش را عملی سازند.

تمام قبائل به جوانان و جنگجویان خود آماده باش کامل دادند صفوف خود را برای جنگ و پیکار منظم ساختد.

بزرگان قبیله بنی عبدالدار با طائفه دیگری بنام بنوعدی هم پیمان شدند. و متحد گردیدند قدح و ظرفش از خون پر کرده و داخل مسجدالحرام شدند، و دستهای خود را در آن ظرف خون فرو بردند. و سوگند یاد کردند که تا جان در تن دارند ایستادگی و مقاومت کنند و اجازه نصب حجرالاسود را به قبائل دیگر ندهند. بوی جنگ و خونریزی از فضای مکه بخوبی به مشام می رسید، وهر لحظه ممکن بود جنگی بزرگ وخونین آغاز گردد، جنگی که پایان آن نامعلوم بود، و اگر جنگ شروع می شد صدها جوان زبده و نیرومند عرب درآن میان بخاک وخون کشیده می شدند، و تنها یک قبیله آن فاتح و پیروز باقی می ماند، که آن هم طبعاً صدها کشته و مجروح از خود بجای می گذاشت.

چهار روز وضع آن روز مکه این چنین بود، تا اینکه بالاخره در روز پنجم، بزرگان قریش با هم مشورت کردند تا راه حلی برای این مشکل مهم بدست آورند، و از شروع جنگ و خونریزی جلوگیری نمایند، و آن محیط مکه را از وضع حالت انفجار آمیز نجات بخشند.

درمیان آنها شخصی بود بنام ابوامیة بن مغیره که ازهمه سالخورده و پیرتر بود گفت: این جنگ و خون ریزی را کنار بگذارید، و این راه حل را بپذیرید که: هرکس هم اکنون از دَرِ بنی شیبه وارد شود درمیان شما قضاوت و داوری نماید و درباره این مشکل مهم شما رأی دهد.

بزرگان قریش همگی این حرف را پسندیدند وآن را پذیرفتند. دراین هنگام تمام گردنها کشیده شد، و همه چشمها بسوی در بنی شیبه دوخته شد تا ببینند اولین کسی که از آن جا داخل می شود چه کسی است تا به عنوان شخص داور در بین خود برگزینند.

نا گاه دیدند حضرت محمد (ص) از دَرِ بنی شیبه آمد و داخل مسجد گردید، در این جا عکس العمل رؤسای قبایل این بود که همگی گفتند که: هرآنچه راکه محمد امین گوید راضی هستیم.

آن حضرت هم بخاطر آنکه افتخار حمل و نصب حَجَرالا سود در قبیله خاصی صورت نگیرد، و از این راه آتش کینه قبائل دیگر نسبت به آن قبیله شعله ور نگردد، طرحی عالی وجالب انتخاب کرد که مورد قبول و تحسین همگان قرار گرفت. وآن طرح حضرت این بود که: عبای شریف خودرا بر روی زمین پهن نمود، و سنگ را در وسط آن جای داد، آن گاه از هر قبیله فردی را انتخاب فرمود تا هر یک گوشه ای از عبا را بردارند و بدین صورت حجرالا سود به کمک همه قبائل حمل شد تا به محل نصب آن رسید، در آن جا آن حضرت به نمایندگی از تمام قبائل سنگ را با دست نازنین خود نصب فرمود، و به آن غائله بزرگ خاتمه بخشید. (14)

آری پیامبراکرم (ص) در دوران قبل از ر سالت خود آن محیط پراز فسادوگناه آن چنان زندگی کردندکه، پاکی و پاکدامنی آن حضرت مورد قبول و گواه همگان بوده است، حتی یک مورد سابقه سوء و یا گناه وخیانت از آن حضرت دیده نشده است.

و اگر غیر از این بود، دشمنان آن حضرت می توانستند با بد نام کردن سابقه آن حضرت بصورت حربه برنده علیه آن حضرت بکار برند، و با تهمت و افتراء براعتبار وحیثیت فردی و اجتماعی او لطمه فراوانی وارد ساخته، تا از این راه سدی نیرومند در راه رسیدن آن حضرت به هدفهای تربیتی و اجتما عیش بوجود آورند.

اما تاریخ خودگواه است که، هیچیک از دشمنان سرسخت وکینه توزآن حضرت چنین ادعائی را نداشتد، و هیچ گناهی را به آن حضرت نسبت نداند، و این می تواند بزرگترین شا هد و دلیل باشد بر عصمت آن حضرت.

