نماز و نظم و انضباط
كسانى كه برنامه منظمى براى خود دارند و
اوقات و امور خود را بر اساس آن تنظيم مى كنند، علاوه بر مقاصد
روزانه به اهداف عالى خود نيز دست مى يابند و هميشه موفق و كامروا
هستند؛ مثلا كسى كه خواب و خوراكش محدود و كارش طبق برنامه معينى
باشد، از آنجا كه هر كارش در زمان مخصوص خود اجرا مى شود، هيچ يك از
كارهايش مزاحم كار ديگر نيست . به تمام كارهاى خود مى رسد و با كمبود
وقت ، مواجه نمى گردد.
كدبانويى را در نظر بگيريد كه تمام ظروف ، وسايل آشپزخانه ، ادويه و
ماءكولات را در جاى خودش قرار مى دهد و به هنگام نياز، بدون اتلاف وقت
، به آن دست مى يابد و چون كارهاى آشپزخانه اش معوق نمى ماند، به
كارهاى ديگر منزل ، نيز مى رسد و در كار خانه دارى ، موفق است و هيچگاه
دچار فشارهاى عصبى نمى گردد، فرسوده نمى شود و نزد همسر و فرزندان و
ميهمانان خود سرافراز است .
برعكس ، آن كه در كار زندگى او نظمى نيست ، براى انجام عمل ، از چند
كار ديگر باز مى ماند، بازرگانى كه فاكتورها و نامه هاى رسيده و
فرستاده را در كاغذ دانها و پوشه هاى مخصوص ، قرار نمى دهد، در موقع
لزوم ، براى پيدا كردن يك نامه ، چند ساعت معطل مى شود و از كار تجارت
، باز مى ماند. چنين تاجرى ، علاوه بر آن كه اوقات تلخى دارد، در كار
خود موفق نيست .
با مطالعه سرگذشت و ويژگيهاى مردان بزرگ دنيا، خواهيم يافت كه نظم و
ترتيب ، از اركان موفقيت آنان بوده است .
نماز، تنها عبادتى است كه ارتباط بنده را با خدا به طور پيوسته برقرار
مى كند. و او را در اين پيوند مستمر به رعايت نظم وا مى دارد. بنده اى
كه نظم را در پيوند با خدا، ياد مى گيرد و بر آن ممارست دارد، بخوبى مى
داند كه در پيوند با خود و مردم ، چگونه جانب نظم و انضباط را نگه
دارد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى نماز، نظم ويژه اى مقرر
كردند تا هر كه نماز حقيقى بجاى آورد، از روح نظم و انضباط، برخوردار و
در زندگى ، كامروا باشد. كار، از غسل يا وضو شروع مى شود كه هر كدام از
اين دو نيز، نظمى مخصوص به خود دارد. پس از آن اذان و اقامه است ، كه
هر يك داراى نظم و فصول ويژه اى است . آنگاه تكبيرة الاحرام و بعد،
قرائت ، و بعد، ركوع و پس از آن سجود و ديگر عوامل كه بايد به ترتيب
اجرا شود. نماز را پيش و پس نخواندن ، قبل و بعد از وقت نخواندن ،
حالتهاى انضباطى ويژه آن را رعايت كردن ، بيجا سخن نگفتن ، خوددارى از
خوردن و نوشيدن ، در نماز جماعت ، تشكيل صفهاى منظم دادن ، با هم ركوع
كردن ، با هم به سجده رفتن ، با هم نشستن ، با هم قيام كردن ، با هم
سكوت كردن ، با هم قنوت خواندن ، جلو و عقب نيفتادن و رعايت هماهنگى ،
همه و همه ، سيماى يك نظم ويژه را نشان مى دهد. نمازى كه در زمان ،
مكان و لباس ويژه و با الفاظ، حركات ، تعداد ركعات ، و ترتيب خاص
گزارده مى شود، چگونه ممكن است نمازگزار را به نظم و ترتيب عادت ندهد؟!
وقتى كه انسان ، عمل منظمى را به طور منظم و با رعايت نظم زمانى آن و
در طول عمر، در هر شبانه روز، پنج نوبت اجرا مى كند، رعايت نظم ، به
عنوان يك عادت و يك روش هميشگى ، به ساير اعمال او نيز سرايت مى كند.
نماز، روح نظم را در انسان ايجاد مى كند و استمرار نماز، اين روح را
زنده نگه مى دارد. پس با توجه به آن كه رعايت نظم و انضباط در زندگى ،
شرط اصلى توفيق و پيروزى است ، بايد قبول كرد كه نمازهاى يوميه ،
برنامه اى است كه از اين جهت نيز در ساختن و پروراندن افراد موفق ،
نظير ندارد.
هيل ، دانشمند و محقق غربى در كتاب تمدن غرب مى نويسد:
از روزى كه اسلام ظاهر شد، نماز، يگانه شعار
اسلامى به صورت يك ضرورت در آمد. ارتباط اين نماز با مسيحيت و يهوديت ،
هر چه باشد نيرويى خاص و اهميتى فراوان در ميان مسلمانان پيدا كرد و
بعدها به صورت - نماز جماعت - و اقتداء به امامى كه اغلب ، (حضرت )
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، اقامه مى شد. هر كس به هنگام
نماز جماعت ، اجتماع مسلمانان را مشاهده كند كه براى نماز، صف بسته اند
و با نظم خاصى در كمال و وقار و با طرز حيرت انگيزى ركوع و سجود مى
كنند، به شگفت در آمده ، آثار تربيتى آن را در روان مسلمين از همان
روزهاى نخستين ، درك خواهد كرد. كافى است كه ما نقش اين نماز را مورد
بررسى قرار دهيم كه چه تاءثير مهمى در بيدار كردن روح نظم و حفظ نظام
داشته است . آنگاه بخوبى در مى يابيم كه در حقيقت ، نماز براى مسلمانان
؛ مانند يك آموزش نظامى بوده است همين نظم مسلمانان در نماز و اجتماع
با شكوه آنان ، روح وحدت و يگانگى ، برادرى ، مساوات ، برابرى و ديگر
دستاوردهاى اجتماعى اسلام را عملا ايجاد مى كرده است .
(165)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) همانند يك فرمانده نظامى كه به
سربازان خود فرمان نظم مى دهد به كسانى كه پشت سرش به نماز ايستاده
بودند فرمودند:
يا ايها الناس اقيموا صفوفكم و امسحوا بمناكبكم
لئلا يكون فيكم خلل و لا تخالف الله بين قلوبكم الا و انى اءراكم من
خلفى .
(166)
اى مردم ! صفهاى نمازتان را منظم كنيد و دوش به دوش يكديگر بايستيد تا
در ميان صفوفتان فاصله و شكافى نباشد و نامرتب نباشيد كه خدا دلهاى شما
را از يكديگر دور گرداند و بين قلوبتان فاصله اندازد و بدانيد كه من
شما را از پشت سر مى بينم كه چگونه نظم را در صفوف خود برقرار مى كنيد.
ابن مسعود مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در نماز
جماعت ، شانه هاى نمازگزاران را مى گرفت و منظم مى كرد و مى فرمود:
مساوى و منظم باشيد و از هم جدا نباشيد كه قلب هاى شما از يكديگر جدا
مى گردد.
(167)
و امام على (عليه السلام ) فرموده اند:
سدوا فرج الصفوف و من استطاع اءن يتم الاءول او
الذى يليه فليفعل ذلك فان ذلك احب الى نبيكم و اتموا الصفوف فان الله و
ملائكته يصلون على الذين يتمون الصفوف .
(168)
شكاف صفهاى نماز را ببنديد و هر كس مى تواند كه صف اول يا صف بعد از آن
را تمام كند، اين كار را بكند، اين كار نزد پيامبرتان محبوب است و صف
ها را تمام كنيد و خالى و ناقص نگذاريد. خدا و فرشتگان بر كسانى كه
صفهاى نماز را تكميل مى كنند درود مى فرستند.
شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد مى نويسد:
مسجد را يك چهار ضلعى فرض كنيد. اگر به طرف قبله بايستيم ، محراب بر
روى ضلع رو به رو است يك ضلع پشت و يك ضلع طرف راست و ديگرى سمت چپ
قرار دارد. رسم است كه در ورودى مسجد در ضلع عقب يا حوالى گوشه اى باشد
كه ضلع عقب و چپ به هم مى رسد. همچنين ديده ايد كه محراب اكثر مساجد،
متمايل به چپ ؛ يعنى در حوالى گوشه اى است كه ضلع چپ و رو به رو به هم
مى رسند.
هر كس طرف راست امام بايستد، اجر و ثواب حكمفرماست و چگونه درس زندگى
داده مى شود بدين معنى كه بايد جمعيت گوشه مقابل در ورودى را پر كرده
بتدريج به طرف در پيش رود؛ يعنى هميشه مقابل در ورودى خلوت باشد تا
براى تازه واردان مزاحمى نباشد.
رعايت انضباط در مسجد چنان حكمفرماست كه سجده با آن عظمت ، اگر كسى
خواست آن را طول بدهد، بهتر است براى پيروى از انضباط و هماهنگى با
مسلمين ، هر وقت امام سر از سجده برداشت ، كسى تاءخير نكند و طول ندهد
اگر چه با گفتن كلمه (سبحان الله ) باشد.
