نماز راز دوست

على رستمى

- ۸ -


داستان آيه 52 
ياد خدا در نماز باعث بيمناكى دلهاى متقين  
ياد از قيامت بهترين وسيله براى ساختن دل است در روايت ديگر آمده است وقتى كه امام سجاد عليه السلام به نماز مى ايستاد و با حالت خضوع و خشوع كامل آن را مى خواند تا اينكه به جمله 0 مالك يوم الدين )) مى رسيد واين آيه شريفه را آنقدر تكرار مى كرد تا جايى كه نزديك بود جان بر جان آفرين تسليم نمايد!(319)
و باز جا دارد كه خاطره اى از امام راحل (ره ) نقل مى كنيم :يكى از علماى تهران ،پيش از سال 41 نقل مى كند كه :شبى مهمان مرحوم حاج مصطفى خمنى (ره ) بودم مقدار زيادى از شب را با حاج آقا مصطفى نشستم و صحبت و بحث علمى كرديم تازه خوابيده بودم يك وقت صداى گريه و ناله اى ،هراسان بيدار شدم و حاج آقا مصطفى را بيدار ديدم و گفتم : ((مثل اينكه در همسايگى شما كسى مرده و برايش گريه مى كنند؟ حاج آقا مصطفى گوش داد و گفت : ((صداى گريه حاج آقايم ! (منظور امام راحل است ، كه مشغول نماز شب و گريه وناله به درگاه خداست . )) (320)
ببينم بندگان مومن و مخلص خدا چطور خداى خويش را عبادت مى كنند و در حال نماز از ياد خدا بدنشان به لرزه مى افتد اينان لذت عبادت و بندگى را چشيده اند كه بايد چگونه به معبود خويش ‍ سخن بگويند ،بار الها لذت عبادت را بما بچشان ! امين يا رب العالمين
آيه 53 : نماز نمايش قدرت براى ياران خدا 
الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و فهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور (321)
ترجمه :ياران خدا كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند و پايان همه امور از آن خداست .
تفسير آيه  
در مورد تفسير اين آيه شريفه درباره قدرت ياران خدا كه ((نماز )) مى باشد سخن مى گويد:((آنها هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند وامر به معروف و نهى از منكر مى نمايند ))(الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف ونهوا عن المنكر) آنها هرگز پس از پيروزى ،همچون خود كامگان و جباران ،به عيش و نوش و لهو و لعب نمى پردازند و در غرور و مستى فرو نمى روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختم خويش و جامعه قرار مى دهند آنها پس از قدرت يافتن تبديل به يك طاغوت جديد نمى شود، ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه ((صلوة )) سمبل پيوند با خالق است ،و ((زكات )) رمزى براى پيوند با خلق ،وامر معروف و نهى از منكر پايه هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى شود و همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است .
بايد توجه داشت كه ((مكنا )) از ماده ((تميكنى )) به معنى فراهم ساختن وسائل و ابزار كار است ،اعم از آلات و ادوات لازم يا علم و آگاهى كافى و توان نيروى جسمى و فكرى .
(( معروف )) به معنى كارهاى خوبى و حق است ،((منكر )) به معنى زشت و باطل ، چرا كه اولى براى هر انسان پاك سرشتى شناخته شده و دومى ناشناس است ، و به تعبير ديگر اولى هماهنگ با فطرت انسانى است و دومى ناهماهنگ .
و در آخر آيه مذكور مى فرمايد:((و پايان همه كارها از آن خداست ))( و لله عاقبة الامور) يعنى همانگونه كه در آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مى باشد سرانجام نيز تمام اينها به او باز مى گردد كه (انا لله و ان اليه راجعون )
نكته نهفته در آيه  
ياد آور مى شود كه اين گروه از مومنان تنها قبل از پيروزى به در خانه خدا نمى روند،بلكه بعد از پيروزى هم به مقتضاى (الذين مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة ...) نيز رابطه خود را با او همچنان محكم مى دارند،و پيروزى بر دشمن را وسيله اى براى نشر حق و عدالت فضليت قرار مى دهند. (322)
روايت وارده در مورد آيه  
در بعضى از روايات اسلامى آيه فوق به حضرت مهدى ليهم الصلوة و السلام و يارانش ،يا آل محمد صلى الله عليه و آله به طور عموم تفسير شده است ،چنانه از حديثى از امام باقر ليهم الصلوة و السلام مى خوانيم كه در تفسير آيه مورد بحث فرمود آيه تا آخر از آن محمد صلى الله عليه و آله و مهدى عليه السلام و ياران او است ((يملكهم الله مشارق الارض و مغاريها، و يظهر الدين ،و يميت الله به و باصحابه البداع كما امات الشقاة الحق ، حتى لا يرى الظلم و يامرون بالمعروف ينهون عن المنكر )) ((خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره حكومت آنها قرار مى دهد،آئينش را آشكار مى سازد،و به وسيله مهدى عليه السلام و يارانش ،بدعت و باطل را نابود مى كند آنچنان كه تبهكاران حق را نابود كرده بودند،و آنچنان مى شود كه بر صفحه زمين اثرى از ظلم ديده نمى شود( چرا كه ) آنه امر به معروف ونهى از منكر مى كنند )) (323)
در اين زمينه احاديث ديگرى وارد شده است ،بنابراين مفهوم گسترده آيه همه افراد با ايمان و مجاهد و مبارز را شامل مى شود.
داستان آيه 53  
على عليه السلام و هزار ركعت نماز در نخلستان  
هنگامى كه على عليه السلام در محراب عبادت مى ايستاد رعشه بر اندامش مى افتاد واز خوف و عظمت الهى ،اشك چشمانش بر محاسن شريفش جارى مى شد سجده هاى او طولانى بود و سجده گاهش هميشه از اشك چشم مرطوب !
