مقدس اردبيلى متوفاى 993 ق .
تنديس پارسايى
سيد سجاد موسوى
تولد و تحصيل
در قرن دهم هجرى قمرى در شهر اردبيل كودكى سعادتمند پا به عرصه
وجود گذاشت . او بعد از رشد و شكوفايى و طى مراحل علمى و كسب كمالات
معنوى و عرفانى به مرتبه اى از دانش و معرفت و زهد و تقوا رسيد كه پس
از چهار قرن هنوز الگوى عالمان و پرهيزكاران است .
نامش احمد و فرزند محمد و از خانواده اى دوستدار اهل بيت عليه السلام
بود. پس از رشد و گذراندن تحصيلات و كسب كمالات معنوى به نجف اشرف
مهاجرت كرد و در جوار مرقد مطهر مولاى متقيان امام على عليه السلام به
كسب علم و فضيلت پرداخت .
وى علوم نقلى و فقه را از محضر سيد على صائغ و ديگر استادان حوزه نجف
فرا گرفت . سيد على صائغ از آن جمله شاگردان برجسته شهيد ثانى بود كه
استاد به وى علاقه فراوان داشت .
(502)
وى همواره در جستجوى دانش بود و در طول عمر پربركت خود از هيچ كوششى
براى آموختن غفلت نمى كرد. هر جا كه از وجود دانشمند و عالمى نشانى مى
يافت به خدمتش مى شتافت و از علم و معرفت وى بهره مى گرفت . به همين
دليل زمانى نيز براى استفاده از محضر فيلسوف و عالم وارسته جمال الدين
محمود (از شاگردان فيلسوف نامى جمال الدين اسد دوانى ) به شيراز مهاجرت
كرد و مدتى نزد وى به تحصيل علوم عقلى مشغول گرديد. او علم و عمل را
وجهه همت خويش ساخت و در زهد و تقوا به درجه اى رسيد كه به
((مقدس ))
شهرت يافت و در تحقيق و ژرف نگرى علمى به اندازه اى تبحر داشت كه به
((محقق ))
معروف شد.
در گفتار بزرگان
وى از آن جمله عالمانى است كه مورد تجليل فراوان علما و فقها
قرار گرفته است . سيد مصطفى تفرشى از معاصران محقق اردبيلى مى نويسد:
((امرش در جلالت و اطمينان و امانت
مشهورتر از آن است كه ذكر شود و بالاتر از آن است كه عبارتى بتواند آن
را وصف كند. او متكلمى فقيه و عظيم الشان و جليل القدر و بلند منزلت و
باورع ترين شخص زمانش و عابدترين و با تقواترين آنها بود.))(503)
شيخ حر عاملى كه خود از چهره ها و بزرگان دين و دانش است مى نويسد:
((احمد بن محمد اردبيلى عالمى فاضل ،
محققى عابد، مورد اطمينان و پارسا، عظيم الشان و جليل القدر و معاصر
شيخ بهايى بود))(504)
علامه بزرگوار مجلسى مى نويسد: ((محقق
اردبيلى در قداست نفس و تقوا و زهد و فضل به مقام نهايى رسيد و در ميان
عالمان متقدم و متاخر شخصيت بزرگى چون او را سراغ ندارم ... كتب او
داراى بالاترين مراتب دقت نظر و تحقيق است .))(505)
محدث بزرگوار حاج شيخ عباس قمى مى نويسد: ((شيخ
اجل عالم ربانى فقيه محقق صمدانى معروف به محقق اردبيلى ... در مراتب
علم و فضل و عبادت و زهد و كرامت و وثاقت و تقوا و ورع و جلالت به درجه
اى رسيد كه توصيف نشود و در قدس و تقوا به مرتبه اى رسيد كه به او مثل
زده شود و به راستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان
تجلى كرده بر هيچ ديده پوشيده نيست .))(506)
مقدس اردبيلى و دربار
صفوى
شاهان صفوى بنا به دلايل مختلف دينى و سياسى و مصالح حكومتى ضمن
احترام و تقديس علماى دين از آنها در امور مختلف نظرخواهى مى كردند.
اگر چه اين احترامها و تقديسها بيشتر براى حفظ موقعيت خويش و به
منظور برخوردارى از حمايت و پشتيبانى جامعه شيعى بود كه سر در فرمان
عالمان و فقيهان داشتند. از آن سو علما نيز از اين موقعيت براى گسترش و
نفوذ مكتب تشيع استفاده فراوان بردند و به واقع ارتباط آنان با
پادشاهان صفوى نقشى انكارناپذير در گسترش و نفوذ تشيع داشت به طورى كه
تشيع در اين زمان از انزوا خارج شد و با رسميت مذهب تشيع نشر و تبليغ
انديشه هاى شيعى رواج فراوان يافت . و دانشمندان و بزرگانى چون محقق
ثانى ، شيخ بهايى و علامه بزرگوار مجلسى با جهت دادن سياستهاى دربار
صفوى به سمت ترويج و تبليغ تشيع خدمات بى نظيرى را براى اسلام و تشيع
به انجام رساندند به طورى كه اين دوران يكى از دورانهاى اوج گيرى
انديشه هاى شيعى است .
مقدس اردبيلى نيز از جمله عالمانى است كه در پرتو رابطه با دربار صفوى
در گسترش تشيع و حل مشكلات شيعيان تلاشهاى فراوانى را به ثمر نشاند. هر
چند كه او به درخواست شاه عباس صفوى براى ترك نجف و مهاجرت به ايران
پاسخ منفى داد. براى مصالح تشيع و شيعيان همواره به دربار صفوى تذكراتى
مى داد. تاريخ برخى از آن وقايع را نقل كرده است .
