گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۱۰ -


تاليفات  
كتابهاى ابن فهد نگارستانى است كه از قلم رنگ گرفته و مجموعه اى از كتب و رسايل را پديد آورده است . گنجينه اى كه دانشمندان بزرگوار شيعه در طول حياتشان جمع آورى كرده اند ميراثى پر ارج است كه بايد آن را پاس ‍ داشت و تلاششان را ستود. در اين ميان حتى دشمنان نيز نتوانسته اند از مدح و ستايش اينان دم فرو بندند. و بلكه خود از آنها بهره فراوانى برده اند در اينجا به ذكر شمارى از تاليفات ابن فهد مى پردازيم .
1. الاوعيه و الفنوم
2. استخراج الحوادث (رساله فوق برداشتهايى است از حديث حضرت امير عليه السلام كه در آن خبر حمله مغول به و ظهور سلسله صفويه داده شده است .)
3. اسرار الصلاه
4. بغيه الراغبين
5. تاريخ الائمه
6. التحصين فى صفات العارفين (اين اثر يكى از متون ارزنده عرفانى است كه در آن ضمن بررسى موضوع عزلت و گمنامى از ديدگاه معصومين آن را يكى از صفات نيك و از شرايط كمال دانسته است .)
7. الدر الفريد فى التوحيد
8. الدر النضيد
9. رساله اى به اهل جزاير
10. رساله اى در فضيلت نماز جماعت
11. رساله اى مختصر در واجبات حج
12. شرح ارشاد علامه حلى
13. شرح الفيه شهيد اول
14. شرح نفليه شهيد اول
15. عده الداعى و نجاح الساعى (اين كتاب از مشهورترين آثار ابن فهد حلى و يكى از مهمترين كتابها در ادعيه و اخلاق است . ابن فهد ابواب شش ‍ گانه كتاب را چنين تنظيم كرده است : ترغيب بر دعا، عوامل استجابت دعا، آداب و شرايط دعا كننده ، شيوه هاى دعا، ذكر، تلاوت قرآن .)(465)
16. مصباح المبتدى و هدايه المقتدى
17. المقتصر من شرح المختصر
18. المهذب البارع (اين كتاب شرح مختصر النافع محقق حلى است و از مهمترين كتابهاى فقهى ابن فهد به شمار مى آيد. فقها و دانشمندان عرصه فتوا در كتابهاى فقهى خود از نظرات او و كتاب دقيق ، عميق پربار وى ياد كرده اند.)
19. النجوم
زيبا نكته اى كه در پايان تاليفات ذكر آن بجاست تلاش مداوم و پوياى اين دانشمند و عارف شيعى قرن نهم است كه تا دمادم مرگ به مجاهدت و تحقيق و تاليف پرداخته است . بخشى از كتابهايش نيمه تمام مانده و حتى برخى در ميانه مطلب رها شده است . گويا مرگ را با آخرين مركب قلم او قرابتى تمام بوده است . بعلاوه در ميان انديشه هاى مكتوب او به دو عنصر نماز و دعا توجه خاصى شده است و چيزى در حدود يك سوم تاليفات ايشان در اين باره است . اين ريشه دريافته ها و نهفته هاى روح پاك او دارد و نشان از دركى همراه با يافتن و مشاهده دارد.
سفر به جبل عامل  
در سال 826 ق احمد به فهد سفرى به مناطق جبل عامل كرده او در اين سفر 67 سال از عمرش گذشته و پس از تلاشها و زحمتها راهى اين سفر گشته بود. در آنجا به روستاى جزين رفته ، از فرزند شهيد اول اجازه روايت دريافت كرد اينكه او چرا و چگونه به اين سفر رفته ، مشخص نيست ولى شايد زيارت قبور پيامبران و حضور در نخستين قبله گاه مسلمين - بيت المقدس - و نيز ديدارى از عالمان آن ديار بخشى از اهداف سفر عارف حلى بوده است . (466)
كرامتى در باغ نقيب  
ابن فهد در سالهاى آخر عمر به كربلا هجرت كرد و در آن ديار خونرنگ مرجعى پرنفوذ و والامقام ياد شده است . بررسى استفتاءات مختلفى از او شده نشانگر والايى موقعيت و منزلت وى در آن زمان است . او از زيارت سيد الشهدا عليه السلام و فيوضات آن پاك بهره مند بوده ادب محضر را هرگز از دست نداد. عشق ، ادب و معرفت او نسبت به مقام نورانى ولايت او را به خضوعى غير قابل توصيف واداشته بود. در اين باره گفته اند: ابن فهد هرگز زمين كربلا را به قضاى حاجتش آلوده نكرد تا حرمت حرم را حفظ كرده باشد و حريم آن پاك و معطر بماند.(467) آن معرفت كيش در كربلا براى اينكه اوقاتش در رابطه با مردم كمتر ضايع شود باغى داشت كه به باغ نقيب علويان معروف بود و در آن ، با توليد محصول پاكيزه اى كه خود كشت مى كرد زندگى مى گذرانيد. روزى در باغ بود كه شخصى يهودى وارد شد و گفت : شما مى گوييد پيغمبرتان گفته عالمان امت من از انبياى بنى اسرائيل برترند؟ احمد بن فهد جواب داد. آرى ! يهودى گفت : نشانه اين ادعا چيست ؟
موساى كليم عصا را اژدها مى كرد. در اين حال ابن فهد نيز بيلى كه در دست داشت به زمين انداخت و بى درنگ مارى مهيب شد! سپس آن را گرفته دوباره به شكل بيل درآمد. يهودى گفت : شما از اين نظر در رتبه آنان هستيد (نه برتر از آنان )، ابن فهد گفت : براى موسى چنين خطاب آمد ((لاتخف )) (نترس ) ولى ما نترسيده ، آن را مى گيريم . (468)
صدقه آبرو 
نقل كرده اند كه يكى از انسانهاى الهى در خواب چنان ديد كه مجلسى با شكوه بر پاشده و همه عالمان شيعه در آن جمع اند ولى ابن فهد حضور ندارد. در عالم خواب مى پرسد پس ابن فهد كجاست ؟ مى گويند او در مجلس انبيا مقام گزيده است ! آن عالم بزرگ مدتى بعد پس از ديدار با ابن فهد خوابش را براى وى تعريف مى كند. آنگاه مى پرسد: شما چه كرده ايد كه خلوت نشين محفل انس گشته و در مجلس پيامبران جاى گرفته ايد؟ ابن فهد مى گويد: آنچه مرا بدان مقام رهنمون شد اين بود كه فقير بودم و پولى نداشتم تا به آن صدقه داده ، نيازمندى را دست گيرم . از همين رو مقام و آبرويم را صدقه دادم و از موقعيت خويش نيازمند را دستگيرى كردم . (469)
جدال پيروز  
