قبله
معنی
قبله توجه کردن به كعبه است. چرا لازم است انسان در نماز حتما رو به كعبه باشد؟
ما در نماز از دو جهت به قبله توجه می کنیم: یکی جسم و دیگری قلب. در مفاتیح
دعایی است که قبل از تكبيره الاحرام خواندن آن مستحب است: «اللهم اني اتوجه
اليك بنبيك محمدٍ و اهل بيته فجعلني بهم وجيها في الدنيا و الاخره و من
المقربين» می گویید "خدایا از طريق نبي به تو توجه كردم" چرا این جنین می گوید
در حالی که پيغمبر در مدینه دفن است؟ علتش اين هست كه بدن و كعبه چون از قبيل
جسم هستند، بدن و صورت متوجه كعبه می شود اما قلب و توجه انسان که جسم نیست
متوجه پیامبر است. در دعاي توسل هم مي خوانیم «اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك
بنبيك بني الرحمه… يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» پیامبر را پيش خدا وجيه
يعني آبرو دار می دانیم و از طریق او مي خواهيم به خدا توجه كنيم. اهل
بیت مجاري رحمت الهي هستند.
انسان موجودي فراكيهاني است. درعين حال كه تن او
جسمي بيشتر نيست، اما او چيز ديگري است. ابیات زیر به علي عليه السلام نسبت
داده شده است:
اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ
صَغِيرٌ وَفِيكَ انطَوَي العَالَمُ الاَكبَرُ
وَ اَنتَ الكِتَابُ
المُبِينُ الَّذِي بِاَحرُفِهِ يُظَهُر
المُضمَرُ
دَوَائُكَ فِيكَ وَ
لاَتَعلَمُ وَ دَائُكَ مِنكَ وَ لاَ تَشعُرُ
"گمان مي كني كه جرم كوچكي هستي، حال آن كه درون تو عالم بزرگي است؛ كتاب مبيني
هستي كه با حروف آن پنهاني ها آشكار مي شود! داروي تو در خودت است و نمي داني و
ناآگاهي و درد تو از هم از خود است و نمي انديشي" عالم اكبر، جنبه ي فراكيهاني
انسان است. خدای تعالی در حدیث قدسی می فرماید: «لاَيَسَعَنِي اَرضِي وَ لاَ
سَمَائِي، وَلَكِن يَسَعُنِي قَلبُ عِبدِيَ المُؤمِنِ»:"زمين و آسمانم گنجايش
من را ندارند، اما قلب بنده ي مؤمنم مرا در بر مي گيرد" كعبه و مسجد و حرم بر
الگوي دل ساخته شده است. همان گونه كه براي بني اسراييل، خيمه ي اجتماع قدس و
قدس الاقداس و تابوت عهد و آتش و دودِ ما فوق آن را بر الگوي حقيقت انسان
ساختند، نام خانه كه بر كعبه و قدس گذاشته شده، بر الگوي حقيقت انسان است. قلب
انسان خانه ي خدا است و براي تجسم آن در عالم خاكي كعبه را آفريده اند. از اين
رو گفتند: «اَلمُؤمِنُ اَعظَمُ حُرمَهٍ مِنَ الكَعبَه»:"حرمت مؤمن از كعبه
فراتر است" زيرا كعبه نمود دل مؤمن است.
اذان، آمادگي براي نماز
نماز باید چگونه خوانده شود که اثر داشته باشد؟ نماز چون ذكر است انسان بايد آن
را براي يادآوري بخواند تا براي او اثر داشته باشد و ذكر به اين معني است كه
انسان از خواب غفلت بيدار کند. گاهي انسان به خاطر غفلت، اشتباهات و قضاوتهايي
ميكند كه به خطا ميافتد و وقتي كه با ذكر از غفلت بيرون آمد، در مسير صحيح
قرار ميگيرد. اين كه اذان را مقدمه ي نماز قرار دادهاند، براي رفع
غفلتهاست؛ براي آن است كه بدانيم نماز حقيقتي است كه بدون اين مقدمات تحقق
پیدا نميکند. اذان جوری فرد را براي نماز آماده ميكند كه او بداند نماز چيست
تا بتواند از آن نتيجه بگيرد.
