غروى اصفهانى (نابغه نجف)

محمد صحتى سردرودى

- ۲ -


فصل سوم : در آسمان آثار و ابتكار

چشمه چشمه انديشه

عـلامـه غـروى بـه مـعـناى معمول نويسنده نبود.اگر چه خطى هنرمندانه و زيبا و قلمى بس سيال و توانا داشت و به راحتى مى توانست همچون نويسندگان زبر دست و شاعران نام آ ور در دو زبان عربى و فارسى قلم فرسايى كند و حتى چكامه هاى بلند و بالا بسرايد و قـصـيده هاى فاخر و غرا بپردازد، اما به هيچ وجه حريم مقدس قلم را نمى شكست و ساحت كـتـاب و كـتـابـت را مـقـدس تـر از آن مـى دانـسـت كـه مـرسـوم و مـتـداول بـود. آن گـاه كـه اثر گرانسنگ شيخ عبدالله علائلى مصرى به نام سموالمعنى فـى الذات اواشـعـه من حياه الحسين (عليه السلام ) به دستش رسيد، پس از مطالعه خطاب به نزديكان و شاگردانش فرمود:

راجـع بـه حـضـرت سـيـدالشـهـدا (عـليـه السـلام ) يـا ايـن چـنـيـن بـنـويـسـيـد و يـا هـيـچ ننويسيد!(30)

غروى دانشور هميشه پيش از تدريس روزانه ، متن بحث و درسش را مى نوشت و براى قلم و نـويـسندگى اهميت زيادى قائل بود و هميشه دست به قلم در كمين انديشه هاى بكر و تازه بـود تـا بـا نـوشـتـن آنـهـا غـزال مـعـنا را شكار كند. از آيه الله حاج سيد احمد خوانسارى نقل مى كنند كه علامه غروى مى فرمود:

بـسـيـار مـواظب افكار و مطالب علمى كه به نظرم مى رسد هستم ، به صورتى كه اگر موقع خواب در بستر، مطالبى به ذهنم بيايد، بلند مى شوم و مطلب را يادداشت مى كنم .

آن گاه آيه الله خوانسارى مى گويد:

كسى كه آن طور مطلب علمى را صيد كند و آن گونه قيد كند، به همان مقامى كه ايشان از علم رسيدند، مى رس .(31) با وجود همه اين حرفها، آثار مكتوب علامه -، اعم از كتاب و رسـاله - چـه آنها كه چاپ شده اند و چه آنها كه هنوز چاپ نشده اند، چندان هم زياد نيست و اگـر رسـاله هـاى مـخـتصر و حاشيه هاى ايشان را بر كتابهاى ديگران در نظر نگيريم ، كـتـابـهـاى ايـشـان انـدك و انـگـشـت شـمـارنـد و ايـن خـود دليل خوبى است بر كه او بيشتر از آنچه نويسنده باشد، متفكر و انديشمند بود و بسيار بيشتر از آنچه بنويسد مى انديشيد و همين ويژگى ، آثار پر بارش را آكنده از ابتكار و نـوآورى سـاخـتـه اسـت .ايـن قلم ، خود را بسيار نارساتر از آن مى بيند كه بتواند معرف كـتـابـهـاى نـابـغـه نـجـف گـردد، تـنـهـا بـا تـفـكـيـك مـوضـوع و بـه تـرتـيـب عـلم اصول و فقه و فلسفه و عرفان و... از آثار ماندگار علامه نام مى برد:

الف ) علم اصول

1.الاجـتـهـاد و التـقـليـد و العـداله : ايـن كـتـاب در دويـسـت صـفـحـه وزيـرى و در سال 1376 ق . در نجف اشرف چاپ شده است .

2. الاصـول عـلى النـهـج الحـديـث : غـروى در ايـن كـتـاب - كـه آخـريـن اثـر ايـشان در علم اصـول شـمـرده مـى شـود - تـصـمـيـم داشـت كـه عـلم اصـول را بـه سـبـك تـازه و بـه اسـلوب جـديـدى غـيـر از آنـچـه مـعـمـول و رايـج بـود بـنـويسد، اما مرگ مهلت تكميل آن را نداد و علامه بيش از آن اين اثر ابـتـكـارى را تـمـام كـنـد، بـه ديـار بـاقـى شـتـافـت .(32) بـه هـر حال اين رساله همراه با رساله الاجتهاد و التقليد و العداله ، و رساله الطلب و الاراده ، در كتابى با نام بحوث فى الاصول ، در 160 صفحه وزيرى چاپ شده است .

3. الطـلب و الاراده عـنـد الامـامـيـه و المعتزله و الاشاعره (33) اين رساله در 65 صفحه چاپ شده است .

