فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۱۲ -


11- سيد ابو المكارم ابن زهره

(متولد 511-متوفى 585 ه.ق)

گفتار استاد:

«سيد ابو المكارم‏«ابن زهره‏»در حديث‏به يك واسطه از ابو على،پسر شيخ‏الطائفه روايت مى‏كند و در فقه با چند واسطه شاگرد شيخ طوسى است.او اهل‏حلب است.در سال 585 هجرى درگذشته است.كتاب معروف او در فقه به نام‏«الغنيه‏»معروف است.هر گاه در اصطلاح فقها«حلبيان‏»گفته شود،به صيغه تثنيه،مقصود ابو الصلاح حلبى و ابن زهره حلبى است.و هر گاه‏«حلبيون‏»به صيغه جمع‏گفته شود،مقصود آن دو نفر به علاوه ابن البراج است كه او نيز اهل حلب بوده‏است.

بنابر آنچه در مستدرك(ج‏3،ص‏506)ضمن احوال شيخ طوسى آمده است،ابن زهره كتاب النهايه شيخ طوسى را نزد ابو على حسن بن الحسين معروف به‏ابن حاجب حلبى خوانده است و او آن كتاب را نزد ابو عبد الله ذنونارى در نجف‏و او نزد رشيد الدين على بن زيرك قمى و سيد ابى هاشم حسينى و آن دو نفر نزدشيخ عبد الجبار رازى تحصيل كرده بوده‏اند و شيخ عبد الجبار شاگرد شيخ طوسى‏بوده است.بنابر اين نقل،ابن زهره با چهار واسطه شاگرد شيخ طوسى بوده‏است.» (1)

ابو المكارم و عصر زندگى او:

ابو المكارم عز الدين حمزه بن على بن زهره حسينى حلبى،معروف به‏«سيدابو المكارم بن زهره‏»از فقهاى نامدار و از متكلمين مشهور قرن ششم هجرى،و ازبزرگترين دانشمندان شهر تاريخى‏«حلب‏»بوده است.ولادت او در سال 521 در ماه‏رمضان اتفاق افتاد.او تحصيلات خود را نخست در وطن مالوف خويش،و سپس درعراق و نجف تعقيب نمود و به مراتب عاليه علمى نائل آمد.

ابن زهره در فقه،اصول،كلام،نحو و ادبيات عرب مهارت و تبحر كامل پيدا كردو در اين رشته‏ها نيز صاحب تاليف شد كه هر كدام از آنها نشانگر مقام شامخ علمى او،و معرف احاطه كامل وى بر علوم و فنون مختلف اسلامى است.

نياكان او:

ابو المكارم،گذشته از حسب و شرف علمى و تحصيلى،داراى نسب بس شريف‏و بزرگوارى است.زيرا او با نه واسطه به امام ششم،حضرت امام جعفر صادق(ع)مى‏پيوندد.به اين ترتيب كه جد او حمزه بن على بن محمد،و او فرزند ابراهيم بن احمدبن محمد بن حسين بن اسحاق بن الامام جعفر الصادق(ع)مى‏باشد.

آراء دانشمندان درباره او:

سيد ابو المكارم مورد توثيق و توصيف هر عالم بزرگوار و مجتهد رجالى است‏كه به شرح حال او پرداخته است:

گفتار صاحب رياض:

ملا عبد الله افندى اصفهانى در مورد او گويد:

«فقيه نامور،عالم بزرگوار،اصولى جليل القدر،معروف به‏«ابن زهره‏»صاحب‏كتاب‏«الغنيه‏»كه مشتمل بر اصول فقه و فروع آن بوده،از فقهاى جليل القدر و از بزرگان‏طايفه اماميه مى‏باشد. او معاصر ابن شهر آشوب و از شاگردان او مى‏باشد.» (2)

سخن علامه مجلسى در بحار:

«كتاب الغنيه،نويسنده آن‏«ابن زهره‏»بى‏نياز از توصيف مى‏باشد.او از فقهاى‏بزرگوار و جليل القدرى است.كتابهاى او از نهايت اشتهار برخوردار مى‏باشند.به ويژه‏كتاب نامبرده فوق...» (3)

گفتار مرحوم مدرس:

صاحب ريحانة الادب در حق او مى‏نويسد:

«ابن زهره،كنيه‏اش ابو المكارم،ملقب به عز الدين،معروف به ابن زهره و يا سيدبن زهره،عالم فاضل و جليل القدر از اجلاى علماى اماميه و از اكابر متكلمين و فقهاى‏شيعه مى‏باشد و نسب او با شش واسطه به جناب اسحق فرزند امام جعفر صادق(ع)موصول مى‏شود.اين خاندان آل زهره به همين جهت‏به‏«اسحاقيون‏»نيز موصوف‏هستند و فقط ابن زهره در صورت نبودن قرينه تنها بدو منصرف مى‏گردد.