شاعر مى گويد:
هو البكاء فى المحراب ليلا هو الضحاك اذا شتد الضراب
او در محراب عبادت به شدت گريان و در دشوارترين لحضات نبرد خندان بود (324)
((نوف بكالى )) درباره اميرالمومنين عليه السلام مى گويد : نشان سجده بر پيشانى او (بود) همچون داغ شتر بر سر زانو. (325)
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: پانصد درخت خرما داشت و زير هر درختى دو ركعت نماز مى خواند! يعنى هزار ركعت نماز!!(326)
امام سجاد عليه السلام هم چنين بود در يك شبانه روز ،هزار ركعت نماز مى خواند
آنگاه صحيفه اميرالمومنين عليه السلام كه در آن عبادت على عليه السلام را نوشته شده بود،مى نگريست آه مى كشيد و تاسف مى خورد و مى فرمود:(( عبادت من كجا،عبادت على عليه السلام كجا؟!)) (327)
آيه 54 : نماز توسل به مولايم حقيقى 
ليهم الصلوة و السلام فاقيموا الصلوة اتوا الزكوة واعتصموا بالله هو موليكم فنعم المولى و نعم النصير (328)
ترجمه :پس نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد و به خداى توسل جويى كه او مولى و سرپرست شماست - چه مولاى خوب و چه ياور شايسته اى
تفسير آيه  
در تفسير آيه مورد نظر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات ف فشرده ترى كه در سه جمله خلاصه مى شود به عنوان تاكيد چنين بازگو مى كند:((اكنون كه چنين است و شما داراى اين امتيازات و افتخارات هستيد ،نماز را بر پا داريد ،زكات را ادا كنيد و به آئين حق و ذيل وعنايت پروردگار تمسك جوئيد )) (فاقيموا الصلوة و اتوا الزكوة واعتصموا بالله )
كه ((مولى و سرپرست و يار و ياور شما او است ))(هو مولاكم )) ((چه مولى و سرپرست خوبى ،و چه يار و ياور شايسه اى (فنعم المولى و نعم النصير) در حقيقت جمله ((فنعم المولى و نعم النصير) دليل است بر (( و اعتصوا بالله هو مولاكم ) يعنى اينكه به شما فرمان داده شده تنها به ذيل عنايت پروردگار تمسك جوئيد به خاطر آن است كه او برترين مولى و شايسته يار و ياور است . (329)
شان نزول  
البته قبل از هر چيز بايد به اين نكته توجه شود كه آيه مورد بحث شان نزول مستقلى ندارد اين شان نزول در مورد دو آيه قبل از ذكر شده است ولى مرتبط با اين آيه شريفه مى باشد آن اين است كه جمعى از مفسران نقل كرده اند: بعضى از مشركان مانند ((وليد بن مغيره )) (كه مغز متفكر آنان محسوب مى شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله با تعجب وانكار مى گفتند (( ء انزل عليه الذكر من بينا )) ((آى از ميان همه ما وحى الهى بر محمد ( اين يتيم فقير و تهيدست امت ما) نازل شده است و اين آيات نازل شد و به آنها پاسخ گفت ( كه انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است ))همانطور كه در اين آيه مورد بحث بيان شده نماز را بر پا مى دارند،زكات را ادا مى كند، و به آئين حق و ذيل عنايت پروردگار تمسك مى جويند،و خداوند را مولى و سرپرست و يار و ياور خودشان مى دانند اين امتيازات انتخاب انبياء الهى مى باشد. (330)
داستان آيه 54  
نماز ملا محمد تقى و برغانى قزوينى شهيد محراب  
مرحوم ملا محمد تقى برغانى از روحانيون بود كه در محراب عبادت به هنگام سحر در حالى كه مشغول خواندن مناجات (( خمس عشر )) در سجده بود به دست فرقه بابيه به شهادت رسيد در احوال او مى نويسد:((عبادت آن جناب چنان بود كه هميشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات ادعيه و تضرع و زارى تجهد اشتغال داشت و مناجات خمس عشرة را از حفظ مى خواند و بر اين روش و شيوه پسنديده استمرار داشت تا اينكه در يكى از آن شبها شربت شهادت نوشيد مكرر در فصل زمستان ديده مى شد كه در پشت بام مسجد خود در حالى كه برف به شدت مى باريد،در نيمه شب پوستين بر دوش و عمامه بر سر داشت و مشغول تضرع ومناجات بود و در حالت ايستاده ،دستها را به سوى آسمان بلند مى كرد تا اينكه برف سراسر قامت مباركش را از سر تا نوك پا سفيد پوش مى كرد. (331)
آيه 55 : نماز مايه خشوع و خضوع 
الذين هم صلاتهم خاشعون (332)
ترجمه : مومنان كه در نمازشان فروتن هستند.
تفسير آيه  
آيه شريفه در رابطه با يكى از صفات سخن مى گويد منظور از ((الذين )) در آيه شريفه خطاب به مومنان است كه در آيه قبل از مومنان سخن به ميان آورده بعد از آنكه در سوره مومنون در آيه اول مى فرمايد:((مومنان رستگار شدند )) آنگاه قبل از هر چيز انگشت روى نماز مى گزارد و مى فرمايد :(( مومنان كسانى هستند كه در نمازشان خاشعند ))( الذينهم فى صلاتهم خاشعون ) (خاشعون ) از ماده (خشوع ) به معنى حالت تواشع و ادب جسمى و روحى است كه در برابر شخص بزرگ يادر حقيقت مهمى در انسان پيدا مى شود،و آثارش در بدن ظاهر مى گردد.
