تحصيل معرفت
اشك و سرشك ديده ميبايست كه از هراس دروني و حقيقي و از
سر معرفت و شناخت ژرف با پيش زمينهاي از نگاه مطالعاتي و انديشهاي و از
سر عشق و مهرورزي باشد و الا جز شوري آن، چيزي به دست و دل سود، نرسد.
گوهر معرفت اندوز كه با خود ببري *** كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
«كليد همه خوبيها و سعادتها، معرفت خدا و محبت اوست، و
لذيذترين لذات و خوشيها در ا نس با خداست».
[147]
در زيارت شريف عاشورا ميخوانيم: «فأسئل الله الذي
اكرمني بمعرفتكم؛
[148]
پس از خداوندي سؤال ميكنم كه مرا به معرفت شما گرامي داشته است». پس گرامي
داشتن در نزد خدا از جمله بر معرفت آل الله مبتني است و بر آن تكيه دارد.
همچنين است گرسيتن در پيشگاه خدا، و فراتر از آن، زسيتن ايدهآل جز بر
پايه شناخت بنا نميشود و زندگي، بيمعرفت هيچ امنيت ندارد و گوارا نيست.
گر كيميا دهندت بيمعرفت گدايي*** ور معرفت دهندت
بفروش كيميا را
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) فرمود:
چه بسا تلاشگري كه نشسته باشد و پيش نرود و چه بسا بيداري
كه خفته باشد.
[149]
همچنين امام زين العابدين(عليهالسلام) ميفرمايد: ترس
اين نيست كه كسي گريه كند و از ديدههايش اشك بريزد، ولي از پارسايي كه او
را از گناهان باز دارد برخوردار نباشد كه اين جز ترس كاذب نيست.
[150]
بيكمال سوز دردي نام دين هرگز مبر *** بيجمال شوق وصلي
تكيه بر ايمان مكن
شهيد مطهري درباره گروه خوارج مينويسد: «آنان [خوارج]
دوازده هزار نفر بودند كه از سجده زياد، پيشانيشان و سر زانوهاشان پينه
بسته بود؛ زاهدانه ميخوردند و زاهدانه ميپوشيدند و زاهدانه زندگي
ميكردند؛ زبانشان همواره به ذكر خدا جاري بود، ولي روح اسلام را
نميشناختند و ثقافت اسلامي نداشتند؛ همه كسريها را با فشار بر روي ركوع و
سجود ميخواستند جبران كنند؛ تنگنظر، ظاهرپرست، جاهل و جامد بودند و سدي
بزرگ در برابر اسلام».
[151]
به گوش اميرالمؤمنين(عليهالسلام) رساندند، فلاني كه از
خوارج است، وقت سحر براي نماز برميخيزد و قرآن ميخواند، امام فرمود:
«خوابي كه بر يقين استوار باشد از نمازي كه بر شك و ترديد بلغزد سودمندتر
است».
[152]
و نيز از آن حضرت روايت است:
چه بسا روزهداري كه از روزه گرفتنش جز گرسنگي و تشنگي سود
نبرد و چه بسا نمازگزاري كه از سحرخيزياش جز بيداري و رنجوري عايدش نشود،
چه خوش است خواب زيركان و طعام خوردنشان».
[153]
امام صادق(عليهالسلام) ميفرمايد:
اگر مردم ميدانستند كه در معرفة الله چيست، هرگز به زندگي
دنياي دشمنان و نعمتهاي آن كه همچون شكوفه ميدرخشند، چشم نميدوختند و
دنياي آنها در نظرشان از آنچه كه زير پاي خود ميگذارند بسي كم ارجتر
ميبود! و با معرفت خدا متنعم ميشدند و از آن مثال شادماني كسي كه همواره
در باغهاي بهشت با دوستان خدا است لذتها ميبردند.
همانا معرفة الله، آشنايي در شرايط ترس و دلتنگي، همراهي
در تنهايي، روشنايي در تاريكي، نيرويي در بربر ناتواني و بهبودي هر دردي
است.
