تاءثير نماز در تهذيب
اخلاق
بر اساس تعاليم عالى اسلام ، انسان از يك
سو سازنده و خالق كردار خويش است و از ديگر سو ساخته و پرداخته اعمال
خود است . عامل ، در اين جهان و جهان ديگر از عملش جدا نمى گردد. در
اين دنيا به گونه اى ساخته مى شود كه عمل كرده است و در آن جهان نيز به
صورتى متناسب با كردار خود سزا و جزا خواهد ديد.
بنابراين علاوه بر تعليمات عملى كه پدر و مادر و اطرافيان و معلمان به
او مى دهند و هر كدام در سعادت و شقاوت اين جهان و آن جهان او اثر
دارد، اعمال خودش نيز در شكل گيرى نهايى شخصيت و خوشبختى و بدبختى دنيا
و آخرتش مؤ ثر است . او مى تواند با تكيه بر قدرت تشخيص و تمييز خداداد
و بهره گيرى از رهنمودهاى شرايع آسمانى ، در انتخاب و اجراى كردار نيك
بكوشد و سرنوشت خود را به نيكى رقم زند؛ مثلا طبق فرمان و رهنمود قرآن
، مؤ منان موظف اند كه با كمك گرفتن از روزه و نماز خود را بسازند و
براى تكامل نفس و روح خود از آن بهره بردارند:
واستعينوا بالصبر و الصلوة
(204)
البته احتمالا روزه و نماز در اينجا به عنوان سمبل عبادات مطرح شده است
و گرنه هر يك از عبادات ديگر هم به گونه اى در تكامل روح و شخصيت انسان
اثر دارد و بايد براى خود سازى از آنها استفاده كرد.
از آثار محافظت بر نماز اين است كه نقص ها و رذيله هايى همچون شتابزدگى
، حرص به دنيا، مال پرستى ، ناشكيبايى و بى تابى ، تنگ نظرى ،
بازدارندگى از خير، و منع از بخشش مال و ثروت را كه جز به طبيعت انسان
است از وجود او مى زدايد و صبورى ، خويشتندارى ، سعه صدر، ميل به خيرات
، بلند نظرى و روح جود و بخشش را كه جزء فطرت اوست به جاى آن مى نشاند.
قرآن كريم در آيات سيستم تا بيست و چهارم سوره معارج مى فرمايد:
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا
مسه الخير منوعا الا المصلين الذين هم على صلوتهم دائمون
(205)
براستى كه انسان را ناآرام و شتابناك آفريده اند. هر گاه بدى به او
برسد، سخت غمگين و بى تاب است و چون خيرى به او برسد، مانع خير است و
چون به ثروتى رسد از بخشش و انفاق آن مضايقه مى كند جز انسانهاى
نمازگزارى كه پيوسته در اداى نماز خويش مى كوشند.
روشن است كه كاستى ها و پستى هاى اخلاقى كه با نماز برطرف مى شود،
منحصر به آنچه در اين آيه آمده نيست . نماز در تهذيب اخلاق انسان اثرى
همه جانبه دارد و احتمالا آنچه در اين آيه است به عنوان نمونه يادآورى
شده است .
نماز نه تنها زداينده رذيلت هاست بلكه زداينده و فزاينده فضيلت هاست .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمودند:
الصلوة صابون الخطايا
(206)
نماز، صابون شست و شوى گناهان است .
نماز گرماب شفابخش و
جويبار روان
در كتاب شريف نهج البلاغه ، ضمن يكى از خطبه هاى امير مؤ منان
كه در آن مردم را به نماز سفارش كرده اند، آمده است كه رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم ) نمازهاى روزانه را به حمه ؛ يعنى چشمه آب گرمى
كه بيماران براى معالجه ، خود را در آن مى شويند؛ همانند فرمودند. چشمه
اى كه بر در سراى نمازگزار است و او در هر شبانه روز پنج بار مى تواند
در آن به تطهير خود بپردازد. كسانى كه به بيمارى گناهكارى آلوده اند مى
توانند با شستشوى مكرر خود در چشمه آب گرم نمازهاى روزانه ، به درمان
خود بپردازند. چشمه اى كه بر در خانه آنهاست و مرتبا به آن دسترسى
دارند و براى رسيدن به آن ، رنج سفر و صرف هزينه ، لازم نيست .
و اينك بخشى از خطبه با ترجمه نگارنده :
تعاهدوا امر الصلوة و حافظوا عليها و استكثروا
منها و تقربوا بها فاءنها كانت على المؤ منين كتابا موقوتا. الا تسمعون
الى جواب اهل النار حين سئولوا: (ما سلككم فى سقر. قالوا لم نك من
المصلين ) و آنهالتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها
رسول الله ، صلى الله عليه و آله و سلم ، بالحمة تكون على باب الرجل
فهو يغتسل منها فى اليوم و اليلة خمس مرات فما عسى ان يبقى عليه من
الدرن و قد عرف حقها رجال من المؤ منين الذين لا تشغلهم عنها زينة متاع
و لاقرة عين من ولد و لا مال . يقول الله سبحانه : (رجال لا تلهيهم
تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الركاة )، و كان
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، نصبا بالصلوة بعد التبشير
بالجنة لقول الله سبحانه : (و اءمر اهلك بالصلوة و اضطبر عليها)
(207) فكان ياءمر اهله و يصبر عليها نفسه
(208)
فرمان نماز را ملتزم شويد، پايبندى به آن را مراعات و نزديك شدن به خدا
را به وسيله آن جستجو كنيد. همانا كه آن بر اهل ايمان ، فرضى است محدود
به وقت . آيا گوش جان به پاسخ دوزخيان نمى سپريد، هنگامى كه از آنان
پرسند: چه چيز شما را داخل دوزخ كرد؟ گويند: از نمازگزاران نبوده ايم .
نماز، گناهان را فرو ريزد. چونان كه خدا بر او و دودمانش درود فرستد،
نماز را به چشمه آب گرمى كه از زمين جوشد و بيماران براى درمان در آن
روند، همانند فرمودند. چشمه اى كه بر در سراى كس باشد و او در يك روز و
شب ، پنج بار تنش را در آن شستشو دهد. پس از پنج بار شستشو در گرماب ،
انتظار آن نيست كه هنوز هم چيزى از شوخ بر تنش باشد.
مردانى از مؤ منان ، حق نماز را مى شناسند، همانان كه نه زيبايى كالايى
و نه روشنايى چشمى از فرزند و دارايى ، آنان را از نماز باز نمى دارند.
خداى پاك مى گويد: (... مردانى كه نه بازرگانيى و نه خريد و فروشى آنان
را از امور مهمى چون ، ياد خدا، بپا داشتن نماز و دادن زكات به بازيچه
سرگرم نمى سازد.)
فرستاده خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد! پيكرش پيوسته از بسيارى
نماز دردمند بود و از آن پس كه مژده بهشت به او دادند، به موجب آن كه
خداى پاك فرموده بود: (افراد خانواده ات را به نماز فرمان ده و خود سخت
بر آن شكيبا باش .) پيوسته كسان خود را به نماز دستور مى داد و نفس خود
را بر رنج به بردبارى فرا مى خواند.
از ابو سعيد خدرى روايت شده است كه گفت :
لما نزلت قوله ، تعالى ،
و اءمر اءهلك بالصلوة
(209) كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )
ياءتى باب فاطمة و على عليهما السلام تسعة اشهر وقت كل صلاة فيقول :
الصلوة يرحمكم الله انما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا(210)
(211)
هنگامى كه فرمان خداى ، تعالى ،: و خانواده ات
را به نماز فرمان ده نازل شد، فرستاده خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم ) تا مدت نه ماه به در خانه فاطمه و على (عليهما السلام ) مى آمد
و مى فرمود: خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد! نماز بگزاريد. زيرا
خدا مى خواهد پليدى و ناپاكى را از شما خاندان رسالت دور گرداند و چنان
كه بايد پاك و پاكيزه كند.
و روايت شده است كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )
ياءتينا كل غداة فيقول ، رحمكم الله ، الصلوة (انما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
(212)
(213)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر بامداد به خانه ما مى آمد
و مى فرمود: نماز بگزاريد! خدا بر شما رحمت آورد! نماز بگزاريد.
جز اين نيست كه خدا مى خواهد پليدى را از شما
خاندان رسالت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
در خبر ديگرى كه از طريق ابى امامه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) روايت شده است ، آن بزرگوار نمازهاى پنجگانه را كه فرد
مسلمان به عنوان يك وظيفه اجبارى و مستمر، بدون انقطاع ، مى خواند به
جويبار خوشگوارى همانند فرمودند كه در خانه اش روان است و روزانه پنج
بار خود را در آن مى شويد. با اين حال چه چيزى از چرك بر پيكرش خواهد
ماند:
مثل الصلوة كمثل نهر عذب يجرى على باب احدكم
يغتسل فيه كل يوم خمس مرات فما ذا يبقى عليه من الدرن .
(214)
همان طور كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به دنبال اين
تشبيهات فرموده اند، آيا كسى كه وجودش به چرك گناه آلوده گشته است اما
روزى پنج بار خود را در نهر آب يا گرماب نماز مى شويد، امكان دارد چيزى
از شوخ بر تنش باقى مانده باشد؟! البته خير. نماز مطهر است و نمازگزار
را پاك و پاكيزه مى كند. حال اگر كسى نماز مى خواند و باز هم به دنبال
تباهى هاست ، بايد يقين كنيم كه او نماز حقيقى نمى خواند و با نماز
فريبكارانه اى كه مى خواند اين طهور آسمانى را بدنام مى كند. از اين
جهت نه تنها كسانى كه از روى فريب و ريا نماز مى خوانند، بلكه حتى آنان
كه در نماز خويش غافل اند و با سهو خود نماز را از اثر مى اندازند،
مستحق ويل مى باشند. حق ، تعالى ، فرمود:
فويل للمصلين الذين هم عن صلوتهم ساهون
(215)
واى بر نمازگزارانى كه در نماز خويش كاهلند و از روى غفلت نماز مى
خوانند.