(169)
تاءثير نماز در تمركز
حواس و حضور ذهن
ذهن متمركز، قوى و نيرومند است و ذهن پراكنده ناتوان و ضعيف ذهن
؛ همانند چراغ اشعه اى دارد. اشعه چراغ در شعله آن تمركز قوى دارند و
سوزاننده اند و در نزديكى شعله تمركز كمترى دارند اما باز هم گرمايشان
محسوس است . هر چه از منبع نور دور شويم پراكندگى اشعه بيشتر مى شود تا
حدى كه گرماى حاصل از آنها را به هيچ وجه حس نمى كنيم . ذهن نيز در
حالت تمركز، پتانسيل بسيار قوى دارد اما هنگامى كه به علت توجه به سوى
اشياى مختلف ، پراكنده مى شود، نيرو و توان خود را از دست مى دهد و هر
چه به اشياى بيشترى متوجه و پراكنده تر شود، از توان آن كاسته مى گردد.
ما براى فهم ، درك و تشخيص قوى و باريك شدن در بسيارى از امور، نياز به
ذهنى متمركز داريم و اگر بتوانيم ذهن را از محسوسات جدا كنيم به تمركز
رسيده ايم .
دقت و تمركز بيش از هر عامل ديگرى در تحولات فكرى بشر و رساندن او به
حقايق ماورايى و علمى مؤ ثر بوده است . كليه اكتشافات ، اختراعات و
پيشرفتهاى گوناگون علمى ، صنعتى و هنرى كه بشريت امروز از آن سود مى
برد، مرهون انسانهاى والايى است كه قادر به دقت در پديده هاى هستى و
متمركز كردن قواى دماغى خود بر روى آنها بوده اند و از استعدادهاى
خداداد خود بهره بردارى درست و نيكو كرده اند.
هر عمل عبادى ، علاوه بر آن كه مقام و ارزش ويژه مذهبى و معنوى دارد،
موجب تمركز فكرى و ذهنى ملموس و قابل توجهى مى شود كه هر كس مى تواند
آن را به تجربه بگذارد و ادراك كند.
مخصوصا نمازها، هنگامى كه با حضور قلب و آگاهى كامل برگزار شود، تمركز
ذهنى و فكرى نيرومندى به دنبال خواهد داشت .
اگر فكر مى كنيد كه موفقيت شما در يك كار، نيازمند تمركز قواى دماغى
است ، پيش از شروع شدن آن ، نماز بخوانيد و سپس اقدام به اجراى آن
كنيد. در اين صورت ، توانايى انديشه و كيفيت اجراى كارتان و نتايجى كه
از آن بدست مى آوريد، به مراتب بهتر و بالاتر از زمانى خواهد بود كه
بدون چنين مقدمه اى به آن اقدام كرده ايد. در نماز حواس را از امور
خارج بر مى گيريم و از محسوسات مى بريم تا به حضور قلب برسيم .
دليل آن ، اين است كه نماز با حضور، آشفتگى هاى روحى و تشتت فكرى را
بكلى مى زدايد و آرامش روح و انديشه ، جمعيت خاطر، و تمركز را به دنبال
مى آورد. و نمازگزار را به قابليت و تكامل روانى مى رساند.
استرس ها، اضطرابها، نگرانيها و خاطر پريشى ها، حافظه و ديگر قواى ذهنى
را ناتوان و حواس را پراكنده مى سازد؛ به گونه اى كه متمركز كردن ذهن
بر روى يك چيز، دشوار، و يا محال مى گردد. اما نماز و عبادت ، توانايى
انسان را بر تمركز قواى دماغى ، افزون مى كند. تمامى عابدان ، داراى
آرامش فكرى و روحى شگفت انگيز، قدرت تمركز و نيروى ذهنى كم نظير مى
باشند.
مگر ممكن است كه كسى قلب و روح و قواى ذهنى و بلكه تمام وجود خود را در
هر شبانه روز چندين بار متوجه كانون و مبداء هستى كند، و قادر به تمركز
نشود؟!!. تقوى هم كه از ملزومات نماز و عبادت است ؛ چنين اثرى دارد. آن
كه اسير هوى و هوسهاى دور و دراز نمى باشد، داراى خاطر پريشان نيست .
تقوى نه تنها انسان را از اسارت هوى و هوسهاى نگرانى زا و اضطراب آور،
بدور مى دارد بلكه به او آرامشى شگرف مى بخشد.
دقت كنيد! آيا ميان آرامش حاصل از تقوى و نيروى تشخيص ناشى از آن كه
قرآن متذكر آن مى شود، ارتباطى وجود ندارد؟ مطمئنا تاءييد مى كنيد كه
ميان آرامش فكرى و روحى و وجود انديشه باريك و دقت نظر، ارتباط مستقيمى
هست ، بى سبب نيست كه قرآن فرمود:
ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا.
اگر از خدا بترسيد و پروا كنيد نيروى تشخيص را در شما قرار مى دهد.
و قدرت تشخيص از تمركز قواى ذهنى بدست مى آيد. بنابراين تقوى در دور
كردن اوهام و افكار مزاحم ، ايجاد آرامش فكرى ، و متمركز كردن قواى
دماغى مؤ ثر است .
حالت خشوع ، حضور قلب و توجه در نماز، وسيله اى براى پرورش ذهن و تمركز
آن است .
ويليام مولتون مارستن كه در دانش روان شناسى صاحبنظر است مى گويد:
افراد موفق ، كسانى هستند كه مى توانند در امرى تمام نيروى فكرى خود را
متمركز كنند و همه دانستنى هاى خود را درباره آن به ياد آورند و بكار
بندند و براستى اگر روح و فكر ما به طور كامل در نقطه اى متمركز شود و
يا براى امرى بكار افتد، نيرويى شگفت انگيز خواهد آفريد.
ويليام جيمز كه او را پدر روان شناسى جديد مى دانند، مى گويد:
فرق بين افراد نابغه با ديگران ، يك موهبت فطرى نيست بلكه مربوط به
توجه كاملى است كه به موضوعات و نتيجه هاى آن مبذول مى دارند و ميزان
نبوغ يك نابغه به درجه تمركز نيروى فكريش بستگى دارد.
ويليام مولتون در پاسخ به اين پرسش كه چگونه مى توان حضور ذهن و تمركز
حواس را در خود به وجود آورد؟ مى نويسد:
اين نيرو (تمركز انديشه ) به وسيله تمرين به دست مى آيد و تمرين به
شكيبايى و پايدارى نياز دارد.
وقتى قادر باشى كه افكارت را پنجاه يا صدبار به طور پى در پى درباره
موضوعى متمركز كنى ، ناگزير ساير انديشه ها و خاطره ها جاى خود را به
موضوع مورد نظر خواهد داد و سرانجام عادت خواهى كرد كه در هر امرى ذهن
خود را با اراده خود متمركز كنى .
از اين سخنان نتيجه مى گيريم كه نماز حقيقى ، بهترين وسيله اى براى
پرورش توجه و تمركز در انسان است زيرا نمازگزارى كه پيوسته و با تمام
قدرت مى كوشد تا ذهن خود را از تمامى آنچه غير خداست ، منصرف و فقط به
خدا متوجه كند و تمام نيروى خود را در يك جا جمع كند تا نمازش با
خشوع و حضور قلب خوانده شود، اين براى او عادت مى شود و در هر موردى مى
تواند قواى ذهنى خود را متمركز سازد. و با توجه به آن كه تمام
پيشرفتهاى بشر در علوم عقلى و نقلى ، نظرى و عملى ، و اكتشافات و
اختراعات محيرالعقول ، نتيجه همين تمركز قواى ذهنى براى تحقيق و كشف
حقيقت است ، نماز مى تواند عامل مؤ ثرى در پيشرفت علم و معرفت ، و صنعت
و هنر باشد.
ويليام مولتون مى گويد: بهترين راهى كه توجه و التفات را در انسان زياد
مى كند اين است كه فكر و جسم هر دو با هم كار كنند.
(170)
و مى دانيم كه نماز اسلامى ، تركيبى از كار فكر و جسم و عمل قلب و قالب
است . در مثل آنچه جسم نمازگزار در حالتهاى قيام و قعود و ركوع و سجود
مى كند و آنچه از ذكر خدا در هر مقام بر زبان دارد، با آنچه دلش در
بزرگداشت و ياد خدا مى كند، هماهنگ است و قلب و قالب هر دو با هم كار
مى كنند.
هفده ركعت نمازى كه در هر روز متناوبا خوانده مى شود، بالاترين حالت
توجه و التفات را براى نمازگزار ايجاد مى كند. حالتى كه در همه عصر و
زندگيش وجود و حضور خواهد داشت .
در اينجا به كسانى كه بى توجه نماز مى گزارند و از نماز خود نتيجه اى
نمى گيرند، سخن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را خاطر نشان مى
كنيم كه فرمودند:
لاصلوة الا بحضور القلب
هان ! تا حضور قلب نباشد، نمازى نيست .
تاءثير تسبيحات در تمركز
كمتر مسلمانى وجود دارد كه تاءثير تسبيحات را در تاءمين سلامت
روح و انديشه نشناسد. تسبيح گفتن ، از قديم الايام در ميان مذهبيان و
روستاييان مسلمان ، راه اساسى مبارزه با تشتت فكرى بوده است . بسيارى
از كسانى كه گرفتار هذيان گويى ، افكار درهم و برهم ، و كابوسهاى
ترسناك مى شده اند و مى شوند، تنها به وسيله ذكر و تسبيح ، سلامت روحى
و توانايى فكر خود را باز مى يافته اند و مى يابند.
