نماز راز دوست

على رستمى

- ۷ -


داستان آيه 44  
سفارش امام زمان (عج ) درباره نماز صبح و مغرب  
مرحوم كلينى و شيخ طوسى و طبرسى تاز ((زهرى )) نقل كرده اند كه گفت :مدتهاى مديد در طلب حضرت مهدى عليه السلام بودم و در اين راه اموال فراوانى در راه خدا خرج كردم اما به هدف نرسيدم تا اينكه به خدمت محمد بن عثمان ( توجه داشته باشيد كه محمد بن عثمان دومين نايب خاص امام زمان عجل الله تعالى در غيبت صغرى بود او به سال 305 ه ق از دنيا رفت ) رسيدم و مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او التماس خواستم كه مرا به خدمت امام زمان عليه السلام ببرد.
محمد بن عثمان پاسخ منفى داد،ولى در مقابل تضرع بسيار من ،سرانجام لطف كرد و فرمود:(( فردا اول وقت بيا. )) فرداى آن روز،اول وقت به خدمت محمد بن عثمان رفتم ،ديدم جوانى خوش سيما و خوشبود همراه اوست و به من اشاره كرد كه اين است آن كس ‍ كه در طلبش هستى به خدمت امام زمان عليه السلام رفتم و آنچه سوال داشتم مطرح ، كردم ايشان جواب مرا فرمود تا به خانه اى رسيديم و داخل خانه شد و ديگر حضرتش را نديدم در اين ملاقات ،ايشان دوباره به من فرمود: ((رحمت خدا بدور است كسى كه نماز صبح را چندان به تاخير بيندازد تا ستاره ها ديده نشوند و نماز مغرب را بقدرى به تاخير بيندازد تا ستارها نمايان شوند )) (276)
آيه 45 : آداب قرائت نماز 
و لا تجهر بصلاتك و لا تخاف بها وابتغ بين ذلك سبيلا (277)
ترجمه :نمازت را نه بسيار بلند بخوان و نه چندان آهسته حد وسط اين دو گروه را برگزين .
تفسير آيه 
در اين آيه شريفه مورد بحث گفتگوى مشركان در مكه در رابطه با نماز پيامبر صلى الله عليه و آله واينكه مى گفتند:او نماز خود را بلند مى خواند و ما را ناراحت مى كند،اين چه عبادتى است ؟ اين چه برنامه اى است ؟ خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد ((نمازت را زياد بلند مخوان زياد هم آهسته مخوان بلكه ميان اين دو را، راه اعتدال را انتخاب كن (و لا تجهر بصلاتك تو لا تخاف بها و ابتغ بين ذلك سبيلا)
بنابراين آيه فوق كارى به مساله نمازهاى ((جهريه ))و ((اخفايه )) به اصطلاح معروف فقهى ندارد، بلكه ناظر به افراط و تفريط در بلند خواندن و آهسته خواندن است ، مى گويد نه بيش از حد بلند بخوان و نه فرياد بزن ،و نه بيش از حد آهسته كه تنها حركت لبها مشخص شود و صدائى به گوش نرسد و شان نزولى كه بعدا ذكر مى شود بسيارى از مفسران از ابن عباس نقل كرده اند نيز مويد همين معنى است .
روايات متعددى كه از طريق اهل بيت از امام صادق عليه السلام در ذيل اين آيه آمده است اشاره به همين تفسير مى كند. (278)
بنابراين اين تفسيرهاى ديگرى كه براى اين آيه ذكر شده است همگى بيگانه از مطالب به نظر مى رسد اما اينكه حد اعتدال در اينجا چگونه است ،و جهر و اخفاتى كه از آن نهى شده چه باشد؟ ظاهر اين است كه ((جهره )) به معنى فرياد كشيدن و ((اخفاف )) به معنى آهسته خواندن آنچنان كه خود انسان هم نشنود مى باشد.
در تفسير ((على بن ابراهيم )) از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده كه در تفسير آيه فرمود ((الجهر بها رفع الصوت ،و التخافت بها ما لم ،تسمع نفسك ،واقرا بين ذلك )) ((جهر اين است كه زياد صدا را بلند كنى ،و اخفات آن است كه حتى خودت نشنوى ، هيچ يك از اين دو را انجام نده بلكه حد وسط ميان آن دو را در انتخاب كن . (279)
و اما ((اخفات ))و ((جهره )) در نمازهاى روزانه ، و شبانه - همانگونه كه در بالا اشاره كرديم - حكم ديگرى است ،با مفهوم ديگر،كه دلائل جداگانه دارد،و فقهاى ما (رضوان الله عليهم ) مدارك آن را در كتاب الصلاة آورده اند.
نكات در آيه  
اين حكم اسلامى يعنى اعتدال در جهر و اخفات از دو نظر به ما ديد و درك مى بخشد.