(507) از جمله نوشته اند: زمانى يكى از كارگزاران دربار
صفوى مورد غضب شاه عباس قرار گرفت و به مقدس اردبيلى پناه برد و او
نامه اى به وى داد تا شاه از تقصير او بگذرد. نامه مقدس اردبيلى به شاه
عباس چنين بود:
((بانى ملك عاريت ، عباس ! بدان كه چه
اين مرد اول ظالم بود اكنون مظلوم مى نمايد چنانچه از تقصير او بگذرى
شايد كه حق - سبحانه و تعالى - از پاره اى از تقصيرات تو بگذرد. بنده
شاه ولايت :
احمد اردبيلى ))
اين از شگفت نامه هايى است كه در آن هيچ توصيف و تعريفى از شاه نشده و
مقدس اردبيلى در آن خود را از پيروان و غلامان امام على عليه السلام
معرفى كرده است و نه از چاكران و غلامان شاه .
شاه عباس بدون تاخير فرمان مقدس اردبيلى را اجرا كرد و پاسخى بدين گونه
نوشت :
((به عرض مى رساند عباس خدماتى كه فرموده
بوديد به جان منت داشته ، به تقديم رسانيد كه اين محب را از دعاى خير
فراموش نكنيد. كتبه كلب آستانه على : عباس ))(508)
احياگر حوزه نجف
سالها تحصيل و تحقيق در پرتو زهد و تقوا، از مقدس اردبيلى فقيه
و عالمى كم نظير ساخته بود و طولى نكشيد كه رياست و زعامت شيعه و حوزه
علميه نجف را عهده دار شد. هنگامى كه مقدس اردبيلى پا به عرصه
فعاليتهاى علمى و تبليغى گذاشت نجف بسيار خاموش و بى تحرك بود و دانش
پژوهان اندكى در آنجا مشغول تحصيل بودند و حوزه آن از شكوه دوران شيخ
طوسى بى بهره بود در اين زمان احياگرى سراسر پاكى و فضيلت قيام كرد و
با زهد خود به مقابله با كمبودها با تقوا و صبر خود به رفع كاستى ها
برخاست و با معنويت خويش به حوزه نجف روح و صفا بخشيد و نجف را
ميعادگاه طلاب دانش پژوه ساخت و جويندگان دانش را به آنجا جلب كرد. آيت
الله سيد حسن صدر در اين باره مى نويسد: ((در
زمان مقدس اردبيلى دوباره كوچ علمى به نجف آغاز شد. حوزه تقويت يافت و
مردم از اطراف ديگر شهرها و بلاد به آنجا روى آوردند و آن شهر به صورت
بزرگترين مركز علمى در آمد.))(509)
بر مسند تدريس
محقق اردبيلى در مدت عمر گرانمايه خود خدمات ارزنده اى براى
عالم تشيع انجام داد. وى پس از كسب علوم عالى بر كرسى تدريس نشست و با
كمال دقت و حوصله مسائل و مباحث علمى را به شاگردان خويش تعليم داد. او
همان گونه كه نفس خويش را تهذيب كرده بود معتقد به تهذيب زوايد و
اضافات كتابهاى درسى حوزه بود و از تدريس و تعليم مطالبى كه فايده اى
بر آن مترتب نبود پرهيز مى كرد. او با نفس قدسى خود كسانى را براى
جامعه بزرگ تشيع تربيت كرد كه هر يك چهره اى برجسته در علم و اجتهاد
شدند و منشا آثار ارزنده اى براى عالم اسلام گرديدند. شاگردان برجسته
وى را چنين برشمرده اند:
1. شيخ حسن (متوفى 1011 ق .) فرزند شهيد ثانى (مولف كتابهاى معالم
الاصول و المنتقى )
2. سيد محمد (متوفى 1009) نوه دخترى شهيد ثانى ، معروف به صاحب مدارك
3. مير فيض الله تفرشى
4. عنايت الله كوهپايه اى ، ترتيب دهنده برخى از كتابهاى رجالى
5. ملا عبدالله شوشترى (متوفى 1012)
تاليفات
فقيه بزرگوار محقق اردبيلى علاوه بر تدريس ، كتابهاى پرارجى نيز
در موضاعات كلام ، فقه ، اصول ، سيره اهل بيت عليه السلام و عقايد
تاليف كرد كه برخى از آنها اثرى در دست نيست . فهرست قسمتى از اين آثار
عبارت اند از:
1. استيناس المعنويه (در علم كلام )
2. بحر المناقب
3. حاشيه بر شرح تجريد
4. حديقه الشيعه
5. رساله خراجيه
6. زبدة البيان فى آيات الاحكام
7. مقاله فى الامر بالشى (در علم اصول )
8. مناسك حج (فارسى )
9. مجمع الفايده و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان
اين كتاب يكى از مشهورترين و عميق ترين دايرة المعارفهاى فقه استدلالى
و يكى از مصادر و منابع گران سنگ فقه جعفرى است . كه همواره مورد توجه
مجتهدان بوده است . محقق اين كتاب را به مثابه شرحى بر كتاب ارشاد
علامه حلى نوشته ولى خود كتابى بسيار مفصل و عميق است كه با دقت و
كنكاشى عظيم به تحليل و بررسى مباحث فقهى پرداخته است .
سيره مقدس
مقدس اردبيلى بسيار متواضع بود و در مقابل شاگردانش خود را فوق
العاده كوچك مى شمرد و آنان را مورد تكريم و احترام فراوان قرار مى
داد. گويند در هنگامى كه شيخ حسن از تحصيل فراغت يافت و قصد داشت به
لبنان باز گردد از استاد خويش تقاضاى نصيحت و موعظه كرد و مقدس اردبيلى
احاديثى را گردآورى كرده ، در ورقه اى نوشت و به ايشان داد و در پايان
آن نوشت اين جملات را اضافه كرد:
((كتبه العبد احمد
لمولاه امتثالا لامره و رجاء لنذكره ))(510)
اين مطلب را بنده خدا احمد براى مولاى خود نوشته است تا فرمان ايشان را
به جاى آورد و به اميد اينكه موجب پندآموزى وى باشد.