اگر آنان كه دچار پراكندگى افكارند، هر روز بامدادان سبحه بدست گيرند و
در هوايى آزاد و محيطى طبيعى و آرام بنشينند، و تسبيحات اربعه را با
حال توجه و حضور دل مكررا بر زبان رانند و هر بار يك دانه سبحه
بيندازند و اين اذكار يا مانند آنها را تا تمام شدن دانه هاى سبحه و يا
بيش از آن ادامه دهند، به تدريج به تمركز و نظم فكرى دست مى يابند و هر
چند كه آثار آن را تا حدودى در همان روز اول مشاهده مى كنند، اما اين
قدرت تمركز روز به روز به فزونى مى گذارد تا جايى كه از حد عادى فراتر
مى رود و به تمركز فوق العاده منجر مى شود.
روشن است كه تكرار تسبيحات هر چه بيشتر باشد، نتايجى نمايان تر و آثارى
درخشان تر به دنبال خواهد داشت .
نماز خواندن داراى خاصيت
خود تاءثيرى و خود القايى است
همان طور كه از طريق تلقين مى توانيم بر ديگران اثر بگذاريم ،
گاهى مى توانيم خود را نيز تحت تاءثير تلقينهاى خود قرار دهيم .
تلقين به خود را، خود تاءثيرى مى نامند.
اصل خود تاءثيرى سالها قبل به وسيله يك
پزشك فرانسوى ، به نام كوئه مورد تاءييد
قرار گرفت . او بيماران خود را مجبور مى كرد كه هر صبح و شب ، اين جمله
را با خود تكرار كنند: هر روز و هر طور كه باشم
، بهتر و بهتر خواهم شد تا حدى كه در نتيجه اين
خود القايى بسيارى از آنان در وضع بهترى
قرار مى گرفتند.
(171)
اگر بخواهيم كه تلقين به خود، مؤ ثر باشد، بايد آنچه را كه تلقين مى
كنيم ، خود به آن معتقد باشيم و دقت كنيم كه تلقين را، نادرست ، شكل
ندهيم و آن را نادرست بيان نكنيم .
كسى كه مى خواهد از راه تلقين به خود، سيگار را ترك كند و مكررا به خود
مى گويد: سيگار ديگرى نمى خواهم همواره
اين فكر را در سر مى پروراند كه سيگار ديگرى بخواه ، چنين شخصى ، دير
يا زود، كشيدن سيگار را دوباره شروع خواهد كرد. اما اگر؛ مثلا با خود
بگويد: من مى توانم خود را كنترل كنم
قدرت خويشتندارى او بيشتر خواهد شد و خواهد توانست كشيدن سيگار را بكلى
رها سازد.
روانشناسى علمى كه با زبان دلايل تجربى ، سخن مى گويد، يكى از اهدافش
آن است كه اخلاق انسانها را توسط قواى روحانى خودشان به صلاح آورد؛
مثلا براى اصلاح اخلاق ، توصيه مى كند كه هر روز جملاتى ؛ مانند
من مى توانم خود را اصلاح كنم ،
اراده من نافذ است و مى توانم تغييرات مثبتى را
در خود به وجود آورم ، طبيعت من تكامل
پذير است و امثال آن را با خود تكرار و به خود تلقين كند تا
ضعفهاى اخلاقيش از ميان برود و تواناييهاى مطلوب در او پديد آيد.
بنابراين ، اصل تلقين ، متكى بر اصول روانشناسى است و مى تواند در
آموزش و ايجاد اخلاق صحيح ، سودمند افتد.
اگر چه خود تاءثيرى و
ديگر تاءثيرى مى تواند براى اهداف خود و
مقدس بكار رود، ليكن هميشه بايد به اين حقيقت توجه داشت كه هر اندازه ،
يك شخص ، تاءثيرپذير باشد، بيشتر در معرض خطر فريب كسانى كه مى خواهد
تاءثيرهاى نادرستى بر او بگذارند، قرار مى گيرد.
انسانها نه تنها تحت تاءثير اطرافيان ، دوستان و انسانهاى ديگر قرار مى
گيرند، بلكه از وسايل ديگرى ؛ مانند: كتاب ، فيلم ، مقاله ، روزنامه ،
نمايشنامه و... تاءثير مى پذيرند. بايد همه اين عوامل كنترل شوند.
كسانى كه براى مقاصد عالى خود، از عامل نيرومند تلقين ، استفاده درست
مى كنند، روشنفكر و واقع بين اند. اسلام كه واقع بينى خاص خود را دارد،
با وضع نماز و تنظيم برنامه آن ، بهترين دستور علمى و عملى را براى
تلقين حقايق و خوبيها به نمازگزار، تدارك ديده است و با مقرر كردن آن ،
مسلمانان را موظف كرده است كه در هر شبانه روز، پنج بار به خود تاءثيرى
بپردازند و تلقين كننده آن حقايق و خوبيها و وظيفه ها به نفس خود
باشند.
نمازگزار، آنچه را كه با هر نماز، به خود تلقين كرده است ، در وجدان
مغفوله يا قسمت ذخيره ذهن خود، ثبت مى كند، بى آن كه متوجه ثبت آن باشد
و حتى غالبا بدون آن كه متوجه جنبه هاى تلقينى كار خود باشد.
مسلمان ، با هر نماز، يك اذان و يك اقامه مى خواند. در هر اذان ، شش
تكبير، شش حى على و حداقل شش
گواهى وجود دارد. در اقامه نيز، چهار
تكبير، شش حى على ، دو
قد قامت الصلوة و حداقل ، پنج
گواهى وجود دارد.
مجموعه تكبيرهاى واجب و مستحبى كه يك مسلمان دوازده امامى به طور معمول
، در ضمن نمازهاى روزانه بر زبان مى راند، نود و پنج تكبير است و اگر
مجموعه تكبيرات مستحبى را كه قبل و بعد از نماز مى خواند، به آن اضافه
كنيم رقمى بالغ بر چهارصد و شصت خواهد بود و اگر مقيد به خواندن
نمازهاى نافله باشد، تكبيرهايى را كه در سى و چهار ركعت نمازهاى نافله
يوميه مى خواند بايد به آن اضافه كنيم و اگر اهل تهجد و شب زنده دارى
است بايد تكبيرات اين گونه عبادتها را هم بر آن بيفزاييم . به اين
ترتيب مى توان گفت كه يك مسلمان اثنى عشرى در شبانه روز گاهى بيش از
هزار تكبير مى گويد و در هر تكبير، در حقيقت ، يك بار به خود تلقين مى
كند كه بايد به ياد خدا و بزرگيش باشد، از كبر و خود بزرگ بينى بپرهيزد
و كارهاى خود را بر اساس فرمانهاى وى انجام دهد و با توجه به عظمت
پروردگار، زير پا نهادن فرمان او خطايى بزرگ خواهد بود. اين تكبيرات ،
اگر با اين توجهات خوانده شود و اثرات تلقينى از خود به جاى بگذارد،
چگونه ممكن است در تصحيح و تنظيم اعمال انسان ، اثر نكند؟!
در حقيقت ، نمازگزار با شهادتهايى كه مى دهد، به خود تلقين ميكند كه
بايد حق پذير باشد، در برابر حقايق هستى سر تسليم فرود آورد و مطيع
فرمانهاى خدا و رسول و وصى رسول او باشد.
در اذان و اقامه ، با گفتن حيعلات نيز،
حركت بسوى رستگارى و بهترين كارها و طبعا حركت بسوى همه خيرات و خوبيها
را به خود تلقين مى كند.
در نمازهاى روزانه ، حداقل ده بار، سوره حمد را كه خلاصه و عصاره قرآن
و اسلام و همه اديان آسمانى است ، مى خواند تا نفس او از مفاد و حقايق
آن متاءثر گردد.
با تسبيحاتى كه در نماز مى خواند، به خود تلقين مى كند كه پروردگار من
منزه است و من كه بنده او هستم بايد به او همانندى نمايم و خود را از
آلودگيها پاك و پاكيزه كنم .
دعاها و ذكرهايى كه قبل و بعد از اذان و اقامه در امتداد آن مى خواند و
ادعيه و اذكارى كه قبل و بعد از نماز و مقارن آن مى خواند، حقايق
عرفانى والايى را به او مى قبولاند و خاطر نشان مى سازد.
در سلامى كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، آن بزرگمرد
عالم بشريت و بزرگترين استاد تعليم و تربيت ربانى مى فرستد، علاوه بر
اداى احترام به آن حضرت و تقديم سپاس به محضر او و ارج نهادن به كوشش
انسان ساز او، به خود تلقين مى كند كه هميشه بايد مساءله تعليم و تربيت
را كه نماز، عامل مهم آن است ، عزيز بدارد و قدر بداند و مهم بشمارد و
به معلمان خير خود، احترام بگزارد و سپاسگزار آنان باشد.
وقتى كه در هر نماز مى گويد:
السلام علينا و على عبادالله الصالحين .
سلام بر ما و بر بندگان شايسته كار خدا.
در حقيقت ، خود و جامعه عقيدتى خود را در كنار بندگان صالح خدا، قرار
مى دهد؛ يعنى به خود تلقين مى كند كه بايد در زمره صالحان باشد و از
ناشايسته ها بپرهيزد.
بايد توجه داشت كه حقيقت نماز نه تلقين
است نه القاء و نه
تقليد بلكه ذكر است .