نخست :از اين نظر كه مى گويد:عبادت خود را آنچنان انجام ندهيد كه بهانه به دست دشمنان بدهيد ،آنها را به استهزاء و ايرادگيرى وا دارد،چه بهتر كه توام با متانت و آرامش و ادب باشد كه تنها نتوانند بر آن خرده گيرى كنند بلكه نمونه اى از شكوه و ادب اسلامى و ابهت و عظمت عبادت گردد آنها كه سعى دارند در مواقعى كه مردم استراحت كرده اند با صداى بلند گوشخراشى كه از بلند گوهاى پر غوغا راه مى اندازند موجوديت جلسات خود را نشان دهند و به پندار خود با اين عمل صداى اسلام را به گوش ديگران برسانند،اين نه تنها صداى اسلام نيست ، بلكه باعث پراگندكى مردم از اسلام و در نتيجه ضربه اى با تبليغات دينى .
ديگر اينكه : اين بايد الگوئى باشد براى همه اعمال ما و تمام برنامه هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى بايد همه اينها دور از افراط ى وكاريها و تندرويها،و تفريط كارى و مسامحه و سهل انگارى باشد، و اصل اساسى ((و ابتغ بين ذلك سبيلا ))كه در آيه فوق آمده همه جا رعايت گردد. (280)
شان نزول  
مفسران در شان نزول آيه فوق از (( ابن عباس ))چنين نقل كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله شب در مكه در حال سجده بود و خدا را با نام ((يا رحمان و يا رحيم ))مى خواند،مشركان بهانه جو از فرصت استفاده كرده و گفتند ببينيد اين مرد(ما را سرزنش مى كند كه چرا چند خدائى هستيم اما) خودش و خدا را پرستش مى كند در حال كه مى پندارد موحد است و يك معبود بيشتر ندارد، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت (كه اين اسمهاى متعدد از يك ذات پاك خبر مى دهد. (281)
داستان آيه 45  
نماز براى قرائت قرآن  
هلال بن حكم مى گويد:پس از آنكه به محضر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله شرفياب شدم و قبول اسلام كردم از فرائض و سنن دينى مطالبى را آموختم ،از آن جمله اين بود كه به من توصيه شد هر وقت خودت عطسه كردى خداى را حمد كن ،و اگر ديگرى عطسه كرد درباره اش دعا كن و براى او از خداوند طلب رحمت نما روزى در صفوف مردم با رسول اكرم صلى الله عليه و آله به جماعت نماز مى گذارم ،يكى از مامومين عطسه كرد من گفتم ((يرحمك الله ))ديدم نماز گزاران زير چشمى متوجهم شدند و با تندى به من مى نگرند گفتم :مگر چه شده كه اين چنين با خشم مرا نگاه مى كنيد مردم با شنيدن كلام من مكرر ((سبحان الله ))گفتند پس از آنكه نماز پايان يافت بلافاصله پيغمبر عليه السلام فرمود:آن كس كه در خلال نماز سخن گفت كه بود؟ مردم به من اشاره كردند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مرا نزد خويش خواند و فرمود:(نماز براى قرائت و ذكر خداوند است ) و موقعى كه در نماز هستى بايد وضعيت چنين باشد پيشواى اسلام تذكر اصلاحى خود را آنقدر با نرمى و ملايمت بيان فرمود كه مرد،تحت تاثير قرار گرفت و گفت من نديده ام معلمى در مقام آموزش بيشتر از پيغمبر رفق و مدارا نمايد.(282)
آيه 46 : نماز حضرت عيسى عليه السلام 
و جعلنى مباركاتا اين ماكنت و او صافى بالصلوة والزكوة ما دمت حيا (283)
ترجمه : و هر كجا باشم مرا وجودى فرخنده ساخته و تا زنده ام به نماز و زكات سفارشم كرده است .
تفسير آيه 
در اين آيه شريفه درباره وجود حضرت عيسى عليه السلام و نماز آن حضرت سخن به ميان مى آورد ابتداء مى فرمايد خداوند مرا وجودى پر بركت (وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان در هر جا باشم قرار داده است ) (و جعلنى مباركا اين ما كنت و بعد مى فرمايد:((مرا تا زنده ام توصيه به نماز و زكات كرده است ) ((و اوصافى بالصلوة والزكوة ما دمت حيا))
در اين آيه مورد بحث كلمه مبارك بودن را مطرح مى كند، مبارك بودن يعنى مفيد به حال جامعه بودن مطرح شده است در حديثى از امام صادق عليه السلام عليه السلام آمده است كه معنى مبارك (( نفاع ) است ( يعنى بسيار پر منفعت ))
و بعد از ميان تمام برنامه ها روى توصيه پروردگار به نماز و زكات تكيه مى كند واين بخاطر اهميت فوق العاده اين دو برنامه است كه اين دو رمز ارتباط با خالق و خلق است و از يك نظر مى توان همه برنامه هاى مذهبى را در آن خلاصه كرد چرا كه بخشى از آنها پيوند انسان با خلق و بخشى خالق مشخص ‍ مى كند. (284)
داستان آيه 46  
سفارش خداوند به حضرت عيسى عليه السلام به نماز  
خداوند در قرآن كريم در سوره مريم مى فرمايد:( فاشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان فى المهد صبيا قال انى عبدالله اتاتى الكتاب و جعلنى نبيا و جعلنى مباركا اين ما كنت اوصافى بالصلوة والزكوة ما دمت حيا (285)
((حضرت مريم (پاسخ ملامتگران ) را با اشاره حواله به طفل كرد آنها گفتند ما چگونه باطفل گهواره اى سخن مى گوئيم ؟ آن طفل گفت :همانا من بنده خاص خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هر كجا باشم براى جهانيان مايه بركت و رحمت گردانيد و تا زنده ام به عبادت نماز و زكات سفارش كرد.))