[154]
جاي دارد در اين بخش از حالات سحري امام اميرالمؤمنين
علي(عليهالسلام) ياد كنيم: «حبه عرني و نوف بكالي؛ شب را در صحن درالاماره
كوفه خوابيدند. بعد از نيمه شب ديدند اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) آهسته
از داخل قصر به طرف صحن حياط ميآيد، ولي با حالتي غير عادي، دهشت
فوقالعادهاي بر او مستولي است، قادر نيست تعادل خود را حفظ كند، دست خود
را به ديوار تكيه داده و خم شده و با كمك ديوار قدم به قدم پيش ميآيد و با
خود آيات آخر سوره آل عمران را زمزمه ميكند:
ان في خلق السموات و الارض واختلاف الليل و النهار
لآيات لاولي الالباب. الذين يذكرون الله قياما و قعودا و... انك لا تخلف
الميعاد.
همين كه اين آيات را به آخر رساند از سر گرفت، مكرر اين
آيات را ـ در حالي كه از خود بيخود شده بود و گويي هوش از سرش پريده بود ـ
تلاوت كرد.
حبه و نوف هر دو در بستر خويش آرميده بودند و اين منظره
عجيب را از نظر ميگذراندند، حبه مانند بهت زدگان خيرهخيره مينگريست، ولي
نوف نتوانست جلو اشك چشم خود را بگيرد و مرتب گريه ميكرد، تا اين كه
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) به نزديك خوابگاه حبه رسيد و گفت:
ـ خوابي يا بيدار؟
ـ بيدارم يا اميرالمؤمنين، تو كه از هيبت و خشيت خدا اين
چنين هستي پس واي به حال ما بيچارگان!
اميرالمؤمنين چشمها را پايين انداخت و گريست، آنگاه
فرمود:
اي حبه، همگي ما روزي در مقابل خداوند نگهداشته خواهيم شد،
و هيچ عملي از اعمال ما بر او پوشيده نيست، او به من و تو از رگ گردن
نزديكتر است. هيچ چيز نميتواند بين ما و خدا حائل شود.
آنگاه به نوف خطاب كرد:
ـ خوابي؟
ـ نه اميرالمؤمنين، بيدارم، مدتي است كه اشك ميريزم.
ـ اي نوف، اگر امروز از خوف خدا زياد بگريي، فردا چشمت
روشن خواهد شد.
اي نوف، هر قطره اشكي كه از خوف خدا از ديدهاي بيرون آيد،
درياهايي از آتش را فرو نشاند.
اي نوف، هيچ كس مقام و منزلتش بالاتر از كسي نيست كه از
خوف خدا بگريد و به خاطر خدا دوست بدارد.
اي نوف، آن كس كه خدا را دوست بدارد، و هر چه را دوست
ميدارد به خاطر خدا دوست بدارد، چيزي را بر دوستي خدا ترجيح نميدهد و آن
كس كه هر چه را دشمن ميدارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از اين دشمني جز نيكي
به او نخواهد رسيد. هرگاه به اين درجه رسيديد حقايق ايمان را به كمال
دريافتهايد.
سپس لختي حبه و نوف را موعظه كرد و اندرز داد؛ آخرين
جملهاي كه گفت اين بود: از خدا بترسيد، من به شما ابلاغ كردم.
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات
پرداخت، ميگفت: خدايا، اي كاش ميدانستم هنگامي كه از تو غفلت ميكنم تو
از من رو ميگرداني يا باز به من توجه داري؟ اي كاش ميدانستم در اين
خوابهاي طولانيام و در اين كوتاهي كردنم، در شكرگزاري، حالم نزد تو چگونه
است؟
حبه و نوف گفتند: به خدا قسم، دائما راه رفت و حالش همين
بود تا صبح طلوع كرد».