اولين نكتهاي كه نماز به انسان
يادآوري ميكندالله كبر است. مؤمني كه به واسطه ي مشاغل روزانه، از ياد خدا
غافل شده يا مسلماني كه به هدف غير الهي اشتغال دارد و به وسيلهي آن از هدف
اصيل خلقت دور شده، دفعتاً با صداي مؤذن متوجـه خدا ميشود كه و این ذکر در
او زنده می شود که خدا از همه ی چيزهایی که او به آن مشغول است بزرگ تر
است. با اين يادآوري، هدفهاي غيرالهي در نظر انسان رنگ ميبازد و مقصد او الهي
ميشود. الله اكبر يعني اين كه هيچ چيز و هيچ كس خدا نيست و هيچ قدرتي جز قدرت
او وجود ندارد و اشيايي كه ميبينم همه مظاهر قدرت او مي باشند. با اين
دیدگاه، فكر نماز گزار يك جهته ميشود و افکاری که او را به خود مشغول کرده رنگ
می بازند.
با ذكر الله اكبر نمازگزار متمسک به توحيد ميشود و ميگويد كه
خدا از هوي و خواسته هایش براي او مهمتر است؛ هدف اصلی اوست و شکست ها و
پیروزی ها نباید او را مضطرب و ناامید و در نتیجه غافل کند. او مي داند اگر
چيزهاي ديگري در نظرش بزرگ شود، به توحيد نمی رسد. اما اگر خدا در نظرش از هر
چيز ديگري بزرگتر شد، او به معني حقيقي توحيد رسيده و باعث مي شود كه هيچ چيز
ديگر مشغولش نكند و خالص گردد. در اهمیت ایجاد حضور قلب به وسیله اذان و اقامه
همین بس که گفته اند نمازگزار اگر اذان و اقامه را قبل از تکبیره الاحرام نگفته
باشد، می تواند برای آن نماز را بشکند؛ عملی که انجامش برای مقصود های دیگر
جایز نیست!
نماز گزار با گفتن"اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ
اللهِ" اولاً اعتراف ميكند كه آن چه را كه حضرت آورده، قبول دارد و از جانب
خداي متعال براي تكامل او ارسال شده است. با این دیدگاه فرد به دين و ايمان خود
به عنوان جهتي كه براي هدف و حركت او لازم است، نگاه ميكند نه به عنوان يك جهت
تحميلی كه مجبور است تبعیت کند و در همین راستا رسالت رسول الله را بر دوش خود
احساس می کند.
هیچ انسانی بدون ولايت نمي باشد، اگر شخص ولايت رسول اكرم صلي
الله عليه و آله را تكذيب كند، ناجاراً بايد ولايت «هَوي»ي خود را پذيرفته
باشد. «اَفَرَاَيتَ مَن اِتَّخَذَ الَهَهُ هَواه؟ »: "نديدي آن كس را كه هواي
دل خود را اله خود قرار داد؟" آيا كسي كه خداي او هواي دلش است، نمازش نماز
است؟ اذان كه مقدمه ي نماز است، شرط قبولي نماز را ولايت قرار داده شده است.
روايت هم مي گويد: «و لَكُم الطَّاعَهُ المُفتَرَضَهُ وَ المَوَدَّهُ
الوَاجِبَهُ ... »:"براي شماست طاعت و دوستي واجب شده است...." طاعت واجب
شده همان نماز است و دربارهي مودت واجب شده قرآن ميگويد: «قُل لاَ اَسئَلُكُم
عَلَيهِ اَجرَاً اِلاَّ المَوَدَّهَ فِي القُربَي »:"من از شما مزدي جز دوستي
با اهل بيتم نمي خواهم"
اگر رسول اكرم صلي الله علي و آله ولايت را
آورده، چگونه ولايت با شهادت به رسالت منطبق ميشود؟ ولايت نشان ميدهد كه الله
اكبر گفته شده، راست بوده است. «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» به
اين معني است كه نماز گزار مي گويد كه شرط قبولي نماز را ولايت مي دانم و
هر چه رسول صلي الله علي و آله آورده، قبول دارم چون الله اكبر گفته ام و
خواستهي خدا را بر هر خواستهي ديگري مقدم ميدارم.