چنانچه در اين آيه ملاحظه مى شود نماز جزء آئين و برنامه تمام پيروان از آدم تا خاتم مى باشد و چگونه نباشد،كه نماز كامل كننده دين است و كسى كه نماز نخوانند،دين ندارد.
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: برترين چيزى كه بندگان را به خدا نزديك مى كند چيست ؟ حضرت فرمود:من پس از شناخت خداوند برتر از نماز سراغ ندارم ،آيا نمى بينى كه (بنده صالح خدا،عيسى عليه السلام گفت :و اوصافى بالصلوة (286)
و باز در روايات ديگر درباره نماز حضرت عيسى عليه السلام مى خوانيم : زمانى كه امام مهدى عليه السلام ظهور كند، حضرت عيسى عليه السلام نزد آن حضرت حاضر شود و چون وقت نماز برسد حضرت مهدى (عج ) مى فرمايد:پيش بايست (تا نماز جماعت بخوانيم ))عيسى مى گويد: تو به امامت نماز شايسته ترى آنگاه عيسى عليه السلام پشت سر آن حضرت نماز مى گزارد.(287)
در احاديث به معراج نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه آن حضرت فرمود... چون به مسجد اقصى رسيديم ،ابراهيم و موسى و عيسى عليه السلام و جمله پيغمبران ديگر را ديدم كه در آمدند و بر من سلام كردند و مرا در پيش داشتند و با ايشان نماز كردم (288) عالمى ديدم پر نور و ضياء و چندان روشنايى داشت كه چشم خيره مى شد چندان كه نگاه كردم بر چپ و راست همه فرشتگان روحانى ديدم به عبادت مشغول گفتم :اى جبرئيل ! كيستند اين قوم ؟ گفت : اينان هرگز هيچ كارى نكند جز عبادت و تسبيح . (289)
آيه 47 : دعوت خانواده براى اقامه نماز 
و كان يامر اهله بالصلوة و الزكوة كان و عند ربه مرضيا (290)
ترجمه : او همواره خاندان خود را به نماز و زكات دعوت مى كرد و نزد پروردگارش پسنديده بود.
تفسير آيه 
در اين آيه شريفه در مورد نماز حضرت اسماعيل عليه السلام فرزند ابراهيم عليه السلام صحبت مى كند كه همواره خانواده خود را به نماز و زكات ،امر مى كرد )) (و كان يامر اهله بالصلوة و الزكوة ) امر به نماز و پيوند و رابطه با خالق داشتن و امر به زكات و رابطه با خلق خدا برقرار نمودن و يا بالاخره كارهائى انجام دادن كه جلب خشنودى خدا را كند،از صفات اين پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگ الهى شمرده شده است نخستين مرحله براى تبليغ رسالت ، شروع از خانواده خويش است ، كه از همه به انسان نزديكتر مى باشند،به همين دليل پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز نخست دعوت خود را از خديجه همسر گراميش و على عليه السلام پسر عمويش شروع كرد و سپس طبق فرمان (وانذر عشيرتك الاقربين )(291) به بستگان نزديكش پرداخت و در آيه 132 سوره طه نيز مى خوانيم (و امر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها) ( خانواده خود را به نماز دعوت كن و بر انجام نماز شكيبا باش .)
نكته ديگر كه در اينجا قابل ذكر است كه در آخرين اين آيه شريفه آمده است اين است كه با توصيف حضرت اسماعيل عليه السلام به مرضى بودن ، در واقع اشاره به اين حقيقت شده است كه او در كل برنامه هايش رضايت خدا را جلب كرده بود، اصولا نعمتى از اين بالاتر نيست كه معبود و مولا و خالق انسان از او راضى و خشنود باشد به همين دليل در آيه 119 سوره مائده بعد از آنكه نعمت بهشت جاويدان را براى بندگان خاص خدا بيان مى كند در پايان مى گويد:(رضى الله عنهم و رضو منه ذلك الفوز العظيم ) خداوند از آنها خشنود و آنها نيز از او خشنود خواهند بود و اين فرز عظيم و رستگارى بزرگى است . (292)
داستان آيه 47 
سفارش حضرت مريم عليه السلام فرزندش حضرت عيسى را به نماز  
حضرت عيسى عليه السلام با مادرش حضرت مريم عليه السلام در بيابانهاى مى گشت ،غالبا خواركش سبزه هاى بيابان بود در يكى از كوههاى لبنان عبور مى كرد،مادرش را گذاشت و خودش براى تهيه توشه و افطار رفت اجل مريم عليه السلام رسيد وقتى حضرت عيسى برگشت مادرش را افتاده ديد، ابتدا خيال كرد خواب است بعد متوجه شد از دنيا چشم فرو بسته است .
خيلى متاثر شد و گريه زيادى كرد در همان حال روح مادرش را ديد، مريم عليه السلام گفت بلى ! دوست دارم به دنيا برگردم تا در شبهاى بسيار سرد نماز بگزارم و در روزهاى بسيار گرم روزه بگيرم !
