نماز راز دوست

على رستمى

- ۶ -


آيه شريفه اميد بخش ترين آيه قرآن است  
در تفسير آيه مورد بحث حديث جالبى از على عليه السلام به اين مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود:به نظر شما اميد بخش ترين آيه قرآن كدام آيه است ؟ بعضى گفتند :آيه (ان الله لا يغفران يشرك به يغفر مادون ذلك لمن يشاء)
(( خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائين تر از آن براى هر كس كه بخواهد مى بخشد )) امام فرمود:خوب است ولى آنچه من مى خواهم نيست بعضى گفتند آيه (و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر يجد الله غفورا رحيما) (( هر كس عمل زشتى انجام دهد يا بر خويشتن ستم كرد و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت )) امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نيست بعضى ديگر گفتند آيه (قل يا عبادى الذين اسرافوا على انفسهم لا تقطنوا من رحمة الله )(( اى بندگان من كه اسراف بر خويشتن كرده ايد! از رحمت خدا مايوس نشويد )) فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نيست ! بعضى ديگر گفتند:آيه (( والذين اذا فعلوافاحشه او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله ) (( پرهيزكاران كسانى هستند كه كار زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم مى كنند به ياد خدا مى افتند ،و از گناهان خويش آمرزش ‍ مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بيامرزد )) باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهيم نيست
در اين هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و هممه كردند فرمود:چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند:به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم
امام فرمود:از حبيب خودم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه اميد بخش ترين آيه قرآن همين آيه مورد بحث ماست (و اقم الصلوة قرفى النهار و زلقا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين ) (( نماز را در دو طرف روز و اوئل شب بر پا، چرا كه حسنات ،سيئات (و آثار آنها را) بر طرف مى سازند اين تذكرى است براى آنها كه اهل تذكرند. (231)
البته همانگونه كه در ذيل آيه 48 سوره نساء حديث ديگرى آمده است كه اميد بخش ترين آيه قرآن آيه (( ان الله لا تغفران يشرك به و يفغر مادون ذلك لمن يشاء )مى باشد اما توجه به اينكه هر يك از اين آيات به زاويه اى از اين بحث نظر دارد و يك بعد از ابعاد آنرا بيان مى كند، تضادى با هم ندارد در واقع آيه مورد بحث از كسانى سخن مى گويد كه نمازهاى خود را به خوبى انجام مى دهند نمازى با روح و با حضور قلب كه آثار گناهان ديگر را دل و جانشان مى شويد.
اما آيه ديگر از كسانى سخن مى گويد كه داراى چنين نمازى نيستند و تنها از در توبه وارد مى شوند پس اين آيه براى آن گروه اميد بخش ترين آيه است چه اميدى از اين بيشتر كه انسان بدند هر گاه پاى او بلغزد و يا هوى و هوس بر او چيره شود(بدون اصرار بر گناه داشته باشد پايش به گناه كشيده مى شود) هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد،وضو گرفته و در پيشگاه معبود به راز و نياز برخاسته احساس شرمسارى كه لوازم توجه به خدا است نسبت به اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده مى شود و ظلمت و تاريكيش از قلب او بر مى خيزد.
داستان آيه 39  
اميدوار كننده ترين آيات قرآن  
ابن عباس مى گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم سلمان شاخه درختى را كه برگهايش خشك شده بود جنباند و در نتيجه آن همه برگها به زمين ريخت
جناب سلمان فرمود: ((اى عثمان ،از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟ )) گفتم : ((سبب اين كار چه بود؟))فرمود: ((با پيامبر صلى الله عليه و آله در زير اين درخت نشسته بوديم آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمى پرسى كه
چرا چنين كردم ؟ من عرض كردم :يا رسول الله سبب چه بود؟
فرمود: مومن چون وضو بگيرد بر آن وجهى كه دستور آمده و بعد آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز بجاى آورده ،گناهان او بريزد بسان اين برگها كه از اين درخت فرو ريخت )) آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:( و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ...)(232) و بپاى دار نماز را هر دو سر روز پاره اى از شب ... (233)
و درباره همين آيه على عليه السلام فرمود: از حبيبم رسول خداصلى الله عليه و آله شيندم كه فرمود:
اميدوارترين آيه در قرآن اين آيه شريفه است (و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ...) سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمرد: ((يا على به خدايى كه مرا بشير و نذير قرار داد و مبعوث به رسالت گردانيد ،اگر يكى از شما كه به وضو قيام كند، گناهان و معاصى او از اعضاى بدنش فرو مى ريزد تا وقتى كه با صورت و قلب خود متوجه قبله شود،و نمازش برنگردد مگر آنكه جميع گناهان او مى ريزد و هيچ گناهى بر صحيفه عملش باقى نماند همچون روزى كه از مادر متولد شده باشد و هر گاه ما بين دو نماز از او گناهى صادر شده باشد،به خواندن نماز آمرزيده شود از گناهان پاك گردد ))
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله نمازهاى پنجگانه را كه موجب آمرزش هستند، شماره كرد و فرمود:(( يا على بدان كه منزلت نمازهاى پنجگانه براى امت من مانند نهرى است كه بر در خانه يكى از شما باشد. اگر شخصى بدنش چركين باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كند آيا چيزى از آن چركها باقى خواهد ماند؟ سوگند به خدا نمازهاى پنجگانه براى امت من چنين است كه تمام گناهانشان را پاك مى كند و تيرگى قلبشان را مى برد.)) (234)
نجات گناهكار در قيامت  
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در روز قيامت پير مردى را براى رسيدگى به اعمالش مى آورند، سپس نامه اعمالش را به او مى دهند ظاهر نامه كه به طرف دوم است در آن چيزى جز گناه و معاصى مشاهده نمى شود و كار محاسباتش به طول مى انجامد پس آن پير مرد مى گويد:پروردگار! آيا به آتشم مى سوزانى و مرا به جهنم مى افكنى ؟ پروردگار جل جلاله مى فرمايد:اى پير مرد به راستى من حيا مى كنم كه عذاب كنم ، چون كه در دنيا براى من نماز گزاردى و عبادت مى كردى ،سپس امر مى فرمايد كه : (( بنده مرا به بهشت ببريد،بنابراين نماز موجبات مغفرت و آمرزش را براى نمازگزار فراهم مى سازد گرچه گناهان زيادى هم داشته باشد مشمول عفو و اغماض حضرت حق واقع مى شود. )) (235)
آيه 40 : منزلگاه نيكو نتيجه نماز و انفاق 
و الذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوة و انفقوا مما رزقنا هم سراو علانية و يدون بالحسنة و اولئك لهم عقبى الدار. (236)
ترجمه :و آنانكه به طلب خشنودى پروردگار صبر مى كنند و نماز بر پا مى دارند و از آنچه نصيبشان كرديم در پنهان و آشكار انفاق مى كنند و با نيكيها بديها را از بين مى برند،اينان هستند كه عاقبت منزلگاه نيگو يافتند .