3 - آیا ممکن است یک فرد در برابر گناه مصونیت داشته باشد؟

همانطوری که گفته شد عصمت و مصونیت یک صفت نفسانی و نیروی درونی است که انسان را از فکر و خیال انجام گناه باز می دارد تا چه رسد به خودگناه.

یعنی یک حالت خدا ترس با طنی که انسان را در برابر گناه حتی فکر و تصمیم برانجام گناه باز می دارد.

دراینجا این سئوال در ذهن خوانندگان بوجود می آید که، چگونه ممکن است یک انسان نسبت به تمام گناهان و یا بعضی از گناهان مصونیت کامل پیدا کند که نه تنها گناه و معصیتی از او سر نزند، بلکه به فکر و نا فرمانی خداوند عالم هم نباشد.

پاسخ این است که عصمت و مصونیت از گناه از شئون و لوازم علم به مفاسد گناه است، و این مطلب به معنی این نسیت که هر نوع علم به لوازم گناه پدید آورنده عصمت و مصونیت است، بلکه باید حقیقت و واقع نمائی علم باندازه نیرومندوقوی باشد که، لوازم وآثار گناه را آن چنان در نظر انسان مجسم و روشن سازد، که انسان لوازم کارهای خود را با دیده دل، موجود و محقق ببیند، دراین صورت صدورگناه از چنین شخصی یک امر محال و غیر ممکن در آید.

برای روشن شدن حقیقت به این مثال توجه فرمائید: هر فرد عاقل و خردمندی که به حیات و زندگی خود علا قمند است در برابر هر سم مرگباروکشنده ای که نوشیدن آن به قیمت جان انسان تمام می شود، و یا با قی مانده غذای بیماری که مبتلا به مرض جذام است و خوردن آن موجب سرایت بیماری های خطرناک می گردد، یک نوع مصونیت و عصمت دارد، و انسان هرگز به هیچ قیمت این اعمال را انجام نمی دهد، و صدور چنین اعمالی از وی محال و غیر ممکن است.

وعلت این مصونیت همان تجسم آثار مرگبار این اعمال است، و این آثار چنان در نظر وی مجسم و روشن است و از دیدگاه عقل هم آن چنان مسلم می باشد که در پر تو آن فکر، اقدام به چنین کارها را، در ذهن خود نمی پروراند تا چه رسد که عملاً به این کارها اقدام نماید.

بنابراین عصمت و مصونیت از گناه در افراد معصوم، اثر مستقیم ایمان شدید، و علم قاطع به کیفر اعمال می باشد، و هر فردی برای خود یک نوع عصمت در بسیاری از موارد دارد، چیزی که هست اینکه پیامبران الهی بر اثر احاطه علمی به کیفر اعمال و آگاهی کامل از عظمت خداوند، در باره تمام گناهان عصمت جامع و کامل دارند و روی همین علم وآگاهی، تمام دواعی و انگیزه های گناه وغرائض سرکش انسانی درآنها مهارشده و لحظه ای از حدودی که خداوند عالم تعین فرموده است تجا وز نمی کنند.

در پایان سخن تذکر این مطلب را لازم می دا نم وآن اینکه، درست است که پیامبران الهی در برابر گناه و هر نوع نا فرمانی مصونیت کامل دارند، و همگی نسبت به آن بیمه هستند، اما معنای این سخن این نیست که آنها دیگر توا نائی و قدرت برانجام گناه را نداشته و در اطا عت و پیروی از فرمانهای خداوند مجبور باشد. بلکه پیامبران الهی هم مانند سایر مردم ازحریت وآزادی در عمل برخور دارند، و براطا عت و عصیان قادر و توانا می باشند.

ولی چون با چشم با طنی که نتیجه علم وسیع و گسترده آنان نسبت به عمق جهان هستی است، لوازم اعمال را می بینند و به حقایق اعمال خود که در لسان شرع و دین اسلام به آنها پاداش وکیفرگفته می شود، آگاهند. از این جهت از هر نوع گناه و نافرمانی خودداری می کنند.

4 - کرامت و بزرگواری آن حضرت

پیامبراکرم (ص) از قبیله بنی هاشم بود، همان قبیله ای که از نظرکرامت و بزرگواری در بین همه قبائل مشهور و معروف بوده اند.