در سال 840 ق در حالى كه شيخ كامل حله 84 بهار را پشت سر گذاشته بود از طرف حكمران بغداد ميرزا اسپند براى مناظره با علماى اهل سنت به بغداد دعوت شد. اسپند ميرزا پسر قرايوسف از امراى سلطان محمد جلاير بود. او و پدرش دوازده سال بر بغداد و اطراف آن حكومت كردند. اسپند ميرزا در سال 836 به حكومت بغداد رسيد و از زمان انجام اين مناظره چهار سال از ايام زمامدارى اش گذشته بود. مجلس مناظره بر پاشد و ابن فهد و عالمان شيعى در يك طرف و بزرگان اهل سنت در طرف ديگر به بحث نشستند. ابن مناظره ها پس از جدالى حساس در حضور سلطان به پايان رفت و ابن فهد حلى توانست حقانيت تشيع را به اثبات برساند. بدين ترتيب اسپند ميرزا حاكم بغداد مذهب شيعه ار اختيار كرده ، سكه به نام دوازه امام زد و مذهب شيعه را مذهب رسمى حوزه حكمرانى اش قرار داد.(470)
در حديث ديگران (471) 
مرغان رهيده از بند و پرستوهاى عاشقى كه تابى كرا نها پر كشيده در سرزمين دوست فرود آمده اند در وصف نگنجند، اما بى لطف نيست اگر نظر ديگران را درباره آنان بنگريم . ميرزا حسين نورى درباره ابن فهد مى نويسد:
((صاحب مقامات عالى در ميدان علم و عمل و دارنده خصال روحى و باطنى اى كه در كمتر انسانى يافت مى شود، جمال الدين احمد بن فهد حلى ...)) (472) و نيز عارف الهى مولى محمد تقى مجلسى در اجازه اى از او به عنوان ((شيخ ربانى و عالمى صمدانى )) (473) ياد مى كند. آرى ، او پاكباخته اى از ديار خوبيها بود كه در وصف او گفته اند: شهرت وى در فضل و استوارى نظر، ذوق ، عرفان ، زهد، اخلاق ، خوف و اشفاق به اندازه اى است كه ما را از هر گونه تعريفى درباره اش بى نياز مى كند. او بين علوم معقول و منقول و نيز فروع و اصول دين جمع كرد و هر دو را به دست آورد... لفظ و معنى ظاهر و باطن را درك ... و علم و عمل را به بهترين شيوه در خود جمع كرده بود.(474) محقق تسترى درباره اش فرموده است : ((شيخ با افتخار جليل ، يگانه كامل ، نيك بختى كه روشنايى مسلمين و راهنمايى مومنين بود، عالمى كه پيشواى به وحدت رسيدگان و دلير عرصه هاى مناظره با مخالفين و دشمنان بود. الگوى عابدان و نادره عارفان و زاهدان ، پدر فضايل و نيكيها، جمال الدين احمد بن محمد بن فهد حلى قدس الله روحه )). (475)
غروب  
سرانجام سال 841 ق فرا رسيد و از عمر احمد بن فهد 85 سال گذشته بود و آخرين لحظات زندگى شيخ بود. او مشتاق ديدار بى پرده دوست ، آماده پرواز شده ، بال گشود و غبار طبيعت را از روح خود زدوده چشم دوستان در فراق شيخ ترانه جدايى سرداد و گلاب اشك را مويه كرد. دوستداران شيخ جنازه را بر گرفته ، در ميان اندوه مومنان تا باغ نقيب علويين كربلا تشييع كرده ، به خاك سپردند.
آرامگاه آن مرد نامى از همان ابتدا مورد توجه مومنان و عالمان بود. نقل كرده اند آقا سيد على طباطبايى (مولف كتاب ((رياض المسائل )) ) بر زيارت قبر او مداومت داشته است . (476) قبر او اكنون در مدرسه اى از مدارس علوم دينى قرار دارد و زيارتگاه عام و خاص است .
((يادش جاودان باد و انديشه و عملش اسوه زندگى ها))
والسلام
محقق ثانى متوفاى 940 ق . 
مقتداى شيعه
محمد جواد نور محمدى
تولد 
آفتاب قرن نهم از نيمه گذشته بود كه در يك خانواده صميمى در روستاى ((كرك )) از روستاهاى جبل عامل لبنان كودكى به دنيا آمد.
سال 865 يا 870 بود كه خانه ساده ((عزالدين حسين )) به نور جمال كودكى شيعى نورانى شد. پدرش نام وى را ((على )) گذاشت و او با نشانى از تشيع در اولين قدمهاى زندگى پيش رفت و ((نورالدين )) لقب گرفت . دوران كودكى او به پاس مراقبت مادر و تلاش پدر بخوبى گذشت و محيط خانواده اسلامى آنان در او تاثير شگرفى گذاشت .
تحصيل 
على بن عبدالعالى (477) اندك اندك پاى به سن نوآموزى گذاشت و درس و مدرسه را شروع كرد و پس از آموزشهاى ابتدايى به حوزه علميه كرك و در جرگه دانش پژوهان علوم اسلامى وارد شد. درس و بحث و مطالعه از او طلبه اى جوان و دوست داشتنى ساخت و با تقواى الهى بر گزمه هاى سپاه شب پرستان حمله برد و به تهذيب نفس همگام با تحصيل همت گماشت . پس از آن به روستاى ((ميس )) رفت و با تلاش پيگير، از استادان آن حوزه شناخته شد. شهيد ثانى يكى از شاگردان آن حوزه بود كه ((شرايع الاسلام )) و ((قواعد)) را نزد او فرا گرفته است .(478) چندى نيز در ((جبع )) لبنان به تحصيل مشغول بود و پس از آشنايى و به دست آوردن تجارب و علوم در حوزه علميه ((جبل عامل )) رهسپار حوزه ((دمشق )) شد. آنگاه از دمشق راهى ((بيت المقدس )) شد و لختى از زمان را نيز به تحقيق و دانش ‍ اندوزى در شهر ((الخليل 2)) گذراند و سپس بار خود را بسته ، رهسپار مركز حوزه اهل سنت در ((مصر)) گرديد. اين سفرها و ديدار حوزه هاى گوناگون از او مردى حزيم و دانشمندى خوش انديشه ساخت و شخصيت او را چنان زيبا ترسيم كرد كه عاقبت يكى از بزرگترين دانشمندان قرن دهم به شمار آمد و به ((محقق ثانى ))، ((مولاى مروج ))، ((محقق كركى )) و ((شيخ علايى )) شهرت يافت .
در كشور مصر از دانشمندان زيادى بهره جست و محضر فرزانگان آن ديار را غنيمت شمرد. گوهر جان به متاع ناچيز دنيا نفروخت و سخت در راه تكامل و معرفت كوشيد و در اين مدت نيز موفق به گرفتن اجازه از علماى اهل سنت شد. (در بخش استادان به تنى چند از آنان اشاره خواهيم كرد.)
زندگى علمى على بن عبدالعالى كه در اين زمان از دانشمندان بلند مرتبه جبل عامل بود زيبا و شيرين و مساله آموز مى گذشت . او در پى ورود به سرزمينى تازه توشه اى از خرمن انديشمندان آن سامان بر مى گرفت و باز سوار بر گرده سفر، بار و بنه به سويى ديگر مى كشيد و اين بار حوزه مصر را به سوى عراق و حوزه نجف اشرف ترك گفت و به سرزمين ولايت و آستان امامان معصوم وارد شد.