[155]
تا به خرمن برسد كشت اميدي كه
تو راست*** چاره كار به جز ديده باراني نيست
يكي از اصحاب اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در حضور معاويه از
حالات شبانگاهي آن حضرت بازگفت (به گونهاي كه معاويه اين دشمن ديرينه
اميرالمؤمنين را به گريه واداشت)؛
«گواهي ميدهم كه من به چشم خود ديدهام آن حضرت در جاهايي
از عبادتش، وقتي شب پردهاش را بر همه جا ميگسترانيد او در محرابش به نماز
ميايستاد و ريش مباركش را در دست خود ميگرفت و چونان مارگزيدهاي به خود
ميپيچيد و مثال دل سوختهاي ميگريست و ميگفت:
آه از كمي توشه و درازي راه و دوري سفر و كلاني و بزرگي
محل فرود.
[156]
ابودرداء ميگويد: اميرالمؤمنين(عليهالسلام) را در حالت
سجده به گونهاي مشاهده كردم كه گويي هيچ صدايي نميشنود و حركتي ندارد،
فرياد زدم: سوگند به خدا علي(عليهالسلام) مرده است، شتابان به
فاطمه(سلاماللهعليها) خبر دادم كه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در مسجد فوت
كرده است.
فاطمه به من فرمود:
هي و الله الغشية التي تأخذه من خشية الله.
به خدا سوگند اين حالت، نوعي بيهوشي از ترس خداست كه بر
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) عارض ميشود.
[157]
(ابودرداء تو يكبار ديدهاي، فاطمه هميشه اميرالمؤمنين را به اين حال
مشاهده ميكند؛ اين حالت اميرالمؤمنين براي فاطمه ناآشنا نيست).
عـلـي آن شـيـر خـدا شـاه عرب *** الـفـتي داشته با اين
دل شب
شـب ز اسـرار عـلـي آگاه است *** دل شب محرم سر الله است
شـب شـنـفته است مناجات علي *** جـوشـش چشمه عشق ازلي
در جهاني همه شور و همه شر *** هـا عـلـي بـشـر كـيـف
بـشر
شـبـروان مـسـت ولاي تو علي *** جـان عـالـم به فداي تو
علي
[158]
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) ضمن توصيف حالات پرهيزكاران در
شب و سحر، ديگران را نيز راه مينمايد و چگونه بودن و زيستن در هر سحر را
به آنان ميآموزد:
ـپرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند؛
ـ قرآن را جز جزء و با تفكر و انديشه ميخوانند؛
ـ با قران جان خود را محزون ساخته و داروي درد خود را
مييابند؛
ـ وقتي به آيهاي برسند كه تشويقي در آن است، با شوق و طمع
بهشت به آن روي آورند و با جان پر شوق در آن خيره شوند، و گمان ميبرند كه
نعمتهاي بهشت در برابر ديدگانشان قرار دارد؛
ـ هر گاه به آيهاي ميرسند كه ترس از خدا در آن باشد،
گوش دل به آن ميسپارند و گويا صداي بر هم خوردن شعلههاي آتش، در گوششان
طنين افكن است؛
ـ پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پيشاني و دست و پا بر خاك
ميسايند؛
ـ از خدا آزادي خود را از آتش جهنم ميطلبند؛
ـ در روز، دانشمنداني بردبار و نيكوكاراني با تقوا هستند.
[159]
از پيشوايان ديني نقل شده است كه از نشانههاي پيروان
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) اين است كه هر گاه شب همه جا را بپوشاند، آنان
زمين را بستر خود ميسازند و با پيشانيشان روي به زمين، سجدههايشان بسيار
و سرشك ديدههاشان فراوان و دعا و خواسته آنها (از خداوند) فراوان است؛
مردم شادمانند؛ در حالي كه آنان به دل اندوه دارند.
[160]
نقل است مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي ـ اين مست ولاي
مولايش اميرالمؤمنين و آموخته مكتب علوي ـ شبها كه براي نماز شب از خواب
برميخاستند؛ ابتدا مدتي در همان بسترشان بلند بلند گريه ميكرد.
با ياد خوشت خسبم، در خواب
خوشت بينم *** از خواب چو برخيزم، اول تو به ياد آيي
سپس بيرون آمده با نگاه به آسمان آيات آخر سوره آل عمران
را قرائت ميكرد و سر بر ديوار ميگريست و باز پس از تطهير و پيش از وضو
كنار حوض مينشست و اشك ميريخت. و تا رسيدن بر سر سجاده و شروع نماز شب
چندين جا نشسته و برخاسته، گريه ميكرد و چون به نماز ميايستاد، ديگر حال
و وصال در نمازشان به وصف نگنجد.