اگر براى شستن جسمت ، آبى روان و پاك و پاكيزه اختيار كنى ، پيكرت را
به طور كامل شستشو خواهد داد. چه كسى نمى داند كه آب ناخالص ، پاك
كننده نيست ؟! پس چگونه ممكن است كه نماز ناخالص ، روح را پاك و پاكيزه
كند.
چشمه تسليم و خلوص
ستاره خفت و شباويز خفت و شبر و خفت
|
منم كه شب ، همه شب ، بى قرار
خويشتنم
|
سپيده سر زد و گلبانگ زد خروس ز بام
|
سحر به پنجره انگشت مى زند كه : منم
|
به ناز، دست نوازشگر نسيم سحر
|
گشود ديده شب آرميدگان ، از خواب
|
دميده سبزه صبح و گل سپيد شفكت
|
نشست از بر پيروزه ، توده سيماب
|
گذاشت بستر و بر بام شد مؤ ذن پير
|
به هر كرانه در افكند نغمه توحيد
|
ز كام ماءذنه ، بانگ اذان صبح آمد
|
طنين دلكش تكبير، در فضا پيچيد
|
خدا خدايان از خواب ناز بر جستند
|
به آب چشمه تسليم ، شستشو كردند
|
پى نماز، به خاك نياز، رخ سودند
|
نظر ز غير بريدند و ياد او كردند
|
برآمد از دل فرزانگان ، نوايى خوش
|
گه از تلاوت قرآن ، گه از سرود نماز
|
شرار، در دل تاريك بى خدايان زد
|
چنان حضور و چنان شور و حال و سوز و
گداز
|
من ايستاده ز سر تا به پاى ، غرق
گناه
|
به لب ترانه توحيد و دل ، ز شرم
ملول
|
خجل ز طى شده ايام ناسپاسى ها
|
به چاره جويى وجدان خويشتن مشغول
|
سياهنامه اعمال خويشتن در پيش
|
بجز فضيحت همين زشت نامه ننمايد
|
مرا كه دور جوانى به كج گمانى رفت
|
از اين قيام و قعودم چه حاصل زايد
|
ز آب توبه چه سان شويم اين سياه
گليم
|
كه تار و پودش عصيان و نامسلمانى
است
|
مگر عنايت او دست گيردم ، ور نه
|
به چشم خسته من برق صبح پيدا نيست
|
عروس روز به برآمد از حجله گاه افق
|
به صد كرشمه به روى جهانيان خنديد
|
ز شور نغمه لاتقنطوى هسمايه
|
دميد از افق خاطرم دو صد خورشيد
|
حميد سبزوارى
(216)
اصل تطهير از جلوه هاى
رحمت حق در نظامهاى تكوين و تشريع است
در نظام هستى يكى از جلوه هاى رحمت الهى ؛ نمود تطهير است .
دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستشو و تطهير است ، اين كه در درياها و
گياهان ، گاز انيدريد كربنيك هوا را مى گيرند و جو را تصفيه مى كنند
يكى از مظاهر تطهير است . اگر هوايى كه به وسيله تنفس موجودات زنده و
احتراق مواد سوختى آلوده مى شود به وسيله پالايشگاه گياه و دريا پاك
نشود، جو زمين در مدت كوتاهى صلاحيت زيستن را از دست مى دهد و تنفس در
آن غير ممكن مى شود. تجربه لاشه هاى حيواناتى كه مى ميرند، تجزيه
زوايدى كه از موجودات زنده دفع مى گردد، از بين رفتن ميكربهاى داخل شده
در بدن بوسيله سربازان بدن - گلبولهاى سفيد - در نبردى كه تب ناميده مى
شود، نمونه هاى ديگر از پالايش و تطهير در آفرينش است . دفع فساد از
بدن به صورت پيدايش دملهاى چركين و سرباز كردن آنها، وجود آنتى
بيوتيكهاى طبيعى و مصنوعى كه ميكربها و موجبات مرض را از ميان مى برند
و همچنين سلامت بعد از مرض ، مصداق ها و نمونه هاى ديگرى از اصل تطهير
در آفرينش است .
(217)
همان گونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت ، مظاهرى از تطهير و تصفيه
وجود دارد، در معنويات هم مصاديقى براى تطهير و شستشو يافت مى شود،
مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است . مغفرت ، عبارت است از
شستشو دادن دلها و روانها از عوارض و آثار گناهان (تا حدى كه قابل
شستشو باشند)
البته بعضى دلها قابليت خود را براى پاكيزه شدن ؛ آنچنان از دست مى
دهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمى پذيرند، آنها گويى تبديل به عين
نجاست شده اند: كفر و شرك نسبت به خدا وقتى كه در دل استقرار پيدا كند،
دل را از قابليت تطهير خارج مى كند.
قرآن كريم ، بيرون رفتن قلب از قابليت تطهير و استقرار كفر در دل را با
تعبير (مهر خوردن قلب ) و (طبع و ختم الهى ) مطرح كرده است و عبادتها
براى قابليت تطهير قلب و جامعه و جلوگيرى از استقرار كفر در آن دو است
.
نماز، علاوه بر آن كه باعث ازاله نجاست از بدن و لباس و محيط مى شود،
مهم ترين عامل تطهير باطن هم بشمار مى آيد. نماز، انديشه و عقيده را از
وسوسه هاى شيطانى ، تطهير، و دل و نيت را از ناخالصيها پاك مى سازد.
دهانى كه به دروغ ، غيبت ، تهمت و زخم زبان آلوده گشته است ، نياز به
طهور دارد و با خواندن نماز، پاك مى گردد. كسى كه نماز حقيقى مى خواند
و دهانش به كلمات عليا و اذكار والاى نماز و قرآن معطر مى شود، نمى
تواند و نبايد سخن پست بگويد، دلى كه با نماز اوج مى گيرد و از پليديها
دور مى شود ديگر حاضر نمى شود كه به پستى گرايد و ديگر بار آلوده شود.
روزه ، اندرون جسم را از مرض و زوايد تن پاك مى سازد. كسى كه روزه مى
گيرد و از خوردن حلال امتناع مى ورزد مطمئنا شكمش از حرام پاك خواهد
ماند، كسى كه با روزه تمرين بردبارى و استقامت كرده است ، در مقابل
هوسها مقاوم است و آلوده گناه نمى گردد. اين چنين است كه روزه عامل
تطهير جسم و جان مى گردد.
خمس و زكات ، عامل تطهير و تزكيه در بعد اقتصاد است . آن كه از مال خود
خمس و زكات مى دهد به مال غير نمى دوزد و از اميال پليدى چون به ميل
سرقت و اختلاس پاك مى گردد.
رفتن به حج ، حج گزار را از كبر، خود بينى ، تعصبات شخصى ، قومى و
نژادى و بسيارى از رذيلتها پاك مى سازد.
جهاد، تطهير جامعه از فساد تبهكاران و خباثت و نجاست كفر و الحاد است و
همانگونه كه در كشور تن ، دفع ميكروبها و عوامل فساد، (توسط گلبولها و
سربازان بدن ) بر اساس اصل تطهير در تكوين ، يك ضرورت است ، جهاد نيز
كه دفع ناپاكان و عوامل فساد از كشور اسلامى است ، بر اساس اصل تطهير
در تشريع ، ضرورت دارد.
امر به معروف و نهى از منكر كه جهادى همراه با نرمش است ، تطهير جامعه
از فساد ناشى از فحشا و منكر است .
تولى و تبرى ، تطهير دل به وسيله اظهار ارادت به اولياى خدا و مقام
ولايت و ابراز دوستى با پاكان ، و نفرت و بيزارى از آلودگان و ناپاكان
است .
عبادات و اعمال صريح بيرونى ، عامل تطهير است و فرد و جامعه را پاك مى
سازد. اين طهارتهاى بيرونى گواه طهارت اندرونى است كه نامش ايمان است .
ايمان ، طهارت است همچنان كه كفر نجاست است . و نور است همچنان كه كفر
ظلمت است و هر يك از آن دو آثار و اثمار مخصوص به خود دارد.
كفر، نجاست و ظلمتى درونى و مركزى است كه منشاء همه خباثت ها، ظلمت ها
و فسادهاى بيرونى است . و ايمان ، نور و طهورى درونى و مركزى است كه
سرچشمه همه عبادتها و اعمال نورانى است . عبادات و اعمال صريح انسان
تشعشعات و تابشهاى خورشيد ايمان است . تابشهايى كه ميكروبها، ويروسها،
و ديگر عوامل فساد را از پيكر جامعه مى زدايد و آن را پاك مى سازد.