استادان 
على بن عبدالعالى فروغ معرفت و فقيهى جان بر كف براى شيعه شد ولى اين ميوه شيرين به آسانى به دست نيامد. از لبنان تا مصر و از مصر تا نجف ، حضور در حلقه هاى درس و تحقيق و استفاده از محضر استادان دلسوز و با معرفت بود كه توانست جوانه علم و تحقيق را در وجودش بارور كند و درخت تناور فقاهت و ديانت را در جانش به بار بنشاند و ما به پاس خدمت آن اسوه هاى علم و عمل به يادكرد تنى چند از آنان بسنده مى كنيم .
على بن هلال جزايرى (بزرگترين استاد محقق ثانى )، محمد بن داوود بن موذن جزينى ، شمس الدين محمد بن خاتون عاملى ، سيد حيدر عاملى ، احمد بن على عاملى ، زين الدين جعفر بن حسام عاملى ، شمس الدين محمد بن احمد صهيونى ، كه جملگى از استادان شيعى اويند. علاوه بر اين از ابى يحيى زكريا انصارى (متوفى 926 ق ) و كمال الدين ابراهيم بن محمد بن ابى شريف قرشى (متوفى 923 ق ) از علماى اهل سنت نيز بهره برده است .(479)
تلاش مصلح 
محقق كركى در نجف اشرف بر كرسى تدريس نشسته بود كه پيكى از دربار ايران و شاه اسماعيل صفوى رسيد و او را براى تلاش و كار به دربار ايران دعوت كرد. او ديد از اين فرصت مى تواند براى سرفراز گردانيدن شيعيان و رساندن فرهنگ ناب تشيع به جامعه استفاده كند. اين تصميم بسيار مهم و حساس مى توانست مسير زندگى او و شيعيان را عوض كند. به همين دليل آن را پذيرفته ، در سال 916 ق . در جنگ هرات به شاه اسماعيل صفوى پيوست . در اين حال او در حدود 50 بهار از عمر خود را گذرانده و پاى به عرصه مبارزه و تلاش ، آن هم در محيط بسيار حساس دربار صفوى گذاشته بود. تاثير او و ديگر عالمان شيعه در هدف بخشى به سلسله صفوى بود كه تفكر آنان را تصحيح مى كرد. گويند شاه تهماسب به محقق مى گفت :
((شما به حكومت و تدبير امور مملكت سزاوارتر از من مى باشيد. زيرا شما نايب امام زمان - سلام الله عليه - هستيد و من يكى از حكام شما هستم و به امر و نهى شما عمل مى كنم .))(480)
در واقع وجود كسانى چون شيخ لطف الله ميسى ، شيخ على منشار (پدر زن شيخ بهايى ) شيخ عبدالصمد (پدر شيخ بهايى )، سيد ماجد بحرانى ، شيخ حر عاملى و شيخ بهايى در طول دوره صفويه تا اندازه اى توانست جلو انحرافات بيش از حد آنان را بگيرد و تشيع را مذهب رسمى كشور گرداند و مردم و صاحبان حكومت عالمان الهى را محترم بشمارند. البته ريشه خانوادگى صفويان نيز در اين طرز تفكر سهيم بود و نبايد آن را از نظر دور داشت .
يكى از بخشهاى حساس زندگى محقق كركى انتخاب او به عنوان شيخ الاسلام رسمى كشور ايران و دادن اختيارات به اوست كه وظيفه وى را بيش ‍ از پيش سنگين كرد و از طرفى اين فرمان نشانگر عظمت او در ميان شاهان صفوى به مثابه يك رهبر شيعى است . ما به لحاظ اهميت اين رويداد بخشى از متن فرمان شاه تهماسب را در اينجاآوريم :
((فرمان مبارك شاهى جارى شد كه :
بلند گردانيدن پرچشم شريعت نبوى را از بنيادهاى كامكارى مى دانيم و زنده كردن مراسم دين سيد پيامبران و روش امامان عليهم السلام را از جمله مقدمات ظهور امام زمان مى شماريم . و بدون ترديد سرچشمه و راه تحقق يافتن اين مقصود جز پيروى و اطاعت عالمان دين نيست و بخصوص در اين زمان با وجود عالى مقامى كه به آستان ائمه هدى پا نهاده ، ختم مجتهدين ، وارث علوم سيد پيامبران و نگهبان آيين اميرالمومنين ، قبله تقوا پيشگان با اخلاص و پيشواى دانشمندان ، مقتداى مردم ، نايب امام زمان - سلام الله عليه - على بن عبدالعالى . مقرر فرموديم كه سادات و اشراف ايران ، وزرا و ساير اركان دولت ، ايشان را مقتدا و پيشواى خود دانسته ، در تمام امور اطاعت و فرمانبردارى به تقديم رسانند. و نيز هر كس از دست اندركاران امور شرعيه و از لشكريان حكومت را عزل كند، بركنار خواهد بود و هر كه را مسوول كند، مسوول خواهد بود و مورد تاييد است .
مقرر شده آنچه از مستمرى سالهاى قبل از محل ضرب سكه باقى مانده بدون درنگ به ايشان برسانند و سكه مدينه المومنين ((حله )) را نزد نمايندگان ايشان ببرند و بدون نظر ايشان از ضرب سكه خوددارى نمايند و از مخالفت با اين دستورات بپرهيزند.(481)
محقق در ايران با حمايت صفويان تلاش زيادى كرد و براستى از مروجان آيين توحيد و تشيع بود. در آن روزگارى كه ايران اوضاع نابسامانى داشت كسانى چون محقق ثانى بودند كه مردانه در ميدان به تلاش مى پرداختند. عمق فاجعه و نابسامانى در امور مذهبى را بايد در گفته هاى يكى از نويسندگان جستجو كرد كه آورده است :
((در آن اوان مردم از مسائل مذهب حق جعفرى و قوانين آن اطلاعى نداشتند و شيعيان از دستورات دينى خود بى خبر بودند. زيرا از كتب فقه اماميه چيزى در دست نبود و فقط جلد اول ((قواعد علامه حلى )) بود كه از روى آن تعليم و تعلم مسائل دينى صورت مى گرفت .))(482)
در اين زمان بود كه او قلم به دست گرفت و بر غناى حوزه ها و انديشه هاى علوم دينى افزود و در ترويج دانش آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم كوشش كرد. شرح قواعد و رسائل و كتابهاى زيادى كه در زمينه هاى اخلاقى ، عبادى و اقتصادى و اجتماعى نگاشته در پى انجام اين مهم صورت گرفته است .