اخلاص در كار تعليم و تدريس نيز از خصلتهاى بارز مقدس اردبيلى بوده است
. ملا عبدالله شوشترى از شاگردان مقدس اردبيلى در مجلسى مساله اى را از
استاد خويش پرسيد. مقدس سوال او را پاسخ گفت . اما شاگرد به اين پاسخ
قانع نشد و بحث ادامه يافت . ناگهان مقدس سكوت كرد و پس از لحظه اى
فرمود: اين بحث بماند براى بعد، بايد به كتاب مراجعه كنم ! سپس از مجلس
برخاست و به شاگرد فرمود تا همراه او به جايى ديگر بروند. پس از خروج
از آن مجلس محقق اردبيلى پاسخى بسيار دقيق و عميق بيان كرد به طورى كه
شاگرد قانع شد و شبهه اى برايش باقى نماند. شاگرد پرسيد: آقا، چرا
پاسخى به اين نيكويى مى دانستيد و در همان مجلس بيان نفرموديد؟
محقق فرمود: آنجا چون در مجلس و در حضور جمعى از مردم بوديم احتمال
داشت كه قصدمان جدل و فخرفروشى و اظهار فضل بر يكديگر باشد ولى اينجا
اين شبهه نيست زيرا تنها خداى متعال ناظر بحث و گفتگوى ماست .
(511)
كمك به محرومان نيز از خصوصيات پسنديده مقدس اردبيلى بوده است . نقل
است در يكى از سالها قحطى و گرانى به اوج خود رسيده بود و فقر و گرسنگى
بيداد مى كرد محقق اردبيلى اندك آذوقه اى داشت كه فقط كفاف قوت خانواده
اش را مى كرد. اما او راضى نشد كه خانواده اش غذا داشته باشند در حالى
كه افراد زيادى در جامعه محتاج و گرفتارند. از اين رو آن طعام را بين
بيچارگان تقسيم كرد. همسرش از اين عمل او برآشفت و گفت :
در چنين سال قحطى آنچه طعام داشتيم به فقرا كمك كردى ، اكنون بايد
فرزندان من دست گدايى به سوى ديگران دراز كنند؟
محقق پاسخى نداد و از منزل خارج شده ، راه مسجد كوفه را در پيش گرفت .
او تصميم گرفته بود چند روزى را در مسجد اعتكاف كرده ، به عبادت و راز
و نياز بپردازد. در دومين روز حضور او در مسجد مرد عربى مقدارى گندم و
آرد بر چهارپايى بار كرده ، به خانه محقق اردبيلى برد و به همسرش تحويل
داد و گفت :
صاحبخانه در مسجد اعتكاف كرده و اين گندم و آرد را براى شما فرستاده
است . چند روزى گذشت تا اينكه مقدس اردبيلى به خانه بازگشت . همسرش به
او گفت :
آرد و گندمى كه فرستاده بوديد خيلى مرغوب بود.
محقق ، بى خبر از همه جا، وقتى اين سخن را شنيد دريافت كه اين فضل و
رحمتى از طرف خدا بوده است و خداوند را بر اين بنده نوازى ستايش كرد.(512)
در وادى كرامات
از زندگى اين فقيه عابد و عارف كامل كراماتى نقل شده است . در
ذيل به دو نمونه آن اشاره مى كنيم :
فردى از اهل تفرش به نام ميرغلام (مير فيض الله ) كه يكى از شاگردان و
نزديكان مقدس اردبيلى و فردى دانشمند و پارسا بود، مى گويد:
من در مدرسه اى كه حجره هاى آن در صحن مطهر اميرالمومنين على عليه
السلام قرار داشت ، سكونت كرده به فرا گرفتن علم اشتغال داشتيم . در
يكى از شبهاى تاريك پس از آنكه از مطالعه فارغ شدم از حجره بيرون آمدم
و به اطراف نگاه مى كردم كه ناگهان ديدم مردى با سرعت به طرف قبه مبارك
مى رود. با خود گفتم شايد اين مرد دزدى است كه مى خواهد به حرم دستبرد
بزند و قنديلهاى حرم مطهر را به يغما ببرد! به ناچار به طورى كه او
متوجه نشود. تعقيبش كردم ديدم به طرف در حرم مبارك رفت و اندكى توقف
كرد. بلافاصله قفل در گشوده شد و بر زمين افتاد و در باز شد و او وارد
گرديد و بعد در دوم و سوم نيز به همان صورت باز شد. ديدم آن مرد به
كنار مرقد مطهر مشرف شده ، سلام عرض كرد و از جانب قبر مطهر پاسخ داده
شد. من صدايش را شناختم و متوجه شدم با امام عليه السلام درباره يكى از
مسائل علمى گفتگو مى كند. سپس از حرم خارج و به جانب مسجد كوفه رهسپار
شد. من هم پشت سر او به طورى كه متوجه من نبود حركت كردم (تا از اسرار
او سر در بياورم ) وقتى به مسجد رسيد به محراب مسجد نزديك شد و باز
شنيدم كه با بزرگى درباره همان مساله علمى گفتگو مى كند. پس از آنكه
پاسخ خود را شنيد از آنجا بيرون آمد. من هم در تعقيب او حركت كردم .