اى پسر جان من ! اين راه بيمناك است ! (293)
آيه 48 : ترك نماز باعث گمراهى 
فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا
ترجمه : و از پى آنها جانشينانى آمدند كه نماز را ترك كردند. پيرو شهوات نفس شدند، به زودى در گمراهى ماند.
تفسير آيه  
در اين شريفه درباره گروهى از كسانى كه از مكتب انسان ساز انبياء سلف خدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مى گويد و قسمتى از اعمال زشت آنهارا برمى شمرد ومى گويد:((بعد از آنها فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند ديد ))
(فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا)
((خلف )) (بر وزن برف ) به معنى فرزندان ناصالح و به اصطلاح (نا خلف ) است در حالى كه ((خلف ))(بر وزن صدف ) به معنى فرزند صالح است اين جمله ممكن است اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه در طريق گمراهى گام نهاد،خدا را فراموش ‍ كردند،پيروى از شهوات را بر ذكر خدا ترجيح دادند،جهان را پر از فساد نمودند و سرانجام به نتيجه اعمال سوء خود در دنيا رسيدند و در آخرت نيز خواهند رسيد،در اينكه منظور از اضافه صلاة در اينجا ترك نماز است و يا تاخير از وقت آن و يا انجام دادن اعمالى كه نماز را در جامعه ضايع كند،مفسران احتمالهاى مختلفى داده اند، ولى معنى اخير صحيحتر به نظر مى رسد چرا از ميان ما عبادات روى نماز در اينجا انگشت گذارده شده ؟ شايد دليل آن اين باشد كه نماز چنانكه مى دانيم سدى است در ميان انسان و گناهان ،هنگامى كه اين سد شكسته شد، غوطه ور شده در شهوات نتيجه آنست و به تعبير ديگر همانگونه كه پيامبران ،ارتقاء مقام خود را از ياد خدا شروع كردند و به هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده مى شد به خاك مى افتادند و گريه مى كردند،اين پيروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش ‍ كردن ياد خدا شروع شد. (294)
نكته اى در آيه  
در حديثى كه بسيارى از كتب دانشمندان اهل سنت آمده ، چنين مى دانيم پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه آيه ( فخلف من بعدهم خلف ...) همين آيه مورد بحث را تلاوت كرده فرمود:((يكون خلف من بعد ستين سنه اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا ثم يكون خلف يقرئون القران لا يعدوا تراقيهم و يقرء القران ثلاثه مومن و منافق و فاجر ))
((بعد از شصت سال ،افرادى به روى كار مى آيند كه نماز را ضايع مى كند و در شهوات غوطه ور مى شوند و به زودى نتيجه گمراهى خود را خواهند ديد،و بعد از آنها گروه ديگرى روى كار مى آيند كه قرآن را (با آب وتاب ) مى خوانند ولى از شاخه هاى آنها بالاتر نمى رود( چون نه از روى ى اخلاص است و نه براى تدبر وانديشه و به خاطر عمل بلكه از روى ريا و تظاهر است و يا قناعت كردن به الفاظ ،و به همين دليل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمى رود.(295)
قابل توجه اينكه اگر مبدء شصت سال را هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله بگريم درست منطبق بر زمانى مى شود كه ((يزيد )) بر اريكه قدرت نشست و سالار شهيدان امام حسين عليه السلام و يارانش شربت شهادت نوشيدند، و بعد از اين ، باقيمانده دوران بنى اميه و دوران بنى عباس است كه از اسلام به نامى قناعت كرده بودند و از قرآن به الفاظى و پناه مى بريم به خدا كه ما جزء چنين گروه ناخلفى باشيم (296)
داستان آيه 48  
داستان كسى كه با ترك نماز خدمت امام زمان (عج ) رسيد  
استاد بزرگوار آية الله حائرى (دامة بركاته ) مى فرمايد: ((از جمله قضاياى عجيبى كه در زمان خودم ديدم ،اين بود كه گفتند:در قم مردى است به نام آقاى اشكانى و او خدمت حضرت حجت عليه السلام مى رسد من يك روز عصر ظاهرا با جناب آقاى حاج شيخ عبد الوهاب روحى كه رفيق پنجاه ساله من است و جناب آقاى حاج مهدى اخوى ( سلمهما الله تعالى عن الافات و البليات ) خدمت اين مرد كه منزل او در خيابان ايستگاه راه آهن بود،رفتيم مردى پير و نورانى بود و آثار حقيقت و درستى در جبهه او واضح و روشن بود و در دستگاه راديوى او هم در همان اتاق پذيرائى بود،و اين دليل بود بر اينكه اين مرد هيچ اهل تظاهر و دكاندارى نيست .
ما داستان تشرف را از او پرسيديم گفت : ((من خوبى هستم نظامى بودم و در مدرسه نظام كشور تركيه نيز تحصيل كرده ام ،مدتها در قشون بودم يك زمانى در تهران پاى منبر بودم ،مبلغ دستورى را براى كسى كه بخواهد به خدمت حضرت ولى عصر (عج ) برسد،ذكر كرد و من دستور آن دستور را عمل كردم و خدمت حضرت رسيدم و حوايج خود را عرض كردم )) پس ‍ از آنكه مرد نورانى دستور را بدون مضايقه و ترديد براى ما نقل كرد،من از او دو سوال كردم :يكى آنكه آيا به طور معاينه خدمت آقا رسيدى ؟ معلوم شد به طور مكاشفه مى رسيده است سوال دوم اين بود كه شما چه خصوصيت اخلاقى داشتيد؟ گفت :من در هيچ اوضاع و شرايطى نماز خود را ترك نمى كردم و ديگر اينكه به احدى ظلم و ستم نكرده ام . (297)
آيه 49 : نماز اولين فرمان براى موسى عليه السلام 
اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى (298)
ترجمه : يقين بدان من همان خدايى هستم كه معبودى جز من نيست مرا پرستش كن و با ياد من نماز بر پادار.