در اينجا قرآن ((اقامه صلوة )))(خواندن نماز) را نشانه مومنان نمى شمارد بلكه خشوع در نماز از ويژگيهاى آنان مى شمرد،اشاره به اينكه نماز آنها القاط و حركاتى بى روح و فاقد معنى نيست ،بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پيدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكر و حضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه بر تمام ذرات وجودشان اثر مى گذارد،خود را ذره اى مى بيند در برابر وجودى بى پايان و قطره اى در برابر اقيانوسى بيكران لحضات اين نماز هر كدام براى او درسى است از خود سازى تربيت انسانى و وسيله اى است براى تهذيب روح و جان .(333)
در حديثى مى خوانيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كند فرمود:((اما نه لو خشع قبله لخشعت جوارحه ! )) ((اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد. )) (334) اشاره به اينكه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد پيشوايان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند كه به كلى از ما سوى الله بيگانه مى شدند ، تا آنجا كه در حديثى مى خوانيم (( پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گاه به هنگام نماز به آسمان نظرى مى كرد اما هنگامى كه آيه فوق نازل شد ديگر بر سر نمى داشت و دائما به زمين نگاه مى كرد. )) (335)
برداشتى از آيه  
خشوع ، روح نماز است :
اگر در ركوع و سجود و قرائت و تسبيح را جسم نماز بدانيم ، حضور قلب و توجه درونى به حقيقت نماز و كسى كه با او راز و نياز مى كنيم روح نماز است خشوع نيز در واقع چيزى جز حضور قلب توام با تواضع وادب و احترام نيست و به اين ترتيب روشن مى شود كه مومنان تنها به نماز به عنوان يك كالبد بى روح نمى نگرند بلكه تمامى توجه آنها به باطن و حقيقت نماز است بسيارند كسانى كه اشتياق فراوان به حضور قلب و خشوع در نمازها دارند اما هر چه مى كوشيدند توفيق آن را نمى يابند براى تحصيل خشوع و حضور قلب در نماز و ساير عبادات امور ذيل را دقيقا توصيه مى كنيم .
1- بدست آوردن معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بزرگ كند، تا هيچ كار دنيوى نتواند به هنگام راز و نياز با معبود نظر او را به خود جلب واز خدا منصرف سازد.
2- توجه به كارهاى پراكنده و مختلف ،معمولا مانع تمركز حواس است و هر قدر انسان ،توفيق پيدا كند كه مشغله هاى مشوش پراكنده را كند به حضور قلب در عبادت خود كمك كرده است .
3- انتخاب محل و مكان نماز و ساير عبادات نيز در اين امر، اثر دارد به همين دليل ، نماز در برابر اشياء و چيزهائى كه ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مكروه است ،و همچنين در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور، مردم در مقابل آئينه و عكس و مانند اينها به همين دليل معابد مسلمين هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشيريات باشد بهتر است چرا كه به حضور قلب كمك مى كند .
4- پرهيز از گناه عامل موثرى است ،زيرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد ،و از حضور قلب مى كاهد .
5- آشنائى به معنى نماز و فلسفه افعال و اذكار آن ، عامل موثرى ديگر است
6- انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن ،چه در مقدمات و چه در اصل نماز نيز كمك موثرى به اين امر مى كند.
7- از همه اينها گذشته اين كار،مانند هر كار ديگر نياز به مراقبت و تمرين و استمرار و پى گيرى دارد،و بسيار مى شود كه در آغاز نماز يك لحظه كوتاه قدرت تمركز فكر پيدامى كند ، اما با ادامه اين كار پى گيرى و تداوم آنچنان قدرت پيدا مى كند كه مى تواند به هنگام نماز دريچه هاى فكر خود را بر غير معبود مطلقا ببندد. (336)
داستان آيه 55  
خشوع و خضوع مومنان در نماز  
شهيد ثالث مى گويد:(( وقتى كه كاشف الغطا وارد قزوين شد،به منزل برادرم (ملا محمد صالح ) منزل كرد،و آن مكان بوستان بزرگى بود، ميهانان هر يك در جايى خوابيدند من هم در گوشه باغ به استراحت پرداختم . چون پاسى از شب گذشت ،شيخ مرا آواز دارد:(( برخيز و نماز شب به جاى آر. )) عرض داشتم :(( بر مى خيزم ))شيخ از من گذشت و من ديگر چشمم گرم شد ناگاه حس كردم احوالم متغير گشت و گويى درد دلى عارضم شد از شدت درد برخاستم دريافتم اين تغيير حال به جهت آوازى است كه مى شنوم از پى آن صدا و آواز روانه شدم چون به نزديك منبع صدا رسيدم ديدم شيخ جعفر كاشف الغطا با نهايت خضوع و خشوع تضرع زارى وبيقرارى به مناجات با خداوند سبحان مشغول است ناله پاك او آن چنان در قلب من اثر كرد كه مدت 25 سال است از پى آن ناله به نيمه شب بر مى خيزم و با حضرت دوست به مناجات مى نشينم )) (337)
چنين است (در حال نماز، تن و انديشه و روان ) هر سه به كار و فعاليت اند:
تن :با حركات دست و پا و زبان ،با خم شدن ،نشستن ،به خاك افتادن .
فكر:با انديشيدن در مضامين و الفاظ نماز كه عموما اشاره به هدفها و وسيله ها است و مرور كردن يك دوره تفكر و بينش ‍ اسلامى به اجمال
روان :با ياد خدا پرواز در صفاى معنوى و روحانى و باز داشتن تن از هرزه گرى و بيدر كجائى بذر خشوع و خشيت خدا در جان . (338)
آيه 56 : مراقبت از اوقات نماز 
و الذين هم على صلوتهم يحافظون . (339)
ترجمه : مومنان كه حافظان نمازهايشان هستند.
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه درباره مراقبت و محافظت بر نمازها سخن مى گويد و مى فرمايد:يكى ديگر از ويژگى مومنان آن است :(( آنها كسانى هستند كه در حفظ نمازهاى خويش ‍ مى كوشند )) (و الذين هم على صلواتهم يحافظون ) جالب اينكه در اين سوره شريفه مومنون اولين ويژگى مومنان را ((خشوع در نماز ))كه در بحث هاى گذشته به آن اشاره كرديم ، و آخرين صفت آنها را ((مخافظت بر نماز )) شمرده است ،از نماز شروع ،مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است نماز برترين مكتب عالى تربيت است نماز ،وسيله بيدارى روح و جان بيمه كننده انسان در برابر گناهان است خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئن براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود.