تلقين ؛ اين است كه انسان چيزى را به ذهن خود و قواى ذهنى خويش
وارد كند. القاء، اين است كه انسان چيزى
را به فكر و ذهن ديگرى وارد كند و تقليد،
پذيرش كوركورانه چيزى از ديگران و عمل كردن به كار ديگران از روى
تابعيت محض است .
اما ذكر؛ التفات و توجه به يك واقعيت
عينى (خدا) است كه تحت تاءثير عوامل مختلف ، مورد غفلت قرار مى گيرد.
ذكر به خاطر آوردن چيزى است كه در مقام
بررسى مورد قبول ياد شده است و در مقام عمل به آن بى توجهى شده است و
نماز ذكر است و رافع غفلت است اما در عين آن كه حقيقت نماز اين است كه
انسان را به ياد خدا و حقايق مى اندازد، اثرش اين است كه حقيقت بودن آن
حقايق و عمل به آنها را به انسان تلقين مى كند.
نقش تلقين و تكرار در
تمركز و حضور ذهن
روايت شده است كه امام صادق (عليه السلام ) آيه اى از قرآن را
تلاوت كردند و در تكرارش آن قدر كوشيدند كه از هوش رفتند و وقتى از آن
بزرگوار پرسيدند: چه شد كه چنين حالتى در شما پديد آمد؟ فرمودند:
مازلت اءكرر ايات القران حتى بلغت الى حال
كاءننى سمعتها مشافهة ممن انزلها .
(172)
پيوسته آيات قرآن را تكرار مى كنم تا به حالى مى رسم كه گويى آن را از
نزديك و از لبهاى كسى كه آن را فرو فرستاده است مى شنوم .
آن حضرت در جاى ديگرى فرمودند:
فاجعل قلبك قبلة للسانك لاتحركه الا باءشارة
القلب .
(173)
دلت را قبله زبانت قرار بده و زبانت را بدون فرمان دل حركت مده .
وقتى اين دو روايت را با هم لحاظ مى كنيم متوجه مى شويم كه آن حضرت
چگونه خود قلب را قبله زبان خود قرار مى داده اند و كردار و گفتار خود
را هماهنگ مى كرده اند.
تكرار ذكر خدا و آيات قرآنى از راههاى ايجاد وحدت و هماهنگى ميان زبان
و دل است و نقش مؤ ثرى در تمركز حواس و حضور دل دارد. كسانى كه ياد و
نام خدا را پيوسته بر زبان دارند به مرحله اى مى رسند كه زبانشان در
اختيار قلبشان قرار مى گيرد و بى اذن آن نمى جنبد، آنان كه تمركز فكر و
حواس ندارند و غالبا سخنان پراكنده مى گويند، مى توانند زبان و دل را
به نام و ياد خدا بيارايند و چنان شوند كه زبانشان از عقل و قلبشان
دستور بگيرد. آرى نماز با حضور و ذكر خدا مى تواند اين حالت خردمندانه
را به آنان ارزانى دارد.
نماز نهال وجود انسان را
از طبيعت به فطرت و از خزانه به باغمنتقل مى كند
انسان ، يك طبيعت دارد و يك فطرت ، هر كدام از اين دو جنبه
شخصيت او بايد جدا از ديگرى مورد مطالعه قرار گيرد. جهان مادى امروز
حول محور طبيعت انسان عمل مى كند. خواسته ها، آرزوها و ديدگاههاى انسان
مادى بر محور طبيعتش مى چرخد؛ مثلا، وقتى آزادى انسان را مطرح مى كند،
منظور آن ، آزادى طبيعت انسان است ، چون بالاتر از طبيعت را براى خود
نمى شناسد. هر چه رشد و ترقى و كمال مطرح مى كند، ترقيات و كمالات
مربوط به طبيعت اوست . براى آن كه طبيعت و فطرت انسان مشخص شود چند
مثال مى زنيم .
بخل و تنگ نظرى ، طبيعت انسان است ، اما سخاوتش فطرت اوست ، بزهكارى ،
طبيعت انسان است اما توبه و پشيمانى فطرت اوست ، عصيان ، طبيعت او ولى
قانون پذيرى فطرت اوست . انسان ، بالطبع قانون پذير نيست ، بالفطره
قانون پذير است . مدتى بالطبع نيست ، مدتى بالفطره است و اين كه گفته
اند: (الانسان مدنى بالطبع )، از آن روست كه انسان ، هم طبع طبيعى و هم
طبع فطرى دارد. بشر مادى امروز جنبه هاى معنوى خود را نشناخته است . او
نتوانسته است فطرت خود را كه بخش ديگر وجود اوست ، كشف كند. آنان كه
افزون بر طبيعت انسان ، فطرت و حقيقت وجود او را مى شناسند حرفشان برتر
است . انسانى كه خود را تنها از زاويه طبيعت مى شناسد خود را قادر و
صاحب اختيار مى داند اما آن كه خود را از زاويه فطرت مى شناسد مى گويد:
والكل مستمدة من مدده
(174)
|
زمام كارها كلا به دست خداست و همه استمداد كننده از يارى او هستند.
مشكل انسان مادى ، آن است كه قدرتهاى موجود را مى بيند و باور مى كند
كه اينها صاحب قدرتند و نقطه سقوط او اينجاست . اما اگر توجه كند و مى
كوشد كه خود را به او نزديك سازد و در نتيجه صعود مى كند. نماز توجه به
خداست و توجه به خدا، انسان را از سقوط مى رهاند. انسانى كه از زاويه
طبيعت به خود نگاه مى كند و براى خود شيئيت قايل است وقتى داخل نماز مى
شود، خود را از آن ديدگاه خلاص مى كند. حرفهايى مى زند و حالاتى پيدا
مى كند كه با حرفها و حالتهاى عادى كاملا فرق دارد. در تمام روز از همه
كس كمك مى خواهد اما در نماز تنها از خدا كمك مى خواهد و (اياك نستعين
) مى گويد. در اوقات ديگر شايد بسيارى از كسان و چيزها را به نوعى مى
پرستد اما در نماز، تنها او را مى پرستد و (اياك نعبد) مى گويد. در
حالت درگيرى از قدرت و قوت و شرف خود سخن مى گويد اما در حال نماز، خود
را در برابر خدا ذره اى ناچيز مى بيند.
ماءمون ، طى نامه اى از على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى پرسد: چرا
نماز پنج وعده است ؟ در پاسخ مى فرمايد:
براى
اينكه همه كارها با نماز شروع شود. براى آنكه قلب از قساوتى كه براى آن
پيدا شده است ، رها گردد و قساوت قلب ؛ يعنى حالتى كه به طبيعت
انسان فرصت بدهد بدون كسب اجازه از فطرت ، كار كند. مادامى كه انسان
دچار قساوت قلب نگشته است ، قدرت فطرت او بيش از قدرت طبيعت اوست .
نماز، زبان حال فطرت و فطرت خاستگاه آن است . در نماز، فطرت زنده مى
شود و وقتى فطرت احيا شد بر طبيعت انسان چيره مى شود و به آن اجازه نمى
دهد افسار گسيخته عمل كند و از اينجاست كه خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر .
(175)
نماز، انسان را از فحشا و منكرات (كه خاستگاه آن ، طبيعت انسان است )،
باز مى دارد.
براى آن كه جايگاه طبيعت و جايگاه فطرت مشخص شود، به مثال زير توجه
كنيد:
در خزانه نهال ، دانه ها نزديك هم هستند بعد از آنكه كمى رشد كردند،
آنها را در آورده در جاى ديگر مى كارند، اگر اين گياه يا گل يا نهال
براى هميشه در خزانه بماند رشدش متوقف مى شود و ميوه نمى دهد. دنياى
تنگ و محدود مادى ، همان خزانه نهال است و فطرت ، همان ميدان وسيع كه
براى رشد نهال وجود انسان ، مناسب است ، پيامبران آمده اند تا نهال
وجود انسان را از خزانه به باغ منتقل كنند. از گلدان در آورند و در
زمين وسيع بنشانند، براى اجراى اين انتقال ، نماز را آورده اند. نماز
حقيقى ، انسان را از بينش تنگ و محدود مادى بيرون مى آورد. نماز، رهايى
دهنده انسان از تعلقات دنيايى اوست ، او را از گلدان ، خارج و به فضاى
باز منتقل مى سازد و زمينه رشد و تربيتش را فراهم مى كند.
(176)
كسى كه با نماز تربيت شود
مرگ را براى خود جشن مى داند
توجه به مرگ و عوالم بعد از مرگ نيز چنين اثرى دارد. وقتى كه
انسان مى بيند دنيا فانى است ، احساس سقوط مى كند و خود را به يك
دستگيرنده و پناه دهنده محتاج مى بيند و چون پناه دهنده اى جز خدا نمى
يابد، بسوى نماز حركت مى كند تا خود را به قرب او برساند. كسى كه با
نماز انس دارد با مرگ نيز انس دارد و از آن نمى ترسد چون هر دو را
ملاقات با خدا مى داند، ياد مرگ ، نماز خوان را همچون خود نماز به
دنيايى وسيع ، منتقل مى سازد و زمينه رشد و تربيتش را فراهم مى كند.
مرگ ، تلخ ترين چيز براى انسان است اما نماز تلخى آن را به حلاوت بدل
مى سازد. نماز، مى تواند كارى كند كه مرگ براى انسان جشن شود.