4. رساله فى موضوع العلم ،

5. رساله فى الصحيح و الاعم ،

6.رساله فى اطلاق اللفظ و اراده نوعه و صنفه و شخصه : رساله اى در اطلاق لفظ و اراده نوع يا صنف و يا شخص ‍ آن ؛

7.رساله اى در مشتق ،

8.رساله اى ديگر در مشتق ،

9- رساله فى المشترك : رساله اى در مشترك ،

10.رساله فى الحروف : رساله اى در حروف ،

11.رساله فى اطلاق الامر هل يقتضى التعبديه اوالتوصليه اولا!؟

رساله اى در اطلاق امر؛

12.رساله اى در وضع و تقسيم آن به شخصى و نوعى ،

13. رساله اى در شرط متاخر،

14.رساله اى در علامت حقيقت و مجاز و حقيقت شرعيه ،

15.حاشيه بر رساله قطع شيخ انصارى ،

16.نهايه الداريه فى شرح الكفايه ...و..(34)

كفايه را كفايت

از عـلامه غروى در علم اصول آثار متعددى به جاى مانده است ، اما مشهورتر از همه شرحى اسـت كـه بـر كتاب كفايه الاصول استادش آخوند خراسانى نوشته است و اين شرح چنان كـه در ميان اهل فن معروف است ، به راستى كه كفايه را كفايت است و...قسمت زيادى از اين شـرح پـر بـار زمـانـى نـوشـتـه شـده اسـت كـه نـويـسـنـده كـفـايـه الاصـول ، يـعـنـى مـرحـوم آخـونـد خـراسـانـى هـنوز زنده بود و با تمام توان از افكار و انـديـشـه هـاى خود دفاع مى كرد و علامه غروى هم به صورت مرتب در بحثها و درسها او شـركـت مـى جـسـت ، آن چـنـان كه اگر آخوند را آفتاب مجلس در آن درس و بحثها به حساب آريـم ، بـى گـمـان علامه غروى هم ماه مجلس بود و هميشه از تقارن و تصادم اين مهر و ماه بـود كـه آذرخـش انـديـشـه هـا مـى درخـشيده ، به طورى كه با برق درخشانش تاريكيها و سـيـاهـيـهـا را در آسـمـان آرا و افكار به يك سو مى نهاد و راه را براى راهيان وادى فكر و فقه هموار مى ساخت .

كـتـاب نـهـايه الدرايه فى شرح الكفايه حاصل آن آذر خشها و رعد و بر قهاست كه شير مـرد بيشه انديشه ها، علامه غروى پس از عمرى سراسر تفحص و تفكر، آن را گرد آورده و در اختيار تشنگان دشت طلب نهاده است .

نـهـايه الدرايه پيشترها به صورت سنگى چاپ شده بود. با توجه به اينكه تنها يك شـرح تـوضيحى نبوده ، بلكه شرحى انتقادى و از سر دقت و باريك بينى نگاشته شده بـود، از هـمـان اول بـه عـنـوان كـتـابـى مـرجـع در عـلم اصـول شـنـاخـتـه شـد و هـمـيـشـه مـطـمـح نـظـر اهـل خـبـره و كـاركـشـتـگـان در اصول بوده است .(35)

يـكـى از مـجـله هـاى مـعـروف ، در ضـمـن اقـتـراحـى ، راى و نـظـر اهـل فـن را در مـورد شـرحـهـاى كـفـايـه الاصـول جـويـا شـده اسـت كـه حاصل آن را مى توان چنين خلاصه كرد:

از نـظـرگـاه صـاحـب نـظـران و بـزرگـان در حـوزه عـلم اصـول و فـقـه ، نـهـايـه الدرايـه ، هم از لحاظ علمى و عميق بودن و هم از جهت دقت نظر و باريك بينى ، از همه شرحهاى كفايه بهتر و جامعتراست (36)

ب ) علم فقه

1.كـتـاب الاجـاره : ايـن اثـر بـزرگ و قـطـور، در سال 1375 ق . در نجف اشرف چاپ شده است .

2.صلاه الجماعه .

3.صلاه المسافر.

ايـن سـه كـتـاب در ضـمـن كـتابى به نام بحوث فى الفقه توسط جامعه مدرسين قم در 740 صفحه وزيرى چاپ و منتشر شده است .

4.حـاشـيـه كـتـاب المـكـاسـب : حـاشيه بر مكاسب شيخ انصارى ، معروف ترين اثر فقهى غـروى اسـت كـه پـس از گـذشـت دو سـال از وفـات عـلامـه غـروى ، يـعـنـى در سال 1363ق .در دو جلد قطور و به قطع رحلى چاپ و منتشر شده است و در مقدمه اش حديث حـيـات غـروى بـه قـلم شـاگـردش مـرحـوم علامه شيخ محمد رضا مظفر به رشته تحرير كشيده شده است كه بهترين نوشته در موضوع خودش است .

5.رسـاله اى در تـحـقـيـق حـق و حـكـم : ايـن رسـاله در ضـمـن كـتـاب بـالا و در اول بيع مكاسب چاپ شده است .

6. حاشيه بر كتاب الطهاره شيخ اعظم انصارى ،

7.رساله اى در اخذ اجرت بر واجبات :

8.رسـاله اى در طـهـارت : اين رساله غير از حاشيه بر كتاب الطهاره شيخ است . 9رساله اى در چهار قاعده فقهى : قاعده التجاوز، قاعده الفراغ ، قاعده اليد و اصاله الصحه ،

10.رساله اى در قاعده لاضرر:

11.رساله فى الجمعه : رساله اى در نماز جمعه :

12.منظومه اى در اعتكاف :

13.مـنـظـومـه فـى الصـوم : مـنـظـومه اى در روزه .اين دو منظومه براى اولين بار در مجله الموسم چاپ و منتشر شد.(37)

14.منظومه فى صلاه الجماعه : منظومه اى در نماز جماعت ،

15.الوسيله فى اهم ابواب الفقه . رساله عمليه ايشان است به زبان عربى .