يادآورى اين نكته لازم است كه در آيه نخست سوره مومنون و آيه مورد بحث اشاره به دو مطلب متفاوت مى كند،و به همين دليل آيه نخست ،(( صلوة )) به صورت مفرد و در آيه مورد بحث به صورت جمع است ،اولى به مساله خشوع و توجه به خاص درونى ،كه روح نماز است و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى كند، اين آيه مذكور به مساله آداب و شرايط نماز از نظر وقت و زمان و مكان وهمچنين ،از نظر تعداد نمازها و به نماز گزاران و مومنان راستين توصيه مى كند در همه نمازها مراقب همه آداب و شرايط باشند. (340)
داستان آيه 56  
نماز اول وقت امام رضا عليه السلام در مذاكره علمى  
يكى ازاديانى كه نامش در قرآن آمده ( صابئين ) است كه به حضرت يحيى عليه السلام گرايش مخصوص دارند،ضمنا براى ستارگان تاثيرى قائلند و نماز و مراسم ويژهاى دارند كه هنوز در خوزستان گروهى از آنان هستند.
اين فرقه رهبرى بسيار دانشمند ولى مغرور داشتند كه بارها با امام رضا عليه السلام گفتگو كرد ولى زير باز نمى رفت در يكى از جلسات امام رضا استدلالى كرد كه او تسليم شد و گفت :((الان لان قلبى )) حالا روح من نرم شد حاضرم مكتب تو را بپذيرم ،ولى ناگهان صداى اذان بلند شد، امام رضا عليه السلام جلسه را ترك كرد مردم گفتند :فرصت حساسى است ، چنين فرصتى پيش نمى آيد امام رضا عليه السلام فرمود : (اول نماز) آن دانشمند صائبى كه اين تعهد را از امام رضا عليه السلام ديد،علاقه اش بيشتر شد اما بعد از نماز گفتگويش را تكميل كرد و ايمان آورد. (341)
آيه 57 : تجارت و عدم غفلت از اقامه نماز 
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ابتاء الزكوة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار (342)
ترجمه : مردانى كه تجارت و داد ستد از ياد خدا و بر پا داشتن نماز واداى زكات غافلشان نمى كند،از روزى بيمنا كند كه دلها و چشمها در آن تاب مى شود .
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه مذكور درباره آن سخن مى گويد و مى فرمايد: ((مردانى كه نه تجارت آنها را از يا خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات باز مى دارد و نه خريد و فروش ))( رجال لا تلهيهم تجارة ولا عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة ) و دنباله آيه اين نكته را اشاره مى كند كه ((آنها از روزى مى ترسند كه دلها و ديده ها در آن دگرگون و زير و رو مى شود ))(يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار)
ذكر اين نكته لازم است كه در اين آيه هم ((تجارت )) آمده است و هم ((بيع )) با اينكه به نظر مى رسد هر دو يك معنى باشد،ولى ممكن است تفاوت اين دو از اين نظر باشد كه تجارت اشاره به يك كار مستمر و مداوم است ، ولى بيع براى يك مرحله به صورت گذر است .
توجه اين امر ضرورى است كه نمى فرمايند آنها مردانى هستند كه به سوى تجارت و بيع نمى روند بلكه مى فرمايد تجارت آنها از ياد خدا و بر پا داشتن نماز واداى زكات غافل نمى كند آنها پيوسته از روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار كه از شدت وحشتش دلها و چشمها در آن دگرگون مى شود بيمناكند (بايد توجه داشته باشيم جمله ((يخافون )) به مقتضاى اينكه فعل مضارع است دلالت بر استمرار خوف وترس آنها از قيامت دارد خوف وترسى كه آنان را به انجام و رسالتها وادار مى كند. (343)
حديث وارده در مورد آيه  
درباره اين گروه از مردان الهى كه پاسداران وحى و هدايتند امام باقر عليه السلام فرمودند: ((هم التجار الذين تلهيهم تجارة و لا بيع و لا عن ذكر الله ،اذا دخل مواقيت الصلوة ادوا الى الله حقه فيها )) (( آنها تاجرانى هستند كه تجارت و بيع آنان را از ياد خدا غافل نمى سازد، هنگامى كه وقت نماز داخل مى شود حق آن را اداء مى كنند )) (344)
داستان آيه 57  
تجارت نبايد مانع از نماز باشد 
مردى از پيروان رسول اكرم صلى الله عليه و آله به نام سعد بسيار مستمند بود و جزء اصحاب صفه محسوب مى شد. ( كسانى كه واسطه نداشتن منزل ،در يكى از غرفه هاى مسجد زندگى مى كردند، اصحاب صفه ناميده مى شدند )
سعد تمام نمازهاى شبانه روزى را پشت سر پيغمبر صلى الله عليه و آله مى گزارد آن جناب از تنگدستى سعد متاثر بود روزى به او وعده داد كه ((اگر مالى به دستم بيايد، تو را بى نياز مى كنم . )) مدتى گذشت اتفاقا چيزى به دست ايشان نيامد. افسردگى پيغمبر صلى الله عليه و آله سعد و نداشتن وجهى كه او را تامين كند بيشتر شد در اين هنگام جبرئيل نازل گرديد و دو درهم با خود آور و عرض كرد:(( خداوند مى فرمايد:ما از اندازه تو به واسطه تنگدستى سعد آگاهيم اگر مى خواهى از اين حال خارج شود،دو درهم را به او بده و بگو خريد و فروش كند )) حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله دو درهم را گرفت وقتى براى نماز ظهر از منزل خارج شد،سعد را مشاهده فرمود كه به انتظار ايشان بر در يكى از حجرات مقدسه ايستاد است فرمود:(( مى توانى تجارت كنى ؟ ))عرض كرد:((سوگند به خدا كه سرمايه ندارم )) دو درهم را به او داده فرمود :((با همين سرمايه خريد و فروش كن )) سعد پول را گرفت و براى انجام فريضه در خدمت حضرت به مسجد رفت نماز ظهر و عصر را بجا آورد و پس از پايان نماز عصر،رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود ((حركت كن و در طلب روزى جستجو نما )) سعد بيرون رفت و شروع به معامله كرد خداوند بركتى به او داد كه هر چه را به يك درهم مى خريد،دو درهم مى فروخت خلاصه ،معاملات او هميشه سودش برابرى با اصل سرمايه داشت كم كم وضع مالى او رو به افزايش گذاشت ، به طورى كه بر در مسجد دكانى گرفت اموال و كالاى خود را در آنجا جمع كرده و مى فروخت رفته رفته اشتغالات تجارى اش زياد گرديد،تا به جايى رسيد كه وقتى بلال اذان مى گفت و حضرت براى نماز بيرون مى آمد،سعد را مشاهده مى فرمود كه هنوز خود را آماده نكرده و وضو نگرفته است با اين كه قبل از اين جريان ، پيش از اذان مهياى نماز بود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:(( سعد! دنيا تو را مشغول كرده و از نماز باز داشته است ))
عرض كرد : ((چه كنم ؟ اموال خود را بگذارم ضايع شود؟ به اين شخص جنس فروخته ام ،مى خواهم قيمت را دريافت كنم و از اين ديگرى كالايى خريده ام ، بايستى جنسش را تحويل گرفته قيمت آن را بپردازم ))
پيغمبر صلى الله عليه و آله از مشاهده اشتغال سعد به ازدياد ثروت و باز ماندنش از عبادت و بندگى و افسرده گشت ، از بيشتر مقدارى كه در موقع تنگدستى اش متاثر بود روزى جبرئيل نازل شده عرض كرد :((خداوند مى فرمايد از افسردگى تو اطلاع يافتم اين كه كدام حال را براى سعد مى پسندى ؟ وضع پيشين را،يا گرفتارى واشتغال كنونى را كه دنيا و افزايش ثروت ؟)) ((همان تنگدستى سابقش را بهتر مى خواهم ،زيرا دنياى فعلى او، آخرتش را بر باد داده است )) جبرئيل گفت ((آرى علاقه بدنيا و ثروت ،انسان را از ياد آخرت غافل مى كند اگر بازگشت حال گذشته او را مى خواهى ،دو درهمى كه به او داده اى پس بگير !))آنجناب از منزل خارج شد پيش سعد آمد فرمود :((دو درهمى كه به تو داده ام ،بر مى گردانى ؟ )) عرض كرد:((چنان كه دويست درهم نيز خواسته باشيد،مى دهم ))فرمود:((نه همان دو درهم كه گرفتى ،بده )) سعد پول را تقديم كرد چيزى نگذشت كه دنياى او دگرگون شد و به حال اوليه خود برگشت و در صف اول نماز جماعت حضرت حاضر شد. (345)
آيه 58 : علم موجودات به نماز و تسبيح خود 
الم تر ان الله يسبح من فى السموات والارض والطير صافات كل قدم علم صلاته و تسبيحه و الله عليم بما يفعلون . (346)
ترجمه : مگر نديدى كه هر كه در آسمانها و زمين است و پرندگان گسترده بال خدا را تسبيح مى كنند و هر يك نماز و تسبيح خود را مى داند و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست .
تفسير آيه  
در اين مورد بحث از دلائل توحيد كه نشانه هاى انوار الهى و اسباب هدايت است ،سخن مى گويد:
موجودات زمين و آسمان ،تسبيح كنندگان خداوند، 
نخست سخن را به پيامبر صلى الله عليه و آله مورد خطاب قرار مى دهد مى فرمايد: ((آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند براى خدا تسبيح مى كنند؟ ))(الم تر ان الله يسبح له من فى السموات و من فى الارض ) (( پرندگان در حالى كه بالها را بر فراز آسمان گسترده اند مشغول تسبيح او هستند؟ ))(و الطير صافات ) ((همه آنها از نماز و تسبيح خود ،آگاه و باخبرند ))(كل قدم علم صلوة و تسبيحه ) ((و خداوند از تمام اعالى كه آنها انجام مى دهند آگاه است )) (و عليم بما يفعلون (347)
نكات قابل بررسى آيه  
1- جمله (( الم تر ))آيا نديدى به گفته بسيارى از مفسران به معنى ((الم تر تعمل ))(آيا نمى دانى ) است ،زيرا تسبيح عمومى موجودات جهان چيزى نيست كه با چشم ديده شود بلكه به هر معنى كه باشد با قلب و عقل ،درك مى گردد ، اما از آنجا كه اين مساله آنقدر واضح است كه گوئى با چشم ديده مى شود،تعبير به الم تر شده است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه مخاطب در اين آيه گرچه شخص ‍ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى باشد اما به گفته جمعى از مفسران منظور از آن عموم مردم است ، و اين در قرآن امثال ونظائر فراوان دارد اما بعضى گفته اند اين خطاب در مرحله رويت و مشاهده مخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله است ،چرا كه خداوند درك و ديدى به او داده بود كه تسبيح و حمد همه موجودات اين عالم را مشاهده مى كرد، و همچنين بندگان خاص كه پيرو مكتب اويند و به مقام شهود مى رسند ولى در مورد عموم جنبه شهود عقلى وعملى دارد نه شهود عينى (348)
2- تسبيح عمومى موجودات عالم :
آيات مختلف قرآن سخن از چهار عبادت در مورد همه موجودات اين جهان بزرگ مى فرمايد: تسبيح ،حمد،سجده ، نماز در آيه مورد بحث از نماز و تسبيح سخن مى گويد و در آيه 15 از سوره رعد سخن عمومى است (و الله يسجد من فى السموات و الارض ) و در آيه 44 سوره اسرء سخن از تسبيح و حمد تمامى موجودات عالم هستى ( وان من شى ء الا يسبح بحمده ) درباره حقيقت حمد و تسبيح عمومى موجودات ،جهان و تفسيرهاى گوناگونى كه در اين زمينه گفته شده است در ذيل آيه 44 سوره اسراء فشرده اى از آن را در اينجا متذكر مى شويم .