اين كه لزومي ندارد در
نماز بگوييم «اَشهَدُ اَنَّ عَلِيّاً وَليُّ الله»عليه و علي اولاده سلام الله
براي اين است كه اين مطلب در « اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» صلي
الله علي و آله گنجانده شده است. وقتي كه ميگوييم «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً
رَسُولُ الله» يعني بر آن چه كه ايشان آورده نيز شهادت ميدهيم كه يكي از آنها
ولايت است و ديگر نيازي به ذكر آن در فقرات اذان نيست، زیرا از «اَشهَدُ اَنَّ
مُحَمَّداً رَسُولُ الله» صلي الله علي و آله غير قابل انفكاك است. هيچ وقت
چيزي را به مِثلِ خود كه لازمهي خودش و در بطن خودش است، معطوف نميكنند.
حَيَّ عَلَي الصَّلَوه وحَيَّ عَلَي الفَلاَحِ مي گويد كه براي نماز شتاب كن!
يعني ترك چيزهاي ديگر و توجه به اين موضوع كه براي نماز بايد شتاب داشت و
سهلانگار نبود. با كسالت و اجبار به سمت نماز نرود بلكه با شتاب و اشتياق
برود. «حي علي الصلاه» يعني باب رحمت الهي براي كسي كه قبلاً رسالت را در تمام
ابعادش پذيرفته است باز است ولي كسي كه در رسالت ترديد دارد، ابتدا بايد ايمان
به رسالت را درست كند بعد نماز بخواند. مثل کسي كه در توحيد ترديد دارد
به او ميگويند اول توحيدت یعنی «لا اله الا الله»را درست كن بعد بگو «اَشهَدُ
اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» الله اكبر كليد «لا اله الا الله» است.
كما اين كه «اشهد ان لا اله الا الله» كليد «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ
الله» و «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» كليد «حي علي الصلاه» است و
«حي علي الصلاه» كليد «حيَّ علي الفلاح» مي باشد. يعني كليد رستگاري و نجات، در
نماز است. قرآن هم ميگويد: «قَد اَفلَحَ المُؤمِنُونَ الَّذِينَ هُم فِي
صَلاَتِهِم خَاشِعُونَ »:"مؤمنان رستگار شدند، همانها كه در نماز، دلهايشان
خاشع است"
بعد از اين كه نمازگزار نتيجه گرفت که نماز رستگاري و نجات است،
با اين استدلال حَيَّ عَلَي خَيرِ العَمَلِ مي گويد. چرا نماز بهترین عمل
است؟ پاسخ اين است كه اگر كسي نماز را خوب اقامه كند، پاداشی دارد که همه چيز
در آن است و آن ملاقات و صحبت کردن با خدای تعالی است. نميشود به كسي كه با
خداي خود انس گرفته بگويند پاداش صحبت تو با خدا اين است! معاملهاي در كار
نيست! چه پاداشي بهتر از اين كه با خدا صحبت كرده است! از اين جهت كسي كه معناي
نماز را بفهمد چيزي را بالاتر از ملاقات با خدا نميشناسد. آيه قرآن هم ميگويد
كه «وَ لَذِكرُ اللهِ اَكبَر »:"ياد خدا از همه بالاتر است"
به همین خاطر
«حي علي خير العمل» می گوید که نماز بهترين عمل است. اينها واقعيتهايي
هستند كه فرد در غوغاي كار روزانه از آنها غافل ميشود و با شنيدن الفاظ اذان
به نماز توجه پيدا ميكند. در انتهاي اذان شهادت به توحيد و الله اكبر تكرار
ميشود تا توجه به نماز بيشتر شود. حاجي وقتي ميخواهد مُحرِم شود، يك
سلسله مسايل را رعايت ميكند. نماز گزار هم وقتي ميخواهد نماز بخواند، اذان می
گوید و با این کار توجهاش بیشتر مي شود و باقيمانده غفلت ها را مي شويد و از
دل بيرون مي ريزد. اعتقاد به ملاقات با خدا در نماز را مي توان نوعي ملاقات با
خدا ناميد. ملاقات با خدا اولين و آخرين خواسته ي فطرت و بهتریی پاداش برای آن
است.