(177)
نماز به شخصيت انسان
شكفتگى و انبساط مى بخشد
در اسلام ، نماز، عاليترين جلوه نيايش است و نيايش آثار روحى و
تربيتى شگرفى دارد. نظرات آقاى
الكسيس كارل
در اين زمينه شنيدنى و خواندنى است . او يك فيزيولوژيست بزرگ فرانسوى
در قرن بيستم و متخصص در علوم گوناگون طبيعى مربوط به انسان است و بر
اساس تجربيات و مطالعات مستقيمى كه روى بيماران خود از گروهها و طبقات
مختلف داشته است ، به عنوان يك حكم علمى و نه به عنوان يك تبليغ دينى
درباره اثرات نيايش چنين مى گويد:
نيايش در روح و جسم تاءثير مى گذارد. اين
تاءثير با كيفيت ، شدت و تواتر نيايش بستگى دارد. شناختن اين كه تواتر
نيايش چيست ؟، آسان است . شدت نيايش را تا حدودى مى توان دريافت اما
كيفيت آن ، سرزمين ناشناخته اى است زيرا ما وسيله اى براى سنجش ايمان و
ميزان عشق ديگران در دست نداريم . با وجود اين ، طريقه زندگى كسى كه به
نيايش مى پردازد، مى تواند ما را به كيفيت دعايى كه در پيشگاه خدا مى
كند، آشنا كند حتى وقتى دعا تا سطح بسيار پايينى تنزل پيدا مى كند و به
صورت بيان طوطى وار فرمولهاى معينى در مى آيد، تمرينى براى پيدايش يك
زمينه كاملا لازم روحى بشمار مى رود و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را
تواءما تقويت مى كند. در چهره كسانى كه به نيايش مى پردازند، حس
وظيفه شناسى ، قلت حسد و شرارت ، و حس نيكى و خير خواهى نسبت به ديگران
خوانده مى شود. در صورت تساوى قدرت مغزى و علمى دو نفر، سجايا و
خصلتهاى آن كه حتى به صورت بسيار معمولى و متوسطى نيايش مى كند،
تكامل يافته تر از آن ديگرى است . نيايش ، هنگامى كه مداوم و پرشور است
تاءثيرش محسوس تر است . اين گونه نيايش ، اندكى به غدد مترشحه تيروئيد
و سورنال قابل تشبيه است ، غددى كه موجب يك نوع دگرگونى است ، تحولى كه
به صورت پيشرفت تدريجى پيدا مى شود.
در عمق وجدان ، شعله اى فروزان وجود دارد كه سبب مى شود انسان خود را
چنان كه هست ببيند و از خود خواهيها، حرصها، گمراهيها، كج فكريها،
غرورها و نخوتهاى خود، پرده بردارد. براى اجراى تكاليف اخلاقى رام شود
و براى كسب خضوع فكرى اقدام كند. در اين هنگام سلطنت پر جلال آمرزش ،
در برابر او پديدار مى شود. رفته رفته يك صلح درونى ، يك هماهنگى و
سازش ميان فعاليتهاى عصبى و اخلاقى ، بزرگترين ظرفيت براى تحمل
محروميتها، اتهامات و غمها، يك قدرت شكست ناپذير و سستى نشناس و يك
حالت صبورى در قبال درد، بيمارى ، مرگ و از دست دادن همه چيز به سراغ
وى مى آيد.
نيايش ، خصائل خود را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردى نشان مى
دهد. صفاى نگاه ، متانت رفتار، انبساط خاطر، شادى بى دغدغه ، چهره پر
از يقين ، استعداد هدايت ، آمادگى براى پذيرش حق ، استقبال از حوادث ؛
يعنى تسليم بودن در برابر تقدير پروردگار، و راضى بودن به قضاى او.
اين قبيل ويژگيهاى انسان نيايشگر، حاكى از وجود يك گنجينه پنهان در
اعماق جسم و روح انسان است . تحت اين قدرت و سلطنت حتى غفلت زدگان و
عقب ماندگان و آنان كه از نظر فكرى در حال استضعاف بسر مى برند و كم
استعدادند، مى توانند نيروى عقلى و اخلاقى خويش را بهتر به كار اندازند
و از آن بيشتر بهره بردارند.
(178)
نماز راهى براى ورود به
محيط گسترده اى از نشاط عقلانى
دكتر هانرى لينك ، روان شناس معروف مى گويد: در نتيجه تحقيقات
طولانى خود - در اجراى آزمايشهاى روانى بر روى افراد - به اين موضوع پى
برده ام :
كسى كه با دين سر و كار داشته باشد و به عبادت بپردازد، آنچنان شخصيت
قوى و نيرومندى پيدا مى كند كه هيچگاه يك نفر بى دين نمى تواند چنين
شخصيتى بدست آورد.
(179)
پروفسور والتر ركوفمان ، استاد دانشگاه بريستول انگليس ، مى گويد:
هنگام ستايش و نيايش ، چنان صميميت و اخلاقى در ما ايجاد مى شود كه در
هيچ يك از حالتهاى عادى ميسر نيست . سكوت تنهايى را مى شكند و فضاى
گسترده اى را در پيش روى نيايش كننده باز مى كند. احساسات و عواطفى كه
در گفتگوهاى معمولى با مردم دچار شرمساريها و رودربايستى ها مى شود، در
اينجا به شكل سپاسگزارى هاى صميمانه ، گلايه گزارى هاى خودمانى و
خواهشهاى دوستانه در مى آيد. آنچه در عقده دل بشكل غنچه هاى نا شكفته و
پژمرد بود، اكنون همچون گل خندانى باز و شكفته مى شود. روح آدمى ، پر و
بال گرفته به آسمانها پرواز كرده و اوج مى گيرد.
و آقاى سيريل برت ، روان شناس انگليسى مى گويد: ما به وسيله نماز مى
توانيم وارد آنچنان محيط گسترده اى از نشاط عقلانى شويم كه در شرايط
عادى ياراى وصول به آن را نداريم .
(180)
نماز انسانها را چنان رشد
مى دهد كه جامه وراثت و محيط بر قامتشان كوتاه مى شود
آقاى كارل مى گويد:
به نظر مى رسد كه
نيايش ، انسانها را چنان رشد مى دهد كه جامه وراثت و محيط بر قامتشان
كوتاه مى شود. ملاقات پروردگار، آنها را از صلح و آرامش درون لبريز مى
سازد، به نحوى كه شعشعه پرتو اين صلح از چهره شان نمودار است . و آن را
هر جا كه مى روند به همراه مى برند.
(181)
اما دريغا! كه امروز در دنياى ما اندكند كسانى كه نيايش را در چهره
حقيقى اش بشناسند. نيايش هر قدر به نظر عجيب بنمايد، ناچاريم آن را
همچون واقعيتى بنگريم كه هر چه بخواهد مى يابد و هر درى را كه بكوبد،
به روى آن باز مى شود.
رويهم رفته ، احساس عرفانى نسبت به ديگر فعاليتهاى روحى ، اهميت بيشترى
دارد زيرا ما را به عظمت اسرار عالم معنى آشنا مى كند. بوسيله نيايش
است كه انسان به سوى خدا مى رود و به صفات او متصف مى گردد و خدا نيز
در دلش وارد مى شود، ما نبايد نيايش را بهانه اى براى تن دادن به
ضعفهاى اخلاقى ، فقرها، زبونيها و سستى هاى خود قرار دهيم .
نيچه مى نويسد:
دعا كردن شرم آور است ،
در صورتى كه دعا كردن همچون آشاميدن و دم زدن ، هيچگاه شرم آور نيست ،
انسان همچنان كه به آب و اكسيژن نيازمند است به خدا نيز محتاج است ،
احساس عرفانى و نيايش در رديف قدرت مكاشفه ، اخلاقى ، احساس جمال و نور
عقل ، به شخصيت بشرى ، شكفتگى و انبساط پرمعنى و كامل مى بخشد، شك نيست
كه توفيق در زندگى به رشد كامل هر يك از فعاليتهاى فيزيولوژيكى ، عقلى
، روانى و معنوى بستگى دارد. نيمى از روح ، عقل است و نيم ديگرش
احساس .
(182)
احساس اخلاقى پس از مرگ
احساس عرفانى ديرى نمى پايد
فعاليتهاى اخلاقى و مذهبى ، عملا به يكديگر بستگى دارند. احساس
اخلاقى ، پس از احساس عرفانى ديرى نمى پايد. انسان ، در ساختن يك
سيستم اخلاقى مستقل از مذهب ، آنچنان كه سقراط مى خواست موفق نبوده است
. اجتماعاتى كه روح نيايش را در خود مى كشند، بايد بدانند كه از فساد و
زوال مصون نمى مانند، متمدنهاى بى ايمان نيز همانند مردم ديندار وظيفه
دارند به مساءله رشد فعاليتهاى باطنى و درونى خود كه لازمه يك وجود
انسانى است دلبستگى نشان دهند.
چگونه و روى چه اصلى احساس عرفانى چنين نقش مهمى را در زندگى ايفا مى
كند؟ و با چه مكانيسمى نيايش بر روى ما تاءثير مى گذارد؟
اينجا ما قلمرو مشاهده و بررسى را ترك مى كنيم و دست به دامان فرضيه مى
شويم و حتى تصادف نيز در پيشرفت علم و معرفت اثر دارد، بايد به خاطر
داشته باشيم كه انسان ، يك واحد است ، نيمى از آب و گل ، نيمى از جان و
دل ، بنابراين نمى توان او را به طور كامل از چهار بعد فضا و زمان درك
كرد. زيرا آن نيمه دوم ؛ يعنى شور و روح انسانى گر چه در اندام قرار
دارد ولى در عين حال دنباله اش به خارج از اين جهان مادى كشيده مى شود.