16.ذخيره العباد: رساله عمليه ايشان به زبان فارسى است .(38)

ج )فلسفه و حكمت

1.تحفه الحكيم : منظومه اى است به سبك و سياق منظومه حكيم سبزوارى ودر حكمت متعاليه بـه رشـتـه نـظـم كـشيده شده است . دانشمند فرزانه ، مرحوم شيخ محمد رضا مظفر پس از توصيف و تجليل از ديگر منظومه هاى علامه غروى مى نويسد:

بـالاتـر از هـمـه مـنـظـومه او در حكمت و معقول است كه موسوم به تحفه الحكيم مى باشد، مـنـظـومـه اى بـه راسـتـى آيـتـى از آيـات فـن فـلسـفـه و حـكـمـت اسـت . ايـن منظومه كه هم سـهـل و هـم مـمـتـنـع مـى نـمـايـد، بـا اسـلوب عـالى خـويـش اصـول حـكـمـت و عـجايب و نوادر فلسفه را با پرده بردارى از اسرار اين علم و با زدودن تاريكيها از روى اين فن ، در خود گرد آورده و جمع كرده است و اولين چيزى كه مى تواند بـه آن دلالت كـنـد، هـمـيـن است كه ناظم و سراينده آن از فلاسفه بزرگ اسلام و در رديف شيخ ابوعلى سينا و خواجه نصيرالدين طوسى و صدر المتالهين شيرازى است ، همانان كه روزگـار مـانـنـد آنـهـا را نـمـى بيند، مگر در فاصله هاى بس فراخ و طولانى .اگر نبود ايـنـكـه اسـتـاد مـا عـلامـه غـروى بـيـشـتـر خـود را وقـف عـلم اصول و فقه كرد، اين سخن قولى بود كه جملگى بر آن بودند...(39)

تـحفه حكيم براى نخستين بار، با مقدمه و تحقيق شيخ محمدرضا مظفر و با اهتمام شاگرد ديگرش ، شيخ نصرالله خلخالى در سال 1378 ق .درنجف اشرف چاپ شد .پس از آن نيز هـمـيـشـه مـورد تـوجـه اهـل فـلسـفـه و حـكـمـت بـوده و بـرخـى از بـزرگـان بـه شـرح و تحليل آن اقدام كرده اند. تحفه حكيم با اين ابيات آغاز مى شود:

يامبدا الكل اليك المنتهى *** لك الجلال والجمال والبها
يا مبدع العقول و الارواح *** و منشى النفوس و الاشباح

و پس از چند بيت مى گويد:

سميتها بتحفه الحكيم *** معتصما بالواهب العليم

سرانجام هم با بيت زير خاتمه مى يايد:

صلى على محمد و عترته *** وراثه فى سره و سيرته

از ميان شرحهاى تحفه حكيم ، از اين شرحها مى توان نام برد:

الف .) شرح حكيم و عارف نامى ، ميرزا مهدى آشتيان (1306-1372):

حـكـيـم مـيـرزا مـهـدى آشـتيانى كه از اساتيد مرحوم شهيد مرتضى مطهرى شمرده مى شود، شـرح خـويـش را بـر تـحـفـه حـكـيـم تـا مـبـحـث وجـود ذهـنـى پـيـش بـرده و لكـن قبل از اتمام ، رحلت كرده است .

ب ) شـرح مـحقق معاصر، شيخ محمد باقر ساعدى خراسانى : بر خلاف آنچه كه در مقدمه اسـاس التـوحـيـد آشـتـيـانـى نـوشـتـه انـد، ايـن شـرح تـكـمـيـل شـرح آشـتـيـانـى نـبـوده ، بـلكـه شـرحـى اسـت مستقل و بر تمام تحفه الحكيم نوشته شده اس ‍ . (40)

ج ) شـرح مـرحـوم محقق حقانى لارى به نام منظومه الحياه اين شرح كه به زبان عـربـى اسـت ، تـوسـط يـكـى از شـاگـردان عـلامه غروى ، مرحوم آيه الله شيخ محمد بن شـكـرالله حـقانى لارى (1325-1388 ق .) نوشته شده است . نگارنده ، دست نوشته اين شـرح را ديـده اسـت ، زبـان عـربـى اسـت و هـمـه مـنـظـومـه تـحـفـه الحـكـيـم را شامل مى شود. (41)

د- الحـكمه المتعاليه ، نوشته سيد محمد كاظم مصطفوى : اين شرح به زبان عربى و در 384 صـفـحـه ، تـوسـط بخش ‍ انتشارات دفتر تبليغات اسلامى در قم چاپ و منتشر شده است . -

ح .فـيـض العـليـم فـى شـرح تـحـفـه الحـكـيم : اين شرح به قلم آيه الله سيد عزالدين مـوسـوى زنجانى و به زبان عربى نوشته شده است . شارح از شاگردان نزديك علامه طـبـاطـبـايـى بـوده و اكـنـون از اساتيد بزرگ حوزه علميه مشهد رضوى است و شرحش به تحفه حكيم تا حال چاپ و منتشر نشده است .