نيّت و قرب به خدا
1- نيت، عامل انتقال انسان از طبيعت به فطرت
است. فطرت در درون انسان كمين كرده و منتظر است كه سرِ طبيعت به سنگ بخورد و
برگردد و نيّت چنين فرصتي را براي فطرت فراهم می کند. تفكر، زمينه ي انتقال نيت
است. اكر انسان با انديشه وارد نماز شود و خود را هادي خوبي براي خودش نداند،
فطرت به جريان ميافتد و او را راهنمايي ميكند.
علي ابن الحسين عليه السلام
در دعاي مكارم الاخلاق ميگويد: «وَ انتَهِ بِنِيَّتِي اِلَي اَحسَنِ
النِّيَّات»:"خدايا، من را از ميان نيات گوناگون زندگي، به نيّتِ برترين برسان"
يك احسن النّيّات وجود دارد كه حضرت ما را به آن فرا ميخواند و از خدا
ميخواهد كه به او كمك كند نيات ديگر زندگي خويش را به گونهاي انتخاب كند كه
در نماز به احسن النيات كه قرب الهي است برسد. به عبارت دیگر انسان دوستي به
نام خدا دارد که نيّت او در زندگي، جلب رضايت او است و كارها را براي او انجام
ميدهد.
انسان خارج از نماز در تلاش و تكاپو براي رفع نيازها و مشكلات خويش
است و براي هر كدام نيتي دارد. اگر نيت او خدا باشد ميتواند در نماز به
اَحسَنُ النّيّات كه همان رسيدن به قرب الهي است برسد. خوشهي انگور را در نظر
بگيريد! سَرِ خوشه امّ النيات است و بقيه دانهها نيّات ديگر هستند كه به سرِ
خوشه بر می گردند. عنصر اصلي در عالم برگشت كثرت به وحدت است و نيّات ديگر
انسان هم از نيت اصلي سرچشمه می گیرند. امّ النياتِ انسانِ مؤمن «قُربَهً اِلَی
اللهِ» است كه در نماز به آن اشاره ميكند
نیت رابط بين انسان و منبع اصلي
است. روايتِ « لاَ صَلَوهَ اِلاَّ بِحُضُورِ القَلبِ » مي گويدكه نماز هنگامي
نماز است كه زبانِ حالِ قلب باشد و اگر نماز تهي از اين حال باشد، صورتي بي
معني است.
انسان اگر بخواهد همین که هست باشد، حرکت بيشتر برای او در کار
نیست. مثلاً اگر بین دو سر سیم برق اختلاف فشار وجود نداشته باشد، جریان برق
متوقف میشود یا در سطح شیب دار زاوييه شيب صفر گردد، متحرکت متوقف میشود. در
انسان هم هرگاه «آن چه باید بشود» مساوی با «آن چه هست» گردد، انسان متوقف
میشود. اما هر چه اختلاف بین «آن چه باید باشد» و «آن چه هست» بیشتر باشد،
میزان فعالیت، استقامت و قابلیت انسان هم بیشتر میگردد. انسانهایی که فکر
میکنند بهتر از آن چیزی هستند که باید باشند، درجا زده و ضایع می شوند. به قول
گوینده:
تو پنداری جهانی غیر از این نیست
زمین و آسمانی غیر از این
نیست
چو آن کرمی که در گندم نهان است
زمین و
آسمان او همان است
نماز آن چه را که انسان باید باشد، یعنی انسان
ایده آل را عرضه میکند. نماز انسانِ «آن چه هست» را با انسانِ «آن چه باید
باشد» مقایسه میکند و با تفاضل این دو، در نمازگزار حرکت به وجود میآورد.
مثلاً انسان به خدا میگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»:"جز تو از کسی نمیترسم
و جز از تو کمک نمیگیرم" همین جمله، ایده آل و اختلاف پتانسیل او میشود و
زمینهی حرکت را در او به وجود میآورد. انسانِ بی نماز مانند چرخ اتومبیلي است
كه درجا بچرخد، شب و روز میگذرد و او همان جا مانده است. این که نماز را با
نیت «قُربَهً اِلَی الله» میخوانند، به این خاطر است که نمازگزار قبل از نماز،
در یک مرتبهی قرب است و بعد از نماز باید در مرتبهای دیگر باشد. به عبارت
دیگر باید در او فاصلهی «آن چه هست» به «آن چه باید باشد» نزدیکتر شده باشد.
