فلسفه حمد و سوره (قرائت)
بعد از گفتن تكبير كه نماز گزار وارد نماز مىشود خواندن سوره حمد واجب است و
گفتن بسم الله در شروع آن ضرورى است. سوره حمد از
عظمت بالايى نزد خدا برخوردار بوده به حدى كه شايد هيچ سوره ديگرى به بزرگى آن نرسد
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به جابر بن عبد الله انصارى فرمود: «اى جابر آيا
برترين سورهاى را كه خدا در كتابش نازل فرموده به تو نياموزم؟ جابر عرض كرد: آرى
پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا آن را به من بياموز.
پس رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) سوره حمد (امّ الكتاب) را به او تعليم داد و
فرمود اى جابر آيا آگاهت نسازم از اين سوره؟ عرض كرد. چرا پدر و مادرم فداى تو باد
يا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) از آن مرا با خبر ساز. فرمود: آن شفاى هر
دردى است جز مرگ»(1).
در برخى از آيات قرآن رموز و اسرارى است كه آن را داراى فوايد وآثار بسيار نموده
است كه سوره حمد جزء آن دسته از آيات و سورههاست در شروع آن بسم الله الرحمن الرحيم
است كه با هفت آيه ديگر كامل مىگردد. الله اسم خاص خداست كه مستجمع جميع اسماء و
صفات الهى است و هيچ كتاب الهى و آسمانى نازل نشد مگر با بسم الله. و هر كارى بدون
آن آغاز شود بىنتيجه خواهد بود.
پس گفتن بسم الله در ابتداى هر كارى رنگ الهى بخشيدن به آن است. كه هر عملى بدون آن
رنگ غير الهى دارد.
الحمد لله رب العالمين: حمد و شكر براى اظهار سپاس از نعمات و بركاتى است كه
بدون منّت بر بندگانش ارزانى داشت، و رشد و تربيتش را
بر عهده گرفت پس جز او كسى مستحق حمد و ثنا نيست.
الرحمن الرحيم: سرّ رحمان و رحيم در رحمت عامه و خاصه اوست. يعنى او هم رحمان است
كه سايه رحمتش بر همه مخلوقات (كافر و مؤمن) گسترانده شد و هيچ موجودى از رحمت عامش
بىبهره نيست و هم رحيم است كه علاوه بر توجه عام به همه آفرينش، عنايت خاص به
بندگان مؤمن خويش دارد و آنان كه در همه لحظات حيات، او را درنظر دارند در دار
الرحمه او بسر مىبرند. پس نماز گزار با ذكر الرحمان الرحيم اراده مىكند كه مشمول
رحمت رحيميه او قرار گيرد تا از خاصان بحساب آيد چون رحمت رحمانيهاش شامل همه
چرندگان و درندگان است. چنانچه گفته شد كه: الرحمن لجميع العالم والرحيم بالمؤمنين
خاصه. «رحمان براى همه عالم است ولى رحيم اختصاص به مؤمنين دارد».
مالك يوم الدين: اين جمله بدان معنى است كه اى خدا هر چند مالكيت و فرمانروايى
مجازى در دنيا پوششى براى مالكيت تو شده است ولى روزى كه پردهها برداشته شود و
حقايق ظهور نمايد همه ملوك و پادشاهان در مقابل تو بردهوار ايستاده و چون غلامانى
ذليل و خوار پيش تو ظاهر گردند. آن روز چه بسا اميرانى كه شرمنده در اسارت باشند و
اسيرانى كه در بارگاه تو عزت و اميرى يابند و چه بسا اغنيائى كه فقيروار ظاهر شوند
و فقرايى كه متحول باشند. اِن الغنى والفقر بعد العرض على الله. «همانا توانگرى و
بىچيزى در روز قيامت معلوم گردد»(2).