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه درباره كسانى كه دعوت حق را اجابت كردند و طرفداران حق هستند،و در مورد برنامه سازنده آنها سخن مى گويد در ابتداء آيه از استقامت آنها در برابر مشكلات كه در مسير اطاعت و ترك گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد (237) آنهم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار ،است ولذا مى فرمايد:((آنها كسانى هستند كه به خاطر جلب رضاى پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند ((و الذين صبروا ابتغاء وجه ربهم ) اما كلمه ((وجه ربهم )) در آيه يكى از دو معنى را مى رساند.
نخست اينكه وجه در اين گونه موارد به معنى (( عظمت )) است ،همانگونه كه به (( نظر )) و (( راى )) مهم گفته مى شود(هذا وجه الراى ) (( يعنى راى مهمى است )))و اين شايد به خاطر آن است كه ((وجه )) در اصل به معنى صورت است و صورت انسان مهمترين قسمت ظاهرى بدن او است ، زيرا اعضاى مهم گويائى و بينائى و شنوائى در آن قرار گرفته است .
ديگر اينكه ((وجه رب )) در اينجا به معنى ((رضايت و خشنودى پروردگار ))) است يعنى آنها كه به خاطر رضاى حق در برابر همه مشكلات صبر و استقامت به خرج مى دهند، استعمال وجه در اين معنى ، به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه مى خواهد جلب رضايت كسى را كند او را به خود متوجه مى سازد(بنابراين وجه در اينجا جنبه كنائى دارد)
در هر صورت اين جمله اين دليل روشنى است بر اينكه صبر و شكيبائى و بطور كلى هر گونه عمل خير در صورتى ارزش ‍ دارد كه (( ابتعاء وجه الله )) و براى خدا باشد، و اگر انگيزه هاى ديگرى از قبيل رياكارى و جلب توجه مردم كه او كه آدم با استقامت و نيكوكارى است ، و يا حتى براى ارضاى غرور خود كارى ،انجام دهد بى ارزش است وبه گفته بعضى از مفسران گاهى انسان در برابر حوادث ناگوار صبر مى كند تا مردم بگويند چقدر با استقامت است ؟ و گاهى به خاطر اينكه دشمنان شماتنش نكنند،و گاهى به خاطر اينكه مى داند بيتابى و جزع بيهوده است ،و گاهى به خاطر اينكه چهره مظلوميت به خود بگيرد و بيارى او برخيزند، هيچ يك از اين امور دليل بر كمال نفس انسانى نيست .
اما هنگامى كه به خاطر اطاعت فرمان خدا ،و اينكه هر حادثه اى در زندگى رخ مى دهد دليل و حكمتى دارد و صبر و اسقامت به خرج مى دهد آنچنان كه عظمت حادثه را در هم مى شكند،از گشودن زبان به كفران و آنچه دليل به جزع است خوددارى مى كند، اين همان صبر است كه در آيه فوق به آن اشاره شده است و(( ابتغاء وجه الله )) محسوب مى شود.
دومين برنامه كسانى كه دعوت حق را اجابت كردند در اين آيه آن است مى فرمايد: (( آنها نماز را بر پا مى دارند )) (و اقاموا الصلوة ) گرچه اقامه نماز يكى از مصاديق وفاء بهعده الله و حتى مصداق زنده اى براى حفظ پيونده هاى الهى و از يك نظر از مصاديق صبر واستقامت است ولى از آنجا كه اين مفاهيم كلى پاره اى از مصداقهاى بسيار مهم دارد كه در سرنوشت انسان فوق العاده موثر است ،در اين جمله و جمله هاى بعد روى آنها انگشت گذارده شده .
چه چيز مهم تر از اين است كه انسان هر صبح و شام رابطه و پيوند خود را با خدا تجديد كند،با او به راز و نياز برخيزد و بياد عظمت او و مسووليتهاى خويش بيفتد،و در پرتو اين كار،گرد غبار،و زنگار و گناه را از دل و جان بشويد،و باپيوستن قطره وجود خود به اقيانوس بيكران هستى حق مايه ،بگيرد، آرى نماز همه اين بركات و آثار را دارد.
و به دنبال آيه ، سومين برنامه كسانى كه دعوت را اجابت كردند در اين آيه آن است كه مى فرمايد:(( آنها كسانى هستند كه از آنچه به آنان روزى داده ايم در پنهان و آشكارا انفاق مى كنند )) (و انفقوا مما رزقنا هم سرا و علانية ) تنها در اين آيه نيست كه مساله انفاق يا زكات به دنبال نماز قرار مى گيرد، در بسيارى از آيات قرآن اين ترادف به چشم مى خورد، چرا كه يكى از پيوند انسان را با (( خدا ))و ديگرى پيوند او را با خلق محكم مى كند.
در اينجا توجه به حمله (( مما رزقنا هم ))كه هر گونه موهبتى را اعم از مال علم ،قدرت موقعيت ونفود،اجتماعى و غير آن را شامل مى شود لازم است چرا كه انفاق نبايد يك بعدى باشد بلكه در تمام ابعاد و همه مواهب انجام گيرد.