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه مورد بحث نماز اولين فرمانى بود كه به حضرت موسى عليه السلام فرمان داد و نخستين جمله وحى را موسى به اين صورت دريافت كرد ((من الله هستم ،معبودى جز من نيست )) (اكنون كه چنين است تنها مرا عبادت كن ، عبادتى خالص از هر گونه شرك ))(فاعبدنى ) (( و نماز را بر پاى دار،تا هميشه به ياد باشى ))(و اقم الصلوة لذكرى ) در اين آيه پس از بيان مهمترين اصل دعوت انبياء كه مساله توحيد است بيان شده و به دنبال آن دستور به نماز، يعنى بزرگترين عبادت و مهمترين پيوند خلق با خالق و موثرترين راه براى فراموش نكردن ذات پاك او داده شده .
نكته قابل توجه در آيه  
در آيه فوق به يكى از فلسفه هاى مهم نماز اشاره شده است ،و آن اينكه انسان در زندگى اين جهان با توجه به ((عوامل غافل كننده نياز به تذكر و يادآورى دارد،با وسيله اى كه در فاصله هاى مختلف زمانى ،خدا و رستاخيز و دعوت پيامبران و هدف آفرينش را به ياد آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت وبى خبرى حفظ كند،نماز اين وظيفه مهم را بر عهده دارد انسان صبحگاهان از خواب بر مى خيزد خوابى كه او را از همه چيز اين جهان بيگانه كرد مى خواهد برنامه زندگى را شروع كند، قبل از هر چيز به سراغ نماز مى رود،قلب و جان خود را با ياد خدا صفا مى دهد و از او نيرو و مدد مى گيرد، و آماده سعى و تلاش توام با پاكى و صداقت مى گردد باز هنگامى كه غرق كارهاى روزانه شد و چند ساعتى گذشت و چه بسا ميان او و ياد خدا جوئى افتاد،ناگاه ظهر مى شود و صداى موذن را مى شنود الله اكبر... حى على الصلوة ((خدا از همه چيز برتر است ،برتر از آنست كه توصيف شود....بشتاب به سوى نماز )) به سراغ نماز مى رود و در برابر معبود خود به خود به راز و نياز مى ايستد و اگر در گرد غبار غفلتى بر قلب او نشسته ،آن را شستشو مى دهد اينجا است كه خدا در نخستين دستورات در آغاز وحى به حضرت موسى مى گويد: نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى جالب اينك اين آيه مى فرمايد:نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى ،اما در آيه 28 از سوره رعد مى فرمايد:ذكر خدا مايه اطمينان و آرامش دلهاست ( الا بذكر الله تطمئن القلوب ) و در آيه 27 تا 30 سوره فجر مى فرمايد (يا ايها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى ) ((اى نفس مطمئنه به سوى پرودگارت باز گرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود،در زمره بندگانم در آى ،و در بهشتم گام بگذار ))!
از قرار دادن اين سه آيه در كنار هم به خوبى مى فهميم نماز انسان را به ياد خدا مى دارد، يا خدا مطمئنه او را به مقام بندگان خاص و بهشت جاويدان مى رساند. (299)
داستان آيه 49  
نماز اولين فرمان به حضرت موسى عليه السلام  
در سوره طه آيات 11 تا 14 آماده است ((چون موسى عليه السلام به وادى مقدس نزديك شد،ندايى شنيد من پروردگار تو هستم ،تو نعلين (كفش ) از خود به دور كن كه اكنون در وادى مقدسى قدم نهادى ، و من ترا برگزيدم پس گوش فرا ده تا كلام وحى مرا بشنوى بعد خداوند چنين فرمود:
(اننى انا الله لا اله انا فاعبدونى و اقم الصلوة لذكى ) ((بدان كه منم خداى يكتا،هيچ خدايى جز من نيست ،پس مرا به يگانگى بپرست و نماز را مخصوصا براى ياد من بپادار ))امام باقر عليه السلام مى فرمايد:((خداوند به موسى فرمود:مى دانى چرا از ميان بندگانم ترا براى شنيدن كلامم ،به طور مستقيم انتخاب كردم ؟ موسى عرضه داشت نه ،خطاب رسيد، بخاطر اينكه در عبادت و بندگى همانندت را نيافتم كه نسبت به من در نفس خود به اين اندازه با تواضع باشد، اى موسى تو بنده اى هستى كه در پيشگاه من به وقت نماز، صورت بر خاك مى گذارى ))(300)
باز داستان معراج پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد شده است هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به معراج رفت ،خداوند به او فرمان داد تا به امت اسلام بگويد بايد در هر شبانه روز پنجاه نماز بگزاريد، و چون موسى عليه السلام خدمت رسول اكرم عليه السلام مشرف شد به آن حضرت پيشنهاد كرد تا از خداوند درخواست تخفيف نمايد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شفاعت موسى عليه السلام را درباره امت اسلام پذيرفت و از خداوند طلب تخفيف كرد... تا آن جا كه پنجاه نماز واجب به نمازهاى پنجگانه رسيد ((زيد ))فرزند امام سجاد عليه السلام از آن كمتر پرسيد: چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله تقاضا نكرد تا امت اسلام در هر شبانه روز كمتر از پنج بار نماز بجا آورند؟ حضرت فرمود:((من جاء بالحسنه فله عشر امثالها )) (301) هركس كار نيكى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد.(302)
وباز در روايت ديگرى درباره حضرت موسى كه (خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد:اى موسى ! در تاريك شب از خواب برخيز (و مناجات و راز و نياز كن ) تا قبرت را باغى از باغهاى بهشت قرار دهم ) (303)
از اين روايت استفاده مى كنيم كه نماز و راز و نياز با خداوند ما را در شب اول قبر نجات مى دهد و به رحمت پروردگار متصل سازد آرى چنين است اولين چيزى كه در قيامت از انسان مورد باز خواست قرار مى گيرد نماز است با اقامه آماده آن روز شويم .