وقتى به دروازه شهر رسيد، هوا روشن شده بود. پيش از آنكه از دروازه
خارج شود با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده ، گفتم : اى مولاى
ما، من از آغاز تا انجام كار همراه شما بودم ، اينك بفرماييد آن دو
بزرگ كه با آنها درباره مسائل علمى صحبت مى كرديد چه كسانى بودند؟ مقدس
وقتى اين درخواست را شنيد، پس از آنكه تعهدات لازم را گرفت كه تا موقع
حياتش به كسى اطلاع ندهم ، فرمود: اى فرزند من ! بسيارى از اوقات مسائل
مختلفى براى من گنگ و مبهم مى ماند، پس در هنگام شب به مرقد مطهر
اميرالمومنين عليه السلام مى روم و مساله را براى حضرت مطرح و جوابش را
دريافت مى كنم . امشب نيز بر طبق معمول به حضور انور شرفياب شدم و حضرت
مرا به صاحب الزمان عليه السلام حواله كرد و فرمود: فرزندم مهدى (عج )
در مسجد كوفه است ، به حضورش برس و پاسخ مسائل خود را از آن حضرت
استدعا كن آن مردى كه در مسجد كوفه ديدى حضرت مهدى (عج ) بود.(513)
وى شبى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه حضرت موسى
عليه السلام در خدمت آن بزرگوار نشسته است و مقدس نيز در آنجا حضور
دارد. پس حضرت موسى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سوال كرد: اين مرد
كيست ؟ پيامبر فرمود: از خودش سوال كن . حضرت موسى عليه السلام از مقدس
پرسيد: تو كيستى ؟ مقدس جواب داد: من احمد پسر محمد از اهل اردبيل هستم
و در فلان كوچه ، فلان خانه منزل من است . حضرت موسى عليه السلام تعجب
كرد و گفت : من از اسم تو سوال كردم اين همه تفصيل براى چه بود؟ مقدس
در جواب گفت : خداوند عالم وقتى از تو سوال كرد كه اين چيست كه در دست
تو است ، تو چرا آن قدر در پاسخ تفضيل دادى
(514)! حضرت موسى عليه السلام به پيغمبر صلى الله عليه
و آله گفت : راست گفتى كه علماى امت من همانند انبياى بنى اسرائيل مى
باشند.(515)
رحلت
سرانجام ماه رجب سال 993 ق . فرا رسيد. در اين سال آفتاب فقاهت
كه از شهر اردبيل درخشيدن آغاز كرده و در سراسر جهان تشيع پرتوافشانى
نموده بود پس از عمرى تلاش و كوشش خستگى ناپذير در راه دين و شريعت
جاودانى اسلام در نجف اشرف غروب كرد، هر چند اين غروب جسم او بود و روح
مقدسش با آثار ارزشمندش همچنان پرتو افشان اسلام و تشيع است . پيكر
مطهر مقدس اردبيلى را شيعيان و دوستانش در حرم مطهر مولاى متقيان حضرت
على عليه السلام به خاك سپردند تا همان گونه كه در دنيا عاشق اهل بيت
عليه السلام بود در آخرت نيز همنشين آنها باشد.
قاضى نور الله شوشترى متوفاى 1019 ق
آفتاب استدلال
حسن ابراهيم زاده
سلسله نور
قاضى نور الله شوشترى كه نسبتش به واسطه سلسله نورانى سادات
مرعشى به امام زين العابدين عليه السلام مى رسد ((فرزند
شريف الدين بن ضياء الدين نور الله بن محمد شاه ، بن مبارز الدين بن
الحسين جمال الدين بن نجم الدين ابى على محمود... است .))(516)
اجداد قاضى نور الله به نجم الدين محمود حسينى مرعشى آملى كه از آمل به
شوشتر هجرت كرد باز مى گردد.
قاضى نورالله در ((مجالس المومنين
)) پيرامون زمينه علنى شدن تشيع در اين
ديار را با حضور اين سيد جليل القدر چنين مى آورد:
((... تحقيق عقيده اهل خوزستان بر وجهى
كه از ديگر كتب به نظر قاصر رسيده آن است كه در زمان امويه و عباسيه
اكثر اهل خوزستان معتزلى بوده اند و در اوائل ماه ثامنه (قرن هشتم )
سيد اجل امير نجم الدين محمود الحسينى المرعشى الاملى از دارالمومنين
آمل به شوشتر آمد و دختر سيد عزالدوله را كه نقيب سادات حسنى آن ديار
بود در حباله نكاح خود در آورده و در آنجا اقامت فرمود و مردم آن ديار
را هدايت و ارشاد فرمود. جمعى كه دلهاى ايشان مستعد هدايت بود مستبصر
گرديدند و...))(517)
قاضى نورالله همواره به پيوند خود با اين سلسله نورانى افتخار مى كرد و
در لابلاى آثارش آن را به ظهور مى رساند. او در شعرى با افتخار به
اسلاف و اجداد پاكش گويد:
شكر خدا كه نور الهى است رهبرم
|
وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم
|
اندر حسب خلاصه معنى و صورتم
|
و اندر نسب سلاله زهرا و حيدرم
|
داراى دهر ،سبط رسولم پدر بود
|
بانوى شهر دختر كسرى است مادرم
|
هان اى فلك چو اين پدرانم يكى بيار
|
يا سر به بندگى نه و يا آزاد زى برم
(518)
|
با مجالس تا شوشتر
((مجالس المومنين
)) حاوى موضوعاتى در جغرافياى اماكن شيعى است همان گونه
كه در تاريخ رادمردان مذهب بر حق اماميه به شمار مى رود. قاضى در اين
كتاب شهرهاى آسمانى چون دارالسلام و قطعه هايى از آسمان جدا شده و بر
زمين فرو افتاده را چون زادگاهش شوشتر با نثرى زيبا به تصوير مى كشد.
او درباره زادگاهش مى نويسد:
((بدان كه دارالمومنين شوشتر بلده اى است
دلگشا چون نام خود را حسن و خوبى نام خطه اى است منتخب از رياض
دارالسلام از هفت اقليم ربع مسكون چون فصل بهار به لطف مزاج و اعتدال
طبع امتياز دارد و هواى بهارش پر لطافت باد هر دمى صد جلوه گرى و ناز
دارد و...))
قاضى نور الله در اين شهر كه از آن به دارالمومنين ياد مى كند و در
خاندانى نورانى
(519) كه از آن به بهترين نسب نام مى برد در
((تاريخ 956 هجرى قمرى از دامان مادرى
مومنه بنام فاطمه كه از همين خاندان جليل و بزرگ سادات مرعشى به شمار
مى رفت چشم به جهان گشود.))(520)
پدرش سيد شريف الدين از علماى بزرگ و متحبر در علوم نقلى و عقلى عصر
خود و از شاگردان شيخ فقيه سيد شريف داراى تاليف در زمينه هاى گوناگونى
است كه از جمله مى توان كتب ذيل را نام برد:
رساله حفظ الصحه فى الطب ، رساله فى اثبات الواجب تعالى ، رساله فى شرح
الخطبه الشقشقيه ، رساله فى الانشاءآت و المكاتيب ، رساله فى علم البحث
و المناظره و تعليقه على شرح التجريد))(521)
قاضى نور الله دروس آغازينى كه هر طالب علم براى رسيدن به مراتب عالى
(522) بدان نياز دارد، نزد پدر فرا گرفت و از آنجا كه
قاضى در آينده نه چندان دور در مباحثه و مناظره و نقد و رد مباحث
معاندان و همچنين شوق شهادت گوى را از ديگر هم عصران خود ربود، گويى دو
رباعى پدر در خصوص اين دو مسير، سنگ پايه اين دو راه را بنا نهاد.