درباره اقدامات اجتماعى و مذهبى محقق كركى جاى سخن بسيار است و ستايشى در خور از اين فرزانه خطه جبل را مى طلبد و براستى بايد به اين سرول مكتب تشيع آفرين گفت و از او و انديشه اش به نيكى ياد كرد. در آن زمان ((اشهد ان عليا ولى الله و حى على خير العمل )) كه از آمدن سلطان طغرل بيك سلجوق در سال 450 تا اين تاريخ (906 ق .) چهارصد و پنجاه و شش سال بود كه برطرف شده بود، در سايه اقتدار صفويان و درايت محقق به اذان ضميمه شد و بر ماذنه ها گفته شد.))(483)
يكى ديگر از اقدامات محقق را حسن بيك روملو چنين آورده است : ((محقق در جلوگيرى از فحشا و منكرات و ريشه كن كردن اعمال نامشروع و رواج دادن واجبات الهى و دقت در وقت اقامه نماز جمعه و جماعت و بيان احكام نماز و روزه و دلجويى از علما و دانشمندان و رواج دادن ((اذان )) در شهرهاى ايران و همچنين قلع و قمع مفسدين و ستمگران كوششهاى فراوان و نظارت شديدى را به عمل آورد.))(484)
از آنجا كه سخن در عرصه تلاش محقق ثانى به درازا مى كشد از سر اختصار به مواردى اشاره مى كنيم . از نظرگاه تاثير صفويه در ايران بايد گفت به واقع اگر درايت و توانمندى محقق نبود صفويه موفق به انجام آن همه كارهاى ارزشمند نمى شد و اين پيروزى را بايد به حساب سعى توانفرساى عالمان دينى گذاشت . درباره اصلاح ساختار اخلاقى جامعه آن روز آمده است :
((شاه تهماسب با كمك محقق كركى بدعتها را برداشت و شرع را رواج داد. شيره كش خانه ها، شرابخانه ها، مركز فحشا و فساد را ويران كرد و نيز منكرات را از بين برد و آلات لهو قمار را بشكست .))(485)
آرى اين اقدام بود كه غبار مسموم گناه را از خانه و كاشانه مردم زدود و ديو معصيت را قتل عام كرد.
محدث جزايرى مى نويسد:
((من بعضى از فرمانها و دستورهايى را كه محقق ثانى به حكام و زمامداران نواحى كشور نوشته ، ديده ام ؛ همه در بردارنده قوانين عدالت پيشه اى و چگونگى برخورد مسئولين با مردم و راجع به اخذ ماليات و مقدار آن است و در آنها دستور داده شده در هر شهر و دهى بايد پيشنمازى تعيين شود تا با مردم نماز گزارد و احكام دينى و مراسم اسلامى را به آنها بياموزد.))(486)
درباره تلاش اين مصلح بزرگ در احسن التواريخ آمده است :
بعد از خواجه نصيرالدين طوسى هيچ كس مانند محقق ثانى در راه اعتلاى مذهب شيعه و مرام ائمه طاهرين عليهم السلام سعى و كوشش به عمل نياورده است .(487)
تلاش محقق به اينها نيز پايان نمى يابد بلكه او اهتمام فراوانى در شكوفايى حوزه هاى علميه داشت . او هر ساله از شاه تهماسب هفتاد هزار دينار شرعى مى گرفت تا به مصرف تحصيل دانشجويان علوم اسلامى برساند و از اين راه مبانى اعتقادى تشيع را استحكام بخشد.
ديگر از خروشهاى الهام بخش ((احياگر جبل )) اصلاح روش صوفيانه صفويان بود. زيرا آنان با تصوف پيوندى ناگسستنى داشتند و دچار انحرافاتى شده بودند. شهيد مطهرى نقش محقق و عالمان دين را در كنار سلاطين صفوى چنين تبيين مى كند:
((فقهاى جبل عامل نقش مهمى در خط مشى ايران صفويه داشتند... صفويه درويش بودند. راهى كه ابتدا آنها بر اساس سنت خاص درويشى خود طى مى كردند اگر با روش فقهى عميق فقهاى جبل عامل تعديل نمى شد... به چيزى منتهى مى شد نظير آنچه در علويهاى تركيه و شام هست . اين جهت تاثير زيادى داشت در اينكه اولا روش عمومى دولت و ملت ايرانى از آن گونه انحرافات مصون بماند و ثانيا عرفان و تصرف شيعى نيز راه معتدل ترى طى كند. از اين رو فقها جبل عامل از قبيل محقق كركى و حق بزرگى برگردن مردم اين مرز و بوم دارند.))(488)
در سال 929 ق . محقق مناصب رسمى را رها كرد و دست از كار اجتماعى شست و به درس و بحث در حوزه نجف مشغول شد. شايد يكى از دلايل كناره گيرى او فشارهايى بود كه از طرف مخالفان وى وجود داشت و البته اوضاع اجتماعى و مذهبى ايران آن روز نيز اين نظر را تقويت مى كند. او در نجف مدت شش سال به تدريس و پرورش طالبان علوم و تشنگان دانش آل محمد صلى الله عليه و آله پرداخت و حوزه نجف از آبشار انديشه اش ‍ بهره ها برد و پس از آن در سال 935 ق . ديگر بار به كار اجتماعى روى آورد و در اين زمان شاه تهماسب پسر شاه اسماعيل اول بر تخت نشسته و موقعيت حساس جديدى پيش آمده بود. چرا كه در پى نفوذ بيشتر بيگانگان مخالفان داخلى تحرك زيادترى داشتند.
ولايت فقيه 
... بايد در دل بذر حكومت مستضعفين را كاشت و براى عملى شدن آن گام برداشت . ما بر اين عقيده ايم كه فقيه جامع الشرايط بايد بپا خيزد و به عنوان حاكم جامعه اسلامى مقتدر و استوار رهبرى را به دست گيرد و اسلام را به عنوان يك انديشه مهم سياسى و اجتماعى مطرح كند و آن را بسان نظام كاملى براى اداره جوامع بشرى عرضه كند. اختيارات حكومتى رسول الله را امامان معصوم يكى پس از ديگرى دارا هستند و فقيه جامع الشرايط نايب امام معصوم است و تمامى اختيارات حكومتى او را داراست .