آيه 50 : نماز و وظائف والدين 
و امراهلك بالصلوة و اصطبر عليها لا تسئلك رزقا نحن نرزقك و العاقبة للتقوى (304)
ترجمه :خانواده ات را به نماز فرمان بده و بر انجام آن شكيبا باش ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه ما به تو روزى مى دهيم و عاقبت نيكو مخصوص اهل پرهيزكارى است .
تفسير آيه  
در آيه شريفه خداوند براى تلطيف روح پيامبر صلى الله عليه و آله و تقويت قلب او مى فرمايد:((خانواده خود را به نماز دستور ده وجود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش )) (و امر اهلك بالصلوة و الصطبر عليها) چرا كه اين نماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفا و تقويت روح و دوام ياد خداست بدون شك ظاهر ((اهل )) در اينجا خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بطور كلى است ،ولى از آنجا كه اين سوره در مكه نازل شده و در آن زمان مصداق اهل ، خديجه و على عليه السلام بوده اند و ممكن است بعضى ديگر از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز شامل شود، ولى با گذشت زمان دامنه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله گسترده شد.
سپس اضافه مى كند اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است ،منافع و بركاتش تنها متوجه خود شماست ((ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه به تو روزى مى دهيم ))( لا نسئلك رزقا نحن نرزقك ) اين نماز چيزى بر عظمت پروردگار نمى افزايد ، بلكه سرمايه بزرگى براى تكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است يا به تعبير ديگر خداوند همچون پاشاهان واميران نيست كه از ملت خود باج مى گرفتند و زندگى خود و اطرافيان را اداره مى كردند، خداوند از همگان به او نيازمند،در حقيقت اين تعبير شبيه همان چيزى است كه در سوره ذاريات آيه 58 - 56 وارد شده است (و ما خلقت الجن و الانس الااليعبدون و ما اريد منهم من رزق وما اريد ان يطمعون ان الله هو الرزق ذو القوة المتين ) ((من جن و انس ‍ را نيافريدم ، مگر بخاطر اينكه عبادتم كنند،من از آنها روزى نمى طلبم ،و نمى خواهم طعامم دهند،خداوند روزى دهنده ، همگان است و صاحب قدرست مستحكم )) و به اين ترتيب عبادات مستقيما به خود عبادت كنند گان باز مى گردد.
و در پايان آيه اضافه مى كند (( عاقبت و سرانجام نيك از آن اهل تقوى است )) ( و العاقبة للتقوى ) آنچه باقى مى ماند و سرانجامش مفيد و سازنده و حيات بخش است همان تقوا و پرهيزكارى است ،پرهيزكاران سرانجام پيروزند،و بى تقوايان محكوم به شكست .