مولوى اين حقيقت را چه زيبا سروده است :
(218)
اين نماز و روزه و حج و جهاد
|
هم گواهى دادن است از اعتقاد
|
اين زكات و هديه و ترك حسد
|
هم گواهى دادن است از سر خود
|
خوان و مهمانى پس اظهار راست
|
كاى مهان ما با شما گشتيم راست
|
شد گواه آن كه هستم با تو خوش
|
هر كسى كوشد به مالى يا فسون
|
چيست ؟ دارم گوهرى در اندرون
|
اين زكات و روزه در هر دو گوا
|
روزه گويد: كرد تقوى از حلال
|
در حرامش دادن كه نبود اتصال
|
و آن زكاتش گفت : كو از مال خويش
|
مى دهد، پس چون بدزدد ز اهل كيش ؟
|
گر به طرارى كند، پس دو گوا
|
هست صياد ار كند دانه نثار
|
نه ز رحم و جود، بل بهر شكار
|
هست گربه روزه دار اندر صيام
|
خفته كرده خويش بهر صيد خام
|
كرده بد ظن زين كژى صد قوم را
|
كرده بدنام اهل جود و صوم را
|
فضل حق با اين كه او كژ مى تند
|
عاقبت زين جمله پاكش مى كند
|
سبق برده رحمتش و آن عذر را
|
داده نورى كه نباشد بدر را
|
كوششش را شسته حق زين اختلاط
|
غسل داده رحمت او را زين خباط
|
آب بهر اين بباريد از سماك
|
تا پليدان را كند از خبث پاك
|
نماز رافع غفلت
همه گناهان كوچك و بزرگ كه هر يك در بردارنده گونه اى از مفسده
هاى شخصى ، اجتماعى ، جسمى ، و روحى هستند و در عين حال ، نوعى كج
رفتارى و بى ادبى بحساب مى آيند، در حالت غفلت و بى خبرى رخ مى دهند و
عوامل غقلت زا و به تعبير قرآن (متاع غرور)، بسيار است . زن و فرزندها،
زينت ها و زخرف هاى دنيا، دارايى هاى منقول و غير منقول ، رياست ها و
حكومت ها، عنوان هاى فاميلى و اجتماعى ، مقام هاى علمى و روحانى ، و
حتى بسيارى عبادت ، ممكن است متاع غرور گردد و انسان را به غفلت
اندازد.
شيطان براى غافل كردن هر كسى از طريق ويژه اى كه با حال و شغل او
متناسب و در او مؤ ثر است وارد مى شود و او را به آن سرگرم مى سازد.
آنچه غفلت را برطرف ، عمل را صالح ، و انسان را تربيت مى كند، ياد خدا
و تذكر است و عوامل تذكر نيز فراوان است . بعضى از عوامل تذكر، تكوينى
و برخى ديگرى تشريعى است .
اجراى زمينى و آسمانى ، گردش شب و روز، خوراكيها و لقمه ها، ساختار
جسمى و روحى انسانها، چگونگى ارتباط جسم و روح ، پديده حيات در گياهان
و حيوان ها، ارتباط عوالم مختلف با هم و خلاصه در و ديوار عالم ظاهر و
تمامى ذرات جهان هستى كه صنع صانع يكتاست ، عوامل تكوينى تذكر است كه
نظر كردن به آنها اهل معرفت را به ياد خدا مى اندازد.
عوامل تشريعى تذكر: عواملى كه در شريعت اسلام براى رفع غفلت و ايجاد
توجه ، مقرر شده است ، عبادات است . از جمله عبادت هاى غير واجب ،
قرائت كلام خداست كه دستور تدبر در آن براى تذكر است همچنان كه امر به
استماع و انصاب ، به هنگام تلاوتش توسط ديگران براى تذكر است و اصولا
قرآن كتاب تذكره است . در ميان عبادت هاى واجب نيز، نماز بويژه نمازهاى
يوميه و جمعه ، مهم ترين عامل ذكر و بهترين رافع غفلت است .
خداى ، تعالى ، در آيه چهل و پنجم از سوره عنكبوت فرمود:
اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اقم الصلوة ان
الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر...
و در آيات دويست و چهارم تا دويست و ششم سوره اعراف براى رفع حالت غفلت
فرمود:
و اذا قوى القران فاستمعوا له و اءنصتوا... و
اذكر ربك ... بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين ان الذين عند ربك
لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون
وقتى كه قرآن خوانده مى شود، به آن گوش فرا دهيد و ساكت باشيد... و در
بامدادان و شامگاهان ... به ياد پروردگار خود باش و از غافلان مباش .
آنان كه نزد پروردگار تو قرب و منزلت دارند با آن همه موقعيت و مقامى
كه دارند باز از عبادت او سرپيچى و گردن فرازى نمى كنند و در بندگى و
ياد و تسبيح او قصور نمى ورزند و برايش به خاك مى افتند. تو نيز چنان
باش .
خلاصه آن كه بر اساس آيات قرآن و به حكم عقل و اثبات تجربه ، ناز،
انسان را از حالت غفلت خارج مى كند و از ابتلا به پيامدهاى آن كه
ارتكاب معاصى ، مفاسد شخصى و اجتماعى تباه كننده و آتش دوزخ است دور مى
سازد.
لازم به يادآورى است كه علاوه بر اينها بلاها، مصيبت ها، امتحان هاى
الهى ، مجالس وعظ و تذكر، بيان شرح حال و سرگذشت مردان راه خدا، انسان
را بيدار مى سازد و از بى خبرى نجات مى بخشد. مجالس وعظ و سوگوارى
ماههاى رمضان و محرم و صفر، اين حقيقت را به اثبات رسانده است و امت
اسلامى ما همه ساله در اين اوقات ، شاهد افزايش توجه به خدا و كاهش
غفلت ها و در نتيجه ، افت آمار تخلفات و جرايم بوده است .
مولوى مى گويد:
(219)
هر كه بيدار است او در خوابتر
|
چون به حق بيدار نبود جان ما
|
هست بيدارى چو در بندان ما
|
نماز زنده كننده خصلتهاى
عالى انسانى
1- مساءله نيت در نماز، انسان را به گونه اى تربيت مى كند كه در
هر كارى هدفى عالى و خدايى داشته باشد و كار را با توجه به هدف و مقصدى
پاك عملى كند و پر واضح است كه هدفدارى ، عامل مهم موفقيت و پيروزى است
.
2- اخلاص در نيت و عمل ، نمازگزار را به گونه اى تربيت مى كند كه كسى
جز راستى ، درستى ، صداقت و امانت از وى نمى بيند، چگونه ممكن است بنده
اى كه به مبداء و معاد، معرفت دارد، حداقل روزى پنج نوبت ، راستى و
صداقت ورزى با خدا را تمرين كند و اين خصيصه در ديگر كارها و شؤ ون
زندگيش اثر نگذارد؟! آن كه با خداى خويش ، صداقت دارد مطمئنا با بندگان
خدا نيز صادق است . كسى كه در عبادتش خالص است و شرك و ريا نمى ورزد،
نمى تواند اهل دروغ ، فريب ، غش و خيانت باشد و كسانى كه او را مى
شناسند مى توانند به عنوان يك دوست پايدار، درستكار، صادق و امين روى
دوستى او حساب و به او اعتماد كنند.
3- گفتن تكبير، باعث مى شود كه انسان خدا را بزرگ و مادون او را كوچك
شمرد، از اين رو شجاع پرورده مى شود.
4- نماز، روح تشكر و سپاس را كه از خصال عالى انسان است در نمازگزار
ايجاد و تقويت مى كند. نماز، تشكر از نعمتهاى بيكران خداست ، اين كه در
ضمن نماز به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سلام مى دهيم و
از خدا مى خواهيم كه بر او و خاندان او درود بفرستد، در واقع نوعى تشكر
و قدردانى از مروج نعمتهاى بزرگ نماز و اسلام است .
5- تخصيص ستايش به پروردگار، هر گونه تملق و چاپلوسى را نفى مى كند.
6- از آنجا كه نماز، پس از اعتقاد به مبداء و معاد، مهم ترين عامل
تاءديب و تربيت در اسلام است ، تذكرى بر اهميت تعليم و تربيت نيز بشمار
مى آيد، و يادآور آن است كه مسلمانان بايد تعليم و تربيت را جدى تلقى
كنند.
7- نماز، پيوستن به خدا و بريدن از غير اوست ؛ يعنى توكل كردن به خدا و
طمع نداشتن از اغيار. در حقيقت كسى كه نماز مى خواند، (حسبنا الله و
نعم الوكيل )
(220) مى گويد و آن كه چشم طمع به دست اين و آن نمى
دوزد، هميشه عزيز مى ماند.
8- نماز، حالت تسليم و رضا به قضاى پروردگار است و تكرار نماز كه تمرين
حالت تسليم است ، هم باعث مى شود كه نمازگزار در پيش آمدهاى زندگى صبور
و قانع باشد و غم كم خورد، و هم احساس خشنودى كند و از حيات خويش لذت
ببرد.
9- نماز، اطاعت از خدا و پرهيز از عصيان است و آن كه در برابر خدا
سركشى نكند در راه راست گام خواهد زد.
10- آن كه نماز مى خواند از خدا مى ترسد و كسى كه از خدا مى ترسد از
غير او هراس ندارد و چنين انسانى شجاع و آزاده بار مى آيد.
11- نماز، موجب تقواست و تقوى ؛ يعنى صبر و استقامت در برابر هوسها و
آرزوهاى دراز و نامشروع ، و آن كه به دنبال آرزوها نيست ، راحت و آرام
مى زيد.
12- نماز، آتش حرص را خاموش مى كند. در نتيجه ، نمازگزار قانع و از
زندگى خرسند است .
13- رقت قلب ، انسان را به نيكوكارى مى كشاند و قساوت آن ، به تبهكارى
، و نماز، قلب را رقيق نگه مى دارد و از قساوت آن پيشگيرى مى كند.
14- نماز، انسان را به خيرات و خوبيها دعوت مى كند و از فحشا و منكرات
باز مى دارد.
15- نمازگزار، خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خويش و عالم را در محضر
كردگار مى داند. از اين روى در خلوت و جلوت ، معصيت و بى ادبى را رد
محضرش روا نمى داند.