قرب در نماز با اعمال صالحه فراهم می شود
تقرب در نماز مزد اعمال
صالح مسلمان است. اگر نماز گزار در اوقات پنجگانه و شبانه روزيِ خود، قبل از
نماز عمل صالحي انجام داده باشد، زمينهي اقامهي نماز خوبي را براي خود
فراهم كرده است. قرآن مي گويد:"حَافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَوهِ
الوُسطَي »:"بر نمازها و نماز ميانه مواظبت كنيد" روايات، نماز ميانه را بيشتر
نماز ظهر مي دانند. اين كه قرآن نماز ظهر را از بين نمازها ذكر كرده است
علتش اين باشد كه اولاً انسان بايد خود را از مشاغلي كه در وسط روز در حال
انجام آن است جدا كند و اين قدرت ايمانی بال مي خواهد. ثانيا در نماز
ظهر زمينه ی قرب بيشتر فراهم است، زیرا در فاصله ي صبح تا ظهر فرصت
بيشتري براي اعمال صالحه وجود دارد و نماز گزار مي تواند آن اعمال را در نماز
نقد كند و حال دیگری کسب کند.
اين كه انسان دقت كند در نماز حضور قلب داشته
باشد خوب است اما با دقت تنها مسأله حل نميشود. همهي تلاش انسان بايد قبل از
نماز باشد، زيرا وقتي كه در حال نماز تصميم ميگيرد حضور قلب داشته باشد، اواسط
حمد مرغ فكرش از قفس ميپرد و در خيالات خود فرو ميرود و به هر چيز كه انس
دارد روي ميآورد. اما اگر قبل از نماز كار صالحي انجام داده باشد، در حين نماز
چنان انسي برايش حاصل ميشود كه تسليم ميشود و آرام ميگيرد.
بنابراين نماز
صحيح به وسيلهي اعمال صالح خوانده ميشود و اعمال صالح جز با خواندن نماز قبول
نميشود.
شب قدرهم شب نقد كردن حوالهي اعمال سال گذشته است.
گاهي انسان يك سال كار صالح انجام ميدهد و «شب قدر» توفيق مييابد كه نتيجهاش
را دريافت كند. اين گونه نيست كه يك نفر در طول سال هر كاري را كه دوست داشت
انجام دهد و پيش خود بگويد شب قدر بيدار ميمانم و جبران مافات ميكنم! در شب
قدر، انسان اعمال صالح يك سال گذشته را نقد ميكند و از اين نظر، شب قدر براي
هر كسي توفيق نيست! كسي در آن شب موفق خواهد بود كه در طول سال قدمي برداشته و
كاري انجام داده باشد تا به او اجري دهند كه از عمل هزار ماه بيشتر باشد. اين
گونه نيست كه بگويند فلاني شانس آورد و شب قدر خوابش نبرد و حال و وضع خوشي
داشت اما من بيچاره چرتم گرفت و خوابم برد و بي بهره ماندم! قرب به خدا ريشه
و علت دارد و علت آن را بايد در اعمال سال گذشته جستجو كرد. حتماً او در آن
سال، وقتها و نعمتهاي زيادي را ضايع كرده است و در نتيجه شب قدر حوالهاي
ندارد كه نقد كند و از قِبَل آن حالي داشته باشد؛ به اين معنا كه يك حالت لقا و
ترقي پيدا كند كه تقرّب بِالقُوّهي او را بالفعل سازد. بنابراين در صورتي
ممكن است در شب قدر تغييرات و تحولات عظیمي در انسان تحقق يابد كه قبلاً كميّت
آن ذره ذره با اعمال صالح حاصل و تأمين شده باشد.
تفسير مختصر سوره حمد
«الرحمان الرحيم»، تقرب به خدا
در
سورهي حمد بين انسان و خدا درقدم اول حالت انسي برقرار ميشود كه مولود توجه
انسان به رحمان و رحيم است. هر كس از صميم قلب درك كند كه خدا با او مهربان
است، آن چنان انس و الفتي پيدا ميكند كه با او به صحبت می نشیند. هر اندازه
معرفت انسان به رحمت خدا بيشتر شود، مكالمهي او در نماز، مشتاقانهتر ميشود.