تعبير به (( سراو علاتيه )) (پنهان و آشكار) اشاره ديگرى به اين موقعيت است كه آنها در انفاقهاى خود به كيفيتهاى آن نظير دارند، چرا كه گاهى اگر انفاق پنهانى صورت گيرد بسيار موثرتر است ،و اين مواردى است كه حفظ حيثيت طرف چنين ايجاب مى كند و يا نسبت به انفاق كننده كه مصون از ريا و نشان دادن عمل به ديگران باشد و گاه اگر آشكارا انجام گيرد اثرش وسيعتر و بيشتر خواهد بود و اين در مواردى است كه باعث تشويق ديگران به اين كار خير و تاسى و اقتدا به او مى شود و يك عمل خير او سبب دهها يا صدها يا هزاران كار خير مشابه گردد.
و از اينجا روشن مى شود كه قرآن در انجام يك عمل مثبت آنچنان باريك بين است كه تنها با اصل كار توجه نمى كند،بلكه تاكيد دارد كه هم اصل عمل خير باشند و هم كيفيت انجام آن ( در مواردى كه يك كار ممكن با كيفيات مختلفى انجام مى گيرد).
و باز به دنبال آيه ، چهارمين برنامه كسانى كه دعوت حق را اجابت كردند در اين آيه اين است كه مى فرمايد:(( آنها بوسيله ((حسنات ))، ((سيئات )) خود را از ميان مى برند ))
(ويدرئون بالحسنة السيئة ) به اين معنى كه به هنگام ارتكاب يك گناه لغزش ،تنها به پشيمان شدن و ندامت و استغفار قناعت نمى كنند، بلكه عملا در مقام جبران برمى آيند،
و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بيشترى انجام مى دهند،تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشويند.
((يدرئون )) از ماده ((درء ))(برون زرع ) به معنى دفع كرده است بلكه سعى دارند اگر از كسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نيكى در حق وى ،او را شرمنده و وادار به تجديد نظر كنند،همانگونه كه در آيه 35 سوره فصلت مى خوانيم :
(اذفع بالتى هى احسى فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم ) (يعنى بدى را به آنچه نكوتر است از خودت دور سازد كه در اين هنگام كسى كه در ميان تو و او دشمنى و عداوت است تغيير چهره مى دهد گوئى دوست صميمى تو است ) در عين حال هيچ مانعى ندارد كه آيه مورد بحث در صدد بيان هر دو معنى باشد در احاديث اسلامى نيز احاديثى به مضمون هر دو تفسير وارد شده است .
در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه به معاد بن جبل فرمود: (( اذا عملت سيئة فاعمل بجنبها حسنة تمحها )) ((هنگامى كه كار بدى كردى در كنار آن كار خوبى انجام ده كه آنرا محو كند )) (238) و در نهج البلاغه مى خوانيم كه امير المومنين على عليه السلام فرمود: ((عاتب خاك بالاحسان اليه وارد شره بالانعام عليه )) (( برادرت را در برابر خلافى كه انجام داده است بوسيله نيكى سرزنش كن ،و شر او را از طريق انعام و احسان به او برگردان . (239)
البته بايد توجه داشت اين يك حكم اخلاقى و مخصوص به مواردى است كه گونه ها موثرتر واقع مى شود، و گرنه اجراى حدود كيفر بدكاران كه به عنوان يك قانون قوانين اسلامى آمده است ، در همه كسانى كه مشمول آن هستند،يكسان اجرا مى شود.
در پايان آيه پس از ذكر برنامه هاى مختلف گذشته ،اشاره به عاقبت كار (( اولوا الاباب ))(صاحبدلان خرد وانديشه و طرفداران حق و عاملان به اين برنامه كرده مى فرمايد:((عاقبت نيك سراى ديگر از آن آنهاست )) (اولئك لهم عقبى الدار)) كلمه (( عقبى )) در اينجا به معنى عاقبت و پايان كار است خواه خيره باشد يا شر و ولى با توجه به قرينه حال و مقابل منظور در آيه فوق به معنى عاقبت خير است . (240)
داستان آيه 40 
نماز و انفاق شيخ انصارى  
سيد على دزفولى ، چنان احتياطش زياد بود كه به (( محتاط شهرت داشت ،به سبب خاتم الفقها كه به ايشان مرتضى انصارى رسيد و او را از مشكلاتش آگاه كرد شيخ گفت :((فعلا هيچ مبلغى پيشم نيست نزد فلانى برو و بگو دو سال نماز به تو بدهد پولش را براى خودت نگهدار نمازها را خودم مى خوانم )) بدين گونه شيخ حاضر شد اين زحمت را تحمل كند و نماز استيجارى بخواند و پولش بخواند و پولش را به سيد بدهد،مبادا مايوس و دلشكسته شود. (241)
آيه 41 : نماز و انفاق نشانه ايمان 
قل لعبادى الذين امنوا يقموا الصلوة و ينقوا مما رزقنا هم سرا و علاتيه من قبل ان ياتى يوم لا يبع فيه و لا حول
(242)
ترجمه :به بندگان مومن من بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه روزيشان داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند،پيش از آنكه روزى فرا رسد .
كه در آن نه خريد و فروشى است و نه دوستى .
تفسير آيه  
در آيه مورد بحث سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردم نازل شده است در تفسير اين آيه شريفه به سه نكته مهم اشاره مى شود.
نكته اول :پيوندى با خالق و پيوندى با خلق
بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مومنان راستين به مساله ((صلوة )) و ((انفاق )) برخورد مى كنيم كه در نظر ابتدائى ممكن است اين سوال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه هاى عملى اسلام ، انگشت ، تنها روى اين دو نقطه گذارده شده است .
علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد:رابطه انسان با خدا،رابطه انسان با خلق و رابطه انسان با خودش كه قسمت سوم در حقيقت نتيجه اى است براى قسمت اول و دوم و دو برنامه فوق در آيه
(صلوة و انفاق ) هر كدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هر عمل ديگرى بهتر مشخص مى شود ،و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوم وسيعش كه هر
گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پيوند با خلق .
البته با توجه به اينكه سوره اى كه از آن بحث مى كنيم (( مكى است ،و هنگام نزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود، اين انفاق را نمى توان مربوط به زكات دانست بلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزول در خود جا مى دهد. و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه عمل متجلى شود و انسان را از يكسو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش !
نكته دوم : چرا پنهان و آشكار؟
كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه مومنان راستين انفاق يا صداقتشان در سرو به علن يعنى پنهان و آشكار است ،و به اين ترتيب علاوه بر بيان اتفاق به معنى وسيعش كيفيت آن هم توجه داده شده است ،چرا گاهى انفاق پنهانى موثرتر و آبرومند انه تر است ،و گاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگوئى براى نشان دادن برنامه هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى شود، علاوه مواردى پيش مى آيد كه طرف ، از گرفتن انفاق ناراحت مى گردد.
الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم (و يا هر مسلمانى كه با چنين وضعى روبرور شود) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يا به خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواع ، وسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند، و اخبار آن در همه وسائل ارتباط جمعى منعكس مى گردد،تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغ عموم مردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برساندند،بديهى است براى كسانى در اين موارد انفاق علنى موثرتر است .
بعضى از مفسران نيز در روايات اين دو گفته اند: انفاق علنى مربوط به واجبات است ،كه معمولا جنبه تظاهر در آن نيست ،زيرا انجام وظيفه كردن بر همه لازم است و چيز مخفيانه اى نمى تواند باشد،ولى انفاقهاى مستحبى چون افزون بر وظيفه واجب است ممكن است توام با تظاهر و ريا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است به نظر مى رسد كه اين تفسير جنبه كلى ندارد، شاخه اى است از تفسير اول .
نكته سوم :در آن روز ((بيع و خلال )) نيست .
مى دانيم ماهيت روز قيامت همان دريافت نتيجه ها و رسيدن به عكس العمل ها و بازتابهاى اعمال است ،و به اين ترتيب در آنجا كسى نمى تواند براى نجات از عذاب فديه اى دهد،و حتى اگر فرضا تمام اموال و ثروتها روى زمين در اختيار او باشد و آن را انفاق كند تا ذره اى از كيفر اعمالش كم شود ممكن نيست ، چر كه ((دار عمل )) كه سراى دنيا است پرونده اش در هم پيچيده شده است و آنجا ((دارحساب )) است .
همچنين پيوند دوستى مادى با هر كس و به هر صورت نمى تواند در آنجا رهائى بخش باشد ((توجه داشته باشيد خلال و خله به معنى دوستى است ) و به تعبير ساده مردم در زندگى اين دنيا براى نجات از چنگال مجازاتها براى خنثى كردن مجازاتها دست بكار مى شوند اگر چنين تصور كنند كه در آنجا نيز برنامه هائى امكان پذير است دليل بر بى خبرى و نهايت نادانى است .
و از اينجا روشن مى شود كه نفى وجود خله و دوستى در اين آيه هيچ گونه منافاتى با دوستى مومنان با يكديگر در عالم قيامت كه در بعضى از آيات به آن تصريح شده ندارد، چرا كه آن يك دوستى ومودت معنوى است در سايه ايمان .
و اما مساله (( شفاعت )) همانگونه كه بارها به هيچ وجه مفهوم مادى در آن نيست بلكه با توجه به آيات صريحى كه در اين زمينه وارد شده است ،تنها در سايه پيوندهاى معنوى و يكنوع شايستگى كه بخاطر بعضى از اعمال خير به دست آمده است مى باشد. (243)
داستان آيه 41  
نماز و ايمان جوان در حال علم در آمريكا  
آيت الله سيد احمد زنجانى (ره ) مى گويد:آقاى سيد محسن امين (ره ) يكى از علماى بزرگ شيعه بود كه در سوريه زندگى مى كرد ودر دمشق مدرسه اى داشت كه محصلين شيعه در آنجا زير نظر او مشغول تحصيل بودند يكى از تجار قم به نام حاج سيد احمد مصطفوى (فرزند حاج سيد على ) از خود آقا سيد محسن امين نقل كرد كه مى گفت :يكى از دانشجويان و تربيت يافتگان مدرسه ما براى تحصيل علم و طب ،به آمريكا رفته بود از آنجا نامه اى به من نوشت كه چند روز قبل شاگردان مدرسه ما امتحان داشتند ،من هم رفتم كه امتحان بدهم ،مدتى نشستم ديدم نوبتم نرسيده و وقت گذشته است (اگر بنشينم نمازم قضا مى شود) برخاستم كه بروم و نماز را بخوانم ،كسانى كه در آنجا بودند
گفتند كجا مى روى ؟ اكنون نوبت شما را فرا مى رسد گفتم :من يك وظيفه دينى بر عهده دارم كه اگر اكنون آن را بجا نياورم وقتش مى گذرد گفتند: امتحان هم وقتش ‍ مى گذرد و اگر اين جلسه برگزار شد كسى به خاطر تو جلسه مخصوص تشكيل نمى دهد، آنگاه مجبورى كه تا امتحان دوره بعد معطل بمانى گفتم : هر چه بادا باد من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم خلاصه رفتم از قضا هيات ممتحنه متوجه شده بودن كه من به اندازه اداى وظيفه خود جدى است روا نيست كه او را معطل بگذاريم و براى قدر دانى از او كه به وظيفه اش ‍ عمل كرده است بايد جلسه مخصوصى براى امتحان او تشكيل دهيم ، اين بود كه جلسه ديگرى براى امتحان من ترتيب دادند و من حاضر شده و امتحان دادم .
آقا سيد محسن امين (ره ) بعد از ذكر اين قصه فرمود: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تر نمى شود.(244)
آرى نماز يكى از نشانه هاى ايمان است كه در بلاد كفر در ميان دشمنان هم شخص با ايمان نمازش را بركارهاى ديگر ترجيح مى دهد و اين خود تبليغ بزرگى از اين فريضه الهى در ميان دشمنان است و اين نماز است كه بسيارى از كارهاى مشكل را بر انسان سهل و آسان مى كند..!
آيه 42 : نماز حضرت ابراهيم عليه السلام در كنار خانه كعبه 
ربنا اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعهم يشكرون (245)
ترجمه :پروردگار من بعضى از فرزندانم بى آب و علفى كه در كنار خانه گرامى توست سكنا دادم تا نماز را بر پا دارند،شايد شكرت را بجا آوردند .
