پرسمان قرآني نماز

مركز فرهنگ و معارف قرآن

- ۱۳ -


ب) قرائت حمد و سوره

سوره هايى كه در نماز مى‌توان خواند

* كدام يك از سوره‌هاى قرآن بايد در نماز خوانده شود؟ چرا؟

* در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميه، انسان بايد ابتدا حمد و بعد از آن يك سوره تمام، از سوره‌هاى قرآن كريم را بخواند؛ البته جز چهار سوره‌اى كه آيه سجده واجب دارد (سوره‌هاى نجم، علق، سجده، فصلت). اگر كسى در نماز يكى از چهار سوره‌اى را كه سجده واجب دارد، به عمد بخواند، نمازش باطل است. بنابر نظر بعضى مراجع، سوره «ضحى» و «انشراح» و هم‌چنين سوره «فيل» و «قريش» يك سوره حساب مى‌شود؛ به اين معنا كه اگر سوره «ضحى» را خواند، بايد سوره «انشراح» را هم دنبال آن بخواند و اگر سوره «فيل» را خواند، سوره «قريش» را هم بخواند تا يك سوره تمام به شمار آيد.[1]
علت اين كه ما نماز را اين گونه مى‌خوانيم آن است كه پيامبر اكرم و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) به اين صورت خوانده‌اند و ما نيز در اين گونه مسائل به سيره و روش آنها اقتدا مى‌كنيم؛ با اين كيفيت نماز خواندن و احكام آن از حكيمى دانا و متعال براى هدايت و رسيدن به كمال انسان‌ها بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است و انسان گرچه فلسفه و حكمت آن را نداند، ولى بايد به آنها عمل كند.[2]

علت خواندن سوره حمد در نماز

* چرا سوره شريف فاتحه را بايد در نمازهايمان بخوانيم؟ و سوره‌اى ديگر جاى‌گزين آن نمى‌شود؟

* قرآن كريم، فقط كليات دين را مطرح كرده است و جزئيات و تفسير آيات، به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) سپرده شده است، در روايات چنين آمده است:
1. از امام باقر(عليه السلام) درباره حكم كسى كه در نمازش «فاتحة الكتاب» قرائت نكرده بود، سؤال شد؛ حضرت فرمود: (لاصلاة له إلاّ ان يقرأ بها)؛ نمازش، نماز شمرده نمى‌شود، مگر اين‌كه در آن «فاتحة الكتاب» را قرائت كند.
2. در روايت ديگر مى‌فرمايند: (كل صلاة لايقرأ فيها بفاتحة الكتاب فهى خداج)؛ هر نمازى كه در آن «فاتحة الكتاب» خوانده نشود، ناقص است.[3]
3. اميرالمؤمنين امام على(عليه السلام) مى‌فرمايند: هر گاه تكبير افتتاح را گفتى، پس سوره حمد را قرائت كن و سوره ديگرى كه به آن اجازه داده شده، همراه آن بخوان...‌.[4]
4. امام رضا(عليه السلام) مى‌فرمايند: گفته شده در نماز حمد خوانده شود نه سوره ديگر، زيرا هيچ سوره‌اى جامع‌تر از سوره حمد نيست...‌.[5]