و از جنبه های شخصی که آن حضرت دارا بود، این تاریخ پر محتوای، زندگی آن بزرگوار است که از توصف بی نیاز واز کمالات بشری سرشار است پاکی، صفا و صمیمیت، خیر خواهی، شجاعت ، راستگوئی، بزرگواری و وقار و خلاصه همه آن چه را که میتوان کمال بحساب آورد، از مسائلی بود که در زندگی آن بزرگوار آشکارا بچشم می خورد، تا جائی که نه تنها نزدیکان و دوستان بلکه حتی کینه توزان و دشمنان آن حضرت نیز باین حقیقت ها اعتراف داشتند. ساده زندگی کردن در همه چیز، در خوراک، در پوشاک، در معاشرت ها یک اصل مسلم است که در زندگی پیامبر اکرم (ص) دیده می شود. (15)

شخصی آمد خدمت پیامبر خدا (ص) وقتی لباس آن حضرت راکهنه دید ناراحت شد، لذا مبلغ 12 درهم بحضور آن حضرت تقدیمکرد. پیامبراکرم (ص) فرمود: یا علی این پول را بگیر و برای من جامه ای خریداری کن تا بپوشم.

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: من بازار آمدم، پیراهن برای آن حضرت خریدم به دوازده درهم وآن را برای حضرت آوردم.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: یا علی من غیر این پیراهن را بیشتر دوست دارم، آیا صاحبش پس می گیرد؟

امیرالمؤمنین (ع) گفت: نمی دانم، پیامبر (ص) فرمود: ببین قبول می کند؟

امیر المؤمنین پیراهن را نزد صاحبش بردند وگفت: رسول خدا (ص) این پیراهن را برای گرانی قیمت دوست ندارد، می خواهد پیراهن ارزانتری بخرد شما این پیراهن را پس بگیر!

صاحب پیراهن، پول ها را بمن پس داد، من آن پول ها را نزد آن حضرت آوردم، پیامبر اکرم (ص) با من به بازار آمد که پیراهن خریداری کند، در بین راه کنیزی که نشسته و گریه می کرد نظر پیامبر خدا را بخود جلب نمود، رسول خدا (ص) فرمود: برای چه گریه می کنی؟ کنیز گفت: یا رسول الله اهل خانه من چهار درهم به من دادند که برای آنان چیزی بخرم، ولی آن پول را گم کردم و من جرأت نمی کنم به خانه برگردم.

رسول خدا (ص) چهار درهم به آن کنیز داد و فرمود: اکنون بسوی خانه خود برگرد!

پیامبر اکرم (ص) بطرف بازار رفتند، پیراهنی را خرید به چهار درهم و آن را پوشید، حمد خدا را بجای آورد؛

وقتی که از بازار خارج شد، شخص عریانی را دید که می گوید: کسی که بدن مرا بپوشاند خدا از لباس های بهشتی به او بپوشاند.

رسول اکرم (ص) پیراهنی را که خریده بود از تن بیرون کرد و به بدن آن شخص سائل پوشانید و دو باره به بازار آمد، پیراهنی را به چهار درهم باقی مانده خریداری کرد، آن را پوشید وحمد خدا را بجای آورد و بطرف منزل خود حرکت کرد.

در بین راه دید که آن کنیز هنوز در همان جا نشسته، حضرت به آن کنیز فرمود: پس چرا به خانه خود نرفتی؟

عرض کرد: یا رسول الله رفتن من به خانه خیلی دیر شده و من می ترسم از این جهت مرا بزنند!

پیامبر اکرم (ص) فرمود: توجلو برو ومرا به خانه خود راهنمائی کن!

رسول خدا (ص) آمد تا درب آن خانه رسید، فرمود: اَلسلامُ عَلَیکمْ یا اَهْل الدار. سلام بر شما باد ای اهل خانه. ولی آنان جواب سلام آن حضرت را ندادند، پیامبر خدا (ص) برای دومین بار سلام کرد ولی آنان نیز جواب آن حضرت را ندادند، برای بار سوم حضرت سلام کرد، اما در جوابش گفتند: عَلَیک السلام یا رَسُولَ اللِه وَرَحْمَه اللهِ وَ بَرَکاتُه.

آن حضرت فرمود: پس چرا جواب سلام مرا در بار اول و دوم ندادید.

گفتند: یا رسول الله ما سلام کردن شما را شنیدیم ولی دوست داشتیم که بیشتر برای ما سلامتی بخواهی.

پیامبراکرم (ص) فرمود: این کنیز دیر نزد شما مراجعت کرده، او را اذیت و آزار نرسانید،گفتند: یا رسول الله ما این کنیز را برای قدم و تشریف فرمائی شما آزاد کردیم.

آن حضرت فرمود: اَلْحَمْدُ لِله، من دوازده درهمی که از لحاظ برکت از این دوازده درهم بزرگتر باشد ندیدم، زیرا خدا بوسیله این دوازده درهم دو نفر عریان را پوشانید و یک کنیز را هم آزاد کرد. (16)

5 - ساده زیستن پیامبر اکرم (ص)

همانطوری که گفتیم، ساده زندگی کردن در همه امور زندگی، در خوراک در لباس و پوشاک، در معاشرت ها، یک اصل مسلم است که در زندگی پیامبر اکرم (ص) دیده می شود.