[161]
در گـلـسـتـان خـواهـش،
بـيشـبـنـم سـرشكي *** گـل دستـه دعـا را رنـگ اثـر نـبـاشـد
بيفيض گريه عاشق، از نشئه
بينصيب است *** پيمانه تهي دان چشمي كه تر نـباشـد
گريه و ناله امروز تو، به درگاه الهي، و بيشك از گريه
نسيه و شيون فرداي ديگران براي تو، عاقلانه و سودمندتر است.
خداوند به حضرت موسي و عيسي(عليهماالسلام) فرمود:
اي موسي، تا در دنيايي به حال خود گريه كن: «ابك علي نفسك
ما كنت في الدنيا»
اي عيسي در خلوتها گريه به حال خود را پيشه كن: «يا عيسي،
ابك علي نفسك في الخلوات».
نقل است كه امام صادق(عليهالسلام) گاه شبانه بر مزار اهل
قبور ميآمد و ميگفت:
اي اهل قبور، چگونه است كه من شما را ميخوانم و شما هيچ
پاسخ نميگوييد؟
سپس ميگفت: سوگند به خدا ميان آنان و جواب گويي، پرده
افتاده است و گويا من هم مثل آنها خواهم شد. آنگاه تا برآمدن خورشيد رو
به قبله به نماز ميايستاد.
مفتقرا متاب رو، از در او به
هيچ سو *** زان كه مس وجود را فضه او طلا كند
نقل است كه مرحوم ملا محمد اشرفي از شاگردان مرحوم سعيد
العلماء بار فروشي
[162]
وقت سحر در نجوا و زمزمه سحري، به گونهاي بر سر و سينه ميزد كه صبح
هنگام چهرهاش چونان مينمود كه گمان ميرفت از بستر بيماري برخاسته است.
[163]
چون شب آمد همه را ديده
بيارامد و من *** گويي اندر بن مويم سر نشتر ميشد
يكي از نزديكان سيد جليل القدر حجت الاسلام شفتي نقل
ميكند كه با ايشان هم سفر بودم، وقتي شب فرا رسيد در يكي از روستاهاي بين
راه منزل كرديم. چون لختي از شب گذشت، براي خواب به جاي خود رفتم، سيد گمان
برد كه من خوابيدم، برخاست و به نماز ايستاد و گريه را سر داد؛ چونان كه
بندبند كالبدش مرتعش بود و دو فكش به هم ميخورد و نميتوانست كلمات نماز
را صحيح ادا كند.
به گواهي بزرگان او هر سحرگاه در خانه و كتابخانهاش نيز
ديوانهوار سخت ميگريست و گاه همسايگان با خبر و بيدار ميشدند.
[164]
ز جور كوكب طالع سحرگهان
چشمم*** چنان گريست كه ناهيد ديد و مه دانست
[165]
حضرت سيدالساجدين امام زين العابدين(عليهالسلام) با
چشماني اشكبار به خداي متعال عرضه ميدارد:
بار الها، مرا به گريه بر حال خودم، كمك ده؛ زيرا من
حقيقتا با مسامحه و آرزوها، عمرم را به باد فنا سپردم و آن چنان تنزل يافتم
كه از خير خود نااميدم. پس بد حالتر از من كيست اگر بر همين حال به قبرم
كه براي خوابيدن و آرميدن، آن را هموار و با عمل صالح، مفروش نساختم، پاي
بگذارم؟
من چرا نگريم در حالي كه نميدانم بازگشت من به چه سوي
خواهد بود. و ميبينم نفس (امارهام) بر من خدعه به كار ميبرد و روزگارم
در حالي كه مرگ بالهايش را بر سرم ميجنباند فريبم ميدهد. چرا من نگريم؟
گريه ميكنم براي جان دادنم؛ گريه ميكنم براي تاريكي
قبرم، گريه ميكنم براي تنگي و فشار لحدم، گريه ميكنم براي پرسشي كه (منكر
و نكير) از من خواهند داشت؛ گريه ميكنم براي آن زماني كه از گورم بيرون
ميآيم؛ در حالي كه برهنه و خوارم و سنگيني بار گناهانم بر دوش ميكشم؛
يكبار از طرف راستم و بار ديگر از طرف چپم مينگرم، آنگاه كه مردم همه در
كاري غير از كار من باشند در آن روز براي هر كدام از آنها كار و وضع خاصي
است كه آنها را بس است. چهرههايي در آن روز، گشاده و خندان و شادمان، و
چهرههايي غبارآلود و گرفته و مات و خوارند.