پس بسيار جاى تعجب است كه برخى با قدرت و قهاريت تصنعى و ساختگى خود بر جان و مال
ديگران حكم مىرانند در حاليكه بزودى همه اين قدرتهاى پوشالى زايل و قدرت مطلقه الهى
ظاهر مىگردد و از همين قدرتمندان مستبد كه با استبداد خويش عرصه زندگى را بر زير
دستان ضيق كرده بودند سئوال مىشود كه: لِمَنِ الملك اليوم؟ امروز حاكميت و قدرت از
آن چه كسى است؟
در پاسخ گويند:
للهِ الواحد القهّار. «از آن خداى يكتا و قدرتمند. آنجاست كه به ضعف و زبونى خود
پى برند و به مالكيت و قهاريت او اقرار و اعتراف نمايند.
نمازگزار با تكرار اين كلام در هر نمازى همه همت خويش را بكار مىگيرد تا حقيقت اين
كلام را در روح خود زنده سازد و از هر گونه غرور و تكبر خود را دور ساخته و عظمت و
كبريائى را در دنيا و آخرت در ذات ربوبى مشاهده نمايد و قلب خويش را با اين اعتقاد
تسكين بخشد و خود را بنده او سازد نه غير او.
اين شمهاى از حقيقت بود كه بيان آن آمد ولى بسيارى از حقايق ديگر در اين آيه (مالك
يوم الدين) نهفته كه سالكان واقعى به اسرار آن باريابند و بىجهت نبود كه امام
سجّاد(عليه السلام) در حال نماز وقتى به اين جمله مىرسيد آنقدر تكرار مىكرد كه
نزديك بود روح از بدنش جدا گردد»(3).
إيّاك نعبد وإيّاك نستعين: آيات قبل، ذكر اوصاف الهى بود كه بنده در
حال نماز آنها را بر زبان خويش جارى نمود. با بيان به اوصاف كمال در ذات ربوبى كه
وقتى علم بدان حاصل آمد و بنده خود را در مقابل مولى از همه اوصاف كماليه تهى ديده،
خود را فقير محض و او را كمال مطلق و غنى على الاطلاق داند. زمانى كه اين معنى او
را به سرچشمه يقين رساند آنجاست كه تمام وجودش اظهار عبوديت در قبال او كند و اين
سخن از عمق وجودش به زبان آيد كه اياك نعبد و اياك نستعين. يعنى عبوديت و بندگى در
مقابل تو شايسته است و اَحَدى غير تو لايق چنين مقامى نيست. اگر بندگى موجب عزت
باشد و بردگى باعث سعادت، فقط بندگى و بردگى در مقابل توست نه اطاعت در برابر
صاحبان قدرت. وقتى عبوديت عبد در قبال او معنى پيدا كند لاجرم در خواست هر نوع كمك
بايد از او باشد چون او مصدر همه كمالات و سرچشمه تمام فيوضات است. و عبد واقعىاش
با معرفت به اين معنا مىگويد اياك نستعين يعنى كمك و يارى و هرگونه توفيق را از تو
طلب مىكنم و درخواست كمك و استعانت از غير تو خلاف عقل و ادب است چون كسى غير از تو
قدرتى ندارد تا از او طلب گردد و موجودى جز تو مكنتى ندارد تا از او استعانت شود.
هركس هر وصف كمالى را كه واجد است و هرگونه قدرتى را كه صاحب است از سرچشمه رحمت و
قدرت تو گرفته است. پس هرگونه عبوديت و استعانت شايسته توست و كسى جز تو شايسته اين
مقام نيست.
اهدنا الصراط المستقيم: انسان و ساير موجودات نه تنها فقيرند بلكه فقر محضند. آدمى
با درك اين نكته كه چيزى از خود ندارد و مستقل نيست از
خداوند استعانت جست و بلا فاصله بعد از كمك خواستن از خداوند مىگويد: «خدايا ما را
به راه مستقيم هدايت كن» شايد رمز اين نكته آن باشد كه مهمترين مصداق دستگيرى خدا
از بنده، قراردادن او در مسير هدايت است.