دو تفسير قابل توجه  
الف ) تمامى ذرات اين عالم اعم از آن را عاقل مى شماريم يا بى جان يا غير عاقل همه داراى نوعى درك و شعورند و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند،هر چند ما قادر به درك آن نيستيم ،شواهدى از آيات قرآن نيز براى اين تفسير اقامه شده است .
ب ) منظور از تسبيح و حمد همان چيزى است كه ما آن را ((زبان حال ))مى ناميم ، يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت انگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته است ،با زبان بى زبانى ،با صراحت و بطور آشكارا از قدرت و عظمت خالق خود،و علم ،و حكمت بى انتهاى او سخن مى گويند، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت انگيزى ،حتى يك تابلو نفسى نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نعز،حمد و تسبيح ابداع كننده خود را مى گويد،
يعنى از يك سوء صفات برجسته او را بيان مى دارد (حمد) و از سوى ديگر عجب و نقص را از او نفى مى كند (تسبيح ) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آن همه عجائب و شگفتيهاى بى پايانش . البته اگر جمله ((يسبح له من فى السموات و الارض ))) به معنى تسبيح كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بگيريم و ظاهر كلمه ((من )) را در ذوى العقول حفظ كنيم ((تسبيح )) در اينجا به معنى اول خواهد بود كه يك تسبيح آگاهانه و اختيارى است ولى لازمه اين سخن است كه براى پرندگان نيز چنين شعورى قائل باشيم زيرا پرندگان در آيه فوق در كنار ((من فى السموات )) قرار گرفته اند،البته اين موضوع عجيب نيست زيرا در بعضى ديگر از آيات قرآن چنين دركى براى بعضى از پرندگان آمده است .
3- علت ذكر پرندگان در آيه از ميان موجودات :
در اينكه چرا در آيه فوق ميان موجودات جهان روى تسبيح پرندگان آن هم در حالتى كه بالهاى خود را بر فراز آسمان گسترده اند تكيه شده نكته اى وجود دارد و آن اينكه پرندگان علاوه بر تنوع فوق العاده زيادشان ،ويژگيهائى دارند كه چشم و دل هر عاقلى را به سوى خود جذب مى كند ،اين اجسام سنگين بر خلاف قانون جاذبه بر فراز آسمانها با سرعت زياد و برق آسا حركت مى كنند،مخصوصا هنگامى كه بالهاى خود را صاف نگه داشته اند و بر امواج هوا سوارند و بى آنكه فشارى به خود بياورند با سرعت به هر سو كه مايل باشند مى چرخند و پيش ‍ مى روند وضع جالبى دارند آگاهيهاى عجيب آنها در مسائل هواشناسى و اطلاعات عميقشان از وضع جغرافيائى زمين به هنگام مسافرت و مهاجرت از قاره اى به قاره ديگر حتى از مناطق قطب شمال به قطب جنوب ،و دستگاه هدايت كننده مرموز و عجيبى كه آنان را در اين سفر طولانى حتى به هنگامى كه آسمان پوشيده است از ابر است راهنمائى مى كند از شگف انگيزترين مسائل و از روشنترين دلائل توحيد است را ادا مخصوصى كه در وجود شب پردها قرار مى دارد كه به وسيله آن در ظلمت و تاريك شب تمام موانع را بر سر راه خود مى بيند،و حتى گاهى ماهى را زير امواج آب نشانه گيرى كرده و با يك حركت برق آسا او را بيرون مى كشد،از ويژگيهاى حيرت انگيز اين پرنده است ! به هر حال عجائبى در وجود پرندگان نهفته شده كه قرآن به خاطر آن مخصوصا روى آنها تكيه كرده است .
4- تفسيرجمله ((كل قد علم صلاته وتسبيحه ))
جمعى از مفسران ضمير ((علم ))را به ((كل )) برگردانده اند كه طبق آن مفهوم جمله فوق چنين مى شود:(( هر يك از كسانى كه در زمين و آسمان هستند و همچنين پرندگان ، از جمله نماز و تسبيح هر يك از آنان آگاه است ،اما تفسير اول با معنى آيه متناسبتر مى باشد،به اين ترتيب هر يك از تسبيح كنندگان راه و رسم تسبيح و شرائط و ويژگيهاى نماز خود را مى داند،اگر منظور ((تسبيح آگاهانه ))باشد مفهوم اين سخن روشن است اما اگر با زبان حال باشد مفهومش اين است كه هر كدام نظام ويژه اى دارند كه به نوعى گوياى عظمت پروردگار و هركدام چهره اى از قدرت و حكمت اويند. (349)
5- منظور از (( صلاة )) چيست ؟
جمعى از مفسران مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان و آلوسى در روح البيان ، صلاة را در اينجا به معنى (( دعا )) تفسير كرده اند كه مفهوم اصلى آن در لغت همين است و به اين ترتيب موجودات زمين و آسمان با زبان حال ، يا زبان قال ،در پيشگاه خدا دعا مى كنند، و از محضر او تقاضاى فيض دارند،و او هم كه فياض ‍ مطلق است بر حسب استعداهايشان به آنها مى بخشد و دريغ ندارد منتهى هر كدام در عالم خود مى دانند چه نيازى دارند و چه بايد بخواهند و چه دعائى كنند .