اين سخنان ، انديشه هاى فقيه سترگ ، محقق كركى بود. او اين انديشه بلند را در رساله نماز جمعه چنين بيان مى كند:
((فقها و دانشمندان اماميه اتفاق كرده اند كه فقيه عادل امين كه جامع شرايط فتوى باشد - فقيهى كه از او به مجتهد در احكام شرعى تعبير مى شود، نايب امامان شيعه است - در حال غيبت در تمام آنچه كه يك امام در راستاى حكومت مى تواند انجام دهد و البته عده اى از اصحاب كشتن و جارى كردن حد را استثنا كرده اند.))(489)
گفته ها و اسوه ها 
با همه اين احوال و اينكه محقق دل در گرو تلاش اجتماعى داشت ، نبايد از احوالات درونى و لطافتهاى روحى او غفلت كرد. زيباييهايى كه بر سال جان شيخ علايى ، تنه زده بود و ما در اينجا اشاره اى گذرا به بخشى از آن داريم :
يكى از كسانى كه به محقق ثانى حسد مى ورزيد و از موقعيت او سخت آزرده روح بود محمود بيك مهردار يكى از نزديكان و درباريان شاه صفوى بود. آتش درونى او را وادار كرد كه با تنى چند از همدستانش محقق را در خانه به قتل رساند. وى يك روز قبل از اينكه موفق شود نقشه خود را عملى كند سرمست از نقشه پنهانى خود در ميدان صاحب الامر تبريز به چوگان بازى مشغول و شاه نيز در حال تماشا بود. فارغ از اين صحنه محقق بزرگ و شيخ الاسلام كشور در حال خواندن دعاى سيفى بود. پس از دعاى سيفى شروع به خواندن دعاى انتصاف مظلوم - منسوب به امام حسين - كرد. هنوز دعا تمام نشده بود كه خبر آوردند محمد بيك مهردار از اسب به زمين افتاد، و لگدكوب اسبها گرديده و جان به ناچار تسليم كرده است .(490)
و نيز نقل كرده اند روزى سفير روم محقق كركى را در دربار ملاقات كرد. سفير زيركانه گفت : تاريخ مذهب شما - منظور سفير سال 906، تاريخ ظهور سلسله صفوى بود - بر اساس حروف ابجد مى شود ((مذهب ناحق )) و اين ماده تاريخ خود گواهى است بر باطل بودن مذهب شما. محقق نيز بدون درنگ جواب داد ما عرب هستيم و زبان و ادبيات ما نيز عربى است و تاريخ مذهب ما بر اساس حروف ابجد، ((مذهبنا حق )) - يعنى مذهب ما حق است - مى شود. سفير از اين حاضر جوابى شيخ الاسلام غرق در اعجاب شد و سكوت اختيار كرد.(491)
على بن عبدالعالى در وادى وارستگى نيز امير بود و مهر دنيا از دلش بريده بود. تقيد عميق و التزام فراوان به احكام اسلام داشت ولى با همه پاكى و زلالى و قناعت پيشگى و زاهدانه زيستن باز مى ترسيد و از روز واپسين بيمناك بود. از همين رو وصيت كرده بود:
((همه نمازها و روزه هايم را قضا كنيد و به نيابت از من حج خانه خدا بجا آوريد.))(492)
آثار قلمى 
از شيخ الاسلام بزرگ قرن دهم اندوخته هاى علمى فراوانى به جاى مانده و تاليفات گرانسنگى به نسلهاى پس از خود هديت كرده است . آثار قلمى آن بزرگوار عبارت اند از:
جامع المقاصد (شرح قواعد الاحكام )، منهج السداد (شرح ارشاد الاذهان علامه حلى )، حاشيه بر مختلف الشيعه علامه حلى ، رساله جعفريه ، رساله اى در صيغه هاى عقود و ايقاعات ، نفحات اللاهوت در لعن جبت و طاغوت ، رساله اى در آب كر، رساله اى در تعقيبات نماز، رساله غيبت ، رساله نجميه ، رساله اى در تعريف طهارت و رساله اى در احكام شير دادن ، حاشيه بر الفيه و نفليه شهيد اول ، شرح الفيه ، حاشيه بر تحرير علامه حلى ، حاشيه بر ((الدروس الشرعيه )) شهيد اول ، حاشيه بر ((الذكرى فى الفقه ))، رساله اى در قبله ، رساله اى در تسبيح ، رساله اى در تقيه ، رساله اى در نماز و روزه مسافر، رساله اى در شنيدن دعواى مدعى در دادگاه و راه استنباط احكام شرعى ، حاشيه بر بخش ميراث ((مختصر النافع ))، رساله اى در اثبات رجعت ، كتابى در ارث ، حاشيه بر قواعد الاحكام ، حديث شناسى ، المطاعن المحرميه ، رساله اى در قبله خراسان ، رساله اى در نيت و كتب و رسائل ديگر كه به حدود 71 كتاب و رساله مى رسد.(493)
شاگردان 
علاوه بر آثار علمى محقق بزرگوار، وى آبشار معرفت ديگرى نيز فرا راه آيندگان قرار داده است و آن تربيت شاگردانى بود كه هر يك مسئوليتى را در جامعه اسلامى به عهده گرفتند و كمبودى را در اجتماع برطرف كردند. از جمله شاگردان محقق ثانى مى توان به ناموران ذيل اشاره كرد:
شيخ على منشار عاملى (پدر زن شيخ بهايى )، شيخ محمد بن حسن عاملى نطنزى ، سيد محمد بن ابيطالب استرآبادى ، على بن عبدالصمد عاملى ، مير معزالدين عبدالعباس بن عماره الجزائرى ، شيخ زين الدين فقعانى ، احمد بن احمد بن ابى جامع معروف به ابن ابى جامع ، شيخ نعمت الله بن احمد بن خاتون عاملى ، ابراهيم بن على خوانسارى ، جمال الدين بن عبدالله حسينى جرجانى ، سيد شرف الدين سماك عجمى ، شهيد ثانى ، شيخ احمد بن محمد بن خاتون عاملى ، امير نعمت الله جزايرى ، ظهيرالدين ابراهيم بن على الميسى ، حسين بن على بن ابى السروال بحرينى ، شيخ بابا، قاضى صفى الدين عيسى ، حسين بن محمد بن مكى .(494)
خانواده كركى 
محقق ثانى داراى دو پسر و دو دختر بود كه پسر اول او شيخ عبدالعالى نام داشت و از دانشمندان بزرگ عصر خود شناخته مى شد و در كاشان مقيم بود. پسر ديگرش شيخ حسن نام داشت . يكى از دختران محقق در جبل عامل ازدواج كرده است كه فرزندى از اين پيوند مبارك متولد شد كه مير سيد حسين حسينى نام داشت . او در اردبيل به تدريس و حل و فصل مشكلات مردم پرداخته ، شيخ الاسلام آن شهر بوده است . دختر ديگرش در ايران با ميرشمس الدين محمد استرآبادى ازدواج كرد و از آنان فرزندى عزيز به دنيا آمد كه نامش را سيدمحمد باقر گذاردند. او در آسمان علم و معرفت ايران درخشيد و به ميرداماد معروف شد و همو استاد صدرالمتالهين ، فيلسوف بزرگ و بنيانگذار حكمت متعاليه بود.(495)
شهادت  
سال 940 ق . فرا رسيد و محقق باز به نجف اشرف بازگشته بود. در اين دوران او سنى نزديك به 75 سال داشت . كار و تلاش او را فرتوت و شكسته كرده و برف سفيد پيرى بر رخسارش نشسته بود. تلاش ارزشمند و قابل ستايش او موجب كينه توزيهاى فراوانى نسبت به او گرديده بود و اين حقد و حسدها هنوز ادامه داشت و هر لحظه جان پير شيعى حوزه نجف را تهديد مى كرد. تا اينكه عاقبت در 18 ماه ذيحجه سال 940 همزمان با عيد غدير خبرى در نجف پيچيد...! آن خبر اين بود كه :
محقق كركى ، شيخ الاسلام ، به وسيله زهر عده اى از متعصبان اهل سنت مسموم شده و شربت شهادت نوشيده است . آرى ! نام وى در رديف شهداى فضيلت ثبت گرديد. پيكر آن عالم الهى را در جوار مرقد اميرالمومنين عليه السلام به خاك سپردند و دفتر زندگى اش بسته شد ولى نامش ، يادش و ميراث ماندگارش تا ابد زنده است . ماده تاريخ فوتش (سال 940) ((مقتداى شيعه )) را رقم زد.(496)
رحمت بى منتهاى پروردگار بر روح پاكش باد.