امام خمينى در تفسير سوره شريف «حمد» مى‌فرمايد: اين سوره شريف مشتمل است بر عمده مقاصد الهيّه در قرآن شريف، زيرا كه اصل مقاصد قرآن كريم تكميل معرفة‌الله و تحصيل توحيد است؛ پس جميع مقاصد كتاب الهى و قرآن كريم برگشت به مقصد واحد مى‌كند و آن حقيقت توحيد است كه هدف نهايى و مقصد همه انبياى عظام(عليهم السلام) است و حقايق توحيد نيز در آيه مباركه «بسم‌الله»... نهفته شده است، لذا اين آيه شريفه، اعظم آيات الهيه و مشتمل بر تمام مقاصد كتاب الهى است و چون «باء» ظهور توحيد و نقطه زير آن سرّ آن است، پس تمام كتاب قرآن كريم ظهوراً و سراً در «باء» موجود است و انسان كامل يعنى وجود مبارك رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه همان نقطه سرّ توحيد است و در عالم، آيه و نشانه‌اى بزرگ‌تر از آن وجود مبارك نيست؛ چنان‌كه در حديث وارد است.[6] هر چه در تفسير اين آيه سخن گفته شود اندك است، چرا كه معروف است: «اميرالمؤمنين على(عليه السلام) از سر شب تا صبح براى «ابن‌عباس» از تفسير «بسم‌الله» سخن مى‌گفت، صبح شد در حالى كه از تفسير «باء» آن فراتر نرفته بود».[7] در فضيلت اين سوره مباركه سه روايت را نقل مى‌كنيم:
1. از امام صادق(عليه السلام) از «بسم‌الله...» سؤال شد؛ فرمودند: (الباء بهاءالله، والسين سناءالله، و الميم ملك الله،...)؛ «باء» نشانه عظمت و كمال خداوند متعال است و «سين» نشانه بلندى و رفعت مقام خداوندى است و «ميم» نشانه فرمان‌روايى خداوند متعال است و... .[8]
2. ابن‌عباس از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) چنين نقل كرده است: براى هر چيز اساسى است و اساس قرآن «فاتحه» است و اساس «فاتحه» «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم» است.
3. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جابربن‌عبدالله انصارى فرمود: اى جابر! آيا برترين سوره‌اى كه خدا در كتابش نازل فرموده به تو بياموزم؟ جابر عرض كرد: آرى، پدر و مادرم فداى تو باد! اى رسول خدا! آن را به من بياموز. پس رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) سوره «حمد» (ام‌الكتاب) را به او تعليم داد و فرمود: اى جابر! آيا آگاهت سازم از اين سوره؟ عرض كرد: چرا، پدر و مادرم فداى تو باد! يا رسول الله! از آن مرا با خبر ساز. فرمود: آن شفاى هر دردى است جز مرگ.[9]