از طرف ديگر، بدن زنده كه مستقل از مكان ماديش ؛ يعنى جهان طبيعت خود
نمايى مى كند، جزء لاينفك زمين برايش فراهم مى آورد، با طبيعت صميمانه
بستگى دارد. ما مى توانيم چنين معتقد باشيم كه در يك كانون معنوى غرقيم
كه در آن بيشتر از جهان ماده گام مى زنيم . اين كانون معنوى ، جز آن
موجود باقى و فاعل مايريد كه در ميان همه است و برتر و بالاتر از همه
است و او را خدا مى خوانيم چيزى نيست ، بنابراين مى توان نيايش را
برقرار كننده ارتباط ميان روح انسانى با موطن ماءلوف و جايگاه اصليش
دانست و آن را همچون يك فعاليت حياتى كه به ساختمان وجوديش متعلق است
تلقى كرد.
(183)
وجوب پوشاندن عورتها در
نماز يادآور ضرورت پوشاندن زشتيهاى باطنى
خداى ، تعالى ، فرمود:
يا بنى ادم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سواتكم
و ريشا و لباس التقوى ذلك خير، ذلك من ايات الله لعلكم يتذكرون
.
(184)
اى فرزندان آدم ! براى شما لباس فرستاديم ، آن را به شما ارزانى داشتيم
تا عورتها و زشتيهاى شما را بپوشاند و همچنين اثاث خانه و وسايل تجمل
به شما عطا كرديم و لباس تقوى و پرهيزگارى را (پوشش حيا يا لباس جنگ )،
آن (لباس تقوى و حيا يا لباس رزم )، بهترين پوشش براى شماست (آن
لباسهاى ظاهر و باطن ) از نشانه هاى لطف و مرحمت پروردگار نسبت به
انسانهاست ، باشد كه ايشان يادآور اين نعمت هاى بزرگ خدا باشند و او را
سپاس بگزارند.
براى ايستادن به نماز و حضور در محضر كردگار و بار يافتن به درگاه
ذوالجلال ، بايد عورتهاى ظاهر و باطن خود را بپوشانيم . مرد بايد
عورتين خود را بپوشاند اما زن ، تمام وجودش عورت است
(185) و به هنگام نماز بايد سراپاى وجود خود را بپوشاند
به استثناى دست و پا تا مچ و استثناى چهره به اندازه اى كه به هنگام
وضو شسته مى شود. حتى زن بايد صداى خود را پوشيده دارد و نمازش را بلند
نخواند.
عورتهاى باطنى همان خلق و خوى هاى ناپسند و زشتيهاى عادات مذموم است كه
لياقت حضور در محضر رب الارباب را از آدمى مى گيرد. كشف عورتهاى باطنى
، زشتى و رسوايى اش بيشتر از كشف عورتهاى ظاهرى است كه فرموده اند:
ان الله لا ينظر الى صوركم و اقوالكم و لكن ينظر
الى قلوبكم و اعمالكم .
(186)
خدا به صورت ظاهر ننگرد ليكن به دلهايتان (كه صورت باطن است ) نظر
دارد.
پس لازم است كه مسلمان ، ويژگيهاى پليد و خصلت هاى زشت خود را تبديل به
صفات كمال انسانى كند تا در درياى صفات كمال حق فنا گردد.
نماز برطرف كننده كبر
براى درمان بيمارى خود بزرگ بينى ، دو راه وجود دارد، يكى علمى
و ديگرى عملى . درمان علمى كبر، آن است كه شخص نسبت به خود و خداى خود،
علم پيدا كند. هر گاه خودش را چنان كه هست بشناسد، خواهد يافت كه
خوارترين و ناچيزترين موجود است براى آن كه خود را بشناسد، درك معناى
اين سخن حق ، تعالى ، بسنده است كه فرمود:
قتل الانسان ما اكفره . من اى شى ء خلقه . من
نطفة خلقه و قدره . ثم السبيل يسره . ثم اماته و اقبره . ثم اذا شاء
انشره . كلا لما يقض ما امره .
(187)
كشته باد انسان ! چه چيزى او را كافركيش و ناسپاس كرد. مگر خدا او را
از چه آفريد و اندازه بندى كرد. آنگاه راه تكاملش را آسان نمود. پس از
آن او را ميراند و به گور در آوردش . بعد از آن هر گاه كه بخواهد او را
برآورد و باز گرداند. هرگز، هنوز آنچه را كه خدا به او فرمان داده ،
اجرا نكرده است .
خداى ، تعالى ، در اين آيات ، به آغاز آفرينش انسان و پايان كار او
اشاره فرموده است . موجودى است كه آغازش نطفه اى گنديده بوده و مراحلى
را طى كرده است . بنابراين سرمستى ، بزرگنمايى ، خودپسندى و فخر فروشيش
از چيست ؟! او ناتوان خلق شده است و گاهى نمى تواند خود را از زحمت يك
مگس رها سازد. پايان كارش مرگ است و به مردارى بويناك و پليد بدل مى
گردد. آنگاه پاره هايش از هم مى پاشد، كرمها، اجزايش را مى خورند و
استخوانهاى او مى پوسد و بهترين حالات او آن است كه به آنچه در اصل
بوده باز گردد. به گلى كه از آن كوزه ها كنند و خاكى كه از آن خانه ها
سازند.
امام على بن الحسين (عليه السلام ) فرمود:
عجبا للمتكبر الفخور الذى كان بالاءمس نطفة و هو
غدا جيفة .
(188)
شگفتا از خود بزرگبين فخر فروشى كه ديروز نطفه بوده است و فردا مردارى
بيش خواهد بود.
اين كه امام على (عليه السلام ) فرمودند:
من عرف نفسه فقد عرف ربه .
(189)
يكى از معانيش اين است كه : هر كس خود را به خوارى و پستى بشناسد،
خدايش را به عظمت و بلندى خواهد شناخت و هر كه او را به قدرت بشناسد،
به عجز و ضعف خود پى خواهد برد و كبر نخواهد ورزيد.
انسانى متواضع بار مى آيد كه نه تنها در برابر خداى خاضع و خاشع است و
عصيان نمى كند، بلكه در برابر بندگان خدا هم فروتن است و با هر نماز
فروتنى اش ، فزون مى گردد.
بنابراين ، كبر، بيمارى صعب العلاجى است كه درمان قطعى آن نماز خواندن
از روى خضوع و اخلاص است و درخت تناورى است كه فقط نماز مى تواند آن را
از بيخ و بن براندازد.
امام على (عليه السلام ) فرمودند:
فرض الله الاءيمان تطهيرا من الشرك و الصلوة
تنزيها عن الكبر .
(190)
خدا، ايمان را براى پاك كردن از نجاست شرك و نماز را براى پاكيزه كردن
از پليدى كبر، واجب كرد.
ضعوا تيجان المفاخرة .
(191)
تاجهاى مفاخرت بر زمين نهيد.
و فرمودند:
ضع فخرك واحطط كبرك واذكر قبرك .
(192)
فخرت را فرو گذار، كبرت را به زير آور و قبرت را به ياد آور.
و از همسر آن بزرگوار؛ فاطمه زهرا، سلام الله عليها، روايت شده است كه
فرمود:
... فجعل الله الصلوة تنزيها لكم عن الكبر... و
العدل تنسيقا للقلوب .
خداوند،
نماز را براى منزه سازى شما از
كبر، و
عدالت را زمينه هماهنگى و همبستگى
قرار داد.
لباس نمازگزار نبايد به
گونه اى باشد كه او را به فخر فروشى و كبر وادارد
نماز، مسلمان را به گونه اى تربيت مى كند كه لباس خود را پيوسته
پاك نگه دارد و ماده لباس خود را از آنچه پاك است انتخاب كند. او پوست
روباه و سمور نمى پوشد و پوشيدن چنين لباسهايى را افتخار نمى داند،
نماز به او فهمانده است كه اگر پوشيدن چنين لباسهايى بتواند مايه بزرگى
و فخر فروشى باشد، خود روباهان و سموران كه صاحبان اصلى آنها هستند به
بزرگى نمودن و فخر فروختن سزاوارترند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
ازين اللباس للمؤ منين لباس التقوى و انعمه
الايمان قال الله ، عز و جل ، (و لباس التقوى ذلك خير) و اما اللباس
فنعمة من الله يستر عورات بنى آدم و هى كرامة اكرم الله ، بها عباده ،
ذرية ادم (عليه السلام )، لم يكرم غيرهم و هى للمؤ منين الة لاءداء ما
افترض الله عليهم و خير لباسك ما لا يشغلك عن الله ، عز و جل ، بل
يقربك من شكره و ذكره و طاعته و لا يحملك فيها الى العجب و الرئاء و
التزين و المفاخرة و الخيلاء فانها من افاة الدين و مورثه القسوة فى
القلب فاذا لبست ثوبك فاذكر سترالله ، تعالى ، عليك ذنوبك برحمته و
البس باطنك بالصدق كما البست ظاهرك بثوبك و ليكن باطنك فى ستر الرهبة و
ظاهرك فى ستر الطاعة و اعتبر بفضل الله ، عز و جل ، حيث خلق اسباب
اللباس لتستر العورات الظاهرة و فتح ابواب التوبة و الاءنابة لتستر بها
عورات الباطن من الذنوب و اخلاق السوء و لا تفضح احدا حيث ستر الله
عليك اعظم منه و اشتغل بعيب نفسك واصفح عما لا يعنيك حاله و امره و
احذر ان تفنى عمرك لعمل غيرك و يتجر براءس مالك غيرك و تهلك نفسك فان
نسيان الذنوب من اعظم عقوبة الله ، تعالى ، فى العاجل و اوفر اسباب
العقوبة فى الاجل و مادام العبد مشتغلا بطاعة الله ، تعالى ، و معرفة
عيوب نفسه و ترك ما يشين فى دين الله فهو بمعزل عن الافات خائض فى بحر
رحمة الله ، عز و جل ، يفوز بجواهر الفرائد من الحكمة و البيان و مادام
ناسيا لذنوبه جاهلا لعيوبه راجعا الى حوله و قوته لايفلح اذا ابدا
.