و)هـسـتى شناسى فلسفى ، پژوهشى در تحفه الحكيم : اين شرح كه تنها امور عامه را در بـر مـى گيرد، توسط آقاى على اصغر حقدار و به زبان فارسى نگاشته شده است كه اكنون زير چاپ است .

2.رسـاله فـى اثبات المعاد الجسمانى : رساله مختصرى است كه به سبك فلاسفه ، معاد جسمانى را اثبات مى كند (42)

3.حـاشـيه بر اسفار ملاصدرا: علامه غروى علاقه عجيبى به اسفار صدرالمتالهين داشت و مى گفت :

اگـر كـسى را بشناسم كه اسرار اسفار را بفهمد، براى استفاده و آموختن اسرا اسفار به نزدش خواهيم شتافت ، گرچه آن كس در دورترين نقطه جهان باشد. (43)

4. مـكـاتـبـات فـلسـفـى و عـرفـانـى : مـجـمـوعـه اى اسـت مـتـشـكـل از چـهـارده نامه در شرح و توزيع دو بيت شعر از عارف نام آور و شاعر پر آوازه فريدالدين عطار نيشابورى ، آن جا كه مى گويد:

دائما او پادشاه مطلق است *** در كمال عز خود مستغرق است
او بـه سـر نـايـد ز خـود آن جـا كـه اوسـت *** كـى رسـد عقل وجود آن جا كه اوست

سـبـب پـيـدايـش اين مكاتبات از آن قرار بود كه يكى از فضلاى آن روز حوزه نجف به نام شـيـخ اسماعيل تائب تبريزى ، معروف به مساله گو (44) پس از آن كه معنا و مفهوم شعر فوق را كتبا از آخوند خراسانى خواسته بود، همين را از شيخ محمد حسين غروى اصـفـهانى هم در خواست مى كند، ولى از آن جايى كه از جواب علامه غروى نيز قانع نمى شـود، مـعـنـاى شـعـر را از سـيـد احـمد حائرى ، معروف به واحد العين جويا مى شود. تائب تبريزى جواب سيد را پيش ‍ علا مه غروى برده و از ايشان توضيح بيشتر را مطالبه مى كـنـد. پـس از آن هـفت بار اين كار را تكرار مى كند ! يعنى جواب شيخ را پيش سيد و جواب سـيـد را پـيـش شـيخ مى برد كه هر يك به رد نظريه ديگرى پرداخته و مناقشه جالب و سـودمـنـدى مـيـان ايـن دو بـزرگـوار رخ مـى دهـد، ايـن مـجـمـوعـه حـاصـل آن مـكـاتـبـات و مناقشات است . شهيد مرتضى مطهرى در توصيف اين نامه هاى پر مايه مى فرمايد:

مـكـاتـبـات و سـوال و جـوابهايى كه ميان آقا شيخ محمد حسين اصفهانى غروى و مرحوم آقا سـيـد احـمـد تـهـرانـى كـربـلايـى رد و بـدل شـده است - كه خيلى با ارزش است - و آقاى آشـتـيانى در مجله جاويدان خرد چاپ كردند، در زمينه وحدت وجود است . مرحوم آقا سيد احمد يك مرد عارفى است و عارفانه فكر مى كرده است ، اما مرحوم آقا شيخ محمد حسين ، حكيمانه فـكـر مـى كـرده است . مرحوم آقا شيخ محمد حسين ، طرفدار وحدت تشكيكى وجود است ، به شكلى كه در كتب فلسفه ، مثل منظومه و اسفار و غيره مطرح است و مرحوم سيد احمد طرفدار وحدت وجود عرفانى است ..و شايد در آن مكاتبات بيش از هر جاى ديگر اين دو مساله رو در روى يكديگر قرار گرفته و مورد بحث واقع شده اند. (45)

ايـن اثـر هـم مـانـنـد آثار ديگر علامه غروى همواره مورد توجه دانشوران و متفكران بوده و تـوسـط بـعـضـى بـزرگـان شرح و بسط داده شده است و همراه پاورقيهاى ممتدى چاپ و مـنـتـشـر گـشـتـه اسـت كـه از آن مـيـان بـه شـرحـهـاى ذيل مى توان اشاره كرد:

الف . رسـاله مـحـاكمات : از علامه بزرگوار، سيد محمد حسين طباطبايى ، نويسنده تفسير الميزان . علامه طباطبايى كه خود از دست پروردگان و شاگردان نزديك علامه غروى است ، در ايـن رسـاله بـه نـقـد و بـررسـى و تـوضـيـح و تـحـليـل انـديـشه هاى هر دو طرف (حكيم غروى و عارف كربلايى ) پرداخته و ميان اين دو بـزرگـوار بـه داورى نـشسته است . رساله محاكمات به ضميمه يادنامه شهيد آيه الله قدوسى و باتحقيق استاد حسن زاده آملى - دام ظله - چاپ و منتشر شده است (46)

ب )مـكـاتـبـات عـر فـانـى : بـا تـصـحـيـح و تـعـليـقـات اسـتـاد سـيـد جلال الدين آشتيانى - دام ظله .