اين احتمال در تفسير جمله اخير نيز وجود دارد كه هدف آن تاكيد در زمينه روح تقوا و اخلاص در عبادت است ،چرا كه اساس عبادت همين است ،در آيه 37 سوره حج مى خوانيم (لن ينال الله لحومها و لا دماوها ولكن يناله التقوى منكم ) ((گوشهاى حيوانات قربانى و خونهاى آنها به خدا نمى رسد، ولى تقواى شما به او مى رسد )) آنچه به مقام قرب او از اعمال شما و اصل مى گردد پوسته و ظاهر آن نيست ،بلكه مغز و زبان و باطن او و اخلاصى كه در آن است به مقام قربش راه مى يابد. (305)
داستان آيه 50  
اهل خانواده را به نماز دعوت كن  
مردى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و عرض ‍ كرد:من صحرا نشنيم ،در آن جا مسجد و امام جماعتى نداريم ، در خانه ام اذان مى گويم و با خانواده و غلامانم نماز جماعت مى خوانيم ، آيا اين نماز جماعت محسوب مى شود؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:آرى آن مرد عرض كرد: گاهى غلامانم نيستند و با زن و بچه ام نماز مى خوانيم ،آيا اين ،جماعت به حساب مى آيد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ داد: آرى عرض ‍ كرد: گاهى بچه هايم دنبال گوسفندان مى روند و فقط با همسرم نماز جماعت مى خوانم آيا نماز جماعت محسوب مى شود؟ فرمود:آرى عرض كرد:زنان هم گاهى عذر دارند و من اذان مى گويم و به تنهايى نماز مى خوانم آيا اين هم نماز جماعت به حساب مى آيد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:آرى اين هم نماز جماعت است ،((المومن وحده جماعة )) نماز مومن به تنهايى جماعت است (306)
على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله خود را با گزاردن نماز رنجه مى فرمود،با آن كه مرده بهشت شنيده بود چون خداى سبحان بدو گفت :(و امراهلك بالصلوة و اصطبر عليها) پس كسان خود را به نماز امر مى كرد و خود برگزاردرن نماز طاقت مى آورد.(307)
امام باقر عليه السلام فرمود:ما به فرزندانمان دستور مى دهيم كه از سن پنج سالگى نماز بخوانند و شما فرزندان خود را از هفت سالگى به نماز خواندن تمرين دهيد. (308)
لقمان حكيم به فرزندش مى گفت :فرزند عزيزم مبادا خروس از تو هشيارتر و به اوقات نماز از تو مراقب تر باشد! آيا نمى بينى كه به هنگام هر نماز،رسيدن وقت آن را اعلام مى كند،و سحرگاهان به آواى بلند ندا سر مى دهد در حالى كه تو در خوابى ؟! (309)
در شرح حال آيت الله شهيد مطهرى (ره ) آمده است كه : او هميشه با وضو بود و به اين كار توصيه مى كرد،نسبت به انجام فرايض ‍ فرزندان خود را نظارت دقيق داشت ،بعد از نماز مغرب و عشا سجده هاى طولانى بجا مى آورد و از سن تكليف به بعد، هيچ گاه نماز شبش ترك نشد. (310)
در شرح حال استاد ميرازى قمى (ره ) سيد حسن خوانسارى (ره ) آمده است : اين زن و مرد بزرگ ، هرگز نماز شب و زيارت عاشورا و نماز جماعت را ترك نكرد و هر گاه به مسجد نمى رفت ،در منزل با زن و فرزندان خود نماز جماعت مى خواند. (311)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:خداوند رحمت كند مردى را كه از خواب شب برخيزد و نماز شب بخواند و همسرش رانيز بيدار كند و او هم نماز بگزارد و خداوند رحمت كند زنى را كه شب هنگام از خواب بيدار شود و نماز بخواند و همسرش را نيز بيدار كند و او هم نماز بجا آورد .(312)
آيه 51 : نماز حضرت يعقوب و اسحاق 
و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة وايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين (313)
ترجمه :و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند و انجام كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و آنها فقط مرا عبادت مى كردند.
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه مورد بحث درباره نماز حضرت يعقوب و اسحاق سخن مى گويد: نخست مى فرمايد:((ما آنها را امام و رهبر مردم قرار داديم )) (و جعلنا هم ائمه )
يعنى علاوه بر مقام نبوت و رسالت مقام امامت رانيز به آنها داديم امامت آخرين مرحله سير تكاملى انسانى است كه به معنى رهبرى همه جانبه مادى و معنوى ،ظاهرى و باطنى ،جسمى و روحى مردم است . فرق نبوت و رسالت با امامت اين است كه پيامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دريافت مى كنند و از آن خبر مى دهند و به مردم ابلاغ مى كنند،ابلاغى تواءم با بشارت و انذار.
اما مرحله ((امامت ))اين برنامه هاى الهى رابه مرحله را به اجرا در مى آورند خواه از طريق تشكيل حكومت عدل بوده باشد يا بدون آن در اين مرحله آنها مى بيند، و مجرى احكام و برنامه و پرورش ‍ دهنده انسانها ،به وجود آورنده محيطى پاك و منزه و انسانى .
در حقيقت مقام امامت مقام تحقق بخشيدن به تمام برنامه هاى الهى است ،به تعبير ديگر ايصال به مطلوب و هدايت تشريعى و تكوينى است امام زمان از اين نظر درست به خورشيد مى ماند كه با اشعه خود موجودات زنده را پرورش مى دهد.
در مرحله بعد فعليت و ثمره اين مقام را بازگو مى كند:(( آنها به فرمان ما هدايت مى كردند )) (يهدون بامرنا) نه تنها هدايت به معنى راهنمائى وارائه طريق كه آن در نبوت و رسالت وجود دارد،بلكه به معنى دستگيرى كردن و رساندن به سر منزل مقصود (البته براى آنها كه آمادگى و شتايستگى دارند)
سومين و چهارمين و پنجمين موهبت و ويژگى اين بود كه ((ما به آنها كار خير را وحى كرديم و همچنين بر پا داشتن نماز و اسحاق عليه السلام ) اين بود كه ((ما به آنها كار خير را وحى كرديم و همچنين بر پا داشتن نماز و اداى زكات ( و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة وايتاء الزكوة ) اين وحى مى تواند وحى تشريعى بوده باشد،يعنى ما انواع كارهاى خير و اداى نماز و اعطاى زكات را در برنامه هاى دينى آنها گنجانيديم . و نيز مى تواند وحى تكوينى باشد،يعنى به آنها توفيق و توان و جاذبه معنوى براى انجام اين امور بخشيديم البته هيچ يك از اين امور جنبه اجبارى و اضطرارى ندرد بلكه تنها آمادگيها و زمينه ها است كه بدون اراده و خواست خود آنها هرگز به نتيجه نمى رسد.