درخواست و تقاضاى عبد اين است كه پروردگارش او را در مسير عبوديت كه همان صراط
مستقيم است مستقر سازد يعنى روح عبوديت و بندگى را از او نگيرد چون استقرار در راه
راست داشتن روحيه تعبد پذيرى است. واَنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم. «و اينكه مرا
عبادت كنيد كه اين است راه مستقيم»(4).
«و يكى از حكمتها و اسرارى كه در راه مستقيم وجود دارد اين است كه آدمى را از هوا
پرستى و تبعيت از سليقههاى فردى خارج و به محبت الهى و گرايش به دين خدا متمايل
مىگرداند»(5). هرگونه افراط و تفريط را از او دور ساخته و راه ميانه و اعتدال را
پيش او مىگذارد.
وامّا اينكه كلمات «نعبد»، «نستعين» و «اهدنا» چرا به صورت جمع «ما» آمده با اينكه
عابد و عبادت كننده يك نفر مىباشد؟ مطالب مختلفى گفته شد. كه خلاصه آن چنين است:
برخى گفتهاند: چون عابد، عبادت خود را در ضمن عبادت ساير مخلوق و از جمله اولياء كه
خدا عبادتشان را قبول مىكند تقديم بارگاه
قدس مىكند تا به اين وسيله عبادت او در كنار عبادت آنها مقبول گردد.
امّا امام خمينى(رحمه الله) با تأئيد به اين نكته، سرّ ديگرى را بيان مىكنند و آن
اين است كه چون سالك در الحمد لله جميع حمدها را از هر حمد كنندهاى محصور به ذات
مقدس حق نمود و در فطرت تمام موجودات خصوصاً نوع انسانى، خضوع در پيشگاه مقدّس
وجوددارد. چنانچه قرآن كريم مىفرمايد:
وَاِنْ مِنْ شَىء الاّ يسبح بحمده ولكن لايفقهون تسبيحهم.
«هيچ موجودى نيست مگر اينكه خدا را با حمدش تسبيح مىكند و ليكن شما
نمىفهميد»(6).
به همين خاطر سالك نمازگزار با صيغه جمع اظهار مىكند چونكه جميع موجودات در همه
حركات و سكنات خود عبادت ذات مقدّس حق تعالى كنند و از او كمك و استعانت جويند»(7).
صراط الذين انعمت عليهم: بارزترين مصداق راه راست و صراط مستقيم الهى، راه نعمت
داده شدگان است كه رحمت خاصه خداون شامل حالشان شده است. يعنى انبياء و صدّيقان و
شهيدان و صالحان. چنانچه خود در كتاب مبين فرمودهاند: ومَنْ يُطعِ اللهَ والرسولَ
فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن
اولئك رفيقاً.
«و هر كس كه خدا و رسولش را فرمان برد پس ايشان با كسانى باشند كه خداوند
آنان را نعمت بخشيد (آنان عبارتند از) پيامبران و راستگويان و شهدا و صالحان و آنان
دوستان خوبى مىباشند»(8).
و راه ديگران كه غضب شدگان و گمراهان باشند را از راه من جدا كن (غير المغضوب عليهم
ولا الضالين) پس با همه اسرارى كه در سوره حمد نهفته كه ما به گوشهاى از آن اشاره
كرديم جادارد كه خداوند به ملائكه و فرشتگان خويش بعد از قرائت حمد و سوره بفرمايد:
«آيا اين بنده مرا نمىبينيد كه چگونه با خواندن كلام من لذّت مىبرد؟ شما را شاهد
مىگيرم اى ملائكه من، هر آينه در روز قيامت به او خواهم گفت:
در بهشت من قرائت كن و به درجات بالا ارتقاء پيدا كن. پس او دائم قرائت خواهد نمود
و به عدد حروف درجهاى از طلا، درجهاى از نقره، درجهاى از لؤلؤ، درجهاى از جوهر،
درجهاى از زبرجد سبز، درجهاى از زمرّد سبز و درجهاى از نور و ربّ العزه به او عطا
خواهد شد»(9).