ج ) تـوحـيـد عـلمى و عينى در مكاتيب حكمى و عرفانى : مرحوم علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى در اين كتاب ، كار استادش علامه طباطبايى را -كه تا نامه هفتم پيش رفته بود - دنـبـال كـرده و تـعـليـقـات ايـشـان را بـا پـاورقـيـهـاى خـود تكميل كرده است .

كتاب توحيد علمى و عينى به زبان فارسى و در 342 صفحه وزيرى چاپ شده است .

5.تـفـسير قرآن : علامه غروى تفسيرى هم بر قرآن مجيد نوشته اند كه البته نيمه تمام مـانـده اسـت . متاسفانه اين اثر هم مثل بسيارى از آثار نابغه نجف چاپ و منتشر نگشته است ،حتى در كتابهاى تراجم و شرح حال نويسى هم نامى از آن برده نشده اس . (47)

6.الانـوار القـدسـيـه : مـجـموعه دل انگيزى از اشعار عربى آيه الله غروى است در مدح و مراثى آل هاشم ، به ويژه در ستايش و سوگوارى چهارده معصوم و اصحاب و ياران شهيد آنها سروده شده است . اين اثر هميشه سبز چندين بار و در صورتهاى مختلفى منتشر شده بـود هـيچ كدام خالى از سهل انگارى نبوده و پر از اغلاط چاپى و...بود تا اين كه در اين اواخـر بـه انـضـمـام قـصـيده غديريه چاپ نشده اى از حكيم غروى به تحقيق آقاى شـيـخ على نهاوندى و همراه با پاورقيهاى راه گشايى از ايشان و تحت نظر استاد، علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى انتشار يافت .

7.ديـوان مـفـتقر: اين كتاب كه شعرهاى فارسى حكيم غروى را در خود گرد آورده است ، با نـام نامناسبى كه هيچ برازنده ايشان نيست ، دهها بار چاپ شده و انتشار يافته است و اين اشـتـبـاه از آن جـا نـاشى شده است كه پدر شاعر عارف و حكيم حوزه نجف ، يعنى حاج محمد حـسـن اصـفـهـانـى ، مـعـروف بـه مـعـين التجار كمپانى ، يعنى شركت راه آهن بغداد -كـاظمين را به عهده داشت و او بود كه براى نخستين بار بانى اين كار خير و عام المنفعه گشت . (48)

از ايـن جـا و تـنـهـا به همين علت است كه مى بينيم ديوان اشعار او با نام ديوان كمپانى و حتى اسم خود او به نام آيه الله كمپانى معروف گشته است و شهرت يافته است !

ولى چـنـان كـه بـه تواتر نقل مى كنند، او از اين اسم ناراضى بود و از شنيدن اين كلمه بـيـگـانـه بـه سختى ناراحت مى شد و از اين اسم بى مسمى خاطرى آزرده و دلى پر خون داشت .

در اين جا جا دارد از ناشر يا ناشرانى كه دست به انتشار ديوان او مى زنند، تقاضا شود از ايـن پـس ديـوان او را همان طورى كه خود در شعرهايش مفتقر تخلص مى كند، با نام صحيح و درست ديوان مفتقر چاپ و منتشر سازد.

8.ديـوان غزليات يا مجموعه عارفانه ها: مجموعه اى از غزلهاى عارفانه علامه غروى هم با همان نام غلط و به ضميمه ديوان فارسى ايشان دهها بار چاپ و منتشر شده است .

بـا ذكـر ايـن چـهـل كتاب از كتابهاى نابغه نجف ، مى رويم كه او را در وادى عشق و ادب زيارتگر باشيم .

در وادى عشق و ادب

عـمـر جـاويدى ست مدى كوته از احسان او *** يادگارى از سخن ، بهتر ندارد آدمى

او از شـاعـران مـعـمـولى نـيست و شاعرى به هيچ وجه حرفه بزرگمردى چون او نبود. او شعر را نه براى تفنن و تفريح و نه از سر هنر نمايى و..

مـى سـرود. شـعـرهـاى نـابـغـه نـجـف چـشـمـه هـاى زلال و گـوارايـى اسـت كـه از ژرفـاى دل پـاك و بـى آلايـش او جـوشـيـده انـد و تـنها چيزى كه در شعر او نمى توان ديد، همانا تـكـلف و تـصـنـع اسـت كـه بسيارى از سرايندگان شعر به آن گرفتار شده اند. و اين امـتـيـاز پـيـش از هـر جـاى ديـگـر در شـعـرهـاى ولايـى او، بـه ويـژه در ديـوان عـربـى او الانـوارالقـدسـيـه مـشـهـود و مـكـشـوف اسـت و هـمـيـن اسـت كـه شـعـر حـكـيـم غـروى را سـهـل و مـمـتـنـع مـى نمايد، آن چنان كه هر كس بخواند مجذوب مى شود و آن را چنان روان و سـيـال مى بيند كه گويى خود سروده است و خيال مى كند كه او نيز مى تواند شعرهايى چنين سهل و سيال بسرايد، ولى به زودى مى فهمد كه نمى تواند، چرا كه شعر حكيم در عين سهل بودن ، سخت هم ممتنع و دشوار است .