16- نماز، موجب پرهيزگارى و تقوى سبب تقويت نيروى تشخيص است . آن كه
تقوى دارد خدا به او فرقان عطا مى كند و نمازگزار حقيقى ، آمادگى و
لياقت دريافت نيروى تميز را دارد. همين كه او راه نماز و تقوى را بر
راه فجور برگزيده است ، نشان شايستگى و استحقاق او به اين عطيه
پروردگار مى باشد.
17- نماز به ما مى آموزد كه حق پذير باشيم ، واقعيتها و حقايق هستى را
قبول كنيم و دست از لجاج برداريم . اين درسى است كه از تشهد نماز مى
گيريم .
18- نماز، انسان را از آن كه خود را صاحب مال ، قدرت و قوت بداند و
خودپسند و به خود مغرور شود، باز مى دارد و او را از خود بينى و عصبيت
دور مى كند، آخر او (بحول الله و قوته اقوم و اقعد) مى گويد و نشستن و
برخاستن خود را از نيرويى كه خدا به او عطا كرده است مى داند.
19- حضور قلب در نماز، تمرين تمركز حواس است و تمركز حواس و دقت انديشه
، عامل مهم پيشرفتهاى فكرى ، فلسفى ، علمى و صنعتى است .
20- نماز به ما مى آموزد كه تنها به خدا توكل كنيم ، از او كمك بخواهيم
، جز او به هيچ كس و هيچ قدرتى تكيه نكنيم و عزت خود را نگه داريم .
21- نماز به ما ياد مى دهد كه به چه چيزهايى اهميت بدهيم و چه چيزهايى
را از خدا درخواست كنيم . طلب هدايت به راه راست و راه و روشهاى
استقامت بخش ، راه نعمت يافتگان ، نه راه خشم يافتگان و گمراهان محروم
شده از نعمت .
22- نماز مكررا درس هدايت طلبى را به ما يادآورى و تلقين مى كند.
23- نماز، انسان را در صراط مستقيم نگاه مى دارد و از بيراهه رفتن باز
مى دارد.
24- نماز خوان ، راه كسانى را دوست دارد كه خدا به آنان نعمت هدايت
داده است ، راه پيامبران ، شهيدان ، صالحان ، صديقان و خداجويان را و
مهر و ولايت آنان را به دل دارد.
25- نماز خوان ، از بيراهه ها و بيراهه روها بيزار است و در راه كسانى
كه مورد خشم خدا قرار گرفته اند و سرگذشت عبرت آموزشان در قرآن و گفتار
پيشوايان دين مذكور است و در تواريخ گزارش شده است ، گام بر نمى دارد.
26- نماز، بندگى خداست و بندگى خدا انسان را از بندگى غير او نجات مى
بخشد، بندگى خدا افتخار است و بنده غير او شدن ننگ است ، جبين بر زمين
گذاشتن در برابر پروردگار، عزت و خشم شدن در برابر غير او خوارى است .
27- نماز حقيقى ، اظهار پشيمانى در پيشگاه پروردگار است و توبه حقيقى ،
مرضهاى روحى و اخلاقى را به گونه اى معالجه مى كند كه ديگر امكان
بازگشت بيمارى نيست .
28- صفاتى كه براى پيشنماز تعيين شده است ، اهدافى را كه نمازگزاران
بايد در پى آن باشند تعيين و خط سيرى را كه بايد در آن حركت كنند. مشخص
مى كند؛ مثلا پيشنماز بايد عادل و از خوبترينها و پاك ترينها باشد.
مردم به ديانت و تعهدش ايمان داشته باشند، انديشمند و صاحب فكر باشد،
افضل باشد، اعلم باشد، بزهكار و سفيه نباشد، از گناهان بزرگ ، پاك و بر
گناهان كوچك اصرار نداشته باشد و اين به آن معنى است كه اقتدا كنندگان
به او علاوه بر آن كه در نماز به او اقتدا مى كنند در صفات و امتيازاتى
كه دارد نيز بايد به او اقتدا كنند و در كسب آن صفات بكوشند.
29- امام جماعت به خاطر ويژگيهايى كه دارد، داراى محبوبيت اجتماعى است
. اگر مردم كسى را به عنوان امام جماعت نپذيرند و يا اگر پذيرفته اند
ناشايسته بودنش بر آنان مبرهن گردد و نخواهند كه پشت سرش نماز بگزارند
و او همچنان خود را امام جماعت قرار دهد، نمازش باطل است . همچنين
كسانى كه در صف اول نماز جماعت قرار مى گيرند، بايد داراى ويژگيها،
شايستگيها و كمالاتى باشند، تاءكيد اسلام بر اين صفات ، به اين معنى
است كه هر كس و هر گروهى كه عدالت و تقوى و فضيلتهاى بيشترى دارد، بر
ديگران مقدم و از حرمت ويژه برخوردار است و آنان بايد آن شخص و آن گروه
را جلوتر و برتر از خود قرار دهند و احترام كنند و انى روش پسنديده اى
براى برانگيختن و ترغيب مسلمانان به كمال خواهى و فضيلت جويى است .
30- مردمى كه حقيقتا براى خدا نماز مى خوانند، صفات خدايى كسب مى كنند
و در ميان آنان حسن نيت ، حسن خلق ، دوستى ، صله رحم و رعايت حقوق
ديگران وجود دارد، و حرف بد به ديگران نمى گويند. خداى ، تعالى ،
فرمود:
و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلوة
(221)
با مردم سخن نيك بگوييد و نماز را بپا داريد.
بر عكس ، رواج غيبت ، تهمت ، آبروريزى ، زخم زبان ، مردم آزارى و تضييع
حقوق از مختصات جامعه اى است كه به خدا پشت كرده است . اگر مردم به
گونه اى كه حق نماز است نماز بگزارند، مطمئنا نماز، آنان را از رذايل
پاك مى سازد و خصلتهاى عالى انسانى را در آنان زنده مى كند.
نماز روشى براى روان
درمانى تربيتى گروهى
دكتر محمد عثمان نجاتى مى گويد: گلايمان و ويگارن به نوعى روان
درمانى تربيتى گروهى پرداخته اند. آنان براى افزايش بينش بيماران
درباره مشكلات و انواع تضادهاى روانى كه دچار آن هستند و نيز
مكانيزمهاى دفاعى كه از آن مشكلات به كمك آنها نياز دارند، سخنرانى هاى
ارشادى ايراد كرده اند؛ بديهى است كه اين نوع روان درمانى تربيتى گروهى
، اساسا شبيه اثرى است كه خطبه هاى نماز جمعه و يا سخنرانى هاى
روحانيون وارسته و متعهد در مساجد براى درمان يا پيشگيرى برخى از
مشكلات روانى ناشى از فشار زندگى از خود باقى مى گذارد.
(222)
آثار تربيتى - اجتماعى
وضو و طهارت
آب ؛ همانند وحى از مظاهر رحمت حق است . همانند آن از جايگاه
رفيع و از جانب حق فرود مى آيد و پاك مى سازد. با اين تفاوت كه وحى ،
عامل تطهير ارواح ، و آب ، عامل تطهير اجساد است .
ميان آب و آمرزش نيز همانندى است زيرا همچنان كه آب ، طهور و برطرف
كننده آلودگيهاى جسم انسان است ، پذيرش توبه و آمرزش نيز طهور است ، و
روح و پرونده اعمال او را از لوث گناهان پاك مى سازد.
اگر انسان هنگامى كه به منظور وضو و طهارت به نزديك آب مى رود، رحمت و
مغفرت پروردگار را كه همانندان آب هستند، به ياد خويش آرد، وضو و
طهارتش با وجود آن كه مقدمه عبادات است ؛ همانند آنها فوايد و آثار
نيكوى تربيتى خواهد داشت . و در اين صورت ، آب همچنان كه طبيعت و جسم
انسان را طراوت و حيات مى بخشد، جان و روح او را زنده مى سازد.
اين كه شارع مقدس اسلام ، عبادت را مشروط به طهارت كرده است ، ما را
متوجه اين حقيقت مى كند كه اولا در نظر او طهارت و نظافت ، مطلوب و
محبوب ، و ناپاكى و كثافت ، منفور و نامطلوب است . و ثانيا مى خواسته
است كه رعايت پاكى و پاكيزگى را به عنوان يك امر تربيتى ، و يك ادب
شخصى و اجتماعى ، و به عنوان مهم ترين شرط تندرستى در پيكر نماز و
عبادت بگنجاند و مسلمين را به آن موظف سازد. جامعه انسانى ، و فطرت
انسان ، كسانى را كه مقيد به پاكيزگى نمى باشند و بهداشت را رعايت نمى
كنند، تربيت نايافته مى داند.
مشروط شدن عبادت به طهارت ، نشان مى دهد كه عبادت تا چه حد به طهارت
مشروط است . زيرا عبادت امرى است كه ارتباط آن با باطن و جوانح انسان
بيش از ظاهر و جوارح اوست . اگر طهارت ظاهرى را شرط عبادت نمى كردند،
هيچ لطمه اى به عبادت از آن جهت كه عبادت است وارد نمى آمد جز آن كه
ادب و تربيت اقتضا مى كند كه با پيكر پاك در برابر رب الارباب حاضر
شويم . پس چنان كه اشاره شد، هدف از آن رعايت ادب در برابر پروردگار، و
گنجانيدن يك امر بهداشتى ، و اجتماعى - تربيتى در پيكر نماز بوده است
اما طهارت روح ، امرى است كه با روح عبادت مرتبط است ، و پاك بودن قلب
و نفس ، سرچشمه طهارت افكار، و نيات و اعمال است .