و امّا اسرار سوره توحيد تا بدان حدّ است كه امام صادق(عليه السلام)مىفرمايند:
«يهود از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سئوال كردند كه براى ما بيان كن نسبت
پروردگار خود را. پس آن حضرت سه روز صبر كرد و پاسخ آنها را نداد تا اينكه اين سوره
(سوره توحيد) نازل شد»(10).
و نيز از امام سجاد(عليه السلام) درباره اين سوره سئوال شد حضرت(عليه السلام)فرمود:
«چون خدا مىدانست كه در آخر الزمان اقوامى هستند كه داراى انديشه عميقند قل هو الله
احد و آياتى از سوره حديد تا عليم بذات الصدور را نازل فرمود»(11).
اسرار ركوع
وقتى كه نمازگزار به ركوع خم مىگردد در حقيقت با عمل خود به ذلّت و خواريش و با
ذكر ركوع به عظمت و كبريائى خداوند اعتراف و اقرار مىكند. و اين بهترين نوع تواضع
عبد در مقابل مقام كبريائى حق است. به همين خاطر كه او خدا را به عظمت و بزرگى ياد
كرد خدا نيز او را در نزد بندگان عزت و بزرگى مىبخشد. چنانچه در روايت از امام حسن
عسكرى(عليه السلام) منقولست كه فرمودند: «چون نمازگزار به ركوع رفت خداوند تبارك و
تعالى خطاب به فرشتگان مىكند و مىفرمايد: اى ملائكه من آيا نمىبينيد بنده نمازگزار
چگونه براى بزرگى و عظمت من تواضع مىكند؟ شما را گواه مىگيرم كه هر آينه او را در
دار كبريائى و جلال خودم بزرگ سازم»(12).
پس سرّ ركوع، خم شدن در برابر عظمت اوست و اين اقتضاى ادب عابد است در مقابل معبود.
چنانچه اين تعبير از امام صادق(عليه السلام)است كه: «در ركوع ادب عبوديت است و در
سجود قرب به معبود. و كسى كه به
نيكى ادب بجا نياورد قرب را نشايد پس ركوع كسى را بجاى آر كه با دل خاضع براى خدا و
تحت سلطه او ذليل و بيمناك است و اعضاى خود را از اندوه و ترس آنكه از بهره ركوع
كنندگان بىنصيب گردد فرود مىآورد»(13).
شايد اين فرموده امام صادق(عليه السلام) تفسير انفسى از اين آيه باشد كه خداوند
فلاح و رستگارى را منوط به ركوع و سجود دانسته و فرمود: يا ايها الذين آمنوا اركعوا
واسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخير لعلكم تفلحون. «اى اهل ايمان در برابر خدا
ركوع و سجود به جاى آريد و حضرت او را در تمام شئون حيات، بنده و فرمانبردار باشيد
و هر كار خيرى را انجام دهيد تا به رستگارى و فلاح رسيد»(14).
هر چند كه قرب كامل در سجود تحصيل مىشود و ليكن ما دام كه ادب خضوع در ركوع كامل
نگردد قرب مطلق بدست نيايد چون نقص در هر جزئى به كل سرايت مىكند. چنانچه از
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) منقولست كه: «هركس كه وضو و ركوع و خشوعش در نماز
كامل نباشد نمازش ناقص است»(15).
و نيز فرموده است كه:
«خداوند پنج نماز را بر مردم واجب گرداند هرگاه كسى وضوى آنها را درست بجاى آورد و
در وقت بخواند و ركوع و خشوع را كامل كند
خداوند ضامن است كه گناهانش را بيامرزد و كسى كه اينگونه انجام ندهد خداوند نسبت به
او عهدى ندارد و اگر خواست او را مىآمرزد و اگر بخواهد او را عذاب مىكند»(16).