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه درباره دعاها و درخواستهاى حضرت ابراهيم عليه السلام بنده مقاوم و شاكر خدا رابيان مى كند تا سر مشق و الگوئى باشد براى آنها كه مى خواهند از نعمتهاى الهى پروردگار بهترين بهره را بگيرند سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مى دهد:
پرودگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين فاقد هر گونه زراعت و آب گياه ، نزد خانه اى كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بپاى دارند )) ( ربناى انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقموا الصلوة ) و اين هنگامى بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آنكه از كنيزش ((هاجر )))پسرى به او داد و نامش را (( اسماعيل )) گذاشت ،حسادت همسر نخستينش ‍ ((ساره )) تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند،از حضرت ابراهيم عليه السلام خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد،و ابراهيم عليه السلام طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز نزديك يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد و در آنجا گذارد،و با آنها خداحافظى كرد و رفت .
چيزى نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براى نجات جان كودكش سعى و تلاش ‍ فراوان كرد، اما خدائى كه اراده كرده بود، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت گردد، چشمه زمزم را آشكار ساخت چيزى نگذشت كه قبيله بيابانگرد (( جرهم ))كه از نزديكى آنجا مى گذشتند از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و ((مكه )) كم كم شكل گرفت .
پس حضرت ابراهيم عليه السلام دعاى خودش را اين چنين ادامه مى دهد:((خداوندا اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده اند، تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن ))(
فاجعل افئداة من الناس تهوى اليهم ) ((و آنها را از انواع ميوه ها (ثمرات مادى و معنوى ) بهره مند كن ،شايد شكر نعمتهاى تو مرا ادا كنند )) (و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون ) (246)
نكته هاى آيه  
1- آيا مكه در آن زمان شهر بود؟
در آيه فوق استفاده مى شود كه حضرت ابراهيم عليه السلام يكبار عرض مى كند خداوندا من فرزندانم را در يك سرزمين فاقد آب و آبادى و زراعت گذاشتم ،اين مسلما ، اشاره به آغاز ورود او در سرزمين مكه است كه در آن موقع نه آب بود و نه آبادى و نه خانه و ساكن خانه ،تنها بقاياى خانه خدا بچشم مى خورد،و يك مشت كوههاى خشك و بى آب و علف !
ولى مى دانيم اين تنها سفر ابراهيم به سرزمين مكه نبود باز هم مكرر به اين سرزمين مقدس گام گذارده ، در حالى كه ((مكه )) تدريجا شكل نهرى را بخود گرفت و قبيله ((جرهم )) در آنجا ساكن شده بودند، و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت .
بنظر مى رسد دعاهاى حضرت ابراهيم عليه السلام در يكى از اين سفرها بوده و لذا، مى گويد خداوندا اين شهر از محل امن و امان قرار ده و اگر از وادى غير ذى ذرع مى گويد يا از گذشته مكه حتى پس از شهر شدن سرزمينى است غير قابل زراعت كه بايد احتياجاتش را از بيرون بياورند،چرا كه از نظر جغرافيائى در ميان يك مشت كوههاى خشك بسيار كم آب واقع شده است . (247)
2- نكته دوم :
چرا خداوند سرزمين مكه را در جاى خشك و بى آب و علف وحرم امن خدا قرار داده است ؟
كسانى كه به مكه مشرف شده اند به خوبى مى دانند خانه خدا و مسجد الحرام و بطور كلى مكه در بالاى يك مشت كوههاى خشك و بى آب و علف قرار گرفته است ، گوئى صخرها را قبلا در تنور داغى بريان كرده اند و بعد بر جاى خود نصيب نموده اند (248)
در عين حال اين سرزمين خشك و سوزان بزرگترين مركز عبادت و پر سابقه ترين كانون توحيد در روى زمين است ،به علاوه حرم امن خدا است در اينجا براى بسيارى اين سوال پيش مى آيد كه چرا
چنين مركز مهمى را خداوند در چنان سرزمينى قرار داده است ؟
على عليه السلام در خطبه ((قاصعه )) با رساترين عبارات و زيباترين تعبيرات فلسفه اين انتخاب را بيان فرموده است :((وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و قل نتائق الدنيا.. مدرا... بين جبال خشه و رمال دمثه ... و لو اراد سبحانه ان يضع بيته الحرام ومشاعر الظام بين جنات و انهار و سهل و قرار جم ، الاشجار،دانى الثمار،ملتف البنى ،متصل القرى بين برة سمراء روضه خضراء و راياف محدقة و عراض ‍ مغدقة و رياض ناظره و طرق عامرة لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب و لو كان الاساس المحول عليها و الاحجار المرفوع بها، بين زمردة خضراء و ياقوته حمرا و نورو ضياء لخلف ذلك مصارعة الشك فى الصدور ،و لوضع مجاهدة ابليس عن القلوب ،ولنفى متعلج الريب من الناس ،و لكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد و يتعبدهم بانواع المجاهد و يبتلهم بضروب المكار،اخرابا للتگبر من قلوبهم و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ،و ليجعل ذلك ابوابا فتحاالى فضله ،و اسبابا ذللا لعفوه ))
(( خدا خانه اش را در پر سنگلاخ ‌ترين مكانها و بى گناه ترين نقاط زمين ... در ميان كوههاى خشن و شنهاى فراوان قرار داد اگر خدا مى خواست خانه و حرمش را و محل انجام عبادت بزرگ حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و پر درخت و باغهاى پر ثمر، در منطقه اى آباد،داراى كاخهاى بسيار و آباديهاى به هم پيوسته بيشمار، در ميان گندم زارها و بوستان هاى پر گل و گياه در لابه لاى باغهاى زيبا و پر طراوت ،و پر آب در وسط گلستانى بهجت را،با جاده هائى آباد قرار دهد مى توانست ،ولى به همان نسبت كه آزمايش بزرگ حج عبادت راحت و ساده تر مى شد ، پاداش و جزا نيز كمتر بود.