وى كتب اربعه ، كتب ، فقه ، اصول ، كلام و رياضيات را نزد پدر آموخت
سپس در سال 979 ق . راهى مشهد مقدس شد.
به سوى مشهد
قاضى نورالله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد
شوشترى حاضر شد و بيشترين بهره علمى خويش را در زمينه هاى فقه ، اصول ،
كلام و حديث و تفسير از او كسب نمود او از محضر مولا محمد اديب قارى
تسترى ، ادبيات عرب و تجويد قرآن كريم را فرا گرفت و در ادامه تحصيل از
بزرگانى اجازه روايت كسب كرد. از آن ميان مى توان به مولا عبدالرشيد
شوشترى فرزند خواجه نورالدين طبيب (مولف كتاب ((مجالس
الاماميه )) در اعتقادات ) و همچنين
مولا عبدالوحيد تسترى اشاره كرد.(523)
هجرت
قاضى در سال 993 ق . روانه هند گشت و به قصد شهر
((آگره )) از شهرها و
روستاهاى ديگر گذشت . زمانى كه او به ديار هند گام نهاد هندوستان آرام
ترين روزگار خود را در تاريخ سپرى مى كرد و شايد اين آرامش به روحيه
اكبر شاه باز مى گشت كه در آن زمان بر آن سرزمين حكمرانى مى كرد.
((اكبر شاه نوه بابر از نسل تيمور پسر
همايون شاه در چهارده سالگى به سلطنت رسيد و لياقت و درايت بيكرانى از
خود نشان داد و ممالك گجرات ، بنگاله و كشمير و سند را به تصرف خود در
آورد و سلطنتى بزرگ تشكيل داد و شهرها و آباديهاى بى شمارى را بنيان
نهاد(524)
اكبر شاه گذشته از اينكه علاقه زيادى به عمران و آبادى داشت و عنايت
خاصى به مسائل فلسفى داشت اما عقيده چندان محكمى نسبت به دين خاصى
نداشت .
(525) همين نگرش اكبر شاه به دين موجب گشته بود كه اكبر
شاه به فكر ارائه دينى مشترك از كل اديان افتاده و سپس هندوستان محل
زندگى ملحدين گردد. قاضى نور الله شوشترى به هنگام ورود به آگره ، نزد
ابوالفتح مسيح الدين گيلانى طبيب حاذق ايرانى و شاعر بزرگ رفت . مسيح
الدين گيلانى بعد از فراگيرى علوم و فنون در سال 983 وارد هندوستان شد
و به خاطر قابليت و استعداد خويش در زمره مقربان اكبر شاه در آمد.))(526)
تجسم عدالت
بيان روآورى قاضى به پذيرش دستگاه قضا و نحوه عدالت گسترى او از
زبان يكى از علماى اهل سنت هم عصر وى نمايانگر عظمت او در چشم همگان
حتى معاندان است .
عبدالقادر بدوانى در ((منتخب التواريخ
)) مى نويسد:
((اگر چه شيعى مذهب است ، اما بسيار به
صفت نصفت و عدالت و نيك نفسى و حيا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف
است و به علم و حلم و جودت فهم و حدت طبع و صفاى قريحه و ذكاء مشهور
است . صاحب تصانيف لايقه است . توقيعى بر تفسير مهمل ؟! شيخ فيضى نوشته
كه از خير تعريف و تصنيف بيرون است و طبع نظمى دارد و اشعار دلنشين مى
گويد.
به وسيله حكيم ابوالفتح به ملازمت پادشاهى پيوست و زمانى كه موكب منصور
به لاهور رسيد و شيخ معين قاضى لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پيرى و
فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده ، فرمودند كه
شيخ از كار مانده ، بنابراين قاضى نورالله به آن عهده منصوب و منسوب
گرديد و الحق مفتيان ماجن و محتسبان حيال محتال لاهور را كه به معلم
الملكوت سبق مى دهند، خوش به ضبط در آورده و راه رشوت را برايشان بسته
و در پوست پسته گنجانيده چنانچه فوق آن متصور نيست و مى توان گفت كه
قائل اين بيت او را منظور داشته و گفته كه :
تويى آن كس كه نكردى به همه عمر
قبول
|
در قضا هيچ ز كس جز كه شهادت ز گواه
(527)
|
در سايه سار تقيه
گرچه شهادت در كام مردان خدا شيرين است ليك در سايه سار تقيه ،
دفاع از مكتب و مذهب با همه تلخكامى ها، شيرين تر و گواراتر است .
محتواى تقيه تنها براى كسانى درخور درك است كه بر بلنداى قله تعبد
رسيده باشند و گرنه در انتخاب بين مرگ و آبرو كمتر آزاده اى است كه راه
دردناك تر از مرگ را انتخاب كند.
قاضى نورالله در سايه سار تقيه نه تنها به منصب قضا دست يافت بلكه
توانست كتب ارزشمندى را به جامعه شيعى تحويل دهد. اما از آنجا كه خود
در نامه اى مى نويسد: ((فقير نام خود را
در تصانيف ننوشته تا قرية الى الله باشد و ايضا هرگز به كسى از مخالفان
اظهار نكرده كه آن تصانيف از فقير است ))
در شمار كتب ايشان اختلاف نظر است ولى آيت الله مرعشى نجفى (ره ) در
مقدمه كتاب ((احقاق الحق
)) تصنيفات اين بزرگ مرد عرصه سياست و نگارش را 140 كتاب
ذكر مى كند كه در ذيل به فهرست اين گنجينه گرانبها اشاره مى شود.
1. احقاق الحق ، اين كتاب سه مرتبه به چاپ رسيده است .
2. اجوبه مسائل السيد حسن الغزنوى
3. الزام النواصب فى الرد على ميرزا مخدوم الشريفى .