عـلامـه غـروى شـعـرهـايـش را پـس از نـمـاز و راز و نـيـاز و در حال و هوايى مخصوص مى گفت . داستان زير مى تواند حكايتى - گرچه كوتاه و نارسا - از آن حال هواى عارفانه باشد. يكى از نزديكان معنوى ايشان مى گويد:

روزى بـه خـانـه اسـتـاد رفـتـم و او را ديـدم كـه بـر اثـر گـريـه و نـاله زيـاد، حال رفته بود، چنان كه احساس مى كردى نزديك است بميرد. عرض كردم :

استاد! اين چه حالى است ؟ چرا چنين به خود سخت مى گيريد ؟

فرمودند: در دست خودم نيست ، گاهگاهى چنين مى شود و خود نيز گمان مى كنم كه دارم مى مـيـرم و تنها چيزى كه در اين حال مرا دوباره به دنيا باز مى گرداند، شعرهايى است كه در آن حال مى گويم و حلاوت آن حال و هوايى كه يافته بودم با آن شعرها حفظ مى كنم ، تا بتوانم دوباره به آن حال برگردم .

سپس در حالى سخت گريه مى كرد، شروع كرد به خواندن تازه ترين شعرى كه سروده بود، نمى دانم ، شايد هم با همان گريه و خواندن ، داشت شعر ديگرى مى سرود. آرى او مى سوخت و مى سرود، مى سرود و مى سوخت ...(49)

تو مپندار كه من شعر به خود مى گويم *** تا كه هشيارم و بيدار، يكى دم نزنم

اديـب پـرآوازه نـجـف اشـرف ، مـرحوم علامه محمد على اردوبادى در مقدمه اى كه بر الانوار القـدسـيـه نـوشـتـه انـد، مهارت علامه غروى را در وادى شعر و ادب فوق العاده دانسته و نوشته است :

و آن گـاه كـه رشـتـه شعر را به دست مى گرفت و ستاره هاى سخن را در كهكشان شعرش بـه نـظـم مـى كـشـيـد، هـر كـس كه او را مى ديد، شگفت زده مى شد و نمى دانست كه آيا اين شـعـرى كـه او مـى سـرايـد وحـى اسـت كـه بـرايـش الهـام گـشـتـه اسـت ، يـا مـگـر سـحر حـلال اسـت كـه ايـن چـنـيـن دل و جـان را تـسـخـيـر مـى كـنـد، و سـخن مولا را كه مى فرمايد: راستى كه بعضى از شعرها حكمت و برخى از سخنها سحر است به ياد مى آورد و تصديق مى كرد. (50)

و يكى ديگر از نويسندگان در مورد شعر علامه غروى مى نويسد:

و شـگـفـت : آور ايـن كـه هـر كـس ايـن شـخصيت معروف را مى ديد، بر خلاف تصورش و با نـاباورى تمام مشاهده مى كرد كه وى مثل كسى كه در ادبيات فارسى و عربى متخصص و كـار شناس باشد، بر اسرار و رموز اين دو زبان واقف و وارد است . اشعارى را كه او به زبـان فـارسـى سـروده ، به راستى كه باعث شگفتى و تعجب است و چنان جالب است كه حتى بزرگان ادب را هم به سوى خويش مى خواند....(51)

اكنون به سراغ اشعار ماندگار نابغه نجف مى رويم و براى نمونه شعرهايى از ديوان عـربـى و فـارسـى و دو غـزل از غزليات او را با هم ترنم مى كنيم ، با اين ترتيب كه اول تـرجـمـه اى از دو مـنـظـومـه بـلند و بسيار معروف او را از ديوان عربى اش ‍ (الانوار القـدسـيـه ) بـه هـمـراه متن آن در پاورقى خواهيم آورد، سپس به زمزمه شعرهاى فارسى ايشان خواهيم نشست و از آن جا كه بنابر اختصار است ، تنها بخشهاى برگزيده اى از دو منظومه ياد شده را خواهيم آورد.

منظومه شهيديه

- چـگـونـه و چـرا بـه در خانه او آتش زدند؟ خانه اى كه آيه نور مناره آن بود و نور خدا از آن جا مى درخشيد.

- و در آن خانه ، در حريم پيامبر رحمت بود و در همه درهاى نجات امت بود.

بـلكـه آن در، در خـداونـد عـلى اعـلا بـود و بـه هـر سـوى آن نـظـر مـى شـد، جمال خدا ديده مى شد كه تجلى يافته بود.

- آنـان كه آتش به خانه نور زدند، جز ننگ و عار، حاصلى ديگر نديدند، ننگ و عارى كه عذاب نار و جهنم را نيز در پى خواهد داشت .

شـگـفـتـا ايـن قـوم چـقـدر جـاهـل و نـادان بـودن كـه نـدانستند با آتش نمى توان نور خداى جليل و اعلا را خاموش كرد!

- ولكـن شـكـسـتـن پهلو، جز با شمشير عزيزى مقتدر (حضرت مهدى موعود-عج ) جبران نمى شود.