[166]
آداب پس از بيداري
آي آمد صبح تا كه از خاك
اندوده تيرگي كند پاك
و آلوده تيرگي بشويد
آسوده پرندهاي زند پر
[167]
«من الليل؛ پارهاي از شب را به نماز بايست»
[168].از
قبيل اغراء تحريك و تهييج و نظير عليك بالليل؛ برتو باد به شب ميباشد.
[169]
نيز از كلمه «من الليل» فهميده ميشود كه هر كس به مقتضاي معرفت و حال خويش
ميتواند بر مدت تهجد خود بيفزايد يا از آن بكاهد و به اندكي بسنده كند
علاوه بر آن در سوره مزمل آمده است: «عَلِمَ أَن
لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ؛ خداوند
ميداند كه شما توان شمارش مقدار معيني از شب را نداريد، از اين رو، عذر
شما را پذيرفته است».
[170]
ولي از زيادهروي به ويژه در ايام و لحظههاي ادبار و
بيحالي بپرهيزيم تا نتيجه عكس ندهد و به سرخوردگي، دل زدگي و محروميت از
نماز شب نينجامد.
به تعبير حضرت امام خميني(ره): «ممكن است پس از مدتي
بيداري شب انس و عادت به آن، خداي تعالي كم كم دستگيري ميفرمايد و با يك
لطف خفي خلعت رحمت بر تو بپوشاند، ولي از سر عبادت مجملا غافل مباش و همه
را به تجويد قرائت و تصحيح ظاهر فقط مپرداز».
[171]
از اميرالمؤمنين(عليهالسلام) روايت است كه: «يا كميل،
ان الله لا يسألك الا علي فرض
[172]؛
اي كميل، خداوند تو را جز بر (عملي كه انجام يا ترك آن) واجب است پرسش
نخواهد كرد.
پس قدر معيني از شب را ذكر و حضور بپردازد و در صورت داشتن
وقت و حال بيشتر، باز به ذكر يا فكر و يا مناجات مشغول شود.
از امام صادق(عليهالسلام) روايت است
[173]
چون صداي خروس را بشنود، بخواند:
سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح سبقت رحمتك غضبك
لا اله الا انت، عملت سوء و ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا انت
فتب علي انك انت التواب الرحيم؛ پاك و منزه است
پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح؛
[174]
مهربانيات بر خشم تو پيش دارد، معبودي جز تو نيست، تو را منزه ميدانم و
سپاس ميگويم، من بد كردهام و بر خود ستم روا داشتهام، مرا بيامرز، همانا
جز تو، گناهان را نيامرزد.
شرم باد از حضرت حق آدمي را هر
سحر*** كو به خواب غفلت است و حمد گويان فاخته
[175]
الهي! خروس را سحر باشد و حسن را نباشد.
[176]
الهي، خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد.
[177]
گرچه همه را خواب سحرگه بربايد
*** ليكن تو مرا ديده بيدار عطا كن
[178]
چون از خواب برخاستيم، سجده كنيم؛ چنان كه رسول گرامي
اسلام(صلي الله عليه و آله) پس از بيداري سجده ميكرد.
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ
وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ
؛ پروردگارت را به حمد و سپاس، تسبيح گوي و از
سجده كنندگان باش. و پروردگارت را پرستش كن تا تو را يقين فرا رسد.»