معناى صراط مستقيم در سوره حمد

* منظور از «صراط مستقيم» در سوره حمد چيست؟ اگر مراد، اسلام يا قرآن يا راه بهشت باشد، «صراط مستقيم» درباره نمازگزاران و مؤمنان ـ كه به سوى آن هدايت يافته‌اند ـ چه مفهومى خواهد داشت؟ آيا اين، تحصيل حاصل نيست؟

* الف) كلمه «صراط» در لغت، به معناى «طريق و سبيل» آمده است، امّا از نظر عرف و اصطلاح قرآن كريم، به معناى «خداپرستى و دين حق و پاى‌بند بودن به دستورهاى خداوند متعال» است. در آيه صدوشصتويك سوره انعام، به اين معنا اشاره شده است. چون راه مستقيم هميشه يك راه بيشتر نيست.
بنابراين، «صراط مستقيم»، همان دين و آيين الهى در جنبه‌هاى عقيدتى و عملى است و به همين دليل، نزديك‌ترين راه ارتباط با خدا است. در اين‌كه بعضى مفسران «صراط مستقيم» را به اسلام، يا قرآن، يا پيامبر و امامان(عليهم السلام) معنا كرده‌اند، بايد گفت: بازگشت همه اين معانى به همان دين و آيين الهى در جنبه‌هاى اعتقادى و عملى است.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده است: صراط مستقيم، راه پيامبران است؛ همانان‌اند كه مشمول نعمت‌هاى الهى شده‌اند.[10] در روايات ديگر، صراط مستقيم، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) يا شناخت امام(عليه السلام)شمرد شده است.
بازگشت همه اينها، دعوت به همان دين و آيين الهى است. اگر در اين عالم، به راه راست نبوّت و طريق مستقيم ولايت، قدم زده باشيم و از جاده ولايت على بن‌ابى‌طالب(عليه السلام) انحراف و لغزش پيدا نكرده باشيم، در گذشتن از پل صراط در آخرت مشكلى نخواهيم داشت. در زيارت جامعه آمده است: (أنتم السبيل الأعظم و الصراط الأقوم)؛ شماييد راه بزرگ و استوار خدا.
بنابراين، هر كس در اين دنيا، در صراط ايشان قرار بگيرد و استقامت داشته باشد و پايش نلرزد، در آخرت نيز نخواهد لغزيد و مانند برق جهنده، از آن مى‌گذرد. اگر در اين عالم، مستقيم حركت كنيم، از پل صراط آخرت هم، مستقيم عبور مى‌كنيم و به چپ يا راست ـ كه افتادن به هلاكت و جهنّم است ـ متمايل نمى‌شويم.
ب) تقاضا و طلب كردن هدايت و بر «صراط مستقيم» بودن، از طرف مؤمنان و حتّى پيامبران و امامان(عليهم السلام)تحصيل حاصل نيست، زيرا:
اولا: «صراط مستقيم» و آيين حق الهى، مراتب و درجاتى دارد كه همه افراد، در پيمودن اين درجات، يك‌سان نيستند؛ به عبارتى ديگر، «صراط مستقيم»، امرى نسبى است.
بنابراين، انسان، هر مقدار از اين درجات را طى كند، باز هم، درجات بالاتر و والاترى وجود دارد كه انسان با ايمان، از خدا مى‌خواهد تا او را به آن درجات هدايت كند.
ثانياً: براى انسان‌ها ]غير از معصومان(عليهم السلام)[ هر لحظه، بيم لغزش و انحراف در اين مسير هدايت، وجود دارد؛ به همين سبب انسان‌ها، بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارند و تقاضا كنند، كه آنان را در راه راست ثابت‌قدم نگه دارد.
انسان، لحظه‌به‌لحظه، نيازمندِ دريافت هدايت است، زيرا در مسير معنوى ارتباط با خداوند متعال، حتماً در طول زمان، موانعى مانند: كژى‌ها، ظلم‌ها، ناپاكى‌ها و ...، ايجاد خواهد شد و پيوندش را از آن منبع هدايت، قطع خواهد كرد و همانْ لحظه انحراف از صراط مستقيم خواهد بود. پس ما با گفتن: (اهدنا الصراط المستقيم) از خدا طلب مى‌كنيم كه اين موانع پيش نيايد و ما بر صراط مستقيم ثابت بمانيم.
ثالثاً: چون هدايت، همان پيمودن طريق نامحدود تكامل است و انسان، به تدريج مراحل نقصان را در آن، پشت سر مى‌گذارد، بنابراين جاى تعجّب نيست كه حتّى پيامبران و امامان معصوم(عليهم السلام) نيز از خدا، تقاضاى هدايت در «صراط مستقيم» را بكنند، چون تنها خداوند متعال، كمال مطلق است و غير او، همه، در مسير تكامل هستند، پس چه مانع دارد كه آنان نيز درجات بالاترى را از خداوند متعال تقاضا بكنند؟[11]

حكم آمين گفتن بعد از حمد

* راديو قرآن عربستان حديثى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به دين مضمون نقل كرد: هر گاه امام جماعت در پايان سوره حمد (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ‌لاَ الضَّآلِّينَ) مى‌گويد، ملائكه آسمان «آمين» مى‌گويند و هر كس به نحوى «آمين» بگويد كه صدايش را تا صف جلو نماز جماعت بشنوند، تمام گناهان گذشته‌اش آمرزيده مى‌شود و راويان حديث را نيز «عبدالله بن عمر و ابوهريره» گفته‌اند. آيا اين حديث نزد فقهاى شيعه نيز اعتبارى دارد يا خير؟

