فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۱۰ -


9- شيخ ابو الصلاح حلبى

(متوفى‏447 ه.ق)

گفتار استاد:

«شيخ ابو الصلاح،او نيز اهل شامات است.شاگرد سيد مرتضى پس از درگذشت‏او،شاگرد شيخ طوسى بوده است.در ريحانة الادب مى‏نويسد كه او شاگرد سلاربن عبد العزيز آتى الذكر نيز بوده است.اگر اين نسبت درست‏باشد مى‏بايست‏ابو الصلاح سه طبقه را شاگردى كرده باشد. كتاب معروف او در فقه،«الكافى‏»است.در سال‏447 ه.ق درگذشته است.اگر عمر او صد سال بوده است و درسال‏447 هم وفات كرده باشد،او از هر دو استادش بزرگسال‏تر بوده است. شهيدثانى او را خليفة المرتضى في بلاد الحلبيه خوانده است.» (1)

ولادت و عصر زندگى او:

«حلب‏»شهر بسيار بزرگ و معمور و پر نعمت و پر جمعيت از ديار شام مى‏باشدو هم اكنون نيز از شهرهاى پر جمعيت و آباد سوريه مى‏باشد.آب و هواى خوش ونعمت فراوان دارد و در كتابهاى مذهبى نيز آمده است كه ابراهيم خليل الرحمن‏گوسفندهاى خود را در آنجا به چرا مى‏برد و شير آنها را روز جمعه در راه خدا تصدق‏مى‏نمود.خداوند متعال اين شهر را با بركت و خيرات توام ساخته است.محصولات‏كشاورزى در آنجا به وفور و فراوانى به عمل مى‏آيد و دو محل هم در آنجا به عنوان‏انتساب به ابراهيم خليل الرحمن مورد زيارت مردم قرار دارند.اين شهر داراى‏كتابخانه‏ها و كتابفروشيهاى معتبرى است كه نشان عميق بودن رشد فرهنگى در اين‏شهر مى‏باشد كه از روزگاران گذشته سابقه داشته است. (2)

آرى حلب سابقه ديرينى در پرورش رجال علم و دين دارد و شخصيتهاى علمى‏و تاريخى متعددى منسوب به آن نقطه مى‏باشند كه فقيه بزرگوار و نامدار ما،شيخ‏ابو الصلاح،تقى بن نجم الدين بن عبيد الله حلبى نيز نخستين و آخرين آنان نيست.بلكه‏افراد ديگرى نيز در فقه و حديث از اين مركز علمى برخاسته‏اند كه مورد مطالعه قرارخواهند گرفت و هم اكنون در صدد شرح حال يكى از پروردگان اين شهر قرار داريم وگاهى در مورد او و يكى ديگر از همشهريانش‏«حلبيان‏»به كار برده مى‏شود و مقصود ازآن دو همين ابو الصلاح تقى الدين و حمزة بن على حلبى معروف به ابن زهره يكى‏ديگر از فقيهان نامور اماميه برخاسته از آن ديار مى‏باشد.(كه شرح حالش خواهد آمد)

ولادت:

تاريخ ولادت او همانند ديگر بزرگان فقه و ادب و علم،درست مشخص نيست‏و با مسلم گرفتن تاريخ وفات او،احتمالا ولادت او در حدود سال‏347 در اواسط قرن‏چهارم هجرى صورت گرفته باشد.نام او تقى بن نجم الدين بن عبيد الله حلبى وشهرتش‏«تقى الدين‏»فقيه بزرگوار و شيخ جليل القدر،فاضل،محدث،مفسر،ثقه ومورد اعتماد و يكى از بزرگان و مشايخ اماميه در قرن پنجم هجرت مى‏باشد.او در مقام‏علم و عمل به منزلت‏بس شامخ نائل آمده است.تحصيلات او پيش سيد مرتضى علم‏الهدى و شيخ طوسى صورت گرفته است.