هر صفتي از صفات خداي متعال، يك صفت را در انسان ايجاد ميكند. مثلاً صفت خوف
نتيجهي معرفت انسان به عظمت خداوند است يا وحشت نتيجه معرفت بنده به عدالت خدا
است؛ وقتي كه فكر مي كند با اين همه ظلم، چگونه خدا با عدالتش با او رفتار مي
كند!
انسي هم كه انسان به خدا پيدا ميكند، نتيجهي اعتمادش به رحمت خدا
است. اين كه ميگوييم خداوند متعال رحمان است، به اين معني است كه حتي اگر
بندهاي خوب نباشد، رحمت او آن چنان گسترده است كه او را نيز در برميگيرد و به
اين ترتيب حالت يأس از او برطرف ميشود.
امّا رحيم بودن خدا رحمت خاصي است
كه در آخرت، شامل حال مطيعان ميشود و اميد بيشتر را در بنده زنده
ميكند تا اعمال صالحه ي بيشتري انجام دهد. با توجه به همين نوع رحمت است كه
انسان قرب پيدا مي كند.
نماز براي انس و قرب است. از ميان صفات الهي، صفت
رحمت زمينهي اين قرب را در انسان فراهم ميآورد. توجه به رحمت، انسان را به
خدا مأنوس ميكند. براي همين است كه خداي متعال نماز را با كلمات رحمان و رحيم
افتتاح ميكند و ميگويد با اين كه بدي كردهاي، فراموش نكن كه من رحيمم و به
تو اجازهي ورود، نزديك شدن و حضور ميدهم. اگر انسان در زندگي بفهمد كه خدا
رحمان است، خود به خود نسبت به او حاضر و ذاكر خواهد شد و خود را در محضر او
خواهد يافت.
خداي تعالي، حمد شريكي را قبول نميكند
قدم دوم براي نزديك
شدن به خدا، حمد اوست. نماز گزار ميگويد: خدايا ثنا و سپاس فقط براي توست و کس
ديگري را در حمد تو شريك نميكنم. ذكر رحمان و رحيم، نه تنها حضور انسان را در
نماز حفظ ميكند، بلكه به انسان جهت دائم و رو به خد مي
دهد؛ به نحوي كه نماز گزار ديگري را جز او شايسته حمد ندانسته و نمي شناسد.
نمازگزار با گفتن «اَلحَمدُللهِ رَبِّ العَالَمِينَ»، در واقع ميگويد:
خدايا هر نعمت و خيري كه از مخلوقي به من رسد، آن را از طرف تو ميدانم، زيرا
كه رحمان و رحيمي و تو را به خاطر نعمت ها سپاس ميگويم. دليلي ندارد كه نعمت
ها را از ديگران ببينم! اگر هم از آنها تشكر مي
كنم، از اين بابت نيست كه آنها را مستحق ميدانم، به خاطر اين است كه خودت
گفتهاي: «مَنْ لَمْ يَشكُرِ المَخلُوقَ لَم يَشكُرِ الخَالقَ»، از آن ها تشكر
ميكنم چون تو گفته اي و تو سرچشمهی انوار نعمتي. مثل خورشيد كه از مشرق طلوع
ميكند؛ مشرق چيزي جز مَطلَع و محل طلوع خورشيد نيست، اگر هم از طرف كسي نعمتي
به انسان برسد، اومَطلعِ نعمت الهي است، نه وليّ نعمت. آب را در هر ظرفي كه
بريزند، فرقي ندارد؛ آن كه آب داده مهم است! آب چه در ظرف باشد و چه در نهر و
چشمه، اصل اين است كه خداوند مالك آن است.
بعد از «الحمد لله»، دو باره
«الرحمان الرحيم» تكرار شده است. تا حالا چهار بار از رحمت نام بردهاست، چرا؟
به اين خاطر كه رحمت، اساسيترين مسأله در حضور قلب و توجه انسان است و تا رحمت
الهي شناخته نشود، دريچهي قلب انسان باز نميشود.
از دلايلي كه انسان از
رحمت خدا مأيوس ميشود، نشست و برخاست با غافلين است. در دعاي عرفه ميخوانيم
كه «اَو وَجَدتَنِي فِي الغَافِلِينَ وَ مِن رَحمَتِكَ آيَستَنِي»: «شايد در
گروه غافلين من را ديدهاي كه از رحمتت مأيوسم كردهاي»! اگر انسان با غافلين
باشد از رحمت خدا مأيوس ميشود و اگر متوجه رحمت خدا شود، ذاكر ميگردد.