همچنان كه در جنبه جسمانى عبادت ، اعمال عبادى ، بعد از تخليه و تطهير
پيكر است ، در جنبه روحانى آن نيز تخليه و تطهير نفس و روح ، پيش از
پرستش قلب است . و با توجه به آن كه گفته شد: طهارت ظاهرى در عبادت ،
به خاطر امور جانبى مقرر و واجب شده است ، و طهارت باطنى مستقيما با
نفس عبادت مرتبط است ، دقت و مراقبت در تطهير باطن ، به مراتب مهم تر
از جسم است و فوايد و آثار بيشترى دارد. اما با وجود اين كه وضوى باطنى
تاءثير بيشترى در تهذيب و تربيت دارد، تاءثير وضوى ظاهرى را در امر
تربيت نبايد دست كم گرفت .
وجود نيت و قصد قربت در طهارتهاى سه گانه قبلى ، اين مقدمات عبادت را
به عبادت تبديل مى كند و چون بخشى از عبادت بشمار مى آيند، بايد آثار
مترتب بر عبادت را به متن و مقدمه هر دو نسبت داد و بعضى از آثار نماز؛
اثرات تربيتى است .
امام صادق (عليه السلام ) براى آن كه فايده ها و آثار اجتماعى - تربيتى
وضو و طهارت ظاهر شود، رهنمود مى دهند، مى فرمايند:
اذا اردت الطهارة و الوضوء فتقدم الى الماء
تقدمك الى رحمة الله فاءن الله ، تعالى ، قد جعل الماء مفتاح قربته و
مناجاته و دليلا الى بساط خدمته و كما اءن رحمة الله تطهر ذنوب العباد،
كذلك النجاساة الظاهرة يطهرها الماء لاغير.
قال الله ، تعالى : هو الذى اءرسل الرياح بشرا
بين يدى رحمته و اءنزلنا من السماء ماء طهورا و قال الله ،
تعالى : و جعلنا من الماء كل شى ء حى ، افلا يؤ
منون . فكما احيى به كل شى ء من نعيم الدنيا كذلك برحمته و فضله
جعل حياة القلوب الطاعات .
(223)
چون آهنگ طهارت و دستنماز كنى ، به آب نزديك شو، مانند هنگامى كه مى
خواهى خود را به رحمت خدا نزديك كنى زيرا خدا آب را كليد مناجات و
نزديكى به خود، و پيش در آمد و رهبرى بر بساط بندگى و پرستش خود قرار
داد. همچنان كه رحمت خدا، گناهان بندگان را محو مى كند، نجاست هاى
ظاهرى نيز به وسيله آب برطرف مى شود نه غير آن . خداى ، تعالى ، فرمود:
او خدايى است كه باد را پيشاپيش رحمت خود فرستاد
و از آسمان ، آبى پاك كننده نازل كرد. و فرمود:
هر چيزى را از آب زنده كرديم . آيا ايمان نمى
آوريد؟ پس همچنان كه خدا هر چيزى را از نعيم دنيا، به وسيله آب
زنده گردانيد، زندگانى دلها را از سر فضل و رحمت خود در طاعات قرار
داد.
حضرت صادق (عليه السلام ) در ادامه رهنمود خود فرمودند:
فتفكر فى الصفاء الماء و رقته و طهره و بركته و
لطيف امتزاجه بكل شى ء. و استعمله فى تطهير الاعضاء التى اءمرك الله
بتطيرها (و تعبدك باءدائها) وات بادابها فى فرائضه و سننه ؛ فان تحت كل
واحدة منها فوائد كثيرة فاءذا استعملتها بالحرمة انفجرت لك عيون فوائده
عن قريب . ثم عاشر خلق الله كامتزاج الماء بالاشياء يؤ دى كل شى ء حقه
و لايتغير عن معناه معتبرا القول رسول الله صلى الله عليه و آله : مثل
المؤ من المخلص (الخالص ) كمثل الماء و لتكن صفوتك مع الله ، تعالى ،
فى جميع طاعتك كصفوة الماء حين اءنزله من السماء و سماه
طهورا. و طهر قلبك بالتقوى و اليقين عند
طهارة و جوارحك بالماء .
(224)
بنابراين در زلال آب و نازكى اش ، آن و خجستگى اش ، و نرمى آميختگى آن
به هر چيز بينديش و آن را در پاك كردن اندامهايى كه خدا تو را به پاك
كردنش (و تعبدت به اداى آن ) فرمان داده است بكار گير و آداب تطهير را
در واجبات و مستحبات آن بجاى آور زيرا در دامن هر يك از آنها سودهاى
بسيارى است . پس هر گاه به آن (مطابق آنچه وارد شده است ،) عمل كردى ،
چشمه هاى فوايدش از نزديك براى تو منفجر گردد. سپس نشست و برخاست كن با
بندگان خداى ، تعالى ، مانند در آميختگى آب به اشيا كه حق هر چيز را
ادا مى كند (به نسبت نياز هر چيز با آن آميخته مى شود، و نياز آن را
رفع و آلودگى اش را برطرف مى سازد) اما هرگز از حال و مقام خود (كه
تطهير ديگران است ) دگرگون نمى شود. و در اين مورد از كلام رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز عبرت گير كه فرمود: صفت مؤ من (پاك )
و صاحب اخلاص ، صفت آب است و بايد كه صافى بودنت با خداى ، تعالى در
تمام طاعات و عباداتت ؛ مانند پاكى و روشنايى آب باشد به هنگامى كه آن
را از آسمان فرو مى فرستد و
طهور مى
نامد. و آنگاه كه اندامهايت را به وسيله آب طهارت مى دهى ، دلت را به
پرهيزگارى و باور مطهر كن .
وضو و هر عبادت ديگرى اگر صافى و خالص باشد و آلوده به اغراض و انديشه
هاى تباه نشود؛ همانند آب است و باطن مؤ من را پاك و مهذب مى كند.
آب پاك براى آن كه تيره و آلوده نگردد، نبايد آميخته به اشياى بويناك و
كثيف شود. در غير اين صورت شفافيت ، لطافت ، طعم و بوى خوب ، زيبايى ،
و گوارايى خود را از دست خواهد داد. براى آن كه پاك كند، فقط بايد بر
روى شى ء ناپاك بريزد و بگذرد. مؤ من پاكدل هم ؛ مانند آب ، زلال و
خالص است و در سير معنوى اش ؛ همانند آب روان ، روان پرور و روح افزاست
. و موجب تطهير افراد آلوده مى گردد. اما هنگامى كه براى تهذيب ديگران
با آنان تماس مى گيرد، بايد چون آب بر آنان ريزد و بگذرد و در صورتى كه
با آنان اختلاط و مصاحبت كند، نه تنها تهذيب و تطهير كننده آنان نخواهد
بود بلكه آلايش آنان در او اثر خواهد كرد و در زمره آنان قرار خواهد
گرفت .
چنان كه قبلا اشاره شد و از رهنمودهاى امام صادق (عليه السلام )
فهميديم ، براى آن كه طهارتها تاءثير تربيتى مطلوبى در ما به جاى
بگذارد، بايد به رازها و اشاره هايى كه در آنها هست آشنا گرديم . به
اين منظور از خوانندگان اين سطور تقاضا مى شود، به جلد چهارم نماز
شناسى (مبحث اسرار طهارت ) مراجعه فرمايند.
يك اثر ترتيبى وضو
شيخ مرتضى انصارى (رحمه الله ) از علماى برجسته اسلامى در قرن
سيزدهم و صاحب كتابهاى مكاسب و رسائل است كه از زمان مؤ لف تاكنون جزء
كتابهاى درسى و حوزه هاى علمى اسلامى است . او از نظر زهد، تقوا، عبادت
، دانش و معنويت ، يگانه عصر خويش بود. وقتى به مادرش گفتند: فرزندت در
علم و تقوا به درجات عالى رسيده است ، گفت : انتظارم آن بود كه مرتضى
به مقامات عالى ترى برسد زيرا به او شير ندادم مگر آنكه با وضو بودم
حتى او را در شبهاى سرد زمستان هم بدون وضو شير نداده ام .
(225)
يك زندگى تحت هدايت
پروردگار
يكى از آثار نماز اين است كه زندگى انسان را تحت هدايت خدا قرار
مى دهد.
زيرا نمازگزار حقيقى پيرو هدايتهاى پروردگار است و خدا فرموده است :
فاءما ياءتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف
عليهم و لا هم يحزنون
(226)
هر گاه كه هدايتى از من بسويتان آيد، آنان كه از هدايتم پيروى كنند نه
ترسى از گمراه شدن بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.
و اينك نمونه هايى از هدايت پروردگار:
آقاى جان افكون - از وكلاى شهر هوستون در ايالت تكزاس اظهار مى دارد كه
:
حادثه جانكاهى براى من پيش آمد و تصميم گرفتم كه خودكشى كنم ، سپس به
خاطرم آمد كه رو به خدا بياورم و شكايت خود را در پيشگاه او عرضه كنم .
حركت كردم و رفتم كه نماز بخوانم و به درگاه خدا تضرع و زارى سر دهم تا
مرا در كارم هدايت كند و در اين تاريكى وحشت زا مرا از خطا و لغزش نجات
دهد و در كارم موفق سازد تا شايد از اين راه ثروتى بدست آرم و زندگانى
خود و خانواده ام را اداره كنم . همين كه از نماز و تضرع به درگاه خدا
فارغ شدم چيزى نگذشت كه معجزه اى پيش آمد ناراحتى فكرم برطرف شد و
تمامى ترس و اندوهم كنار رفت و در خود شهامت و شجاعت و ايمان و اميد
مشاهده كردم .