- چـرا كـه خـرد شـدن آن پـهـلوهـاى پـاك ، مـصـيـبـتـى بـس بـزرگ است و هيچ مصيبتى به بزرگى آن نمى رسد.

- از آن خـون كـه از سينه او جارى شد، سختى و گستردگى آنچه كه بر او گذشت معلوم مى شود (52)

- جـسـارت و طـغـيـان را آن كاه از حدس گذرانيدند كه سيلى به صورت او زدند، اى كاش دست تعدى و طغيان شل مى شد تا اين جنايت رخ نمى داد!

- با آن سيلى نه تنها چشم زهرا (س ) كه عين وجود و چشم معرفت و شناخت ، سرخ و پر خون شد و اين در حالى بود كه اشك از آن چشمها جارى بود...

- اثـر زخـمـى كـه هـمـچـون دسـتـنـبـدى هـمـيـشـه در بـازوى زهـرا (س ) بـود، دليل محكمى است بر شهادت و مظلوميت او.

- و آن گـاه كـه پشت و پهلوى او از ضربت تازيانه و...سياه شد، فضاى آسمان هم سياه گرديد، واى بر من چه مى گويم اى بازوى تواناى الهى ، يا مرتضى على !

- نـوك آهـنـين غلاف شمشير، آن گاه كه به پهلوى او خورد، به سر او آورد تمام آنچه را كه آورد.

- خـبـر مـسـمـار و مـيخ در را ديگر نمى دانم ، از سينه زهرا (س ) - كه گنجينه اسرا بود - بايد پرسيد.

- هـمـيـن قـدر مـى گـويـم : به جنين مجد و نجابت ، آن شد كه جگر را خون مى كند و با اين حال آنها چگونه مى توانند كارى را كه فاش شده است پنهان سازد؟

در و ديـوار و خـون ، هـر يك شاهد صادق و گويايى است بر آنچه پنهان داشته شده است ... (53)

مطلع نور ايزدى

دختر فكر بكر من ، غنچه لب چو واكند   از نمكين كلام خود حق نمك اداكند
طوطى طبع شوخى من ، تا كه شكر شكن شود   كام زمانه را پر از شكر جانفزا كند
بـلبـل نـطـق مـن ز يـك نـغـمه عاشقانه اى   گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا كند
خامه مشكساى من گر بنگارد اين رقم   صفحه روزگار رامملكت ختا كند
مـطـرب اگـر بـديـن نـمـط سـاز طـرب كـنـد گـهـى   دايره وجود را جنت دلگشا كند...(54)

گنجينه اسرار

سـيـنـه اى كـز مـعـرفـت گـنـجـينه اسرا بود   كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود؟!
طـور سـيـنـاى تـجـلى مـشـعـلى از نـور شـد   سـيـنـه سـيـنـمـاى وحـدت مشتعل از نار بود
تـاله بـانـو زد انـدر خـرمـن هـسـتـى شـرر   گـويـى انـدر طـور غـم چـون نخل آتشبار بود
آن كـه كـردى مـاه تـابـان پيش او پهلوتهى   از كجا پهلوى او را تاب آن آزار بود؟(55)

طاووس كبريايى

بـر هـم زنـيـد يـاران ايـن بـزم بـى صـفـا را   مـجلس صفاندارد بى يار مجلس آرا
بـى شـاهـدى و شـمـعـى هرگز مباد جمعى   بى لاله شور نبود مرغان خوش نوا را
بـى نـغـمـه دف و چنگ مطرب به رقص نايد   وجد سماع بايد كز سر برد هوا را
جـام مـدام گـلگـون خـواهـد حريف موزون   بى مى مدان تو ميمون جام جهان نما را
بى سرو قد دلجوى هرگز مجولب جوى   بى سبزه خطش نيست آب روان گوارا
اى رحـمـت الهـى دريـاب (مـفـتـقـر)را   شـاهـابـه يـك نـگـاهـى بـنـواز ايـن گـدا را(56)

اشـعـار زيـادى را بـراى نـقـل در ايـن جـا بـرگـزيـده بـوديـم كـه مـجـال ذكـرشـان نـيـسـت ، امـا دل كـنـدن از آن شـعـرهـاى دلكش هم روا نمى نمايد، پس تنها اشارتى به بعضى از آنها مى كنيم و مى گذريم .

عـلامـه غروى آن گاه كه دفتر دل را به پاس سالار شهيدان ، امام حسين (عليه السلام ) و به ياد شب عاشورا مى گشايد، چكامه ماندگارى را با بيت زير مى سرايد:

امـشـب شـب وصالست روز فراق فرد است *** در پرده حجازى شور عراق فرداست

به ياد عاشورا و شهادت مولاى عاشوراييان ، نغمه جان راچنين ساز مى كند:

در جـهـاد نـشـنـيـده ام تـا بود اين چرخ كبود   كز سليمان اهر من انگشت و انگشتر ربود
دسـت بـيـداد فـلك دسـتـى جـدا كـرد از بـدن   كـز نـهـاد عـالم امكان بر آمد داد و دود
از پـى ديدار جانان كرد نقد جان نثار   وه چه جانى ! يعنى اندر گنچ هستى هر چه بود...