بعلاوه آنها كه طبق آياتى كه در قرآن بيان شده در پيشگاه با عظمت او خاضعند و در برابر قوانين آفرينش تسليم ،و از سوى ديگر با تمام وجود خود صفات كماليه خدا را بازگو مى كنند،و هر گونه نقصى را از او نفى مى نمايند، و به اين ترتيب عبادات چهار گانه آنها ((حمد )) و (( تسبيح ))و ((سجود ))) تكميل مى شود .
داستان آيه 58  
نماز ابوذر غفارى در حال چوپانى  
ابوذر غفارى از ياران و شيفتگان پيامبراكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام بود و مقامى بلند و شانى عظيم داشت اما با اين همه ،گوسفندانش را خود شخصا به چراگاه مى برد و چوپانى مى كرد روزى در چراگاه به نماز ايستاده بود ناگهان گرگى به گله اش حمله برد و گوسفندى را از آن جدا ساخت ابوذر همچنان با خشوع و حضور قلب به نماز خود ادامه داد بطورى كه هيچ اتفاقى نيفتاده باشد! شيطان او را وسوسه كرد تا از نماز دست كشد و به دنبال گوسفندش برود ولى او مقاومت كرد و با خود گفت : ((اگر تمام گوسفندان را از دست بدهم ،محبت خدا و رسول خدا و ولى خدا على بن ابيطالب و دودمانش مراكفايت مى كند. ))
در اين هنگام شير درنده اى در برابر گرگ ظاهر گشت و گوسفند نجات يافت و گرگ در پنجه هاى شير پاره پاره گشت از آن به بعد،آن شير نگهبانى گله ابوذر را به عهده گرفت و وقتى منافقان مدينه اين داستان را شنيدند، باور نكردند تا اينكه به چراگاه آمده و از نزديك آن صحنه شگفت انگيز را به چشم خود ديدند.
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:(( اى اباذر... تو بندگى خداوند را به خوبى انجام دادى و خداوند نيز آن شير را در آن بيابان به تسخير تو در آورد تا نگهبانى گوسفندانت باشد،تو از گرامى ترين انسانهايى هستى كه خداوند كه آنان را ستوده است كه نماز را بر پا مى دارند. )) (350)
آيه 59 : اقامه نماز موجب رحمت 
و اقيموا الصلوة واتوا الزكوة و اطيعوا الرسول لعلكم ترحمون (351)
ترجمه : نماز بر پا داريد و زكات بدهيد و اطاعت رسول گردن نهيد تا مورد رحمت قرار گيريد .
تفسيرآيه  
در اين آيه تفسير آن چنين بيان شده است كه نماز و اطاعت از فرامين پيامبر صلى الله عليه و آله را نتيجه رحمت پروردگار معرفى مى نمايد،نخست مى فرمايد:((نماز را بر پا داريد ))(و اقيموا الصلوة ) همان نمازى كه رمز پيوند خلق با خالق است ، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مى كند ، و ميان آنها فحشاء و منكر حائل مى شود ودر دنباله آيه مى فرمايد:((و زكات را ادا كنيد )) (واتوا الزكوة ) همان زكاتى كه نشانه پيوند با خلق است ،و وسيله موثرى براى كم كردن فاصله سبب استحكام پيونده هاى عاطفى است .
و در مرحله بعدى در دنباله آيه اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله را مطرح مى نمايد و به طور كلى (( در همه چيز مطيع فرمان رسول باشيد ))( و اطيعوا الرسول ) اطاعتى كه شما را در خط مومنان صالح كه شايسته حكومت بر زميند قرار مى دهد و پاداش كار خداوند در پايان اين آيه چنين مى فرمايد:(( تا در پرتو انجام اين دستورات مشمول رحمت خدا شويد )) (لعلكم ترحمون و شايسته پرچمدارى حكومت حق و عدالت .
داستان آيه 59  
نماز و اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله 
((زهرى )) يكى از دانشمندان زمان امام سجاد عليه السلام مى گويد:همراه على بن الحسين عليه السلام و السلام بر عبد الملك بن مروان وارد شديم چون چشم عبد الملك به پيشانى آن جناب افتاد و اثر سجده را ديد با تعجب گفت : اى ابا محمد آثار كوشش (در عبادت ) در چهره تو آشكار است در حالى كه از پيش ‍ خداوند خير و نيكى برايت مقرر كرده است ، تو پاره تن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستى ، نسبت (به او)نزديك و پيوندت محكم است و تو در ميان افراد خانواده و مردم زمانه ات فضيلت و برترى عظيمى دارى ،و فضل و دانش و دين تقواى كه تو دارى براى احدى جز گذشتگان از خاندانت ،در گذشته و اكنون نبوده است و همچنان آن حضرت رابسيار ستود.