در كتاب دين و روان نوشته ويليام جيمز آمده است : پرفسور هيلتى در كتاب
خود به نام
يك زندگى تحت هدايت خداوند مى
نويسد: وقتى كه يك زندگى تحت هدايت خدا قرار مى گيرد، جهت آن عوض مى
شود. در اين زندگى ، كتابها، معنى كلمات ، و حتى بعضى اوقات ، اشخاصى ،
درست در همان وقتى به ما مى رسند كه موقع نيازمندى ما به آنهاست . عبور
از خطرات طورى است كه گويا چشم ما بسته است . نه چيزهايى را مى بيند كه
به وحشت مى اندازند و نه چيزهايى را كه گمراه مى كنند و وضع همين طور
مى ماند تا خطر برطرف شود...
(227)
آنچه را كه پروفسور هيلتى تجربه كرده است ، ما در زندگى خود مكررا و
فراوان تجربه كرده ايم ، در يك زندگى تحت هدايت خداوند همه چيز رو به
راه و بر وفق مراد ديده مى شود.
گوينده اى كه تحت هدايت پروردگار است ، انديشه و زبانش هدايت شده كار
مى كنند. حقايق از دلش مى جوشد و بر زبانش جريان مى يابد.
نويسنده اى كه تحت هدايت خداوند است امداد او را در مداد خود مى يابد و
خلاصه به هر كار و هر جا كه روى مى كند با درهاى باز مواجه مى شود و
الطاف خدا را عيان مى بيند.
برخلاف كسانى كه خدا آنان را به خود وا گذاشته است و به خاطر پشت كردن
به خدا و اعراض از ذكر او و ترك نماز، در معيشت ضنك و زندگانى تنگ بسر
مى برند و به هر چه روى مى كنند، با درهاى بسته رو به رو مى گردند.
الهى لاتكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا
پروردگارا! ما را در سايه حمايت خويش گير و تحت هدايت خود قرار ده و
لحظه اى به خود وا مگذار.
بهره چهارم : آثار فكرى ،
اعتقادى و عرفانى
اهتزاز انديشه
اگر نماز چنان كه حق نماز است خوانده شود، به نمازگزار رشد و
تعالى انديشه مى بخشد و اثرى كه رشد فكرى به عنوان يك امر روحانى در
گسترش روح انسان دارد، غير قابل انكار است . انسان هر قدر كه انديشه اش
والاتر و روحش بزرگتر باشد، به خدا نزديكتر و در كسب معرفت تواناتر
است و هر اندازه در شناخت خدا پيشتر رود، بهتر مى تواند حق نماز را
بجاى آورد. به عبارت ديگر نماز كه ذكر خداست در اوج گيرى انديشه مؤ ثر
است و بلندى انديشه در ياد خدا اثر دارد و مى توان چنين نتيجه گرفت كه
اگر ذكر خدا به رشد انديشه نينجامد و انديشه به معرفت و ياد خدا منتهى
نشود، نه آن ذكر، ذكر حقيقى و نه آن انديشه انديشه واقعى است . انديشه
هاى منظمى كه منتج نتيجه اى باشند و ما را به حقيقتى منتقل سازند،
انديشه واقعى هستند. انديشه حقيقى آن است كه ما را به درك حقايق هستى
توانا سازد و كدام حقيقتى از حقيقت وجود خدا روشن تر است ؟ انديشه اى
كه نتوانسته است هستى خدا را دريابد، انديشه اى كه اوج نگرفته و در
مراحل پست در جا زده است .
وقتى خداجويى به خود خواهى و خود پرستى و طغيان بدل گردد، ركودى در خرد
پديد مى آيد و جمود مرگبارى سراسر وجدان را فرا مى گيرد. در آن هنگام
بجاى آن كه روح و انديشه انسان در اهتزاز آيد؛ مانند مرغ بال و پر
شكسته اى در گوشه اى از درون وى به زير مى افتد.
براى چنين شخصى كه روح و انديشه ها و عواطفش ساقط شده است ، نه نيكى
معنا دارد و نه بدى ؛ از آن كه نه وجدان برايش مطرح است ، نه خرد و
خردمندى ، نه مقصدى مى شناسد و نه راهى كه براى رسيدن به مقصد در آن
گام بردارد. او در حقيقت ، سرچشمه و جويبار حيات حقيقى را كه از خدا
بسوى بنده سرازير است به روى خود بسته و توان گفتن (يا الله ) را از
خودش سلب كرده است . زيرا قلب ، زبان ، ناى ، و دهان خود را از زير
سلطه روح انسانى خود خارج كرده و با فرو افتادن از اوج انسانيت به قعر
حيوانيت ، ميان خود و او فاصله اى بى نهايت ايجاد كرده است ، خدايى كه
خود را از شاهرگش به او نزديكتر معرفى فرموده است :
نحن اقرب اليه من حبل الوريد
(228)
در نظر قرآن ،
... الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على
جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا
سبحانك فقنا عذاب النار. .
(229)
خدا خواهان انديشمند؛ كسانى هستند كه در حال ايستاده ، نشسته و به پهلو
خوابيده (در همه حال ) خدا را ياد مى كنند و در آفرينش آسمان و زمين
انديشه مى كنند و مى گويند: اى پروردگار ما! اين جهان با عظمت و منظم و
منسجم را بيهوده خلق نكرده اى ، تو پاك و منزهى ، عنايتى كن و ما را از
آتش دوزخت محافظت فرما:
شيخ فريدالدين عطار نيشابورى ، گويد:
راه رو را سالك ره ، فكر اوست
|
فكرتى كان مستفاد ذكر اوست
|
فكرتى كز وهم و خيال آيد پديد
|
آن نه غيب است آن ز نقل آيد پديد
|
تا بدان فهمى كه همچون وحى خاست
|
در كلام او سخن گويند راست
|
زبده كل ممالك آمدست
(230)
|
كار كار فكرت است اين جايگاه
|
زان كه يك دم سر نمى پيچد ز راه
|
بهتر از هفتاد ساله طاعت است
|
سرنگون چون حلقه بر درمانده
(231)
|
شيخ عطار، انديشه هاى غير حقيقى و غير عقلانى و خيال بافى هايى را كه
منتج نتيجه اى نيست و انسان را به حقيقتى از حقايق هستى هدايت نمى كند
و موجب شناخت خدا و ذكر او نمى گردد، خيال فلسفى مى نامد و آن را نقطه
مقابل شرع مى داند و از آن باز مى دارد، مى گويد:
مرد دين شو محرم اسرار گرد
|
شرع ، فرمان پيمبر كردن است
|
فلسفى را خاك بر سر كردن است
|
فلسفه با شرع ، پشتاپشت دان
|
فلسفى را عقل كل مى بس بود
|
عقل ما را امر قل مى بس بود
|
كم شود از هيبت يك امر قل
(232)
|
و جلال الدين محمد بلخى مى گويد:
(233)
اين قدر گفتيم باقى فكر كن
|
فكر اگر جامد بود رو ذكر كن
|
ذكر را خورشيد اين افسرده ساز
|
ذكر گو تا فكر رو بالا كند
|
ذكر گفتن فكر را والاتر كند
|
ذكر از آن جهت موجب اوج گيرى و والايى انديشه مى شود كه بسان ابزار
حمايت كننده اى ذهن را از محسوسات جدا مى كند، و آن را به تمركز مى
رساند و فعال مى كند. به تعبير ديگر ذهن را كه مركز فكر است ، از
محدوديتى كه ماديات و محسوسات بر آن تحميل مى كنند، آزاد مى سازد و
قدرت پرواز مى بخشد.
اگر انديشه ات جامد گشته است ، به ذكر خدا پرداز تا آن را به اهتزاز و
جنبش در آورد،، خدا بلند است و انديشه اى كه رو بسوى او حركت كند،
تعالى دارد و اوج مى گيرد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
اءفضل العبادة ادمان التفكر فى الله و فى قدرته
(234)
پيوسته انديشيدن درباره خدا و تواناييى او برترين پرستش است .
و امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) فرمود:
ليس العبادة كثرة الصيام و الصلوة انما العبادة
كثرة التفكر فى امر الله
(235)
پرستش خدا به بسيارى روزه و نماز نيست ، تنها به انديشه كردن بسيار در
كار خداست ؛
يعنى نماز و روزه حقيقى ، آن است كه همراه با انديشه در كار خدا باشد و
چنين پرستشى است كه در نزد او بها دارد.
شايد اين سخن امام رضا (عليه السلام ) با توجه به آيه بر است كه مى
فرمايد:
ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و
لكن البر من امن بالله و اليوم الاخر و...
(236)
نيكى اين نيست كه چهرهايتان را متوجه خاور و باختر سازيد بلكه نيكى كسى
است كه حقيقتا به خدا و روز قيامت و... گرويده است .
با توجه به آيه بر، نمازى در نكو سازى ، انسان مؤ ثر است كه از روى
ايمان حقيقى به خدا، روز واپسين ، فرشتگان ، كتاب هاى آسمانى ، و
پيامبران باشد.
رو بسوى خدا كردن و پرستش او بدون اعتقاد راسخ به هستى او، كارى بى
محتوا و بى معنى است اما نمازى كه از روى ايمان واقعى باشد و با حضور
قلب خوانده شود، از سويى در افزايش ايمان اثر دارد و از ديگر سو در
تربيت نيكوى مؤ منان ، اثر بخش است . نكته لطيف آيه اخير اين است كه
چنين انسانى نيكو و نيكوكار نيست بلكه خود نيكى است . بكار بردن مصدر
بر به جاى اسم فاعل
بار، براى
مبالغه است . انسانى كه از روى ايمان حقيقى ، پيوسته توجه به خدا دارد،
بتدريج به گونه اى تربيت مى شود كه تجسمى از خوبى و نيكى باشد. مصداق
بارز انسانهايى كه تجسم نيكى اند و نبايد نكوكار ناميده شوند، پيامبر
اكرم و خاندان پاك او، صلوات الله عليهم اجمعين ، هستند. همانان كه
نماز را چنان كه حق آن است مى خواندند.