ذكر ((اقامه نماز و اداء زكات )) بعد از فعل خيرات به خاطر اهميت اين دو برنامه است كه نخست بطور عام در جمله (و اوحينا اليهم فعل الخيرات ) و بعد به طور خاص بيان شده است
و در آخر فراز به مقام ((عبوديت )) آنها اشاره كرده و مى فرمايد:(( آنها همگى فقط ما را عبادت مى كردند )) (و كانوا لنا عابدين ) (314) ضمنا تعبير به ((كانوا )) كه دلالت بر سابقه مستمر در اين برنامه دارد شايد اشاره به اين باشد كه آنها حتى قبل از رسيدن به مقام نبوت و امامت ،مردانى صالح و موحد و شايسته بوده اند و در پرتو همين برنامه ها ،خداوند مواهب تازه اى به آنها بخشيده اين نكته لازم به يادآورى است كه جمله (( يهدون بامرنا )) در حقيقت وسيله شناخت امامن و پيشوايان حق ،در برابر رهبران و پيشوايان باطل است كه معيار كار آنها بر هوسهاى شيطانى است در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود:((امام در قرآن مجيد دو گونه است در يكجا خداوند مى فرمايد (و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا) يعنى به امر خدا نه به امر مردم ،امر خدا را بر هر امر خودشان مقدم مى شمرند و حكم او را برتر از حكم خود قرار مى دهند،ولى در جاى ديگر مى فرمايند:(و جعلنا يدعون الى النار) ((ما آنها را پيشوايانى قرار داده ايم كه دعوت به دوزخ مى كنند ))فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدم مى شمرند و حكم خويش را قبل از حكم او قرار مى دهند و مطابق هوسهاى خود و بر ضد كتاب الله عمل مى نمايند (315) و اين است معيار و محك براى شناسائى امام حق از امام باطل . (316)
داستان آيه 51  
وحى نماز به حضرت يعقوب و اسحاق  
خداوند در سوره انبياء آيات 72 و 73 مى فرمايد: ((ما به هنگام ،اسحاق و فرزند زاده اش ، يعقوب را عطا كرديم و همه را صالح و شايسته و لايق نبوت قرار داديم و بعد مى فرمايد:( و جعلناهم ائمه يهدون ...)
تذكر اين نكته لازم است كه حضرت يعقوب بنابر آيات قرآن ،فرزندانش را به هنگام مرگ سفارش و وصيت به عمل آئين اسلام حضرت ابراهيم بود، نموده و در جملات گذشته ديديد كه در آئين ابراهيم ،نماز وجود داشته است بنابر اين آئين حضرت ابراهيم و تمام پيامبران از نسل وى داراى نماز بوده است و هيچ كدام از انبياء و امت هايشان از اجراى اين حكم با عظمت الهى مستثنى نبوده اند چرا كه نماز حقيقت جامعى است كه دين الهى بدون آن ناقص و بندگى منهاى اين اصل عالى الهى ناتمام است قسمت عمده اى از رشد و كمال انسان در پرتو نماز تامين مى شود و انسان بى نماز در حقيقت از اصل دور و از رحمت حضرت دوست معذور است .
آيه 52 : از صفات متقين اقامه نماز 
الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و الصابرين على ما اصابهم المقيمى الصلوة و مما رزقنا هم ينفقون (317)
ترجمه :آنهايى كه چون ياد خدا رود، دلهايشان بيمناك شود و در برابر مصائب شكيبا باشند و نماز بر پا دارند و از آنچه رويشان كرده ايم انفاق كنند.
تفسير آيه 
در اين مورد بحث تواضع كنندگان را چهار قسمت كه دو قسمت جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى را توضيح مى دهد نخست مى فرمايد:((آنها كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد ))
(للذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم ) به اينكه از عضب او بى جهت بترسند،و نه اينكه در رحمت او شك و ترديد داشته باشند،بلكه اين ترس به خاطر مسووليتهائى است كه بر دوش داشتند در انجام آن كوتاهى كرده اند،اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خدا است كه انسان در مقابل عظمت خائف مى گردد.
ديگر اينكه (( آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مى دهد صبر و شكيبائى پيش مى گيرد ))(و الصابرين على ما اصابهم )
عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمى زنند،خونسردى خود را از دست نمى دهند،از ميدان فرار نمى كنند ،مايوس نمى شوند ،لب به كفران نمى گشايند و خلاصه ايستادگى مى كنند و پيش مى روند و پيروز مى شوند.
سوم و چهارم اينكه ((آنها نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند ))(و المقيمى الصلوة و مما رزقنا هم ينفقون ) از يك سو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا متحكم و از اين توضيح به خوبى روشن مى شود كه مساله اخبات و تسليم و تواضع كه از صفات ويژه مومنان است تنها جنبه درونى ندارد،بلكه بايد آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشكار شود.(318)