آنگاه امام سجاد عليه السلام فرمود: آنچه درباره فضل و تاييد و توفيق خداى سبحان (نسبت به ما) گفتى ، شكر اين نعمتها چگونه توان كرد...؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله به نماز مى ايستاد تا پاهايش متورم مى شد و در ايام روزه دهانش از تشنگى خشك مى شد به آن حضرت گفتند:اى رسول خدا! مگر خدا گناهان گذشته و آينده تو را نيامرزيده است ؟
(اشاره به آيه 2،سوره مباركه فتح ) فرمود:آيا نبايد بنده اى سپاسگزار باشم ؟ ))حمد خداى را بر آنچه انعام فرمود و ما را بدان آزمود و سپاس او راست در دنيا و آخرت به خدا قسم اگر اعضاى بدنم پاره پاره شود و چشمانم از حدقه بر سينه ام فرو غلتند تا مگر شكر ده يك از يك دهم نعمتى از نعمتهاى خدا را كه شمارندگان ، شمارش آن نتوانند،كرد حمد همه حامدان حق يكى از آنها را ادا نتواند كرد بجا آورم به خدا سوگند نمى توانم ،جز آن خدا مرا چنان بيند كه در شب و روز و خلوت و آشكار چيزى مرا از شكر و ذكر او باز نمى دارد، و اگر نبود كه خانواده ام بر من حق دارند و ديگران را نيز بر من حقوقى است كه ناگزير بايد در حد توان خويش آن حقوق را ادا كنيم ، همانا چشم به آسمان مى دوختم و دل خود را به سوى خدا متوجه مى ساختم و ديده و دل بر نمى گرفتم ،تا خدا جانم را بگيرد اوست بهترين حكم كنندگان آنگاه حضرت به گريه افتاد و عبد الملك نيز گريست . (352)
چنين است كه اطاعت از دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله انسان را به رحمت پروردگار هدايت مى كند على عليه السلام فرمود:من همراه پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته و منتظر وقت نماز بودم ، مردى آمد و گفت :اى رسول خدا من گناهى مرتكب شدم (چه كنم ؟ )حضرت اعتنايى نكرد پس از اقامه نماز،آن مرد بار ديگر سخنش را تكرار كرد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مگر تو با ما نماز نخوانده اى ؟ عرض ‍ كرد:چرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:نمازت كفاره گناهان توست (353)
آيه 60 : اجازه كودكان در سه وقت از شبانه روز 
يا ايها الذين امنوا لستاذنكم الذين ملكت اينانكم و الذين لم يبغوا الحلم منكم ثلث مرات من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء ثلث عورات لكم ليس ‍ عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضعكم على بعض كذلك ييبن الله لكم الايات و الله عليكم حكيم . (354)
ترجمه :اى مومنان بردگان و كودكان شما كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت بايد از شما اجازه بگيرند: قبل از نماز صبح و در نيمروز كه لباس از تن بيرون مى آوريد و بعد از نماز عشاء خصوصى شماست و بعد از اين سه وقت بر شما و آنها گناهى نيست كه گردتان بگرداند، اينگونه خداوند آيات را براى شما بيان مى كند،خداوند داناى فرزانه است .
تفسير آيه  
در تفسير اين آيه شريفه يك نكته اخلاقى اولا بايد مورد بررسى قرار گيرد و بعد وارد بحث شويم .
آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر در اين آيه :
مهمترين مساله اى كه در اين سوره شريف نور،تعبير شده مساله عفت عمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى است كه در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار گرفته ،آيه مورد بحث نيز به يكى از امورى كه با اين مساله ارتباط پرداخته و خصوصيات آن را تشريح مى كند.
نخست خداوند مى فرمايد:((اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد مملوكهاى شما (برندگانتان )و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند )) (يا ايها امنوا ليسناذنكم ملكت ايمانكم لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات ) آن سه وقت عبادتند از:((قبل از نماز فجر،و در نيمروز هنگامى كه از لباسهاى (معمولى ) خود بيرون مى آييد،و بعد از نماز عشا ))) (من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة من بعد الصلوة العشاء) ((ظهيرة )) چنانكه راغب در مفردات و فيروز آبادى در قاموس مى گويند:به معنى نيمروز و حدود ظهر است كه مردم در اين موقع معمولا لباسهاى روئى خود را در مى آورند و گاه مرد و زن با هم خلوت مى كنند. (( اين سه وقت ،وقت پنهانى خصوصى براى شما است ))(ثلاث عورات لكم ) (( عورة )) در اين آيه در،اصل از ماده (( عار )) به معنى (( عيب )) است و از آنجا كه آشكار شدن آلت جنسى شكاف در ديوار و مانند نيز آمده است و گاه به خاطر آن است كه مردم در اين اوقات خود را زياد مقيد به پوشانيدن خويش مانند ساير اوقات نمى كنند و يك حالت خصوصى دارند بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام برنامه كنند،چرا كه هنوز به حد بلوغ نرسيده اند تا مشمول تكاليف باشند و به همين دليل مخاطب در اينجا اوليا هستند.
ضمنا اطلاق آيه هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى شود، و كلمه الذين كه براى جمع مذكر است مانع از عموميت مفهوم آيه نيست زيرا در بسيارى از موارد اين تعبير به عنوان تغليب بر مجموع مسلمانان است ( سوره بقره آيه 83) ذكر اين نكته نيز لازم است كه آيه از كودكانى سخن مى گويد كه به حد تميز رسيده اند و مسائل جنسى و عورت و غير از آن را تشخيص مى دهند،زيرا دستور اذن گرفتن خود دليل بر اين است كه اين اندازه مى فهمند كه اذن گرفتن يعنى چه ؟ و تعبير به (( ثلاث عورات )) شاهد ديگرى بر اين معنى است .
اما اينكه اين حكم در مورد بردگان مخصوص به بردگان مرد است يا كنيزان را نيز شامل مى شود روايات مختلفى وارده شده هر چند عام است و شامل هر دو گروه مى شود به همين دليل روايت موافق ظاهر را مى توان ترجيح داد. (355)
در پايان آيه مى فرمايد: (( بر شما و بر آنها گناهى نيست كه بعد از اين سه وقت بدون اذن وارد شوند،و بعضى بر ديگرى خدمت كنند و گرد هم (با صفا و صميميت )
بگردند ))) ( ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض )
آرى چنين خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است ( كذلك يبين الله الكم الايات و الله عليم حيكم ) واژه ((طوافون )) در اصل از ماده ((طواف )) به معنى گردش دور چيزى است ،و چون به صورت صيغه مبالغه آمده به معنى كثرت در اين امر مى باشد، با توجه به اينكه بعد از آن ((بعضكم على بعض )) آمده مفهوم جمله اين مى شود كه در غير اين سه وقت شما مجاز هستيد برگرد يكديگر و رفت و آمد داشته باشيد و به هم خدمت كنيد و به گفته فاضل مقداد در كنز العرفان ،اين تعبير در حقيقت به منزله بيان دليل براى عدم لزوم اجازه گرفتن در سائر اوقات است ،
چرا كه اگر بخواهند ،مرتبا رفت و آمد داشته باشند و در هر بار اذن دخول بخواهند كار مشكل مى شود. (356)