[179]
«وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ
لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا
؛ مقداري از شب، خدا را سجده كن و شب طولاني را
به تسبيح او بپرداز.»
[180]
ارباب معرفت گفتهاند: جداي از سجدههاي نمازهاي واجب
روزانه، سجدهاي بايد كه به تعجيل سر از خاك برنداري و بگويي: «
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
؛ خدايا معبودي جز تو نيست، تو پاك و منزهي و من از ستمكارانم».
[181]
مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي به نقل از استاد خود مرحوم
ملا حسين قلي همداني، مداومت بر يك مرتبه سجده طولاني در هر شبانه روز را
با ذكر «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ
إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» براي اصلاح
دل و دريافت و تحصيل معارف خدايي بسيار تأثير گذار ميدانست.
[182]
همه شب در اين اميدم كه نسيم
صبحگاهي*** به پيام آشنايان بنوازد آشنا ر
[183]
الهي، غبطه ملائكهاي ميخورم كه جز سجده ندانند. كاش حسن
از ازل تا ابد در يك سجده بود.
[184]
از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت است كه: سه نفراند
كه خداوند، فرشتگانش را مباهات كند: (يكي از آنان) كسي است كه مقداري از شب
را برخيزد، تنها به سجده رفته در آن به خواب رود. پس خداوند (در اين حال)
به ملائكه ميفرمايد: بندهام را بنگريد كه روحش نزد من است و كالبدش برايم
به سجده رفته است.
[185]
«خواب خداوندان مجاهده، صدقه بود از خداي ـ تعالي ـ بر
ايشان و خداي تعالي مباهات كند ـ با فريشتگان ـ به بندهاي كه در سجود
بخسبد، گويد: بنگريد به بنده من كه جان وي به محل راز گفتن است و تن وي بر
بساط عبادت ـ گسترده ـ است.
[186]
به سجده رفته بگوييم:
الحمدلله الذي احياني بعد ما اماتني و اليه النشور،
الحمدلله الذي رد علي روحي لاحمده و اعبده؛
[187]
سپاس خدايي را سزاست كه مرا پس از مرگم (خوابم) زنده (بيدار) كرده است، و
(زنده شدن در) قيامت (بازگشت) به سوي اوست؛ سپاس از آن خدايي است كه روحم
را در (كالبد) من بازگردانده تا سپاسش گويم و عبادتش كنم.
يا بگوييم:
الحمدلله الذي رد علي روحي لاحمده و اعبده و اشكره
؛ سپاس از آن خدايي است كه روحم را بر (كالبد)
من بازگردانده تا سپاسش گويم و عبادتش كنم و شكرگزارش باشم.
حسبي الرب من العباد، حسبي الذي هو حسبي منذ كنت حسبي،
حسبي الله نعم الوكيل؛ پروردگار، مرا در ميان
بندگان كفايت كند، آنكه كفايتم كند مرا بسنده است، هر زماني كه باشم، او
مرا بس است، خداوند مرا پشت كار و كارساز خوبي است.
طهارت و وضو بگيريم و مسواك كنيم.
امام باقر(عليهالسلام) فرمود: همانا مسواك زدن پيش از
گرفتن وضو در سحر از سنت (پيامبر(صلي الله عليه و آله) است.
[188]
اهل بيت(عليهمالسلام) سفارش كردهاند كه چون براي برپايي
نماز شب برخاستيد، به آسمان بنگريد و اين آيات را بخوانيد
[189]
«إِنَّ فِي خَلْقِ
السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ
لِّأُوْلِي الألْبَابِ الَّذِينَ
يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ
وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا
خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا
لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ رَّبَّنَا
إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ
بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ
عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا
عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ
الْمِيعَادَ ؛ به يقين در آفرينش آسمانها و
زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانههاي (روشني) براي خردمندان است، همانها
كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد
ميكنند؛ و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين ميانديشيند؛ (و ميگويند:
بار الها اينها را بيهوده نيآفريدهاي؛ منزهي تو مرا از عذاب آتش نگاه
دار. پروردگارا! هر كه را تو ( به خاطر اعمالش) به آتش افكني، او را خوار و
رسوا ساختهاي، و براي افراد ستمگر، هيچ ياوري نيست. پروردگارا، گناهان ما
را ببخش و بديهاي ما را بپوشان و ما را با نيكان (و در مسير آنها)
بميران. پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبرانت و به ما وعده فرمودي، به ما
عطا كن و ما را در روز رستاخيز، رسوا مگردان؛ زيرا تو هيچ گاه از وعده خود
تخلف نميكني. »
[190]
استاد شهيد مطهري درباره اين آيات ميگويد:
«آيات آخر سوره آل عمران... صداي هستي است و از قلب وجود
برخاسته است».