و اگر خدا خواست به خوبى مى توانست پايه هاى خانه كعبه و سنگهائى كه ساختمان آن را تشكيل مى دهد از زمرد سبز، و ياقوت سرخ ، و نور و روشنائى قرار دهد،مى توانست ، ولى در اين حال شك و ترديد، كمتر در دل ظاهر بينان رخنه مى كرد،وسوسه هاى پنهانى شيطان به سادگى دور مى شد، ولى خدا مى خواهد بندگانش را با انواع شدائد بيازمايد و با انواع مشكلات در طريقى انجام عبادتش رو برو كند ،تا تكبر از قلبهايشان فرو ريزد،و خضوع و فروتنى در آن جايگزين گردد و در پرتو اين فروتنى و خضوع درهاى فضل و رحمتش را به روى آنها بگشايد و وسائل عفو خويش را به آسانى در اختيار شان قرار دهد. ))(249)
داستان آيه 42 
نماز حضرت ابراهيم عليه السلام در جوار كعبه الهى  
يكى از پيامبران بزرگ الهى كه عمر دويست ساله خود را در راه مبارزه با شرك و دعوت مردم به توحيد واطاعت خداوند گذرانيد، حضرت ابراهيم عليه السلام بود،عبادت و نماز در مكتب او،يكى از مهمترين وظايف پيروانش به شمار مى رفت ، آنگاه كه آن حضرت از سوى خداوند فرمان يافت تا همسرش هاجر و فرزند نوازدش ،اسماعيل را به سرزمين مكه برده و در آنجا اسكان دهد،آماده اجراى دستور الهى شد وبه درگاه خداوند عرض كرد:( ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى عند بيتك المحرم ربنا ليقموا الصلوة ) (250) ((پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى ، در كنار خانه اى كه حرم توست ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند ))،((تا از اين جا نداى دعوت مردم به نماز برخيزد واينها نماز را بر پا كنند و قيام نماز را بر عهده گيرند وقتى كه نماز قيام كرد، ملت در پرتو قيام نماز را از هر گونه شرك و طغيانگرى منزه خواه بود )) (251)
و نيز درباره حضرت ابراهيم عليه السلام مى خوانيم ، ((روزهايى كه اسماعيل بزرگ شده بود، در هشتم ذيحجه اى ابراهيم عليه السلام فرزند را برداشت ولبيك گويان راه ((منى )) را پيش ‍ گرفتند و با پيروان موحدى كه همراه آنان بودند، ابراهيم عليه السلام براى ظهر وعصر و مغرب و عشا، نمازهاى جماعتى تشكيل داد،و پيروانش به او اقتدا كردند (و از آن تاريخ تاكنون حدود چهار هزار سال مى گذرد)كه دره ((منى )و بعد صحراى عرفات را با نور توحيد و نماز جماعت ،جلوه شكوهمندى بخشيدند. (252)
آيه 43 : ابراهيم و طلب از خدا 
رب اجعلنى مقمى الصلوة و من ذريتى ربنا و تقبل دعاء (253)
ترجمه :پروردگارا! من و فرزندم را بر پا دارندگان نماز قرار بده ،پروردگارا! دعاى مرا بپذير.
تفسير آيه 
همانطور كه در آيات گذشته توضيح داديم اين آيه شريفه هم درباره دعاها و درخواستهاى حضرت ابراهيم عليه السلام بنده مقاوم و شاكر خداوند را بيان مى كند عرض مى كند :((پروردگارا مرا بر پا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن اى خداى من ))(رب اجعلنى مقيم الصلاة و من ذريتى ) بعد از اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام دعاها و خواستهاى خودش را از خداى خويش درخواست مى نمايد در آخر آيه عرض ‍ مى كند ((پروردگارا دعاى مرا بپذير ))(ربنا و تقبل دعاء) نتيجه آيه شريفه اين است كه حضرت ابراهيم عليه السلام دو چيز از خداوند تقاضا مى كند .
تقاضاى اول حضرت ابراهيم عليه السلام در آيه اين است ،توفيق براى بر پا داشتن نماز كه بزرگترين پيوند انسان با خداست مى باشد، نه تنها براى خودش بلكه براى فرزندان نيز همين تقاضا را مى كند .
تقاضاى دوم حضرت ابراهيم عليه السلام در آيه اين است ، خواسته حضرت ابراهيم عليه السلام براى پذيرش دعاى او است و مى دانيم خدا دعائى رامى پذيرد كه از قلبى پاك و روح بى آلايش برخيزد كه در واقع اين تقاضا به طور ضمنى مفهومش تقاضاى توفيق پاك داشتن قلب و روح از هر گونه آلايشى مى باشد كه مورد پذيرش دعا مى گردد.(254)
داستان آيه 43  
حضرت ابراهيم عليه السلام و نماز 
اول كسى كه نماز پيشين ((نماز ظهر )) كرد ابراهيم خليل عليه السلام بود،آن حضرت پس از آنكه در آزمايش الهى ( قربانى كردن فرزندش اسماعيل ) موفق شد،چهار ركعت نماز بجا آورد،به خاطر شكر چهار نعمت :
يكى شكر توفيق (اجراى فرمان الهى ) ديگر شكر تصديق سوم شكر ندا، چهارم شكر فدا (255)
باز احاديث مربوط به معراج نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم : كه آن حضرت فرمود...
چون به مسجد اقصى رسيدم ، ابراهيم و موسى و عيسى عليه السلام و جمله پيغمبران ديگر را ديدم كه در آمدند و برمن سلام كردند و مرا در پيش داشتند و با ايشان نماز كردم چون ... رسيدم به (( سدرة المنتهى )) (256) عالمى ديدم پر نور و ضياء و چندان روشنايى داشت كه چشم خيره مى شد چندان كه نگاه كردم بر چپ و راست همه فرشتگان روحانى ديدم به عبادت مشغول گفتم :اى جبرئيل ! كيستند اين قوم ؟ گفت :اينان هرگز هيچ كار نكنند جز عبادت و تسبيح (257)
آيه 44 : اوقات نماز صبح و ظهر 
اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر كان مشهودا (258)
ترجمه : نماز از زوال آفتاب تا آغاز تاريكى شب بخوان و نماز صبح را بر پا دار، زيرا فرشتگان در نماز صبح فرشتگان حاضر آيند.