او با يك واسطه از ابو على پسر شيخ طوسى روايت مى‏كند.معين الدين مصرى،ابن ادريس، شاذان بن جبرئيل قمى،و محمد بن جعفر مشهدى صاحب مزار معروف‏و بعضى ديگر از او روايت مى‏كنند.از تاليفات او:اباحة المتعة-غنية النزوع الى علمى‏الاصول و الفروع-قبس الانوار في نصرة العترة الاطهار-النكت(در نحو)مى‏باشد.اودر سال 585 هجرى در 74 سالگى در حلب وفات يافت و در دامنه كوه جوشن نزدمشهد السقط محسن بن حسين بن على(ع) مدفون گرديد.در نخبة المقال گفته است‏و ابن على بن زهرة الاجل ذوغنية،عنه ابن ادريس نقل.» (4)

خاندان زهره:

پيش از طلوع ابو المكارم،اين دودمان اصيل را در اثر وجود نام‏«اسحاق‏»در تبارآنان، «اسحاقيين‏»مى‏گفتند،ولى بعدها ابو المكارم و پدرش على و ساير دانشمندان‏خاندانش را به نام‏«زهره‏»جد آنها و همه را«بنى زهره‏»ناميدند.از روزى كه اين دودمان‏عظيم الشان در حلب توطن اختيار كردند،همواره اشعه علم و فضل و ديانت و تقواى‏آنان به مردم شيعه حلب،و ساير نواحى آن مى‏رسيد و همه از نعمت وجود آنان‏برخوردار بودند.آنان كتابها و آثار گرانبهايى در بين مردم از خود به يادگار گذاشته‏اند.

ابو المحاسن زهرة بن على،جد ابو المكارم و على بن زهره پدر ابو المكارم وبرادر وى ابو القاسم عبد الله بن على مؤلف كتاب‏«التجريد»در فقه و كتاب‏«الفية من‏الحجج و الادلة‏»و تبيين المحجه،و فرزند او محى الدين محمد كه برادر زاده ابو المكارم‏و دانشمند بزرگى بوده است، مؤلف كتاب‏«الاربعين‏»در حقوق برادران دينى است كه‏شهيد دوم(ره)نامه حضرت صادق(ع) به نجاشى را از آن كتاب نقل مى‏كند و عموزاده‏ابو المكارم،علاء الدين ابو الحسن على است كه علامه حلى اجازه خود را به نام بنى‏زهره مندرج در جلد 25 بحار،به نام از صادر كرده است. پسر عموى ديگر او،احمد بن‏محمد بن حسن بن زهره است كه استاد شهيد اول مى‏باشد.و پسر عموى ديگرش‏احمد بن قاسم بن زهره شاگرد شهيد اول مى‏باشد.و ساير خاندان آنها نوعا از فقهاى‏نامور و از ادباى سخن گستر و از مجتهدين سرشناس و بلند پايه شيعه و از پيشوايان‏مردم حلب بوده‏اند. (5)

داستان جالبى از زندگى ابن زهره:

محدث نورى در خاتمه مستدرك وسائل الشيعه،نقل مى‏كند كه ابن كثير شامى‏در تاريخ خود نوشته است:

«چون‏«صلاح الدين ايوبى‏»از كار مصر فارغ شده و بر اوضاع آن منطقه تسلطيافت،متوجه فتح بلاد شام شد.از جمله به حلب آمد و در بيرون حلب نيرو پياده كرد.

فرماندار حلب از اين موضوع بسيار مضطرب و نگران شد و مردم شهر را در مسجدجمع نمود و نسبت‏به آنان مهربانى بسيار نمود و از آنان استمداد جست.مردم شهراطاعت كردند. شيعيان نيز اظهار موافقت كردند،ولى مشروط بر اينكه حاكم شهرخواسته‏هاى مذهبى آنان را تامين نمايد و خواسته‏هاى خود را به اين ترتيب شرح‏دادند:

1-مسجد جامع شرقى حلب را كه مسجد بزرگان بود در اختيار آنان قرار دهند.

2-حق داشته باشند در اذان‏«حى على خير العمل‏»بگويند.

3-حق داشته باشند پيشاپيش جنازه‏هاى خود،اسامى دوازده امام(ع)را بگويند.

4-حق داشته باشند بر مردگان خود با پنج تكبير نماز بخوانند.

5-عقد و نكاح آنان فقط توسط‏«ابو المكارم‏»ابن زهره صورت گيرد.

حاكم و مردم هم تمام شرايط آنان را پذيرفتند و از آن روز مسجد جامع حلب به‏آنان تعلق گرفت و در آنجا و ساير شهرستانها در اذان‏«حى على خير العمل‏»گفته شد.» (6)

اساتيد او:

ابو المكارم ابن زهره،از محضر اساتيد متعددى كسب علم و دانش نموده است‏كه از آن ميان مى‏توان اسامى:سيد كبير ابو منصور محمد بن حسن نقاش،فقيه نامى شيخ‏ابو على طوسى، عالم بزرگ حسن بن حسن معروف به ابن حاجب حلبى،دانشمندمتبحر حسين بن طاهر صفرى و سيد بزرگوار على بن زهره حسنى را نام برد.

شاگردان او:

جمع فراوان ديگرى در محضر او به كسب علم و دانش پرداخته‏اند كه از آن ميان‏مى‏توان به فقيه بزرگوار ابن ادريس حلى،دانشمند معروف شاذان بن جبرئيل مشهدى‏مؤلف كتاب‏«المزار»،و جمع ديگرى را كه اسامى آنان در كتابهاى تراجم و رجال آمده‏است،اشاره نمود.

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 298.

2- رياض العلماء،ج 2،ص 202.

3- بحار الانوار،ج 1،ص 40.

4- ريحانة الادب،ج‏7،ص 550 و 551.

5- مكتب اسلام،سال دوم،شماره‏7،مقاله استاد آقاى على دوانى.

6- مستدرك نورى،ج‏3،ص‏506.