[191]
از اميرالمؤمنين(عليهالسلام) روايت است كه: رسول خدا(صلي
الله عليه و آله) پيوسته هر شب سه مرتبه از خواب بيدار ميشدند و (مسواك
كرده)
[192]
به آفاق آسمان مينگريستند و پس از قرائت پنج آيه ياد شده از سوره آل عمران
به نماز ميايستادند.
[193]
و نيز يكي از همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) پرسيده
شد كه: شگفتآورترين چيزي كه از پيامبر ديدهاي چه بود؟ گفت: همه رفتار
پيامبر اعجابانگيز بود، ولي عجيبترينش در شبي رخ داد كه در خانهام
استراحت ميكرد كه ناگهان از جاي برخاست و جامهاش بر تن كرد و وضو ساخت و
به نماز ايستاد و در آن حال سرشك ديدگانش از گونههاي مبارك آن عزيز جاري
ميشد؛ به گونهاي كه بخشي از جامه آن حضرت تر شد، سپس به سجده رفتند. و
همچنان تا صبح ميگريستند تا اين كه بلال به اذان ايستاد و پيامبر به مسجد
رفتند، بلال آن حضرت را گريان ديد و عرض كرد: اي پيامبر خدا! لطف حق تعالي
كه شما را فرا گرفته، چرا چنين گريانيد؟
پيامبر فرمودند: «افلا اكون عبدا شكور» آيا بنده
سپاسگزاري نباشم؟» و گريان نباشم، چه شامي كه گذشت خداي متعال آياتي بر من
فرو فرستاد؛ در پايان فرمود: «ويل لمن قرأها و لم يتفكر فيه؛ واي
بر آنكه اين آيات را بخواند و در آن نينديشد».
شـنـيـدسـتـم شبي شب زندهداري *** بـه گـردون داشـت چـشـم اشـكـباري
هـمـي ديـد آن نـظر بـاز
شـبانه *** كــواك را بـه چــشــم عـاشــقــانـه
بـه چـشمان در تماشاي
سماوات *** بـه جـان بـا روي جـانـان در مـناجات
نظر بر انجم رخشنده
ميدوخت*** به حيرت همچـو شمع بزم ميسوخت
گهي با فكر و گه با ذكر سبوح
*** هـمـي روشــن نـمـود آيـيـنـه روح
چو مرغ حـق به دل با ناله
زار *** بـه ذكـر حـق سـحـر كردي شب تار
هــمــي گـفـتـا الـهـي يـا
الهي *** بـه سـوي خـود مـرا بـنـمـاي راهي
موهايمان را شانه كنيم و تميز و معطر به نماز بايستيم.
نماز شب را با آداب و حال و حضور قلب و محزون برپا داريم و
در تحصيل حال همت كنيم.
از گريه و ندبه و آه و دعا، دريغ نكنيم كه سخت در نزول
رحمت بيكران پروردگار و جلب عنايت و رضايت آن عزيز مؤثراند.
بگو به خواب كه امشب ميا به
ديده ما *** جزيرهاي كه مكان تو بود آب گرفت
الهي، به حرمت راز و نياز اهل راز و نيازت، اين نااهل را
سوز و گداز ده.
[194]
حتما ظهور حضرت حجت را از خداوند بخواهيد.
نگران با من استاده سحر
صبح ميخواهد از من
[195]
مهديا، تو نه دوري و نه آمدنت دير است؛ تو زودتر از
انتظاري.