و خلاصه كلام در فلسفه ركوع اين است كه هيچ بندهاى براى خدا به حقيقت ركوع نكند مگر
آنكه خداوند تعالى او را به نور جمال خويش بيارايد و در سايه كبريائى خود در آورد و
جامه برگزيدگانش بپوشاند. ركوع مرحله اوّل است و سجود مرحله دوّم، هركس كه معنى و
حقيقت اوّلى را به جاى آورد شايستگى دوّمى را يافته.
پس بايد كه ركوع با خضوع و خشوع كامل باشد تا سجده به تَبَع آن كامل گردد. از ربيع
بن خُثَيم حكايت كنند كه با يك ركوع شب را به صبح مىرساند و چون به صبح مىرسيد قامت
راست مىكرد و مىگفت:
«آه! مخلصان پيشى گرفتند و ما از راه مانديم». و ركوع خود را كامل كن به اينكه پشت
خود را راست نگاه دارى و از اين پندار كه به قدرت و همت خود به خدمت او قيام كنى
فرود آى (كه اين امكان ندارد) جز به يارى او. و قلب را از وسوسههاى شيطان و فريبها
و نيرنگهايش فرارى ده كه خداوند تعالى بندگان خويش را به ميزانى كه در برابر او
كرنش كنند بلند مىكند و آنان را به هر اندازه كه عظمتش بر باطنهايشان پرتو افكنده
به حقيقت فروتنى و كرنش (در برابر خود) هدايت مىفرمايد»(17).
و معناى كشيدن گردن در ركوع اين است كه در ايمان به خدا استوارم اگر چه گردنم زده
شود و معناى سربرداشتن از ركوع و گفتن «سمع الله» اين است كه حمد و ثناى ما را
مىشنود و آن خدايى كه مرا از نيستى و عدم به وجود آورده است»(18).
فلسفه سجده
سجده سر بر آستان قدس ربوبى سائيدن است و چشم از خويشتن بستن، رأس بر خاك نهادن
و خود را حقير شمردن، روح سجده رهايى دل از امور مادى فانى وقطع اميد از علائق
دنيوى است و حقيقت سجود اتصال به معبود است و وصال به مقام محمود. نزديكترين حالت
عبد به مولى و بهترين حالت قرب به خداست كه آن ذات قدس فرمود: واسْجُدْ واقْتَرِبْ.
«سجده كن و تقرب جوى»(19) چون قُرب در سجود نهفته است و به همين دليل مىتوانيم ادعا
كنيم كه: نشانه تكميل مخلوق تطويل در سجود است. و در روايت آمده است كه: «خداوند
حضرت ابراهيم را در اثر سجدههاى طولانى به مقام «خليل اللهى» رساند»(20).
و امّا سرّ سجده آنچنانچه از روايات بر مىآيد اين است كه انسان در مقابل معبودش
ادعاى هرگونه تكبر و خودبينى را نفى و همه عظمت و
كبريائى را از آن او مىداند. خود را وابسته و خداى خويش را ذاتى مستقل به حساب
مىآورد. با اين حالت به خدا گويد كه بندگى هيچ قدرتى بر گردنم نيست و در مقابل هيچ
قدرتمندى جز تو خضوع نكرده و سر فرود نمىآورم. عبوديت ديگران را از خود نفى و روح
بندگى تو را در سردارم.
براى من يقين حاصل است كه وجودم از آن توست و اگر رفعت و كمالى باشد از جانب توست.
اصل آدمى از خاكست و برگشت او به تراب، پس من به امر تو، جبين خويش را كه سلطان نفس
در آن ظهور دارد به زمين مىسايم و با شكستن هواى نفس علوّ مقام را از تو طلب دارم.