اساتيد او:

او تحصيلات عاليه خويش را پيش فقيه بزرگوار،علم الهدى(م‏436)و شيخ‏بزرگوار طائفه، شيخ طوسى(م 460)انجام داد و اندكى نيز از محضر عالم بزرگوارعبد العزيز ديلمى معروف به‏«سلار»تلمذ نموده است و از طرف سيد مرتضى علم‏الهدى به تدريس و قيام به وظائف دينى و شرعى در بلاد شام و حلب منصوب گرديده‏است.از اين رو او را«خليفة المرتضى‏»(نماينده سيد مرتضى)نيز گفته‏اند.آنچنان كه‏پس از درگذشت او از سوى شيخ طوسى نيز در آن مقام ابقاء شده است و نيابت او راپذيرفته‏اند،از اين رو به او«خليفة الشيخ‏»نيز مى‏گويند.

موضوع نيابت كه در مورد«ابن براج‏»نيز گذشت،نشان دهنده بسط يد علماء وفقهاء،و وجود آثار مرجعيت و تقليد در آن نقاط همانند امروزين مى‏باشد كه مراجع‏عاليقدر تقليد نمايندگانى از سوى خويش در اطراف و اكناف تعيين مى‏نمودند تا در امرمراجعات مردم سهولت و تسريعى ايجاد كرده باشند و مشكلات دينى مردم توسط‏آنان حل شده باشد و در مبادله درخواستهاى خويش دچار و قفه نشوند.

گفتار بزرگان در حق او:

1-مرحوم ميرزا عبد الله افندى صاحب رياض العلماء شرح حال او را به اختصاردر كتاب خويش آورده است و مى‏نويسد:

«او شيخ تقى الدين بن نجم الدين بن عبد الله الحلبى،شاگرد سيد مرتضى علم‏الهدى و شيخ طوسى،و استاد قاضى ابن براج حلبى مى‏باشد.با اينكه او از شاگردان‏شيخ طوسى است،باز نام او را در كتاب فهرست‏خويش آورده است و گفته است اوپيش ما و پيش سيد مرتضى درس خوانده است.» (3) سپس او را توثيق كرده است و اين‏امر نشانگر عظمت‏شان و اعتبار اوست.

3-علامه متتبع مرحوم ميرزا محمد باقر خوانسارى(ره)مؤلف روضات،درتاليف منيف خود فصلى را در مورد زندگى اين فقيه نامدار بازگشوده است و مطالبى رادر مورد او بازگو مى‏كند كه بخشى از تقريرات او را در ذيل مى‏آوريم.او مى‏گويد:

«فقيه نامدار و بزرگوار،ابو الصلاح تقى الدين بن نجم بن عبد الله حلبى،فقيه ومورد اعتماد اهل رجال از اعيان اماميه و از مشاهير فقهاى حلب و موصوف به خليفة‏المرتضى است و آن بر اساس نيابتى است كه از سوى استاد بزرگوارش داشته است،آن چنان كه ابن براج از سوى شيخ طوسى اعلى الله مقامه داشته است.اين گونه نيابت‏براساس قضاوت يا جنبه نيابت در تدريس داشته است،چون هر دو نيابت مورد نص وتصريح قرار گرفته‏اند.اين امر نشانگر عظمت و شان اين فقيه بزرگوار مى‏تواندباشد.» (4)

توثيق بزرگان:

اين فقيه بزرگوار مورد توثيق بزرگان فقه و فقاهت قرار گرفته است.شيخ طوسى‏در لفهرست‏خويش و شيخ منتجب الدين نيز در فهرست‏خويش،و ابن شهر آشوب‏در معالم العلماء او را ستوده‏اند.

ابن داود صاحب رجال گفته است:«او داراى عظمت قدر و از بزرگان شيعه است.

محقق در المعتبر او را به عنوان اعيان فقهاى ما توصيف كرده است.»