به جان خواجه و حق قديم و عهد
درست *** كه مونس دم صبحم، دعاي دولت توست
[196]
همواره دل و زبانمان يكي باشد، حتي در مناجات، دعاهايي را
بخوانيم كه با حالمان مناسبت دارد؛ يعني چيزي بگوييم و بخواهيم كه با حال و
حقيقت درونمان سازگار است.
وقت سحرگاه رحيل دعا
*** بر سپه غصه شبيخون زنم
[197]
از مناجات و دعاي اهل بيت(عليهمالسلام) بهره بجوييم و خود
را با مفاهيم و محتواي آن همگون سازيم؛
سحرگاهان كه مخمور شبانه
*** گرفتم باده با چنگ و چغانه
[198]
«بر بنده مراقب، به حكم عقل واجب است كه در جهات عبوديت و
بندگي و در تهجد و شب زندهداري خصوصا و ديگر اوراد و اذكاري كه دارد، به
پيشوايان ديني اقتدا كند و وظايف خود را در اين موارد از اهل
بيت(عليهمالسلام) نبوت اخذ نمايد و آنچه را كه از آنان رسيده اسوه و الگوي
خود قرار دهد، بلكه ميبايست حال خود را با احوالات آنها مقايسه كند و از
اين مقايسه، آنچه را كه از تمكن، و تذلل و تضرع و زاري بر او واجب است به
دست آورد و ببيند جايي كه آنها با اين كه مقربان درگاه الهي و مطيع فرامين
او بودهاند و لحظهاي معصيت او نكرده و از ياد او غافل نشدهاند اين گونه
در مقابل او به تضرع و زاري و گريه و ناله ميپردازند، وظيفه ما با اين همه
گناه و اتصاف به اين همه اخلاق زشت و ناپسند چه خواهد بود».
[199]
شكرگزار باشيم كه در دوره كفر و كافر و معاند با اهل
بيت(عليهمالسلام) به دنيا نيامدهايم و از نفاق و دو رويي برحذريم.
براي شفاعت و وساطت به اهل بيت(عليهمالسلام) متوسل شويم،
تا خداوند از گناهانمان بگذرد و آنها را به حسنات تبديل سازد و از ما راضي
شده، ما را در جرگه خواص، پذيرا باشد.
[200]
فرستاده حبيب ـ (ملكي كه او را از خواب بيدار كرده)ـ را
گرامي داريم؛ يعني پس از تصديق رسالت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)
تصديق اوصياي دوازده گانه آن حضرت كه حجتهاي خداوند و خلفاي او در
زميناند، بگوييم:
اي فرشته ـ اي ـ كه از جانب مهربانترين مهربانان و
بزرگوارترين و بخشندهترين بزرگواران و بخشندگان ندا ميدهي ... آنچه را كه
از سؤال، توبه، استغفار، نياز، ذلت و انكسار بر تو عرضه داشتم به صورت
امانت تسليم تو ميكنم و اميدوارم كه تو آنها را از من ستانده و به آنكه
تو را به سوي ما فرستاده و ابواب توسل را به روي ما گشوده عرضه بداري.
[201]
اميدي كه دارم به فضل خداست *** كه بر سعي خود
تكيه كردن خطاست
طريقت همين است كه اهل يقين *** نـكـو كــار
بـودنـد و تـقـصـيـر بـيـن
مـشـايخ همه شب دعا خواندهاند *** ســحـــرگـاه ســجــاده افـشانـدهانـد
[202]
گاه به اقتضاي حال و حضور بيواسطه، دارايي دل و جانش را
عرضه كنيم و همه واسطهها را كه به او منتسباند و نيز زيباييهاي آسمان و
زمين را نام بريم، ناز كنيم و آرزومنديهايمان را خواستار شويم.
الهي، خوشا آنان كه در جواني شكسته شدند كه پيري خود
شكستگي است.
[203]
الهي، شكرت كه پير ناشده استغفار كردم كه استغفار پير،
استهزاء را ماند.
[204]