شهيد ثانى متوفاى 966 ق . 
مشعل شريعت
على صادقى
ولادت  
زين الدين بن على بن احمد عاملى معروف به ((شهيد ثانى )) از بزرگترين و والاترين فقيهان و دانشمندان شيعه در سده دهم هجرى است . وى در سال 911 ق . در شهرك ((جبع )) در جنوب لبنان ديده به جهان گشود. پدر وى ((نورالدين على )) مردى فاضل و از عالمان با فضيلت جبل عامل بود.
خاندان فضيلت  
بسيارى از نياكان و دودمان شهيد ثانى در زمره دانشمندان و عالمان شيعى بوده ، از بزرگان علم و ادب به شمار مى روند. به همين سبب است كه خاندان شهيد ثانى به ((سلسله الذهب )) يعنى زنجيره هاى طلايى معروف گرديده اند. شيخ حسن فرزند شهيد از دانشمندان بزرگ شيعه و مولف كتاب معروف ((معالم الاصول )) در اصول فقه است كه در اين زمان نيز از كتب درسى حوزه هاى علميه به شمار مى رود.
دانشمند و فقيه معروف ((سيدمحمد على عاملى )) نوه دخترى شهيد ثانى است . كتاب ((مدارك )) وى از كتب معتبر فقهى و از اهميت بالايى برخوردار است . فرزند و نوه شهيد ثانى به موجب اهميت اين دو كتاب ، در حوزه هاى علميه با عنوان ((صاحب معالم )) و ((صاحب مدارك )) نام برده مى شوند.
از دودمان شهيد ثانى دانشمندانى بزرگ و چهره هايى نورانى برخاسته و خدمات بزرگ و ارزنده اى به اسلام و فرهنگ اسلامى نموده اند كسانى كه در زمان ما از شهرتى جهانى برخوردار بوده و برخى از آنان همچون خود ((شهيد ثانى )) سرانجام در راه مكتب تشيع و عشق به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله جان بر سر اهداف و آرمانهاى اسلامى خود نهاده و شربت شهادت نوشيده اند. شهيد سيدمحمد باقر صدر و خواهر شهيدش ((بنت الهدى )) و امام موسى صدر از آخرين گلهاى سرخ اين باغ سر سبز شهادت بودند.(497)
آغاز تحصيلات  
شهيد ثانى در نه سالگى پس از آنكه روخوانى قرآن مجيد را فراگرفت تحصيلات خود را آغاز كرد. نخستين معلم وى پدرش على بن احمد عاملى بود كه شهيد، ادبيات عرب و كتابهاى ((مختصر النافع )) تاليف محقق حلى و ((اللمعه الدمشقيه )) از محمد بن مكى ((شهيد اول )) و برخى كتابهاى ديگر را از محضر وى فرا گرفت . اما افسوس كه وى در حساسترين دوران زندگى خود پدر را از دست داد و در حالى كه بيش از چهارده بهار از زندگانى خود را پشت سر نگذاشته بود در سال 925 ق . به سوگ پدر نشست و براى هميشه از داشتن چنان استاد و پدرى دلسوز و مهربان محروم گشت .
بى شك اندوهى گران و غمى جانكاه بر قلب زين الدين نوجوان نشست و روح حساس وى را به سختى آزرد اما عزم راسخ و اراده پولادين او را در راه تحصيل هرگز سست نكرد.
او مصمم و استوار در اين راه به پيش مى رفت و غم از دست دادن پدر را با كار و تلاش بيشتر فراموش مى كرد و جاى خالى او را با احساس تكليف و مسئوليت بيشتر نسبت به مادر و بستگان خود پر مى نمود.
در روستاى ميس  
شهيد پس از درگذشت پدر بزرگوارش براى ادامه تحصيل به روستاى ((ميس )) واقع در جبل عامل رفت زيرا در آنجا دانشمند و محققى بزرگوار به نام ((شيخ على بن عبدالعالى ميسى )) زندگى مى كرد كه در ضمن شوهر خاله او بود و بنابراين وى با آسودگى بيشترى مى توانست در آنجا از محضر آن عالم روحانى استفاده كند.
شهيد ثانى مدت هشت سال در ((ميس )) به سر برد و در اين مدت كتابهاى ((شرايع الاسلام )) محقق حلى و ((ارشاد الاذهان )) علامه حلى و ((قواعد)) شهيد اول (محمد بن مكى ) را كه همه آنها در موضوع فقه است ، از محضر استاد نامبرده فرا گرفت .
سال 933 قمرى شهيد ثانى جوانى 22 ساله بود. هشت سال بود كه با جديت تمام و كوشش شبانه روزى و خستگى ناپذير، نزد شوهر خاله خود به تحصيل اشتغال داشت و در اين مدت از دانشى وسيع و علومى سرشار برخوردار گرديده بود. در همين ايام با دختر خاله خود كه دختر استادش ‍ على بن عبدالعالى بود ازدواج كرد و زندگى مشترك خويش را آغاز نمود.
سفرهاى علمى و زيارتى 
شهيد در سال 933 ((ميس )) را به قصد ((روستاى كرك نوح )) ترك كرد. وى در آنجا به محضر دانشمند و محقق عاليقدر ((سيد بدرالدين حسن اعرجى ))شتافت و حدود يك سال نزد وى به شاگردى و بهره ورى علمى پرداخت اما ديرى نگذشت كه استاد وى ديده از جهان فرو بست و شهيد ثانى را در غم هجران و فراق خويش نشاند و از ادامه تحصيل در خدمت او محروم ساخت .
شهيد پس از درگذشت استادش (سال 934 ق .) ناگزير به زادگاه خود ((جبع )) بازگشت ولى در آنجا هم از كوشش باز ننشست و پيوسته به مطالعه و مذاكره و تحقيق و بررسى كارهاى علمى اشتغال داشت . همچنين به مسئوليتهاى اجتماعى و دنى و موعظه و ارشاد مردم زادگاهش مى پرداخت و آنچه را از قرآن و معارف اسلامى آموخته بود، با كمال تواضع نثار هموطنان خويش مى نمود و آنان نيز متقابلا سخنان وى را با گوش جان خريده ، از محضر پر فيضش بهره مى بردند.
عطش سيراب ناپذيرى شهيد ثانى نسبت به دانش فلسفه و حكمت و كسب معارف والاى اسلامى وى را در سال 937 ق به شهر بزرگ و تاريخى ((دمشق )) كشانيد. دمشق در روزگار شهيد ثانى از نظر مركزيت علمى موقعيت بسيار خوب و ممتازى داشت . شهيد در آن شهر از محضر محقق و فيلسوف ((شمس الدين محمد بن مكى )) علوم طب و هيئت و فلسفه و... را آموخت و برخى دانشهاى ديگر را از استادان ديگر دمشق فرا گرفت . او پس از تحصيل در دمشق به زادگاه خود بازگشت و چند سالى را در آنجا به سر برد و بار ديگر در سال 942 ق براى ادامه تحصيلات به دمشق رفت و مدت يك سال ديگر در اين شهر به فراگيرى دانش و تحقيق و كنكاش علمى پرداخت .