برای روشن شدن این موضوع که پیامبر اکرم (ص) چگونه ساده زیستن را اختیارکرده بود، به این روایت توجه فرمائید.

روایتی است که امام حسن مجتبی (ع) از دائی ناتنی خود، به نام هند پسر ابی خالد، چنین تعریف می کند که: هند فرزند خوانده پیامبر اکرم (ص) و برادر ناتنی حضرت زهرا «س» فرزند حضرت خدیجه بود از شوهری که قبل از رسول اکرم (ص) اختیار کرده است. پیامبراکرم (ص) پسر خوانده دیگری نیز بنام اُسامة بن زید داشته است که، مادرش زینب دختر جَحْش بود، که از هند کوچکتر بوده است. هند چون در آن زمان 13سال در مکه و بعد از آن نیز10 سال در مدینه در خدمت پیامبراکرم (ص) بود، وهمچنین در خانه آن حضرت بزرگ شده بود، از این جهت بر تمام جزئیات زندگی آن بزرگوار آگاهی کامل داشت، بخاطر همین امام حسن مجتبی (ع) در سن طفولیت با آگاهی از شناخت هند نسبت به رسول اکرم (ص) ازاوسئوال کرد: ای هند! جدم پیامبراکرم (ص) را آن طور که دیده ای برای من تعریف کن.

هند برای امام حسن مجتبی (ع) پیامبر اکرم (ص) را این طور توصیف کرده و امام حسن مجتبی (ع) هم برای دیگران عیناً نقل کرده است که: کانَ رَسُولُ اللهِ خَفیفُ اْلمَوؤنَه. یعنی پیامبر اکرم (ص) در زندگی خود روش ساده زندگی کردن را انتخاب نموده بود، در همه امورات زندگی. (17)

و یا در روایتی که اهل سنت هم نقل کرده اند، آمده است که: یکی از خلفا در شرائط خاصی وارد اتاق پیامبر اکرم (ص) شد. و این در حالی بود که، حضرت از قصه زن هایش اعراض کرده وآنها را مخیر کرد بین طلاق یا صبر کردن به زندگی ساده.

عده ای از زنها گفتند: وضع زندگی ما، خیلی ساده است، از این غنائمی که در جنگ و غیرجنگ به دست می آید به ما هم بدهید، حضرت فرمود: زندگی من یک زندگی ساده است اگر می خواهید به همین زندگی ساده صبر کنید و بسازید، و اگر هم نمی خواهید من حاضرم که شما را طلاق بدهم و چیزی هم بعنوان مهریه به شما بپردازم.

همه گفتند: نه یارسول الله، ما به همین زندگی ساده می سازیم.

یکی از خلفا وقتی که اطلاع پیدا کرد که حضرت از زنها ناراحت شده است، خدمت حضرت رسید تا با حضرت صحبت کند.

او می گوید: شخص سیاهی آن جا بود که در واقع به منزله دربان و نگهبان بود وحضرت به او سپردند که کسی وارد نشود. من رفتم به این شخص گفتم: به حضرت بگو که فلانی است، آن شخص رفت و برگشت، گفت: حضرت جوابی ندادند و چیزی نگفتند.

او می گوید: من رفتم و دوباره آمدم، اجازه خواستم، حضرت اجازه ورود ندادند، دوباره رفتم، و برای بار سوم مراجعه کردم، این بار حضرت اجازه ورود دادند.

وارد اتاق شدم، دیدم پیامبر اکرم (ص) در اتاق استراحت کرده که کف آن اتاق را فرشی پوشانده بود که از لیف خرما درست کرده بودند، حضرت از جا حرکت کردند، دیدم اثر زبری وخشونت فرش روی بدن مبارک آن حضرت به جا مانده است و خیلی ناراحت شدم.

به پیامبر اکرم (ص) عرض کردم: یا رسول الله چرا باید وضع شما این گونه باشد؟! درحالی که کسراها و قیصرها و امثال اینها، غرق درنعمت ها باشند، ولی شما که پیامبر خدا هستید یک چنین وضعی داشته باشید؟ حضرت ناراحت شدند و ازجا بر خاست و فرمود: این حرف ها چیست که می گوئی؟

آیا دنیا به نظرت جلوه کرده است؟

حال که من این ها را ندارم، برای من محرومیت است و برای آنها ئی که چنین نعمت ها را دارند نعمت است؟

به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین می شود، واین مال و منال برای کسی افتخار نمی آورد. (18)

بنابراین رفتار پیامبر اکرم (ص) هم چون سخن آن حضرت الگو و اسوه است برای شما، بر همه پیروان و دوستان آن حضرت لازم است که از اصل ساده زندگی کردن و سبک بودن بار زندگی استفاده کنند و سبک بال وآسوده خاطر باشند.