و بـه يـاد سـقـاى كربلا، حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام ) قصيده اى دارد به اين مطلع :

دل شـوريـده نـه از شـور شـراب آمـده مـسـت *** ديـن و دل ساقى شيرين سخنم برده زدست

و هفت بندى در رثاى امام هفتم ، حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) با مطلع زير:

عمرى ارموساى كاظم ز جفا مسجون بود *** در صدف گوهر بحر عظمت مكنون بود

كـوتـاه سـخـن ايـن كـه شـعـر او هـم هـمـه بـيـت الغـزل مـعـرفـت اسـت .(57) حـال بـا نـقـل غـزلى از غـزليـات حـكـيـم مـفـتـقـر، ايـن فصل را به پايان مى بريم ، باشد كه با غزلهاى عارفانه ايشان اندكى آشنا شويم .

جذبه شوق

جـز بـه بوى تو مشام دل و جان عاطر نيست   خاطرى كز تو فراغت طلبد خاطر نيست
سـالكـى را كـه دل از كف نبرد جذبه شوق   گرچه عمرى به سلوك است ولى سائر نيست
ديـده اى را كـه بـود جـز بـه تـو سـو نـظـرى   بـه خـدا در نـظـر اهل نظر ناظر نيست
دل اربـاب حـضور و هوس حور و قصور   حاش لله كه چنين همتشان قاصر نيست
هـر كـه در دام تـو افـتـاد بـگـرديـد خـلاص   عـشـق را اول اگر هست ولى آخر نيست
دل بـه مـعـمـوره حسن تو بود آبادان   گرچه از باده خر ايست ولى بائر نيست
مـفـتـقـر را مـگـر از بـنـد، تـو آزاد كـنـى   بال و پر بسته چه پرواز كند؟ قادر نيس (58)

عـلامـه غـروى در لابـه لاى اشـعارش تضمين و اقتباسهاى بسيار هنرمندانه و جالبى هم از آيات قرآنى و احاديث اسلامى دارد كه دو بيت زير از آنهاست :

گـفـتـم چـو ديـدم آن رخ و آن زلف تـابـدار   (آمـنـت بـالذى خـلق الليل والنهار)
از طـور كـوى دوسـت سـنـا بـرق روى دوسـت   آمـد چنان به جلوه كه آنست منه نار(59)

نامه ها و مقاله ها

در ميان آثار علامه غروى به نامه ها و مقاله هاى چندى نيز دست يافته ايم كه بعضى به صورت دستورالعمل هاى عرفانى و اخلاقى نوشته شده و برخى هم به صورت تقريظ بر بعضى كتابهاى معروف و ماندنى مرقوم گرديده است ، كه براى نمونه از اين نامه ها و نوشته ها مى شود نام برد:

1.روزنه اى به عالم ملكوت : دستور العملى كه بر شاگرد خويش ، مرحوم آيه الله آقا مـيـرزا مـحـمـود مـوسـوى زنـجـانـى نـوشـتـه اسـت و عـنـوان فوق را ما از متن نامه براى آن برگزيديم ، تا اشارتى نيز به مضمون نامه كرده باشى .(60)

2.پـاسـداشـت شـهـيـدان : اين نامه مقاله مانند در تقريظ كتاب شهداء الفضيله علامه شيخ عبدالحسين امينى تبريزى نوشته شده است .

علامه غروى در اين تقريط، حسن انتخاب ، و خوش بياتى و حسن ترتيب را از شرايط لازم : نـويـسـنـدگـى دانـسـتـه اسـت و ايـن شـرايـط را كـه بـه صـورت كـامـل در كـتـاب شـهـدا الفضيله مشهود است ،برهان و دليلى برنبوغ علامه امينى در زمينه نويسندگى مى داند و...(61)

3. تـقـريـظـى بـر كـتـاب الغدير: اين تقريظ تنها در چاپ چهارم الغدير منتشر شده اس (62) و در چاپهاى ديگر ديده نمى شود.

4. اجازه نامه ها: استاد بزرگ نجف ، اجازه نامه هاى چندى هم در اجتهاد و هم در روايت و حديث و هـم در امـور حـسبيه ، به بعضى از فقها و علماى برجسته نوشته است ، و در مقدمه اجازه اى در اجتهاد كه براى شاگردش آيه الله سيد هادى خسروشاهى - دام ظله - مرقوم فرموده است ، مى نويسد:

حمد و سپاس ، خدايى را سزاست كه مقام و جايگاه دانشمندان را بلند و برتر داشت ، تا آن جـا كـه آنـان را بـه مـنـزله پـيـامـبـران قـرار داد و مـركـب قـلمـشـان را بـر خـون شـهـيـدان تفضيل داد، و بهترين درود و سلام و كاملترين تحيت و ستايش بر سيد و سالار رسولان و خاتم پيامبران ، حضرت محمد و آلش ، امامام امين بادا...(63)

و از اجـازه نـامـه هـاى ديگر مى توان از اجازه اى نام برد كه براى مرجع فقيد، آبه الله سـيـد شـهـاب الدين مرعشى نجفى در نقل حديث و روايت نوشته است (64) و همچنين اجازه نـامـه اى اسـت در امـور حسبيه كه براى شاگردش ، آيه الله شيخ عباس خالصى قائينى مرقوم فرموده اند و...