تفسير آيه  
در اين آيه مورد بحث به مساله نماز و توجه به خدا و نيايش ‍ مى پردازد،كه عامل موثرى براى مبارزه با شرك است ،و وسيله اى براى طرد هر گونه وسوسه شيطانى از دل و جان آدمى آرى نماز است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد،گردو غبار گناه را از دل و جانش مى شويد وسوسه هاى شيطانى را طرد مى كند .
نخست مى فرمايد: (( نماز را بر پا داريد،به هنگام زوال آفتاب تا نيمه شب ،و همچنين قرآن فجر (نماز صبح ) را،چرا كه اين نماز مورد توجه فرشتگان شب و روز است )) (اقم الصلوة لدلوك الى غسق الليل و قرآن الفجر كان مشهود)
((دلوك شمس ))به معنى زوال آفتاب از دائره نصف النهار است كه وقت ظهر مى باشد،در اصل از ماده ((دلك ))به معنى ماليدن گرفته شده ،چرا كه انسان در آن موقع بر اثر شدت تابش ‍ آفتاب چشم خود را ميمالد،و يا از ((دلك ))به معنى متمايل شدن است چرا كه خورشيد در اين موقع از دائره نصف النهار به سمت مغرب متمايل مى شود و يا اينكه انسان ، دست خود را در مقابل آفتاب حائل مى كند،گوئى نور آن را از چشم خود كنار مى زند و متمايل مى سازد.
به هر حال در روايتى كه از منابع اهل بيت عليه السلام به ما رسيده ((دلوك )) به همين معنى زوال خورشيد تفسير شده است ،در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه ((عبيد بن زراره ))از تفسير همين آيه از امام صادق عليه السلام سوال كرد امام فرمود:((خداوند چهار نماز بر مسلمانان واجب كرده است كه آغاز آن وقت زوال شمس (ظهر) و پايان آن نيمه شب است ))(259)
در روايتى ديگرى از امام باقر عليه السلام در تفسير همين آيه كه زراره محدث بزرگ شيعه از آن سوال كرد چنين فرمود:
(دلوكها زوالها، غسق الليل الى نصف الليل ،ذلك اربع صلوات و ضعهن رسول الله صلى الله عليه و آله و وقتهن للناس و قرآن الفجر صلوة الغداة )
((دلوك شمس ))به معنى زوال آن ( از دائره نصف النهار) است ، و ((غسق الليل )) به معنى نيمه شب است ، اين چهار نماز است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را براى مردم قرار داده و توقيف نموده و قرآن الفجر اشاره به نماز صبح است . (260)
البته بعضى از مفسران ، احتمالات ديگرى در معنى دلوك داده اند كه قابل ملاحضه نيست ،و اما ((غسق الليل )) با توجه با اينكه غسق شدت ظلمت است ،و تاريكى شب در نيمه شب از هر وقت متراكم تر مى باشد اين كلمه روى هم رفته ((نيمه شب )) را مى سازند قرآن به معنى چيزى است كه قرآئت مى شود و (( قرآن فجر )) روى هم رفت اشاره به نماز فجر است ،به همين دليل آيه فوق از آياتى است كه اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مى كند،و به انضمام به ساير آيات قرآن در زمينه وقت نماز است ،و روايات فراوانى كه در اين رابطه وارد شده ،وقت نمازهاى پنجگانه دقيقا مشخص مى شود البته توجه به اينكه اين نكته لازم است كه بعضى از آيات فوق تنها اشاره به يك نماز كرده ، مانند (حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ) (261) كه نماز وسطى طبق تفسير صحيح همان نماز ظهر است و گاهى اشاره به وقت سه نماز از نمازهاى پنجگانه كرده ،مانند(و اقم الصلوة و طرفى النهار و زلقا من الليل ) (262) كه ((طرف النهار )) اشاره به نماز صبح و مغرب و (( زلفا من اليل ))اشاره به نماز عشا است و گاهى اوقات هر پنج نماز را اجمالا بيان مى كند،مانند آيه مورد بحث ،به هر حال جاى ترديد نيست كه جزئيات اوقات نمازهاى پنجگانه در اين آيات بيان شده بلكه مانند بسيارى ديگر از احكام اسلامى تنها به كليات قناعت شده و شرح آن در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان راستين آمده است .
نكته ديگرى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه آيه فوق مى فرمايد ( ان قرآن الفجر كان مشهودا) (( نماز صبح مورد مشاهده است )) اكنون اين سوال پيش مى آيد كه مشاهده چه كسانى ؟
رواياتى كه در تفسير اين آيه به ما رسيده مى فرمايد :مشهود ملائكه شب و روز است ، زيرا در آغاز صبح فرشتگان شب كه مراقب بندگان خدايند جاى خود را به فرشتگان روز مى دهند، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى گيرد هر دو گروه آنرا فرشتگان روز مى دهند،و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى گيرد هر دو گروه آنرا مشاهده كرده و بر آن گواهى مى دهند، اين روايات را دانشمندان شيعه و اهل تسنن هر دو نقل كرده اند.
از جمله ( طبق تفسير روح المعانى ) احمد و نسائى و ابن ماجوبه و ترمذى و حاكم از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه در تفسير اين جمله فرمود: ((تشهد ملائكة الليل و ملائكة النهار ))(263) محدث معروف اهل سنت بخارى و مسلم نيز همين معنى را در صحيح خود نقل كرده اند (264) از اين تعبير به خوبى روشن مى شود كه بهترين موقع براى اداى نماز صبح همان لحظات آغازين طلوع فجر است . (265)
نكته قابل استفاده از آيه  
نمازهاى ،شب يك عبادت بزرگ روحانى :
غوغاى زندگى روزانه از جهات مختلف توجه انسان را به خود جلب مى كند و به فكر آدمى را به وادى هاى گوناگونى مى كشاند ،به طورى كه جمعيت خاطر و حضور قلب كامل در آن بسيار مشكل است اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغاى زندگى مادى ،و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب ، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مى دهد كه بى نظير است آرى در اين محيط آرام و دور از هر گونه ريا و تظاهر و خود نمائى و توام با حضور قلب حالت توجهى به انسان دست مى دهد كه فوق العاده روح پرتو و تكامل آفرين است .