* به چند دليل اين حديث نزد فقهاى شيعه اعتبارى ندارد:
1. از امامان معصوم(عليهم السلام) روايتى بر تأييد گفتن «آمين» بعد از «ولاالضالّين» نمى‌يابيم، بلكه دستور به ترك آن داده‌اند؛ امام صادق(عليه السلام) به جميل مى‌فرمايد: (إذا كنت خلف امام فقرأ الحمد و فرغ من قراءتها فقل أنت «الحمدلله رب العالمين» و لاتقل آمين)؛ هنگامى كه پشت سر امام جماعت ايستاده‌اى و او سوره حمد مى‌خواند و آن را به اتمام رسانيد بگو: «الحمدلله ربّ العالمين» ولى «آمين» نگو.[12]
2. امام صادق(عليه السلام) گفتن «آمين» بعد از «ولاالضالّين» را از يهود و نصارى مى‌داند.
3. اجماع علماى شيعه در اين باره با مستند قرار دادن روايات از امامان معصوم(عليهم السلام) بر بطلان نماز ]در صورت گفتن «آمين»[ فتوا داده‌اند.
افزون بر آن چه گذشت تكليف ما در نماز خواندن سوره قرآن و قرآن بودن آيات مى‌باشد و حتى ]به قول برخى از فقها[[13] و اگر هنگام قرائت سوره حمد در نماز قصد دعا نمايد، نمازش باطل است.
از طرفى، احاديثى كه اهل تسنن براى جواز آمين گفتن به آن تمسك مى‌كنند، جعلى و ساختگى مى‌باشد و راوى آن (ابوهريره) به اعتراف و اقرار بزرگان اهل تسنن (خليفه دوم)، انسان دروغ‌گويى بوده است؛ چنان‌كه عمر بن خطاب بر ضد ابوهريره شهادت داد كه او دشمن خدا و مسلمانان است و او را خيانتكار دانسته و او را ده هزار دينار جريمه و ملزم به پرداخت آن كرد و او را از حاكميت بحرين كنار گذاشت.[14]
روايت مذكور (غيرمعتبر بودن ابوهريره) در منابع اهل تسنن نيز آمده است.[15]

مخاطب «قل» در سوره توحيد

* دليل اين كه در بعضى آيات قرآن كريم، فعل «قل» خطاب به رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است، چيست؟ چرا «قل» هم جزء آيه و قرآن محسوب شده است؟ در بعضى آيات نيز عملى است كه به خود حضرت بر مى‌گردد؛ مثلاً (قل اعوذ برب الناس). پس در اين آيات، «قل» به چه دليل ذكر شده است؟

* الف) ذكر كلمه «قل» در آيات قرآن كريم، براى حفظ اصالت قرآن و نقل عين كلماتى است كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)وحى شده است؛ به عبارت ديگر، نشان مى‌دهد كه حضرت هيچ گونه تغييرى در الفاظى كه برايشان وحى شده نمى‌دادند و حتى كلمه «قل» را كه خطاب پروردگار متعال به او است، عيناً ذكر مى‌كردند و به همين دليل نيز كلمه «قل» جزء آيه محسوب مى‌شود.
ب) خطابات قرآن كريم، هر چند در ظاهر، متوجه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است، ولى مفهوم عامى دارد كه شامل همه مسلمان‌ها مى‌شود (جز موارد معدودى كه دليل بر اختصاص آن به حضرت وجود دارد) و به آنها ياد مى‌دهد كه چگونه به وظايف خود عمل نمايند. در آيه ياد شده در پرسش نيز سخن را به شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)ـ كه سرمشق و مقتدا و پيشواى مردم است ـ متوجه كرده و به ديگران مى‌آموزد كه به هر حال، هرگز نبايد مغرور شد و خود را بى نياز از پند و موعظه و امدادهاى غيبى الهى دانست، بلكه بايد هميشه به او پناه برد و با هوشيارى مراقب وسوسه‌هاى شيطانى بود. بنابر اين چون قرآن كتاب هميشگى و براى همه انسان‌ها است پيام او نيز فراگير است؛ يعنى هم انسان‌هاى زمان نزول و هم آيندگان را مشمول خطاب خود مى‌داند؛ مثل اين كه هم اكنون از ملكوت نازل شده و با جامعه سخن مى‌گويد. قرآن لحظه به لحظه و براى فرد فرد در حال نزول است.[16]
پس مى‌توان گفت: كلمه «قل» در نماز خطاب به هيچ كس نيست، زيرا گوينده و نمازگزار از اين كلمه قصد «انشاء» و يا «اخبار» ندارد و در جايى مخاطب لازم است، كه چنين قصدى در كار باشد؛ بر اين اساس كلمه «قل» صرفًا به عنوان قرائت ـ كه از واجبات نماز است ـ گفته مى‌شود(البته همراه با حضور قلب و توجه به معانى).