و بنابر همين اسرار نهفته در سجود است كه هيچ سجدهاى بدون رفعت در مقام بندگى نيست
و هرگز زيان نبرد آنكه حقيقت آن را درك نمود و گفته شد كه: «اگر نمازگزار بداند در
حال سجده چه اندازه مشمول جلال الهى است هرگز راضى نمىشود كه سر از سجده
بردارد»(21).
از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه مردى پيش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
آمد و گفت: يارسول الله! گناهان من بىشمار است و عمل نيك من اندك. پيامبر گرامى
اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: سجده فراوان بجاى آور زيرا سجده گناهان را
دور مىسازد چنانچه باد برگ درخت را مىريزاند»(22).
هر گاه نماز گزار به سجده رود خداوند به فرشتگان گويد اى ملائكه
من آيا نمىبينيد كه چگونه بندهام بعد از ارتقاء تواضع مىكند و براى من مىگويد: اگر
تو صاحب جلالت و مكنت در دنيا هستى پس من خوار در نزد تو هستم خداوند مىفرمايد: به
زودى او را از طريق حق بالا مىبرم و بوسيله او باطل را دفع مىكنم»(23).
و خلاصه كلام در اين باب اين است كه از على(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره فلسفه
و سجده سئوال شد فرمودند: «سجده اوّل به اين معناست كه خدايا اصل ما از خاك است و
معناى سر برداشتن از سجده اين است كه خدايا! ما را از خاك خارج كردى. و معناى سجده
دوم اين است كه خدايا دوباره ما را به خاك بر مىگردانى و سربرداشتن از سجده دوم به
معناى اين است كه خدايا يك بار ديگر در قيامت از خاك بيرونمان خواهى كرد»(24).
پس سجده به معناى يادآورى و تذكر نفس به مبدأ و معاد است و ترك آن به معناى فراموشى
و دورى از مبدأ و معاد.
سرّ قنوت
قنوت چون ركوع و سجود بهترين نوع ادب در عبوديت و بندگى است. پشت كردن از غير
حق و روى نمودن به ربّ مطلق است. دراز كردن دست خالى در مقابل پروردگار غنى است.
اظهار فقر است در برابر غنىّ مطلق، تضرعى است از بيچارگى عبد، و تواضعى است در
مقابل عظمت
رب. و هر چه اين حالت طويل باشد به همان مقدار، مقام بنده در دار بقاء رفيع خواهد
بود. چنانچه در حديث از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شده كه فرمودند:
اَطْولكم قنوتاً فى دار الدنيا اطولكم راحة يوم القيامة فى المواقف.
«راحتترين شما در موقف قيامت كسى است كه قنوت طولانى ترى داشته باشد»(25).
و اين بدان جهت است كه حقيقت نماز اظهار مسكنت و بيچارگى، تضرع و بىنوايى است كه
بايد دستها را در قنوت دراز نمود و با گفتن «خدايا خدايا» نماز را كامل كرد»(26). و
بخاطر فضيلت آن و حالت خاص دعايى كه در بردارد بسيار بر آن تأكيد رفته است طورى كه
برخى از روايات حالت قنوت را در نماز واجب دانستهاند. و به همين جهت اهل معرفت
اهتمام داشتند كه مضامين دعايشان با معارف معنويه همراه و از امور ماديه بدور باشد.