به همين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاى آخر شب ،براى تصفيه روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص ،نيرو مى گرفته اند در آغاز اسلام نيز پيامبر صلى الله عليه و آله با استفاده از همين برنامه روحانى مسلمانى را پرورش داد،و شخصيت آنها را آنقدر بالا برد كه گوئى آن انسان سابق نيستند ،يعنى از آنها انسانهاى تازه اى آفريد، مصمم ،شجاع ،با ايمان ،پاك و با اخلاص و شايد مقام محمود كه بعد از اين آيه مورد بحث ذكر شد، به عنوان نتيجه نافله شب آمده است اشاره به همين حقيقت نيز باشد.
بررسى رواياتى كه در منابع اسلام در فضيلت نماز در شب وارد شده نيز روشنگر همين حقيقت است ،به عنوان نمونه :
1- پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:(( خيركم من اطاب الكلام و اطعم و صلى بالليل و للنانس نيام )) ((بهترين شما كسانى هستند كه در سخن گفتن مودبند،گرسنگان را سير مى كنند و در شب آن هنگام كه مردم خوابند نماز را مى خوانند (266)
2- امير المومنين على عليه السلام مى فرمايد: ((قيام الليل مصحة للبدن و مرضآة للرب عز و جل و تعرض للرحمة و تمسك باخلاق النبين ))قيام شب موجب صحت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض ‍ رحمت او قرار گرفتن و تمسك به اخلاق پيامبران است (267)
3- امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش فرمود:(( لا تدع قيام الليل فان المغبون من حرم قيام الله )) دست از قيام شب بر مدار، مغبون كسى است كه از قيام و عبادت شب محروم گردد.(268)
4- رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:((من صلى بالليل حسن وجهه بالنهار )) كسى كه نماز شب بخواند صورت (و سيرتش ) در روز نيكو خواهد بود. (269)
حتى در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين عبادت بقدرى است اهميت دارد كه جز پاكان و نيكان موفق به آن نمى شوند!
5- مردى نزد امير مومنان آمد و عرض كرد من از نماز شب محروم شدم على عليه السلام فرمود:((انت رجل قد قيدوتك ذنوبك )) تو كسى هستى گناهانت تو را به بند كشيده است (270)
6- در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :((ان الرجل ليكذب الكذبة و يحرم صلوة الليل فاذا حرم بها صلوة الليل حرم بها الرزق )) انسان گاهى دروغ مى گويد و سبب محروميتش ‍ از نماز شب مى شود، هنگامى كه از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى معنوى )) نيز محروم مى شود (271)
7- با اينكه مى دانيم همچون على عليه السلام هرگز ترك نماز شب نمى كرد در عين حال اهميت موضوع تا آن پايه است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در وصايايش به او فرمود:((اوصيك فى نفسى بخصال فاحفطها - ثم قال اللهم اعنه -... و عليك بصلوة الليل ،و عليك بصلوة الليل و عليلك بصلوة الليل اتو را به امورى سفارش مى كنم همه را حفظ كن سپس فرمود: خداوند او را بر انجام وظائف يارى فرما - تا آنجا كه فرمود: بر تو باد به نماز شب ، بر تو باد به نماز شب ،بر تو باد بر نماز شب . (272)
8- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به جبرئيل فرمود: مرا پند ده جبرئيل گفت :(( يا محمد عش يا شئت فانك ميت واجب ما شئت فانك مفارقه و اعمل ما شئت فانك ملاقيه ،و اعلم ان شرف المومن صلوته باليل و عز كفه عن اعراض الناس )) اى محمد هر چه مى خواهى عمر كن اما بدان كه سرانجام خواهى مرد، و به هر چه مى خواهى دل ببند اما بدان سرانجام از آن جدا خواهى شد و هر عملى مى خواهى انجام ده ولى بدان سرانجام ،عملت را خواهى ديد و نيز بدان كه شرف مومن نماز شب او است ،و عزتش خوددارى از ريختن آبروى مردم است (273)
اين اندرزهاى ملكوتى جبرئيل كه همه حساب شده است نشان مى دهد كه نماز شب آنچنان شخصيت و تربيت و روحانيت و ايمانى به انسان مى دهد كه مايه شرف و آبروى او است همانگونه كه ترك مزاحمت نسبت به مردم سبب ، عزت خواهد شد.
9- امام صادق عليه السلام مى فرمايد،(( ثلاثه هن فخر الومن و زينة فى الدنيا و الاخرة الصلوة فى اخر الليل ،و ياسه مما فى ايدى الناس ‍ و ولاية الامام من آل محمد )) سه چيز است كه افتخار مومن و زينت او در دنيا و آخرت است ، نماز در آخر شب ،بى اعتنائى به آنچه در دست مردم است ،و ولايت امام از اهل بيت پيامبر عليه السلام
10- باز از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: هر كار نيكى كه انسان با ايمان انجام مى دهد پاداش در قرآن صريحا آمده جز نماز شب كه خداوند به خاطر اهميت فوق العاده اش آنرا با صلاحيت بيان نفرموده ،همين قدر فرموده است :( تتجا فى جنوبهم على عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طعما و مما رزقنا هم ينفقون - فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قراة اعين جزاء بما كانوا يعملون ) ((آنها شب هنگام از بسترهاى خود مى خيزند و پروردگارشان را با بيم و اميد مى خوانند و آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند،اما هيچكس نمى داند خداوند چه پاداشهائى كه موجب روشنى چشمها مى شود در برابر اعمالشان قرار داده است . (274)
البته نماز شب آداب فراوانى دارد ولى بد نيست ساده ترين صورت آنرا در اينجا بياوريم تا عاشقان اين عمل روحانى بتوانند بهره بيشتر گيرند،
نماز شب بطور كاملا ساده يازده ركعت است كه به ترتيب ذيل به سه بخش تقسيم مى شود.
الف ) چهار نماز دو ركعتى كه مجموعا هشت ركعت مى شود و نامش ((نافله شب )) است .
ب ) يك نماز دو ركعتى كه نامش نافله ((شفع )) است .
ج ) نماز يك ركعتى كه نامش نافله (( وتر ))است ، و طرز انجام اين نمازها درست همانند نماز صبح مى باشد، ولى اذان و اقامه ندارد و قنوت نافله ((وتر )) را در هر چه طولانى تر كنند بهتر است . (275)