برخلاف عارف شوريده ، جلال الدين محمد بلخى كه ذكر خدا و نماز را عاملى
براى جنبش انديشه مى داند، برخى معتقدند كه گذر از جمود فكرى و خود
مشغولى و وارد شدن به عالم فكر و انديشه برتر، به صورت اهتزاز و جنبش
نيست بلكه عبورى ملايم و آرام است .
ويليام جيمز مى نويسد:
در اثر دعا و نماز،
چيزهايى متحقق مى شود كه خارج از اثر دعا امكان ندارد. در اثر دعا يك
نيرويى ايجاد مى شود - خواه ذهنى فرض شود، خواه خارج از ذهن - كه در
عالم واقعيات و محسوسات ، آثارش ديده مى شود؛ مثلا آدمى مى تواند ياد
بگيرد كه چگونه از مرز و حدود فكر محدود، خارج شود و به ماوراى عقل و
قدرت برسد يا در اثر تجربه ، لقاى الوهيت را درك كند. توجه به اين امور
بايد از روى كمال فهم و شعور باشد نه از روى تجارب مبهم و نامعلوم .
اين درك لقاى الوهيت ، يك حالت نشئه ماوراى فهم نيست و چيزى نيست كه به
خود تلقين كرد باشيم بلكه اين يك عبورى است كاملا از روى فهم و آرام از
دنيايى كه در آنجا فقط به خود مشغوليم به عالم فكر و انديشه برتر، مثلا
وقتى كه من عصبانى و ناراحت هستم ، مى توانم در يك لحظه ، خود را به
زور آرام بسازم ... در اينجا خواب مصنوعى يا هيپنوتيزم نيست بلكه
نيرويى است كه بسط پيدا مى كند. آدمى در اين حال حس مى كند كه نيرويى
وارد وجودش مى شود؛ درست مثل اينكه در آفتاب كه مى نشينيم ، گرمى آن را
احساس مى كنيم ، از اين نيرو مى توان به طور مؤ ثر استفاده كرد، عينا؛
مانند اينكه از اشعه خورشيد براى آتش زدن قطعه چوبى از ذره بين استفاده
مى كنيم .
توضيحات ويليام جيمز درباره تاءثير ياد خدا و نماز، در تعالى انديشه ،
كاملا با موضوع فهم معانى در نماز، و مفهوم خشوع در نماز هماهنگ و
منطبق است .
استقامت اراده و انديشه
انديشه صحيح و پا برجايى آن ، از عوامل مهم پيشرفت انسانها و
جامعه هاست . افراد و جامعه هايى كه انديشه درست ندارند و با فكر، صحيح
، اداره نمى شوند، به مقاصد خود، دست نمى يابند. آنچه در پيشرفت كارها
و جامعه ها مهم است ، فكر صحيح است و مهم تر از آن استقامت فكر است .
گوته مى گويد:
انسان ، هر اندازه كوشش كند، اگر فاقد استقامت و متانت باشد، كوشش او
بى اثر مى ماند. زيرا تابعى از جريانات و محيط خود مى گردد.
مردان بزرگ ، داراى استقامت و پايدارى بوده اند، و پايدارى ، چيزهايى
را كه محال ديده مى شود ممكن مى كند.
ايرونيك مى گويد:
استقامت ، قوت و قدرت ايجاد مى كند و بزرگى و برترى حاصل استقامت و
تحمل سختيهاست . استقامت ، مى تواند كوههاى موانع را برطرف سازد.
اختراعات محيرالعقولى كه موجبات آسايش بشر را فراهم كرد، حاصل انديشه
هاى علمى مردان سخت كوش و مصمم است . اين استقامت و پايدارى است كه
مردان نامى دنيا را موفق و كامياب كرده است . زندگى جز كار و كوشش ،
چيز ديگر نيست . هر وقت كوشش و جنبش تمام شود زندگى هم تمام خواهد شد.
آن كه انديشه و اراده اى پايدار و ثابت دارد، در برابر رنجها و سختيها،
درمانده نمى گردد و از زندگى شكوه نمى كند.
چارلز سمز خطيب مشهور آمريكايى مى گويد:
آنچه محرك اساسى است و هميشه اعجاز كرده و
توانسته است همه موانعى را كه سد راه ترقى است از ميان بر دارد، سه چيز
است : اول ، استقامت دوم ، استقامت ، سوم ، استقامت
با پايدارى و استقامت است كه از پيش آمدهاى خوب بهره گيرى مى شود.
تعليم و تربيت ، بدون ثبات و پايدارى نمى تواند امور جهان را اداره
كند. آنان كه استقامت و پشتكار ندارند، نمى توانند آثارى از خود به جاى
بگذارند. مردان بى استقامتى كه از خود عقيده اى ندارند، تنها از فكر و
تصميم ديگران كمك مى گيرند و در نتيجه ، هر لحظه از شاخه اى مى پرند،
در ميدان تنازع بقا به فنا محكوم اند. هيچ قوه و قدرتى را در برابر
اراده آهنين و عزم پولادين ، ياراى استقامت نيست .
فراست و استعداد، اراده زنده و پرتوان و كار و كوشش ، عوامل مهم
كاميابى در زندگى هستند. اگر كسى داراى تمام اين صفات ممتاز باشد اما
در پى تعقيب هدف نباشد، كاميابى نصيب وى نخواهد شد.
استاگر مى گويد:
اغلب اشخاصى كه به مرحله زندگى وارد و در كشمش حيات ، حاضر مى شوند
ليكن مقصد اصلى را تعقيب نمى كنند و هر لحظه تصميم خود را متوجه جهتى
مى سازند، به كمال مطلوب نمى رسند و نتيجه اى بسزا نمى گيرند
بنابراين ، تعقيب مقصد، يگانه عامل پيشرفت و خوشبختى است . آنچه پس
از عزم و اراده ضرورت دارد، پا فشارى در كار و تعقيب مقصد است .
(237)
در اديان الهى ، هدف اصلى رضاى خدا و نزديك شدن به حضرت اوست . پس از
آن كه هدف شناخته شده ، بايد در راه آن پايدارى كرد.
قرآن ، درباره كسانى كه در راه خدا پايدارى مى كنند چنين مى گويد:
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل
عليهم الملئكة الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون
(238)
همانا كسانى كه گفتند: پروردگار ما معبود يگانه است و سپس در اره اين
هدف ، ايستادگى كردند، فرشتگان برايشان فرود آيند و مژده دهند كه
مترسيد و غم نخوريد و به بهشتى كه شما را وعده مى دادند، شادمان باشيد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
من طلب شيئا وجد وجد و من قرع بابا ولج ولج
(239)
هر كه چيزى را جستجو كند و در طلبش بكوشد، آن را بيابد و هر كه درى را
بكوبد و پاى بفشارد، به آن در آيد.
عاقبت ، جوبنده ، يابنده بود
|
گفت پيغمبر كه چون كوبى درى
|
عاقبت زان در بيرون آيد سرى
|
چون ز چاهى مى كنى هر روز، خاك
|
مولوى
(240)
نماز، در ايجاد و تقويت روح استقامت ، مؤ ثر است و روح پيگيرى از هدف
را در انسان زنده مى كند. زيرا كه شارع اسلام ، با تشريع نمازهاى
پنجگانه ، استقامت در نماز را و با واجب كردن نيت و قصد قربت ، هدفدارى
در نماز را، اراده فرموده است .
عبادتى كه در هر روز و در هر شرايطى هر چند سخت و دشوار بايد پنج بار
تكرار شود، استقامت را، اقتضا دارد و چون خود، مستلزم استقامت است ،
مسلما در ايجاد و تقويت روح استقامت ، تاءثيرى بسزا دارد، وقتى كه روح
استقامت در نمازگزار پيدا شد، در همه كارها و مراحل زندگى با اراده و
انديشه اى پايدار، پيش خواهد رفت .
نمازگزار مسلمان ، براى اقامه نماز صبح ، بستر گرم و خواب شيرين سحر
گاهى و بامدادى را رها مى سازد و براى نماز ظهر و بويژه نماز عصر، در
بحبوحه كار و كسب و تحصيل درآمد، دست از كار مى كشد و جلب منفعت را ترك
مى گويد. در پايان روز به جاى آن كه به استراحت بپردازد، نماز را بپا
مى دارد و شبانگاه كه در نهايت خستگى ناشى از كوشش روزانه ، نياز به
خفتن دارد، بپا مى خيزد و از روى نشاط نماز مى خواند.
خواب صبحگاهى ، منافع دنيوى و استراحت شخصى ، امورى است كه براى همه
مطلوب و شيرين است و هيچ نيرويى هر چند قوى باشد، نمى تواند با اين
تمايلات نيرومند به مبارزه برخيزد. اين نيروى ايمان و حلاوت ناز است كه
بر آنها چيره مى شود. نمازگزار، خود را موظف مى داند كه براى اقامه
نماز، با تمايلات خود به مخالفت برخيزد.
شيطان براى گول زدن و فريب دادن اشخاص ، وقتى بهتر از اوقات نامبرده
پيدا نمى كند. مبارزه با شيطان نفس و تمايلات درون ، به اراده
نمازگزار، استوارى و استحكام مى بخشد. اين مبارزه كه هر روز، پنج وعده
تكرار مى گردد، تمرينى هميشگى براى تحكم اراده نمازگزار مسلمان است .