فلسفه تشهد
تشهد حمد و ثناى خداوند متعال است. تجديد و تكرار شهادت به خدا و رسول است كه
در واقع تاكيد بر ايمان و اسلام است. بنده همانطور كه در مقام گفتار و قول، اظهار
بندگى مىكند بايد معناى آن كلام را با صفاى ضمير پيوند دهد و با همه وجودش خدا را
بندگى نمايد چون بايد
بداند كه همه امور در دست اوست و هيچ ارادهاى جز خواست و اراده او قادر به انجام
هيچ كارى در نظام هستى نيست. از امام صادق(عليه السلام) در باره اسرار تشهد سئوال
شد فرمودند: «خداوند ـ عز وجل ـ فرمود پرورگار تو آنچه بخواهد مىآفريند و انتخاب و
اختيار مىكند و آنان را در كارهايشان گزينش و انتخاب نيست، منزه و برتر است خداوند
از آنچه شرك مىورزند. پس بنده سپاسگزار خدا باش در عمل آن سان كه به زبان ذكر او
گويى، پس تسليم فرمان او باش و بندگى او را بجاى آر و تو را به صلوات و درود بر
پيامبرش محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) امر كرده پس نماز خدا را با صلوات بر
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و طاعت او را با طاعت آن حضرت و شهادت به وحدانيت
او را به شهادت بر رسالت آن جناب وصل كن و بكوش تا بركات معرفت آن جناب از دستت
نرود و از بهره درود فرستادن او غافل نشوى»(27).
و نيز از امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت است كه: «خداوند متعال مدام در هر ركعت
از نمازى كه بنده مىخواند خطاب به ملائكه چنين خواهد گفت: تا زمانى كه براى تشهد
اوّل و دوّم نشست در اين هنگام خداى تعالى گويد:
اى ملائكه من به تحقيق به جا آورد بنده من خدمت و عبادت مرا و اكنون نشسته و ثناى
مرا مىكند و درود بر محمّد پيغمبر من مىفرستد هر آينه بر او ثنا مىفرستم در ملكوت
آسمانها و زمين و هر آينه درود بر ارواح او مىفرستم و زمانى كه درود بر امير
المؤمنين(عليه السلام)در نمازش
فرستاد خدا به او گويد اى بنده من هر آينه من بر تو درود مىفرستم چنانچه تو بر على
درود مىفرستى، هر آينه او را شفيع تو قرار مىدهم چنانچه تو به وسيله او طلب شفاعت
كردى»(28).
خلاصه اينكه سرّ تشهد هماهنگ كردن زبان است با قلب، گفتار است با كردار و قول است
با عمل و به يك معنى عبور از نظام كثرت است به وحدت و وصول به مقام ولايت.
اسرار سلام
سلام از سِلم به معناى صلح و امان است يعنى كسى كه به امر الهى گردن نهاد و
دستور دين پيامبرش را با خضوع و فروتنى امتثال نمود از بلاياى دنيوى و عقاب اخروى
در امان است. چون ممكن نيست كسى نمازش را كامل انجام دهد و در عين حال از وعدههاى
الهى برخوردار نباشد و نيز ممكن نيست كسى واقعيت سلام كه وصفى از اوصاف الهى و اسمى
از اسماء ربوبى است را درك نمايد و در زندگى خود در برخورد با ديگران آن را عينيت
نبخشد. چگونه ممكن است كسى با عمق جان، مناجات با معبود خويش را با سِلم و امان به
اتمام رسانده و حقيقت آن را با دل گره و پيوند زند و در عين حال از ياد الهى غافل
بماند در حاليكه هنر بندگى، ياد خدا بودن در تمام احوال زندگى است. در همين رابطه
نكته ظريفى را از ابو سعيد ابو الخير نقل مىكنند. گويند به شيخ خبر آوردند كه
فلانى بر روى آب راه مىرود. شيخ گفت: اين امر سهل است چون هر چَغْزى (غورباغهاى) و
صعوهاى (گنجشك و پرنده آوازخوان) نيز بر روى آب راه مىرود گفتند كسى را مىشناسيم كه
با دعا و وِرد خواندن به هوا مىرود. گفت: هر زَغَنْ (پرندهاى شبيه كلاغ) و مگس نيز
در هوا پرواز مىكند و مىپرد. گفتند جناب شيخ فلان كس در يك لحظه از شهرى به شهرى
مىرود. شيخ ابو سعيد در جواب فرمود: شيطان هم در يك نَفَس از مشرق به مغرب مىرود پس
اين چنين چيزها را قيمتى نيست. بنده آن بُوَد كه در ميان خلق بنشيند و برخيزد و
بخورد و بخسبد و بخرد و بفروشد و در بازار در ميان خلق داد و ستد نمايد و زن بگيرد
و با خلق درآميزد و يك لحظه از ياد خداى غافل نباشد.