حكم خواندن ترجمه نماز درقرائت

* آيا در قرآن كريم، درباره مسلمانانى كه به زبان عربى آشنايى ندارند، آمده است كه ترجمه نماز را بگويند يا خير؟ آيا صحيح است كه شخص، نماز بخواند و نداند چه مى‌گويد؟

* چنين مطلبى در قرآن نيامده است، بلكه مراجع معظم تقليد تصريح دارند: مكلف (عرب و غيرعرب) بايد تمام ذكرهاى نماز را صحيح و به صورت عربى تلفظ كند و اگر مكلف، الفاظ عربى را نمى‌داند، بايد ياد بگيرد و افرادى كه قدرت يادگيرى كلمات را ندارند، بيشتر از توان يادگيرى آنها خواسته نشده و معذور مى‌باشند.[17] علت عربى خواندن نماز در پرسش بعدى خواهد آمد.
شايان ذكر است كه بين اصول عقايد و اعمال تعبدى (مانند: نماز، روزه، حج و...) فرق است، چرا كه بايد همه افراد (عرب و غيرعرب) به اصول عقايد اسلام آگاهى و فهم كامل داشته باشند، امّا در اعمال تعبدى، اين آگاهى و فهم شرط نيست؛ در امور تعبدى، شخص بعد از پذيرش الوهيت خدا و... با دليل و برهان، خود را موظف به بندگى مى‌داند و اوامر را آن گونه كه دستور داده شده انجام مى‌دهد.
بنابراين، صحت نماز، منوط به دانستن معناى آن نيست و دانستن معناى آن باعث بهره‌مندى بيشتر از نماز و توجه به خدا مى‌شود و ياد گرفتن معناى نماز كه در يك صفحه كتاب خلاصه مى‌شود، به قدرى ساده و آسان است كه ممكن است آن را در يك ساعت، براى تمام عمر ياد گرفت.[18]

فلسفه خواندن نماز به زبان عربى

* چرا نماز را به عربى مى‌خوانيم؟

* 1. به عربى خواندن نماز يكى از نشانه‌هاى جهانى بودن دين اسلام است كه همه انسان‌ها بايد در پيشگاه خداوند متعال با يك زبان تكلم كنند و اين رمز وحدت و نشانه يگانگى مسلمانان است؛ افزون بر اين خواندن نماز به يك صورت معين، آن را از خطر تحريف و آميخته شدن به خرافات و مطالب بى‌اساس ـ كه بر اثر مداخله افرادِ غير متخصص به هنگام ترجمه آن به زبان‌هاى ديگر رخ مى‌دهد ـ نگاه مى‌دارد و به اين وسيله روح اين عبادت محفوظ مى‌ماند.[19]
2. وجوب عربى خواندن نماز در ذكرهايى است كه واجب است. بنابراين در ذكرهاى مستحب و دعاهايى مستحبى كه مثلا در قنوت خوانده مى‌شود، نظر مراجع معظم تقليد فرق مى‌كند و بعضى از آنان خواندن اين ذكرها را با زبان غيرعربى هم جايز مى‌دانند.

رعايت تجويد درنماز

* آيا در خواندن قرائت نماز رعايت تجويد لازم است؟

* رعايت تجويد لازم نيست، ولى بايد كلمات و حروف را طورى ادا كند كه عرف عرب آن را صحيح بداند، هر چند رعايت دستورهاى تجويد بهتر است.[20]

تلفظ مخارج حروف

* اگر كسى كه به علوم تجويدى آگاهى كامل دارد، ولى بنا به عللى هم‌چون افتادن دندان‌هاى ثناياى جلو و... نتواند برخى حروف را صحيح تلفظ كند، خواندن قرآن و نماز او چه حكمى دارد.