زیرا در قرآن مجید آمده است که: لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللهِ اُسْوَه حَسَنَه.

یعنی رفتار پیامبر اکرم (ص) همچون سخن آن حضرت باید برای همه اسوه والگو باشد، باید مرکز وکانون باشد که ما از آن کانون و ظائفمان را بدست آوریم و عمل کنیم، نقل تاریخ به تنهای کافی نیست، بلکه تفسیر و توجیه عمل و رفتار پیامبر اکرم (ص) مهم است. چون خود آن حضرت فرمودند: سخنانی که از من می شنوید ضبط کنید، نگه داری کنید و به نسل های آینده تحویل دهید. و بعد فرمودند: چه (19) بسا نسل های آینده حرف مرا بهتر از شما بفهمند.

6 - رسول اکرم (ص) و فقرزدایی

اصولاً در هر جامعه ای اشخاص فقیر و ثروتمند وجود دارد و هردودسته باید توجه به خدای متعال داشته باشند.

گاهی مال وثروت غرور می آورد، وبرای شکستن غرور باید به افراد فقیر کمک کرد واحترام گذاشت.

زیرا گاهی فقر و بیچارگی افراد حقارت می آورد، در این صورت انسان خدا را فراموش می کند، از این جهت برای بر طرف کردن عقده ها، ثروتمندان باید به افراد مستمند احترام بگذارند.

در این خصوص که افراد فقیر و ثروتمند، همواره باید به یاد خدا باشند، قرآن مجید چنین می فرماید: آری هر دو دسته باید توجه و توکل به خدا کنند، چون خداوند افراد متوکلین را دوست می دارد «سوره آل عمران آیه 159»

برای روشن شدن اصل موضوع به این روایت توجه کنید. امام صادق (ع) فرمود: مرد ثروتمندی با لباس های تمیز و پاکیزه خدمت رسول اکرم (ص) آمد و نزد حضرت نشست. سپس مرد فقیر وتنگدستی با لباس های کهنه و کثیف وارد شد، وکنار مرد ثروتمند نشست، مرد ثروتمند لباس آراسته و پاکیزه خود را از زیر پای مرد فقیر بیرون کشید. رسول خدا (ص) این منظره را مشاهده کرد و به مرد ثروتمند چنین فرمود: ترسیدی چیزی از فقر او به تو وارد شود؟ گفت: نه. فرمود: ترسیدی از دارایی تو چیزی به او برسد؟

گفت: نه.

فرمود: ترسیدی لباست چرک و کثیف شود؟

گفت: نه. حضرت فرمود: پس چه چیزی تو را بر این کار وادشت که نسبت به او اینگونه بر خورد کنی؟

گفت: یا رسول الله من همدستی «شیطان یا نفس خود» دارم که هرکارزشتی در نظرم زیبا جلوه می دهد و هرکار خوبی را زشت نمایش می دهد. از کاری که کردم پشیمان هستم و من حاضرم نصف مالم را به او بدهم.

پیامبر خدا (ص) به آن مرد فقیر فرمود: تو می پذیری، مرد فقیر گفت: خیر. مرد ثروتمند گفت: چرا؟ مرد فقیر گفت: زیرا می ترسم در دل من در آید آن چه در دل تو در آمده که همان تکبر و توهین فقرا باشد. (20)

اگر ثروت زیاد کنترل نشود و در راه درست خرج نگردد، موجب تکبر و توهین به دیگران می شود. شخص ثروتمند قساوت قلب و خشونت پیدا می کند. و اورا همیشه از یاد خدا غافل می سازد که در این صورت ملعون و مطرود خداوند وا قع می گردد.

اما فقر سبب می شودکه شخص فقیر همواره بر خداوند توکل کند و به درگاه او دعا و نیایش نماید در این صورت تواضع و ملایمت و طبقات پسندیده دیگری که زائیده فقر است را بدنبال دارد.

به امیدآن روزی که ثروتمندان به وظائفشان عمل کنند وحقوق واجبه مال را در راه خدا و به افراد فقیر و مستمند بپردازند.

7 - رسول اکرم (ص) و اخلاق پسندیده

ارزشهای اخلاقی موجب برتری وکمال انسان می شود. و بخاطر همین ارزشها، برتری انسان ها بستگی به اخلاق نیک وصفات پسندیده دارد. وبرای چنین انسانی که دارای اخلاق وکمال باشد ارزش و احترام فراوانی قائل هستند.