حمد و تمرکز درنماز
سالک با گفتن الحمدلله، همهی سپاس ها را به خداي تعالي
برمي گرداند و به اين ترتيب تمركز پيدا ميكند. انسانی که تمرکز ندارد، حواسش
به سوي آنهايي كه عذابش داده يا به او خدمت كرده اند يا به او تعلق دارند،
ميرود. نمازگزار اگر دقت کند میبیند که ريشهي همهي اینها به خداي تعالي
بر ميگردد زيرا چه كسي جز خدا ميتواند آن مسألهها راحل كند؟ این ذکر و
یادآوری برای نمازگزار،به نوبه ي خود، تمركز محبت ايجاد ميكند.
نماز،
انسان را از خودش ميگيرد. گاهي انسان در نماز يادش به خوبيهايي كه كرده يا
ديگران به او كرده اند، ميافتد و اين با «الحمد لله» منافات دارد. اگر خوبيها
را از خدا ميداند، چرا به خود و ديگران متمايل شود؟ نمازگزار با گفتن «الحمد
لله» میگوید که كارهاي خوبی كه ديگران و خودم كردهام، سپاس و تشكرش مربوط به
من نيست، برای خداست! نمازگزار بايد بداند اگر از ديگران در عذاب و ناراحتي
است، «مالك يوم الدين» در آن طرف تأمين خواهد كرد. چه چيز اين عالم ميخواهد
حواس نمازگزار را به هم بزند كه دوايِ دردِ آن ذكر نشده باشد؟ «الحمد لله»
تا آخر «مالك يوم الدين»، دواي تمام تفرقهها و زمينهساز تمركز است.
بنابراين، خداوند ستايشي را از نمازگزار میپذیرد که همراه با تمركز كامل
باشد؛ تمرکزی که برخاسته از خوف و رجا به او است.
مسؤوليت و «مالك يوم الدين»
وقتي كه مسلمان «مالك يوم الدين» مي گويد، حالت كسي را پيدا ميكند
كه از مجازات و پاداش خود خبردار شده است. «مالك يومالدين» در نهاد انسان حس
مسؤوليت را بيدار ميكند كه روزي مؤاخذه خواهد شد و به اعمال و رفتار و گفتارش
رسيدگي ميشود. در اين جا نمازگزار به بهشت و جهنم نگاه نميكند، بلكه به مالك
بهشت و دوزخ مينگرد. اگر بهشت را ميخواهد، خداوند مالك آن است نه مخلوق؛ پس
بايد در هر كاري پاداش خدا را در نظر بگيرد نه مخلوق را. كسي هم نميتواند او
را از جهنم برهاند چون باز هم خداوند مالك جهنم است.
بهشت و دوزخ موجب
ميشود كه بنده به مخلوق توجه نکند و خالق را در نظر بگيرد و در واقع، مخلوق را
فقط براي رسيدن به خالق بخواهد. اين موضوع باعث ميشود كه در خلوص انسان ترديد
ايجاد نشود و بهشت را به خاطر رحمت خدا دوست بدارد و از جهنم به خاطر غضب خدا
وحشت كند.
«اياك نعبد و اياك نستعين»، عهد نامهي خدا و انسان
نمازگزار
با گفتن «اياك نعبد و اياك نستعين»، عبادت و اطاعت خود را منحصر به خدا مي
داند. اگر از كسي فرمان ميبرد، با نفس خود مدارا ميكند، از چيزي لذت برده يا
دوري ميكند، به اين خاطر است كه خدا گفته است.
نماز آداب قطع شدن از غير
خدا و وصل شدن به خداست. هدف اين است که انسان از محبت همه چيز قطع شود تا
بتواند به محبت خدا وصل شود و ت انسان تسليم نشود، وصل نخواهد شد. سوره
حمد نكته هايي دارد كه اگر كسي آن ها را عملی کند به این هدف خواهد رسید. مثلاً
اول می گوید «اياك نعبد و اياك نستعين» یعنی منحصرا حرف تو را گوش مي دهم و
منحصراً دستم رو به طرف تو دراز مي كنم، بعد مي گويد «اهدنا الصراط المستقيم».