آنگاه از دمشق رهسپار كشور مصر گشت و به قاهره رفت تا با شخصيتهاى علمى قاهره نيز ديدار كند و با مجامع علمى و روش تدريس و رشته هاى دانش سرزمين اهرام آشنا شده ، بهره هايى نيز در خدمت دانشمندان برجسته مصر ببرد. گفتنى است كه در اين سفر دو تن از شاگردان شهيد ثانى به نام شيخ حسين عبدالصمد (پدر شيخ بهايى ) و پسر عموى او على بن زهره جبعى نيز همراه او بودند.
نام تنى چند از اساتيد مصرى كه شهيد ثانى از آنها بهره برده است به قرار ذيل است :
1- شهاب الدين احمد رملى : شهيد كتابهاى ((منهاج نووى )) در فقه ، ((مختصر الاصول )) ابن حاجب ، ((شرح عقائد عضدى ))، ((شرح تلخيص )) در معانى و بيان ، ((شرح تصريف عربى ))، ((شرح جمع الجوامع )) در اصول فقه و ((توضيح ابن هشام )) در نحو را نزد اين استاد مصرى آموخته است .
2- ملاحسين جرجانى : ((شرح تجريد)) قوشچى ، ((شرح اشكال )) در هندسه و ((شرح چغمينى )) قاضى زاده رومى را شهيد نزد اين استاد فرا گرفته است .
3- شهاب الدين ابن نجار حنبلى .
4- ناصرالدين طبلاوى .
5- ناصرالدين مقانى .
6- محمد بن ابى نحاس .
7- عبدالحميد سنهورى .
8- محمد بن عبدالقادر شافعى .

در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم
سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور
شهيد در تاريخ 17 شوال 943 ق . مصر را همراه با دو شاگردش به قصد مكه و زيارت خانه خدا ترك گفت . او روزها به عشق كعبه دلها، خانه خدا، در بيابانهاى داغ و سوزان مصر و حجاز راه پيمود و از ميان سنگها و خارها گذشت تا به سرزمين وحى رسيد و در آن سال توفيق يافت در مراسم حج و عمره شركت كند و خانه خدا را كه سخت در اشتياق آن بود براى نخستين بار زيارت نمايد.
شهيد پس از انجام مراسم حج و زيارت خانه خدا سر از پاى نشناخته ، رهسپار كوى دوست و حرم محبوبش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه منوره گرديد و پس از زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت ائمه بقيع عليهم السلام رفت و آنگاه خرسند و شاكر از آن همه توفيق علمى و معنوى كه نصيب وى گشته بود به وطن بازگشت .
بازگشت  
شهيد ثانى پس از سفرهاى علمى و زيارتى خود به شهرهاى دمشق ، قاهره و مكه و مدينه كه دو سال به طول انجاميد، سرانجام در سال 944 ق به زادگاه خود ((جبع )) بازگشت .
بازگشتى كه كوله بارى از دانش و تجربه و معلومات و خرمنى از نور را به همراه داشت و شهيد اين همه را به مدد توفيقات الهى و تلاشهاى خستگى ناپذير خويش كسب كرده و براى هموطنان خود به ارمغان آورده بود. در اين تاريخ آوازه دانش و مقام بلند شهيد ثانى در بيشتر سرزمينهاى اسلامى پيچيده بود و مردم جبل عامل مشتاق ديدار با او بودند، بويژه مردم ((جبع )) كه براى ورود او لحظه شمارى كرده ، بى صبرانه در انتظار مقدم فقيه و پيشواى بزرگ و هموطن خود بودند و در آن روز استقبال باشكوهى از وى به عمل آوردند.
((ابن عودى )) شاگرد دانشمند شهيد مى نويسد: ((بازگشت شهيد ثانى به وطن مانند باران رحمتى بود كه از آسمان نازل شده باشد. او با آمدن خود دلهاى مرده از جهل را با دانش وسيعى كه اندوخته بود، زنده كرد. صاحبان علم و فضل دور او را گرفته ، دانشمندان آن ديار همچون تشنگانى كه بر سرچشمه پاك و زلالى رسيده باشند به سوى او هجوم آوردند تا جان و روح خويش را از سرچشمه پاك و زلال دانش گواراى وى سيراب سازند. گويى درهاى دانش پيش از آمدن شهيد بسته بود و با آمدن او اين درها گشوده گشت و بازار كساد دانش از نو رونق گرفت و فعاليت و جنب و جوش ‍ خويش را باز يافت .
فروغ دانش و معنويت او همه جا را روشن ساخت و زنگار جهل و نادانى و بى خبرى را از دلها زدود.))(498)
شاگردان 
شهيد همان طور كه استادان زيادى داشته و از آنان بهره هاى فراوانى برده است شاگردان فراوانى نيز تربيت كرده و از آنچه خود در طول ساليان دراز و با سختيهاى فراوان آموخته ، به ديگران نيز انتقال داده و كسان زيادى را از سرچشمه زلال دانش خويش سيراب ساخته است ، تنى چند از معروف ترين شاگردان دانشمند و دست پروردگان وى بدين قرارند:
1- سيد نورالدين على عاملى جبعى (پدر صاحب مدارك كه داماد شهيد بوده است .)
2- سيدعلى حسينى عاملى جزينى (مشهور به صائغ )
3- شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى .
4- محمد بن حسين ملقب به حر عاملى مشغرى (جد پدرى صاحب وسائل الشيعه ).
5- بهاالدين محمد بن على عودى جزينى (معروف به ابن عودى ).
جلوه هاى معنوى و اخلاقى 
از سخنانى كه دانشمندان بزرگ اسلامى در ستايش از مقام معنوى و اخلاقى ((شهيد ثانى )) گفته و وى را ستوده اند به خوبى مقام و مرتبه والا و شخصيت عظيم علمى ، اخلاقى و معنوى او معلوم مى گردد و زندگينامه و تاريخ روشن و سراسر افتخار شهيد نيز خود گواهى صادق بر اين مطلب است .
((شهيد ثانى )) در اخلاق اسلامى ، زهد و تقوا، طهارت و تعالى روح ، دانش ‍ و حكمت و اخلاص و پاكى نيت به درجه اى رسيده بود كه به گفته بعضى از بزرگان تا مرز عصمت پيش رفته بود.(499)
آن يگانه عصر فردى بسيار فروتن ، خوش اخلاق و خوش برخورد بود. به گونه اى كه ديگران در همان ديدار و برخورد نخست شيفته اخلاق پيامبر گونه او مى شدند و مهر و محبت او در دلهاى پاك و با صفا جاى مى گرفت .
((شهيد)) در مجلس و جمع ياران ، همانند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود. بى توجه به اينكه موضعى خاص را در جمع دوستان و ديگران به خود اختصاص دهد بالا و پايين مجلس براى او يكسان بود.