(193)
زيباترين لباسها براى مؤ من ، لباس تقوى و نرمترين برايش لباس ايمان
است . اين فرموده خداست كه
لباس تقوى بهترين
لباس است اما لباس ظاهر از نعمتهاى خداست كه عورتهاى فرزندان
آدم را مى پوشاند و اين كرامت ، خاص اولاد آدم است . خدا چنين كرامتى
را به غير ايشان نكرده است . لباس ظاهر براى مؤ منان وسيله اى است كه
تو را از ياد خدا غافل و به غير او مشغول نسازد بلكه به سپاس و ياد
بندگيش نزديك كند، پس بايد در ماده و هياءت لباس از آنچه موجب غفلت و
دورى از ساحت قدس اوست دورى كنى ، و لباس پوشيدنت نبايد به گونه اى
باشد كه تو را به خودپسندى ، خود نمايى ، خود آرايى ، فخر فروشى ، و
كبر وا دارد كه اين همه از آفات دين و موجب سختى در دل است . پس هر گاه
جامه ات را پوشيدى به يادآور كه خداى بلند مرتبه با پرده رحمت خود
گناهان تو را پوشانده است و هر گاه خود را به لباس ظاهر ملبس كردى از
لباسهاى باطنى غفلت مكن باطن خود را به لباس راستى بپوشان و چون بينى
كه خداى قدرتمند و بلند مرتبه ، وسائل تهيه لباس را آفريد تا عورتهاى
ظاهر خود را به آن فرو پوشى و درهاى توبه و بازگشت را گشود تا عورتهاى
باطن خود از قبيل گناهان و خصلت هاى بد را به وسيله آن بپوشانى ، از
اين فضل خدا عبرت گير و پرده درى مكن ، هيچ كس را رسوا نكن چنان كه خدا
گناهان تو را كه بزرگتر از آن بود بپوشانيد و به عيب خود پرداز تا در
اصلاح به روى تو باز شود و از آنچه حال و كار آن به تو مربوط نمى شود
دل بپرداز. برحذر باش از آن كه عمر خود را براى غير خود فنا سازى و با
سرمايه عمرت ديگران تجارت كنند و تو خود را به نابودى اندازى زيرا كه
فراموش كردن گناه خويش موجب بزرگترين عقوبت خداى ، تعالى ، در دنيا و
بيشترين سببهاى كيفر در قيامت است و مادامى كه بنده به فرمانبردارى
خداى تعالى ، شناخت عيبهاى خود، و رها كردن چيزهايى كه در دين خدا عيب
است اشتغال دارد، از آفات بركنار، در درياى رحمت حق غوطه ور، و به
گوهرهاى يگانه از حكمت و بيان ، رستگار است و مادامى كه گناهان خود را
به فراموشى سپارد، عيبهاى خود را نشناسد و به قدرت و قوت خود تكيه كند،
هيچگاه روى رستگارى نخواهد ديد.
از جمله وصاياى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه به ابوذر
(رحمه الله ) خطاب فرموده اند؛ اين است :
يا اباذر من ترك لبس الجمال و هو يقدر عليه ،
تواضعا لله كساه حلة الكرامة .
(194)
آن كه با وجود توانايى بر پوشيدن لباس فاخر، ترك آن كند و غرضش تذلل و
تواضع به درگاه خدا باشد، خداى تعالى ، او را حله كرامت بپوشاند.
گويند: از سلمان فارسى پرسيدند: چرا جامه نيكو نمى پوشى ؟ گفت :
انما انا عبد فاذا اعتقت يوما لبست
(195)
جز اين نيست كه من بنده ام (و بنده را اين جامه لايق است ) پس آن روز
كه آزادم كنند، مى پوشم . (يعنى در روز قيامت ).
نقش نيايش و پرستش خدا در
دور كردن نحوست هاى بيمارى خودخواهى
امام على (عليه السلام ) فرمودند: خداوند به منظور آرام كردن
اندامها، فرو هشتن چشمها، رام كردن جانها و نرم كردن دلهاى بندگان مؤ
من خود، و بيرون كردن خود بزرگ پندارى از وجودشان ، آنان را به وسيله
نمازها، زكاتها و روزه دارى ، در روزهاى واجب شده ، به خاطر فوايدى كه
(از قبيل : ماليدن رخساره هاى نيكو به خاك ، از روى فروتنى ، چسبانيدن
اندامهاى ارزشمند (مواضع هفتگانه ) به زمين ، از روى ابزار كوچكى ،
رسيدن شكمها به پشتها از روزه دارى براى نشان ذلت و خوارى (در برابر
آفريدگار) و آنچه (از فايده اجتماعى تعديل ثروت ) در پرداخت زكات ،
موجود است . از انفاق (سهمى از) محصولات زمين (گندم ، جو، خرما و مويز)
و غير آن (شتر، گاو و گوسفند، طلا و نقره ) به نيازمندان بازمانده از
كار و كوشش و بى چيزان تهيدست ) در آن پرستشها وجود دارد، از شر شيطان
نگاه مى دارد.
به آنچه از قبيل خوار كردن مظاهر و نمودهاى سرافرازى و گردنكشى و دور
كردن نحوستهاى بيمارى خودخواهى در اين كارهاى (عبادى ) وجود دارد نيك
بنگريد و (قدر نعيم احكام عبادى اسلام را بدانيد و به آنها عمل كنيد كه
عبادت ، راه دشوار تكامل انسان را هموار مى كند و جامعه بشرى را سامان
مى دهد).
(196)
نماز مهم ترين عامل
بازدارنده از تباهيها
خداى ، تعالى ، فرمود:
اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اقم الصلوة ان
الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر و الله يعلم ما
تصنعون .
(197)
اى پيامبر! آنچه از قرآن بسوى تو وحى مى شود، بر مردم بخوان و نماز را
در ميان جامعه برپادار. براستى كه نماز از گناهان كبيره و اعمال ناپسند
باز مى دارد و ياد خدا فايده برتر و بزرگترى است كه در نماز وجود دارد
و خداوند از آنچه مى كنيد با خير است .
در اين آيه ، خداوند به رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم )
دستور مى دهد كه آنچه را به او وحى شده است بر مردم بخواند. چون تلاوت
و شنيدن قرآن ، انسان را از فحشا و منكرات و شرك به خدا باز مى دارد.
قرآن ، مشتمل بر حجت هاى روشنگرى است كه حقايق را چنان كه بايد روشن مى
كند و داستانهاى عبرت آموز، مواعظ، بشارتها، اندرزها، وعده ها و
وعيدهايى دارد كه تلاوت كننده را از گناه نگه مى دارد. آيه فوق ، سپس
تلاوت قرآن را با اقامه نماز پيوند داده است و دستور مى دهد كه پيامبر،
علاوه بر تلاوت وحى ، نماز را نيز براى مردم اقامه كند از آن جهت كه
بخشى از نماز، تلاوت قرآن است و خواندن قرآن در نماز ثواب بيشترى دارد.
آنگاه در بيان سبب و حكمت صدور فرمان نماز مى فرمايد:
براستى كه نماز از گناهانى كه به طور آشكار و فاحش ، زشتند و كبيره
شمرده مى شوند و نيز از اعمال ناپسند ديگر منع مى كند.
اقبال لاهورى ، نماز را گوهرى مى داند كه در دل صدف عقيده توحيدى پديد
مى آيد و آن را حج كوچك قلب و خنجرى براى از ميان بردن فحشا و منكرات
معرفى مى كند كه در دست مسلمان قرار دارد و اين معنى را نيكو سروده است
:
(198)
لا اله
باشد صدف ، گوهر نماز
|
قاتل فحشا و نهى از منكر است
|
بايد توجه داشت كه اگر كسى نماز خوان و در عين حال بزهكار و تبهكار
باشد، اهل نماز نيست و نمازى كه مى خواند از جرايم اوست زيرا آن را با
هدف تزوير و فريب مى خواند. چنين نمازى نه تنها ياد خدا نيست و حجابى
از دل بر نمى دارد بلكه حجابى بر آن مى افزايد و موجب دورى از رحمت
پروردگار مى گردد و به فرض آن كه ياد خدا باشد، در خبر است كه خدا به
داود نبى (عليه السلام ) فرمود:
قل للظالمين لا يذكروننى فاءنه حقا على ان اذكر
من ذكرنى و ان ذكرى اياهم ان العنهم .
(199)
به ستمگران بگو كه ياد من نكنند زيرا بايد كسى را كه مرا ياد كرده است
ياد كنم و يادآورى من از ستمگران اين است كه آنان را از درگاه خود دور
سازم و از رحمت خود بى نصيب كنم .