((اين كتاب توسط استاد ميرزا محمد على چهاردهى گيلانى
ترجمه شده و نوه دانشمند او به نام مرتضى مدرسى آن را چاپ كرده است .))
4. ((القام الحجر))
در رد ابن حجر
5. بحر الغزير فى تقدير ماءالكثير ((قاضى
در اين كتاب در مورد وزن و حجم آب كر تحقيق كرده است .
6. بحر الغدير فى اثبات تواتر حديث الغدير سندا و مولف و دلالة
7. ((تفسير القرآن ))
در چند جلد كه در نوع خود بى نظير است .
8. كتابى در تفسير آيه رويا
9. تحفه العقول
10. حل العقول
11. حاشيه بر ((شرح الكافيه
)) جامى در علم نحو
12. حاشيه بر ((حاشيه چلپى
)) بر شرح التجريد اصفهانى
13. حاشيه بر ((مطول
)) تفتازانى
14. حاشيه بر ((رجال
))كشى كه مطلب مفيدى در زمينه علم رجال در بردارد.
15. حاشيه بر ((تهذيب الاحكام
)) شيخ طوسى (كه ناتمام مانده است )
16. حاشيه بر ((كنز العرفان
)) فاضل مقداد در آيات الاحكام
17. حاشيه بر حاشيه ((تهذيب المنطق
)) دوانى
18. حاشيه بر مبحث ((عذاب القبر))
از شرح ((قواعد العقايد))
19. حاشيه بر ((شرح مواقف
)) در علم كلام
20. حاشيه بر ((رساله الاجوبه الفاخره
))
21. حاشيه بر شرح ((تهذيب الاصول
))
22. حاشيه بر ((مبحث الجواهر))
از شرح تجريد علامه
23. حاشيه بر ((تفسير بيضايى
))
24. حاشيه بر ((الهيات
)) شرح تجريد
25. حاشيه بر ((حاشيه القديميه
))
26. حاشيه بر ((حاشيه الخطايى
)) در علم فصاحت و بلاغت
27. حاشيه ديگرى بر ((تفسير بيضايى
))
28. حاشيه بر ((شرح الشمسيه
)) از قطب الدين در منطق
29. حاشيه بر ((قواعد))
علامه در فقه
30. حاشيه بر ((تهذيب
)) از شيخ الطائفه شيخ طوسى
31. حاشيه بر ((خطبه الشرايع
)) محقق حلى
32. حاشيه بر ((هدايه
)) در فقه حنفى
33. حاشيه بر شرح ((رساله آداب المطالعه
))
34. حاشيه بر شرح ((تلخيص المفتاح
)) معروف به مختصر تفتازانى
35. حاشيه بر ((شرح چغمينى در هيئت
))
36. حاشيه بر ((مختلف علامه
)) در فقه
37. حاشيه بر ((اثبات الواجب الجديد))
از علامه دوانى
40. حاشيه بر ((تحرير اقليدس
)) در هندسه
41. حاشيه بر ((خلاصه علامه
)) در علم رجال
42. حاشيه بر ((خلاصه الحساب
)) شيخ بهايى
43. حاشيه بر ((مبحث الاعراض
)) از شيخ بهايى
44. حاشيه بر ((رساله بدخشى
)) در كلام
45. حاشيه بر ((حاشيه شرح تجريد))
46. حاشيه بر ((باب شهادات
)) قواعد علامه
47. حاشيه بر ((شرح العضدى
)) در اصول
48. حاشيه بر ((شرح الاشارات
)) محقق طوسى در حكمت
49. ((دلائل الشيعه فى الامامه
)) به فارسى
50. ديوان القصائد
51. ديوان الشعر
52. دافعه الشقاق (دافعه النفاق )
53. الذكر الابقى
54. رساله لطيفه
55. رساله اى در تفسير آيه ((انما
المشركون نجس ))
56. رساله اى در ((امر العصمه
))
57. رساله اى در ((تجديد وضو))
58. رساله اى در ((ركنيه السجدتين
)) (ركن بودن دو سجده )
59. رساله اى در ذكر نام حديث سازان و احوال آنان
60. رساله اى در ((رد شبهه فى تحقيق
العلم الالهى ))
61. رساله اى در رد بعضى عامه كه عصمت انبياء را نفى مى كنند
62. رساله اى در ((لبس الحرير))
پوشيدن لباس حرير
63. رساله اى در ((نجاسه الخمر))
64. رساله اى در ((مساله الكفاره
))
65. رساله اى در ((غسل الجمعه
))
66. رساله اى در ((تحقيق فعل ماضى
))
67. رساله اى در ((حقيقه الوجود))
68. ((اللمعه فى الصلاه الجمعه
)) قاضى در اين كتاب حرمت نماز جمعه را
در عصر غيبت را به اثبات رسانده است .
69. ((النور الانور الازهر فى تنوير
خفايا رساله الفضا و القدر للعلامه الحلى ))
صاحب رياض مى نويسد: كتابى است بسيار خوب كه در آن رد كرده است رساله
بعضى از علماء هند در عصر خود... قاضى زمان پايان اين كتاب را سنه 1018
نوشته است .
70. رساله اى در تفسير آيه ((فمن يرد
الله ان يهديد يشرح صدره للاسلام )) در
سوره انعام - قاضى در اين رساله به دفع كلام نيشابورى در تفسيرش
پرداخته است .
71. ((الرساله المسيحه
)) كتابى است مبسوط و مفصل كه در آن ادله طائفه شيعه و
اهل سنت را در مسئله شستن پاها و مسح آن ذكر كرده است .