وى كارهاى شخصى و بسيارى از امور مربوط به اداره منزل را خود انجام مى داد و در اين قبيل كارها دوست نمى داشت ديگرى او را يارى دهد و بار او را بر دوش كشد.
حتى براى تهيه سوخت منزل ، به صحرا و جنگل مى رفت و هيزم و بوته هايى را جمع آورى كرده ، بر استرى مى نهاد و به خانه مى برد. و اين در زمانى بود كه آن شهيد بزرگوار در اوج شهرت علمى و موقعيت اجتماعى قرار داشت و از جايگاه و محبوبيت اجتماعى ويژه اى برخوردار بود.
تاليفات  
شهيد ثانى نويسنده اى زبردست و بسيار پر كار بود و با اطلاعات علمى وسيعى كه در علوم مختلف بويژه در فقه داشت توانست در مدت عمر كوتاه خود (55 سال ) آثار علمى و بسيار ارزنده اى را در موضوعات مختلف به جامعه و فرهنگ اسلامى عرضه بدارد و بر ميراث پر بار اسلامى بيفزايد. شهيد بيش از هفتاد كتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب ((شرح لمعه )) و ((مسالك )) وى در فقه ، و ((منيه المريد)) در اخلاق و تعليم و تربيت از جمله مهمترين آنهاست .
كتابهاى ذيل نيز از جمله آثار معروف وى مى باشد:
اسرار الصلوه ، البدايه فى الدرايه ، البدايه فى سبيل الهدايه ، تمهيد القواعد الاصوليه و العربيه ، حاشيه ارشاد، حاشيه تمهيد القواعد، حاشيه القواعد، حاشيه مختصر النافع ، رساله فى صلاه الجمعه ، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان ، كشف الريبه عن احكام الغيبه ، مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام و دهها اثر ديگر.(500)
غروب آفتاب  
شهادت شهيد ثانى بنابر آنچه محدث بزرگ اسلامى شيخ حر عاملى در كتاب خود ((آمل الامل )) آورده بدين صورت بوده است كه : روزى دو نفر براى قضاوت و حل موضوعى كه با هم اختلاف داشتند نزد شهيد مى روند و شهيد ثانى - عليه الرحمه - هم نظر خود يعنى حكم شرعى و فقهى آن را بيان مى نمايد. روشن است كه به قول معروف هيچ وقت دو نفر كه به نزد قاضى رفته اند هر دو راضى بر نمى گردند. بالاخره يكى حاكم و ديگرى محكوم مى گردد. در اينجا فردى كه قضاوت و حكم شهيد عليه وى تمام شده بود با ناراحتى زياد به سراغ قاضى شهر ((صيدا)) مى رود كه فردى بسيار متعصب و سياه دل و از قاضيان دربارى به نام ((معروف )) بود. او در آنجا از شهيد ثانى و نحوه قضاوت وى شكايت مى كند. قاضى معروف هم مامورى را براى دستگيرى شهيد به ((جبع )) مى فرستد اما او موفق به دستگيرى شهيد نمى شود. از اين سبب نامه اى به سلطان روم (عثمانى ) مى نويسد و در آن نامه يادآور مى شود كه در اينجا مردى شيعى مذهب پيدا شده و از مرام و مكتب تشيع تبليغ مى كند و مردم را گمراه مى كند! سلطان سليم هم مامورى را براى جلب و دستگيرى شهيد به زادگاه او ((جبع )) مى فرستد و از وى مى خواهد تا شهيد ثانى را زنده نزد وى ببرد. شهيد ثانى پس از اطلاع از اين موضوع صلاح مى بيند مدتى از ((جبع )) دور شود و مخفيانه زندگى كند.
بنابراين به طور ناشناس به سوى مكه حركت مى كند اما ماموران در بين راه به وى دست مى يابند و او را دستگير مى كنند و از وى مى خواهند تا همراه آنها به اسلامبول (مركز حكومت عثمانى ) برود. شهيد ثانى از ماموران درخواست مى كند اجازه بدهند وى سفر ناتمام خود را به پايان برده ، براى آخرين بار كعبه دلها و قبله آمال ، خانه خدا را زيارت كند و حجه الوداع خويش را به جاى آورد آنگاه همراه آنان به هر كجا مى گويند برود. ماموران درخواست وى را پذيرفته ، شهيد، خانه خدا را زيارت مى كند و بعد به سوى اسلامبول حركت مى كنند.
وقتى به دهكده اى به نام ((بايزيد)) در نزديكى قسطنطنيه (اسلامبول ) مى رسند. در بين راه پيش از آنكه وارد شهر شوند مردى به آنان برخورد مى كند و گويا با مامور دستگيرى شهيد سابقه آشنايى داشته است . او با مامور درباره شهيد گفتگو مى كند كه كيست و چه كاره است و او را به كجا مى برد. آن مامور هم ماجرا را براى وى بيان مى كند. آن فرد شيطان صفت و ديو سيرت در گوش مامور زمزمه مى كند كه اگر شهيد ثانى را زنده به درگاه سلطان ببرد به موجب كوتاهى و سهل انگارى كه نسبت به دستور سلطان داشته است (اجازه دادن به شهيد براى زيارت خانه خدا) مواخذه مى گردد. افزون بر اين او در آنجا (اسلامبول ) دوستان و يارانى دارد كه ممكن است در بين راه يا هنگام ورود به شهر وى را شناخته ، او را از چنگ وى آزاد كنند، و تازه جان خود مامور نيز در معرض خطر قرار مى گيرد. بنابراين بهتر است او را همانجا كشته ، سر وى را نزد سلطان ببرد. آن مامور سنگدل و سياه دل نيز تسليم سخنان شيطانى آن فرد مى شود و همانجا در كنار دريا آن فقيه بزرگ و عالم ربانى و مرد خدا را به شهادت مى رساند و دست ناپاك خود را به خون يكى از بهترين و پاك ترين فرزندان اسلام و قرآن آلوده مى سازد.
سپس سر مبارك شهيد را از تن جدا كرده ، در ظرفى نهاده ، روانه درگاه سلطان سليم مى گردد و پيكر پاك و مطهر شهيد را همانجا روى خاك در ساحل دريا رها مى نمايد.
گفته شده در آن شب گروهى از تركمنها كه در آن نواحى بودند، مى بينند انوارى از آسمان پايين مى آيد و بالا مى رود! پس از جستجو به پيكر بى سر و غرقه به خون شهيد ثانى بر مى خورند و بدون اينكه آن را بشناسند و هويت او را تشخيص دهند، آن بدن پاك را همانجا به خاك سپرده ، گنبد كوچكى نيز بر مزار او مى سازند. آن مامور و قاتل جنايتكار نيز وقتى به دربار عثمانى مى رسد به جاى پاداش به سبب تخلف از دستور سلطان سليم كه به وى سفارش كرده بود شهيد را زنده نزد وى بياورد، بى درنگ به سزاى جنايت بزرگ خود رسيده ، اعدام مى گردد.(501)

 

next page

fehrest page

back page