پیامبراکرم (ص) دارای چنین اخلاق و اوصاف نیک بود. قرآ ن مجید درخصوص اخلاق نیک آن حضرت می فرماید:

اِنک لَعَلی خُلُق عَظیم.

یعنی ای رسول خدا تو دارای اخلاق بزرگ هستی.(21)

درتاریخ نوشته اندکه: یک روزی پیامبراکرم (ص) از مدینه منوره بیرون رفت مشاهده کردکه مردعربی سر چاه آبی نشسته و می خواهد برای شتران خود آب بکشد.

فرمود: آیا اجیر وکارگر می خواهی که برای شترانت آب بکشد؟ مرد عرب گفت بلی، برای هر دلو آبی که از چاه بکشید سه عدد خرما اُجرت می دهم. حضرت راضی شد و فرمود قبول می کنم. حضرت یک دلو آب کشید و سهعدد خرما اُجرت گرفت. تا اینکه آن حضرت هفت دلو دیگری آب کشید و د لو هشتم که رسید ریسمان پاره شود و د لو به داخل چاه افتاد.

مرد عرب با مشاهده این صحنه عصبانی شد، وجسارت کرد، وسیلی بصورت مبارک آن حضرت زد که چرا ریسمان را پاره کرده ودلو به داخل چاه افتاد.

پیامبراکرم (ص) دست مبارک خود را داخل چاه برد و د لو را بیرون آورد.

مرد عرب این حلم وحسن خلق را از پیامبراکرم (ص) دید، فهمید که آن حضرت بر حق بوده و کار خودش اشتباه.

ولذا رفت وکاردی که همراه داشت با آن کارد دستیکه بنا حق سیلی بصورت پیامبر خدا (ص) زده قطع نمود، وغش کرده برروی زمین افتاد. قافله ای ازآن راه گذشتند، دیدند دست این مرد عرب قطع شده و روی زمین افتاده است،آنان پیاده شدند وآب بصورت او پاشیدند، وقتی که بهوش آمدگفتتند: تورا چه شده است که روی زمین افتاده ای در حالی که دستت از بدن جدا شده؟

گفت: بصورت حضرت محمد (ص) سیلی زده ام، می ترسم که دچار عقوبت شوم! برخاست و دست قطع شده خود را بدست دیگری گرفت. و به خدمت رسول خدا (ص) آمد.

دید بعضی از اصحاب و یاران آن حضرت نشسته اند، گفتند: چه می خواهی؟

گفت: به پیامبر اکرم (ص) حا جتی دارم.

سلمان فارسی او را به خانه فاطمه «س» برد، دید پیامبر خدا (ص) نشسته و حسنین (ع) را روی زانوی مقدس خود جای داده.

مرد عرب عذر خواهی نمود از کاری که کرده است؟!

پیامبر اکرم (ص) فرمود: پس چرا دستت را قطع کردی؟

عرض کرد: یا رسول الله من دستی را که بصورت نازنین شما سیلی زده باشد نمی خواهم.

رسول اکرم (ص) مرد عرب را به دین اسلام دعوت فرمودند. مرد عرب عرض کرد: اگر شما پیامبر برحق هستید دست قطع شده مرا به حالت اول برگردان و شفا دهید آن وقت اسلام می آورم.

پیامبر اکرم (ص) دست قطع شده اش را بمو ضع خود گذارده فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم و نفسی کشید دست مبارک خود را بمو ضع قطع شده مالید، دست مرد عرب بحال اول خود برگشت. ومرد عرب قبول اسلام کرد. (22)

اخلاق و صفات پسندیده پیامبر اکرم آنقدر فراوان است که خود کتاب مستقلی می خواهد، و ما به همین اندازه بسنده کرده و این قسمت از بحث را به پایان می بریم امیدواریم که رضایت خوانندگان محترم را جلب کرده باشیم.

8 - پیامبر اکرم (ص) و مبارزه با جهل و خرافات

انسان در زندگانی نیاز به الگو دارد تا ازراه و روش آن استفاده نماید، مگر اینکه خودش دارای الگو باشد.

و چنین الگوئی واقعاً باید نمونه وآسمانی باشد تا هیچگونه لغزش وخطائی در دیگران ایجاد نشود.

واگرانسانها زندگی پیامبراکرم (ص) را مطالعه نمایند می بینندکه، زندگی آن بزرگوار سرشار از درس، ایثار ، اخلاق، صفا و صمیمیت، و مبارزه با هر گونه روشهای غیر اخلاقی است.