72. رساله اى بر ((حاشيه التشكيك
))
73. رساله اى در رد ((رساله الكاشى
))
74. تعليقه اى بر نظريه نصير الدين طوسى در مورد ((تخلف
الجوهريه ))
75. رساله اى در جواب از اعتراض بعضى از اعتراضات عامه بر قاضى در
((حاشيه الوقايه ))
76. رساله اى در حل بعضى از مشكلات
77. رساله فى الرد على رساله الدوانى
78. رساله فى الادعيه
79. رساله اى در ((اسطرلاب
)) شامل صد باب است به فارسى
80. رساله در ((ان الوجود لا مسئله له
))
81. رساله اى در رد مقدمات ترجمه ((الصواعق
المحرقه ))
82. رساله اى در بيان ((انواع الكم
))
83. رساله اى در رد اشكالات و ايراداتى در مسائل گوناگون وارد شده است
84. رساله اى در جواب شبهات الشياطين . در كشف الحجب آمده است : قاضى
در اين كتاب به رد شبهات الشيطان امت رسول صلى الله عليه و آله پرداخته
است
85. رساله فى مساله الفاره
86. رساله اى در ((وجوب المسح على رجلين
دون غسلهما)) ظاهرا اين كتاب با كتابى كه
قبلا در همين خصوص آمده است يكى باشد.
87. رساله اى در تنجيس الماء القليل بالملاقات مع النجاسه
88. رساله اى درباره ((كليات خمس
))
89. رساله انموذج العلوم . در اين رساله قاضى برخى مسائل از علوم مختلف
را از باب نمونه آورده است
90. رساله اى در اثبات تشيع سيد محمد نوربخش
91. رساله اى در شرح كلام القاضى زاده رومى در هيئت
92. رساله اى در شرح رباعى ابوالسعيد ابوالخير
93. الرساله الجلاليه
94. رساله فى علمه تعالى
95. رساله اى در ((جواز الصلاه فيما لا
تتم الصلاه فيه وحده ))
96. رساله اى در حل عبارت قواعد علامه (اذا زاد الشاهد فى شهادته او
نقص قبل الحكم )
97. رساله ((انس الوحيد))
در تفسير سوره توحيد
98. رساله رفع القدر
99 رساله اى در رد بر آنچه كه شاگردان ابن همام در خصوص اذان جمعه به
شافعى نوشته است .
100. رد نوشته شاگردان ابن همام در خصوص اقتداء و برپايى نماز جمعه به
مذهب شافعى - گمان مى رود با كتاب فوق يكى باشد
101. رساله فى النحو
102. السبعه السياراه
103. السحاب المطير در تفسير آيه تطهير
104. شرح بر مبحث التشكيك از شرح تجريد
105. شرح گلشن راز شبسترى
106. شرح دعاء الصباح و المساء از على بن ابى طالب عليه السلام به
فارسى
107. شرح مبحث ((حدوث العالم
)) از انموذج العلوم دوانى
108. شرح الجواهر
109. شرح خطبه حاشيه القزوينى بر عضدى
110. شرح رساله ((اثبات الواجب القديمه
)) علامه دوانى
111. الصوارم المهرقه در رد بر الصواعق المحرقه
112. كشف الحوار
113. گوهر شاهوار (به فارسى )
114. گل و سنبل (به فارسى )
115. النظر السليم
116. الخيرات الحسان
117. عده الامراء
118. الاجوبه الفاخره
119. شرح بر تهذيب الحديث از شيخ الطائفه
120. شرح بر مبحث تشكيك از حاشيه قديمه (شايد اين كتاب با كتابى كه
گذشت يكى باشد)
121. كتابى در قضاء و شهادات كتابى است مفصل كه در آن قاضى شرايط قاضى
و محكوم و همچنين احكام قضا را كه در اين باب از سوى شيعه و اهل سنت
وارد شده است بيان نموده است .
122. العشره الكامله
123. كتابى در مناظره با مخالفين
124. كتابى در مناقب ائمه از طريق مخالفين
125. كتابى در نوشته هاى سجع قاضى به عربى و فارسى
126. كتابى در انساب و خاندان سادات مرعشى
127. مجموعه مثل ها، كشكول
128. مصائب النواصب
129. موائد الانعام
130. مجموعه اى مانند دائره المعارف ، صاحب رياض آن را به خط خودش
ديده است
131. مجالس المومنين
132. نور العين
133. نهايه الاقدام
134. شرح بر مقامات حريرى بر اسلوب و روشى نو بى سابقه
135. شرح بر ((مقامات بديع الزمان
))
136. شرح بر صحيفه كامله ((ناتمام مانده
است ))
137. حاشيه بر شرح اللمعه ((ناتمام
))
138. تعليقه بر روضه كافى
139. رساله اى در وجوب لطف
از ميان كتب قاضى نورالله شوشترى چهار كتاب او از جايگاه ويژه اى
برخوردار است كه آنها را از زبان بزرگان نقل مى كنيم :
1- احقاق الحق : كلماتش حاكى از تبحر علمى اوست و آن را در رد كتاب
((ابطال الباطل ))
قاضى فضل بن روزبهان اصفهانى عامى نوشته است . كتاب قاضى فضل در رد
كتاب ((نهج الحق و كشف الصدق
)) علامه حلى تاليف شده است . قاضى
نورالله در اين اثر با بيان منطقى و زيبا و رسا كتاب فضل بن روزبهان را
پاسخ گفته است و در بطلان ديدگاه وى به كتابهاى خود اهل سنت استشهاد
نموده است .
(528)
2- مجالس المومنين : اين اثر احوال جماعتى از علما، حكما، ادبا، عرفا،
شعرا و رجال متقدم و راويانى است كه به اعتقاد قاضى نورالله همگى شيعه
مذهب اند. افزون بر اينها در بر دارنده حكايات و قصه ها و روايات آنها،
همچنين گذرى به شهرها و احوالات ايشان است .
(529)
3- ((الصوارم المهرقه
)) در جواب ((الصواعق المحرقه
)) و كتاب ((مصائب
النواصب )). از آنجا كه شيخ حر عاملى
(متوفاى 1110) در امل الامل خود اين دو كتاب اخير را در كنار احقاق
الحق و كتب ديگر نام مى برد بيانگر اين مطلب است كه اين كتابهاى مهم
قاضى
(530) در همان عصر صفويه در جهان اسلام شهرت داشته است
.
شاعر شهود
شعر، جهان را به چشم ديگر ديدن است و آفرينش را به زبانى ديگر
سرودن . قاضى نورالله شاعر است . آن هم شاعرى كه با چشم شهود لطافتهاى
خلقت را به تماشا مى نشيند.