شرط استجابت این دعا اين است که نماز گزار در «اياك نعبد و اياك نستعين» صادق
باشد. معني اسلام همین است. نماز را که قربه الي الله می خوانیم به این معنی
است که امروز در یک مرتبه از انقطاع و تسلیم هستیم و فردا يك درجه باید بیشتر
شود. خدا كه جا ندارد تا فرد به او نزدیک شود بلکه منظور این است که انسان به
این شجره نزدیک تر شود . با مؤمنین يكي شود و احساس خويشاوندي كند.
«اياك نعبد و اياك نستعين»، مقررات
عبوديت است و يادآور قرارها و عهدهاي بنده با خداست. خداي تعالي در آيه
«اَوفُوا بِعَهدِي اُوفِ بِعَهدِكُم »:"به عهد من وفا كنيد تا من هم به عهد با
شما وفا كنم" عهدهاي جالبي با بندگان دارد:
1. شما را در رحمتم داخل ميكنم.
2. در دنيا و آخرت به شما عزت ميدهم.
3. شما را ياري ميهم.
4. دعاي شما را مستجاب ميكنم.
اين ها عهدهايي است كه خدا با انسان دارد و جالب اين جاست
كه نفع همه ي اين عهد ها فقط به انسان مي رسد! انسان ها معمولاً در عهد و
قرارهايي كه بين خود مي بندند، نفع دو طرف را در نظر مي گيرند، اما اين
جا، جريان نفع به سمت انسان سرازير است و اين جالب است! اما عهدهايي كه انسان
با خدا كرده است:
1. اياك نعبد، فقط مطيع تو هستم.
2. اياك نستعين،
تنها از تو ياري و استعانت ميجويم.
3. از صراط مستقيم، قدمي اين طرف و يا
آن طرفتر نمي روم.
در مورد اخير، قرآن مي گويد:«اَلَم اَعهَد اِلَيكُم يَا
بَنِي آدَم اَلاَّ تَعبُدُوا الشَّيطَانَ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌ مُبِينَ وَ اَن
اِعبُدُونِي هَذَا صِرَاطُ مُستَقِيمٌ »:"اي آدميان! آيا با شما عهد نكردم كه
شيطان را اطاعت نكنيد كه او دشمن آشكار شماست و من را عبادت كنيد كه اين صراط
مستقيم است؟" در اين آيه، پشت سر «اَن عبدوني»، بلافاصله صراط مستقيم ذكر شده
است و به دنبال آيه ي «اياك نعبد و اياك نستعين» هم بلافاصله «اهدنا الصراط
المستقيم» آمده است. اين مي رساند كه يكي از عهدهاي انسان اين است كه جز صراط
مستقيم، قدمي اين طرفتر و آن طرفتر نرود.
پس با «اياك نعبد» انسان با
خدا عهد ميكند كه فقط مطيع او باشد و اگر اطاعت نفس كرد، بر آن صحه نگذارد و
خودش را تصويب نكند كه حق با من بود! هم چنين با «اياك نستعين» عهد ميكند كه
فقط از خدا كمك بگيرد و اگر ديگران به او كمك كردند، آن ها را وسيلهي كمكِ
الهي بداند؛ يعني اين خداست كه از مجراي انسانها و اسباب دارد به او كمك
ميكند.
بشر امروز، اسباب را ميبيند امّا مسبّب را نميبيند. طبيعت، اسباب
خداست كه آفريده و فراهم شده است. بنده با گفتن «اياك نستعين» مي گويد كه اين
اسباب نيستند كه به من كمك ميكنند؛ اين تويي كه اسباب را در مسير من قرار
دادهاي، اين كمك توست كه در اسباب و افراد نِمُود پيدا كرده است؛ پدر، مادر،
دوستان، و... ، فقط اسباباند و آستين دستان توانمند تو مي باشند!
انسان در
عالم حس، آستين را ميبيند، امّا دست و ذُوالقُوَّه را نميبيند؛ مجاري و اسباب
را ميبيند، اما از مسبّب غفلت ميكند. نماز يادآوري ميكند كه حول و قوهها
همه از خداست.