انسان نمی تواند برای توجیه عمل غیر اخلاقی خود با هر وسیله ای که امکان دسترسی به آن را فراهم می سازد، مورد استفاده قرار دهد، زیرا در اسلام هدف آنقدر مهم و با ارزش است که هر وسیله ای نمی تواند توجیه گر هدف با شد، و برای رسیدن به هدف اگرچه بسیار عالی و انسانی باشد، مجاز نیست از وسائل غیر اخلاقی و الهی استفاده نماید.

اسلام هرگز به چنین امری اجازه نمی دهد. همانطوری که یک نفر مسلمان موظف است در زندگی دارای هدف مقدس باشد، ملزم است برای رسیدن به آن هدف از راه مقدس وانسانی استفاده نماید.مثلا یک نفر مسلمان در راه تبلیغ دین خدا به هیچ وجه نمی تواند از روشهائی استفاده نمایدکه آمیخته با دروغ و تهمت، تملق وغیر از آن باشد.زیرا چنین امری نابخشودنی ومحکوم به شکست است.

برای روشن شدن این امر به این داستان توجه فرمائید:

شخصی بنام اِبْن ابی کعْب در امر تبلیغ دین خدا از روشهائی استفاده می کرد که محکوم به شکست شد. او برای فضیلت قرائت سورهای قرآن حدیثی از پیامبر اکرم (ص) جعل کرده، وقتی از او سؤال کردند که: چطورکسی غیر ازتو این حدیث را نقل نکرد؟

گفت: حقیقت مطلب این است که چون مردم را در مجالس مشغول امور زندگی و نقل مسائل زمان جاهلی دیدم، خواستم آنان را از مسائل دنیا و زندگی آنان دور سازم، از این جهت این حدیث را جعل نمودم تا عمرشان به قرائت قرآن بگذرد و بیهوده تلف نشود، چنین روشی هرگز مورد قبول اسلام نیست، و سیره پیامبران الهی و ائمه اطهار (ع) چنین نبوده و هرگز برای رسیدن به اهدافشان از این روشها و شیوه ها استفاده نمی کردند.

بلکه شدیداً با این جهت ها و روشها مبارزه می نمودند. پیامبر اکرم (ص) پسری داشت بنام ابراهیم که شدیداً مورد علاقه آن حضرت بود، که در سن 18 ماهگی از دنیا رفت.

رسول اکرم (ص) که کانون مهر و عاطفه بود، در غم ازدست دادن فرزندش به شدت متأثر شد و اشک ریخت و فرمود: ای ابراهیم! دل می سوزد واشک می ریزد وما محزونیم به خاطر تو، ولی هرگز بر خلاف رضای پروردگار چیزی نمی گویم.

تمام مسلمین برای همدردی، و برای آنکه غباری از حزن وغم واندوه که بر دل آن حضرت نشسته است، متأثر بودند.اتفاقاً همان روز کسوف شد و خورشید گرفت.مسلمین گفتند: گرفتن خورشید یک نوع ارتباط و هماهنگی عالم بالا بوده است با عالم پائین و با رسول اکرم (ص) برای آنکه فرزند پیامبر خدا (ص) از دنیا رفته است.این حرف درمیان مردم مدینه شایع شده بود که خورشید گرفتگی بخاطرآن غم و اندوهی است که برای پیامبراکرم (ص) وارد شده است و در نتیجه، این حادثه سبب شد که عقیده و ایمان مردم نسبت به پیامبر خدا بیشتر شود.ولی پیامبراکرم (ص) نمی خواست ازجهل ونادانی مردم، و نقاط ضعفی که بر آنان حاکم است برای هدایت و ارشاد مردم استفاده کند، بلکه می خواست برای رشد و آگاهی جامعه استفاده کند، زیرا قرآن مجید در این خصوص خطاب می کند به پیامبر اکرم (ص) ودستور داده است که: اُدْعُ الی سَبیلِ َربِک بِالْحِکمَه وَالْمَوْعِظَه ِ الْحَسَنَه وَ جادِلْهُمْ بِالَتی هِی اَحْسَنُ. یعنی ای پیامبر! مردم را بسوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه دعوت کن. (23) پیامبر اکرم (ص) بالای منبر رفت و مردم را آگاه کرد و چنین فرمود: ای مردم خورشید گرفته است، لیکن نه بخاطر فرزندم ابراهیم. (24) بنابراین پیامبراکرم (ص) با این بیان خود در برابراحساسات تند و بی مورد مردم سکوت نکرد وحاضر نشد از اشتباه مردم در راه هدفش استفاده نماید، زیرا بخوبی می دانست که اسلام نیازی به روشهائی که توأم با جهل و خرافات باشد ندارد.