در كتاب امل الآمل در مورد او آمده است:«ابو الصلاح حلبى كه ابن براج از اوروايت مى‏كند، معاصر شيخ طوسى بود و او مورد وثوق،عالم،فاضل،فقيه و محدث‏بوده است.و كتابهايى دارد، و كتاب‏«تقريب المعارف‏»او بسيار نيكو و زيبا است.و من‏كتاب الكافى او را مشاهده كرده‏ام كه ابواب فقهى را به صورت منظم آورده است وكتاب بسيار زيبا و مورد استناد در فقه ماست و بيش از بيست هزار سطر مى‏باشد،ولى‏آن نسخه‏اى را كه من مطالعه كرده‏ام،سكته‏ها و سقطها در بر دارد،و تنها نسخه‏اى است‏كه از آن كتاب در دست مى‏باشد.و كتاب المعراج كه در مورد حديث است،به او نسبت‏داده مى‏شود،شايد مؤلف آن ابو صالح حلبى باشد،نه ابو الصلاح‏» (5)

گفتار صاحب مجمع البحرين:

طريحى مى‏نويسد:«نام صاحب گفتار ما تقى بن نجم الدين مى‏باشد و هر وقت‏تقى به صورت مطلق گفته شود،منظور ايشان مى‏باشد.»

در مجمع البحرين هنگامى كه نامى از سلار مى‏برد،در شرح حال او مى‏نويسد:

«ابو الصلاح حلبى نيز از او فرا گرفته است،و هنگامى كه از شهر حلب مورداستفتاء و پرسش فقهى قرار مى‏گرفت،در پاسخ مى‏گفت:«پيش شما«تقى‏»وجوددارد.»يعنى به او مراجعه كنيد.»

گفتار صاحب معجم رجال الحديث:

مرحوم آية الله العظمى خويى در شرح حال او كلام شيخ طوسى را مى‏آورد كه اوپيش ما و سيد مرتضى درس خوانده است،فرد موثقى است و داراى تاليفاتى مى‏باشد.

اسامى كتابهاى او را اين چنين نام مى‏برند:

1-البداية(در فقه)2-الكافى(در فقه)3-شرح ذخيره سيد مرتضى(در كلام) (6)

فرزندان او:

از او فرزندان مشهور و معروف علمى سراغ نداريم،جز آنچه يكى از نوادگان آن‏فقيه نامدار، فقيه فاضل ابو الحسن على بن منصور بن ابى الصلاح است كه شهيد ثانى دربحث قضاء شرح ارشاد به او اشارتى دارد. (7)

آثار و تاليفات او:

او داراى آثار و تاليفات متعددى است كه نوعا در زمينه فقه و كلام مى‏باشد واسامى برخى از آنها به اين ترتيب مى‏باشد:

1-البداية(فقه)

2-تقريب المعارف(كلام)

3-دفع شبه الملاحدة(كلام)

4-شرح ذخيره استاد خود،علم الهدى(كلام)

5-الشافيه

6-العده(فقه)

7-الكافى(فقه)

8-اللوامع(فقه)

9-المرشد في طريق المتعبد(احكام)

وفات او:

او پس از يك عمر طولانى و پر بركت كه همه را در راه خدا و احياى شريعت اوصرف نمود،در صد سالگى به سال‏447 ه.ق در شهر حلب به رحمت ايزدى شتافت ودر همانجا مدفون گرديد.

رحمت و رضوان الهى شامل حالش باد.

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص‏297.

2- ديدار از حلب در سال‏1357 ه.ش- شام سرزمين خطابه‏ها و خاطره‏ها،انتشارات نويد اسلام.

3- رياض العلماء،ج 5،ص 464- ريحانة الادب،ج‏7،ص 161.

4- روضات الجنات،ج 2،ص‏113.

5- روضات الجنات،ج 2،ص‏117.

6- معجم رجال الحديث،ج‏3،ص‏377،كد معرفى‏1913.

7- روضات الجنات،ج 2،ص‏177.