قاضى نورالله شاعر است چون پدرش و پسرش علاءالملك .
او شاعر است چون عمويش سيد مير حبيب الله و چون نوه هايش سيد محمد شريف
و سيد ابوالحسن مرعشى .
او كه تخلصش به نورى است ((ديوانى
)) دارد كه بيانگر قريحه ذاتى اوست . نقد
و رد در شعر قاضى نورالله ، از جايگاه ويژه اى برخوردار است . قاضى به
هر دو زبان عربى و فارسى شعر مى سرود.
اين غزل از شعرهاى اوست :
عشق تو نهالى است كه خوارى ثمر اوست
|
من خارى از آن باديه ام كاين شجر
اوست
|
بر مانده عشق اگر روزه گشايى
|
هشدار كه صد گونه بلا ماحضر اوست
|
وه كاين شب هجران تو بر ما چه دراز
است
|
گويى كه مگر صبح قيامت سحر اوست
|
فرهاد صفت اين همه جان كندن (نورى )
|
در كوه ملامت به هواى كمر اوست
(531)
|
بوستان نورالله
پنج گل علم و معرفت كه رايحه اجداد خويش را در فضاى هندوستان
منتشر كردند، ثمره زندگى قاضى نورالله شوشترى است كه هر يك از آنان از
نويسندگان ، شاعران و علماى عصر خود به شمار مى روند و داراى تاليفاتى
هستند كه در اين مقال نمى گنجد. تنها به نام اين گلهاى بوستان قاضى
بسنده مى كنيم :
1. علامه سيد محمد يوسف
2. علامه شريف الدين (992-1020 ق )
3. علامه علاء الملك
4. سيد ابوالمعالى (1004-1046 ق )
5. سيد علاء الدوله (1012- ؟ق )
شاگردان نور
كتمان مذهب از يك سو، قدرت و تسلط وى بر مبانى فقهى و كلامى
مذاهب از سوى ديگر در كنار آوازه زهد و پارسايى او طلاب و فرق و مذاهب
گوناگون را به پاى درس وى مى كشاند. قاضى فقه را بر مبناى مذاهب
پنجگانه ((شيعه ))،
((حنفيه ))(532)،
((مالكيه ))،
((حنبليه ))
و ((شافيعه ))
براى طلاب هر مذهب تدريس مى نمود و در خاتمه و بيان اقوال ، نظر شيعه
را با ظرافتى خاص بر كرسى مى نشاند.(533)
جو ضد شيعى و رابطه مخفيانه شاگردان شيعى مذهب و همچنين تقيه قاضى
نورالله موجب گشت كه غير از چند تن كه آن هم برخى از فرزندان قاضى بوده
اند نام شاگردان ديگر وى در تاريخ به ثبت نرسد و تنها نام اين بزرگان
در دفتر باقى بماند.
- علامه شيخ محمد هروى خراسانى
- علامه مولا محمد على كشميرى
- سيد جمال الدين عبدالله مشهدى
مرد مناظره
او به علم و ادب به چشم نردبانى مى نگريست كه انسان را به سوى
كمال عمل و منزلگه اداى تكليف مى رساند. از اين رو بر بحث و مناظره او
غبار جدل و مراء نمى نشست و از آنجا كه مناظره هاى او رنگ خدايى داشت
همواره از بحث و جدل سربلند بيرون مى آمد.
از مناظره هاى قاضى نورالله مى توان به مناظره ايشان با عبدالقادر بن
ملكوك شاه بدوانى از عالمان اهل تسنن ، اشاره كرد. وى در كتاب منتخب
التواريخ خود از آن ياد مى كند.(534)
همچنين مناظره ايشان با سيد قزوينى كه قاضى نورالله خود در كتاب مجالس
المومنين
(535) به آن اشاره مى نمايد.
هيمه حسد
قاضى نورالله درباره حسد مى نويسد:
((عاده الله جارى شده كه هر كس به مرتبه
عالى از فضل آراسته گردد به موجب كلام ملك علام كه
((ام يحسدون الناس
على ما آتاهم الله من فضله ))
يعنى از اهل زمانه كه خود ارزنى نمى ارزد به او حسد مى ورزد - خصوصا كه
عداوت دينى علاوه آن باشد و سينه ايشان به ناخن عناد خراشد...))
(536)
به همين علت عالمان حسود دربار سلطان اكبر شاه همواره درصدد بودند تا
روزى او را از چشم سلطان انداخته ، زمينه بر كنارى يا قتل او را فراهم
سازند.
قاضى در جاى ديگرى در خصوص رسم ديرينه علماى اهل سنت در شوراندن حاكمان
بر ضد ديگران - خصوصا علماى تشيع - اشاره مى كند و مى نويسد:
رسم ديرينه برخى از اهل سنت است كه چون به مقتضاى كلام معجز (فيهت الذى
كفر) در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات
علمى كار نتوانند ساخت به شمشير و بوكده و قلمتراش با او مناظره
نمايند و اگر از آن نيز عاجز باشند تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را
بر او متغير سازند و اگر بر آن نيز قادر نباشند مرگ او را به دعا آرزو
كنند.
حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حركتى را از او مشاهده كنند
و به سعايت او برخيزد تا اينكه قضاوت و مفتيان شنيدند كه روزى قاضى نور
الله كلمه ((عليه الصلاه و السلام
)) را در حق مولى الموحدين به كار برده
است . از اين رو آن را بدعت و مختص به نبى برشمردند و فتوا به حلال
بودن خون او دادند در اين خصوص حكمى را تهيه و امضا كرده ، نزد اكبر
شاه فرستادند.
آنان همه امضا كردند مگر يكى از بزرگان ايشان كه مخالفت كرد و بيتى را
به اين مضمون نوشت و به نزد اكبر شاه فرستاد:
گر لحمك لحمى بحديث نبوى هى
|
بى صل على نام على بى ادبى هى
(537)
|
اكبر شاه از كشتن قاضى نورالله صرف نظر كرد و محبت او بيش از پيش در
قلب وى افزون شد.(538)