9 - درسی که رسول اکرم (ص) به انسان ها آموخت

یکی از روشهای پیامبراکرم (ص) پرورش روح اعتماد بود، مسلمانان هم در پرتو رهبری آن حضرت، دارای اعتماد ی فراوان و هدف بزرگی نائل آمدند.

ودر تمام کارهای خویش پندها و نصیحت های آن حضرت را سر چشمه همه موفقیت ها و پیروزی ها می دانستند، وهمواره ازآن حضرت کمک و یاری می جستند، بدون آنکه دستخوش امواج تمایلات و نارسائی شوند.

برای روشن شدن این مطلب به این داستان توجه فرمائید.

یکی از یاران رسول اکرم (ص) فقر مالی شدیدی پیدا کرد و این گرفتاری مالی او را در تنگنای شدیدی قرار داده بود.

احساس کرد که دیگر قدرت صبر و تحمل از او سلب شده و با این وجود دیگر نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد.

روزی با همسرش مشورت کرد و به این نتیجه رسید که به محضر رسول اکرم (ص) برود، وازحال زندگی خود به عر ض آن حضرت برساند، و تقاضای کمک نماید، با این تصمیم رفت خدمت آن حضرت، اما پیش از آن که نیت خویش را برزبان جاری سازد، این جمله را از رسول اکرم شنید که آن حضرت فرمود: هرکس از ما تقاضای کمک و مساعدت نماید، ما ازاحسان خود نسبت به او دریغ نخواهیم کرد، اما اگر کسی بی نیازی پیشه کند و ازمخلوقی حاجت نخواهد، خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت.

این شخص با شنیدن این جمله، از بیان کردن حال خویش صرف نظر نمود، و به خانه باز گشت.

بعد از گذشتن چند روزی. باز فشار فقر مالی و تنگد ستی شدید او را به ستوه آورد، ناچار شد روز دیگر برای بیان خواسته خود به حضور رسول اکرم (ص) به شتافت، آن روز نیز همان جمله سابق را از زبان آن حضرت شنید که فرمود: هر کس از ما تقاضای کمک نماید، ما از کمک کردن نسبت به او دریغ نخواهیم کرد، اما اگر کسی بی نیازی پیشه کند. و از مخلوقی حاجت نخواهد، خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت.

این بارهم از بیان حاجت خویش خود داری کرد، و به منزل بازگشت. و همچنان درهای امید به روی خود بسته دید.

برای سومین بار در مجلس آن حضرت حاضر شد، این بار نیز آن حضرت همان جمله را تکرار فرمود.

اما این شخص با شنیدن سخنان رسول اکرم (ص) برای بار سوم، در خود احساس قدرت و توانائی کرد که کلید و رمز مشکل خود را یافته است، هنگام بازگشت با خود گفت که دیگر دست حاجت به سوی بندگان خدا دراز نمی کنم، و از آن ها کمک نمی خواهم، به نیروی لایزال تکیه کنم، و از استعداد وجودی خو یش بهره برداری نمایم، واز پیشگاه الهی می خواهم تا مرا درکاری که پیش می گیرم یاری فرماید، و مرا بی نیازی ببخشد.

فکرکردکه چه کاری از من ساخته است؟

فکرش به اینجا رسید که در حال حاضر راه صحرا در پیش گیرد، و هیزمی جمع کرده وآن را به فروش برساند.

بالأخره بدنبال تصمیم خود رفت، وتیشه ای را بدست آورد، و بسوی بیابان شتافت، هیزمی جمع نمود و به شهر آورد و فروخت. از اینکه با دسترنج خود مبلغی پول به دست آورده است احساس لذت و خوشحالی می کرد.

روزهای متوالی به همین کار ادامه داد، تا لوازم و ابزار کار وحیوان باربرخرید، و پس از مدتی به شغل خود ادامه داد، تا اینکه صاحب سرمایه فراوان و غلامانی شد.

روزی رسول اکرم (ص) با او بر خورد نمود و با تبسم فرمود: نگفتم هرکس ازما تقاضای کمک و مساعدت نماید ما از احسان خود نسبت او دریغ نخواهیم کرد، اما اگرکسی بی نیازی پیشه کند، واز مخلوقی حاجت نخواهد خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت. (25)

نتیجه اینکه روح اعتماد و تکیه بر عمل می تواند سرچشمه موفقیت و رستگاری شود، واین خصلت بزرگ می تواند رمز پیروزی هر ملت و جامعه باشد.