با اينهمه چنان كه در اواخر جلد اول گفته شد، اميد مى رود كه نماز،
روزى نمازگزار خاطى را از گناه و خطا نگه دارد. روايت شده است كه جوانى
از انصار يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز مى خواند و در
عين حال مرتكب گناه فاحش مى شد.
شرح حال وى را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفتند.
فرمود:
ان صلاته تنهاه يوما ما
(200)
بدرستى كه نمازش او را روزى از گناهان باز خواهد داشت .
ديرى نپاييد كه جوان از كرده اش پشيمان شد، توبه كرد و دست از گناه
كشيد.
چگونگى تاءثير نماز در
باز دارى از فحشا و منكرات
وقتى بنده در هر شبانه روز پنج بار نماز مى خواند و به فرمان :
واعبد ربك حتى ياءتيك اليقين .
(201)
و سفارش
و اوصانى بالصلوة مادمت حيا
(202)
تا لحظه فرا رسيدن مرگ به اين برنامه عبادى عمل مى كند، پيوسته از گناه
مصون مى ماند.
چنان كه گفته شد، اين برنامه روزانه ، طبعا بايد شخص را از معاصى بزرگ
، همچون تجاوز به جان ، مال ، و ناموس مردم و كليه اعمالى كه ذوق دينى
، آن را زشت مى داند، دور نگه مى دارد و نه تنها از ارتكاب گناه بلكه
حتى از تصور آن نيز مانع شود زيرا كه ذكر خداست ، ذكرى كه ايمان به
يگانگى خدا و نبوت و روز جزا و يارى طلبى و هدايت خواهى و پرهيز از گام
نهادن در صراط مغضوبان و گمراهان را به او يقين مى كند و او را وادار
مى كند كه با جسم و روح پاك متوجه ذات پاك كبريايى حق گردد و او را با
زبان تسبيح ، تحميد و تكبير، ياد كند و در پايان بر خود و همه بندگان
صالح خدا درود فرستد.
اگر انسان مدتى با خلوص نيت ، نماز بگذارد و بر آن پايدارى كند، ملكه
تقوى و پرهيز از منكرات در او پديد مى آيد. چنين نمازى به صورت يك
آموزگار يا پليس درونى در مى آيد كه مرتبا ناظر بر اعمال و احوال اوست
و او را كنترل مى كند و چنان مى سازد كه نتواند از راه درست خارج شود.
تاءثير نماز به گونه اى است كه اگر شخص به جاى نماز، آموزگار يا پليسى
هميشگى را براى تربيت و كنترل خود بگمارد، آن معلم و محافظ نخواهد
توانست به اندازه نماز در تربيت ، هدايت و اصلاح او اثر بخشد.
شبهه : برخى مى گويند: اگر نماز، ناهى از فحشا و منكرات است پس چرا
بسيارى از نمازگزاران از گناهان پروا ندارند و نماز، آنان را از انجام
آنها باز نمى دارد؟
پاسخ : سياق آيات مى رساند كه اولا مراد، باز دارى طبيعت نماز از فحشا
و منكرات است ؛ يعنى نمازى كه اقامه شود و چنان كه حق آن است خوانده
شود، از روى طبع چنين اثر و اقتضايى دارد. (نهى تكوينى ) ثانيا نماز،
علت تامه اى براى باز دارى از گناه نيست بلكه از مهم ترين عوامل
بازدارنده از آن است .
نماز، صفتى در روح انسان ايجاد مى كنند كه به مثابه يك پليس درونى است
و صاحبش را از منكرات منع مى كند و در نتيجه روحش را از ناپاكى و
گناهان و آلودگيهاى ناشى از آنها دور نگه مى دارد.
هدف از تشريع نماز، رساندن نمازگزاران به آن صفت بازدارندگى از گناه
است پس نمازى كه نتواند ملكه تقوى را در انسان ايجاد و تقويت كند،
مسلما تاءثير لازم را در باز دارى از گناهان نخواهد داشت . وانگهى
مسلمانى كه نماز مى خواند و در عين حال به دنبال گناه مى رود، اگر نماز
نخواند، گناهان بيشترى خواهد كرد.
عالمى گفت : مويز موجب ازدياد حافظه است . به او گفتند: پس چرا فلانى
كه مويز بسيار مى خورد حافظه اش كم است ؟ عالم گفت : اكنون كه مويز مى
خورد حافظه اش اين است كه اگر مويز نمى خورد چه حافظه اى مى داشت ؟
مويز در تقويت حافظه اثر دارد. اما نوع مويز و تاءثير پذيرى از مويز،
متفاوت است . نماز در باز دارى از گناه اثر دارد اما كيفيت نماز و
تاءثير پذيرى از آن متفاوت است و شايد هوى و هوسهاى درونيش كه مانع
تاءثير نماز مى شوند و آن را از اثر مى اندازند، بسيار قوى باشد. نماز
او، در حد توان خود جلوى دشمن درونى او را گرفته است و مانع از فحشا و
منكر شده است ، ليكن نفس اماره اش بسيار قوى بوده است . بنابراين نبايد
گفت : كه نمازش مؤ ثر نيست و چون بى اثر است به درد نمى خورد و نبايد
نماز بگذارد. اين نكته نيز مسلم است كه نماز با كيفيت و نيرومند مانع
از تسليم او در برابر شيطان نفس خواهد شد.
فضيل بن عياض ، سركرده دزدان بود، به كاروانها و خانه هاى مردم يورش
مى برد و كالا و دارايى شان را به سرقت مى برد، مردم نه از دست او و
دار و دسته اش در امان بودند و نه قادر به منع او بودند. دستگاه حكومتى
نيز توان باز داشتن او را نداشت ، اما ايمان مختصرى كه داشت در نهايت ،
مانع زشتكارى وى گرديد. نيمه شبى از ديوار خانه اى بالا رفت . صدايى
شنيد. چون گوش فرا داد.
تلاوت اين آيه را از صاحب آن صدا شنيد:
اءلم ياءن للذين امنوا اءن تخشع قلوبهم لذكر
الله .
(203)
آيا مؤ منان را وقت آن نرسيده است كه دلهايشان براى ياد خدا فروتن
گردد؟
ناگهان به خود آمد و اشكش فرو ريخت . از ديوار فرود آمد و به سمت خانه
اش روان گرديد در حالى كه مرتبا مى گفت : خداوندا! آرى وقت آن رسيده
است .
اثر بخشى نماز به اندازه اقتضاى آن است و علت تامه براى منع از معصيت
شمرده نمى شود. تاءثير آن نيز به گونه اى نيست كه تخلف نپذيرد. ممكن
است موانعى اثر نماز را خنثى كند ولى اگر مانعى جلوى تاءثير آن را
نگيرد، مسلما فايده خواهد بخشيد.
نماز و ياد خدا و موانعى كه اثر آن را خنثى مى كند؛ مانند دو كفه يك
ترازوست . اگر كفه نماز سنگين تر شود، نمازگزار از گناه باز مى ماند و
اگر كفه موانع ، سنگين تر شود، نمازگزار از ياد خدا و حقيقت نماز منصرف
و متوجه امور ديگرى مى گردد و چه بسا كه مرتكب گناهان گردد.
كسى كه خود را مسلمان مى داند و نماز نمى خواند، روزه هم نمى گيرد، حج
هم نمى رود، و زكات و ساير واجبات را نيز رها مى سازد. در نتيجه ، بى
قيد و بند مى گردد و حتى پاك و ناپاك و حلال و حرام نمى شناسد اما كسى
كه حداقل به قدر اداى تكليف به امر نماز توجه دارد، بسيارى از گناهان
را ترك مى كند و نمازگزارى كه به نماز خود اهتمام بيشترى دارد، از
گناهان زيادترى پاك مى ماند و به همين ترتيب هر چه نماز شخص ، كامل تر
باشد، پرواى بيشترى از گناه خواهد داشت تا جايى كه حتى فكر گناه هم به
مخيله اش راه نيابد.
بنا به گفته صاحب تفسير
الامثل تعدادى از
مفسران ، آيه :
... ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر...
.
را مطلق دانسته اند و چون درجات و مراتب بازدارندگى نماز را در نظر
نگرفته اند با القاى شبهه اى كه مطرح شد در تفسير آيه سرگردان و به
توجهات نادرستى متوسل شده اند. برخى گفته اند: نماز، انسان را مادامى
كه مشغول نماز است از گناه حفظ مى كند چنين بازدارندگيى مزيتى براى
نماز نمى باشد زيرا كارهاى زيادى چنين اثرى دارند. بعضى ديگر گفته اند:
اعمال و اذكار نماز بمنزله جمله اى است كه هر يك از آنها نمازگزار را
از فحشا و منكر نهى مى كند؛ مثلا جمله هاى قرائت ، تكبير، تحميد، تسبيح
، تهليل ، و ديگر اذكار نماز به نمازگزار مى گويد: گناه مكن ، حال او
به اين نواهى گوش بدهد يا ندهد و عمل بكند يا نكند، امر ديگرى است .
اما آنان كه آيه مذكور را اين گونه تفسير كرده اند از اين حقيقت غافل
شده اند كه نهى ، در اينجا فقط
نهى تشريعى
نيست ، بلكه
نهى تكوينى نيز هست ؛ يعنى
طبيعت نماز مقتضى نهى از فحشا و منكر است . درباره تاءثير، نماز، از
حيث باز دارى از فحشا و منكرات ، مطالبى در جلد نخست (فصل مربوط به
فضيلت نماز) آمده است . براى تكميل اين بحث به آنجا مراجعه فرماييد.