* در مورد صحيح خواندن قرآن: از آن جا كه خواندن قرآن واجب نيست، مشكلى نيست و اگر هم نمى‌توانند صحيح بخوانند در حدّى كه مقدورشان مى‌باشد بخوانند؛ بنابراين گفته‌اند: حتى اگر نمى‌توانند قرآن بخوانند، مستحب است قرآن را باز نموده، به خطوط قرآن نگاه كنند. در روايتى بيان شده كه اگر كسى نتواند قرآن را صحيح تلاوت كند، فرشتگان آن را تصحيح كرده، صحيح آن را در نامه عمل ثبت مى‌كنند.[21]
درباره نماز نيز اگر مراد از عدم امكان تلفظ صحيح، عدم رعايت برخى از مواردى است كه علماى تجويد مى‌گويند كه اشكالى ندارد و رعايت برخى از محسنات قرائتى كه علماى تجويد مى‌گويند، در نماز واجب نيست.[22] ولى اگر به گونه‌اى باشد كه نماز را غلط بخواند، در نماز جماعت شركت كند يا از دندان مصنوعى استفاده كند.[23] البته در اين‌باره شايسته است چنين فردى با دفتر مرجع تقليد خودش مكاتبه كند.

* درباره تلفظ «ص» در «اللّه الصمد» ـ كه در حال نماز قرائت مى‌شود ـ اختلاف است؛ بعضى مى‌گويند: حرف «صاد» يعنى «اللّه الصمد»؛ ولى بعضى مى‌گويند: تلفظ آن به صورت «سْ» يعنى «اللّه السّمد» است كه تماس سر زبان با بالاى دهان مى‌باشد؛ لطفاً بفرماييد كدام درست است؟

* حرف «صاد» مانند «س» تلفظ مى‌شود؛ در عين حال، صدا پر حجم و درشت مى‌شود و فرقى بين حرف «ص» در «الصمد» و ساير كلمات نيست. درباره طريقه تلفظ حرف «ص» چند ديدگاه وجود دارد. براى آگاهى بيشتر مى‌توانيد به كتاب معرفى شده در پاورقى رجوع كنيد.[24]

* منظور از آيه 110 سوره اسراء: (لاَ‌تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَ‌لاَ‌تُخَافِتْ بِهَا)؛ نمازت را با آواز بلند مخوان و بسيار آهسته‌اش مكن. چيست؟

* بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر (و هم‌چنين تسبيحات اربعه) را آهسته بخوانند.[25]
يكى از دليل‌هاى مراجع در اين مسئله رواياتى است كه از معصومين(عليهم السلام) رسيده و در كتاب‌هاى فقهى بررسى شده است.[26] هم‌چنين فتواى فقها در اين مسئله ربطى به اين آيه ندارد، چون جهر و اخفاتى كه در اين مسئله وجود دارد، غير از جهر و اخفاتى است كه در آيه از آن نهى شده است؛ آنچه در نماز صبح و مغرب و عشا فقها فرموده‌اند جوهر داشتن صداست، نه بلند كردن صدا و آنچه در نماز ظهر و عصر فرموده‌اند، جوهر نداشتن صدا است، نه آن كه حتى خود انسان هم صدايش را نشنود.[27] ولى آنچه در آيه مطرح شده غير از اين دو است مى‌فرمايد: نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته‌اش مكن و ميان اين و آن راهى ميانه جوى.
پس آيه ربطى به اين مسئله فقهى ندارد، بلكه از افراط و تفريط در بلند خواندن و آهسته خواندن نهى مى‌كند.[28]
ممكن است مقصود آيه اين باشد كه: همه نمازها را بلند نخوان و يا همه را آهسته نخوان، بلكه راه ميانه را انتخاب كن و بعضى نمازها را بلند و بعضى را آهسته بخوان. بنابراين هيچ منافاتى بين فتواى فقها در اين مسئله با آيه مذكور وجود ندارد.[29]

لزوم خواندن الفاظ و اذكار نماز

* آيا مى‌توان بدون تكان دادن لب‌ها و از ته دل نماز خواند؟

* خير، زيرا يكى از واجبات نماز «ذكر» است. «ذكر» همان عبارت‌ها، جمله‌ها، كلمات و حروف خاصى است كه در جاى جاى نماز بايد ادا شود و اين امر بدون تكان دادن زبان و لب‌ها محقق نمى‌شود. بلكه اگر كسى استثناءً لال است احكام ويژه خود را دارد؛ مثلاً با اشاره بايد نماز بخواند و... .
خداوند متعال مى‌فرمايد: (لاَ‌تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَ‌لاَ‌تُخَافِتْ بِهَا)[30]؛ نمازت را با آواز بلند مخوان و بسيار آهسته‌اش مكن.
بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر (و هم چنين تسبيحات اربعه) را آهسته بخوانند.[31]
از مجموع آيه فوق و فتواى فقهاى بزرگ استفاده مى‌شود كه نماز بايد خوانده شود و تمامى حروف از مخارج خودش ادا شود. بنابراين چون نمى‌توان بدون حركت زبان و لب‌ها حروف و كلمات را ادا كرد نماز خواندن به اين شكل يا از ته دل باطل است.[32]