آنچه در اسرار سلام بيان شد در حديث طولانى از امام صادق(عليه السلام)وارد شده
كه خلاصه آن اين است كه: «معناى سلام در پايان هر نماز، امان است و هركس تسليم امر
الهى باشد در امان است و سلام نامى از نامهاى خداوند متعال است كه ميان خلق خود به
وديعت نهاده تا معنى و محتواى آن را در داد و ستدها و امانتدارىها و روابط با هم و
صحت آميزش و معاشرتها به كار ببرند.
چنانچه خواستى سلام را جاى خود نهى و حق معناى آن را ادا كنى، بايد از خدا پروا كنى
و دين، دل و عقلت از گزند خودت در سلامت باشد. و آنها را به تيرگى گناهان نيالايى و
بايد فرشتگان نگهبانت را سلامت بدارى، آنها را نيازارى و ملولشان نسازى و با
بدرفتارى با ايشان آنان را از
خود نترسانى. آنگاه دوستت و سپس دشمنت (بايد از جانب تو در سلامت باشد) كه هركس
نزديكترين فرد به او از دست او در سلامت نباشد به طريق اولى دورترين فرد از او در
سلامت نخواهد بود.
و هر كس كه سلام را در جايگاههايش ننهد او را نه سلامى است و نه تسليمى و در سلام
گفتنش دروغگو است هر چند كه بلند و آشكار در ميان مردم سلام بگويد»(29).
در اين عمل عبادى (نماز) اسرار معجزه آسايى است كه به شمهاى از آن با استناد به
روايات اشاره گرديده باشد كه با درك هر چه بيشتر از اهميت و جايگاه نماز در مكتب
انسان ساز اسلام، توشهاى برگيريم و با اداى اين فريضه مهم و درك گوشهاى از اسرار و
مفاهيم آن به حيات طيّبه فردى و اجتماعى دست يافته و تحت ولايت الهى با سِلم و صلح،
زندگى سعادتمندانهاى را تحصيل نمائيم.
پىنوشتها:
1 . تفسير عياشى، ج1 ص20.
2 . نهج البلاغه، حكمت 446.
3 . تفسير نور الثقلين، ج1 ص16.
4 . سوره مباركه يس، آيه 61.
5 . بحار الانوار، ج24 ص9.
6 . سوره مباركه اسراء، آيه 44.
7 . آداب الصلاه، ص280.
8 . سوره مباركه نساء، آيه 72.
9 . روايت از امام حسن عسكرى(عليه السلام) ـ بحار الانوار ـ ، ج82 ص221.
10 . اصول كافى، ج1 كتاب التوحيد باب النسبه حديث 1 ص122.
11 . اصول كافى، ج1 كتاب التوحيد ص125.
12 . بحار الانوار، ج82 ص221.
13 . بحار الانوار، ج82 ص108.
14 . سوره مباركه حج، آيه 77.
15 . جامع احاديث الشيعه، ج4 ص44.
16 . كنز العمال، ج7 ص276.
17 . بحار الانوار، ج82 ص108.
18 . ميزان الحكمه، ج5 ص395.
19 . سوره مباركه علق، آيه 19.
20 . مستدرك الوسائل، ج1 ص329 به نقل از اسرار الصلاه، ص429.
21 . بحار الانوار، ج82 ص207.
22 . بحار الانوار، ج85 ص162.
23 . بحار الانوار، ج82 ص221.
24 . المحجه البيضاء، ج1 ص391.
25 . بحار الانوار، ج85 ص199.
26 . المحجه البيضاء، ج1 ص349.
27 . مصباح الشريعه، باب 17.
28 . بحار الانوار، ج82 ص221.
29 . مصباح الشريعه، باب 18.