روانشناسان ، بر آنند كه براى تقويت اراده ، چيزى بهتر از اين نيست كه
انسان كارهايى خلاف ميل خود بكند و براى اين منظور، تمرينهاى عملى ،
مقرر كرده اند.
آنان پس از مشاهده ها و تجربه هاى فراوان ، ثابت كرده اند كه انسان ،
با هر كارى كه بر خلاف هواى نفس خود انجام مى دهد، به عزم و اراده خود،
ثبات و توان مى بخشد. نمازگزار، بامدادان با ميل خواب و تن پروريش
مبارزه مى كند و پيروز مى گردد. در مواقع ديگر با كارها و گرفتاريهايى
كه اغلب در زندگى مادى او جاى در خور توجهى دارند، مى ستيزد و وقت آنها
را مى گيرد و براى پرستش ، صرف مى كند. تمايلات مذكور و عوامل ديگرى
چون جنگ ، ترس ، بيمارى ، مسافرت ، سختى ، تنگى ، سرما، گرما و...
هيچكدام نمى توانند او را از نماز باز دارند، زيرا كه نماز در هيچ
شرايطى ساقط نمى شود. او بايد همه اين موانع را پشت سر بگذارد تا سر
وقت نماز بگزارد.
اجراى منظم اين تمرينهاى بزرگ روحى ، در مدت اندكى عزمى آهنين و اراده
اى پولادين به نمازگزار مى بخشد و تاءثيرى كه عزم و اراده در پيشرفت
امور و تحصيل سعادت دارد، بر هيچ كسى پنهان نيست .
(241)
عاقبت دست به آن سرو بلندش برسد
|
هر كه در راه طلب همت او قاصر نيست
|
حافظ
(242)
حذف خرافه ها و تصحيح
بينشها و جهان بينى ها
در سال پنجم هجرى ، در شهر مدينه ماه گرفتگى پيش آمد. در آن
زمان ، يهوديان را رسم بر آن بود كه هنگام خسوف ، بر مس مى كوفتند و مى
پنداشتند كه ماه ، اين صدا را مى شنود و مى ترسد و آشكار مى شود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در صدد محو خرافه ها
بودند. صحابه را به خواندن نماز خسوف وا داشتند و آنان نماز آيات را به
صورت جماعت و به امامت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بجاى
آوردند.
در روز وفات ابراهيم ، فرزند پيغمبر بزرگوار، كه مادرش ماريه قبطيه
بود، خورشيد گرفتگى رخ داد. مردم پنداشتند كه گرفتن آفتاب به واسطه فوت
ابراهيم است ، شارع اسلام كه با هر نوع خرافه اى مخالفت و مبارزه مى
كردند، رفتند بالاى منبر. و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمودند:
ايها الناس ان الشمس و القمر ايتان من ايات الله
يجريان باءمره مطيعان له المنبر فصلى بالناس صلاة الكسوف .
(243)
خورشيد و ماه ، دو آيه از آيه هاى الهى هستند. به فرمان او در گردشند و
از او اطاعت مى كنند. و براى ولادت يا مرگ كسى دچار گرفتگى نمى گردند.
هنگامى كه خسوف و كسوف ، پيش آيد نماز بگزاريد و به خدا روى آوريد.
آنگاه از منبر فرود آمد و با مردم نماز كسوف گزارد.
حذف خرافات و جايگزين كردن نماز آيات ، به معناى تصحيح بينش هاست
همچنان كه ريشه كن كردن درخت كفر از دلها و نشاندن نهال اين به جاى آن
؛ به معناى تعويض جهان بينى هاست . و نه تنها هدف رسول اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) از مقرر كردن نماز آيات اين بود كه خود نماز آيات
نيز چنين اثرى دارد. و توجه به آيات پروردگار، و حقيقت گرايى و روشن
بينى را جانشين نفهمى و كوردلى مى سازد.
كافى است كه در مفاهيم و اهداف نماز و نماز آيات بينديشيم تا از نقش
مؤ ثر و تاءثير مكرر اين هديه آسمانى در اهداى جهان بينى صحيح ، و ايده
و انديشه سالم به جهانيان با خبر گرديم .
حفظ دين
نماز، همانند ستونى بناى دين را استوار مى دارد و حفظ مى كند.
از اين رو، امام على (عليه السلام ) بر اقامه آن تاءكيد ورزيدند.
فرمودند:
... والله الله فى الصلوة فاءنها عمود دينكم
(244)
از خدا بترسيد! از خدا بترسيد! در امر اقامه نماز كه آن ستون دين شماست
.
و از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:
الصلوة علم الاءسلام و قوام الدين
(245)
نماز، درفش اسلام و پايدارى دين است .
در بحث فضيلت نماز نيز تحت عنوان
نماز عمود خيمه
دين درباره نقش نماز در حفظ دين سخن رفت و در اينجا به ذكر
حديثى از امام صادق (عليه السلام ) بسنده مى شود. گزارش شده است كه آن
بزرگوار فرمودند:
اءما والله انكم لعلى دين الله و ملائكته
فاءعينونا على ذلك بورع و اجتهاد. عليكم بالصلاة و العبادة . عليكم
بالورع .
(246)
هان ! به خدا سوگند كه شما بر دين خدا و فرشتگان او هستيد. ما را با
پارسايى و كوشش در فهم دين در حفاظت از آن يارى دهيد. بر شما باد كه
(براى حفظ دين خدا) نماز بگزاريد و پرستش او كنيد. پارسايى بورزيد.
از اين حديث شريف بر مى آيد كه زهد، اجتهاد در دين ، نماز، و پرستش
خدا در همه انواع آن ، نقش مؤ ثرى در حفاظت از دين خدا دارند. و از
تاءكيد آن حضرت بر موضوع پارسايى بدست مى آيد كه نگاهبانى از دين با
نماز و پرستش و اجتهادى زاهدانه مقدور است .
نماز از آن جهت كه مشتمل بر اصول و فروع دين است نيز حافظ آن بشمار مى
آيد. اصول اعتقادى اسلام ؛ يعنى توحيد، عدل ، نبوت ، امامت ، و معاد به
نحو غير مستقيم در نماز مطرح است بلكه نماز بر اساس آنها بنا شده است .
فروع دين نيز كه همان عبادات است ، در نماز گرد آمده است . چون تاءمل
كنى ، مى بينى كه هر عبادتى كه بندگان آرند و هر ذكرى كه فرشتگان كنند،
در دو ركعت نماز جمع است . به عبارت ديگر خلاصه و عصاره احكام جهاد، حج
، زكات ، روزه ، امر به معروف و نهى از منكر، تولى و تبرى در نماز
فراهم شده است . و چون نماز هميشه يادآور آن اصول و احكام است مايه
تعهد و التزام به آنها نيز مى باشد و به اين ترتيب عاملى براى حفظ دين
مى گردد. احتمالا از همين جهت است كه گفته اند: اصل الاسلام الصلوة
(247)، اشتمال آن بر جهاد از آن است كه نمازگزاران
اعمالى نظير كارهاى مجاهدان مى كنند. با اين تفاوت كه مجاهد با دشمن
خارجى مبارزه مى كند و مصلى با دشمن داخلى (نفس ) مى جنگد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنچه مجاهد مى كند، جهاد
اصغر و به آنچه مصلى مى كند جهاد اكبر نام داده اند. چون خودسازى ، و
مبارزه با نفس و كفر درونى بسيار دشوارتر از جنگ با كفر و دشمن بيرونى
است . افزون بر اين ، آن كه با نفس خود ستيزه نمى كند، فاقد تجربه و
توان لازم براى مقابله با دشمن خارجى است .
از اين روى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى حفظ آمادگى
رزمى در مجاهدان به هنگام بازگشت از جهاد خطاب به آنان فرمود:
رجعنا من الجهاد الاءصغر الى الجهاد الاءكبر
(248)
از جهاد كوچكتر به جهاد بزرگتر باز مى گرديم .
و نماز شامل روزه است از آن كه خوردن و نوشيدن در آن ممنوع است . و در
نماز معناى زكات است زيرا همچنان كه زكات ، دارايى و اخلاق زكات دهنده
را پاك مى سازد، نماز نيز جسم و مال نمازگزارنده را تزكيه مى كند. خداى
، تعالى ، فرمود:
ان الحسنات يذهبن السيئات .
(249)
همانا نمازها بدى ها را مى زدايند.
در اين معنى روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
مردى را ديدند كه مى گفت :
اللهم اغفرلى و ما اءريك تغفر
خدايا مرا بيامرز اما در تو نمى بينم كه مرا بيامرزى .
پيامبر رحمت (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او فرمودند:
ما اءسواء ظنك بربك !
چقدر به پروردگار خود بدگمانى !
گفت :
يا رسول الله انى اءذنبت فى الجاهلية و
الاءسلام
اى فرستاده خدا من هم در دوره جاهلى گناه كرده ام ، هم در دوره اسلامى
.
آن حضرت به او فرمودند:
ما فى الجاهلية فقد محاه الاءسلام و ما فى
الاءسلام تمحوه الصلوات الخمس
(250)
آنچه را كه در جاهليت كرده اى اسلام پوشانده است و گناهى را كه در حال
اسلام كرده اى پنج نمازت آن را محو مى سازد.
و در نماز معناى حج است . حج داراى احرام و حلال است و نماز را نيز
تحريم و تحليل است . همچنين نماز مشتمل بر امر به معروف و نهى از منكر،
و دوستى با خدا و بيزارى از دشمنان اوست .