 

پى‏نوشتها:

[1]. ر.ك: امام خمينى، رساله توضيح‌المسائل، مسئله 978 و 983; توضيح‌المسائل مراجع، ج1، ص565.
[2]. ر.ك: جعفر سبحانى، پرسش‌ها و پاسخ‌هاى مذهبى، ج3، ص56ـ58.
[3]. ر.ك: شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج6، باب القراءة فى الصلاة، ص37ـ39.
[4]. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج9، باب فى وصف الصلاة، ص266، ح7.
[5]. وسائل الشيعه، همان.
[6]. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج5، ص273، ذيل آيه شريفه «عن النبأ العظيم».
[7]. ر.ك: تفسير نمونه، ج1، ص16.
[8]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، باب فضائل سوره فاتحه، ج89، ح12، ص231.
[9]. عياشى، تفسير عياشى، ج1، ص34، «تفسير سوره حمد»، حديث 9; تفسير البرهان، ج1، ص42; تفسير مجمع‌البيان، ج1، ص17و18 و براى آگاهى بيشتر ر.ك: امام‌خمينى، تفسير سوره حمد، ص84ـ89.
[10]. محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج82، ص20.
[11]. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج1، ص28; ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج1، ص45 ـ 51; امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص234.
[12]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج6، ص67.
[13]. ر.ك: همان; شيخ طوسى(رحمه الله)، التهذيب، ج 2، ص 75; حضرت امام خمينى، توضيح المسائل، ص 155، مسئله 1130.
[14]. ر.ك: علامه حلى، منتهى المطلب، ج 1، ص 281.
[15]. محمد بن سعد، طبقات الكبرى، ج 4، ص 335.
[16]. ر.ك: همان، تفسير نمونه، ج6، ص59 و ج27، ص473 .
[17]. ر.ك: توضيح‌المسائل مراجع، ج 1، ص 632.
[18]. ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى، پرسش‌ها و پاسخ‌هاى مذهبى، ج3، ص56.
[19]. ر.ك: همان، ج3، ص56 ـ 58.
[20]. ر.ك: استفتائات امام خمينى، ج1، ص158 و 160; بنى‌هاشمى، توضيح المسائل مراجع، ج1، ص575 ـ 576; غلامرضا نيشابورى، استفتائات قرآنى، ص38.
[21]. كلينى، اصول كافى، ج2، ص619.
[22]. ر.ك: توضيح المسائل مراجع، ج1، ص632 و عروة الوثقى، ج1، مسئله53.
[23]. عروة الوثقى، ج1، مسئله33.
[24]. ر.ك: سيدمحسن موسوى بلده، حلية القرآن، ج1، ص19 ـ 21; ج2، ص33 و 41.
[25]. امام‌خمينى، توضيح‌المسائل، مسئله 992 و 1007.
[26]. نجفى، جواهر الكلام، ج9، ص364 ـ 369; عاملى، وسائل‌الشيعة، ج6، ص82 ـ 86، باب 25 و 28، ابواب القرائة فى الصلاة.
[27]. امام، تحريرالوسيله، ج1، ص166، مسئله 11، القول فى القرائة.
[28]. محمد حسين طباطبايى، ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 13، ص 312; همان، تفسير نمونه، ج12، ص328.
[29]. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى، ج13، ص12.
[30]. اسراء، آيه110.
[31]. امام خمينى، توضيح المسائل، مسئله 992 و 1007.
[32]. ر.ك: امام خمينى، تحريرالوسيله، ج1، ص166، مسئله 11.